پیامبراکرم(ص): خداوند عزوجل فرمود: «هرکس ولى اى از اولیاى مرا بیازارد، سزاوار [عُقوبت]جنگ با من شده است.»
مسند ابی یعلى: ج ۶ ص ۳۱۴ ح ۷۰۵۱
دامون شش بلوکی: امسال شاهد چهرههای جدید با تواناییهای بالا خواهیم بود
موضوع اصلی جشنواره موسیقی نواحی امسال «وحدت در کثرت موسیقایی اقوام ایران» بر اساس محورهای سنت، اصالت و آفرینشهای درون قومی و بین قومی تعریف شده بود و باعث شده بود طیف بیشتری از هنرمندان بتوانند در این رویداد شرکت کنند. انتخاب آثار هم بر اساس این تعریف صورت گرفت و اگر اثری انتخاب نشد دلیل بر ضعف آن هنرمند نیست بلکه اولویت ما در انتخاب موضوع جشنواره بوده است. یکی دیگر از موضوعاتی که در انتخاب برای ما مهم بود، حضور چهرههای شاخص موسیقی نواحی در جشنواره محسوب میشد که در رشته هنری خود استاد هستند اما به هر دلیلی فرصت حضور روی صحنه را نداشتند. ما امسال چهرههای جدید با تواناییهای بالا را شاهد خواهیم بود. چهرههایی که تازهکار نیستند اما آنطور که باید دیده نشدند.
عضو هیأت انتخاب چهاردهمین جشنواره موسیقی نواحی ایران از حضور چهرههای کمتر دیده شده روی صحنه این جشنواره خبر داد.
نیکداشت 56 سالگی تماشاخانه سنگلج تهران
سنگلج؛ حی و حاضر
ارمغان بهداروند
شاعر
سنگلج پنجاه وشش ساله میشود و این بنای مُهنّا، بنا نیست بازنشسته فرض شود، بنا نیست عکسی بر سینه دیواری باشد که به تماشایش به حسرت آه بکشیم، بنا نیست بلایی نازل شود که در و دیوار و سرا و صحنهاش را به زحمت به خاطر بیاوریم. سنگلج؛ حی و حاضر پیش روی ما ایستاده است و به انصاف هم اگر باشد پنجاه و شش سال نمیتواند حجّتِ پیری باشد و اگر هم بهدلیل درد و رنجِ بیماری پیرتر از شناسنامهاش به چشم میآید تقصیر نه بر گردن او که حکایت «آیینه چون نقش تو بنمود راست» خواهد بود.
سنگلج متولد «طهران» و بزرگشده «تهران» است و این بخت را داشته است که به دو چشم خود، تاریخی پر فراز و فرود را تجربه کند و به زبانِ تئاتر، سخنگو باشد و به هویتی برای تئاتر بدل شود. قدرشناسی از سنگلج، قدرشناسی از همه قلم و قدمهایی است که به نمایش ایرانی اندیشیدند و برای تربیت نسل و ترویج هنر مسئول دریغ نکردند. دو فریضه که اکنون بهعنوان فضیلتهای تئاتر، تدریس میشوند و نوبت نوآمدگان است که با به سینهزدن سنگ سنگلج، صحنههای سزاواری بیافرینند و تنها به روشن بودن چراغ و برقراری روال مرسوم قانع نباشند که سنگلجِ پنجاه و ششساله در اوج کمال و آگاهی است و تئاترِ صادره از این صحنه باید مصداقی مطلوب برای امروز و فردا باشد. آن چه که از آن به عزلت ناگزیر سنگلج یاد میشود، اگر چه میتواند مولود ترافیک و ناهمگونی همسایگان و مخاطرات شبانگاهی باشد اما قطعاً متأثر از تولیدهای تئاتری و سطح کیفی آثار و بسامد همرسانیها نیز خواهد بود. علاجِ این عزلت، تکلیف به تعویقافتادهای است که سال به سال یادآوری میشود و از یاد میرود. توقف و انتظار در اجراییشدن طرحهایی همچون توسعه سنگلج، تخصیص پارکینگ خودرویی و به روزرسانی این تماشاخانه، از دست دادن فرصتهاست. آن چه که میتواند تضمین حیات این تماشاخانه باشد تئاتری است که به تولید آگاهی و نشاط منتهی شود و به دور از چرخههای جشنوارهایپسند و ساختهای سفارشی، عرضاندام کند. وسواس در انتخاب آثار و بهگزینیهای تئاتری باید شرط مسلم تقویم اجراهای سنگلج باشد؛ شرطی که قطعاً با ادای آن، از صندلیهای خالی سنگلج خواهد کاست.
