ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
زنده باد سینما
علیرضا صمدی/ کارگردان «صحنهزنی»
حرف زدن در مورد جشنوارهای که «صحنه زنی» در بخش رقابتی آن و در کنار آثاری از دیگر کشورهای جهان قرار دارد، حس و حالی متفاوت دارد. اینکه این فیلم توانسته از میان صدها اثر متقاضی حضور در این جشنواره، مورد توجه قرار گیرد، اتفاقی مثبت تلقی میشود و با نگاهی واقعبینانه، نشانگر این است که اثر توانسته با فاکتورهای متناسب با نگاه حساس این جشنواره، به تعاملی زیباییشناسانه برسد. از طرفی شاید اظهارنظر درباره جشنوارهای که در آن حضور دارید، کار دشواری باشد و سوءتفاهمهایی را ایجاد کند، اما با وجود این نگاه من به جشنواره جهانی فیلم فجر در جایگاه خود و با اهدافی که در این سالها داشته، ترکیبی از مزیتها و برخی معایبی است که در این فرصت کوتاه نمیتوان به آن پرداخت، اما نکته بارز آن تعامل و رقابتی غیرداخلی و با حضور آثار جهانی و در اندازههایی قابل توجه است که میتواند اثرگذاری دوجانبهای میان سینمای ما بر دیگر کشورها و بالعکس داشته باشد و در همین راستا ضمن شناساندن بیشتر ظرفیتهای سینمایی ما در سطحی فراتر از مرزها، موجبات همکاریهای بینالمللی و تثبیت فضایی تعاملی را فراهم آورد. با تمام گفتههای بالا یک چیز را میتوانم صادقانه و بدون شعف زودگذری که معمولاً بهصورت ناخودآگاه ایجاد میشود بگویم، دعوت فیلمسازان کشورهای مختلف و قرار گرفتن سینماگران ایرانی و فیلمسازان و هنرمندان دیگر کشورها در یک فضای مشترک و رقابتی، پایگاه فرهنگی ما در منطقه و کشورهای صاحب سینما را مستحکم میکند و بهدنبال آن، از این دریچه میتوانیم مبناهای فرهنگی خود را با دیگر فرهنگها به گفتوگو بگذاریم و گاهی نیز آنها را به چالش بکشیم. از طرفی دیگر واقعیت این است که جشنواره جهانی بهدلیل تمرکز نگاه بینالمللی روی آن، حساسیتهای بیشتری از جنبه هنری دارد و شاید بتوان گفت ملاحظاتی کمتر نسبت به نمونههای داخلی آن وجود دارد و در اصل سینما در این جشنواره جدیتر و با ابعاد متنوع هنری دنبال میشود که این را از کیفیت مخاطبان و دنبالکنندگان آن نیز میتوان متوجه شد. به هر صورت در شرایط کنونی که سینما بهدلیل پاندمی کرونا شرایطی ویژه دارد، وجود چنین جشنوارهای امیدبخش است و میتواند فرهنگها و هنرمندان کشورها را کنار هم قرار داده و جانی دوباره به رگهای سینما تزریق کند تا بزودی شاهد رونق دوباره سالنها و جشنوارهها در موقعیتی مناسب باشیم و در کنار هم و یکصدا بگوییم «زنده باد سینما»
حرف زدن در مورد جشنوارهای که «صحنه زنی» در بخش رقابتی آن و در کنار آثاری از دیگر کشورهای جهان قرار دارد، حس و حالی متفاوت دارد. اینکه این فیلم توانسته از میان صدها اثر متقاضی حضور در این جشنواره، مورد توجه قرار گیرد، اتفاقی مثبت تلقی میشود و با نگاهی واقعبینانه، نشانگر این است که اثر توانسته با فاکتورهای متناسب با نگاه حساس این جشنواره، به تعاملی زیباییشناسانه برسد. از طرفی شاید اظهارنظر درباره جشنوارهای که در آن حضور دارید، کار دشواری باشد و سوءتفاهمهایی را ایجاد کند، اما با وجود این نگاه من به جشنواره جهانی فیلم فجر در جایگاه خود و با اهدافی که در این سالها داشته، ترکیبی از مزیتها و برخی معایبی است که در این فرصت کوتاه نمیتوان به آن پرداخت، اما نکته بارز آن تعامل و رقابتی غیرداخلی و با حضور آثار جهانی و در اندازههایی قابل توجه است که میتواند اثرگذاری دوجانبهای میان سینمای ما بر دیگر کشورها و بالعکس داشته باشد و در همین راستا ضمن شناساندن بیشتر ظرفیتهای سینمایی ما در سطحی فراتر از مرزها، موجبات همکاریهای بینالمللی و تثبیت فضایی تعاملی را فراهم آورد. با تمام گفتههای بالا یک چیز را میتوانم صادقانه و بدون شعف زودگذری که معمولاً بهصورت ناخودآگاه ایجاد میشود بگویم، دعوت فیلمسازان کشورهای مختلف و قرار گرفتن سینماگران ایرانی و فیلمسازان و هنرمندان دیگر کشورها در یک فضای مشترک و رقابتی، پایگاه فرهنگی ما در منطقه و کشورهای صاحب سینما را مستحکم میکند و بهدنبال آن، از این دریچه میتوانیم مبناهای فرهنگی خود را با دیگر فرهنگها به گفتوگو بگذاریم و گاهی نیز آنها را به چالش بکشیم. از طرفی دیگر واقعیت این است که جشنواره جهانی بهدلیل تمرکز نگاه بینالمللی روی آن، حساسیتهای بیشتری از جنبه هنری دارد و شاید بتوان گفت ملاحظاتی کمتر نسبت به نمونههای داخلی آن وجود دارد و در اصل سینما در این جشنواره جدیتر و با ابعاد متنوع هنری دنبال میشود که این را از کیفیت مخاطبان و دنبالکنندگان آن نیز میتوان متوجه شد. به هر صورت در شرایط کنونی که سینما بهدلیل پاندمی کرونا شرایطی ویژه دارد، وجود چنین جشنوارهای امیدبخش است و میتواند فرهنگها و هنرمندان کشورها را کنار هم قرار داده و جانی دوباره به رگهای سینما تزریق کند تا بزودی شاهد رونق دوباره سالنها و جشنوارهها در موقعیتی مناسب باشیم و در کنار هم و یکصدا بگوییم «زنده باد سینما»
سینما روحِ یک جهان بیروح
نوید بهتویی/ کارگردان فیلم «گیسوم»
آنچه در فیلم سینمایی «گیسوم» با آن روبهرو هستیم، یک سینمای قصه پرداز با در آمیختن چند قصه کوتاه از مواجهه آدمها در موقعیتهای مختلف و تأثیرپذیری و تأثیرگذاری بر اساس قضاوتها است؛ قضاوتهایی که در زندگی روزمره با آن مواجه هستیم و چون درباره مسائل با هم گفتوگو نمیکنیم از اتفاقهای یکسان برداشتهای متفاوت و قضاوتهای مختلفی میکنیم، که نتیجه آن به گسست بین آدمها و در نگاه کلیتر به گسست در جامعه منجر میشود. سینما گاه عین زندگی است و گاه فراتر از زندگی، زیرا در سینما امکان کات، تکرار، دوباره و دوباره ساختن، بازگشت به زمان گذشته و رفتن به زمان آینده، فراتر از صفر زمانی جهانی که قصه در آن میگذرد، وجود دارد. از همین رو سینما مأمن امنی برای زندگی ساختن و رؤیا پرداختن است. ما در سینما میتوانیم زندگی را دوباره زندگی کنیم. فستیوالها مکانی برای همراهی و اجماع جهان در سینماست. از همین روی برگزاری جشنواره بینالمللی پلی بین سینمای ایران و سینمای جهان میکشد که اتفاق خوب و مبارکی برای رونق دوباره سینماست. فیلمها در جشنوارهها معرفی میشوند و راهی برای ورود به بازار اکران مردمی و مخاطب گسترده باز میشود. در جهانی که همه چیز رنگ تهی بودن و خاموشی و تعطیلی را تجربه میکند، هنوز در سالنهای تاریک سینما میتوان تصویر زندگی را دوباره ساخت و دوباره دید، جایی که مخاطبان با سلایق و عقاید مختلف همسفر میشوند. شاید بتوان گفت از همین روی در جهان امروز سینما روح یک جهان بیروح است و با بازگشت پرشکوه با سینما باید شادی و امید به زندگی در جهان جاری شود.
آنچه در فیلم سینمایی «گیسوم» با آن روبهرو هستیم، یک سینمای قصه پرداز با در آمیختن چند قصه کوتاه از مواجهه آدمها در موقعیتهای مختلف و تأثیرپذیری و تأثیرگذاری بر اساس قضاوتها است؛ قضاوتهایی که در زندگی روزمره با آن مواجه هستیم و چون درباره مسائل با هم گفتوگو نمیکنیم از اتفاقهای یکسان برداشتهای متفاوت و قضاوتهای مختلفی میکنیم، که نتیجه آن به گسست بین آدمها و در نگاه کلیتر به گسست در جامعه منجر میشود. سینما گاه عین زندگی است و گاه فراتر از زندگی، زیرا در سینما امکان کات، تکرار، دوباره و دوباره ساختن، بازگشت به زمان گذشته و رفتن به زمان آینده، فراتر از صفر زمانی جهانی که قصه در آن میگذرد، وجود دارد. از همین رو سینما مأمن امنی برای زندگی ساختن و رؤیا پرداختن است. ما در سینما میتوانیم زندگی را دوباره زندگی کنیم. فستیوالها مکانی برای همراهی و اجماع جهان در سینماست. از همین روی برگزاری جشنواره بینالمللی پلی بین سینمای ایران و سینمای جهان میکشد که اتفاق خوب و مبارکی برای رونق دوباره سینماست. فیلمها در جشنوارهها معرفی میشوند و راهی برای ورود به بازار اکران مردمی و مخاطب گسترده باز میشود. در جهانی که همه چیز رنگ تهی بودن و خاموشی و تعطیلی را تجربه میکند، هنوز در سالنهای تاریک سینما میتوان تصویر زندگی را دوباره ساخت و دوباره دید، جایی که مخاطبان با سلایق و عقاید مختلف همسفر میشوند. شاید بتوان گفت از همین روی در جهان امروز سینما روح یک جهان بیروح است و با بازگشت پرشکوه با سینما باید شادی و امید به زندگی در جهان جاری شود.
آنچه در فیلم سینمایی «گیسوم» با آن روبهرو هستیم، یک سینمای قصه پرداز با در آمیختن چند قصه کوتاه از مواجهه آدمها در موقعیتهای مختلف و تأثیرپذیری و تأثیرگذاری بر اساس قضاوتها است؛ قضاوتهایی که در زندگی روزمره با آن مواجه هستیم و چون درباره مسائل با هم گفتوگو نمیکنیم از اتفاقهای یکسان برداشتهای متفاوت و قضاوتهای مختلفی میکنیم، که نتیجه آن به گسست بین آدمها و در نگاه کلیتر به گسست در جامعه منجر میشود. سینما گاه عین زندگی است و گاه فراتر از زندگی، زیرا در سینما امکان کات، تکرار، دوباره و دوباره ساختن، بازگشت به زمان گذشته و رفتن به زمان آینده، فراتر از صفر زمانی جهانی که قصه در آن میگذرد، وجود دارد. از همین رو سینما مأمن امنی برای زندگی ساختن و رؤیا پرداختن است. ما در سینما میتوانیم زندگی را دوباره زندگی کنیم. فستیوالها مکانی برای همراهی و اجماع جهان در سینماست. از همین روی برگزاری جشنواره بینالمللی پلی بین سینمای ایران و سینمای جهان میکشد که اتفاق خوب و مبارکی برای رونق دوباره سینماست. فیلمها در جشنوارهها معرفی میشوند و راهی برای ورود به بازار اکران مردمی و مخاطب گسترده باز میشود. در جهانی که همه چیز رنگ تهی بودن و خاموشی و تعطیلی را تجربه میکند، هنوز در سالنهای تاریک سینما میتوان تصویر زندگی را دوباره ساخت و دوباره دید، جایی که مخاطبان با سلایق و عقاید مختلف همسفر میشوند. شاید بتوان گفت از همین روی در جهان امروز سینما روح یک جهان بیروح است و با بازگشت پرشکوه با سینما باید شادی و امید به زندگی در جهان جاری شود.
