علت نهایی مرگ «سها» اعلام شد
گروه حوادث/ مدیرکل پزشکی قانونی گلستان علت دقیق مرگ «سها رضانژاد» دختر جوانی را که جسدش در ارتفاعات کردکوی پیدا شد اعلام کرد.
حسین زارعی در تشریح این خبر به ایسنا گفت: ۱۸ مرداد جسد یک زن ناشناس که در ارتفاعات شهرستان کردکوی پیدا شده بود، به پزشکی قانونی استان منتقل شد و تیمی تخصصی جسد را مورد معاینه قرار دادند. به دلیل گذشت زمان طولانی از مرگ و آثار فساد نعشی، امکان تعیین هویت از روی چهره و معاینه ظاهری نبود. البته متعلقاتی همراه جسد بود که از آنها استفاده شد اما بهطور قطعی نمیتوانستیم بگوییم که جسد متعلق به سها رضانژاد است که 28 روز قبل از این ماجرا در جنگل ناپدید شده بود و به همین خاطر آزمایش DNA انجام شد. پس از گرفتن نمونه از جسد و خون پدر و مادر این خانم، نمونهها برای انجام آزمایش DNA به تهران ارسال و با توجه به حساسیت موضوع، در کوتاهترین زمان ممکن نتیجه آزمایش اعلام و هویت جسد شناسایی شد.
مدیرکل پزشکی قانونی گلستان خاطرنشان کرد: برای تعیین دقیق علت فوت، با وجود از بین رفتن بافت نرم و فساد نعشی، نمونههایی برای آزمایش گرفته شد و مورد بررسی قرار گرفت که در آنها نشانهای مبنی بر بزه دیده نشد. با توجه شکستگیهای متعدد در استخوان جمجمه، ستون فقرات، دندهها و سایر اندام و محرز نشدن آثار بزه، علت دقیق فوت صدمات متعدد بدنی در اثر اصابت جسم سخت تعیین شد که میتواند با فرضیه سقوط از ارتفاع مطابقت داشته باشد.
وی در ادامه گفت: هرچند با توجه به گذشت زمان نمیتوان زمان دقیق مرگ را اعلام کرد اما میتوان گفت که زمان مرگ این خانم با زمان اعلام ناپدید شدنش همخوانی دارد.«سها رضانژاد» ۱۹ تیر امسال به همراه یک گروه ۳۴ نفره از تهران به ارتفاعات جهاننما در شهرستان کردکوی سفر کرد اما یک روز بعد به طرز مرموزی ناپدید شد و جسد او پس از ۲۸ روز جستوجو در پاییندست این ارتفاعات پیدا شد.
مردی با چشمان حادثه ساز
ماجرای دفن اجساد شناور
محمد بلوری/ روزنامه نگار
عمو خیرالله چپقاش را به تخته سنگی که بر آن نشسته بود کوبید و توتون نیم سوخته را میان پاهایش تکاند. روبه مردان کرد و گفت:
- سوزاندن میت گناه دارد آقایان، توی آندنیا جواب ارواح این مردهها را چه باید داد. یکی از مردان با درماندگی گفت: - پس چاره کارمان را بفرما عمو خیرالله، این جنازهها را برگردانیم به دریا که خوراک ماهیها شوند؟
پیرمرد جواب داد: نه مشدی مراد جان، آنهم معصیت داره. همان کار را میکنیم که خدا و رسولاش فرمودند. همینجا ردیف هم قبرهاشان را میکنیم و دفنشان میکنیم. یک روز هم اگر خویشان و خانوادههایشان پیدا شد،لااقل بنشینند سر قبرشان و فاتحهای بخوانند.