علیرضا نراقی
منتقد
قضاوت کردن رویکردی ذهنی است که به انسان اجازه میهد پیچیدگیها را ساده کند. زندگی مبهم، کوتاه و دشوار است، بههمین دلیل اغلب تصور ما این است که برای برقراری وضوح و نظم در روند آن چارهای جز قضاوت و دسته بندی نداریم. اما قضاوت کردن خود فعلی پیچیده است. مجموعهای از باورها و احساسات شخصی، جمعی، قومی و تاریخی زمینه قضاوت را ایجاد میکنند و اغلب متکی بر پیش فرضهای مشکوک و ابطال پذیرند. بدیهی است که اینجا منظور از قضاوت، قضاوت قضایی نیست، بلکه نوعی عملکرد ذهنی است که آدمیان به طور روزمره به کار میگیرند. بسیاری از آثار هنری، داستانی و نمایشی بر مضمون قضاوت متکی هستند. آنها در پی این هستند که نشان دهند چقدر این رفتار ساده میتواند آزاردهنده و مخرب باشد و روابط ما را از نابیت و درک متقابل تهی کند.
فیلم استیلواتر(Stillwater) ساخته تام مککارتی که برای فیلم افشاگر(Spotlight) در سال 2015 جایزه اسکار را کسب کرده بود، فیلمی است که بر اساس قضاوت نوعی هارمونی روایی ایجاد میکند. در این فیلم تلاش شده تا مدام این رفتار انسانی در داستان و روابط شخصیتها به چالش کشیده شود. فیلم حاوی این نکته است که فردیت امری پیچیده و قضاوتناپذیر است. قضاوت ذهن را معطل و تصورات را در قابهای تنگ و جعلی متوقف میکند.
«استیلواتر» درباره بیل بیکر یک کارگر ساختمان سختکوش است که همسر خود را از دست داده و حالا دخترش در مارسی فرانسه به جرم کشتن یار خود در زندان است. او متقاعد شده که دخترش بیگناه است و چون وکیل پرونده را مختومه میداند، بیل خود دست به کار میشود تا در شهری که نه شناختی از آن دارد و نه زبان مردم آن را بلد است قاتل اصلی را گیر بیاورد. فیلم تصویری از تضادهای فرهنگی است. بیل یک کارگر تیپیکال سفیدپوست امریکایی است. مسیحی بسیار مؤمن و سخت کوشی که گذشته تاریکش را پشت سر گذاشته، مهارت فنی بالایی دارد اما همواره در حالی که تلاش میکند کار درست را انجام دهد خرابی به بار میآورد و اطرافیانش را نا امید میسازد.