آنچه در فیلم سینمایی «گیسوم» با آن روبهرو هستیم، یک سینمای قصه پرداز با در آمیختن چند قصه کوتاه از مواجهه آدمها در موقعیتهای مختلف و تأثیرپذیری و تأثیرگذاری بر اساس قضاوتها است؛ قضاوتهایی که در زندگی روزمره با آن مواجه هستیم و چون درباره مسائل با هم گفتوگو نمیکنیم از اتفاقهای یکسان برداشتهای متفاوت و قضاوتهای مختلفی میکنیم، که نتیجه آن به گسست بین آدمها و در نگاه کلیتر به گسست در جامعه منجر میشود. سینما گاه عین زندگی است و گاه فراتر از زندگی، زیرا در سینما امکان کات، تکرار، دوباره و دوباره ساختن، بازگشت به زمان گذشته و رفتن به زمان آینده، فراتر از صفر زمانی جهانی که قصه در آن میگذرد، وجود دارد. از همین رو سینما مأمن امنی برای زندگی ساختن و رؤیا پرداختن است. ما در سینما میتوانیم زندگی را دوباره زندگی کنیم. فستیوالها مکانی برای همراهی و اجماع جهان در سینماست. از همین روی برگزاری جشنواره بینالمللی پلی بین سینمای ایران و سینمای جهان میکشد که اتفاق خوب و مبارکی برای رونق دوباره سینماست. فیلمها در جشنوارهها معرفی میشوند و راهی برای ورود به بازار اکران مردمی و مخاطب گسترده باز میشود. در جهانی که همه چیز رنگ تهی بودن و خاموشی و تعطیلی را تجربه میکند، هنوز در سالنهای تاریک سینما میتوان تصویر زندگی را دوباره ساخت و دوباره دید، جایی که مخاطبان با سلایق و عقاید مختلف همسفر میشوند. شاید بتوان گفت از همین روی در جهان امروز سینما روح یک جهان بیروح است و با بازگشت پرشکوه با سینما باید شادی و امید به زندگی در جهان جاری شود.
فرشته صدرعرفایی از «شهربانو» به «ایران» گفته است
درماندگی آدمها برای داشتن زندگی بهتر
نرگس عاشوری
خبرنگار
صبور وموقر اما مقتدر؛ چهرهاش تمام حس زنانگی و مادرانگی را دارد. همین خصوصیات است که نقش چالشبرانگیز «شهربانو» با حضور فرشته صدرعرفایی باورپذیر و برای سازندگانش کمدردسر میشود. فرشته صدرعرفایی از آن دست بازیگرانی است که در سکوت و بدون حاشیه، خوش درخشیده، آنقدر که درک ظرافت و دقت اجرایش در نقش، بدون نگاه تیزبینانه منتقدانه هم مشهود است. از «بادکنک سفید» و «کافه ترانزیت» تا همین «شبی که ماه کامل شد» با آن گریم عجیبش، هر نقشی که بازی کرده به دل نشسته است. نامزدی دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش دوم زن برای فیلم «بادکنک سفید»، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن برای «کافه ترانزیت»، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن در «شبی که ماه کامل شد» در دورههای مختلف جشنواره فیلم فجر و تندیس زرین بهترین بازیگر زن برای «کافه ترانزیت» در نهمین جشن خانه سینما، دیپلم افتخار برای «حوض نقاشی» در جشن انجمن منتقدان سینمای ایران و تندیس زرین و دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای فیلم «کوچه بینام» در هجدهمین جشن خانه سینما بخشی از جوایز بازیگریاش است که در کارنامه کاریش کمتر از 20 فیلم ثبت شده است. با این بازیگر گزیده کار درباره «شهربانو» گپ و گفتی کوتاه داشتهایم.
بیش از سه دهه است که سینما را انتخاب کردهاید و جلوی دوربین هستید. این مسیر را اگر چه پیوسته اما آهسته طی کردید به این تعبیر که در کارنامه کاری شما به جای آمار و اعداد، سلیقه و نگاه شما در انتخاب نقش نظرها را جلب میکند. به نظر میرسد بهدنبال نقشهای خاص هستید اما نقشهای خاص سینمایی برای زنان کم است. با توجه به فضای این روزهای سینما و بخصوص فعالیت فیلمسازان زن، چقدر خوش بین هستید که پیشنهاد نقشهای متفاوت تداوم داشته باشد؟
بله امیدوارم که در آینده بیشتر به مسائل و مشکلات زنان پرداخته شود؛ زنانی که نیمی از جامعه را تشکیل میدهند و علاوه بر حضور اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی، بار فرزندآوری و تربیت آنان را هم به دوش میکشند و از تبعیض در قوانین جامعه مردسالار رنج بیشتری را متحمل میشوند.
پس از حضور در «شبی که ماه کامل شد» - که از غمناز بهعنوان یکی از شاهنقشهای شما یاد میشد- و همین طور تجربه همکاری با اصغر فرهادی در «قهرمان» پیشبینی میشد که کمکارتر و گزیدهکارتر این مسیر را ادامه بدهید. احتمالاً شهربانو برایتان خیلی ترغیب کننده بود. چه شاخصههایی شما را جذب نقش کرد؟
البته فیلم «شهربانو» در سال ۹۸ تولید شد و فیلم «قهرمان» پس از آن در سال ۹۹. ولی حتی اگر اینگونه نبود فیلمنامه «شهربانو» و حضور کارگردان با استعداد و با انگیزهای مثل خانم بهرالعلومی برای پذیرش بازی در فیلم کافی بود.
بیشتر نقشهایی که از شما در سینما دیدهایم نقشهایی هستند که مسیری را طی میکنند و به تحول میرسند. در عین حال یکی از خصوصیات نقشهای انتخابی شما اقتدار و جدی بودن نقش است. خودتان از چنین شخصیتهایی استقبال میکنید یا پیشنهادها در همین راستا است؟
نمیدانم شاید هر دو!
خودتان چه تصویری از شخصیت «شهربانو» داشتید؟ اهل پژوهش و کنکاش راجع به نقشها هستید و برای رسیدن به نقش تلاش میکنید. برای رسیدن به شهربانو چه مسیری را طی کردید.
اگر فیلمنامه به تنهایی کمک زیادی به شناخت نقش نکند و لازم باشد برای کمک به فیلمنامه و نقش تحقیق خواهم کرد. ولی اگر فیلمنامه کفایت کند، برای درک و اجرای کاراکتر حتماً تحقیق و مطالعه خواهم کرد. در این مورد هم از کسی که تجربه زندان داشت راهنماییهایی گرفتم.
بزرگترین چالشتان برای رسیدن به نقش چه بود؟ چقدر فضای فیلمنامه و ادبیاتی که در کارهای پژمان تیمورتاش دیدهایم مسیر باورپذیری نقش شهربانو را تسهیل کرد؟
آقای تیمورتاش فیلمنامه را به خوبی نوشتند و در جلساتی که با حضور ایشان و کارگردان داشتیم به سؤالات و ابهامات در مورد فیلمنامه و نقش پرداختیم. به دلایل اجتماعی و اقتصادی است که منجر به اینگونه عملکرد از سوی شهربانو که آرزویی جز خوشبختی فرزندانش ندارد، میشود.
در «شهربانو» شخصیت مادر در خانواده به چالش کشیده میشود. با مادری متفاوت از کلیشههای سینما مواجه هستیم. برای مخاطبی که به تماشای این فیلم مینشیند مواجهه با چه چیزی را در اولویت میدانید؟
مواجهه با نواقصی که وجود دارد. اقتصادی که مولد نیست. درماندگی آدمها برای داشتن زندگی بهتر و راههایی که اقتصاد بیمار جلو پایشان نهاده است.
شما در این فیلم با بازیگرانی همبازی شدید که هر کدام تجربههای متفاوتی را نسبت به شما و سابقهای که در سینما دارید، پشت سر گذاشتهاند؛ یک طرف بازیگرانی مثل بهناز جعفری و گلاره عباسی که بازیهای خوبی از آنها در سینما شاهد بودیم، یک طرف بازیگرانی که بیشتر نوع دیگری فیلم بازی کرده و یک طرف دیگر هم بازیگری که حضور پررنگی در سینما نداشته است. این فضای متفاوت برای شما سخت نبود؟
خوشبختانه تعامل و همکاری خوبی با تک تک بازیگران داشتم و امیدوارم باز هم سعادت همکاریشان نصیبم شود. امیدوارم من هم برایشان همبازی قابل قبولی بوده باشم.
خبرنگار
صبور وموقر اما مقتدر؛ چهرهاش تمام حس زنانگی و مادرانگی را دارد. همین خصوصیات است که نقش چالشبرانگیز «شهربانو» با حضور فرشته صدرعرفایی باورپذیر و برای سازندگانش کمدردسر میشود. فرشته صدرعرفایی از آن دست بازیگرانی است که در سکوت و بدون حاشیه، خوش درخشیده، آنقدر که درک ظرافت و دقت اجرایش در نقش، بدون نگاه تیزبینانه منتقدانه هم مشهود است. از «بادکنک سفید» و «کافه ترانزیت» تا همین «شبی که ماه کامل شد» با آن گریم عجیبش، هر نقشی که بازی کرده به دل نشسته است. نامزدی دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش دوم زن برای فیلم «بادکنک سفید»، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن برای «کافه ترانزیت»، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن در «شبی که ماه کامل شد» در دورههای مختلف جشنواره فیلم فجر و تندیس زرین بهترین بازیگر زن برای «کافه ترانزیت» در نهمین جشن خانه سینما، دیپلم افتخار برای «حوض نقاشی» در جشن انجمن منتقدان سینمای ایران و تندیس زرین و دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای فیلم «کوچه بینام» در هجدهمین جشن خانه سینما بخشی از جوایز بازیگریاش است که در کارنامه کاریش کمتر از 20 فیلم ثبت شده است. با این بازیگر گزیده کار درباره «شهربانو» گپ و گفتی کوتاه داشتهایم.
بیش از سه دهه است که سینما را انتخاب کردهاید و جلوی دوربین هستید. این مسیر را اگر چه پیوسته اما آهسته طی کردید به این تعبیر که در کارنامه کاری شما به جای آمار و اعداد، سلیقه و نگاه شما در انتخاب نقش نظرها را جلب میکند. به نظر میرسد بهدنبال نقشهای خاص هستید اما نقشهای خاص سینمایی برای زنان کم است. با توجه به فضای این روزهای سینما و بخصوص فعالیت فیلمسازان زن، چقدر خوش بین هستید که پیشنهاد نقشهای متفاوت تداوم داشته باشد؟
بله امیدوارم که در آینده بیشتر به مسائل و مشکلات زنان پرداخته شود؛ زنانی که نیمی از جامعه را تشکیل میدهند و علاوه بر حضور اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی، بار فرزندآوری و تربیت آنان را هم به دوش میکشند و از تبعیض در قوانین جامعه مردسالار رنج بیشتری را متحمل میشوند.
پس از حضور در «شبی که ماه کامل شد» - که از غمناز بهعنوان یکی از شاهنقشهای شما یاد میشد- و همین طور تجربه همکاری با اصغر فرهادی در «قهرمان» پیشبینی میشد که کمکارتر و گزیدهکارتر این مسیر را ادامه بدهید. احتمالاً شهربانو برایتان خیلی ترغیب کننده بود. چه شاخصههایی شما را جذب نقش کرد؟
البته فیلم «شهربانو» در سال ۹۸ تولید شد و فیلم «قهرمان» پس از آن در سال ۹۹. ولی حتی اگر اینگونه نبود فیلمنامه «شهربانو» و حضور کارگردان با استعداد و با انگیزهای مثل خانم بهرالعلومی برای پذیرش بازی در فیلم کافی بود.
بیشتر نقشهایی که از شما در سینما دیدهایم نقشهایی هستند که مسیری را طی میکنند و به تحول میرسند. در عین حال یکی از خصوصیات نقشهای انتخابی شما اقتدار و جدی بودن نقش است. خودتان از چنین شخصیتهایی استقبال میکنید یا پیشنهادها در همین راستا است؟
نمیدانم شاید هر دو!
خودتان چه تصویری از شخصیت «شهربانو» داشتید؟ اهل پژوهش و کنکاش راجع به نقشها هستید و برای رسیدن به نقش تلاش میکنید. برای رسیدن به شهربانو چه مسیری را طی کردید.
اگر فیلمنامه به تنهایی کمک زیادی به شناخت نقش نکند و لازم باشد برای کمک به فیلمنامه و نقش تحقیق خواهم کرد. ولی اگر فیلمنامه کفایت کند، برای درک و اجرای کاراکتر حتماً تحقیق و مطالعه خواهم کرد. در این مورد هم از کسی که تجربه زندان داشت راهنماییهایی گرفتم.
بزرگترین چالشتان برای رسیدن به نقش چه بود؟ چقدر فضای فیلمنامه و ادبیاتی که در کارهای پژمان تیمورتاش دیدهایم مسیر باورپذیری نقش شهربانو را تسهیل کرد؟
آقای تیمورتاش فیلمنامه را به خوبی نوشتند و در جلساتی که با حضور ایشان و کارگردان داشتیم به سؤالات و ابهامات در مورد فیلمنامه و نقش پرداختیم. به دلایل اجتماعی و اقتصادی است که منجر به اینگونه عملکرد از سوی شهربانو که آرزویی جز خوشبختی فرزندانش ندارد، میشود.
در «شهربانو» شخصیت مادر در خانواده به چالش کشیده میشود. با مادری متفاوت از کلیشههای سینما مواجه هستیم. برای مخاطبی که به تماشای این فیلم مینشیند مواجهه با چه چیزی را در اولویت میدانید؟
مواجهه با نواقصی که وجود دارد. اقتصادی که مولد نیست. درماندگی آدمها برای داشتن زندگی بهتر و راههایی که اقتصاد بیمار جلو پایشان نهاده است.
