ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام على علیه السلام:
برادرت را با همان وضعى که دارد تحمل کن و زیاد سرزنش نکن، زیرا این کار کینه میآورد.
تحف العقول ص84
منوچهر والیزاده: نسل جوان دوبلورها آینده درخشانی دارند
دوبلورهای جوان، نسل درخشانی هستند اما ازنظر مالی بهاندازه کافی تأمین نمیشوند و این در حالی است که در کنار شغل دوبلوری شغل دیگری هم نمیتوانند داشته باشند. باید حضور داشته باشی تا حضورت و کارت را ببینند تا بتوانی ترقی کنی. برای همین است که بچهها کمی دچار مشکل میشوند و نمیتوانند در جای دیگری کار کنند. با اینحال من همیشه به نسل جوان امیدوارم؛ بخصوص نسل جوان که همه تحصیلکرده و باسواد هستند و در آیندهای نزدیک بسیار پویا خواهند بود. اما متأسفانه کار مشکل شده و کرونا جلوی کارشان را گرفته است. به امید خدا کرونا که برطرف شود اوضاع بهتر میشود.
بخشی از گفتههای این دوبلور پیشکسوت در ایسنا
سنت سترون یا سترگ
ابراهیم گلهدارزاده
مدیر فرهنگی و استاد دانشگاه
هنرهای نمایشی سنتی ایران راهی برای برون رفت از بنبست کنونی است اما علاقهمندان به نمایش و تئاتر توجه اندکی به آن دارند. در این هنگامه که نمیشود یا نباید با کسی برای مدت طولانی زیر یک سقف ماند و هم نفس شدن خطر جانی دارد، باید راهی برای همدلی و چشم در چشم نشستن یافت.
بیگفتوگو میدانیم آفرینش هنری بهعنوان هنرمند و درک و دریافت آفرینشهای هنری بهعنوان مخاطب، برای برخی از انسانها بهرهای از نیکبختی است. تصور این مطلب که برای مدت یک یا چند سال آفرینش هنری دورانی از فترت را سپری کند برای آن دسته، اگر به تلخی کابوس نباشد کمتر از آن هم نیست. و اینکه رنجور زیستن بهتر است یا نیکبختی زیر سایه ترس؟
نمایشهای ایرانی هیچ گاه در بند مکان اجرا نبودهاند و این ویژگی انعطافی حیرتآور به آنها بخشیده است. اگر هم مکانی مانند تکیه دولت یا تکیه اعظم برغان (که امروزه همچنان زنده و پا برجاست) ساخته شده است، سفارش زمانه است و صله سلاطین و هبه شاهان. گرچه نمونه کم نظیری مانند تکیه اعظم برغان پیشنهاد نوعی تماشاخانه ایرانی است و میتوان از طراحی آن بهعنوان میراث معماری تماشاخانه بومی در ایران یاد کرد. اما همین پیشنهاد هم جایی در دل هنرمندان باز نمیکند و راهی برای تولیدمثل نمییابد.
نگارنده، پرداختن به این پیشنهاد را به مجالی دیگر وا مینهد که خود مسألهای است کلان و در حاشیه بحثی دیگر نمیگنجد. نمایشهای ایرانی صحنه اجرا را خود بنا میکنند صحنه یا به تعبیری بهتر مکان اجرا مکانی است که بر اساس قواعد مکان مقدس چنانکه میرچا الیاده در کتاب رساله در تاریخ ادیان میگوید، بنا میشود. این صحنه هیچ در قید نیست. لاقیدی در مکان گزینی سبب میشود تا هرجایی خود، جهان اجرا باشد. میدان، چهارراه، حیاط یک خانه یا حتی حیاط مرکزی در ساختمان مزار امامزادگان میتواند صحنه اجرا باشد.
