به منظور تشویق جوانان و صاحبان علم و ادب، برنامه مخصوصی برای گفتارهای ادبی ، علمی و هنری خواهد داشت. گوینده می تواند شخصا گفتار خود را بخواند. برای اطلاعات بیشتر به دفتر تلویزیون ایران واقع در خیابان صنیع الدوله یا به تلفن 69599 مراجعه فرمایید.
قصه بحرین و اعلام آن در تقسیمات کشوری
استان چهاردهم
لیلا ابراهیمیان/ بیستم آبانماه 1336؛ کاخ مرمر؛ لایحه تقسیمات کشوری در جلسه هیأت دولت که با حضور محمدرضاشاه پهلوی برگزار میشود، ایران را به چهارده استان تقسیم میکند: تهران، آذربایجان، خراسان، فارس، خوزستان، اصفهان، کرمان، کرمانشاه، مازندران، گیلان، بلوچستان و سیستان، لرستان، کردستان و استان چهاردهم که رسماً به ایران ملحق شد: بحرین.
تبریکها در حمایت از دولت ارسال شده و در نقاط مختلف کشور چندین مدرسه و خیابان نام «بحرین» میگیرند. سهروز بعد «جان راسل»، کاردار سفارت انگلیس در تهران نزد دکتر عباسقلی اردلان، وزیر امور خارجه وقت ایران میرود و نسبت به این تصمیم اعتراض میکند و بحرین را تحتالحمایه انگلیس میخواند. همچنین وزارت امور خارجه انگلیس اعلام میکند آنها برای حفظ استقلال بحرین از ایران، اقدام خواهند کرد و سعی میکنند عقیده خود را به ایران بشناسانند.
داستان اختلاف ایران -انگلیس برسر بحرین، داستان کهنه است؛ حدود 9 سال از کودتای سوم حوت 1299 میگذشت و یکسال بعد از شروع سلطنت رضاشاه، اولین اختلاف با انگلستان آغاز میشود؛ مسأله استقلال بحرین و جزایر سهگانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی بود. دولت انگلستان ادعا میکرد جزایر تنب متعلق به شیخ رأسالخیمه است. تا اینکه هشتم دیماه 1308 کار اختلاف دو کشور بر سر بحرین به جامعه ملل کشیده شد؛ تیمورتاش در دیدار با «سر رابرت کلایو»، وزیر مختار انگلستان گفته بود: «دولت ایران از آنجا که همیشه بر این عقیده بود و هست که بحرین جزء لاینفک خاک ایرن است، به ناچار قضیه را به جامعه ملل تسلیم کرد، وگرنه حکومت ایران مذاکره مستقیم را به ارجاع قضیه به جامعه ملل ترجیح میدهد.» او در دیدار با کلایو میخواهد بریتانیا پای خود را از ماجرا بیرون بکشد و بگذارد ایران خود موضوع را با شیخ شارجه فیصله دهد؛ «شیخ شارجه از تنب بهعنوان پایگاهی برای قاچاق استفاده میکند و نفعی دیگر در آنجا ندارد.»
اما این داستان ادامه داشت تا چهار سال بعد از کودتای 28 مرداد 1332؛ آن زمان ایران عزم خود را جزم کرده بود برای بحرین؛ مجلس شورای ملی ساکت ننشست؛ روز بیستوسوم آبانماه نمایندگان نطقهای پرشوری در حمایت از «استان چهاردهم ایران» داشتند. ارسلان خلعتبری در جلسه ۱۳۲ام مجلس نوزدهم شورای ملی (پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۳۶) میگوید: «این دو سه روز اخیر آقایان توجه فرمودید که بحرین یکی از استانهای ایران شناخته میشود و بحرین همیشه مال ایران بوده است. تاریخ قدیم ایران را که نگاه کنیم میبینیم بحرین همیشه جزئی از ایران بوده است. بنده میخواهم اینجا حقگزاری کنم از یک ایرانی بااطلاع و وطنپرست به نام فریدون آدمیت؛ کتابی نوشته است راجع به بحرین و از اسنادی که خود اروپاییها منتشر کردهاند. در تمام کتابخانههای دنیا است با دلیل و مدرک ثابت کرده است. انگلیسها فقط برای اینکه راجع به خرید و فروش برده با شیخ بحرین قرارداد بستهاند از این جهت خودشان را حامی شیخ غاصب بحرین معرفی میکنند والا هیچ سند تاریخپسند، محکمهپسند، عامهپسندی ندارند.»
