ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام رضا (ع): ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان است و به فرزند آدم چیزى بالاتر از یقین داده نشده است.
تحف العقول، ص 445
علیرضا تابش: سینمای ایران رونق پیدا میکند
شاید در دو سال آینده، به جای رکود، شاهد تغییر الگوی مصرف در سینما و اتفاقاً آغاز عصر جدیدی از رونق سینما در قالب صنعت - فرهنگ باشیم. اتفاقی که در تمام دنیا در حال وقوع است که با نگاه هوشمند میتوان نشانههای آن را در کشورمان هم دید. این همه اقبال به سامانههای آنلاین پخش ویدئوی درخواستی از سوی مردم، با بحران کرونا تسریع شد و عملاً موج عصر جدید پسادیجیتال را به سینما کشاند.
مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی در گفتوگو با ایلنا از اثرات شیوع کرونا بر سینمای ایران صحبت کرد
به بهانه زادروز لیلیت تریان مجسمه ساز پیشکسوت
چهره یک هنرمند نوگرا
حمید شانس
مجسمه ساز
خانم لیلیت تریان مجسمه ساز پیشکسوت طبیعتاً در یک زمینه اجتماعی معین معنا میدهد. مثل خیلی از افراد دیگر که در یک زمینه اجتماعی شکل میگیرند و رشد میکنند. او متعلق به دورانی است که جریانات نوآورانه در هنر و موج نوخواهی و مدرنیسم در حال رشد بود.
ایشان به تبع همین موضوع درسشان را در فرانسه ادامه دادند و با سنت کلاسیک تدریس آکادمیک اروپایی اما به شکل تحول یافته آشنا میشوند و این مختصات آنهایی است که در اروپا درس خواندند. و تلفیقی بین تدریس دانشگاهی و سویهای به نگاه تجدد و نوخواهی در هنر باعث شد که او در آنجا یک شخصیت هنری پیدا کند که به مختصات روانی خود استوار است. او به گونهای از رفتار اصولگرا پایبند و در عین حال نوآور و با نگاه به واقعیت به ایران باز میگردد و تدریس را شروع میکند و میتواند مؤثر باشد و مهمترین فاکتورهای نیاز آموزش را جواب دهد. یک وجهه مشخصه شخصیت ایشان توان تدریس است. تمام دانشجویایی که از محضر ایشان بهره گرفتند، بلااستثنا ایشان را یادشان است.
وجه دوم شخصیت او وجه هنرمندانه ایشان است. هرچند تعداد کارهای ایشان بالا نیست و دلایل مختلفی دارد اما کار او از چند وجه مشخص جدی برخوردار است. خانم تریان بشدت دقیق و منسجم است و کنترل شده از روابط بصری که از واقعیت اخذ شده است. او هرکاری را که در یک لحظه میدید برای مدتهای طولانی با تمام جزئیات در ذهنش بود و این توان را داشت که مجسمهای که از مدل زنده ساخته شده از روی مجسمه بدون نگاه کردن به مدل بگویند که چه معایبی دارد و به چه تغییراتی نیاز هست. من از شاگردان نزدیک ایشان بودم، بعد از سه سال که با ایشان کار کردیم او هیچ گاه به کار ما دست نزد. وقتی به خانه استاد رفتیم درس عجیبی گرفتیم. کار ما مشخصات نگاه ایشان بود که روی آن نشسته بود. اگر معلم به درس مسلط باشد آنچه در کلام انتقال میدهد میتواند اصول نهایی کار باشد.ایشان حجم عظیمی از طراحی هایشان را به ما نشان دادند که از مدل دانشکده بود. او حالت مدل را در ذهنش نگه میداشت و در خانه آن را طراحی میکرد و آنقدر حافظهاش قوی بود که به شکل مانند تصویر مقابل عمل میکرد. خصلت سوم، شخصیت ایشان بود. او یک انسان جدی و سازشناپذیر و بشدت مهربان بود. محبتی که در پس جدیت ایشان برقرار بود در بسیاری از افراد پیش رو دیدم. جدیت و پایبندی به اصول به اتفاقی منجر شد که او در میانسالی آن ر ا طی کرد و بعد اما در دوره انقلاب که مقتضیات آن زمان فرق میکرد باید طرحی نو در انداخت. او از تدریس و کار منفک شد.
