استیلا بر سرزمین جادویی سخن
سید محمدمجتبی حسینی
معاون امور هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
بیستویکم اسفند ماه یادروز حکیم نظامی است؛ حکیمی که در جای جای آثارش سخن را به ذکر خواجه عالم و رسول خاتم آراسته است. گرامی گویندهای که در سامانه سخن، سمند بدعت دوانده است، آنچنان که به بدایع بخش بی بدیل نظم فارسی ملقب است. نادرهکاری که به مسیح کلمه، جان به جهان بیجان بخشیده و به اعجاز شعر اعجاب آفریده است. طرفه آنکه در این هشت قرن، مردمان حکمت دوست در همسایگی با نظم نظامی از سادگی و سزاواری شعر او سود جستهاند. بهگزینی او در واژگان و دقت در دقیقهها و دغدغههای روزگار خویش، نامش را بر تارک آسمان فرهنگ و ادب نشانده و از سده ششم تا به امروز سرآمد داستان سرایان خطاب میشود. خصیصهای که نام او را از مرزهای ایران کهن به دروازههای دیگر ملل دور کوچانده است و او به این اعتبار نه فقط یک نام که سفیر تمدن و سرودخوان ادب و هنر سرزمینی است که پر از گنجینههای گویا و گمی است که هر کدام به روزگاری برخاستهاند و جهانی را به آموختن بر نشاندهاند و بیقید زادگاه و زاد بوم خویش، شهروند افتخاری جهان شدهاند و همچنان که مظاهر اعتباری و مفاخر فرهنگی مولد خویش به شمار میآیند از قبل آفرینش خویش جهان وطنند. ما معتقدیم که جهان وطنی جز ارجمندی هنر و آبرومندی هنرمند نیست اما قدرشناس حکم میکند که فرزندان فرهیختهای همچون نظامی که گنج گویای گنجه است به تیره و تبار خود شناسا و شناسنامه وطن کهن خود شود چرا که تاریخ بر جغرافیا رجحان دارد و هر نام و نشانه کهن در هر کجای جغرافیا به تاریخی بیشتر تعلق دارد و انکار این عقله به گواه ارادتهای پنهان و آشکار در نظم نظامی که در سرنهادنش بر آستان ایران تردیدی نمیگنجد محال است.
فرهنگآفرینی، چون نظامی، میراث جهانشمولی است که باید ارزش افزوده روابط بینالمللی و پیشینهشناسی ملتها شود و فارغ از تبارسازیهای نسنجیده و هویت نماییهای متعصبانه به کانون دوستی و تعمیق پیوندها بدل گردد. ایران فرهنگی چنان در مستندات تاریخی متجلی است که تمسک به آن میتواند مقدرات نو سرزمینهای قابل احترام را بهبود ببخشد و بهانه مودت روزافزون باشد. امروز سر آغاز راهی است که در سال پیش رو تا چنین روزی در سال 1400 امتداد خواهد یافت و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در حوزههای متنوع مأموریت خود با ایجاد دبیرخانهای مشترک به حکیم نظامی خواهد پرداخت. نظامی گنجوی را باید در فصل فصل فروزان دانش و فتوحات هنریاش به تماشا نشست و از استیلای او بر سرزمین جادویی سخن در شگفت شد که پیوسته ما را براستی و درستی اشارت کرده و بدین گواه از او صلح و صفا برای جهان آرزو میکنم:
بر ساز جهان نوا توان ساخت
کان راست جهان که با جهان ساخت
در باب جهان مطلوب داستانی حکیم نظامی گنجوی
قدرت قاسمیپور
دانشیار دانشگاه شهید چمران اهواز
در این گفتار مختصر به تبیین جهتگیری کلی حکیم نظامی میپردازیم تا ببینیم این شاعر توانمند عرصه ادب غنایی، از بازگفت و روایت داستانهای تاریخی و واقعیتبنیاد چه هدفی داشته است؛ البته پیداست که تبیین حاضر خود در حکم یک تفسیر است و نگرشی بیچندوچون نیست. موضوعی که در این گفتار مختصر بدان میپردازیم از راه قیاس شیوه روایتگری نظامی با فردوسی و مولانا بهتر تشریح میشود.
