ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
بحثی در دلایل پذیرش دوباره قرارداد 1975 الجزایر از سوی دیکتاتور بغداد
چرا صدام به قرارداد الجزایر برگشت؟
اسماعیل علوی
دبیر گروه پایداری
صدام 26 شهریور 1359، «قرارداد 1975 الجزایر» را با ادعای تسلط کامل بر آبراهه اروند در مقابل دوربینهای تلویزیونی پاره کرد و 5 روز بعد در31 شهریور 1359، نیروهای خود را در یک تهاجم سراسری از مرزهای بینالمللی عبور داده و بخشهای وسیعی ازخاک کشورمان را به اشغال در آورد. یکی از اهداف عراق از حمله به ایران لغو قرارداد الجزایر و نجات صدام از فشارهای حقارت بار آن بود، زیرا طرف عراقی امضا کننده قرارداد شخص صدام بود.
لکن با شکلگیری حماسه دفاع مقدس و ناکام ماندن صدام در اهداف خود در هجوم سراسری به شهرها و روستاهای ایران، با وجود حمایت مالی، تسلیحاتی و سیاسی بیش از 50 کشور بزرگ و منطقهای، 10 سال بعد در 24 مرداد 1369 با سرافکندگی بار دیگر مجبور به پذیرش قرارداد 1975 شد و رسماً پایبندی کشور عراق به مواد این قرار داد را پذیرفت. این پیروزی بزرگ که در وهله اول حاصل مجاهدتهای رزمندگان جان برکف است برحقانیت ایران در سهم قانونیاش از این آبراهه مهم و استراتژیک بیش از پیش صحه گذاشت.
عهدنامه 1975 الجزایرکه در سال 1354 میان ایران و عراق و با وساطت الجزایر به امضا رسید، به اغلب مسائل فیمابین دو کشور خاتمه داده و اقدامی مهم در جهت حل و فصل اختلافات مرزی ایران و عراق محسوب میشود. این قرارداد از سوی ایران و عراق و با حضور عالیترین مقامات سیاسی دو کشور به توافق انجامیده و به امضا رسید. همچنین تمام مراحلی را که عقد یک معاهده بینالمللی باید داشته باشد، طی کرد. پیش از آن ایران چهار عهدنامه مرزی با عثمانی که عراق در آن دوران در ترکیب این کشور بود امضا کرده بود که عبارتند از: «عهدنامه قصر شیرین»در سال 1639 میلادی، «عهدنامه کردان» در سال 1746 میلادی، «عهدنامه ارز روم اول»در سال 1823 میلادی و «عهدنامه ارز روم دوم» در سال 1847 میلادی. در هیچ از این عهد نامهها در مورد خط مرزی اروند رود صحبتی به میان نیامده بود اما در عمل حاکمیت مشترک در اروند رود اعمال میشد.
عراقیها پیش از عقد قرارداد 1975 الجزایر قصد داشتند تا زمانی که مذاکره تازهای صورت نگرفته مطابق قرارداد 1937 عمل شود. دولت ایران آن زمان زیر فشار دولت انگلستان برای انعقاد پیمان سعدآباد قرار داشت و با وجودی که این قرارداد نمیتوانست مقاصد ملی ایران را تأمین کند الزاماً به تمایلات انگلیسها گردن نهاد. دولت انگلستان که قیمومیت عراق را بر عهده داشت، میخواست کنترل و تسلط ناوگان دریایی خود را بر حرکت کشتیهایی که به آبادان (بزرگترین بندر صادر کننده نفت در جهان آن زمان) رفتوآمد میکردند، در اختیار خود داشته باشد که بدین ترتیب با امضای قرارداد 1975 سایر معاهدههای مرزی ایران با عراق ملغی شد.
ذکر این نکته ضروری است که اولین باری که در حقوق بینالملل قراردادی با عنوان آب های مشترک مرزی با لحاظ کردن خط القعر میان دو کشور امضا میشود، در سال 1848 میان آلمان و فرانسه بود. این قرارداد در مورد رودخانه راین بود که از مرز دو کشور میگذرد. در این قرارداد برای اولین بار مسأله تالوگ مطرح میشود. تالوگ بهمعنای خط القعربه این منظور مورد نظر قرار گرفت که حق هیچ یک از طرفین نادیده گرفته نشود زیرا تقسیم براساس وسط آبهای جاری خیلی از اوقات حق و امکان کشتیرانی را از یک طرف سلب میکرد... از این جهت خطالقعر بهعنوان خط مرزی مطرح شد. خطالقعر جایی در رودخانه و آب است که فلات قاره دو کشور به هم میرسند و تشکیل خطی را میدهند. اگر وسطالمیاه را در نظر بگیریم ممکن است بهخاطر جابهجایی رسوبات این خط، جابهجا شود و منطقه تعیین شده برای کشتیرانی برای یکی از طرفین قابل استفاده نباشد. ولی در مورد خط تالوگ این مشکل بهوجود نمیآید. زمان امضای قرارداد 1975 الجزایر18 قرارداد دیگر براساس تالوگ وجود داشت.در قرارداد الجزایر تصریح شده است که طرفین خط تالوگ را بهعنوان مرز مشترک قبول دارند.
نکته در خور توجه در حین مذاکرات قرارداد 1975 الجزایر اینکه پیشنهاد دهنده خط تالوگ طرف عراقی بود. زیرا رئیس هیأت نمایندگی عراق، معاون حقوقی وزارت خارجه بوده و استاد حقوق بینالملل دردانشگاه استراسبورگ فرانسه درمنطقه آبهای ساحلی بود. او اطلاعات زیادی در مورد تالوگهای گوناگون داشت و نتیجه مطالعات خود را در قرارداد آورد.
از دیگر نکات قابل توجه اینکه زمان عقد قرار داد الجزایر، عراق حجم زیادی هواپیما و اسلحه از غرب خریداری کرده ومیان دو کشور همسایه از هر جهت موازنه تسلیحاتی برقرار بود. با نگاهی به آمار مندرج در کتاب «موازنه نظامی» (military balance) که هر سال توسط انستیتو بینالمللی مطالعات استراتژیک در لندن منتشر میشود، در مییابیم که توازن قوای نظامی دو کشور ایران و عراق در سال های منتهی به عقد قرارداد الجزایرنه تنها برقرار که حتی تا حدودی به نفع عراق میچربید، از اینرو عقد قرارداد در شرایط ضعف عراق درست نیست.
اینکه برخی از مقامات رژیم قبل وبعد عراق این ادعا را که ایران در موضع قدرتمندی بوده، باید درسایر زمینههای سیاسی اجتماعی دو کشور جستوجو کرد و نه درتوازن تسلیحاتی ونظامی دو کشور. میدانیم که در عراق دولتها با کودتاعوض میشدند. ابتدا عبدالکریم قاسم آمد؛ بعد عبدالرحمن عارف آمد و بعد حزب بعث آمد و بدین ترتیب جنگ و کودتا بر سر قدرت ادامه داشت تا آنکه صدام به قدرت رسید. در زمان مذاکرات، صدام با اینکه رئیسجمهوری نبود ولی تمام تصمیمات نظامی و غیره را او میگرفت. بههمین دلیل هم از او خواسته شد در الجزایر که با حضور رئیس کشور ایران و با وساطت بومدین برگزار میشد، حضور یابد.در هرحال براساس عرف بینالملل، کشورهایی که قصد دارند تا وضع موجود را به ثبات در روابط تبدیل کنند همه خواستهها و ادعاهای خود را مطرح و آنگاه به تنظیم قرارداد میپردازند. موضوعی که در مورد قرارداد الجزایر هم پیش آمد و دو کشور مسائل فیمابین خود رامطرح و پس از بررسی آنها قرارداد به امضا رسید. بر این پایه قراردادها و عهدنامههای بینالمللی میان کشورها محترم شمرده شده واز پشتوانه حقوق بینالملل برخوردار است و نمیتوان برسر آن موضوع پس از پذیرش دبه کرده و مطالبات تازهای را مطرح کرد.