بعد از آن عمیدی نوری دیگر نماینده مجلس در تکمیل گفتههای خلعتبری میگوید: «بحرین یک جزء لاینفک کشور عزیز ماست. این قطعه خاک زرخیز ایران مدتی است مورد توجه مردم ایران و دولت ایران و شخص شاهنشاه که رهبر نهضت ملی ایران است قرار گرفته است و کراراً در همین مجلس، مجلس مقدس راجع به بحرین مذاکره شده و تذکر به دولت داده شده است که این حق ملی ایران به هر نحوی هست میباید تأمین شود... در لایحه تقسیمات کشور که در شرف تنظیم است از قراری که در مطبوعات هم منتشر شده چهارده استان برای ایران در نظر گرفته شده که یکی از استانها، استان بحرین است...»
بیستوپنجم آبانماه انگلستان و بسیاری از کشورهای عربی به تلاش دولت ایران برای حفظ بحرین در داخل تمامیت ارضی ایران اعتراض میکنند و سه روز بعد حشمتی، معاون وزیر دارایی لایحهای را برای تصویب به مجلس میبرد؛ او از پیوستن مجدد بحرین به ایران میگوید، بحرین همیشه مال ایران بوده است ولی در سال ۱۷۸۲ ایران بحرین را از دست داد. یک ماه بعد نوبت وزیر خارجه بود که راهی مجلس شود و آن موقعی بود که انگلیسیها واکنشهای شدیدتری در قبال الحاق بحرین به ایران نشان داده و برخی را در مجلس ایران به این موضع واداشته بود که: «چرا دولت در قبال این حقکشیها، آن هم در مواردی که واقعاً حق به جانب ما است اقدام به عمل نمیآورند که حقوق حقه ایران محفوظ بماند.» اردلان در سخنانی در جلسات ۱۳۹ام مجلس نوزدهم شورای ملی در روز یکشنبه ۱۷ آذرماه ۱۳۳۶ از موضعگیری انگلیسیها ابراز تأسف کرده و در سخنانش به اسنادی تاریخی از حاکمیت ایران بر بحرین اشاره کرد. همان روز مجلسیها دو کرسی به نمایندگان بحرین میدهند، به استان چهاردهم ایران.
اما بار دیگر این قصه به خوان آخر نمیرسد تا سیزده سال دیگر؛ اینبار در مجلس بیست و دوم همان «پاره تن» از وطن جدا میشود. محمدرضاشاه در بیستوچهارم دیماه ۱۳۴۸ در جمع کارکنان وزارت امور خارجه از تسلط ۱۵۰ ساله انگلستان بر بحرین میگوید: «انگلیس این جزیره را به ایران پس نخواهد داد و من نمیتوانم چون دنکیشوت رفتار کنم.» بالاخره حاکمیت ایران در تنب بزرگ و کوچک در سیام نوامبر ۱۹۷۱ (آذرماه ۱۳۵۰) به طور مطلق و مؤثر و بدون هیچ نوع شرط و شروط اعاده میشود. قبل از آن بیستوسوم مردادماه 1350، بحرین استان چهاردهم از ایران جدا شده بود و این قصه تلخ جزیره است.
تهیه و تنظیم:حسن مجیدی
بزرگترین پایگاه نفت خاورمیانه در جزیره خارک ایجاد میشود
یک کنسرسیوم در جزیره خارک که در ۴۶ کیلومتری غرب بندر بوشهر واقع شده، بزرگترین پایگاه صدور نفت را در خاورمیانه تأسیس میکند.