همانطور که میدانیم مولانا و شاعران مکتب عرفانی، قصهها و حکایتها را در مقام ظرفی برای تشریح مفاهیم عرفانی و اخلاقی به کار میبردند. تمام قصهها و حکایتهای مندرج در مثنوی مولانا و منظومههای عرفانی عطار نیشابوری و حتی بسیاری از حکایتهای بوستان سعدی برای تبیین و تشریح آموزههای عرفانی و اخلاقی به کار برده شدهاند؛ اما سنت داستانپردازی در عرصه ادب غنایی و حماسی این گونه نیست، یعنی شخصیتها و رخدادها و پدیدهها نماد چیز دیگری نیستند، بلکه عناصری خودایستا و مستقلاند. در داستانهای غنایی نظامی، یعنی خسرو و شیرین، هفتپیکر و لیلی و مجنون، شخصیتهایی همچون خسرو، شیرین، فرهاد، مهینبانو، بهرام گور، فتنه، شاه دختهای هفتگانه، نُعمان، لیلی و مجنون و... در مقام نمادی برای افراد دیگر نیستند و حوادث و ماجراهای داستان نیز تمثیلی برای مفاهیمی دیگر به شمار نمیآیند. در منظومههایی عرفانی همچون مثنوی مولانا و منطقالطیر عطار، روایتها یک لایه ظاهری دارند و یک معنا یا مدلول باطنی که اتفاقاً هدف اصلی شاعر، تأکید بر همان لایه دوم برای تبیین یک موضوع عرفانی، اخلاقی، حکمی یا فلسفی است؛ برای مثال داستان «طوطی و بازرگان» برای تبیین اصل «کشتن نفس جهت رهایی از قفس تن» آمده است.
اما باید دید که هدف حکیم نظامی گنجوی از بازسرایی داستانها و روایتهایی تاریخی برگرفته از ادوار و اقطار گوناگون که سویهای تمثیلی هم ندارند، چه بوده است. درخصوص حکیم فردوسی میتوان گفت که هدف او از سرایش داستانهای اساطیری، پهلوانی و حماسی، ثبت هنری میراث باستانی و زنده نگهداشتن آن برای نسلهای آتی بوده است؛ درخصوص حکیم نظامی گنجوی، با اینکه دو تا از منظومههای او، یعنی خسرو و شیرین و هفتپیکر مربوط به دوران ساسانیان است، لیکن نمیتوان هدف او را صرفاً زنده نگهداشتن داستانهای مُغان دانست، زیرا موضوع و شخصیتهای یکی از منظومههای او، لیلی و مجنون، برگرفته از نجد عربستان است و ماجرای آخرین منظومه «پیر گنجه»، یعنی شرفنامه و اقبالنامه نیز درخصوص کشورگشاییهای اسکندر مقدونی است؛ البته همانطور که از مقدمه خسرو و شیرین برمیآید، اقدام نظامی برای سرایش این منظومه بیدردسر هم نبوده است، زیرا یکی از دوستانش به او میگوید:
چوداری در سنان نوک خامه
کلید قفل چندین گنجنامه،
در توحید زن کاوازهداری
چرا رسم مغان را زنده داری
زشیرینکاری شیرین دلبند
فروخواندم به گوشش نکتهای چند
چو صاحبسنگ دید آن نقش ارژنگ فروماند از سخن، چون نقش بر سنگ1
آنچه نظامی در مقدمه خسرو و شیرین میآورد، در واقع هم گویای رمز توفیق و قبول عام اوست و هم تبیین هدف و جهتگیری اوست. هدف نظامی، آفرینش روایتی هنری از رهگذر برگزیدن داستانهای تاریخی پرورده و جذاب و پرحادثه بوده است. قصهگویی و روایتپردازی در منظومههای نظامی در خدمت خود قصهگویی است. شاعر برای استعلای هنری شخصیتها و رخدادها و پدیدههای داستانی، انواع تمهیدات بلاغی، بیانی، زبانی و استعاری را به کار میگیرد که در سپهر داستانهای غنایی کمتر کسی در طول تاریخ شعر فارسی به آن دست یافته. در نهایت اینکه هدف و جهان مطلوب و آرمانی نظامی، آفریدن «آرمانشهر عشق و زیبایی» است؛ یعنی به خدمت گرفتن هنر برای هنر و زیبایی:
پریدختی پری بگذار ماهی به زیر مقنعه صاحبکلاهی
شبافروزی چو مهتاب جوانی سیه چشمی چو آب زندگانی
کشیده قامتی چون نخل سیمین دو زنگی بر سر نخلش رطبچین
ز بس کاورد یاد آن نوشلب را دهان پر آب شکر شد رطب را
به مروارید دندانهای چون نور صدف را آب دندان داده از دور
دو شکر چون عقیق آب داده دو گیسو چون کمند تاب داده
خم گیسوش تاب از دل کشیده به گیسو سبزه را بر گُل کشیده
شده گرم از نسیم مُشکبیزش دماغ نرگس بیمار خیزش
فسونگر کرده بر خود چشم خود را زبان بسته به افسون چشم بد را2
1 و 2. نظامی گنجهای، خسرو و شیرین، (1378)، با تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی، به کوشش سعید حمیدیان، انتشارات قطره، ص 36، 50.
نظامی و هویت ایرانی
منوچهر جوکار
دانشیار دانشگاه شهید چمران
حکیم نظامی(535-607.ه) را بهعنوان شاعر داستان های عاشقانه میشناسند که البته در زندگی خود از رعایت اخلاق و پاکدامنی و گرایش به زهد و پارسایی هم فروگذار نکرده است. اکنون که این نوشتار خرد را به قلم میآورم، گمان میبرم از منظر موضوعی که میخواهم در چند سطر بنویسم، نظامی سده ششمی شباهت بسیاری به فردوسی قرن چهارمی دارد؛ نه تنها از دریچه هنر والای داستانپردازی و روایتگری که هر دو در آن استاد بودند، بلکه از جهت نگاهِ راهبردی به عنصر هویتِ فرهنگی و قومی ایرانی. شگفت است که جدای از فردوسی، بیشترشاعرانی که در مهمترین قطب رونق و رواجِ زبان وادب فارسی و فرهنگ ایرانی، یعنی در خراسان بزرگ، بارآمدند و برآمدند، به ژرفای نگاه نظامی، زبان فارسی و مسأله«ایران» را ندیده و نکاویده و به آن باورمند نبودهاند. بهطور کلی اعتقاد قلبی به مسلمانی، توجه به ذات هنر در شاعری و باور به تشخَصِ ایرانی سه محور اساسی اندیشه نظامی است. دلدادگی او به اسلام در جایجای آثارش بویژه در نعت پیامبر بزرگوار اسلام(ص) و درمعراجنامه و مخزنالاسرار و آغاز منظومههایش به آشکار دیده میشود.
گو اینکه در قصهپردازی های بیمانندش هم، بیش از آنکه به «پیام» داستان عنایت داشته باشد، به اعتلای کلام و بزرگداشت «ذاتِ هنر» دل سپردهاست. «ایرانگرایی» نظامی اما، در ژرفساخت آثار او قابل درک و دریافت است. باید ورای پوسته ظاهری داستان ها، گوش خواباند و صدای شیفته و پراحساس او را نسبت به ایران و زبان فارسی که از مکانها، پادشاهان، سرداران و دیگر شخصیتهای اساطیری و تاریخی ایران یاد میکند، به وضوح شنید. در چشمانداز نگاه نظامی چیزی جز ایران با همه داشتههای خوب وبدش و مشخصههای اساطیری و تاریخی و زبانی و فرهنگیاش دیده نمیشود.