توافق بینالمللی 1975 الجزایر با حضور نمایندگان ایران، عراق و الجزایر که میانجی بودند حاصل شده و هر کدام از هیأتها موارد مطرح در آن را با جزئیات به رؤسای دولت متبوع خود تسلیم کردهاند. این قرارداد یک اصلی دارد که همان قرارداد اروندرود است و یک قرارداد مرزهای خاکی، که توافق شد میلههای مرزی که تخریب شده بود مجدداً با نظارت طرفین نصب شود.
ماده 4عهدنامه الجزایر طرفین را ملزم میکند که مقررات سه پروتکل و ضمایم مربوط به آن را که جزء لایتجزی آن است قطعی، دائمی و غیر قابل نقض بدانند. لذا خدشه به هر یک از عناصر این قرارداد، مغایر با روح قرارداد الجزایر خواهد بود. در ماده 5 نیز به قطعی بودن مرزهای آبی و خشکی اشاره شده و ماده مذکورمقرر میدارد: «در قالب غیر قابل تغییر بودن مرزها و احترام کامل به تمامیت ارضی دو دولت، طرفین میپذیرند که خط مرز زمینی و رودخانهای غیر قابل تغییر، دائمی و قطعی است. درقرارداد 1975 الجزایر، تمام اصول منشور ملل متحد، نزاکت بینالمللی و راههای مسالمت جویانه مد نظر گرفته شده است. بنابراین موافقتنامهای که نمایندگان دو کشور، وزرای خارجه دو کشور و مجالس دو کشور و رؤسای دو کشور امضا کرده و مبادله صورت گرفته ونسخهای از آن به سازمان ملل فرستاده شده و آنجا نیز به ثبت رسیده با پاره کردن صدام مخدوش نخواهد شد. اگرچه صدام در 24 مرداد 1369 باردیگر بر پایبندی به قرارداد 1975 تأکید و دولتش را ملتزم به مواد آن دانست.
دبیر گروه پایداری
صدام 26 شهریور 1359، «قرارداد 1975 الجزایر» را با ادعای تسلط کامل بر آبراهه اروند در مقابل دوربینهای تلویزیونی پاره کرد و 5 روز بعد در31 شهریور 1359، نیروهای خود را در یک تهاجم سراسری از مرزهای بینالمللی عبور داده و بخشهای وسیعی ازخاک کشورمان را به اشغال در آورد. یکی از اهداف عراق از حمله به ایران لغو قرارداد الجزایر و نجات صدام از فشارهای حقارت بار آن بود، زیرا طرف عراقی امضا کننده قرارداد شخص صدام بود.
لکن با شکلگیری حماسه دفاع مقدس و ناکام ماندن صدام در اهداف خود در هجوم سراسری به شهرها و روستاهای ایران، با وجود حمایت مالی، تسلیحاتی و سیاسی بیش از 50 کشور بزرگ و منطقهای، 10 سال بعد در 24 مرداد 1369 با سرافکندگی بار دیگر مجبور به پذیرش قرارداد 1975 شد و رسماً پایبندی کشور عراق به مواد این قرار داد را پذیرفت. این پیروزی بزرگ که در وهله اول حاصل مجاهدتهای رزمندگان جان برکف است برحقانیت ایران در سهم قانونیاش از این آبراهه مهم و استراتژیک بیش از پیش صحه گذاشت.
عهدنامه 1975 الجزایرکه در سال 1354 میان ایران و عراق و با وساطت الجزایر به امضا رسید، به اغلب مسائل فیمابین دو کشور خاتمه داده و اقدامی مهم در جهت حل و فصل اختلافات مرزی ایران و عراق محسوب میشود. این قرارداد از سوی ایران و عراق و با حضور عالیترین مقامات سیاسی دو کشور به توافق انجامیده و به امضا رسید. همچنین تمام مراحلی را که عقد یک معاهده بینالمللی باید داشته باشد، طی کرد. پیش از آن ایران چهار عهدنامه مرزی با عثمانی که عراق در آن دوران در ترکیب این کشور بود امضا کرده بود که عبارتند از: «عهدنامه قصر شیرین»در سال 1639 میلادی، «عهدنامه کردان» در سال 1746 میلادی، «عهدنامه ارز روم اول»در سال 1823 میلادی و «عهدنامه ارز روم دوم» در سال 1847 میلادی. در هیچ از این عهد نامهها در مورد خط مرزی اروند رود صحبتی به میان نیامده بود اما در عمل حاکمیت مشترک در اروند رود اعمال میشد.
عراقیها پیش از عقد قرارداد 1975 الجزایر قصد داشتند تا زمانی که مذاکره تازهای صورت نگرفته مطابق قرارداد 1937 عمل شود. دولت ایران آن زمان زیر فشار دولت انگلستان برای انعقاد پیمان سعدآباد قرار داشت و با وجودی که این قرارداد نمیتوانست مقاصد ملی ایران را تأمین کند الزاماً به تمایلات انگلیسها گردن نهاد. دولت انگلستان که قیمومیت عراق را بر عهده داشت، میخواست کنترل و تسلط ناوگان دریایی خود را بر حرکت کشتیهایی که به آبادان (بزرگترین بندر صادر کننده نفت در جهان آن زمان) رفتوآمد میکردند، در اختیار خود داشته باشد که بدین ترتیب با امضای قرارداد 1975 سایر معاهدههای مرزی ایران با عراق ملغی شد.
ذکر این نکته ضروری است که اولین باری که در حقوق بینالملل قراردادی با عنوان آب های مشترک مرزی با لحاظ کردن خط القعر میان دو کشور امضا میشود، در سال 1848 میان آلمان و فرانسه بود. این قرارداد در مورد رودخانه راین بود که از مرز دو کشور میگذرد. در این قرارداد برای اولین بار مسأله تالوگ مطرح میشود. تالوگ بهمعنای خط القعربه این منظور مورد نظر قرار گرفت که حق هیچ یک از طرفین نادیده گرفته نشود زیرا تقسیم براساس وسط آبهای جاری خیلی از اوقات حق و امکان کشتیرانی را از یک طرف سلب میکرد... از این جهت خطالقعر بهعنوان خط مرزی مطرح شد. خطالقعر جایی در رودخانه و آب است که فلات قاره دو کشور به هم میرسند و تشکیل خطی را میدهند. اگر وسطالمیاه را در نظر بگیریم ممکن است بهخاطر جابهجایی رسوبات این خط، جابهجا شود و منطقه تعیین شده برای کشتیرانی برای یکی از طرفین قابل استفاده نباشد. ولی در مورد خط تالوگ این مشکل بهوجود نمیآید. زمان امضای قرارداد 1975 الجزایر18 قرارداد دیگر براساس تالوگ وجود داشت.در قرارداد الجزایر تصریح شده است که طرفین خط تالوگ را بهعنوان مرز مشترک قبول دارند.
نکته در خور توجه در حین مذاکرات قرارداد 1975 الجزایر اینکه پیشنهاد دهنده خط تالوگ طرف عراقی بود. زیرا رئیس هیأت نمایندگی عراق، معاون حقوقی وزارت خارجه بوده و استاد حقوق بینالملل دردانشگاه استراسبورگ فرانسه درمنطقه آبهای ساحلی بود. او اطلاعات زیادی در مورد تالوگهای گوناگون داشت و نتیجه مطالعات خود را در قرارداد آورد.