تا 6 سال پیش تصمیم گرفته شد که یکی از آثار ایشان به شیوهای نگهداری و تثبیت شود و در فضای ارامنه نگهداری شود. با ایشان صحبت شد و سازمان زیباسازی شهر تهران قیمت اندکی معین کرد و قرارداد به گونه ای حداقلی تنظیم شد. بعد از مدتی شنیدم که استاد تریان حاضر نشدند قرار داد را امضا کنند. رفتم به دیدارشان. ایشان گفتند من بیش از 30 سال گوشه نشین نشدم که این قرارداد را با این مختصات بپذیرم. از شهرداری به خانهام آمدند بر سر من منت گذاشتند که ما فقط به احترام شما آمدیم من هم گفتم نمیخواهم اینگونه با منت با من رفتار شود. اینگونه رفتارها در جهت تکریم هنرمندان نیست بلکه به گونهای کوچک شمردن هنرمند است. هنرمندان بزرگی در این سالها در ایران ظهور کردند. که از آنها فرصت و امکان دریغ شد. اگر میخواهیم بزرگداشتی برای ایشان بگیریم باید آنچه که سیره و تفکر ایشان است و تأثیر داشته است دیده شود. نه به خاطر مجسمه خوبی که ساخته است. بلکه بهخاطر برآیند امواج متلاطم اجتماعی که نقطه اوجش هنرمند است. اینکه چگونه یک انسان در مسیر تعالی حرکت کند.
شهروند مجـــازی
#واکسن_ایرانی
یگانه خدامی
تست انسانی واکسن ایرانی کرونا آغاز شد و طیبه مخبر دختر رئیس ستاد اجرایی فرمان امام(ره) اولین داوطلب تست واکسن بود. عکسهای این تست را در شبکههای اجتماعی زیاد دیدیم و کاربران آرزو میکردند تست واکسن ایرانی موفقیتآمیز باشد: «انشاءالله این واکسن ایرانی که تست انسانیش از امروز آغاز شده بسرعت نتایج مثبتش اعلام بشه و سال جدید رو با ایمنی جمعی شروع کنیم»، «چقدر این عکسهای تزریق واکسن ایرانی حس خوبی داره. با دیدن هرعکس بغض میکنم. اونم ایرانی که زیر بار انواع فشارها و تحریمهاست. انشاءالله که ثمربخش باشه. دمتون گرم و خداقوت.»، «فرزند عزیزه، دختر عزیزتر؛ اینکه آقای مخبر تست واکسن ایرانی رو از دخترش شروع کرده خیلی معنی میده.»، «قطع به یقین اگر یک ایرانی مقیم خارج از کشور واکسن کرونا رو می ساخت الان تو بوقُ کرنا می کردن که چرا زیرساخت لازم نداریم که تو ایران واکسن بسازیم؟»، «واکسن خارجی زدی یا ایرانی؟ کمکم شروع میشه»، «واکسن ایرانی به نفر اول تزریق شد، اما جالبترین چیز این بود که وقتی نفر دوم اومد تزریق کنه گزارشگر گفت با توجه به موفقیتآمیز بودن تزریق اول، حالا نوبت نفر دومه. یعنی قشنگ فکر میکرده نفر اول واکسن و بزنه همونجا میفته»، «حرکت هوشمندانه دکتر مخبر با داوطلبی دخترشان در اولین تست واکسن ایرانی، باعث جلب اعتماد و افزایش امید در عموم مردم شدن، جای تقدیر و تشکر دارد. انشاءالله که نتایج مطلوب حاصل و وارد فاز تولید انبوه بشیم»، «بیایید با هر تفکر، دین، آیین و اعتقادی که داریم دعا کنیم واکسن ایرانی جواب بده.امیدوار باشیم و انرژی مثبت بفرستیم... بیایید ما جزو اونایی نباشیم که الان دارن تو دلشون خدا خدا میکنند که تست ایرانی شکست بخوره.»، «بهعنوان یه دختر به خانم طیبه مخبر که اولین داوطلب تست انسانی واکسن کرونای ایرانی بودن و شجاعانه این فرآیند افتخارآفرینی رو تکمیل کردن، غبطه می خورم.»، «امیدوارم بهترین نتایج کسب بشود و هرچی سریعتر در مسیر تولید انبوه قرار بگیرد، حرکت مخبر در قراردادن نام فرزندش ابتدای صف داوطلبان تست حرکت هوشمندانهای در راستای جلب اعتماد عمومی است».