طبقه به اصطلاح روشنفکر فرانسوی که بیل اتفاقی گیر آنها میافتد فکر میکنند او یک سفید پوست گردنکلفت حامی ترامپ است، اما او چنان از سیاست کشورش ناامید است که اصلاً رأی نداده. دخترش تصور میکند بیل ورشکسته و ناسالم و ناامیدکننده است اما بیل مردی متکی به نفس است که تنها حامی دختر و ناجی اوست. بیل مطمئن است که دخترش بیگناه است، اما با وجود قاتل نبودن، دختر عمیقاً گناهکار است. ما بر اساس شناخت خود در یک سوم ابتدایی فیلم تصور میکنیم بیل انسانی سرد و فاقد توانمندی ارتباط است اما در طول فیلم میبینیم که او مردی بسیار عاطفی و شکننده است که سریع وابسته میشود و دل میبازد. کار تام مک کارتی بهعنوان فیلمسازی جستوجوگر این است که روی مرزهایی حرکت کند که قطعیت را سست میکند و ارتباط را جایگزین قضاوت میگرداند. قضاوت پایان ارتباط است، زمانی که دیگر واقعیت در زندان ذهن معذب و محصور شده است، اما ارتباط پایان تحریف واقعیت و آغاز جریانی زنده بهنام زندگی است.
راحله فاضلی
مترجم
درمیان کتابهایی که ترجمه کرده ام، رمان «صومعه کوچک» را جور دیگری دوست دارم. هم موضوعش هم شخصیتهایش را. «صومعه کوچک»، نوشته پیر پژو، سال 2002 منتشر شد و یک سال بعد جایزه لیوراَنتِر، یکی از جوایز ادبی معتبر فرانسه را از آن خود کرد. سال 2005 هم ژان پیردنی براساس آن یک فیلم سینمایی ساخته است.
این رمان دنیای انسانهایی را نشان میدهد که هرکدام به شکلی در پیله تنهایی خود گرفتار شدهاند. اتین ولار کتابفروش در دنیای کتابهایش غرق شده و به جز صدای نویسندگان و شخصیتهای داستانها صدای دیگری نمیشنود. تِرِز، مادری است که خود را بین آدمهای دیگر گم میکند تا بفهمد چطور میتواند برای دختر کوچکش، اِوا، مادری کند. در این میان یک تصادف شخصیتها را سر راه هم قرار میدهد و موجب میشود سه پاره خط سرگردان به اضلاع یک مثلث تبدیل شوند. اوای کوچک مانند یک صومعه کوچک و خاموش است که اتین و ترز سعی میکنند با ورود به آن روح خود را آرام کنند.
پیر پژو که فلسفه خوانده در این رمان نگاه فلسفی خود را نشان میدهد. او از زبان شخصیتهای کتابش پرسشهای بسیاری مطرح و ذهن خواننده را درگیر میکند. البته هیچ پاسخ قطعی یا روشنی به خواننده نمیدهد. مهم این است که خواننده از خود بپرسد همه کتابهایی که در طول سالها خواندهام کی به کارم خواهد آمد؟ آیا میتوانم مانند اتین از جملات کتابها برای ورود به دنیای دیگران یا تسکین دردهایشان استفاده کنم یا همه چیزهایی که خواندهام برای همیشه در قفسههای ذهنم خاک خواهد خورد؟ پژو در این رمان در بخشهای مختلف از شاهکارهای ادبی دنیا، جملاتی نقل کرده تا هم داستان را پیش ببرد هم به نویسندگان محبوبش ادای دین کرده باشد. این ترفند او جذابیت اثرش را بیشتر کرده است. پژو نمیخواهد فقط خوانندهاش را سرگرم کند. او از خوانندهاش انتظار دارد به عقب برگردد، گذشته را مرور کند، ببیند چه جایگاهی در هستی دارد و برای تغییر سرنوشت خود گامی بردارد.
صومعه کوچک
پیر پژو
انتشارات مروارید
سیره رسول خدا-7
اتکای دین بربنیانهای آگاهی
اسماعیل علوی
دبیر گروه پایداری
بیتردید وظیفه ابتدایی یک مبلغ اظهار بیزاری و مخالفت با اعتقادات باطل مخاطبان نیست، چه این کار موجب نفرت و از بین رفتن زمینههای پذیرش دعوت میشود بلکه شیوههای اقناعی به تجربه مؤثرتر است و تنها پس از مؤثر نبودن آن و عناد مخاطبان میتوان به شیوه اظهار بیزاری روی آورد.