از دیگر نکات قابل توجه اینکه زمان عقد قرار داد الجزایر، عراق حجم زیادی هواپیما و اسلحه از غرب خریداری کرده ومیان دو کشور همسایه از هر جهت موازنه تسلیحاتی برقرار بود. با نگاهی به آمار مندرج در کتاب «موازنه نظامی» (military balance) که هر سال توسط انستیتو بینالمللی مطالعات استراتژیک در لندن منتشر میشود، در مییابیم که توازن قوای نظامی دو کشور ایران و عراق در سال های منتهی به عقد قرارداد الجزایرنه تنها برقرار که حتی تا حدودی به نفع عراق میچربید، از اینرو عقد قرارداد در شرایط ضعف عراق درست نیست.
اینکه برخی از مقامات رژیم قبل وبعد عراق این ادعا را که ایران در موضع قدرتمندی بوده، باید درسایر زمینههای سیاسی اجتماعی دو کشور جستوجو کرد و نه درتوازن تسلیحاتی ونظامی دو کشور. میدانیم که در عراق دولتها با کودتاعوض میشدند. ابتدا عبدالکریم قاسم آمد؛ بعد عبدالرحمن عارف آمد و بعد حزب بعث آمد و بدین ترتیب جنگ و کودتا بر سر قدرت ادامه داشت تا آنکه صدام به قدرت رسید. در زمان مذاکرات، صدام با اینکه رئیسجمهوری نبود ولی تمام تصمیمات نظامی و غیره را او میگرفت. بههمین دلیل هم از او خواسته شد در الجزایر که با حضور رئیس کشور ایران و با وساطت بومدین برگزار میشد، حضور یابد.در هرحال براساس عرف بینالملل، کشورهایی که قصد دارند تا وضع موجود را به ثبات در روابط تبدیل کنند همه خواستهها و ادعاهای خود را مطرح و آنگاه به تنظیم قرارداد میپردازند. موضوعی که در مورد قرارداد الجزایر هم پیش آمد و دو کشور مسائل فیمابین خود رامطرح و پس از بررسی آنها قرارداد به امضا رسید. بر این پایه قراردادها و عهدنامههای بینالمللی میان کشورها محترم شمرده شده واز پشتوانه حقوق بینالملل برخوردار است و نمیتوان برسر آن موضوع پس از پذیرش دبه کرده و مطالبات تازهای را مطرح کرد.
توافق بینالمللی 1975 الجزایر با حضور نمایندگان ایران، عراق و الجزایر که میانجی بودند حاصل شده و هر کدام از هیأتها موارد مطرح در آن را با جزئیات به رؤسای دولت متبوع خود تسلیم کردهاند. این قرارداد یک اصلی دارد که همان قرارداد اروندرود است و یک قرارداد مرزهای خاکی، که توافق شد میلههای مرزی که تخریب شده بود مجدداً با نظارت طرفین نصب شود.
ماده 4عهدنامه الجزایر طرفین را ملزم میکند که مقررات سه پروتکل و ضمایم مربوط به آن را که جزء لایتجزی آن است قطعی، دائمی و غیر قابل نقض بدانند. لذا خدشه به هر یک از عناصر این قرارداد، مغایر با روح قرارداد الجزایر خواهد بود. در ماده 5 نیز به قطعی بودن مرزهای آبی و خشکی اشاره شده و ماده مذکورمقرر میدارد: «در قالب غیر قابل تغییر بودن مرزها و احترام کامل به تمامیت ارضی دو دولت، طرفین میپذیرند که خط مرز زمینی و رودخانهای غیر قابل تغییر، دائمی و قطعی است. درقرارداد 1975 الجزایر، تمام اصول منشور ملل متحد، نزاکت بینالمللی و راههای مسالمت جویانه مد نظر گرفته شده است. بنابراین موافقتنامهای که نمایندگان دو کشور، وزرای خارجه دو کشور و مجالس دو کشور و رؤسای دو کشور امضا کرده و مبادله صورت گرفته ونسخهای از آن به سازمان ملل فرستاده شده و آنجا نیز به ثبت رسیده با پاره کردن صدام مخدوش نخواهد شد. اگرچه صدام در 24 مرداد 1369 باردیگر بر پایبندی به قرارداد 1975 تأکید و دولتش را ملتزم به مواد آن دانست.
چهل سال روایتگری و تاریخ نگاری جنگ
در رثای مردی که لایق شهادت بود؛ حاج اسدلله احمدی
یدالله ایزدی
پژوهشگر و تاریخنگار دفاع مقدس
یکی از پیشتازان عرصه جهاد و شهادت که از ابتدا کمر همت به دفاع از انقلاب اسلامی نوپای ایران بست و در اولین دوره آموزشی سپاه پاسداران در پادگان سعدآباد حضور یافت مرحوم حاج اسدالله احمدی است.همان که با شروع بحران در جای جای کشور حضور یافت و نقش آفرین بود. در ترکیب گروه چمران، در آزادسازی جاده مهم بانه-سردشت مسئولیت آن را بر عهده گرفت و با سایر همرزمانش در آزادسازی این جاده و روستاهای اطراف آن بویژه روستای بسطام حماسه آفریدند،تا آنجا که میتوان او را یکی از افراد مؤثر در بازگرداندن آرامش و امنیت به مناطق ناامن دانست.با حمله سراسری ارتش رژیم بعث عراق به مرزهای میهن اسلامی، حاج اسدالله از اولین نفراتی است که به علت آشنایی با مناطق و محورهای عملیاتی جبهههای میانی و غربی از سوی دفتر سیاسی برای ثبت و ضبط وقایع و حوادث و فراهم آوردن اسناد مربوط به جنگ تحمیلی به این مناطق رفت و گنجینهای بیبدیل از رخدادهای این دوره را جمعآوری نمود.احمدی در این مقطع با تلاشی خستگیناپذیر به گردآوری و مصاحبه با فرماندهان محورها و رزمندگان جبهههای غرب همت گمارد و مطالب نابی از وقایع هجوم ارتش عراق و مقاومت نیروهای مردمی و نظامی را جمعآوری کرد.با آغاز عملیاتهای بزرگ آزادسازی مناطق اشغال شده خوزستان به جبهههای جنوب رفت و در کسوت راوی دفتر سیاسی و بعدها مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ از عملیات فتحالمبین در شمال خوزستان تا پایان جنگ همراه و همپای فرماندهان بزرگ یگانها همچون شهید حسین خرازی، شهید علیهاشمی، شهید محمد ابراهیم همت و قرارگاههای نجف و قدس و نیروی زمینی سپاه و قرارگاه کربلا و...، مطالب و آثار گرانسنگی را که منحصربهفردترین و معتبرترین اسناد حادثه بزرگ جنگ و دفاع ملت ایران در برابر متجاوز است جمعآوری نمود که ماحصل آن 43 دفتر راوی و دهها گزارش عملیات و تحلیلهای نبرد نیروهای خودی و ارتش عراق است.
مرحوم حاج اسدالله احمدی گزارشی جامع از تحقیقات میدانی خود در جبهههای غرب را بهصورت مستند تدوین نمود که اکنون از منابع مرجع تاریخ جنگ در مرکز اسناد سپاه مورد استفاده محققین است.آخرین اثر این مجاهد عرصه جهاد و شهادت، کتاب ارزشمند «دستهای خالی؛ پاهای خونین» که مستندنگاری تاخت و تازهای ضد انقلاب و ارتش عراق در قصر شیرین، سرپل ذهاب و گیلان غرب است که در آخرین دوره جایزه کتاب سال پاسداران اهل قلم برگزیده شد.