شما در این فیلم با بازیگرانی همبازی شدید که هر کدام تجربههای متفاوتی را نسبت به شما و سابقهای که در سینما دارید، پشت سر گذاشتهاند؛ یک طرف بازیگرانی مثل بهناز جعفری و گلاره عباسی که بازیهای خوبی از آنها در سینما شاهد بودیم، یک طرف بازیگرانی که بیشتر نوع دیگری فیلم بازی کرده و یک طرف دیگر هم بازیگری که حضور پررنگی در سینما نداشته است. این فضای متفاوت برای شما سخت نبود؟
خوشبختانه تعامل و همکاری خوبی با تک تک بازیگران داشتم و امیدوارم باز هم سعادت همکاریشان نصیبم شود. امیدوارم من هم برایشان همبازی قابل قبولی بوده باشم.
کارگردان «شهربانو» از تلاش برای روایت چالش مادرانگی با نگاه جامعهشناسی به «ایران» گفته است
بیرحمانه در مسیر انصاف
در سیوهشتمین جشنواره جهانی فیلم فجر که از پنجم خرداد آغاز شده و تا دوازدهم ادامه دارد از 6 فیلم بلند سینمای ایران در دو بخش رقابتی اصلی رونمایی میشود. در بخش سینمای سعادت (مسابقه بینالملل) «شهربانو» مریم بحرالعلومی، در کنار «میجر» احسان عبدیپور و«گیسوم» نوید بهتویی سینمای ایران را نمایندگی میکنند. در بخش رقابتی جلوهگاه شرق (سینمای کشورهای آسیایی و اسلامی) نیز «سیارک» مهدی حسینیوند، «صحنهزنی» علیرضا صمدی و «افسانه بناسان، غول چراغ جادو» حبیب احمدزاده سه نماینده سینمای ایران هستند. با مریم بحرالعلومی که امسال برای دومین بار حضور در جشنواره جهانی فیلم فجر را تجربه میکند، درباره «شهربانو» گفتوگو کردهایم.
«شهربانو» دومین حضور شما در جشنواره جهانی فیلم فجر است و پیش از این سیمرغ بهترین کارگردانی بخش جلوه گاه شرق سیوششمین جشنواره جهانی فجر را دریافت کردید. دریافت این جایزه چه فضایی برای «پاسیو» ایجاد کرد؟ تأثیری در دیده شدن فیلم یا مسیر فیلمسازیتان داشت؟
طبیعتاً جایزه جشنواره جهانی فیلم فجر در دیده شدن «پاسیو» در چند ماهی که در گروه هنر و تجربه اکران شد و همینطور شناخته شدن من بهعنوان کارگردان فیلم اولی میان علاقهمندان سینما بخصوص سینمای هنر و تجربه که مخاطب خاصتری دارد مؤثر بود؛ اما اینکه در مسیر فیلمسازی تأثیری داشته باشد و مثلاً راه جذب سرمایهگذار را هموار کند یا اتفاقاتی از این دست، اثربخش نبود. در حالی که در همان ایام تصور دوستان و همکاران این بود که با تشویق و تحسین در جشنواره جهانی فیلم فجر، جذب سرمایهگذار برای فیلم دوم راحتتر خواهد بود و همچون فیلم اول لازم نیست از سرمایه شخصی استفاده کنم یا در تکاپوی جذب سرمایهگذار باشم. در عین حال از حضور در جشنواره انگیزه و امید گرفتم. بالاخره فیلم اول جنبه شخصیتری دارد و اینکه به چه درجه و سطح کیفی رسیده و حتی سنجش درستی مسیر، همگی دغدغههایی است که با حضور در جشنواره پاسخ گرفتم و با انگیزه بیشتری مسیر را پی گرفتم.
گویا فیلم بهدلیل مشکلات مالی به جشنواره فیلم فجر نرسید. فکر میکنید جشنواره جهانی فیلم فجر بتواند این بدشانسی نبود در جشنواره ملی را جبران کند؟
البته «شهربانو» بهدلیل مشکلات پس تولید به دوره پیشین (سیوهشتم) جشنواره فیلم فجر نرسید، برای بهمن 99 آماده بود و مشکلی برای حضور در سیونهمین دوره جشنواره نداشت اما خب سلیقه داوران را تأمین نکرد. به همین خاطر نبودن در جشنواره ملی را بدشانسی نمیدانم اما قطعاً حضور در جشنواره جهانی فیلم فجر را شانس میدانم چرا که برای هر فیلم و فیلمسازی دیده شدن اثرش اتفاقی امیدبخش محسوب میشود. طبیعتاً من و «شهربانو» هم از این قاعده مستثنی نیستیم. امیدوارم انرژیهای مثبت و بازخوردها و نظرات خوبی دریافت کنیم و با رونمایی فیلم در جشنواره، مسیر روشنی برای «شهربانو» رقم بخورد.
از ایده شکلگیری فیلم «شهربانو» و همکاری با پژمان تیمورتاش بگویید؟ فیلمنامهنویسی که در اولین تجربه کارگردانیاش (مفت آباد) درخشان ظاهر شده و در آثار مکتوب و سینماییاش ثابت کرده شناخت خوبی از زبان و ادبیات و فضای اجتماعی بخصوص طبقه خاص دارد.
بله موافقم پژمان تیمورتاش ادبیات و فضای اجتماعی بخصوص طبقه متوسط رو به پایین را بسیار خوب میشناسد. همکاری و همراهی خوبی شکل گرفت. از یک طرح سه صفحهای پله پله و گام به گام پیش آمدیم تا به نسخه اولیه فیلمنامه رسیدیم. حدود 9 الی 10 ماه روی طرح و سیناپس و نسخه اولیه کار کردیم. بازنویسیهای پیدرپی انجام شد. «شهربانو» بخش عمدهای از دغدغههایی را که به لحاظ اجتماعی در ذهن داشتم، تضمین میکرد. نگاهی آسیب شناسانه داشت و روی سوژه بسیار حساسی دست گذاشته بود. در پرداخت هم همین روند ادامه یافت؛ ماحصل آن برای من فیلمساز و پژمان تیمورتاش بهعنوان نویسنده رضایت بخش بود.
در فیلم «پاسیو» زنانگی مطرح بود اما در «شهربانو» سراغ مادرانگی رفتهاید. گویا شخصیت یک مادر را در خانواده به چالش کشیدهاید. چه چیز سبب شد در دومین تجربه بلند سینماییتان سراغ چنین مفاهیمی بروید؟
بعد از «پاسیو» طرحهای فیلمنامههای مختلف را مطالعه کردم، پیگیر بودم که قلاب ذهنم جایی در یکی از قصهها به یکی از کاراکترهای اصلی و پیش برنده قصه گیر کند و از دل قصه رها نشوم. طرح سه صفحهای «افسانه دختر آفاق» به قلم پژمان تیمورتاش را که خواندم این قلاب گیر کرد. چالش مادرانگی در این طرح خیلی موجز اشاره شده بود اما ذهنم را درگیر کرد، برایم جذاب بود. احساس کردم جسارت در پرداخت این قصه همان نقطهای است که من برای فیلم دوم در پیاش هستم. مسیری که با «پاسیو» شروع شده بود باید به نوعی در ادامه این دغدغه اجتماعی و شخصی را جوابگو میبود.
جلب رضایت فارابی برای سرمایهگذاری در این فیلم سخت نبود؟ اینکه فارابی سرمایهگذار چنین قصهای شود عجیب است.
بله طبیعتاً بهخاطر جنس قصه و نگاه منتقدانه فیلم، در مرحله فیلمنامه نتوانستیم رضایت بنیاد سینمایی فارابی را برای حمایت جلب کنیم. با وجود اینکه مراحل مختلف را طی کردیم، چند ماه وقت گذاشتیم، با کارشناسان بنیاد سینمایی فارابی بازنویسیهای متعددی انجام دادیم - باید محدودیتهای این بنیاد را به لحاظ ممیزی مراعات میکردیم- اما در نهایت پی بردیم اینکه هم ما راضی باشیم و هم آنها، شدنی نیست. فیلم تا مرحله تولید پیش آمد و در نهایت فارابی پس از تولید بهعنوان شریک اضافه شد البته در این مرحله هم جلب رضایتشان آسان نبود. در مرحله راف کات و پیش از مراحل نهایی تدوین فیلم را دیدند، مورد توجهشان قرار گرفت اما باز هم قوانین و محدودیتها وجود داشت. از درایت آقای حبیب ایل بیگی و همینطور معاونت فرهنگی وقت قوه قضائیه جناب آقای حجت الاسلام هادی صادقی تشکر میکنم، چون جنبههای قضایی در فیلم مطرح بود و محتوا و مضمون باید به تأیید نهاد قوه قضائیه میرسید. با این تأییدیه مشارکت فارابی در مرحله پس تولید تسهیل شد.
مادر همیشه قداست و جایگاه ویژهای دارد. چطور بین این نگاه که باعث مخدوش شدن چهره مادر نشوید، در عین حال با توجه به دغدغهمندیتان در حوزه زنان درگیر احساسات نشوید، بدون قضاوت، تصویری درست از این کاراکتر ارائه کنید، تعادل ایجاد کردید؟
چه در متن و چه در اجرا تلاش کردیم که احساسات کامل کننده باشد و ما را از مسیری که باید، منحرف نکند. تلاش کردیم بیرحمانه با این مادر مواجه شویم و اجازه ندهیم احساسات، ما را از مسیر واقع بینانه و وجه جامعهشناسی قصه خارج کند؛ بخصوص که در مراحل تحقیق به سوژههای عینی مختلفی برخوردیم. وجه مقدس شخصیت مادر کمی کار را سخت میکرد اما بهنظرم هم در متن و هم در اجرا موفق بودیم. از مرحله متن تا لباس و تصویر و گریم و بازی باید این تعادل را برقرار میکردیم. کار سختی بود. دقت در جزئیات را میطلبید. امیدوارم همانطور که خودمان احساس میکنیم و معتقدیم تعادل را برقرار کردیم مخاطب هم همین نظر را داشته باشد و به نوعی نگاه بیطرف ما به مخاطب منتقل شود. نهایت تلاشمان این بود که این قصه در واقعیترین شکل واگویه شود.
انتخاب فرشته صدرعرفایی که وقار و منش مادرانه در قامت او دیده میشود چقدر مسیر را برای شما هموار کرد؟
از همان زمان آماده شدن نسخه اولیه فیلمنامه خانم صدرعرفایی اولین انتخاب برای شهربانو بود. بواسطه همین وقار منش و مادرانگی که در او دیده میشود مصرانه به حضور ایشان تأکید داشتم. از همان ابتدا در مرحله تمرین و پیش تولید، در هر دیدار و صحبت با ایشان بیشتر به شهربانو نزدیک میشدم و این شخصیت برایم ملموستر میشد. فرشته صدرعرفایی واقعاً یک موهبت برای فیلم دوم من بود. حضورشان کمک کننده بود و مسیر پیشبرد قصه را هموار کرد.
با ترکیبی تلفیقی از بازیگران رو بهرو هستیم. یکسو فرشته صدرعرفایی و بهناز جعفری و گلاره عباسی که در این سالها شاهد نقشآفرینیهای تحسین شده از آنها هستیم و از سوی دیگر سامان صفاری که بازیگر جوان و البته شناخته شدهای در تلویزیون است و یوسف تیموری که بیشتر در عرصه طنز و کمدی حضور داشته است. چطور به این ترکیب رسیدید؟
وقتی با یک فیلم اجتماعی مواجه هستیم طبیعتاً انتخابها حساسیت بیشتری پیدا میکند. باید با کاراکترها و همینطور جامعهای که قصه از دل آن بیرون آمده همخوان باشد. تصمیم به تلفیق بازیگران برای جلب نظر و به نوعی مورد وثوق قرار گرفتن قصه در گستره بیشتری از جامعه بود. امیدوار بودم بازیگرانی که از سلایق مختلف میآیند رضایت سلایق مختلف را تأمین کنند. هم از تلفیق بازیگران با تجربه در کنار تازه نفسها و هم انتخاب یوسف تیموری که در قالب کمدی و سامان صفاری که در قالب تلویزیون جا افتاده راضی هستم. البته من مخالف دستهبندی و برچسب زدن به بازیگران هستم. هنر بازیگری در هدایت صحیح و جاگذاری درست متبلور میشود. حتی انتخاب مه لقا باقری که صدای افتخاریشان را روی فیلم داریم برای من بسیار مهم بود. با بررسی و تأمل زیادی به این انتخاب رسیدم. اگر چه فقط صدای ایشان را بهعنوان یک کاراکتر - که اتفاقاً برای من خیلی مهم است- در فیلم داریم اما این حضور هم به نوعی نقشآفرینی است به خاطر لحن بیان و جنس صدا باید با دقت انتخاب میشد. همه انتخابها برای من راضی کننده است امیدوارم برای مخاطب هم همین طور باشد.