آنجا که به فراخور موضوع و در ظرف داستان به حدود و ثغور جغرافیایی ایران اشاره میکند(از جمله رک، هفت پیکر، لشکر کشیدن خاقان چین به جنگ بهرام گور و نیز رسیدن اسکندر به کشور روس در اسکندرنامه)، آنجا که فرهنگ عامّه ایرانیان را در تار و پودِ داستان هایش وارد میکند؛ آنجا که حتی در داستانِ سامی لیلی و مجنون هم از نقلِ قولِ «دهقانِ فصیحِ پارسی زاد» غافل نیست؛ آنجا که در اسکندرنامه در وصف اسکندرِ محبوبش میگوید: او که پادشاهی جهانگیر و جهانگرد بود، «به هر تختگاهی که بنهاد پی/ نگهداشت آیین شاهانِ کی//خردنامهها را ز لفظ دری/ به یونان زبان کرد کسوتگری.» نظامی در بخش پنجم هفت پیکر وقتی به مدح و دعا برای شاه علاءالدین کرپارسلان، «خداوندِ مراغه» که منظومه به خواهش او سروده شده، میپردازد، تشبیهی برای ایران بهکار میبرد که حتی استاد توس نیز با همه عشق و علاقهاش به ایران، به کار نبرده است. به گمانم این زیباترین تشبیه برای ابراز علاقه یک هنرمند در ترازِ نظامی نسبت به سرزمین خویش است و در بیت دوم با حسنِ تعلیلی زیبا برتری دل از تن و ایران از انیران را چه خوش بیان کرده است! جالب اینکه هوشمندانه بر سرِ ممدوح منت میگذارد که چون ایران بهترین است و قلمروِ تو(مراغه=آذربایجان) «دلِ» این «بهترین»، پس تو هم بهترین پادشاهی!
همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل
چونکه ایران دل زمین باشد
دل ز تن بِه بود یقین باشد
زان ولایت که مهتران دارند
بهترین جای بهتران دارند
ادبیات درباری در منظومههای نظامی و آثار مشابه آن در جهان
نجمه دری
دانشیار دانشگاه تربیت مدرس
بهرغم برخی ابهامات و اشارات افسانه وار که در زندگی حکیم نظامی گنجوی و تاریخ عصر او وجود دارد، آنچه مسلم است اثبات وجود عالیقدر این دانشمند بزرگ ایرانی است بهعنوان استاد، شیخالاسلام و شخصیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی برجسته ای که از جایگاه و پایگاه رفیع و معتبری بهره مند است و سلطان وقت و اعیان و اشراف برای او احترام فراوان قائلند و اما این حکیم و ادیب والامقام در عین حال که با دربار ارتباط تنگاتنگ دارد و مناسبات متعددش نشانگر تردد بسیار در دستگاه سیاسی سلسله سلجوقی است، هیچ کس را زهره آن نیست و نخواهد بود که نظامی را در زمره مداحان و جیره خواران دربار به شمار آورد؛ هر چند در دنیای شعر و ادب «مدح» مضمون ادبی ارزنده ای است که در قرون اولیه شعر فارسی، حجم معتنابهی از اشعار را به خود اختصاص داده و در حقیقت رسانهای برای معرفی سلسلههای حاکم و واسطهای برای مانایی آنها در گذر تاریخ محسوب میشده و نگاه منفی داشتن بدان با وجود قلههای رفیعی که بدان دست یازیدهاند و با طبع روان خود در حوزه شعر ستایشی آثار ماندگار آفریده اند مانند رودکی، سنایی، خاقانی و حتی سعدی و... نشان کم لطفی است.