متن زیر یادداشتی در موضوع دفاع مقدس به قلم مرحوم حاج اسدالله احمدی متولد 1333 شهریار از راویان دفاع مقدس و نویسنده کتاب « دست های خالی پاهای خونین» است که از سوی مرکز انتشارات وتحقیقات سپاه در اختیارمان قرار گرفته است.
پس از جنگ جهانی دوم امپراطوری عثمانی سقوط کرد و کشورهای جدیدی تحت نظارت انگلستان شکل گرفت. عراق یکی از کشورهایی است که در سال 1299 ه.ش. از تجزیه دولت عثمانی تشکیل شد. با سقوط دولت عثمانی نه تنها اختلافهای شدید بین دو دولت عثمانی و ایران در دوره قاجاریه پایان نیافت، بلکه کشور تازه تأسیس عراق پساز مدتی به آنها دامن زد. درواقع، اختلافهای مرزی بین دو کشور عراق بعد از عثمانی و ایران بعد از قاجاریه با فرازونشیب ادامه یافت و در مواقعی حتی به لشکرکشی دو کشور و تقویت نیروهای نظامی در مرزها و گاهی علاوه بر تبادل آتش، به درگیری نیروهای نظامی آنها نیز انجامید. این اختلافها در دوره پهلوی دوم در سال 1352 به اوج خود رسید. در جریان این اختلافها، گفتوگوهای سیاسی در سطح منطقهای و بینالمللی میان دو کشور با فرازونشیب دنبال میشد. درنتیجه عراق در مهرماه 1352 تقاضا کرد روابط سیاسی مجدد برقرار شود و در اواخر همین سال سفرای بین دو کشور مبادله شدند.
با وجود برقراری روابط دیپلماتیک و استقرار سفرای دو کشور در سفارتخانهها، نیروهای عراقی در بهمن ماه 1352 در حرکتی کاملاً غافلگیرکننده به مواضع نیروهای ایرانی در تپههای اطراف ارتفاع 343 واقع در منطقه مهران یورش بردند.
از سال 1348 به بعد واحدهای نظامی و شبه نظامی ایران در مواضع و سنگرهای این منطقه، بهطور دائم استقرار داشتند. درطول این دوره حوادث مهمی رخ نداده بود. بنابراین هنگامی که نیروهای عراقی در سال 1352 به سمت مواضع نیروهای ایرانی پیشروی کردند، ابتدا نیروهای مواضع مقدم ایران غافلگیر شدند، طوری که تعدادی از افراد گروهان دلاوران شهید شدند و تعدادی دیگر مواضع را ترک کردند، ولی بعد از کشف حمله، نبرد سختی بین نیروهای مدافع ایرانی و نیروهای مهاجم عراقی درگرفت که دوازده ساعت بهطول انجامید. سرانجام، این درگیری که تا آن زمان شدیدترین زد و خورد مرزی تلقی میشد، با عقب راندن نیروهای عراقی که فقط جسد 26 نفر از آنان در خاک ایران جا ماند، پایان یافت.پس از این درگیری، مناطق مرزی گاهی اوقات متشنج میشد، اما دو کشور هیچگاه بهخاک یکدیگر حمله نکردند و درنهایت، درپی فعالیتهای دیپلماتیک و قرارداد تفاهمی که در سال 1975 (1353) بین دو کشور در الجزایر منعقد شد، درگیریها خاتمه و روابط ایران و عراق بار دیگر بهبود یافت. فروردین ماه 1354 نیز نخستوزیر ایران به دعوت صدام حسین به عراق رفت. سپس اردیبهشت همان سال نخستوزیر ایران متقابلاً صدام حسین را به ایران دعوت کرد. درپی این دیدارها، روابط دو کشور در سطح نخستوزیران برقرار شد که در گذشته سابقه نداشت. بهنظر میرسید این روابط که پساز قبول قرارداد 1975 برقرار شده بود، برای همیشه موجب از بین رفتن اختلافهای مرزی بین دو کشور خواهد شد.همچنین در پاییز 1357، فرح همسر شاه ایران به عراق رفت و با صدام ملاقات کرد. در این ملاقات، صدام ضمن حمایت از شاه و ابراز ناخشنودی از حرکتهای مردم علیه نظام سلطنتی، چنین توصیه کرد: «به برادرم شاه سلام برسانید و به او بگویید تانکها را به خیابانها آورده و لوله تانک را مستقیم به سمت مردم گرفته و شلیک کند.»* اما با آغاز انقلاب اسلامی در ایران و اوج گرفتن آن در سال 1357، دولت عراق مانع میلهگذاری جدید مرزی براساس یکی از بندهای قرارداد 1975 الجزایر شد و روابط دو کشور بتدریج رو به تیرگی رفت.
با پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 و استقرار نظام جمهوری اسلامی با رأی 2/ 98 درصد مردم در جریان رفراندوم 11 فروردین سال 1358، فصل جدیدی از تاریخ نظامی سیاسی بین دو کشور ایران و عراق آغاز شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بیشتر ارکان قدرت ازجمله نیروهای نظامی، انتظامی و در رأس آنها سیستم امنیتی و حتی سیاسی ایران به دلیل شرایط خاص انقلاب از هم پاشید و هنوز نظام سیاسی جدید مستقر نشده بود که تحرکات تجزیهطلبانه با شعارهای ناسیونالیستی به طورعمده در مناطق مرزی کشور آغاز شد. در همین راستا، حکومت بعثی عراق بیشترین نقش را در سراسر مرز مشترک بین دو کشور برعهده گرفت، بهطوری که سه جریان تجزیه طلبان را در شمالغرب، غرب و جنوب مرزهای ایران پشتیبانی می کرد. در منطقه شمالغرب شامل استانهای آذربایجان غربی، کردستان و بخشی از استان کرمانشاه، گروههایی با عنوان خلق کرد شکل گرفتند که بهدنبال خودمختاری و درنهایت تجزیه کشور بودند. در جنوب نیز گروههای دیگری با عنوان خلق عرب در استان خوزستان با هدف ایجاد خودمختاری و تجزیه کشور تشکیل شدند و فعالیت خود را آغاز کردند. در منطقه میانی ازجمله استان کرمانشاه هم تعدادی از سران فراری ارتش شاهنشاهی، نیروهای ساواک و عده ای از سرسپردگان نظام پهلوی برای تشکیل حکومت سلطنتی با عنوان ایران آزاد گرد هم جمع و فعال شدند. بدینترتیب پس از پیروزی انقلاب اسلامی استان کرمانشاه در نیمه غربی کشور هدف تاختوتاز گروههای ضد انقلاب که از حمایت ارتش عراق برخوردار بودند قرار گرفت. در ادامه، در 31 شهریور 1359 نیز همزمان با دو استان ایلام و خوزستان هدف تهاجم سراسری دشمن واقع شد.
هم زمان با اوجگیری تظاهرات ضدسلطنتی مردم ایران، حکومت بعثی عراق سیاستهای خود را تغییر داد. این تغییر که با مانع تراشی در روند تعیین حدود مرزی و میلهگذاری براساس توافق 1975 الجزایر و با حمایت و پذیرش سران فراری رژیم سلطنتی پهلوی و پشتیبانی تسلیحاتی و آموزشی از آنان در درگیریها همراه بود، بیش از 18 ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ادامه یافت.