خاک پای مردم ایران
همایون شجریان تصویر و فیلمی از سنگ مزار استاد محمدرضا شجریان منتشر کرد که بسیار مورد توجه قرار گرفت. هم در اینستاگرام و هم در توئیتر خیلیها این عکس و فیلم را منتشر کردند و جمله روی سنگ مزار یعنی «خاک پای مردم ایران» ببش از هرچیز مورد توجه قرار گرفت و دیروز هم دربارهاش مینوشتند: «بر سنگ مزارش هم حک شد خاک پای مردم ایران. عالیجناب شجریان...»، «افتخار و فرزند پاک خاک این سرزمین، اسطورهای از اساطیر ایران. نام و یاد استاد محمدرضا شجریان تا ابد در قلب ما و تارک تاریخ میدرخشد»، «ما خاک پاتیم سلطان، اسمت یادگاری سردر ایران میمونه تا ابد. جالبه که بگم من طرفدار سبک موسیقی استاد نبودم ولی از کمالات ایشون باخبرم»، «مردی که حتی سنگ قبرش هم عکس و خبر میشود و میچسبد به جان و جهان مردم ایران، چند تابلو بر دیوار یک خیابان میخواهد چکار؟»، «ویدئوی حجاری روی سنگ قبر شجریان رو تا به بابا نشون دادم زد زیر گریه. انگار این غمش هیچ وقت تموم نمیشه»، «درست و غلط شو نمیدونم ولی این خیلی حرفه که یه بزرگی مثل شجریان باشی و بعد به خودت بگی خاک پای مردم.»، «ولی من خجالت میکشم ازاینکه روی سنگ مزار شجریان نوشتن خاک پای مردم ایران!»، «همایون شجریان بنده خدا اون شب اینقدر از افرادی امثال «چرا تهران نه»ها ترسیده، سی چهل پاراگراف برای انتخاب سنگ مزار مرحوم شجریان توضیح نوشته»، «اسم و فامیل محمدرضا شجریان رو استاد امیرخانی روی سنگ مزار خطاطی کرده»، «وقتی در قلب ها باشی و محبوب مردم کشورت برای سنگ مزارت هم جمعی از بهترینها میآیند و با افتخار قدم بر می دارند. این سنگ مزار شایسته خسرو آواز ایران است»، «محمد رضا شجریان که به قول خودش خاک پای مردم ایران است اما جایگاه او نه در زیر پای مردم که در قلب مردم ایران است».