و اما ادبیات درباری و آنچه دراین مقال با آن سر و کار داریم از لونی دیگر است و شاید از نظر ترمینولوژی «ادبیات بزمی» واژه مناسب تری برای انتقال این مفهوم باشد. بر این اساس ادبیات درباری یعنی توصیف زیبا و وسوسه انگیز و خیالپرور صحنههای پر زرق و برق زندگی درباریان با مضامین قهرمانانه، رمانتیک و دراماتیک که در فضای دربار و در بین اقشار سلطنتی در جریان وقوع است. اپیزودهایی که همیشه سرشار از جذابیتها و شگفتیهاست و برای مردم در همه عصرها جالب توجه است. این پیرنگ تقریباً در ادبیات همه جهان قابل ردیابی است. امپراطوری ایران قبل و بعد از اسلام در زمره دربارهای عظیم و پر زرق و برق قرار دارد و در پی آن شاهد وقوع رویدادهای واقعی است که در بستر تاریخ ثبت و ضبط شده یا سینه به سینه روایت شده تا دستمایه آفرینش آثار ادبی سترگ بعدی باشد. از نمونههای بارز و بازمانده آن منظومههایی است که با ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی آغاز میشود و در آثار نظامی به اوج میرسد و دامنه آن با امیر خسرو، خواجو و جامی و دیگران پی گرفته میشود؛ آنگاه با استحاله ای در قالب منظومههای عاشقانه عامه بعداز عصر صفوی مانند حیدربیک و سنمبر وبسیاری آثار مشابه ادامه می یابد. اما اینکه نظامی از بین همه شاهان ایرانی به سراغ شاهان بزرگ سلسله ساسانی میرود و بهرام گور و خسرو پرویز را بهعنوان قهرمان دو شاهکارش انتخاب می کند بدون منظور نمیتواند باشد و یقیناً نشانه تعلق خاطرش به هرآن چیزی است که عظمت ایران را تداعی کند و تنوع خط روایی موجود در آثار ربعهاش(یعنی خمسه منهای مخزن الاسرار)آن را به بهترین نمونه برای مطالعه ادبیات بزمی یا درباری بدل می کند. در سادهترین تعریف، ادبیات درباری شامل بن مایههایی است که در مطالعات تطبیقی حضور آنها، در بیشتر آثار برگزیده جهان ثابت شده است. برخی از مهمترین اینها عبارتند از اینکه شخصیتهای اصلی و عشاق از ارکان دربار محسوب میشوند و شخصیتهای فرعی، معین و یاریگر یا رقیب و... نیز اغلب در دربار حضور دارند مانند: وزیر(از نوع خوب یا بد: شمس وزیر و قمر وزیر)کنیز و غلام، ندیم و دایه و حاجب(گاه دلیله محتاله اند و گاه پاکدامن و پندآموز)، خوابگذار و لشکری و... و بنا به موقعیت جغرافیایی گاه دریاسالاری یا تارک دنیایی یا شخصیتهای نیمه افسانه ای و اسطوره ای به این افراد افزوده میشوند.
آثاری مثل تریستان و ایزوت در ادبیات فرانسه و ترویلس و کرسیدای چاسر و نمایشنامههای شکسپیر نمونههای مناسبی هستند برای مقابله و مطالعه مضامین درباری و مقایسه با آثار نظامی. مثلثهای عاشقانه، وجود اعداد و ارقام اغراق آمیز در هدایا و پیشکشها، عروس مهاجر و شاهزاده خانمی از سرزمینهای بیگانه، فریب و دسیسه و توطئه، جدال بر سر جانشینی و قدرت، تعبیر خواب و رؤیا و وجود استاد و مشاوری همه چیزدان از دیگر مضامین مهمی است که در این گونه آثار وجود دارد و قابلیت انجام تحقیقات تطبیقی را داراست. در این میان نظامی و آثارش به جهت دارا بودن برخی امتیازها از سایر اقران و انواع، مستثناست. اول اینکه مرکز ثقل روایتش بویژه در خسرو و شیرین و هفت پیکر بر ایران و ایرانی است و دیگر اینکه حکیم نظامی ترکزاده آذری زبانی است که به زبان فارسی میسراید و در سرزمینی زندگی میکند که در آن دوران از ایران جدا نیست و حال و هوای فرهنگ کهن و باستانی ایران و زبان فارسی در روح و جان مردمش ساری و جاری است و در هر کوی و برزن آن نفوذ کرده است. در لابه لای ابیات منظومههایش با معلم نازک خیال و شاعر متعهدی مواجهیم که ایران دوستی در حال و هوای شعرش جاری است و اگر رزم و بزم را در دوکفه ترازو قراردهیم، همانگونه که فردوسی در سویه رزم، گوی سبقت را از همگنان ربوده است در روایت و توصیف صحنههای بزم نظامی همسنگ و همتراز او و در سویه دیگر است.