درنهایت، صدام حسین رئیسجمهوری عراق که از ماهها قبل برخی فرماندهان ارشد ارتش عراق را از تصمیم خود مبنی بر حمله به جمهوری اسلامی ایران مطلع کرده بود، در سپیده دم 31 شهریور 1359 دستور تهاجم گسترده و همه جانبه زمینی، هوایی و دریایی را صادر کرد. در منطقه میانی از محدوده مرزی اِزگله تا ارتفاعات کانی شیخ در جنوب منطقه سومار، حدود سه لشکر ارتش عراق تهاجم خود را شروع کردند که دهها روستا و شهرهایی همچون سومار، نفت شهر و قصرشیرین به اشغال کامل ارتش عراق درآمد، اما ارتش متجاوز در اشغال شهرهای گیلانغرب و سرپل ذهاب با مقاومت نیروهای خودی مواجه شد و در تأمین اهداف خود ناکام ماند.آنچه بیش از همه حوادث و رخدادهای این منطقه مورد توجه قرار گرفته، مظلومیت مردم نیمه غربی استان کرمانشاه، بویژه ساکنان قصرشیرین و روستاهای تابعه است؛ چراکه افراد متدین و متعهد این منطقه براساس اعتقاد راسخ خود به اسلام و انقلاب و آرمانهای امام خمینی در سختترین شرایط زندگی و حتی با دیدن اقدامات خشن و بیرحمانه نیروهای ضدانقلاب مبنی بر قتل، غارت، گروگانگیری و تجاوز به نوامیس مردم، همچنان از انقلاب و نظام اسلامی دفاع کردند و بر این عهد نانوشته خود حتی هنگام اشغال شهر بهدست ارتش تا بن دندان مسلح حزب بعث به فرماندهی صدام حسین نیز باقی ماندند. همچنین در برابر توصیههایی بعضاً ازجانب اقوام و بستگان برای ترک شهر و خانه، مقاومت کردند و درنهایت عدهای در شهر ماندند.
پاسخ منفی مردم باقیمانده در قصرشیرین به حاکمیت صدام حسین در زمان اشغال قصرشیرین و اقدامات دشمن و عناصر خودفروخته پهلوی در حدود شش ماه تسلط بر شهر و ناکامی آنها در تسلیم شدن مردم باقیمانده از جمله موارد مغفول تاریخ جنگ است که لازم است بدان پرداخته شود. مردمی که از همه زندگی خود فقط لباسهای تنشان را بههمراه داشتند و حتی در مواقعی برای نجات خود و ناموسشان ناچار شدند برخی عزیزانشان را در بین راه و در میان شدت آتش نیروهای خودی و دشمن جا بگذارند. گفتنی است این مصیبتها تا پایان جنگ و تا زمانی که مردم جنگزده در منطقه اسکان مهاجران جنگ تحمیلی مستقر بودند، با بمبارانهای هواپیماهای عراق ادامه یافت.
پژوهشگر و تاریخنگار دفاع مقدس
یکی از پیشتازان عرصه جهاد و شهادت که از ابتدا کمر همت به دفاع از انقلاب اسلامی نوپای ایران بست و در اولین دوره آموزشی سپاه پاسداران در پادگان سعدآباد حضور یافت مرحوم حاج اسدالله احمدی است.همان که با شروع بحران در جای جای کشور حضور یافت و نقش آفرین بود. در ترکیب گروه چمران، در آزادسازی جاده مهم بانه-سردشت مسئولیت آن را بر عهده گرفت و با سایر همرزمانش در آزادسازی این جاده و روستاهای اطراف آن بویژه روستای بسطام حماسه آفریدند،تا آنجا که میتوان او را یکی از افراد مؤثر در بازگرداندن آرامش و امنیت به مناطق ناامن دانست.با حمله سراسری ارتش رژیم بعث عراق به مرزهای میهن اسلامی، حاج اسدالله از اولین نفراتی است که به علت آشنایی با مناطق و محورهای عملیاتی جبهههای میانی و غربی از سوی دفتر سیاسی برای ثبت و ضبط وقایع و حوادث و فراهم آوردن اسناد مربوط به جنگ تحمیلی به این مناطق رفت و گنجینهای بیبدیل از رخدادهای این دوره را جمعآوری نمود.احمدی در این مقطع با تلاشی خستگیناپذیر به گردآوری و مصاحبه با فرماندهان محورها و رزمندگان جبهههای غرب همت گمارد و مطالب نابی از وقایع هجوم ارتش عراق و مقاومت نیروهای مردمی و نظامی را جمعآوری کرد.با آغاز عملیاتهای بزرگ آزادسازی مناطق اشغال شده خوزستان به جبهههای جنوب رفت و در کسوت راوی دفتر سیاسی و بعدها مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ از عملیات فتحالمبین در شمال خوزستان تا پایان جنگ همراه و همپای فرماندهان بزرگ یگانها همچون شهید حسین خرازی، شهید علیهاشمی، شهید محمد ابراهیم همت و قرارگاههای نجف و قدس و نیروی زمینی سپاه و قرارگاه کربلا و...، مطالب و آثار گرانسنگی را که منحصربهفردترین و معتبرترین اسناد حادثه بزرگ جنگ و دفاع ملت ایران در برابر متجاوز است جمعآوری نمود که ماحصل آن 43 دفتر راوی و دهها گزارش عملیات و تحلیلهای نبرد نیروهای خودی و ارتش عراق است.
مرحوم حاج اسدالله احمدی گزارشی جامع از تحقیقات میدانی خود در جبهههای غرب را بهصورت مستند تدوین نمود که اکنون از منابع مرجع تاریخ جنگ در مرکز اسناد سپاه مورد استفاده محققین است.آخرین اثر این مجاهد عرصه جهاد و شهادت، کتاب ارزشمند «دستهای خالی؛ پاهای خونین» که مستندنگاری تاخت و تازهای ضد انقلاب و ارتش عراق در قصر شیرین، سرپل ذهاب و گیلان غرب است که در آخرین دوره جایزه کتاب سال پاسداران اهل قلم برگزیده شد.
متن زیر یادداشتی در موضوع دفاع مقدس به قلم مرحوم حاج اسدالله احمدی متولد 1333 شهریار از راویان دفاع مقدس و نویسنده کتاب « دست های خالی پاهای خونین» است که از سوی مرکز انتشارات وتحقیقات سپاه در اختیارمان قرار گرفته است.
پس از جنگ جهانی دوم امپراطوری عثمانی سقوط کرد و کشورهای جدیدی تحت نظارت انگلستان شکل گرفت. عراق یکی از کشورهایی است که در سال 1299 ه.ش. از تجزیه دولت عثمانی تشکیل شد. با سقوط دولت عثمانی نه تنها اختلافهای شدید بین دو دولت عثمانی و ایران در دوره قاجاریه پایان نیافت، بلکه کشور تازه تأسیس عراق پساز مدتی به آنها دامن زد. درواقع، اختلافهای مرزی بین دو کشور عراق بعد از عثمانی و ایران بعد از قاجاریه با فرازونشیب ادامه یافت و در مواقعی حتی به لشکرکشی دو کشور و تقویت نیروهای نظامی در مرزها و گاهی علاوه بر تبادل آتش، به درگیری نیروهای نظامی آنها نیز انجامید. این اختلافها در دوره پهلوی دوم در سال 1352 به اوج خود رسید. در جریان این اختلافها، گفتوگوهای سیاسی در سطح منطقهای و بینالمللی میان دو کشور با فرازونشیب دنبال میشد. درنتیجه عراق در مهرماه 1352 تقاضا کرد روابط سیاسی مجدد برقرار شود و در اواخر همین سال سفرای بین دو کشور مبادله شدند.