پیش از تجربه فیلمسازی، سالها در عرصه سینما فعال بودهاید و شناخت کاملی از فضای سینما و آثار فیلمسازان زن در این حوزه دارید. خودتان را وامدار نگاه کدام یک از فیلمسازان زن ایرانی میدانید یا به لحاظ حسی با آثار کدام یک احساس قرابت دارید؟
در میان فیلمسازان زن تنها افتخار دستیاری خانم مرجان اشرفیزاده را داشتم و بسیار از ایشان آموختم. سینمای خانم بنی اعتماد از همان سنین نوجوانی بهنظرم سینمای کامل و بسیار تأثیرگذاری بود. پس از آنکه وارد سینمای حرفهای شدم و تحصیلات این رشته را پی گرفتم همچنان سینمای با گویش سلیس ایشان برایم دلنشین بود. نگاهشان را همیشه دوست داشتم و امروز هم که تجربه ساخت دو سه فیلم بلند را در کارنامه دارم برای سینمای ایشان احترام قائلم. با دغدغهمندیهای او که از سن نوجوانی در کارهایش میدیدم و بعدها برای خودم پررنگ تر شد احساس نزدیکی بیشتری دارم. امیدوارم بزودی فیلم تازهای از ایشان ببینیم و باز هم لذت ببریم.
علاوه بر «شهربانو» فیلم «قطع فوری» را هم آماده اکران دارید؛ فیلمی که از آخرین تجربههای بازیگری علی انصاریان است. از برنامهتان برای اکران این دو فیلم بگویید.
«قطع فوری» فعلاً در مراحل پس تولید است. برای رسیدن به اکران نیاز به زمان ندارد. این فیلم آخرین فیلم علی انصاریان است. اساساً به خاطر اتفاق ناگواری که برای ایشان افتاد و سوگواری گروه «قطع فوری» حدود یک ماه و نیم مرحله پس تولید را متوقف کردیم. در مورد «شهربانو» به هیچ وجه دوست ندارم فیلم در اکران آنلاین دیده شود. به همراه خانم پگاه احمدی تهیه کننده فیلم تلاشمان این است که با کمک فارابی بعد از اینکه سیر اکران فیلمها روی غلتک افتاد و رکود و رخوت سینماها کم رنگ تر شد «شهربانو» را روانه اکران عمومی کنیم. قطعاً بعد از جشنواره رایزنی با پخشکنندههای داخلی شروع خواهد شد. هر فیلمی که برای پرده عریض سینما ساخته شده، دیده شدنش فقط روی پرده نقرهای برای سازنده اثر دلچسب است. امیدوارم این اتفاق میسر شود و «شهربانو» مسیر اکران عمومی را در فضایی امن و سلامت در سرزمینمان تجربه کند.
«شهربانو» دومین حضور شما در جشنواره جهانی فیلم فجر است و پیش از این سیمرغ بهترین کارگردانی بخش جلوه گاه شرق سیوششمین جشنواره جهانی فجر را دریافت کردید. دریافت این جایزه چه فضایی برای «پاسیو» ایجاد کرد؟ تأثیری در دیده شدن فیلم یا مسیر فیلمسازیتان داشت؟
طبیعتاً جایزه جشنواره جهانی فیلم فجر در دیده شدن «پاسیو» در چند ماهی که در گروه هنر و تجربه اکران شد و همینطور شناخته شدن من بهعنوان کارگردان فیلم اولی میان علاقهمندان سینما بخصوص سینمای هنر و تجربه که مخاطب خاصتری دارد مؤثر بود؛ اما اینکه در مسیر فیلمسازی تأثیری داشته باشد و مثلاً راه جذب سرمایهگذار را هموار کند یا اتفاقاتی از این دست، اثربخش نبود. در حالی که در همان ایام تصور دوستان و همکاران این بود که با تشویق و تحسین در جشنواره جهانی فیلم فجر، جذب سرمایهگذار برای فیلم دوم راحتتر خواهد بود و همچون فیلم اول لازم نیست از سرمایه شخصی استفاده کنم یا در تکاپوی جذب سرمایهگذار باشم. در عین حال از حضور در جشنواره انگیزه و امید گرفتم. بالاخره فیلم اول جنبه شخصیتری دارد و اینکه به چه درجه و سطح کیفی رسیده و حتی سنجش درستی مسیر، همگی دغدغههایی است که با حضور در جشنواره پاسخ گرفتم و با انگیزه بیشتری مسیر را پی گرفتم.
گویا فیلم بهدلیل مشکلات مالی به جشنواره فیلم فجر نرسید. فکر میکنید جشنواره جهانی فیلم فجر بتواند این بدشانسی نبود در جشنواره ملی را جبران کند؟
البته «شهربانو» بهدلیل مشکلات پس تولید به دوره پیشین (سیوهشتم) جشنواره فیلم فجر نرسید، برای بهمن 99 آماده بود و مشکلی برای حضور در سیونهمین دوره جشنواره نداشت اما خب سلیقه داوران را تأمین نکرد. به همین خاطر نبودن در جشنواره ملی را بدشانسی نمیدانم اما قطعاً حضور در جشنواره جهانی فیلم فجر را شانس میدانم چرا که برای هر فیلم و فیلمسازی دیده شدن اثرش اتفاقی امیدبخش محسوب میشود. طبیعتاً من و «شهربانو» هم از این قاعده مستثنی نیستیم. امیدوارم انرژیهای مثبت و بازخوردها و نظرات خوبی دریافت کنیم و با رونمایی فیلم در جشنواره، مسیر روشنی برای «شهربانو» رقم بخورد.
از ایده شکلگیری فیلم «شهربانو» و همکاری با پژمان تیمورتاش بگویید؟ فیلمنامهنویسی که در اولین تجربه کارگردانیاش (مفت آباد) درخشان ظاهر شده و در آثار مکتوب و سینماییاش ثابت کرده شناخت خوبی از زبان و ادبیات و فضای اجتماعی بخصوص طبقه خاص دارد.
بله موافقم پژمان تیمورتاش ادبیات و فضای اجتماعی بخصوص طبقه متوسط رو به پایین را بسیار خوب میشناسد. همکاری و همراهی خوبی شکل گرفت. از یک طرح سه صفحهای پله پله و گام به گام پیش آمدیم تا به نسخه اولیه فیلمنامه رسیدیم. حدود 9 الی 10 ماه روی طرح و سیناپس و نسخه اولیه کار کردیم. بازنویسیهای پیدرپی انجام شد. «شهربانو» بخش عمدهای از دغدغههایی را که به لحاظ اجتماعی در ذهن داشتم، تضمین میکرد. نگاهی آسیب شناسانه داشت و روی سوژه بسیار حساسی دست گذاشته بود. در پرداخت هم همین روند ادامه یافت؛ ماحصل آن برای من فیلمساز و پژمان تیمورتاش بهعنوان نویسنده رضایت بخش بود.
در فیلم «پاسیو» زنانگی مطرح بود اما در «شهربانو» سراغ مادرانگی رفتهاید. گویا شخصیت یک مادر را در خانواده به چالش کشیدهاید. چه چیز سبب شد در دومین تجربه بلند سینماییتان سراغ چنین مفاهیمی بروید؟
بعد از «پاسیو» طرحهای فیلمنامههای مختلف را مطالعه کردم، پیگیر بودم که قلاب ذهنم جایی در یکی از قصهها به یکی از کاراکترهای اصلی و پیش برنده قصه گیر کند و از دل قصه رها نشوم. طرح سه صفحهای «افسانه دختر آفاق» به قلم پژمان تیمورتاش را که خواندم این قلاب گیر کرد. چالش مادرانگی در این طرح خیلی موجز اشاره شده بود اما ذهنم را درگیر کرد، برایم جذاب بود. احساس کردم جسارت در پرداخت این قصه همان نقطهای است که من برای فیلم دوم در پیاش هستم. مسیری که با «پاسیو» شروع شده بود باید به نوعی در ادامه این دغدغه اجتماعی و شخصی را جوابگو میبود.
جلب رضایت فارابی برای سرمایهگذاری در این فیلم سخت نبود؟ اینکه فارابی سرمایهگذار چنین قصهای شود عجیب است.
بله طبیعتاً بهخاطر جنس قصه و نگاه منتقدانه فیلم، در مرحله فیلمنامه نتوانستیم رضایت بنیاد سینمایی فارابی را برای حمایت جلب کنیم. با وجود اینکه مراحل مختلف را طی کردیم، چند ماه وقت گذاشتیم، با کارشناسان بنیاد سینمایی فارابی بازنویسیهای متعددی انجام دادیم - باید محدودیتهای این بنیاد را به لحاظ ممیزی مراعات میکردیم- اما در نهایت پی بردیم اینکه هم ما راضی باشیم و هم آنها، شدنی نیست. فیلم تا مرحله تولید پیش آمد و در نهایت فارابی پس از تولید بهعنوان شریک اضافه شد البته در این مرحله هم جلب رضایتشان آسان نبود. در مرحله راف کات و پیش از مراحل نهایی تدوین فیلم را دیدند، مورد توجهشان قرار گرفت اما باز هم قوانین و محدودیتها وجود داشت. از درایت آقای حبیب ایل بیگی و همینطور معاونت فرهنگی وقت قوه قضائیه جناب آقای حجت الاسلام هادی صادقی تشکر میکنم، چون جنبههای قضایی در فیلم مطرح بود و محتوا و مضمون باید به تأیید نهاد قوه قضائیه میرسید. با این تأییدیه مشارکت فارابی در مرحله پس تولید تسهیل شد.
مادر همیشه قداست و جایگاه ویژهای دارد. چطور بین این نگاه که باعث مخدوش شدن چهره مادر نشوید، در عین حال با توجه به دغدغهمندیتان در حوزه زنان درگیر احساسات نشوید، بدون قضاوت، تصویری درست از این کاراکتر ارائه کنید، تعادل ایجاد کردید؟
چه در متن و چه در اجرا تلاش کردیم که احساسات کامل کننده باشد و ما را از مسیری که باید، منحرف نکند. تلاش کردیم بیرحمانه با این مادر مواجه شویم و اجازه ندهیم احساسات، ما را از مسیر واقع بینانه و وجه جامعهشناسی قصه خارج کند؛ بخصوص که در مراحل تحقیق به سوژههای عینی مختلفی برخوردیم. وجه مقدس شخصیت مادر کمی کار را سخت میکرد اما بهنظرم هم در متن و هم در اجرا موفق بودیم. از مرحله متن تا لباس و تصویر و گریم و بازی باید این تعادل را برقرار میکردیم. کار سختی بود. دقت در جزئیات را میطلبید. امیدوارم همانطور که خودمان احساس میکنیم و معتقدیم تعادل را برقرار کردیم مخاطب هم همین نظر را داشته باشد و به نوعی نگاه بیطرف ما به مخاطب منتقل شود. نهایت تلاشمان این بود که این قصه در واقعیترین شکل واگویه شود.
انتخاب فرشته صدرعرفایی که وقار و منش مادرانه در قامت او دیده میشود چقدر مسیر را برای شما هموار کرد؟
از همان زمان آماده شدن نسخه اولیه فیلمنامه خانم صدرعرفایی اولین انتخاب برای شهربانو بود. بواسطه همین وقار منش و مادرانگی که در او دیده میشود مصرانه به حضور ایشان تأکید داشتم. از همان ابتدا در مرحله تمرین و پیش تولید، در هر دیدار و صحبت با ایشان بیشتر به شهربانو نزدیک میشدم و این شخصیت برایم ملموستر میشد. فرشته صدرعرفایی واقعاً یک موهبت برای فیلم دوم من بود. حضورشان کمک کننده بود و مسیر پیشبرد قصه را هموار کرد.
با ترکیبی تلفیقی از بازیگران رو بهرو هستیم. یکسو فرشته صدرعرفایی و بهناز جعفری و گلاره عباسی که در این سالها شاهد نقشآفرینیهای تحسین شده از آنها هستیم و از سوی دیگر سامان صفاری که بازیگر جوان و البته شناخته شدهای در تلویزیون است و یوسف تیموری که بیشتر در عرصه طنز و کمدی حضور داشته است. چطور به این ترکیب رسیدید؟
وقتی با یک فیلم اجتماعی مواجه هستیم طبیعتاً انتخابها حساسیت بیشتری پیدا میکند. باید با کاراکترها و همینطور جامعهای که قصه از دل آن بیرون آمده همخوان باشد. تصمیم به تلفیق بازیگران برای جلب نظر و به نوعی مورد وثوق قرار گرفتن قصه در گستره بیشتری از جامعه بود. امیدوار بودم بازیگرانی که از سلایق مختلف میآیند رضایت سلایق مختلف را تأمین کنند. هم از تلفیق بازیگران با تجربه در کنار تازه نفسها و هم انتخاب یوسف تیموری که در قالب کمدی و سامان صفاری که در قالب تلویزیون جا افتاده راضی هستم. البته من مخالف دستهبندی و برچسب زدن به بازیگران هستم. هنر بازیگری در هدایت صحیح و جاگذاری درست متبلور میشود. حتی انتخاب مه لقا باقری که صدای افتخاریشان را روی فیلم داریم برای من بسیار مهم بود. با بررسی و تأمل زیادی به این انتخاب رسیدم. اگر چه فقط صدای ایشان را بهعنوان یک کاراکتر - که اتفاقاً برای من خیلی مهم است- در فیلم داریم اما این حضور هم به نوعی نقشآفرینی است به خاطر لحن بیان و جنس صدا باید با دقت انتخاب میشد. همه انتخابها برای من راضی کننده است امیدوارم برای مخاطب هم همین طور باشد.