ناصریا
بهاءالدین مرشدی
داستاننویس
اگر امروز ناصر عبداللهی زنده بود، 50 ساله میشد و داشت شمع تولدش را فوت میکرد و حتماً یکی از محبوبترین و پرطرفدارهای موسیقی ایرانی بود. 10 دی ماه سال 49 متولد میشود و 29 آذر 85 هم دیگر عبداللهی ترانهای نمیخواند و این زمانی است که او تنها و تنها 36 ساله است. 36 سالهای که در اوج است و دارد هی اوج میگیرد و محبوبتر میشود. آن هم در دورهای که موسیقی پاپ تازه دارد جان میگیرد و او جزو اولینهای پاپ بعد از انقلاب است که کنسرتهایش طرفدار دارد و صدایش طرفدار زیاد دارد و از مهمترینهای پاپ ایران است. اما این پرطرفدار بودن او را از مرگ جدا نمیکند. درست عین بسیاری از خوانندههایی که در اوج چشم به دنیا بستند. درست عین احمد ظاهر افغانستانی که تنها 33 سال داشت و مرد. یا عین داوود مقامی خواننده کوچهبازاری که او هم 33 سال داشت و مرد. این مردنها خیلی غریب است. این مردنها رشک آدم را برمیانگیزند.
اما برگردیم به ناصر عبداللهی، بعضیها در مرز بین واقعیت و افسانه زندگی میکنند. اصلاً در ذاتشان رازآمیزی وجود دارد. مثلاً بیایید یک سفر به اسپانیا برویم و سری به شاعر مهم آن دیار بزنیم. فدریکو گارسیا لورکا، شاعری که زیست شاعرانهاش او را جزو افسانهها میکند و مرگش هم جزو افسانههاست. مرگی که هیچکس به وضوح نمیداند چه اتفاقی افتاده است. کسی نمیداند او چطور مرده. هرکسی روایتی نقل میکند و این او را رازآمیز میکند. اصلاً انگار بعضیها به دنیا میآیند که راز دور و برشان را بگیرد و همانطور هم از دنیا بروند. لورکا شاعر و نمایشنامهنویسی که قدرت بیبدیلی دارد و او هم تنها 38 سال زندگی میکند و حالا یکی از مهمترینها در دنیاست. یکی از آنهایی که در همان سن کم توانسته تأثیر عمیقی در دنیای خودش بگذارد.
باز هم برگردیم به ناصر عبداللهی. آن روز در میان فایلهای موجود کنسرتها در فیلیمو چشمم افتاد به نام عبداللهی. کنترل را چرخاندم روی اسم او کنسرتش را باز کردم. چیزی که بود با کنسرتهایی که این روزها میبینیم فرق داشت اما این عبداللهی بود که سلطان صحنه بود. اما شکل کنسرت شکل کنسرتهای دهه هشتادی بود با نوع فیلمبرداری آن دهه. همه چیز آرام آرام در آن دوره دارد جان میگیرد اما این ناصر عبداللهی است که از قافله عقب میماند. کسی که طرفدار زیاد دارد و اگر اسمش را بشنوید یادتان میآید به آهنگ ناصریا که با آن مشهور شده بود و همکاریاش با دارینوش و همکاریاش با محمدعلی بهمنی و مشهور بودنش و بعد هم افسانههایی که دور و برش میچرخید. افسانهای که با مردنش قویتر شد. مرگی که اگر به ویکیپدیای او مراجعه کنید میبینید نوشته راز مرگ ناصر عبداللهی. اما او هر طور که مرده باشد یکی از اثرگذاران موسیقی پاپ ایرانی است. کسی که از بندرعباس ظهور کرد و توانست شکل خودش باشد. کسی که صدایش شبیه کسی نبود و شبیه خودش بود. آن هم در دورهای که شباهت خوانندههای وطنی به خوانندههای لسآنجلسی باب بود و وقتی صدایشان را میشنیدی شکل صدای دیگری بودند و نه شکل صدای خودشان. او شبیه خودش بود. نه مثل خوانندههای امروزی هم که همهشان به لطف دستکاریهای صدایی شبیه به همدیگر هستند. در کنار خاطره ناصر عبداللهی میمانیم و میگوییم ناصریا تولدت مبارک.