با وجود برقراری روابط دیپلماتیک و استقرار سفرای دو کشور در سفارتخانهها، نیروهای عراقی در بهمن ماه 1352 در حرکتی کاملاً غافلگیرکننده به مواضع نیروهای ایرانی در تپههای اطراف ارتفاع 343 واقع در منطقه مهران یورش بردند.
از سال 1348 به بعد واحدهای نظامی و شبه نظامی ایران در مواضع و سنگرهای این منطقه، بهطور دائم استقرار داشتند. درطول این دوره حوادث مهمی رخ نداده بود. بنابراین هنگامی که نیروهای عراقی در سال 1352 به سمت مواضع نیروهای ایرانی پیشروی کردند، ابتدا نیروهای مواضع مقدم ایران غافلگیر شدند، طوری که تعدادی از افراد گروهان دلاوران شهید شدند و تعدادی دیگر مواضع را ترک کردند، ولی بعد از کشف حمله، نبرد سختی بین نیروهای مدافع ایرانی و نیروهای مهاجم عراقی درگرفت که دوازده ساعت بهطول انجامید. سرانجام، این درگیری که تا آن زمان شدیدترین زد و خورد مرزی تلقی میشد، با عقب راندن نیروهای عراقی که فقط جسد 26 نفر از آنان در خاک ایران جا ماند، پایان یافت.پس از این درگیری، مناطق مرزی گاهی اوقات متشنج میشد، اما دو کشور هیچگاه بهخاک یکدیگر حمله نکردند و درنهایت، درپی فعالیتهای دیپلماتیک و قرارداد تفاهمی که در سال 1975 (1353) بین دو کشور در الجزایر منعقد شد، درگیریها خاتمه و روابط ایران و عراق بار دیگر بهبود یافت. فروردین ماه 1354 نیز نخستوزیر ایران به دعوت صدام حسین به عراق رفت. سپس اردیبهشت همان سال نخستوزیر ایران متقابلاً صدام حسین را به ایران دعوت کرد. درپی این دیدارها، روابط دو کشور در سطح نخستوزیران برقرار شد که در گذشته سابقه نداشت. بهنظر میرسید این روابط که پساز قبول قرارداد 1975 برقرار شده بود، برای همیشه موجب از بین رفتن اختلافهای مرزی بین دو کشور خواهد شد.همچنین در پاییز 1357، فرح همسر شاه ایران به عراق رفت و با صدام ملاقات کرد. در این ملاقات، صدام ضمن حمایت از شاه و ابراز ناخشنودی از حرکتهای مردم علیه نظام سلطنتی، چنین توصیه کرد: «به برادرم شاه سلام برسانید و به او بگویید تانکها را به خیابانها آورده و لوله تانک را مستقیم به سمت مردم گرفته و شلیک کند.»* اما با آغاز انقلاب اسلامی در ایران و اوج گرفتن آن در سال 1357، دولت عراق مانع میلهگذاری جدید مرزی براساس یکی از بندهای قرارداد 1975 الجزایر شد و روابط دو کشور بتدریج رو به تیرگی رفت.
با پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 و استقرار نظام جمهوری اسلامی با رأی 2/ 98 درصد مردم در جریان رفراندوم 11 فروردین سال 1358، فصل جدیدی از تاریخ نظامی سیاسی بین دو کشور ایران و عراق آغاز شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بیشتر ارکان قدرت ازجمله نیروهای نظامی، انتظامی و در رأس آنها سیستم امنیتی و حتی سیاسی ایران به دلیل شرایط خاص انقلاب از هم پاشید و هنوز نظام سیاسی جدید مستقر نشده بود که تحرکات تجزیهطلبانه با شعارهای ناسیونالیستی به طورعمده در مناطق مرزی کشور آغاز شد. در همین راستا، حکومت بعثی عراق بیشترین نقش را در سراسر مرز مشترک بین دو کشور برعهده گرفت، بهطوری که سه جریان تجزیه طلبان را در شمالغرب، غرب و جنوب مرزهای ایران پشتیبانی می کرد. در منطقه شمالغرب شامل استانهای آذربایجان غربی، کردستان و بخشی از استان کرمانشاه، گروههایی با عنوان خلق کرد شکل گرفتند که بهدنبال خودمختاری و درنهایت تجزیه کشور بودند. در جنوب نیز گروههای دیگری با عنوان خلق عرب در استان خوزستان با هدف ایجاد خودمختاری و تجزیه کشور تشکیل شدند و فعالیت خود را آغاز کردند. در منطقه میانی ازجمله استان کرمانشاه هم تعدادی از سران فراری ارتش شاهنشاهی، نیروهای ساواک و عده ای از سرسپردگان نظام پهلوی برای تشکیل حکومت سلطنتی با عنوان ایران آزاد گرد هم جمع و فعال شدند. بدینترتیب پس از پیروزی انقلاب اسلامی استان کرمانشاه در نیمه غربی کشور هدف تاختوتاز گروههای ضد انقلاب که از حمایت ارتش عراق برخوردار بودند قرار گرفت. در ادامه، در 31 شهریور 1359 نیز همزمان با دو استان ایلام و خوزستان هدف تهاجم سراسری دشمن واقع شد.
هم زمان با اوجگیری تظاهرات ضدسلطنتی مردم ایران، حکومت بعثی عراق سیاستهای خود را تغییر داد. این تغییر که با مانع تراشی در روند تعیین حدود مرزی و میلهگذاری براساس توافق 1975 الجزایر و با حمایت و پذیرش سران فراری رژیم سلطنتی پهلوی و پشتیبانی تسلیحاتی و آموزشی از آنان در درگیریها همراه بود، بیش از 18 ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ادامه یافت.
درنهایت، صدام حسین رئیسجمهوری عراق که از ماهها قبل برخی فرماندهان ارشد ارتش عراق را از تصمیم خود مبنی بر حمله به جمهوری اسلامی ایران مطلع کرده بود، در سپیده دم 31 شهریور 1359 دستور تهاجم گسترده و همه جانبه زمینی، هوایی و دریایی را صادر کرد. در منطقه میانی از محدوده مرزی اِزگله تا ارتفاعات کانی شیخ در جنوب منطقه سومار، حدود سه لشکر ارتش عراق تهاجم خود را شروع کردند که دهها روستا و شهرهایی همچون سومار، نفت شهر و قصرشیرین به اشغال کامل ارتش عراق درآمد، اما ارتش متجاوز در اشغال شهرهای گیلانغرب و سرپل ذهاب با مقاومت نیروهای خودی مواجه شد و در تأمین اهداف خود ناکام ماند.آنچه بیش از همه حوادث و رخدادهای این منطقه مورد توجه قرار گرفته، مظلومیت مردم نیمه غربی استان کرمانشاه، بویژه ساکنان قصرشیرین و روستاهای تابعه است؛ چراکه افراد متدین و متعهد این منطقه براساس اعتقاد راسخ خود به اسلام و انقلاب و آرمانهای امام خمینی در سختترین شرایط زندگی و حتی با دیدن اقدامات خشن و بیرحمانه نیروهای ضدانقلاب مبنی بر قتل، غارت، گروگانگیری و تجاوز به نوامیس مردم، همچنان از انقلاب و نظام اسلامی دفاع کردند و بر این عهد نانوشته خود حتی هنگام اشغال شهر بهدست ارتش تا بن دندان مسلح حزب بعث به فرماندهی صدام حسین نیز باقی ماندند. همچنین در برابر توصیههایی بعضاً ازجانب اقوام و بستگان برای ترک شهر و خانه، مقاومت کردند و درنهایت عدهای در شهر ماندند.