پیش از تجربه فیلمسازی، سالها در عرصه سینما فعال بودهاید و شناخت کاملی از فضای سینما و آثار فیلمسازان زن در این حوزه دارید. خودتان را وامدار نگاه کدام یک از فیلمسازان زن ایرانی میدانید یا به لحاظ حسی با آثار کدام یک احساس قرابت دارید؟
در میان فیلمسازان زن تنها افتخار دستیاری خانم مرجان اشرفیزاده را داشتم و بسیار از ایشان آموختم. سینمای خانم بنی اعتماد از همان سنین نوجوانی بهنظرم سینمای کامل و بسیار تأثیرگذاری بود. پس از آنکه وارد سینمای حرفهای شدم و تحصیلات این رشته را پی گرفتم همچنان سینمای با گویش سلیس ایشان برایم دلنشین بود. نگاهشان را همیشه دوست داشتم و امروز هم که تجربه ساخت دو سه فیلم بلند را در کارنامه دارم برای سینمای ایشان احترام قائلم. با دغدغهمندیهای او که از سن نوجوانی در کارهایش میدیدم و بعدها برای خودم پررنگ تر شد احساس نزدیکی بیشتری دارم. امیدوارم بزودی فیلم تازهای از ایشان ببینیم و باز هم لذت ببریم.
علاوه بر «شهربانو» فیلم «قطع فوری» را هم آماده اکران دارید؛ فیلمی که از آخرین تجربههای بازیگری علی انصاریان است. از برنامهتان برای اکران این دو فیلم بگویید.
«قطع فوری» فعلاً در مراحل پس تولید است. برای رسیدن به اکران نیاز به زمان ندارد. این فیلم آخرین فیلم علی انصاریان است. اساساً به خاطر اتفاق ناگواری که برای ایشان افتاد و سوگواری گروه «قطع فوری» حدود یک ماه و نیم مرحله پس تولید را متوقف کردیم. در مورد «شهربانو» به هیچ وجه دوست ندارم فیلم در اکران آنلاین دیده شود. به همراه خانم پگاه احمدی تهیه کننده فیلم تلاشمان این است که با کمک فارابی بعد از اینکه سیر اکران فیلمها روی غلتک افتاد و رکود و رخوت سینماها کم رنگ تر شد «شهربانو» را روانه اکران عمومی کنیم. قطعاً بعد از جشنواره رایزنی با پخشکنندههای داخلی شروع خواهد شد. هر فیلمی که برای پرده عریض سینما ساخته شده، دیده شدنش فقط روی پرده نقرهای برای سازنده اثر دلچسب است. امیدوارم این اتفاق میسر شود و «شهربانو» مسیر اکران عمومی را در فضایی امن و سلامت در سرزمینمان تجربه کند.
احسان عبدیپور از «میجر» به «ایران» گفت
حاصل دلتنگی فرخنژاد و علاقه من به سینمایی که دوستش دارم
پریسا ساسانی
خبرنگار
احسان عبدیپور، فیلمسازی جوان در سینمای ایران است که توانسته قصههایی برآمده از دل اجتماع را با رنگ و بویی از جنوب کشورجلا دهد و به گفته خودش به روزترین قصههای اجتماعی را بدون اینکه قصدی برای بوم نگاری یا ساخت فیلمهای توریستی داشته باشد؛ بیان میکند و فیلم «میجر» هم که با طرح موضوعی اجتماعی در لوکیشن جنوب با قاب بندیهای اصیل بومی ساخته شده است و حمید فرخنژاد بازیگر سینمای ایران در فیلم «میجر» علاوه بر بازی، تهیه کنندگی این اثر سینمایی را نیز به عهده دارد. ماژور» در فرانسه و یا «میجر» در انگلیسی ، درجه ای است نظامی و معادل درجه نظامی «سرگرد « در ارتش ایران. موسی - که عنوان اولیه فیلم احسان عبدیپور هم بود_ در دسته بارخوسها، سینه سپر میکند و زبان آنهاست و دل نترسی دارد، به همین خاطر آنها مِیجِر صدایش میکنند. احسان عبدیپور در گفتوگو با روزنامه ایران از کم و کیف این فیلم، همکاری با فرخنژاد، پذیرفته نشدن این فیلم در جشنواره ملی فیلم فجر و در عین حال پذیرفتن این فیلم درجشنواره جهانی فیلم فجر سخن گفت.
آقای عبدیپور درابتدا از فیلم «میجر» بگویید.
این فیلم حاصل دلتنگی حمید فرخنژاد و علاقه مستمر من به سینمایی است که دوستش دارم و مشخصات واحدی دارد. یعنی آدمها و داستانهای آنها در جنوب ایران و مشخصاً بوشهر میگذرد. داستان را گذاشتیم وسط، تهیه کننده، نویسنده، کارگردان و بازیگر برای اولین بار کنارهم داستان را پروراندیم و شد آنچه میخواستیم. این فیلم را حمید از جیب خودش ساخت و خب شکل تولید آن آماتوری و جذاب بود. به همین دلیل با حضور قلب و با علاقه بسیار و جون و دل رفتیم جلو و فیلم ساخته شد. تولید فیلم هم خیلی دلچسب بود. غیر از حمید فرخنژاد که بازیگر شناخته شدهای است و فروغ قجابگلی، باقی بازیگران بومی و جنوبی هستند و خود فروغ و حمید هم خوزستانی. کل فیلم هم در بوشهر میگذرد.
حال و هوای فیلم در مقایسه با آثار پیشین چگونه است؟
«میجر» حال و هوا و اتمسفر خاص خودش را دارد. ممکن است بنا بر سلایق مختلف بگویند فیلم بد یا فیلم خوبی است، اما فیلم صاحب اتمسفری است.
فیلمهای شما نوعی صمیمیت درون خود دارد و آنچه میگویی از حرفهای معمول نیست و نوعی ماندگاری در روایت داستان وجود دارد که لوکیشن فیلم که اغلب در جنوب میگذرد نیز به این فضا کمک کرده است. آیا ساخت فیلم در جنوب کشور و مشخصاً بوشهر موتور محرکی برای شما است؟
خیر. این تعلق خاطری که از آن یاد میکنید در بدو امر نیست. در واقع به تنهایی نمیتواند دلیل ساخت یک اثر هنری باشد. یعنی رسالت سینما یا حداقل سینمایی که من و تیم تولید این فیلم بر خود متصور بودیم مسأله انسان است. و حالا این انسان یا انسانها، افرادی هستند که در شعاع زندگی من بودهاند و با آنها مواجه بوده و هستم و اشتراکات بسیاری نیز با آنها دارم. که ترجمه آن میشود جنوب و مختصرترآن بوشهر. اما این فیلم از یک نقد اجتماعی حرف میزند که فراتر از بوشهر است یعنی اجتماعی که میتواند ایران باشد و مناسبات درون کشور را میتوان در این فیلم دید. اما رخدادگاه داستان در حال حاضر بوشهر است و اصلاً مناسبات فولکلوربه معنایی که انتظار میرود یا داستان توریستی باشد، اصلاً در «میجر» وجود ندارد. این فیلم یک قصه به روزی دارد و از تصورات کهنه و قدیمی که نسبت به شهرستان وجود دارد، بسیار به دور است و همانطور که گفتم و باز هم تأکید میکنم یک نقد اجتماعی است. بنابراین به هیچ عنوان قصد بوشهرنگاری، بندرنگاری، گمرک نگاری و غیره را نداشتم و اساساً خود من هم از این وادیها سیر شدهام و خیلی وقته از آن گذشته ام. البته ممکن است کنار داستان اصلی ویژگیهای مردمی مربوط به زندگی در جنوب باشد یا تجربه زیسته خودم در بوشهر در فیلم دیده شود اما این فرعیات مزاحم اصل مطلب نیست.
حضور حمید فرخنژاد بهعنوان تهیه کننده در کنار «میجر» چگونه بود؟
حمید فرخنژاد انسان باهوشی است و اگر نقدی به فرخنژاد وارد باشد خود او مطلع است. اینگونه نیست که ندانسته چه کار کرده است. بنابراین با هوشی که از فرخنژاد سراغ دارم میدانم که هوشمندانه پای «میجر» ایستاده است و اگر فرخنژاد پای کار نبود این فیلمنامه سرنوشت دیگری پیدا میکرد. کارکردن با آدم باهوشی مثل فرخنژاد بسیار لذت بخش بود. حال اینکه همین آدم باهوش در حین کار آنچنان خود را در اختیار فیلم قرار داد که من خجالت میکشیدم و از این جهت خیلی دلمان میخواهد بار دیگر با هم کار کنیم. یکی از فاکتورهای خوب در تولید این است که بخواهیم بار دیگر با هم کار کنیم و اگر این احساس در تیمهای تولید ایجاد شود؛ فاکتور مهمی در موفقیت فیلم به شمار میآید. کار کردن با محمود کلاری هم به همین شکل بود. در فواصل بین پلانها درباره موضوعات مختلف صحبت میکردیم. او حرفهایی میزد که خیلی وقت بود که نیاز داشتم و منتظر شنیدن آن بودم که بسیار لذت بخش بود. من در این پروژه با محمود کلاری در سینمای ایران و جهان قدم زدم و از در کنار هریک از آنها بودن حظ بسیار بردم. یا اینکه فرصتی پیش آمد تا با بهرام دهقانی بار دیگر زانو به زانوی هم بنشینیم و دوباره تدوین کنیم. آخرین فیلمی که دهقانی تدوین کرد «تنهای تنهای تنها» بود. یا با بهمن اردلان برای صداگذاری یا محمود خرسند سر صدابرداری.
آنچه از حس و حال خوب یاد میکنید به یقین در بیننده هم ایجاد میشود.
امیدوارم چنین باشد. زیرا حس و حال خوب ایجاد کردن در بیننده برای من همواره مهم بوده است.
بازخوردهای احتمالی از این فیلم داشتهاید؟
دو پیش نمایش داشتیم در ایران و امریکا که هردو بازخوردهای خوبی داشته و در بازخوردها گفتند که فیلم گرمی بوده است و رخ بدی نداشته است ولی امیدوارم بیننده با دیدن این فیلم هم یک سفر خوبی به لایههای زیرین جنوب داشته باشد و هم اینکه یک وجوه تفکربرانگیزی از فیلم دریافت کند.
آقای عبدیپور فیلم شما در جشنواره ملی از نظر هیأت انتخاب مردود اعلام شد، فکر میکنید در فاصله چند ماه چه اتفاقی برای «میجر» افتاده که این بار در جشنواره جهانی پذیرفته شده است؟
اجازه دهید جواب سؤال شما را با یادآوری بازیهای دوران کودکیام بدهم. پسرعموی من یکی از همبازیهای همیشگیام بود که در همه بازیها من برنده بودم و او میگفت که من اینقدر بازی بلد نیستم که از سر نابلدی آنها را میبرم چون نمیتوانستند حرکتهای بازی مرا پیشبینی کنند به همین دلیل همیشه از سر نابلدی بازی را میبردم. حالا جشنواره فیلم فجر هم همینطور است غیر قابل پیشبینی است زیرا او هم همیشه خراب بازی کرده و از کنار بازی خراب، همیشه برنده بوده است. به همین دلیل در حال حاضر هم خوشحال نیستم که این فیلم در جشنواره جهانی نمایش داده میشود و یک سؤال بیپاسخ دارم که چرا اول مردود اعلام شد و حالا به قول شما در فاصله چندماه پذیرفته شده است و این معادله را متوجه نشدم و دیگر نمیخواهم درباره آن فکر کنم.
پاندمی کرونا دنیای همه چیز را تغییر داد و طبعاً سینما هم همینطور. در این دوران از اکران آنلاین تا جشنواره آنلاین و مخاطب آنلاین هم داشتیم. حال اینکه مناسبات کرونا، سینما و جشنواره مانند رسم یک مثلث میتواند از این پس برای کلیت سینما تعیین تکلیف کند، ارزیابی شما در این مورد چیست؟
اتفاقاً خیلی به این موضوع فکر کردم. یک تفکر غالب و نظر غالب این است که سینما بعد از این دیگر سینمای سابق نمیشود و بهطور تلویحی منظور این است که دچار کاهیدگی میشود. من به لحاظ عاطفی فکر میکنم نیاز به داشتن آیین سینما رفتن و فیلم را روی پرده نقرهای دیدن کماکان حفظ خواهد شد. زیرا سینما رفتن از معدود آیینهای خواستنی و کمیاب در زندگی ما است که نیاز به بودنش داریم و فکر میکنم این آیین که بسیار هم جذاب است پس از کرونا همچنان به حیات خود ادامه دهد و خیلی قائل به این نکته نیستم که یک وقفه 2 ساله میتواند یک رفتار 120 ساله را تغییر بدهد و از آن دسته از افراد خوشبین به ادامه حیات سینما در یک سالن تاریک و پرده نقرهای پس از کرونا هستم.