داستاننویس
اگر امروز ناصر عبداللهی زنده بود، 50 ساله میشد و داشت شمع تولدش را فوت میکرد و حتماً یکی از محبوبترین و پرطرفدارهای موسیقی ایرانی بود. 10 دی ماه سال 49 متولد میشود و 29 آذر 85 هم دیگر عبداللهی ترانهای نمیخواند و این زمانی است که او تنها و تنها 36 ساله است. 36 سالهای که در اوج است و دارد هی اوج میگیرد و محبوبتر میشود. آن هم در دورهای که موسیقی پاپ تازه دارد جان میگیرد و او جزو اولینهای پاپ بعد از انقلاب است که کنسرتهایش طرفدار دارد و صدایش طرفدار زیاد دارد و از مهمترینهای پاپ ایران است. اما این پرطرفدار بودن او را از مرگ جدا نمیکند. درست عین بسیاری از خوانندههایی که در اوج چشم به دنیا بستند. درست عین احمد ظاهر افغانستانی که تنها 33 سال داشت و مرد. یا عین داوود مقامی خواننده کوچهبازاری که او هم 33 سال داشت و مرد. این مردنها خیلی غریب است. این مردنها رشک آدم را برمیانگیزند.
اما برگردیم به ناصر عبداللهی، بعضیها در مرز بین واقعیت و افسانه زندگی میکنند. اصلاً در ذاتشان رازآمیزی وجود دارد. مثلاً بیایید یک سفر به اسپانیا برویم و سری به شاعر مهم آن دیار بزنیم. فدریکو گارسیا لورکا، شاعری که زیست شاعرانهاش او را جزو افسانهها میکند و مرگش هم جزو افسانههاست. مرگی که هیچکس به وضوح نمیداند چه اتفاقی افتاده است. کسی نمیداند او چطور مرده. هرکسی روایتی نقل میکند و این او را رازآمیز میکند. اصلاً انگار بعضیها به دنیا میآیند که راز دور و برشان را بگیرد و همانطور هم از دنیا بروند. لورکا شاعر و نمایشنامهنویسی که قدرت بیبدیلی دارد و او هم تنها 38 سال زندگی میکند و حالا یکی از مهمترینها در دنیاست. یکی از آنهایی که در همان سن کم توانسته تأثیر عمیقی در دنیای خودش بگذارد.
باز هم برگردیم به ناصر عبداللهی. آن روز در میان فایلهای موجود کنسرتها در فیلیمو چشمم افتاد به نام عبداللهی. کنترل را چرخاندم روی اسم او کنسرتش را باز کردم. چیزی که بود با کنسرتهایی که این روزها میبینیم فرق داشت اما این عبداللهی بود که سلطان صحنه بود. اما شکل کنسرت شکل کنسرتهای دهه هشتادی بود با نوع فیلمبرداری آن دهه. همه چیز آرام آرام در آن دوره دارد جان میگیرد اما این ناصر عبداللهی است که از قافله عقب میماند. کسی که طرفدار زیاد دارد و اگر اسمش را بشنوید یادتان میآید به آهنگ ناصریا که با آن مشهور شده بود و همکاریاش با دارینوش و همکاریاش با محمدعلی بهمنی و مشهور بودنش و بعد هم افسانههایی که دور و برش میچرخید. افسانهای که با مردنش قویتر شد. مرگی که اگر به ویکیپدیای او مراجعه کنید میبینید نوشته راز مرگ ناصر عبداللهی. اما او هر طور که مرده باشد یکی از اثرگذاران موسیقی پاپ ایرانی است. کسی که از بندرعباس ظهور کرد و توانست شکل خودش باشد. کسی که صدایش شبیه کسی نبود و شبیه خودش بود. آن هم در دورهای که شباهت خوانندههای وطنی به خوانندههای لسآنجلسی باب بود و وقتی صدایشان را میشنیدی شکل صدای دیگری بودند و نه شکل صدای خودشان. او شبیه خودش بود. نه مثل خوانندههای امروزی هم که همهشان به لطف دستکاریهای صدایی شبیه به همدیگر هستند. در کنار خاطره ناصر عبداللهی میمانیم و میگوییم ناصریا تولدت مبارک.