پاسخ منفی مردم باقیمانده در قصرشیرین به حاکمیت صدام حسین در زمان اشغال قصرشیرین و اقدامات دشمن و عناصر خودفروخته پهلوی در حدود شش ماه تسلط بر شهر و ناکامی آنها در تسلیم شدن مردم باقیمانده از جمله موارد مغفول تاریخ جنگ است که لازم است بدان پرداخته شود. مردمی که از همه زندگی خود فقط لباسهای تنشان را بههمراه داشتند و حتی در مواقعی برای نجات خود و ناموسشان ناچار شدند برخی عزیزانشان را در بین راه و در میان شدت آتش نیروهای خودی و دشمن جا بگذارند. گفتنی است این مصیبتها تا پایان جنگ و تا زمانی که مردم جنگزده در منطقه اسکان مهاجران جنگ تحمیلی مستقر بودند، با بمبارانهای هواپیماهای عراق ادامه یافت.
یادی از شهید ناصر کاظمی، قائم مقام قرارگاه حمزه سیدالشهدا
میداندار بزرگ جهاد
مرجان قندی
خبرنگار
صورت استخوانی و موهای مجعد چهرهای به او داده بود که زیبایی خاصی داشت. اما در ورای این زیبایی ظاهری صلابتی تردیدناپذیر وجود داشت. این مشخصات ناصر کاظمی بود.
ناصر کاظمی سال ۱۳۳۵ در تهران به دنیا آمد. او متولد خیابان قزوین و بزرگ شده خیابان کارون بود. ناصر دیپلم که گرفت، کنکور داد و در رشته تربیت بدنی قبول شد. عشقش فوتبال بود و بازیاش عالی بود. اما غیر از بازی خوبش، اخلاق و معرفتش بود که او را محبوب همتیمیهایش کرده بود.
ناصر جوان زود کلاهش با رژیم پهلوی توی هم رفت؛ او همزمان با تحصیل، به کار معلمی و تدریس در مدارس جنوب شهر تهران همت گماشت و بخش مهمی از حقوق معلمی خود را صرف خریدن کتابهای دینی برای شاگردانش کرد. کاظمی در این کلاسها با طرح مباحث دینی، اجتماعی و سیاسی دانشآموزانش را نسبت به مشکلات روز و نیازهای قشر جوان آگاه کرد. او در روند همین مطالعات و فعالیتهای اجتماعی خود، به ماهیت وابسته و فاسد رژیم شاه پی برد و از سال 1356 به مبارزات سیاسی خود شدت و وسعت بخشید. در همین سال پس از شکنجه در ژاندارمری، به دادگستری منتقل و از آن پس، در «زندان قصر» محبوس شد. یک ماه زندان شروع ریشهدار شدن کینه کاظمی از پهلوی و آغاز پیوستن او به انقلاب بود.
با پیروزی انقلاب در سال ۵۷ ناصر جزو اولین جوانانی بود که با عشق به امام به سپاه پیوست. ناصر آموزش نظامی دیده و برای مأموریت راهی زابل شد. دو سه ماهی که در زابل بود، محرومیت مردم را از نزدیک درک کرد. از زابل به عنوان فرمانده گروهان برای مأموریت به خرمشهر منتقل شد و ۲۰روزی هم آنجا بود. پس از بازگشت از خرمشهر
ناصر کاظمی به پادگان ولیعصر تهران رفت. تقدیر این بود که با محمد بروجردی، فرمانده وقت سپاه منطقه غرب کشور آشنا شود.
بروجردی در دی ماه ۵۸ او را به سمت فرماندار منطقه پاوه در کردستان منصوب کرد. ظاهر و هیبت متفاوت ناصر کاظمی حتی بین خود سپاهیان هم حساسیت ایجاد کرده بود. اوایل انقلاب دشمنان همه کار کردند تا نهال نوپای انقلاب تنومند نشده آن را بخشکانند. غائله کردستان قبل از جنگ تحمیلی یکی از اینها بود. کردستان جنگی سنتی با جبههای مشخص نبود، گروهکهای ضد انقلاب، دموکرات و کوموله با تهدید مردم منطقه تقریباً همه کردستان را در اختیار داشتند.
کاظمی به درستی فهمید که جبهه این جنگ در دل مردم شکل گرفته و راهکار آن بهکارگیری مردم بومی منطقه بود. برخورد صادقانه او انقلاب را به دلهای مردم منطقه باز کرد. حرف مردم را واقعاً میشنید و بهشان اعتماد میکرد. تعداد نادمین زیاد بود، دسته دسته اسلحه تحویل میدادند و همرزم خودش میشدند؛ شده بود که با دست خالی به پایگاه گروهکی برود و با کلی آدم مسلح همراهش برگردد.
بعد از حدود یک سال در شهریور ۱۳۵۹ با حفظ سمت فرمانداری فرمانده سپاه پاوه هم شد. تازه گروهکها فهمیده بودند چه کلاهی سرشان رفته است، برایش پیغام فرستاده بودند: «اگر میدانستیم قرار است کاظمی این کاظمی بشود، به شهر راهش نمیدادیم.» اما حالا او نه به شهر و منطقه بلکه به دلهای مردم کردستان نفوذ کرده بود.
اینجا دیگر روبهروی دشمن بیگانه نبودیم بلکه دوست، هموطن، دشمن و منافق در هم بودند. شناخت مرز این دو به نبوغ و جرأتی احتیاج داشت که در اختیار ناصر کاظمی بود. اگر کومولهها در شهری مخفی شده بودند سعی میکرد تا میشود از گلوله استفاده نکند. شهر را که میگرفت برای مردم حرف میزد و خیالشان را راحت میکرد که ما برای دفاع از شما به اینجا آمدهایم. میدانستند اگر قول تأمین امنیت منطقهشان را به کمک خودشان میدهد بیراه نمیگفت. از او دعوت میکردند تا روستا و شهر آنها را هم پاکسازی کند. کردها دیگر او را یکی از خودشان میدانستند و «کاک ناصر» صدایش میزدند!
بیشتر ترجیح میداد کلاش دستش باشد تا در حال امضای نامههای اداری باشد. اگر برای کاری دنبالش میگشتند باید صبر میکردند از عملیات برگردد. فرمانده سپاه بود اما در همه عملیاتها نفر اول ستون بود، میگفت به نیروها روحیه میدهد.
همه زندگی، افتخارات و کارنامه درخشان کاظمی در پاوه خلاصه میشد. اما وقتی بروجردی در شهریور ۱۳۶۰ به او پیشنهاد کرد که فرمانده سپاه کردستان شود، راحت به سنندج رفت. اینجا و آنجا برایش تفاوتی نداشت، این و آن منصب هم برایش فرقی نداشت.
هوشمندی، بصیرت، شجاعت و قاطعیت، از ویژگیهای بارز ناصر کاظمی بود. همانقدر که سر زنده بود، مرگ همنشین دائمیاش بود. مدام یاد رفقای شهیدش بود. از آن جمعی که با هم به غرب رفته بودند دو نفرشان بیشتر نمانده بودند. جنگ دانشگاه بزرگی با دانشجویان مشتاق مانند کاظمی شده بود، جوانانی که مجبور بودند همه چیز را خودشان به تنهایی و از راه سختش یاد بگیرند؛ از نقشهخوانی نظامی تا طراحی عملیات. طرحهای عملیاتی که از او به جا مانده نشان میدهد که کاظمی چه فرمانده نابغه و
کارآمدی بود.