مطالعه سیره پیامبر گرامی اسلام(ص) از خلال آیات و روایات نشان میدهد که آن حضرت این شیوه را جز در جایی که امید به پذیرش دعوت از سوی مخاطبان نداشته به کار نبرده است. مضاف بر اینکه این شیوه را با دقت و ظرافت تمام و در طی مراحلی از خفیف تا شدید اعمال نموده است. نمونه بارز این نوع برخورد در آیات سوره کافرون است. در این آیات حضرت همراه با استدلالهای خدشهناپذیر عقلی و فطری از رفتار شرکآمیز کفار مکه برائت میجوید.همچنین در سیره رسول خدا(ص) و مکتب او از جهل و غفلت و عوامفریبی اثری نیست و هرچه هست برپایه آگاهی و بصیرت باطنی بنا شده است اگر زرمداران و زورمندان عالم برای باقی ماندن بیشتر بر مسند دنیوی به جهل و غفلت و فریب مردم تکیه میکنند در مرام انبیا بالعکس جز آگاهی و علم و بصیرت مطلوب نمیباشد و گرایشی که مبتنی بر شناخت و معرفت دل نباشد پوچ و متزلزل شمرده میشود.
تاریخ اسلام مملو از رشادتها وجان نثاریهای کسانی است که آگاهانه اسلام را پذیرفته و در راه آن تن به خطر دادهاند و تا سرحد جان بر آن پای فشردهاند. از این روست که پیامبر طریقه و استراتژی خود را در دعوت آگاهانه به سوی حق خلاصه میکند و به زبان وحی میفرماید: این است راه من، که من و هر کس مرا پیروی کند، با بینایی به سوی خدا دعوت میشوند (یوسف آیه ۱۰۸)
قول و فعل رسول گرامی اسلام(ص)مشتمل بر استدلالهای متین و برهانهای فطرت پسند است و از طریق بیدار کردن فطرت پاک آدمی سعی در آمادگی مخاطب برای پذیرش حقیقت مینماید که به نمونهای از آن اشاره میشود.
رسول اکرم(ص) پسری داشت از ماریه قبطیه بهنام ابراهیم، این پسر مورد علاقه رسولالله(ص) بود. این کودک در هجده ماهگی بر اثر بیماری از دنیا رفت. رسول خدا که کانون عاطفه بود از فوت فرزند متأثر گردید و گریست، حتی در روایات آمده است که حضرت در فراق فرزندش این جملات را بر زبان آورد: «دل میسوزد و اشک جاری میشود. ای ابراهیم! ما به خاطر تو محزونیم، ولی هرگز چیزی برخلاف رضای پروردگار نمیگوییم.» جامعه کوچک مسلمانان هم بالطبع به خاطر حزن پیامبر، غمگین و متأثر شده و از اینکه میدیدند غباری از حزن بر دل مبارک رسول الله(ص) نشسته است ناراحت بودند. همان روز تصادفاً خورشید گرفتگی پیش آمد، مسلمانان شک نکردند و گرفتن خورشید را هماهنگی عالم بالا بهخاطر پیامبر و در ارتباط با حزن آن حضرت گفتند. این مطلب در میان مردم مدینه پیچید و زن و مرد یکزبان و یکدل آن را مطرح میکردند و در گفتوگو با یکدیگر میگفتند: دیدید، خورشید بهخاطر حزنی که بر پیامبر اکرم(ص) عارض شد گرفت!؟ این موضوع اتفاقاً موجب تقویت عقیده مردم به پیامبر اسلام بود و زمینه مساعدی برای پذیرش اسلام از سوی جمعی دیگر از غیرمسلمانان میبود. ولی پیامبر اکرم(ص) همین که از رواج این شایعه اطلاع یافت بلافاصله مردم را گرد آورده و به بالای منبر رفت و خطاب به مردم فرمود: اینکه خورشید گرفت به خاطر فرزند من نبود و آن را تکذیب کرد. پیامبر خدا میتوانست از این موضوع برای پیشبرد دین خدا استفاده کند و حداقل با سکوت خویش اجازه دهد تا از جهل مردم در جهت تقویت دین خدا که در آغاز راه بود و نیاز به تبلیغ و تقویت داشت استفاده شود ولی پیامبراکرم(ص) اجازه نداد تا از نقاط ضعف فکری و فرهنگی مردم حتی در جهت ترویج دین استفاده شود. چرا که دین اسلام بر بنیانهای آگاهی و روشناندیشی نهاده شده است.