مردی پرسید: پس وبا و طاعونی که گفتید چه میشه عموجان؟
- عمو خیرالله جوابش داد: وبا و سلاطون و طاعون که از زیرخاک مردهها به آدم سرایت نمیکند. نقل شده است در سالهای وبا یا طاعون وقتی مردهها را دفن میکردند، آب آهک روی قبرهاشان میریختند و خاطر جمع میشدند، مرضشان از زیرخاک به آدمهای زنده سرایت نمیکند.
- اما عمو خیرالله. مگر فرمایش نمیکنید ممکن است از یک شهر طاعون زده به دریا زده باشند و شاید طاعون گرفته باشند!
پیرمرد با بیحوصلگی اخم کرد و گفت: -ایبابا...! چندبار باید بگویم. اگر مردهها را خاکشان کنیم؛ کار تمام است. بلند شین و دست بهکار شین.
بعد فکری کرد و پرسید: - اصلاً جنازهها را شمردید که چند نفر بودند؟
مرد جوان جوا ب داد: من شمردم بابا خیرالله. 22 زن و مرد و بچه.
یکی از مردان که با کمری دولا از درد ستون فقراتش، از روی تخته سنگ بلند میشد گفت: - پس تا اهل مرادآباد با خبر نشدند و به لب دریا هجوم نیاوردند برای خاکسپاری دست به کار بشویم. یالله!
مردی با سردرگمی پرسید: - پس بیل و کلنگمان چه میشود؟
یکی از صیادان گفت:
- ما از همان دیشب به فکر چند بیل و کلنگ بودهایم .
و به حاشیه بیشه زار اشاره کرد که دسته بیلهایی انباشته به روی هم به چشم میآمد. پای بیشهزار جوانک صیاد با نگرانی پرسید: وای اگر سگهای جنگلی حمله کنند!؟
عمو خیرالله که دسته یک بیل را با حالت تهدیدآمیزی در دست تکان میداد گفت: با این بیلها همه سگهای جنگل هم سر برسند، حسابشان را میرسیم. و مردان با بیلهایی در دست در حال کندن قبرها بودند که یکی از صیادان رو به پیرمرد کرد و گفت: - اما عمو خیرالله. در قضیه کشتار حرامیها در قبرستان قدیمی، دهیار و قاضی چه کوتاه آمدند و شماها را از حبس نجاتتان دادند.
پیرمرد فاتحانه سینه جلو داد و گفت: - از ترس آبرویشان بود که حبسما یک روز طول نکشید. میدانستند اگر ما زخمیها در زندان بمانیم، مردم بلوا راه میاندازند و رشوهگرفتنشان از قاچاقچیها و زد و بند با آنها رسوایشان میکند.
مرد صیادی که با خشم بیل میزد گفت: - همین حالا هم پیش همه مردم آبادی رسوا شدهاند.
هنگام ظهر که مردان آبادی پس از کندن گورها برای رفع خستگی روی ماسهها دراز کشیده بودند، سواری از دور پیدا شد. با شتاب اسباش را در میان بیشهزار میدواند و روبه ساحل پیش میآمد. چند نفر از مردان کمر راست کردند و با کنجکاوی خیره به او چشم دوخته اما عمو خیرالله چشمهای کم سویش قدرت تشخیص مرد سوار را نداشت بیآنکه به بیشه زار نگاه کند، سر به زیر انداخت و پرسید: - کی هست به تاخت از آبادی بهطرف دریا راه افتاده؟
صیاد جوان که سوار را تشخیص داده بود گفت:
- آه... شناختم! سهرابخان. مدیر درمانگاه است، مش باقر که به آبادی برگشته لابد خبرش کرده.
سهراب نفسزنان در ساحل از اسب پایین پرید، یک سلام جمعی کرد و روستاییهای قبر کن سرتکان دادند و نگاهی به قبرها کرد. پرسید.
-کدامشان تو قایق مرده بودند. دفنشان که نکردهاید؟
و نگاهی به جسدهایی کرد که هنوز دفن نشده بودند.
صیاد جوان به جنازههای زن و مرد جوان و دو کودک همراهشان اشاره کرد و گفت: همینها آقا سهراب!