در این پایگاه عظیم نفت، آخرین وسایل بارگیری نفت وانبارها و جایگاهها و ذخایر ساخته میشود.برای ساختمان این پایگاه عظیم سیمیلیون دلار خرج خواهد شد و در هر شبانه روز 30 کشتی بزرگ نفتکش میتواند مواد خام بارگیری کند.در سواحل خارک عمق آب بین 30 تا 70 متر است و پناهگاههای طبیعی آن در سراسر خلیج فارس بینظیر است.
مواد خام نفتی پایگاه خارک از گچساران به ساحل خلیج فارس و از آنجا به وسیله یک لوله زیردریایی به جزیره خارک منتقل میشود. بهعلاوه کلیه منابع نفتی که در نواحی کوه «کیسکان» بوشهر و ریشهر کشف و استخراج خواهد شد، بهوسیله لوله به جزیره خارک منتقل میشود و از آنجا بهوسیله کشتیهای نفتکش به اروپا و امریکا و آسیا حمل میشود.
جزیره خارک در زمان سلطه پرتغالیها و اسپانیاییها بر خلیج فارس، مرکز معامله و تجارت و همچنین مرکز اداره بنادر و جزایر خلیج فارس بود و در قرن هفدهم، هفتادهزار نفر جمعیت داشت ولی اکنون فقط 10 خانواده در آن مشغول ماهیگیری هستند و پادگان نظامی بوشهر و یک زندان بزرگ در آنجا دارد.
مجله تهران مصور- جمعه 12 مهر 1336
15 میلیون تومان بهای زبالههای تهران
یک شرکت آلمانی به شهرداری تهران پیشنهاد کرده است که حاضر است ماشینآلاتی برای حمل زباله به تهران آورده و کلیه زبالههای شهر را با ماشینهای مخصوص خود جمعآوری کند و از این بابت علاوه بر آنکه پولی نمیخواهد بلکه سالیانه مبالغ هنگفتی نیز به شهرداری خواهد پرداخت.شرکت مزبور زبالههای جمعآوری شده را بصورت کود شیمیایی درآورده و آن را خواهد فروخت. به طوری که اظهار شده اگر با این پیشنهاد شرکت مزبور موافقت شود سالیانه 15 میلیون تومان بر درآمد شهرداری اضافه میشود.
مجله تهران مصور - جمعه 10 آبان 1336
گلها پژمرد
درگذشت ابوالحسن صبا
ابوالحسن صبا دیشب پساز یک بیماری کوتاه به رحمت ایزدی پیوست و خبر فوت او عموم ایرانیان را متأسف و متأثر ساخت.صبا تقریباً تمام دوران عمر خود را وقف خدمت به موسیقی ایران کرد و هم او بود که ردیفهای موسیقی ایرانی را به نت درآورد و از این راه خدمت بزرگی به این ودیعه تاریخی نمود.صبا در تکمیل هنر خود رنج فراوان برد و آنقدر زحمت کشید تا در نواختن ویلن [ویلون] بینظیر شد. مرحوم صبا از شاگردان استاد علینقی وزیری بود ولی بعدها یعنی وقتی خود به استادی رسید، به تربیت شاگردان پرداخت و هم اکنون بسیاری از هنرمندان مشهور موسیقی ایرانی و آهنگسازان با ذوق افتخار دارند شاگرد صبا بودهاند. کوشش شبانهروزی صبا در راه تکمیل هنر خود و تربیت شاگردانش او را بیش از آنچه انتظار میرفت فرسوده ساخته بود، بهطوری که در روزهای اخیر با زحمت بسیار در اداره رادیو حضور مییافت و در تنظیم برنامه گلها شرکت میکرد و با ناراحتی به انجمن موسیقی ملی میرفت و کلاس درس را اداره مینمود.معهذا هیچ کس گمان نمیکرد صبا در 57 سالگی بهطور ناگهانی قالب تهی کند و جامعه موسیقی ایرانی را از یک استاد عالیقدر محروم سازد.