خبر تلخ درگذشت عزتالله مهرآوران در میان هنرمندان با خاطره و نقل از اخلاق خوش این بازیگر و کارگردان انتشار یافت. از سوی دیگر روز گذشته سالگرد درگذشت محمدرضا شجریان، استاد آواز ایران بود که با انتشار و اجرای قطعاتی از سوی هنرمندان همراه شد.
بدرود عمو عزت مهربان
بعد از خبرهای امیدوارکننده که بهبود عزتالله مهرآوران را نوید میداد، سرانجام خبر تسلیم او به کرونا به حقیقت پیوست. خبری که با واکنش هنرمندان روبهرو شد.
پرویز پرستویی با اشاره به همکاری با این هنرمند فقید در فیلمهای «آژانس شیشهای»، «مومیایی 3»، «مرد عوضی» درباره او نوشت: «عزتالله مهرآوران هم رفت. عزتالله مهرآوران از همکاران خوبم در اداره تئاتر بود. چه روزهای خوبی را در اداره تئاتر و سر صحنههای فیلمها داشتیم! انسانی شریف،
بی حاشیه، باسواد، روشنفکر، ساده، صمیمی، طناز، شوخ طبع. عزیزانی که با ایشان کار کردند، میدانند حضورش در یک گروه باعث آرامش بود و لذتبخش.» همایون غنیزاده هم نوشت: «هرکدام از شما چنان بی تکرارید که حتی یک، تنها یک جایگزین هم ندارید. این برهوت بعد از هر یک از شما بیشتر خود را نمایان میکند.» احسان کرمی هم با انتشار عکسی از نمایش «شپنج رنج و شکنج» که با او همبازی بود، نوشت: «قدیمىترهاى تئاتر میگن: وقتى عزت در جوانى پاش به تئاتر تهران باز شد، سر و صدایى بلند شد که جوون خوش صورتى اومده با صدایى خوش که هم خوب بازى میکنه و هم خوب میخونه....» شقایق دهقان هم از دلتنگی ندیدن این هنرمند نوشت: «برامون از بکت و مولیر میگفتین و از ژان ژنه که نمایشنامهنویس مورد علاقهتون بود، گاه شاهنامه میخوندین و گاهى آوازهاى خوش مسجدسلیمانى و بَه که چه خوب میخوندین و شوخىهاى ناب و زیرکانهتون که ما رو وامیداشت یک دل سیر بخندیم و از عاشقانه زیستن گفتنهاتون که قلب هاى ما رو سرشار میکرد.» مهران احمدی، شبنم مقدمی، الهام پاوهنژاد، لیندا کیانی، علیرضا آرا، آهو خردمند و حمیدرضا آذرنگ هم درباره این هنرمند نوشتند.