دانشجوی جوان خیالش آسوده شد و گفت: - بسیار خوب این چهار جنازه نباید دفن شود، نعش کش قبرستان را میفرستم بیاد آنها را به سردخانه درمانگاه انتقال بدهد. بعد فکری کرد و ادامه داد:
- اما شما همهتان را هشدار میدهم. پس از دفن جنازهها باید بپرید تو دریا و سر و تنتان را خوب بشویید به آبادی هم که رسیدید همه لباستان را در میآورید توی دیگ جوشان میاندازید. خوب حرفهایم را شنیدید؟
ادامه دارد
یک کشته در واژگونی اتوبوس
گروه حوادث/ سرعت زیاد اتوبوس و لغزندگی جاده در محور لردگان به ایذه باعث واژگونی اتوبوس و کشته و زخمی شدن 3 مسافر شد.
سرهنگ «سیدغلامعلی نوربخش» رئیس پلیس راه استان چهارمحال وبختیاری در این باره گفت: در پی اعلام مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ مبنی بر واژگونی یک اتوبوس در ساعت 30 و 4 دقیقه بامداد چهارشنبه در محور لردگان به ایذه در محدوده شهر منج، بلافاصله مأموران پلیس راه به همراه نیروهای امدادی به محل حادثه اعزام شدند.
در بررسی مأموران مشخص شد که در این حادثه یک اتوبوس از مسیر خارج و پس از برخورد با دامنه کوه واژگون شده است.
این مقام انتظامی بیان داشت: در این حادثه یکی از سرنشینان اتوبوس بر اثر شدت جراحات وارده در دم جان باخته و ۲ سرنشین دیگر مجروح و بلافاصله توسط نیروهای امدادی به مراکز درمانی منتقل شدند.
رئیس پلیس راه استان خاطرنشان کرد: کارشناسان پلیس راه علت این سانحه را تخطی از سرعت مطمئنه از سوی راننده اتوبوس و همچنین لغزندگی جاده ناشی از بارندگی اعلام کردهاند.
بخشش قاتلی که در زندان آدم کشت
گروه حوادث/ مرد زندانی که به اتهام قتل همبندی اش در زندان به قصاص محکوم شده بود به شرط پرداخت دیه از مرگ رهایی یافت.
به گزارش خبرنگار جنایی «ایران»، 27 مهر سال 97 درگیری خونینی در حمام زندان تهران بزرگ رخ داد و مرد جوانی به نام حمید که مجروح شده بود بلافاصله به بیمارستان منتقل شد، اما شدت جراحات به قدری بود که مرگ حمید را رقم زد.
در ادامه تحقیقات مشخص شد عامل این جنایت مرد جوانی به نام محمود است. وی در تحقیقات به جرم خود اعتراف کرد و گفت: من به اتهام کلاهبرداری مدتی است که در زندان به سر میبرم. حمید هم جرمش سرقت و موادمخدر بود. چند وقتی است که متوجه شدم حمید یکی از زندانیان را که پسر کم سن و سالی است اذیت میکند.او ادامه داد: چون پسر جوان تازه وارد و کم سن و سال بود نمیتوانست به حمید اعتراض کند اما این اذیتها ادامه داشت. تا اینکه تصمیم گرفتم به حمید درس عبرتی بدهم تا دست از این کارش بردارد. روز حادثه در ساعت هواخوری من چاقوی دستسازی را که خودم درست کرده بودم برداشتم تا با مقتول درگیر شوم. در هواخوری با چاقو به او حمله کرده و او را تهدید کردم که دست از آزار و اذیتهایش بردارد. اما با دخالت مأموران زندان درگیری پایان یافت.