روزنامه اطلاعات- شنبه 30 آذر 1336
پایان دوست محمد بلوچ
دادشاه و برادرش کشته شدند
دوست محمد بلوچ (دادشاه) یکی از سران عشایر سفیدکوه واقع در مکران بلوچستان، کشاورز و دامداری که بین سالهای 1321 تا 1336 علیه خوانین محلی و حکومت مرکزی سر به طغیان گذاشت، روز بیست ویکم دی سال 1336 پساز درگیری شدید با نیروهای دولتی، بههمراه برادرش کشته شد.
«شب بیستویکم دی مأموران ژاندارمری به سرپرستی سروان خداداد ریگی در 170 کیلومتری جنوب غربی ایرانشهر در قریه آبگاه در 12 فرسنگی هیچان با دادشاه و همدستانش مصادف شدند. مأموران پس از 10 ماه بیابانگردی هنگام برخورد با دادشاه سر از پا نشناخته دسته جمعی هجوم بردند.پساز یک زد و خورد بیسابقه که با منتهای از خودگذشتگی توأم بود با از دست دادن هشت نفر از بهترین ژاندارمهای بلوچ، دادشاه و برادرش محمدشاه کشته و بقیه همدستان آنها دستگیر شدند.»
ë گزارش ژاندارمری کل
طبق اطلاع رسیده از سرپرست مأموران تعقیب اشرار در بلوچستان در تاریخ 21/10/1336 دستهای از مأموران که تحت سرپرستی سروان خداداد ریگی بودند در پشت کوه با اشرار تصادف در نتیجه چند ساعت زدوخورد، دادشاه و برادرش مقتول و اجساد و اسلحه آنها بهدست آمده است.در این زد و خورد چند نفر از مأموران تعقیب نیز کشته شدهاند.
روزنامه کوشش- چهارشنبه 25 دی 1336
پایتخت گنجایش این همه ماشین را ندارد
هوای تهران و کثرت فوقالعاده اتومبیل
شهر تهران دارای آب و هوای متغیر و ناسالمی است و کمتر شهری را در ایران میتوان یافت که اختلاف درجه حرارت آن در تابستان و زمستان 45 درجه سانتیگراد باشد و باعث شده تا سلامت ساکنان آن همواره در یک حالت نبود تعادل باشد. فراوانی ماشینهای گوناگون متحرک و ثابت که با مصرف نفت و بنزین خود اکسیژن هوا را گرفته و به گاز کربنیک تبدیل مینمایند بر مسأله بدی آب و هوا افزوده است.
عامل دیگر در این مورد وجود کارخانههای گوناگون مخصوصاً کارخانههای آجرسازی در جنوب شهر است که همه روزه به میزان زیادی هوای شهر را مسموم مینمایند. گذشته از توسعه و افزایش کارخانهها و اتومبیلها اکنون تهران مدتهاست که باغها و کشتزارهای خود را از دست داده و تبدیل به ساختمان مینمایند.
از میان رفتن درختان که به منزله ریه شهر بوده و با تولید اکسیژن تازه میتواند هوا را تلطیف نماید خود عامل دیگری در ناسالم ساختن آب و هوای تهران به شمار میرود. 5سال پیش یک هیأت علمی سوئیسی که در پیرامون مسأله آب و هوای شهرهای آسیایی بررسی مینمود بر اثر آزمایشهای خود آشکار ساخت که اکسیژن موجود در هوای تهران از مقدار اکسیژن تمام شهرهای ایران حتی آبادان به میزان قابل توجهی کمتر است. طبیعی است که از پنج سال پیش تاکنون بر تعداد کارخانهها و وسائط نقلیه موتوری و نفوس تهران افزوده شده و از سوی دیگر مقدار زیادی از باغها و کشتزارها از میان رفته و تبدیل به ساختمان شده است. تهران دارای تاریخی کهنسال است و ظاهراً دیگر در حدود یک هزار سال از عمر آن میگذرد ولی آغاز رونق و اهمیت آن را تنها میتوان از دویست سال پیش و اواخر سلطنت دودمان صفویه دانست.
یاقوت [حموی] جهانگرد و جغرافیدان قرن 12 میلادی از تهران نامی برده مینویسد:
منطقه بیاهمیتی است که آب و هوای ناسازگار داشته و جمعیت محدود آن بیشتر در دالانهای زیرزمینی به سر میبرند.