یاد گرفتن هنر از فضای مجازی
حسین رفیعی
بازیگر و مجری
در دوران شیوع کرونا همه بچهها به فضای مجازی و تلفنهای هوشمند مسلح شدهاند. من نسبت به فضای مجازی نه بدبینم و نه خوشبین و معتقدم این فضا هم میتواند بسیار مفید و کارساز باشد هم مخرب و خطرساز. بچهها زمانی میتوانند بدرستی از امکانات فضای مجازی استفاده کنند که سواد مجازی بهدست بیاورند. متأسفانه در این دوران حتی نمایشها و فیلمهایی که ظاهراً برای کودکان ساخته و طراحی شدهاند در فضای مجازی منتشر شده است که با بررسی بیشتر متوجه میشویم بعضی از آنها مناسب کودکان نیست. اما کودکان میتوانند از این فرصت استفاده کنند و با استفاده از جست و جوگرها و اپلیکیشنهای مختلف برای سؤالاتی که در ذهنشان است پاسخ پیدا کنند. سؤالاتی درباره ایران، طبیعت کشورمان و جاذبههای گردشگری و طبیعی هر شهر و استان. در کنار این کار پیشنهاد میکنم کودکانی که علاقهمند به هنر هستند از نرم افزارها و سایتهایی که در آنها نقاشی و خطاطی آموزش داده میشود یا خلاقیت بچهها را با هنرهایی مانند کاردستی پرورش میدهند، استفاده کنند. کافی است در جستوجوگرها عبارت «آموزش ساده نقاشی برای کودکان» را جستوجو کنید و اجازه دهید بچهها از آن استفاده کنند.این نرمافزارها و سایتها هیچ خطری برای بچهها ندارند و خیال پدرها و مادرها میتواند از وقت گذرانی فرزندانشان در این فضا راحت باشد. من و همکارانم در حوزه کودک برنامهای بهنام «بسته جامع درسا» در فضای مجازی داریم که در این بسته به کودکان نقاشی، موسیقی و خلاقیت آموزش میدهیم و خودم همراه عروسکی بهنام ژولی پولی به بچهها نقاشی و خلاقیت آموزش میدهم. فضایی امن که بچهها در آن با حضور افراد کاربلد هنرهای مختلف را یاد میگیرند.
بازیگر و مجری
در دوران شیوع کرونا همه بچهها به فضای مجازی و تلفنهای هوشمند مسلح شدهاند. من نسبت به فضای مجازی نه بدبینم و نه خوشبین و معتقدم این فضا هم میتواند بسیار مفید و کارساز باشد هم مخرب و خطرساز. بچهها زمانی میتوانند بدرستی از امکانات فضای مجازی استفاده کنند که سواد مجازی بهدست بیاورند. متأسفانه در این دوران حتی نمایشها و فیلمهایی که ظاهراً برای کودکان ساخته و طراحی شدهاند در فضای مجازی منتشر شده است که با بررسی بیشتر متوجه میشویم بعضی از آنها مناسب کودکان نیست. اما کودکان میتوانند از این فرصت استفاده کنند و با استفاده از جست و جوگرها و اپلیکیشنهای مختلف برای سؤالاتی که در ذهنشان است پاسخ پیدا کنند. سؤالاتی درباره ایران، طبیعت کشورمان و جاذبههای گردشگری و طبیعی هر شهر و استان. در کنار این کار پیشنهاد میکنم کودکانی که علاقهمند به هنر هستند از نرم افزارها و سایتهایی که در آنها نقاشی و خطاطی آموزش داده میشود یا خلاقیت بچهها را با هنرهایی مانند کاردستی پرورش میدهند، استفاده کنند. کافی است در جستوجوگرها عبارت «آموزش ساده نقاشی برای کودکان» را جستوجو کنید و اجازه دهید بچهها از آن استفاده کنند.این نرمافزارها و سایتها هیچ خطری برای بچهها ندارند و خیال پدرها و مادرها میتواند از وقت گذرانی فرزندانشان در این فضا راحت باشد. من و همکارانم در حوزه کودک برنامهای بهنام «بسته جامع درسا» در فضای مجازی داریم که در این بسته به کودکان نقاشی، موسیقی و خلاقیت آموزش میدهیم و خودم همراه عروسکی بهنام ژولی پولی به بچهها نقاشی و خلاقیت آموزش میدهم. فضایی امن که بچهها در آن با حضور افراد کاربلد هنرهای مختلف را یاد میگیرند.