او ادامه داد: بعد از ساعت هواخوری من به سلولم رفتم و این بار حمید به سراغم آمد و به من حمله کرد. این بار زندانیها مانع او شدند تا اینکه زمان حمام رفتن شد. در حمام دوباره او به سراغم آمد و باهم درگیر شدیم و حمید به من حمله کرد و من مجبور به دفاع شدم وگرنه نمیخواستم او را به قتل برسانم.
با اعتراف محمود به قتل، او در شعبه 4 دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه رفت. باتوجه به درخواست اولیای دم برای قصاص، او محکوم به قصاص شد. پرونده این جنایت پس از تأیید در دیوانعالی کشور برای اجرای حکم به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد.
اما با تلاش محمد شهریاری، سرپرست دادسرای امور جنایی تهران و مریم خلیفه، دادیار شعبه 4 اجرای احکام دادسرای امورجنایی تهران، خانواده اولیای دم به شرط دریافت دیه از قصاص مرد زندانی چشم پوشی کردند. بدین ترتیب متهم بزودی در دادگاه کیفری از جنبه عمومی جرم محاکمه میشود.
قطع دست جوان کشتی گیر از سوی اوباش
گروه حوادث / مردان خشن با حمله به پسر کشتیگیر، دست چپ او را با شمشیر قطع کردند.
بهگزارش خبرنگار حوادث «ایران»، حدود دو هفته قبل خبر درگیری خونینی در خیابان دماوند به مأموران پایگاه چهارم پلیس آگاهی پایتخت اعلام شد. به دنبال اعلام این خبر مأموران راهی محل شده و دریافتند بین چند جوان درگیری رخ داده و در این حادثه دست چپ پسر جوانی قطع شده است. وی درباره این ماجرا گفت: با برادرم مقابل خانه دوستمان در خیابان خیابان دماوند ایستاده بودیم. من برای خرید وسیلهای از او جدا شدم، در این موقع چند جوان به سراغ برادرم رفتند و گفتند چرا اینجا ایستادهای؟
همین موضوع باعث درگیری شد، وقتی من رسیدم وارد درگیری شدم و آنها در حالی که شمشیر داشتند ناگهان با ضربهای باعث قطع شدن دستم شدند. برادرم که این صحنه را دید به آنها التماس میکرد که اجازه بدهید دست برادرم را بردارم، اما اجازه نمیدادند که دست را برداریم. بعد از اینکه به بیمارستان رفتم دستم را پیوند زدند اما نتیجه نداد.بدین ترتیب متهم پرونده به نام سعید چند روز بعد دستگیر شد. سعید در مواجهه حضوری با شاکی و برادرش گفت: این دو برادر مرا زدهاند. من داخل مغازهام بودم سه نفر با قمه ریختند داخل و مرا زدند آن موقع من روی زمین افتاده بودم و آنها داشتند مرا میزدند.برادر پسری که در این ماجرا دستش قطع شده در برابر انکارهای متهم جوان گفت: شاهدان حادثه ما را دیدهاند. جلوی در خانه دوستم با شمشیر ما را میزد و میگفت من جنگی و دعوایی هستم. التماسش میکردیم که اجازه بدهد دست برادرم را برداریم اما نمیگذاشت. برادرم کشتی گیر است و 20 تا مدال قهرمانی دارد، از مردم میخواهم که دعا کنند تا دست برادرم خوب شود. حاضریم خانهمان را بفروشیم و خرج دست برادرم کنیم تا خوب شود.
سرهنگ سعید راستی، رئیس مرکز عملیات پلیس امنیت عمومی تهران بزرگ در این باره گفت: در این درگیری فردی شرور، دست مرد جوانی را با شمشیر قطع کرد. بررسیها نشان میدهد یک گروه از اوباش به خاطر کریخوانی با دو برادر، درگیر شدند. در ادامه درگیری، اوباش با شمشیر و قمه، دست چپ یکی از برادرها را قطع کردند. در ادامه دست فردی که قطع شده بود، در بیمارستان پیوند زده شد اما چندان مؤثر نبوده است. متهم اصلی این پرونده توسط پلیس بازداشت شده است.