با نوع نگاهی که شما به سینمای پس از کرونا دارید، احتمال دیدن فیلم «میجر» در سینما همراه با مردم وجود دارد.
به هیچ عنوان زیر بار اکران آنلاین نمیروم. این فیلم برای مدیوم سینما ساخته شده و در قاب تلویزیون نمیگنجد.
با توجه به اینکه گفتید فیلم «میجر» یک نقد اجتماعی است، آیا میتوان به لحاظ نوع نگاهی که به اجتماع داشتید، آنها را در امتداد هم قرار داد؟
خیر. نمیتوانم یک شکلی رسم کنم. چون خودم هم خطوط منفصلی هستم و پیوستگی حیات و رفتار ندارم. مانند خیلی از آدمهای دیگر. این فیلم هم یک جزیره دیگر در کارنامه کاری من است. اما داشتن دغدغه اجتماعی در هیچ یک از فیلمهای من غایب نیست و توجه به موضوعات اجتماعی در همه فیلمهای من غیر قابل انکار است. علاوه برعامل مشترک مبنی بر داشتن دغدغه اجتماعی، محل رخداد داستان و اصرار بر عدم استفاده از بازیگر حرفهای هم در همه آثار مشترک است و در یک طاقچه قرار میگیرند ولی جزیرههای متفاوتی هستند.
بهعنوان سؤال آخر فکر میکنید با توجه به شرایط کرونا تا چه اندازه مخاطب به سالنها میرود و به عبارت دیگر انتظار شما از حضور مردم چیست؟
انتظار داشتن مقوله پیچیدهای است و نمیتوانم بگویم چه انتظاری از مردم دارم. اما من از خودم و فیلمی که ساختم انتظار دارم. دلم میخواهد ساز و کارهایی سر راه این فیلم قرار بگیرد که دیده شود. هدف غایی یک مؤلف دیده شدن اثرش است.
خبرنگار
احسان عبدیپور، فیلمسازی جوان در سینمای ایران است که توانسته قصههایی برآمده از دل اجتماع را با رنگ و بویی از جنوب کشورجلا دهد و به گفته خودش به روزترین قصههای اجتماعی را بدون اینکه قصدی برای بوم نگاری یا ساخت فیلمهای توریستی داشته باشد؛ بیان میکند و فیلم «میجر» هم که با طرح موضوعی اجتماعی در لوکیشن جنوب با قاب بندیهای اصیل بومی ساخته شده است و حمید فرخنژاد بازیگر سینمای ایران در فیلم «میجر» علاوه بر بازی، تهیه کنندگی این اثر سینمایی را نیز به عهده دارد. ماژور» در فرانسه و یا «میجر» در انگلیسی ، درجه ای است نظامی و معادل درجه نظامی «سرگرد « در ارتش ایران. موسی - که عنوان اولیه فیلم احسان عبدیپور هم بود_ در دسته بارخوسها، سینه سپر میکند و زبان آنهاست و دل نترسی دارد، به همین خاطر آنها مِیجِر صدایش میکنند. احسان عبدیپور در گفتوگو با روزنامه ایران از کم و کیف این فیلم، همکاری با فرخنژاد، پذیرفته نشدن این فیلم در جشنواره ملی فیلم فجر و در عین حال پذیرفتن این فیلم درجشنواره جهانی فیلم فجر سخن گفت.
آقای عبدیپور درابتدا از فیلم «میجر» بگویید.
این فیلم حاصل دلتنگی حمید فرخنژاد و علاقه مستمر من به سینمایی است که دوستش دارم و مشخصات واحدی دارد. یعنی آدمها و داستانهای آنها در جنوب ایران و مشخصاً بوشهر میگذرد. داستان را گذاشتیم وسط، تهیه کننده، نویسنده، کارگردان و بازیگر برای اولین بار کنارهم داستان را پروراندیم و شد آنچه میخواستیم. این فیلم را حمید از جیب خودش ساخت و خب شکل تولید آن آماتوری و جذاب بود. به همین دلیل با حضور قلب و با علاقه بسیار و جون و دل رفتیم جلو و فیلم ساخته شد. تولید فیلم هم خیلی دلچسب بود. غیر از حمید فرخنژاد که بازیگر شناخته شدهای است و فروغ قجابگلی، باقی بازیگران بومی و جنوبی هستند و خود فروغ و حمید هم خوزستانی. کل فیلم هم در بوشهر میگذرد.
حال و هوای فیلم در مقایسه با آثار پیشین چگونه است؟
«میجر» حال و هوا و اتمسفر خاص خودش را دارد. ممکن است بنا بر سلایق مختلف بگویند فیلم بد یا فیلم خوبی است، اما فیلم صاحب اتمسفری است.
فیلمهای شما نوعی صمیمیت درون خود دارد و آنچه میگویی از حرفهای معمول نیست و نوعی ماندگاری در روایت داستان وجود دارد که لوکیشن فیلم که اغلب در جنوب میگذرد نیز به این فضا کمک کرده است. آیا ساخت فیلم در جنوب کشور و مشخصاً بوشهر موتور محرکی برای شما است؟
خیر. این تعلق خاطری که از آن یاد میکنید در بدو امر نیست. در واقع به تنهایی نمیتواند دلیل ساخت یک اثر هنری باشد. یعنی رسالت سینما یا حداقل سینمایی که من و تیم تولید این فیلم بر خود متصور بودیم مسأله انسان است. و حالا این انسان یا انسانها، افرادی هستند که در شعاع زندگی من بودهاند و با آنها مواجه بوده و هستم و اشتراکات بسیاری نیز با آنها دارم. که ترجمه آن میشود جنوب و مختصرترآن بوشهر. اما این فیلم از یک نقد اجتماعی حرف میزند که فراتر از بوشهر است یعنی اجتماعی که میتواند ایران باشد و مناسبات درون کشور را میتوان در این فیلم دید. اما رخدادگاه داستان در حال حاضر بوشهر است و اصلاً مناسبات فولکلوربه معنایی که انتظار میرود یا داستان توریستی باشد، اصلاً در «میجر» وجود ندارد. این فیلم یک قصه به روزی دارد و از تصورات کهنه و قدیمی که نسبت به شهرستان وجود دارد، بسیار به دور است و همانطور که گفتم و باز هم تأکید میکنم یک نقد اجتماعی است. بنابراین به هیچ عنوان قصد بوشهرنگاری، بندرنگاری، گمرک نگاری و غیره را نداشتم و اساساً خود من هم از این وادیها سیر شدهام و خیلی وقته از آن گذشته ام. البته ممکن است کنار داستان اصلی ویژگیهای مردمی مربوط به زندگی در جنوب باشد یا تجربه زیسته خودم در بوشهر در فیلم دیده شود اما این فرعیات مزاحم اصل مطلب نیست.
حضور حمید فرخنژاد بهعنوان تهیه کننده در کنار «میجر» چگونه بود؟
حمید فرخنژاد انسان باهوشی است و اگر نقدی به فرخنژاد وارد باشد خود او مطلع است. اینگونه نیست که ندانسته چه کار کرده است. بنابراین با هوشی که از فرخنژاد سراغ دارم میدانم که هوشمندانه پای «میجر» ایستاده است و اگر فرخنژاد پای کار نبود این فیلمنامه سرنوشت دیگری پیدا میکرد. کارکردن با آدم باهوشی مثل فرخنژاد بسیار لذت بخش بود. حال اینکه همین آدم باهوش در حین کار آنچنان خود را در اختیار فیلم قرار داد که من خجالت میکشیدم و از این جهت خیلی دلمان میخواهد بار دیگر با هم کار کنیم. یکی از فاکتورهای خوب در تولید این است که بخواهیم بار دیگر با هم کار کنیم و اگر این احساس در تیمهای تولید ایجاد شود؛ فاکتور مهمی در موفقیت فیلم به شمار میآید. کار کردن با محمود کلاری هم به همین شکل بود. در فواصل بین پلانها درباره موضوعات مختلف صحبت میکردیم. او حرفهایی میزد که خیلی وقت بود که نیاز داشتم و منتظر شنیدن آن بودم که بسیار لذت بخش بود. من در این پروژه با محمود کلاری در سینمای ایران و جهان قدم زدم و از در کنار هریک از آنها بودن حظ بسیار بردم. یا اینکه فرصتی پیش آمد تا با بهرام دهقانی بار دیگر زانو به زانوی هم بنشینیم و دوباره تدوین کنیم. آخرین فیلمی که دهقانی تدوین کرد «تنهای تنهای تنها» بود. یا با بهمن اردلان برای صداگذاری یا محمود خرسند سر صدابرداری.
آنچه از حس و حال خوب یاد میکنید به یقین در بیننده هم ایجاد میشود.
امیدوارم چنین باشد. زیرا حس و حال خوب ایجاد کردن در بیننده برای من همواره مهم بوده است.
بازخوردهای احتمالی از این فیلم داشتهاید؟
دو پیش نمایش داشتیم در ایران و امریکا که هردو بازخوردهای خوبی داشته و در بازخوردها گفتند که فیلم گرمی بوده است و رخ بدی نداشته است ولی امیدوارم بیننده با دیدن این فیلم هم یک سفر خوبی به لایههای زیرین جنوب داشته باشد و هم اینکه یک وجوه تفکربرانگیزی از فیلم دریافت کند.
آقای عبدیپور فیلم شما در جشنواره ملی از نظر هیأت انتخاب مردود اعلام شد، فکر میکنید در فاصله چند ماه چه اتفاقی برای «میجر» افتاده که این بار در جشنواره جهانی پذیرفته شده است؟
اجازه دهید جواب سؤال شما را با یادآوری بازیهای دوران کودکیام بدهم. پسرعموی من یکی از همبازیهای همیشگیام بود که در همه بازیها من برنده بودم و او میگفت که من اینقدر بازی بلد نیستم که از سر نابلدی آنها را میبرم چون نمیتوانستند حرکتهای بازی مرا پیشبینی کنند به همین دلیل همیشه از سر نابلدی بازی را میبردم. حالا جشنواره فیلم فجر هم همینطور است غیر قابل پیشبینی است زیرا او هم همیشه خراب بازی کرده و از کنار بازی خراب، همیشه برنده بوده است. به همین دلیل در حال حاضر هم خوشحال نیستم که این فیلم در جشنواره جهانی نمایش داده میشود و یک سؤال بیپاسخ دارم که چرا اول مردود اعلام شد و حالا به قول شما در فاصله چندماه پذیرفته شده است و این معادله را متوجه نشدم و دیگر نمیخواهم درباره آن فکر کنم.
پاندمی کرونا دنیای همه چیز را تغییر داد و طبعاً سینما هم همینطور. در این دوران از اکران آنلاین تا جشنواره آنلاین و مخاطب آنلاین هم داشتیم. حال اینکه مناسبات کرونا، سینما و جشنواره مانند رسم یک مثلث میتواند از این پس برای کلیت سینما تعیین تکلیف کند، ارزیابی شما در این مورد چیست؟
اتفاقاً خیلی به این موضوع فکر کردم. یک تفکر غالب و نظر غالب این است که سینما بعد از این دیگر سینمای سابق نمیشود و بهطور تلویحی منظور این است که دچار کاهیدگی میشود. من به لحاظ عاطفی فکر میکنم نیاز به داشتن آیین سینما رفتن و فیلم را روی پرده نقرهای دیدن کماکان حفظ خواهد شد. زیرا سینما رفتن از معدود آیینهای خواستنی و کمیاب در زندگی ما است که نیاز به بودنش داریم و فکر میکنم این آیین که بسیار هم جذاب است پس از کرونا همچنان به حیات خود ادامه دهد و خیلی قائل به این نکته نیستم که یک وقفه 2 ساله میتواند یک رفتار 120 ساله را تغییر بدهد و از آن دسته از افراد خوشبین به ادامه حیات سینما در یک سالن تاریک و پرده نقرهای پس از کرونا هستم.
با نوع نگاهی که شما به سینمای پس از کرونا دارید، احتمال دیدن فیلم «میجر» در سینما همراه با مردم وجود دارد.
به هیچ عنوان زیر بار اکران آنلاین نمیروم. این فیلم برای مدیوم سینما ساخته شده و در قاب تلویزیون نمیگنجد.