دیدم که جانم میرود
17 مهر نخستین سالگرد درگذشت محمدرضا شجریان بود. به همین مناسبت همایون شجریان به یاد او تصنیف «شباهنگ» با آهنگسازی سلیم فرزان و شاعری ناشناس خواند. همایون شجریان در ابتدای تصنیف به بیتی از غزل سعدی اشاره کرد: «در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن/ من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود» علی قمصری نوازنده و آهنگساز که مدتی است با تار ایرانی به سراسر ایران سفر میکند، روز گذشته به مزار محمدرضا شجریان رفت و برای او نواخت. او در صفحه خود نوشت: «ادای احترام به روح استاد شجریان بزرگوار به زبان موسیقی.» سهراب پورناظری هم با انتشار عکسی از این هنرمند نوشت: «در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند....» حبیب رضایی هم نوشت: «رفتنهایی که حفرهای به عمر زمان باقی میگذارند و کلام جا میماند از شرح زخم دل... هر عاشق و مشتاقی، خود حکایتی است از این فراق... حرمت نام طلاکوب برآن سنگ سفید و بغض #۱۷مهر باقی است تا بقای جهان....» نجمه تجدد و بیژن کامکار هم با انتشار مجدد قطعهای که در فراق چهلمین روز درگذشت استاد شجریان خواندند، یاد این هنرمند را زنده کردند. همچنین هوشنگ کامکار هم در صفحه خود به بازنشر قطعهای پرداخت و یاد محمدرضا شجریان را گرامی داشت. بهمن فرمان آرا هم سالروز درگذشت این هنرمند را در صفحه خود گرامی داشت.
چهرهها
حسین پاکدل هم در صفحه خود نقدی درباره سریال کرهای «بازی مرکب» منتشر کرده است. این سریال که مخالفان و موافقان بسیاری داشته است. اما نویسنده، کارگردان و بازیگر با دیدی منصفانه دیدن این سریال را پیشنهاد کرده است: « سریال شرایط تراژیکی فراهم میکند تا هرکس، در شرایط سختِ تصمیم، جوهر وجودی خود را نشان دهد. حسب ظاهر، قصه ساده و خیالی است ولی به مرور دنیای هولناکی از حاکمیت تفننِ سرمایه پیش روی ما به عنوان سلولهای بیاراده مصرف ترسیم میکند. تمدن نوینِ حاکم بر جهان را خوب بازسازی کرده و انسانهای اسیر را بدرستی با انتخابهای بهظاهر آزاد ولی لاجرمشان به سوی فنا میبرد.»
محمد حسین مهدویان هم با انتشار تیزر فیلم «درخت گردو» نوشت: «بیش از صدهزار نفر در یک ماه به تماشای فیلم سینمایی درخت گردو نشستند.» این فیلم که در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر کاندیدای 11 جایزه بود با بازی پیمان معادی و مهران مدیری در سینماهای کشور در حال اکران است.
تازههای نشر
نشر پیام چارسو کتاب همکار روزنامهنگار ما سینا قنبرپور به اسم «آقای قناصه خانم گرینف» را منتشر کرده است. سینا قنبرپور در صفحه خود خبر داد که مجوز نهایی کتاب آمده است و در بخشی از این نوشتار آمده است: «حالا که به این ۱۱ داستان کوتاه نگاه میکنم چیزی را میانشان مشترک میبینم، چیزی که روزی مشاورم از من خواست بنشینم و آنچه در فضای واقعی جست وجویش میکنم را به شکل داستان بنویسم. اوایل این حرف مرا به یاد داستانهای زرد و پاورقیهای عشقی میانداخت، اما شد. تا بعد مرا کجا ببرد نمیدانم... بیشتر ترجیح میدادم تجربههای حوادثنویسیام را مبنا قرار دهم و مثلاً جنایینویس شوم، اما راه ؛ خودش تو را میبرد.»
خبرگزاری بینالمللی قرآن با انتشار گزارش تصویری از«دارالسلام شیراز» که سومین قبرستان قدیمی جهان است، هشدار داده است که این قبرستان برخلاف وعده مسئولان رها شده است.
در این گزارش آمده است که این قبرستان مقابر بزرگان و مشایخی از دین و عرفان، دانش و ادب را در خود جای داده است. برخی کارشناسان، مشاهده سنگ قبرهایی از قرن اول و دوم هجری در این گورستان را دلیل بر قدمت آن به عصر پیش از اسلام می دانند.