به نام تاریخ
10 دی
سال 1301 در چنین روزی روزنامه «کوشش» توسط شکرالله صفوی روزنامهنگار و نماینده مجلس شورای ملی منتشر شد. انتشار این روزنامه 45 سال ادامه داشت.
تولدها
لیلیت تریان: مادر مجسمهسازی ایران سال 1309 در چنین روزی به دنیا آمد. مادر لیلیت تریان در فرانسه در رشته هنر تحصیل کرده بود و به همین دلیل از کودکی با دخترش طراحی و نقاشی کار میکرد. لیلیت تریان راهی فرانسه شد تا در مدرسه عالی ملی هنرهای زیبای پاریس در رشته هنر تحصیل کند و در این دوران به مجسمهسازی علاقهمند شد. پس از بازگشت به ایران به عنوان یکی از نخستین مجسمهسازان زن ایران شروع به تدریس هنر کرد و خانه پدریاش را به کارگاه هنر تبدیل کرد. او در سالهای فعالیتش در نمایشگاههای داخلی و خارجی زیادی حضور داشت و مجسمههایی ساخت که جزو آثار ماندگار هنر مجسمهسازی ایران هستند. مجسمههایی مانند پیکره یپرم خان در محوطه کلیسای مریم مقدس تهران و پیکره مسروپ ماشتوتس پدیدآور الفبای ارمنی در محوطه کلیسای تارگمانچاتس مقدس تهران. او سال 1397 درگذشت.
ناصر چشمآذر: موسیقیدان و آهنگساز مشهور ایرانی سال 1329 به دنیا آمد. ناصر چشم آذر از پدرش اسماعیل چشمآذر موسیقی را یاد گرفت و از کودکی ساز آکاردئون مینواخت. در 12 سالگی همراه پدرش وارد ارکستر آذربایجانی رادیو شد. او شاگرد استادانی مانند مرتضی حنانه و ملیک اصلانیان بود و پس از گذراندن دوره موسیقی «جز» در امریکا از پیشگامان سازهای الکترونیک در ایران شد. اولین ملودیاش را در 13 سالگی ساخت و در سالهای فعالیتش آلبومهای «برای باران»، «باران عشق»، «طلوع شادی»، «باران شادی»، «شبهای تهران»، «شکوفههای ایران» و «تو برقص» از او منتشر شد. ناصر چشمآذر سازنده موسیقی فیلمهایی مانند «اجارهنشینها»، «هامون»، «ای ایران»، «بانو»، «میخواهم زنده بمانم»، «خواهران غریب»، «قارچ سمی»، «شمعی در باد»، «آتشبس» و «سوپراستار» و سریال «قصههای مجید» بود. او سال 1397 درگذشت.
سالروز تولد محسن کرامتی خواننده و مدرس آواز، ناصر عبداللهی خواننده، عزیز شعبانی مدرس موسیقی، علی تابش گوینده رادیو و کمدین، محمود پاکنیت بازیگر، هوشنگ حسامی نویسنده و کارگردان، صمد واحدیزاده کارگردان و بازیگر، رضا جوشعار نمایشنامهنویس و کارگردان، علیرضا آدینه شاعر، مجید رضاییان روزنامهنگار، سیدمحمدامین جعفری شاعر، میترا داور داستاننویس، محمد قادرپور داستاننویس و رضا مختاری داستاننویس هم امروز است.