با توجه به اینکه گفتید فیلم «میجر» یک نقد اجتماعی است، آیا میتوان به لحاظ نوع نگاهی که به اجتماع داشتید، آنها را در امتداد هم قرار داد؟
خیر. نمیتوانم یک شکلی رسم کنم. چون خودم هم خطوط منفصلی هستم و پیوستگی حیات و رفتار ندارم. مانند خیلی از آدمهای دیگر. این فیلم هم یک جزیره دیگر در کارنامه کاری من است. اما داشتن دغدغه اجتماعی در هیچ یک از فیلمهای من غایب نیست و توجه به موضوعات اجتماعی در همه فیلمهای من غیر قابل انکار است. علاوه برعامل مشترک مبنی بر داشتن دغدغه اجتماعی، محل رخداد داستان و اصرار بر عدم استفاده از بازیگر حرفهای هم در همه آثار مشترک است و در یک طاقچه قرار میگیرند ولی جزیرههای متفاوتی هستند.
بهعنوان سؤال آخر فکر میکنید با توجه به شرایط کرونا تا چه اندازه مخاطب به سالنها میرود و به عبارت دیگر انتظار شما از حضور مردم چیست؟
انتظار داشتن مقوله پیچیدهای است و نمیتوانم بگویم چه انتظاری از مردم دارم. اما من از خودم و فیلمی که ساختم انتظار دارم. دلم میخواهد ساز و کارهایی سر راه این فیلم قرار بگیرد که دیده شود. هدف غایی یک مؤلف دیده شدن اثرش است.
چند پیشنهاد برای روزهای جشنواره سی و هشتم
یک راهنــمای فیلم مختصــر و مفیـــد
برای کدام فیلمها به جشنواره میرویم؟
سید حسام فروزان
منتقد فیلم
از حق نگذریم، سیوهشتمین دوره جشنواره جهانی فیلم فجر در شرایط حساس و شکنندهای برگزار میشود. این اولین جشنوارهای بود که سال گذشته با همهگیری کرونا و اولین قرنطینه سراسری برخورد کرد و قرار شد با چند ماه تأخیر برگزار شود.خطر کرونا هنوز هست و برگزاری جشنواره به هر شکلی مخالفانی دارد که در این شرایط برپا بودن آن را نادرست میدانند. در یک سال اخیر برخی از جشنوارههای جهانی بهصورت حضوری، مجازی و برخی هم نیمهحضوری و با میهمانانی اندک برگزار شدهاند. متولیان این دوره جشنواره معتقدند باوجود مشکلات و محدودیتها نباید سینما تعطیل شود، بهتر است با رعایت شیوهنامههای بهداشتی جشنوارهای حداقلی داشته باشیم تا چراغ سینما روشن بماند. ضمن اینکه در این دوره مراسم افتتاحیه و اختتامیه به رسم معمول برگزار نمیشود. تماشای فیلم در سالن روباز (سینما تابستانی) از تجربیات متفاوت این دوره خواهد بود. اگر تصمیم گرفتهاید سری به جشنواره بزنید این چند فیلم پیشنهادی را مدنظر داشته باشید.
بخش کلاسیکهای بازسازی شده
اگر علاقهمند جدی سینما باشید و فیلمهای کلاسیک تاریخ سینمای ایران و جهان را هم دوست داشته باشید حتماً میدانید که یکی از بخشهای بینظیر و خاطرهانگیز سالهای اخیر همین بخش مرمت فیلمهای کلاسیک است. در دورههای قبل نمایش نسخههای باکیفیت فیلمهایی مانند گاو، خانه خدا، باد صبا و... بسیار به مذاق سینمادوستان خوش آمد. امسال ۱۵ فیلم ترمیم شده در این بخش به نمایش درمیآید که اگر فقط چندتایشان را هم بتوانید ببینید هم فال است و هم تماشا. «کودکی ایوان» ساخته آندری تارکوفسکی، «نان روزانه ما» ساخته کینگ ویدور و «سفر هوایی من به ایران» ساخته والتر میتل هولتسر از سوئیس از عناوینی هستند که نمیشود از آنها گذشت.
ایران، پرشیای نوین / استیفن ناینمن: به احتمال زیاد یکی از شگفتیهای این دوره باشد؛ فکرش را بکنید اولین فیلم رنگی که در سال 1325 خورشیدی تولید شده است، با تصاویری درجه یک و دیده نشده از ایران آن زمان. استیفن ناینمن در 1322 از طرف امریکن فایننشیال برای مأموریتی سه ساله به ایران سفر میکند. او با آرتور پوپ در پروژه تحقیق روی هنر ایران نیز همکاری و اولین فیلمهای خبری را در ایران تولید میکند. سه فیلم «هنر پرشیا»، «ایران، پرشیای نوین» و «بافتن یک قالیچه ایرانی» حاصل سالهای اقامت او در ایران است.
400 ضربه / فرانسوا تروفو: اگر مثل من عاشق سینمای فرانسه باشید، تماشای هیچ فیلمی از این سینمای غنی و حیرتانگیز را روی پرده از دست نمیدهید، خصوصاً اگر پای فرانسوا تروفو وسط باشد! تماشای نسخه مرمت شده اولین فیلم تروفو برای مشتاقان این جادوگر یاغی غنیمتی است. او ۴۰۰ ضربه را در ۱۹۵۹ ساخت که موفقیتی بزرگ و آغازگر «موج نو» سینمای فرانسه بود. فیلم، داستان آنتوان دونل دوازده ساله است که در مدرسه بشدت تنبیه شده است و تکالیف زیادی به او داده شده که تا روز بعد در خانه انجام دهد... . درونمایه اصلی فیلمهای او را میتوان عشق، زنان، خاطرات کودکی و ایمان در نظر گرفت.
سینمای سعادت
سینمای سعادت یکی از بخشهای رقابتی جشنواره است و ۳۰ فیلم کوتاه و بلند در آن به نمایش در خواهد آمد. در این بخش فیلمهای «جزیره دروغ» ساخته پائولا کونس از اسپانیا و «نور طبیعی» ساخته دنیس ناگی از مجارستان و البته «بهداشت اجتماعی» ساخته دنی کوت از کانادا هم کنجکاویبرانگیز هستند.
عوامل انسانی / رونی تروکر: رونی تروکر فیلمسازی آلمانی است که در جشنوارهها خوش درخشیده است. اولین فیلمش «تارکان دنیا» در جشنواره ونیز نمایش داده شد. عوامل انسانی دومین فیلم بلند تروکر است که در جشنوارههای ساندنس و برلین از آن استقبال شد؛ یک درام خانوادگی اسرارآمیز با درونمایه اختلاف زبانی و فرهنگی در کشورهای اتحادیه اروپا و روابط انسانی در عصر غلبه رسانهها. فیلمساز، بحران در ارتباطات و عواطف انسانی را در خانوادهای از طبقه متوسط اروپای امروزی نشان میدهد.
معجزه / بیونگ هون مین: سینما و تلویزیون کره جنوبی در عرض یکی دو دهه اخیر متحول شده است. امروز دیگر بخشی از درآمد صادراتی کره جنوبی از محل فروش انبوه سریالهایش است. پس از موفقیت خیرهکننده فیلم «انگل»، حالا در هر جشنوارهای یک یا چند فیلم از کره جنوبی حضور دارد؛ چیزی شبیه موقعیت سینمای ایران در دهه 90 میلادی! بیونگ هون مین متولد 1969 و دانشآموخته سینماست. با اولین فیلمش «پرواز زنبور عسل» به جشنوارههای جهانی راه پیدا کرد. فیلمهای او درامهای انسانی هستند با شخصیتهایی که در چالشهای عاطفی و اخلاقی محک میخورند. آخرین فیلم او «معجزه» درامی تأثیرگذار است با داستانی که به رفاقت و اعتماد میپردازد.
جشنواره جشنوارهها
در بخش جشنواره جشنوارهها فیلمهایی را تماشا میکنیم که در دیگر جشنوارههای جهانی جایزه بردهاند یا مورد استقبال تماشاگران قرار گرفتهاند. در این بخش میشود فیلمهایی را صید کرد که معمولاً امکان دیدنشان فقط در جشنوارهها میسر میشود. خوراک عزا / رئیس چلیک: اکثر فیلمهای رئیس چلیک نویسنده و کارگردان اهل آناتولی در رویدادهای بینالمللی پذیرفته شده اند؛ از جمله قصههای ناسازگاری (2004)، پناهجو (2007) و شب سکوت (2012)که برنده جایزه خرس بلورین جشنواره برلین شد. خوراک عزا فیلمی است استعاری و خوش ساخت در باب سنت و فرهنگ و موسیقی. در خلاصه داستان فیلم آمده: در دوران خشکسالی آناتولی شرقی در دهه 1960، پسر نوجوانی آرزو دارد عاشیق (نوازنده تار سنتی) شود؛ در عین حال که سعی دارد به عشق زندگی اش نیز برسد.
کم پیدایی / پیر فیلمون: پیر فیلمون نویسنده و کارگردانی فرانسوی (متولد 1970) برای فیلم های برخورد نزدیک با ویلموس زیگموند(2016)، بابا مرده است (2014) و سکوت (2003) شناخته شده است. خط داستانی آخرین فیلمش شبیه سهگانه عاشقانه ریچارد لینکلیتر (بخصوص «پیش از غروب») است: ماریون و گرگور 9 سال پیش، رابطه عاشقانه کوتاهی داشتند. حالا آنها بهطور تصادفی، در یک ایستگاه قطار، بین دو سفر، با هم ملاقات میکنند. گرگور آمده و ماریون در حال ترک آنجاست. آنها هشتاد دقیقه فرصت دارند تا زندگی خود را دوباره ارزیابی کنند و با حقایق، حسرتها و خاطرات خود روبهرو میشوند. این آخرین فرصت آنهاست.
پس از مرگ / پیتر برگندی: پیتر برگندی کارگردان مجارستانی متولد 1964، در رشته روانشناسی تحصیل کرد و پایاننامهاش را با موضوع روانشناسی فیلمهای ژانر وحشت نوشت. اولین فیلمش «جلوی مامان ترزا را بگیرید!» نام داشت؛ کمدی رمانتیکی که برایش شهرت جهانی به ارمغان آورد. فیلم دومش «امتحان» در جشنواره شیکاگو برنده جایزه شد. فیلم بعدی اش «گاوصندوق» اولین فیلم مجارستانی است که نامزد جایزه امی شد. برگندی در سال 2020 بهخاطر خدمات ارزندهاش به هنر و سینما برنده جایزه بلا بالاژ شد. «پس از مرگ» در واقع اولین تجربه سینمای مجارستان در ژانر وحشت است. در پی ویرانی حاصل از جنگ جهانی اول و همهگیری آنفلوانزای اسپانیایی، ارواح بیشماری در دنیای ما گرفتار شدهاند. توماس عکاس سرگردانی است که از صحنه کالبدشکافی جسدها عکس میگیرد. در زمستان سوزان سال 1918، او پس از برخورد با دختر یتیم ده سالهای (آنا) به دهکدهای بلازده قدم میگذارد. توماس پس از تجربه پدیدههای عجیب و فراواقعی تصمیم میگیرد از قصد و نیت اشباح سر در بیاورد...
جلوهگاه شرق
جلوهگاه شرق هم از بخشهای رقابتی جشنواره است که امسال ۲۲ فیلم در آن به نمایش در میآید.
در میان سایهها / اردم تپه گز: اردم تپه گز متولد 1982 است و در مدرسه فیلم پراگ کارگردانی خوانده است. او برای ساختن فیلمهای مستند به سراسر جهان سفر کرده. اولین فیلم او یعنی «ذره» در 30 کشور نمایش داشته و 23 جایزه برده از جمله بهترین فیلم در سی و پنجمین جشنواره فیلم مسکو. منتقدان سینما رویکرد رئالیسم اجتماعی در سینمای این کارگردان را بسیار تحسین کردهاند. «درمیان سایهها» دومین فیلم بلند اوست. فیلم ویرانشهری (دیستوپیا) را نشان میدهد در زمان و مکانی نامعلوم که تحت سلطه تکنولوژی اولیهای است و گروهی از افراد توسط سیستم نظارتی فراگیر و همیشگی کنترل میشوند. وقتی یکی از این افراد دچار بیماری اسرارآمیزی میشود، سعی میکند با مقامات تماس بگیرد. او راجع به نظامی که او را به خدمت گرفته دچار شک و تردید میشود. این فرد با زیر سؤال بردن سیستم، متوجه اعماق وحشتناک آن میشود و درمی یابد که سیستم از آنچه میپنداشت هم تیرهتر است.
سگها دیشب نخوابیدند / رامین رسولی: سینمای افغانستان حالا پس از گذر از سالهای پر تب و تاب حکومت طالبان و اشغال کشور توسط امریکاییها فرصت رشد پیدا کرده است. رامین رسولی در سال 1356 در هرات افغانستان به دنیا آمده است. این دومین فیلم بلند اوست و پیش از این فیلم «لینا» را بهعنوان محصول مشترک ایران و افغانستان ساخته بود. در «لینا» امیر آقایی و همایون ارشادی بازی داشتند. «سگها دیشب نخوابیدند» در دسته فیلمهای اجتماعی میگنجد که روی اثرات جنگ و ویرانی در زندگی و سرنوشت شخصیتها تمرکز دارد. در روستایی دورافتاده در افغانستان، داستان زندگی دختری چوپان، یک پسر پرندهباز و معلمی عزادار پس از سوختن مدرسهشان با هم تلاقی میکند. دختر چوپان در پی سقوط هلیکوپتری خطر میکند و جان یک سرباز زن امریکایی را نجات میدهد؛ پسر با پرندهها و موسیقی غیرمجازی که دوست دارد در تانکی پناه میگیرد و معلم محزون بهدنبال انتقام گرفتن از کسی است که باعث کشته شدن شوهرش شده...