ë کثرت فوقالعاده اتومبیل در تهران
کثرت فوقالعاده اتومبیل در تهران باعث شده تا وزارت فرهنگ و شهربانی از مردم درخواست کنند تا مراقب جان اطفال بخصوص محصلین در خیابانها باشند. رئیس شهربانی گفت: محصلین هر روز چهار بار به مدرسه میروند و جان آنها به هنگام عبور از خیابانها با کثرت زیاد اتومبیل در خطر است. مردم باید به فرزندان خود مقررات را آموزش دهند تا خطری جان آنها را تهدید نکند. وی گفت خیابانهای تهران گنجایش این همه ماشین را ندارد و هر هفته 150 اتومبیل به آنها اضافه میشود.
روزنامه اطلاعات- چهارشنبه 27 آبان 1336
ماجرای تصادف غلامحسین بنان به روایت او
چگونه چشمم را از دست دادم
غلامحسین بنان ستاره درخشان آواز ایران، روز 27 دی سال 1336 در یک حادثه رانندگی چشم راست خود را از دست داد.
ë جریان واقعه
«آن روز جمعه بود و من با عدهای از نزدیکان به طرف منزلم که در جاده کرج است میرفتیم. رفقا و همراهان گفتند که در جاده کرج رستوران خوبی هست که کباب بسیار عالی دارد خوب است آنجا برویم و کباب بخوریم.در آن هنگام باران سختی میبارید و من به زحمت میتوانستم جلویم را ببینم. نزدیک کاروانسرا سنگی، ناگهان متوجه شدم که یک تانکر نفت جلوی من ایستاده است. این تانکر چراغ قرمز عقب نداشت و طوری هم اطراف آن از گِل پر بود که با زمین و ناهمواریهای آن فرقی نداشت. من به محض دیدن تانکر فرمان را به طرف چپ برگرداندم تا از آن رد شوم ولی در همین موقع دیدم اتومبیلی از سمت جلو به طرف من میآید.تصادف ما حتمی بود. از اینرو فکر کردم اگر با این اتومبیل که با سرعت از جلو میآید تصادف کنیم، همه خواهیم مرد لذا دوباره فرمان را بطرف تانکر برگرداندم و چون تانکر ایستاده بود فکر کردم صدمه آن کمتر از اتومبیل جلویی که در حرکت است خواهد بود.
ë بیهوش شدم
من دیگر از بقیه جریان اطلاعی ندارم زیرا بلافاصله بیهوش شدم و این بیهوشی نیز بعلت شدت تصادف یا ضربه نبود، بلکه شیشه جلوی ماشین شکست و همین خرده شیشهها باعث شد که چشم و سمت راست صورت من متلاشی شود.
گویا پس از بیهوشی، رفقا مرا از ماشین بیرون آورده و کنار جاده گذاشتند و در همین موقع بود که مأموران ژاندارمری رسیدند و مرا به بیمارستان پهلوی که نزدیک بود رساندند.
ë پسرم بیژن
پس از اینکه بهوش آمدم، اولین چیزی که بهخاطرم رسید و در نظرم مجسم شد قیافه پسرم بیژن بود. آن شب بیژن پسر 9 سالهام نیز همراه ما بود. هیچ خبری از او نداشتم و نمیدانستم که چه بر سر او آمده است. در آن لحظات بیخبری، تنها آرزوی من این بود که پسرم را ببینم یا لااقل از حال او مطلع شوم.... به من گفتند که چشم راست تو آسیب دیده است، ولی من دلم میخواست، چشم دیگرم را هم از من بگیرند ولی بیژن را سالم نزد من بیاورند و من بتوانم با دستهایم، صورت و بدن او را لمس کنم.
خوشبختانه این لحظات بیخبری که با تأثر و نگرانی بسیار شدیدی توأم بود چندان بهطول نیانجامید و برایم خبر آوردند که حال بیژن خوب است.»
مجله تهران مصور - جمعه 18 بهمن 1336