آخرین مأموریت او پاکسازی جاده پیرانشهر- سردشت بود. میگفتند باید ابراهیم باشید تا از آتشین این گردنه سالم رد بشوی، اما آقای فرماندار تکیه کلامش «توکل بر خدا بود»، آخرین کمین منتظرش بود و سرانجام این میداندار بزرگ جهاد در تاریخ ششم شهریور ۱۳۶۱ دو گلوله پیشانیاش را شکافت. سالها منتظر همین لحظه بود و حالا وقتش رسیده بود.
خبرنگار
صورت استخوانی و موهای مجعد چهرهای به او داده بود که زیبایی خاصی داشت. اما در ورای این زیبایی ظاهری صلابتی تردیدناپذیر وجود داشت. این مشخصات ناصر کاظمی بود.
ناصر کاظمی سال ۱۳۳۵ در تهران به دنیا آمد. او متولد خیابان قزوین و بزرگ شده خیابان کارون بود. ناصر دیپلم که گرفت، کنکور داد و در رشته تربیت بدنی قبول شد. عشقش فوتبال بود و بازیاش عالی بود. اما غیر از بازی خوبش، اخلاق و معرفتش بود که او را محبوب همتیمیهایش کرده بود.
ناصر جوان زود کلاهش با رژیم پهلوی توی هم رفت؛ او همزمان با تحصیل، به کار معلمی و تدریس در مدارس جنوب شهر تهران همت گماشت و بخش مهمی از حقوق معلمی خود را صرف خریدن کتابهای دینی برای شاگردانش کرد. کاظمی در این کلاسها با طرح مباحث دینی، اجتماعی و سیاسی دانشآموزانش را نسبت به مشکلات روز و نیازهای قشر جوان آگاه کرد. او در روند همین مطالعات و فعالیتهای اجتماعی خود، به ماهیت وابسته و فاسد رژیم شاه پی برد و از سال 1356 به مبارزات سیاسی خود شدت و وسعت بخشید. در همین سال پس از شکنجه در ژاندارمری، به دادگستری منتقل و از آن پس، در «زندان قصر» محبوس شد. یک ماه زندان شروع ریشهدار شدن کینه کاظمی از پهلوی و آغاز پیوستن او به انقلاب بود.
با پیروزی انقلاب در سال ۵۷ ناصر جزو اولین جوانانی بود که با عشق به امام به سپاه پیوست. ناصر آموزش نظامی دیده و برای مأموریت راهی زابل شد. دو سه ماهی که در زابل بود، محرومیت مردم را از نزدیک درک کرد. از زابل به عنوان فرمانده گروهان برای مأموریت به خرمشهر منتقل شد و ۲۰روزی هم آنجا بود. پس از بازگشت از خرمشهر
ناصر کاظمی به پادگان ولیعصر تهران رفت. تقدیر این بود که با محمد بروجردی، فرمانده وقت سپاه منطقه غرب کشور آشنا شود.
بروجردی در دی ماه ۵۸ او را به سمت فرماندار منطقه پاوه در کردستان منصوب کرد. ظاهر و هیبت متفاوت ناصر کاظمی حتی بین خود سپاهیان هم حساسیت ایجاد کرده بود. اوایل انقلاب دشمنان همه کار کردند تا نهال نوپای انقلاب تنومند نشده آن را بخشکانند. غائله کردستان قبل از جنگ تحمیلی یکی از اینها بود. کردستان جنگی سنتی با جبههای مشخص نبود، گروهکهای ضد انقلاب، دموکرات و کوموله با تهدید مردم منطقه تقریباً همه کردستان را در اختیار داشتند.
کاظمی به درستی فهمید که جبهه این جنگ در دل مردم شکل گرفته و راهکار آن بهکارگیری مردم بومی منطقه بود. برخورد صادقانه او انقلاب را به دلهای مردم منطقه باز کرد. حرف مردم را واقعاً میشنید و بهشان اعتماد میکرد. تعداد نادمین زیاد بود، دسته دسته اسلحه تحویل میدادند و همرزم خودش میشدند؛ شده بود که با دست خالی به پایگاه گروهکی برود و با کلی آدم مسلح همراهش برگردد.
بعد از حدود یک سال در شهریور ۱۳۵۹ با حفظ سمت فرمانداری فرمانده سپاه پاوه هم شد. تازه گروهکها فهمیده بودند چه کلاهی سرشان رفته است، برایش پیغام فرستاده بودند: «اگر میدانستیم قرار است کاظمی این کاظمی بشود، به شهر راهش نمیدادیم.» اما حالا او نه به شهر و منطقه بلکه به دلهای مردم کردستان نفوذ کرده بود.
اینجا دیگر روبهروی دشمن بیگانه نبودیم بلکه دوست، هموطن، دشمن و منافق در هم بودند. شناخت مرز این دو به نبوغ و جرأتی احتیاج داشت که در اختیار ناصر کاظمی بود. اگر کومولهها در شهری مخفی شده بودند سعی میکرد تا میشود از گلوله استفاده نکند. شهر را که میگرفت برای مردم حرف میزد و خیالشان را راحت میکرد که ما برای دفاع از شما به اینجا آمدهایم. میدانستند اگر قول تأمین امنیت منطقهشان را به کمک خودشان میدهد بیراه نمیگفت. از او دعوت میکردند تا روستا و شهر آنها را هم پاکسازی کند. کردها دیگر او را یکی از خودشان میدانستند و «کاک ناصر» صدایش میزدند!
بیشتر ترجیح میداد کلاش دستش باشد تا در حال امضای نامههای اداری باشد. اگر برای کاری دنبالش میگشتند باید صبر میکردند از عملیات برگردد. فرمانده سپاه بود اما در همه عملیاتها نفر اول ستون بود، میگفت به نیروها روحیه میدهد.
همه زندگی، افتخارات و کارنامه درخشان کاظمی در پاوه خلاصه میشد. اما وقتی بروجردی در شهریور ۱۳۶۰ به او پیشنهاد کرد که فرمانده سپاه کردستان شود، راحت به سنندج رفت. اینجا و آنجا برایش تفاوتی نداشت، این و آن منصب هم برایش فرقی نداشت.
هوشمندی، بصیرت، شجاعت و قاطعیت، از ویژگیهای بارز ناصر کاظمی بود. همانقدر که سر زنده بود، مرگ همنشین دائمیاش بود. مدام یاد رفقای شهیدش بود. از آن جمعی که با هم به غرب رفته بودند دو نفرشان بیشتر نمانده بودند. جنگ دانشگاه بزرگی با دانشجویان مشتاق مانند کاظمی شده بود، جوانانی که مجبور بودند همه چیز را خودشان به تنهایی و از راه سختش یاد بگیرند؛ از نقشهخوانی نظامی تا طراحی عملیات. طرحهای عملیاتی که از او به جا مانده نشان میدهد که کاظمی چه فرمانده نابغه و
کارآمدی بود.
آخرین مأموریت او پاکسازی جاده پیرانشهر- سردشت بود. میگفتند باید ابراهیم باشید تا از آتشین این گردنه سالم رد بشوی، اما آقای فرماندار تکیه کلامش «توکل بر خدا بود»، آخرین کمین منتظرش بود و سرانجام این میداندار بزرگ جهاد در تاریخ ششم شهریور ۱۳۶۱ دو گلوله پیشانیاش را شکافت. سالها منتظر همین لحظه بود و حالا وقتش رسیده بود.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
چرا صدام به قرارداد الجزایر برگشت؟
-
چهل سال روایتگری و تاریخ نگاری جنگ
-
میداندار بزرگ جهاد
اخبارایران آنلاین