منتقد فیلم
از حق نگذریم، سیوهشتمین دوره جشنواره جهانی فیلم فجر در شرایط حساس و شکنندهای برگزار میشود. این اولین جشنوارهای بود که سال گذشته با همهگیری کرونا و اولین قرنطینه سراسری برخورد کرد و قرار شد با چند ماه تأخیر برگزار شود.خطر کرونا هنوز هست و برگزاری جشنواره به هر شکلی مخالفانی دارد که در این شرایط برپا بودن آن را نادرست میدانند. در یک سال اخیر برخی از جشنوارههای جهانی بهصورت حضوری، مجازی و برخی هم نیمهحضوری و با میهمانانی اندک برگزار شدهاند. متولیان این دوره جشنواره معتقدند باوجود مشکلات و محدودیتها نباید سینما تعطیل شود، بهتر است با رعایت شیوهنامههای بهداشتی جشنوارهای حداقلی داشته باشیم تا چراغ سینما روشن بماند. ضمن اینکه در این دوره مراسم افتتاحیه و اختتامیه به رسم معمول برگزار نمیشود. تماشای فیلم در سالن روباز (سینما تابستانی) از تجربیات متفاوت این دوره خواهد بود. اگر تصمیم گرفتهاید سری به جشنواره بزنید این چند فیلم پیشنهادی را مدنظر داشته باشید.
بخش کلاسیکهای بازسازی شده
اگر علاقهمند جدی سینما باشید و فیلمهای کلاسیک تاریخ سینمای ایران و جهان را هم دوست داشته باشید حتماً میدانید که یکی از بخشهای بینظیر و خاطرهانگیز سالهای اخیر همین بخش مرمت فیلمهای کلاسیک است. در دورههای قبل نمایش نسخههای باکیفیت فیلمهایی مانند گاو، خانه خدا، باد صبا و... بسیار به مذاق سینمادوستان خوش آمد. امسال ۱۵ فیلم ترمیم شده در این بخش به نمایش درمیآید که اگر فقط چندتایشان را هم بتوانید ببینید هم فال است و هم تماشا. «کودکی ایوان» ساخته آندری تارکوفسکی، «نان روزانه ما» ساخته کینگ ویدور و «سفر هوایی من به ایران» ساخته والتر میتل هولتسر از سوئیس از عناوینی هستند که نمیشود از آنها گذشت.
ایران، پرشیای نوین / استیفن ناینمن: به احتمال زیاد یکی از شگفتیهای این دوره باشد؛ فکرش را بکنید اولین فیلم رنگی که در سال 1325 خورشیدی تولید شده است، با تصاویری درجه یک و دیده نشده از ایران آن زمان. استیفن ناینمن در 1322 از طرف امریکن فایننشیال برای مأموریتی سه ساله به ایران سفر میکند. او با آرتور پوپ در پروژه تحقیق روی هنر ایران نیز همکاری و اولین فیلمهای خبری را در ایران تولید میکند. سه فیلم «هنر پرشیا»، «ایران، پرشیای نوین» و «بافتن یک قالیچه ایرانی» حاصل سالهای اقامت او در ایران است.
400 ضربه / فرانسوا تروفو: اگر مثل من عاشق سینمای فرانسه باشید، تماشای هیچ فیلمی از این سینمای غنی و حیرتانگیز را روی پرده از دست نمیدهید، خصوصاً اگر پای فرانسوا تروفو وسط باشد! تماشای نسخه مرمت شده اولین فیلم تروفو برای مشتاقان این جادوگر یاغی غنیمتی است. او ۴۰۰ ضربه را در ۱۹۵۹ ساخت که موفقیتی بزرگ و آغازگر «موج نو» سینمای فرانسه بود. فیلم، داستان آنتوان دونل دوازده ساله است که در مدرسه بشدت تنبیه شده است و تکالیف زیادی به او داده شده که تا روز بعد در خانه انجام دهد... . درونمایه اصلی فیلمهای او را میتوان عشق، زنان، خاطرات کودکی و ایمان در نظر گرفت.
سینمای سعادت
سینمای سعادت یکی از بخشهای رقابتی جشنواره است و ۳۰ فیلم کوتاه و بلند در آن به نمایش در خواهد آمد. در این بخش فیلمهای «جزیره دروغ» ساخته پائولا کونس از اسپانیا و «نور طبیعی» ساخته دنیس ناگی از مجارستان و البته «بهداشت اجتماعی» ساخته دنی کوت از کانادا هم کنجکاویبرانگیز هستند.
عوامل انسانی / رونی تروکر: رونی تروکر فیلمسازی آلمانی است که در جشنوارهها خوش درخشیده است. اولین فیلمش «تارکان دنیا» در جشنواره ونیز نمایش داده شد. عوامل انسانی دومین فیلم بلند تروکر است که در جشنوارههای ساندنس و برلین از آن استقبال شد؛ یک درام خانوادگی اسرارآمیز با درونمایه اختلاف زبانی و فرهنگی در کشورهای اتحادیه اروپا و روابط انسانی در عصر غلبه رسانهها. فیلمساز، بحران در ارتباطات و عواطف انسانی را در خانوادهای از طبقه متوسط اروپای امروزی نشان میدهد.
معجزه / بیونگ هون مین: سینما و تلویزیون کره جنوبی در عرض یکی دو دهه اخیر متحول شده است. امروز دیگر بخشی از درآمد صادراتی کره جنوبی از محل فروش انبوه سریالهایش است. پس از موفقیت خیرهکننده فیلم «انگل»، حالا در هر جشنوارهای یک یا چند فیلم از کره جنوبی حضور دارد؛ چیزی شبیه موقعیت سینمای ایران در دهه 90 میلادی! بیونگ هون مین متولد 1969 و دانشآموخته سینماست. با اولین فیلمش «پرواز زنبور عسل» به جشنوارههای جهانی راه پیدا کرد. فیلمهای او درامهای انسانی هستند با شخصیتهایی که در چالشهای عاطفی و اخلاقی محک میخورند. آخرین فیلم او «معجزه» درامی تأثیرگذار است با داستانی که به رفاقت و اعتماد میپردازد.
جشنواره جشنوارهها
در بخش جشنواره جشنوارهها فیلمهایی را تماشا میکنیم که در دیگر جشنوارههای جهانی جایزه بردهاند یا مورد استقبال تماشاگران قرار گرفتهاند. در این بخش میشود فیلمهایی را صید کرد که معمولاً امکان دیدنشان فقط در جشنوارهها میسر میشود. خوراک عزا / رئیس چلیک: اکثر فیلمهای رئیس چلیک نویسنده و کارگردان اهل آناتولی در رویدادهای بینالمللی پذیرفته شده اند؛ از جمله قصههای ناسازگاری (2004)، پناهجو (2007) و شب سکوت (2012)که برنده جایزه خرس بلورین جشنواره برلین شد. خوراک عزا فیلمی است استعاری و خوش ساخت در باب سنت و فرهنگ و موسیقی. در خلاصه داستان فیلم آمده: در دوران خشکسالی آناتولی شرقی در دهه 1960، پسر نوجوانی آرزو دارد عاشیق (نوازنده تار سنتی) شود؛ در عین حال که سعی دارد به عشق زندگی اش نیز برسد.
کم پیدایی / پیر فیلمون: پیر فیلمون نویسنده و کارگردانی فرانسوی (متولد 1970) برای فیلم های برخورد نزدیک با ویلموس زیگموند(2016)، بابا مرده است (2014) و سکوت (2003) شناخته شده است. خط داستانی آخرین فیلمش شبیه سهگانه عاشقانه ریچارد لینکلیتر (بخصوص «پیش از غروب») است: ماریون و گرگور 9 سال پیش، رابطه عاشقانه کوتاهی داشتند. حالا آنها بهطور تصادفی، در یک ایستگاه قطار، بین دو سفر، با هم ملاقات میکنند. گرگور آمده و ماریون در حال ترک آنجاست. آنها هشتاد دقیقه فرصت دارند تا زندگی خود را دوباره ارزیابی کنند و با حقایق، حسرتها و خاطرات خود روبهرو میشوند. این آخرین فرصت آنهاست.
پس از مرگ / پیتر برگندی: پیتر برگندی کارگردان مجارستانی متولد 1964، در رشته روانشناسی تحصیل کرد و پایاننامهاش را با موضوع روانشناسی فیلمهای ژانر وحشت نوشت. اولین فیلمش «جلوی مامان ترزا را بگیرید!» نام داشت؛ کمدی رمانتیکی که برایش شهرت جهانی به ارمغان آورد. فیلم دومش «امتحان» در جشنواره شیکاگو برنده جایزه شد. فیلم بعدی اش «گاوصندوق» اولین فیلم مجارستانی است که نامزد جایزه امی شد. برگندی در سال 2020 بهخاطر خدمات ارزندهاش به هنر و سینما برنده جایزه بلا بالاژ شد. «پس از مرگ» در واقع اولین تجربه سینمای مجارستان در ژانر وحشت است. در پی ویرانی حاصل از جنگ جهانی اول و همهگیری آنفلوانزای اسپانیایی، ارواح بیشماری در دنیای ما گرفتار شدهاند. توماس عکاس سرگردانی است که از صحنه کالبدشکافی جسدها عکس میگیرد. در زمستان سوزان سال 1918، او پس از برخورد با دختر یتیم ده سالهای (آنا) به دهکدهای بلازده قدم میگذارد. توماس پس از تجربه پدیدههای عجیب و فراواقعی تصمیم میگیرد از قصد و نیت اشباح سر در بیاورد...
جلوهگاه شرق
جلوهگاه شرق هم از بخشهای رقابتی جشنواره است که امسال ۲۲ فیلم در آن به نمایش در میآید.
در میان سایهها / اردم تپه گز: اردم تپه گز متولد 1982 است و در مدرسه فیلم پراگ کارگردانی خوانده است. او برای ساختن فیلمهای مستند به سراسر جهان سفر کرده. اولین فیلم او یعنی «ذره» در 30 کشور نمایش داشته و 23 جایزه برده از جمله بهترین فیلم در سی و پنجمین جشنواره فیلم مسکو. منتقدان سینما رویکرد رئالیسم اجتماعی در سینمای این کارگردان را بسیار تحسین کردهاند. «درمیان سایهها» دومین فیلم بلند اوست. فیلم ویرانشهری (دیستوپیا) را نشان میدهد در زمان و مکانی نامعلوم که تحت سلطه تکنولوژی اولیهای است و گروهی از افراد توسط سیستم نظارتی فراگیر و همیشگی کنترل میشوند. وقتی یکی از این افراد دچار بیماری اسرارآمیزی میشود، سعی میکند با مقامات تماس بگیرد. او راجع به نظامی که او را به خدمت گرفته دچار شک و تردید میشود. این فرد با زیر سؤال بردن سیستم، متوجه اعماق وحشتناک آن میشود و درمی یابد که سیستم از آنچه میپنداشت هم تیرهتر است.
سگها دیشب نخوابیدند / رامین رسولی: سینمای افغانستان حالا پس از گذر از سالهای پر تب و تاب حکومت طالبان و اشغال کشور توسط امریکاییها فرصت رشد پیدا کرده است. رامین رسولی در سال 1356 در هرات افغانستان به دنیا آمده است. این دومین فیلم بلند اوست و پیش از این فیلم «لینا» را بهعنوان محصول مشترک ایران و افغانستان ساخته بود. در «لینا» امیر آقایی و همایون ارشادی بازی داشتند. «سگها دیشب نخوابیدند» در دسته فیلمهای اجتماعی میگنجد که روی اثرات جنگ و ویرانی در زندگی و سرنوشت شخصیتها تمرکز دارد. در روستایی دورافتاده در افغانستان، داستان زندگی دختری چوپان، یک پسر پرندهباز و معلمی عزادار پس از سوختن مدرسهشان با هم تلاقی میکند. دختر چوپان در پی سقوط هلیکوپتری خطر میکند و جان یک سرباز زن امریکایی را نجات میدهد؛ پسر با پرندهها و موسیقی غیرمجازی که دوست دارد در تانکی پناه میگیرد و معلم محزون بهدنبال انتقام گرفتن از کسی است که باعث کشته شدن شوهرش شده...
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
زنده باد سینما
-
سینما روحِ یک جهان بیروح
-
درماندگی آدمها برای داشتن زندگی بهتر
-
بیرحمانه در مسیر انصاف
-
حاصل دلتنگی فرخنژاد و علاقه من به سینمایی که دوستش دارم
-
یک راهنــمای فیلم مختصــر و مفیـــد
اخبارایران آنلاین