دردسر عجیب یاقوت های زیر خاکی
گروه حوادث / پسر جوان وقتی کیسه سنگهای یاقوت را در خرابه پیدا کرد تصور نمیکرد فروش این یاقوتهای تقلبی منجر به آدم ربایی و تهدیدهای مرگبار برای وی شود.
به گزارش خبرنگار جنایی «ایران»، چند روز قبل مأموران گشت یکی از کلانتریهای شمال تهران به سرنشینان خودروی پژویی مشکوک شدند؛ یکی از سرنشینان خودرو که مرد جوانی بود با راننده و سرنشین دیگر درگیر شده بود و تلاش میکرد تا خود را از خودرو بیرون بیندازد. مأموران با مشاهده این صحنه به خودرو نزدیک شدند و پسر جوان به نام امیر را نجات داده و دو سرنشین دیگر خودرو بازداشت شدند؛ در بررسیهای اولیه امیر مدعی شد این پدر و پسر که شوهر خاله و پسر خالهاش هستند او را ربودهاند.
سنگهای تقلبی
بدین ترتیب پدر و پسر تحت بازجویی قرار گرفتند اما پسر جوان منکر آدم ربایی شد و گفت: من و پدرم در کار خرید و فروش عتیقه، سنگ و نقره هستیم؛ چند روز قبل امیر که پسر خالهام است به سراغمان آمد و گفت 4 سنگ گرانقیمت دارد و پیشنهاد خرید آن را به ما داد. وقتی سنگها را دیدیم به نظر یاقوت اصل آمد و من و پدرم تصمیم به خرید آن گرفتیم. 40 میلیون تومان در ازای 4 قطعه سنگ پرداخت کردیم، اما زمانی که سنگها را به ارزیاب نشان دادیم، او پس از محک زدن سنگها گفت که آنها تقلبی است و ارزش چندانی ندارد. ما که 40 میلیون تومانمان را بر باد رفته میدیدیم تصمیم گرفتیم با امیر قرار بگذاریم و پولمان را برگردانیم.
قرار صوری
پسر جوان در ادامه گفت: زمانی که امیر سنگها را به ما داد، گفته بود که سنگهای دیگری هم دارد؛ با این ترفند که باز هم از آن سنگها میخواهیم، امیر را به محل قرار کشاندیم و او را سوار خودرومان کردیم تا با تهدید 40 میلیون تومان از دست رفتهمان را بگیریم. به دنبال اظهارات پسر جوان و پدرش، تحقیقات از امیر آغاز شد.
پیدا کردن سنگها در خرابه
امیر در تحقیقات گفت: سنگها را من به آنها فروختم اما قصدم کلاهبرداری نبود. فکر میکردم که سنگها اصل هستند و با خودم گفتم که با این سنگها میتوانم پول خوبی به جیب بزنم، چون شوهر خاله و پسر خالهام در این کار بودند، گفتم اگر قرار است سودی از فروش این سنگها به جیب کسی برود بهتر است نصیب آنها شود.
وی درباره اینکه سنگها را از کجا آورده است گفت: مدتی قبل در حال عبور از یکی از خیابانهای جنوب پایتخت بودم که مرد معتادی را دیدم او سراسیمه وارد خرابهای شد. مدام اطراف را نگاه میکرد. متوجه من نشد وقتی مطمئن شد کسی در آن اطراف نیست، کیسهای را با احتیاط در گوشهای از خرابه دفن کرد. من که در گوشهای پنهان شده بودم بعد از رفتن مرد معتاد، به محلی که او کیسه را در آنجا دفن کرده بود رفتم. زمین را کندم و به این سنگها که داخل پارچهای پیچیده شده بودند رسیدم. فکر کردم با ارزش است سنگهای یاقوت را برداشتم و به شوهر خالهام فروختم، اما شوهر خاله و پسر خالهام فکر کردند من سرشان کلاه گذاشتهام و روز حادثه به زور مرا سوار خودروشان کرده و 45 دقیقه مرا داخل خودرو حبس و تهدید کردند که باید پول را به آنها برگردانم. الان هم حاضرم 40 میلیون تومانی را که بابت این سنگها از شوهر خالهام گرفتهام به او برگردانم.