درگذشتها
جواد بدیعزاده: آهنگساز و خواننده ایرانی سال 1358 در چنین روزی درگذشت. جواد بدیعزاده متولد 1281 بود و پدرش بدیعالمتکلمین از روحانیون مشروطهخواه بود که تسلط کافی بر ردیف موسیقی ایرانی داشت و پسرش را هم با فن آواز مؤذنی، روضهخوانی و تعزیه آشنا کرد. جواد بدیعزاده در سال 1304 به عنوان نخستین خواننده مرد صفحه موسیقی ضبط کرد که نامش «جلوه گل» و از ساختههای خودش بود. پس از آن تا سال 1314 بدیعزاده 24 تصنیف ساخت که «شد خزان گلشن آشنایی»، «داد دل»، «دل افسرده»، «خزان عشق» و «هدیه خاک» از مشهورترین آنها هستند.
شهلا ریاحی: اولین کارگردان زن سینمای ایران و بازیگر فیلمها و سریالهای مشهور سال گذشته در چنین روزی درگذشت. شهلا ریاحی متولد 1305 بود و در 17 سالگی با تشویق همسرش اسماعیل ریاحی کار در تئاتر را آغاز کرد و برای اولین بار در نمایش «سیاست هارونالرشید» بازی کرد. او از سال 1330 با بازی در فیلم «خوابهای طلایی» وارد سینما شد و سال 1335 فیلم «مرجان» را کارگردانی کرد و به عنوان اولین کارگردان زن سینمای ایران شناخته شد. شهلا ریاحی در سالهای فعالیتش در فیلمهای زیادی مانند «پرنده کوچک خوشبختی»، «گلنار»، «بچههای طلاق»، «دلشدگان»، «می خواهم زنده بمانم»، «عروسی خون»، «تحفه هند» و «چشم عقاب» و در سریالهای «در خانه»، «این خانه دور است»، «همسایهها»، «همسران»، «فروشگاه» و «یک میهمان» بازی کرد.
رقیه چهرهآزاد: مادر سینمای ایران سال 1373 درگذشت. رقیه چهرهآزاد سال 1286 به دنیا آمده بود و از 19 سالگی در گروه تئاتر جامعه باربد کارش را آغاز کرد و بازی در نمایش «تأثیر زن در جامعه» نخستین کارش بود. او با فیلم «توفان زندگی» در سال 1327 وارد سینما شد و پس از آن در فیلمهایی مانند «پریچهر»، «مسافری از بهشت»، «آقای هالو»، «رگبار»، «سوتهدلان»، «ارثیه»، «مادر»، «عروس»، «دلشدگان» و «طهران روزگار نو» بازی کرد. در تلویزیون هم بازیهای چهرهآزاد را در سریالهای «هزاردستان»، «این خانه دور است»، «مزد ترس» و «آرایشگاه زیبا» دیدیم. او برای بازی در فیلم «مادر» سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن را از جشنواره فیلم فجر گرفت.
حسین یوسف زمانی نوازنده ویولن، فرود گرگینپور نوازنده ویولن و کمانچه، رومن رولان نویسنده فرانسوی و لوییز راینر بازیگر آلمانی هم در چنین روزی درگذشتند.
عکس نوشت
«راد حمانی» زن هندی با وجود اینکه پا به سن گذاشته روزانه با پای پیاده حدود 500 کتاب در بین خانوادههای فقیر استان کرالا کشور هندوستان توزیع میکند. حمانی خودش ساکن روستایی در منطقه وایاناد استان کرالا هند است و آرزوهای کودکیاش را دلیل این کارش می داند و میگوید خودش در کودکی کمتر به کتاب دسترسی داشته و حالا دوست دارد زنان و کودکان روستاهای این استان فقیرنشین در کشور هند بتوانند کتاب مطالعه کنند.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
علیرضا تابش: سینمای ایران رونق پیدا میکند
-
چهره یک هنرمند نوگرا
-
شهروند مجـــازی
-
ناصریا
-
یاد گرفتن هنر از فضای مجازی
-
به نام تاریخ
-
عکس نوشت
اخبارایران آنلاین