بدین ترتیب تحقیقات درباره اظهارات پسر جوان در این پرونده ادامه دارد.
فرار راننده اتوبوس بعد از تصادف با گوسفندان
گروه حوادث / راننده اتوبوس مسافربری پس از برخورد با گله احشام در کمربندی شهرستان مراغه ۱۷ رأس گوسفند را تلف و از ترس فرار کرد.
سرهنگ الله وردیان، فرمانده انتظامی شهرستان مراغه در این باره گفت: پس از اعلام مرکز فوریتهای پلیسی درباره برخورد یک دستگاه اتوبوس مسافربری با گله احشام در کمربندی شرقی شهرستان مراغه، بلافاصله مأموران انتظامی و پلیس راهور به همراه نیروهای امدادی در محل حاضر شدند.
با حضور مأموران در محل مشخص شد که بر اثر برخورد اتوبوس مسافربری با گله احشام ۱۷ رأس گوسفند تلف شدهاند و راننده اتوبوس نیز پس از تصادف از محل متواری شده است.وی اضافه کرد: علت این حادثه در حال بررسی است و پیگیری برای توقیف اتوبوس ادامه دارد.
پلیس در تعقیب قاتل استاد دانشگاه فسا
گروه حوادث / همزمان با کشف جسد خونین استاد دانشگاه پیام نور فسا در خودرواش تحقیقات پلیسی برای یافتن عاملان این جنایت آغاز شد.
سرهنگ کاووس محمدی، معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی استان فارس درباره جزئیات این پرونده به خبرنگار حوادث «ایران» گفت: ساعت 14 و 45 دقیقه روز سهشنبه 20 آبان ماه خبر قتل مردی میانسال در فسا به پلیس گزارش شد و بلافاصله تیمی از مأموران به محل جنایت اعزام شدند؛ پس از بررسیهای اولیه و تحقیقات میدانی مشخص شد مقتول در حالی که با یک دستگاه سمند در مسیر ورودی به شهرستان فسا بوده توسط سرنشینان یک خودروی پژو 405 با شلیک 2 گلوله از اسلحه شکاری به قفسه سینهاش جان باخته است؛ با توجه به اینکه متهمان پساز قتل متواری شدهاند تلاش برای شناسایی و دستگیری متهمان و انگیزه این جنایت از سوی پلیس ادامه دارد. سرهنگ محمدی در مورد هویت مقتول گفت: با شروع تحقیقات مشخص شد مقتول مردی ۴۶ ساله و استاد دانشگاه پیام نور بوده که به ضرب گلوله کشته شده است.
در همین باره سرهنگ قسام فرمانده انتظامی شهرستان فسا گفت: بعد از ظهر سهشنبه حمید رضا آزادی استاد حق التدریس دانشگاه پیام نور فسا در ورودی این شهر داخل خودرواش با شلیک گلوله از نوع شکاری کشته شد. وی 2 فرزند داشت و خودش دانشجوی مقطع دکترای دانشگاه شیراز بود.
علت این جنایت در دست بررسی نیروهای پلیس آگاهی قرار دارد.
فرجام عشق شوم مرد مغازه دار
گروه حوادث / مرد جوان که مدعی است به دلیل علاقه به یک زن از سوی پدر وی مورد اصابت ضربههای چاقو قرار گرفته، پس از شکایت به دادگاه خواهان مجازات ضارب شد.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، این پرونده با گزارش یک درگیری خونین در یکی از مناطق جنوبی پایتخت به جریان افتاد و مأموران پس از حضور در محل متوجه شدند مرد جوانی به نام سینا که در سوپرمارکتش در حال کار بود از پشت مورد اصابت ضربات متعدد چاقوی شخص ناشناسی قرار گرفته است. سینا توسط عوامل اورژانس به بیمارستان منتقل شد و در حالی که احتمال مرگش زیاد بود با تلاش کادر درمانی به طرز معجزه آسایی زنده ماند.
چند روز پس از عمل جراحی او به مأموران گفت که ضارب را نمیشناسد اما پس از ترخیص از بیمارستان در ادعایی تازه عنوان کرد که توسط مرد میانسالی به نام حسن زخمی شده است و در توضیح ماجرا اظهار کرد: من و حسن در نزدیکی هم مغازه داریم. چند ماه قبل وقتی برای اولین بار دختر حسن به نام فریبا را دیدم به وی علاقهمند شدم و چند روز بعد هم تلفنم را به او دادم. اما بعد از اینکه فریبا با من تماس گرفت متوجه شدم شوهر دارد و به همین خاطر خواستم ارتباطم را با او قطع کنم که فریبا گفت شوهرش را دوست ندارد و قصد متارکه دارد و من هم چون به او علاقهمند شده بودم فکر میکردم بعد از جداییاش میتوانیم با هم ازدواج کنیم. بعد از مدتی پدر فریبا به رابطه ما پی برد و من را بشدت کتک زد و تهدیدم کرد که اگر رابطهام را با دخترش تمام نکنم من را میکشد. چند روز بعد وقتی متوجه شد که هنوز با دخترش در ارتباط هستم به سراغم آمد و با ضربات چاقو من را مجروح کرد که شانس آوردم و زنده ماندم. حالا هم از او شاکی هستم و درخواست مجازاتش را دارم.به دنبال اظهارات سینا، مرد ۶۵ساله به اتهام ضرب و جرح بازداشت شد. اما در بازجوییها منکر اتهامش شد و در نهایت وی روز گذشته در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد.
در ابتدای جلسه سینا با تکرار ادعایش خواستار مجازات حسن شد و گفت: بعد از آن ماجرا و بازداشت حسن، فریبا با من تماس گرفت و گفت که پدرش با چاقو به او حمله کرده و از من خواست تا اعلام گذشت کنم.
به دنبال اظهارات این مرد، قضات دادگاه با فریبا تماس تلفنی برقرار کردند اما او منکر ماجرا شد و گفت: پدرم سینا را نزده و من هم هیچوقت از سینا نخواسته بودم تا پدرم را ببخشد.
با پایان صحبتهای زن جوان، قاضی دادگاه از شاکی پرسید: تو مدعی هستی پدر فریبا تو را مورد ضرب و شتم قرار داده اگر این ادعایت درست است چرا از ابتدا او را به عنوان ضارب معرفی نکردی؟
سینا پاسخ داد: زمانی که اولین بار بازجویی شدم در بیمارستان بودم و پدرم بالای سرم بود و به خاطر آبرویم نمیتوانستم در مورد این ماجرا جلوی پدرم حرفی بزنم. ولی بعد از اینکه خانوادهام در جریان آن قرار گرفتند، واقعیت را به پلیس گفتم و ضارب اصلی را معرفی کردم.
پس از آن حسن به عنوان متهم به جایگاه رفت و گفت: اولین باری که متوجه رابطه پنهانی دخترم با سینا شدم به سراغش رفتم و گفتم که دخترم متأهل است و دست از سرش بردارد. بعد هم یک سیلی به صورتش زدم. به او گفتم نباید به ناموس مردم چشم داشته باشد. اگر میخواستم او را بکشم همان بار اول به او چاقو میزدم. من اتهامم را قبول ندارم و نمیدانم چه کسی او را زده است.
پس از اظهارات متهم قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.