اینگونه عرصه گزینی برای اجرا، خاص آیین و هنر آیینی است. ایران سرزمین آیینها، اساطیر و افسانههاست، همین روایات اساطیری در طول تاریخ ذهن انسان ایرانی را برای چنین سامان بخشی در محل اجرا بارور ساخته است. داریوش شایگان در کتاب بینش اساطیری میگوید: «هرگاه جهانی کوچک که انعکاس جهان بزرگ است بنا میشود، هرگاه نظامی احداث میشود، بن بخشی اساطیری مبدل به عمل میشود و عمل خود نیز، پی افکندن و بنیانگذاری است و این بنیانگذاری در دنیای آدمیان همان نقشی را دارد که بن بخشی اساطیری در ازل» (شایگان 91: 35) به این اعتبار معمار یا طراح صحنه اجرا در واقع تاریخ سکونت انسان در ایران و تاریخ تطور ایده و عمل است. در نمایش ایرانی، این اجراست که به مکان اعتبار میبخشد. در نقالی گوشهای از قهوهخانه یا سفرهخانه بدل به سیستان میشود و تعزیه میکوشد کربلا را بازآفرینی کند. سرایت این مکان گزینی برای اجرا، خیمه را در «خیمهشب بازی» سیار میکند یا پردههای «پردهخوانان» را بیتوجه به دیوار از کوچهای به خانهای، خیابانی کوچ میدهد. اعتبار و دگرگونگی مکان، با کنش درونی، خویشاوند است. خالی از وهم صحنهای است چنانکه در سنت رومی یونانی سامان یافته است. مکان در هنگام اجرای آیینی، قدسیت مییابد. فارغ از تجسم و توهم، با لحظه بدایت یکی میشود و مکان، همان مکان رویداد است که در ازل رخ نموده است.
سنت به هیچوجه سترون نیست، سنت سترگ است باید با او گفتوگو کنیم، اکنون و با شرایطی که این ویروس برای جهان پیش آورده فرصتی است تا پیشنهادهای این گونه هنر را مورد مداقه قرار دهیم. همین که در رستورانی چند تن با فاصله نشسته باشند نقال میتواند در گوشهای دورتر فرنگیس تورانی را به کابین سیاوش ایرانی ببرد. یا پردهخوان پردهای بیاویزد. یا در همین ماه محرمی که پیش رو داریم. میان میدان میتواند تعزیهای برپا شود و مردم دور از هم گرد آن جمع شوند و به تماشا و تزکیه بنشینند. کافی است گفتوگو کنیم.
شبیه بودن به خود
بهاءالدین مرشدی
داستاننویس
این روزها محمد شمس لنگرودی یک ترانه خوانده به اسم «کافکا». اگر میخواهید این ترانه را بشنوید باید به اینستاگرام شمس لنگرودی بروید. ترانهای متفاوت از شاعری که سینما را هم تجربه کرده و پیشترش داستان هم نوشته حالا خوانندگی را تجربه میکند. پیشترها یک مطلبی درباره شمس نوشته بودم با نام شاعر تجربههای مدام. هنوز هم بخواهم درباره شمس لنگرودی مطلب بنویسم این تیتر به ذهنم میآید اما چون یکبار از آن استفاده کردهام بعید است دوباره مطلبی با همین عنوان بنویسم. اما حقیقتاً او شاعر تجربههای مداوم است. او همیشه دلش میخواهد تجربه کند. یک وقتی این تجربهگری در شعر خلاصه میشد و اینروزها در هر کاری که دوست داشته باشد. خب بعضیها این تجربهگری را دوست دارند و برخی دوست ندارند. برخی میگویند چه جسارتی و برخی میگویند چرا باید یک شاعر خوانندگی و بازی هم بکند. اما فکر میکنم شمس خودش فارغ از همه این اظهارنظرها است و کار خودش را میکند. همین است که این روزها «کافکا» منتشر شده است. کافکا حتی در ترانههایی که تابهحال شمس خوانده سبک متفاوتتری دارد. من سواد موسیقی ندارم و قرار هم نیست درباره این ترانه صحبت کنم. تنها و تنها قصدم اطلاعرسانی درباره انتشار این آهنگ بود.
اما چرا شمس لنگرودی کافکا را برای ترانه انتخاب کرده است. یادم است آنوقتها که شمس در دانشگاه ما تدریس میکرد یکی از کتابهای مهمی که درس میداد «مسخ» نوشته «فرانتس کافکا» بود. در کنار این کتاب «بیگانه» نوشته «آلبر کامو» هم خودنمایی میکرد. یا کتاب «پدروپارامو» نوشته «خوان رولفو» یکی دیگر از علایق شمس بود. باز هم بخواهم نام کتاب ردیف کنم باز هم هست. اما شاید مهمترین آنها همین «مسخ» است. مسخ نوعی از سبک زندگی است. زندگیای که یک دوره به زندگی آدمیان هجوم آورد و این هجومش را هم حفظ کرد. ماندگار شد. یک مسخ دائمی در زندگی بشری ایجاد شد. حالا شمس راوی این مسخ دائمی شده است. کافکا را شخصیتی فرض کرده که همیشه در جریان مسخبودگی است. کافکا هم شبیه همه آنهایی است که مسخ شدهاند. هر توضیحی بخواهم اینجا بدهم توضیح دادن واضحات است. همه ما این کتاب را خواندهایم. مسخشدگی را در زندگی دیدهایم. شیوه زندگی این کتاب را به جورهای مختلفی تجربه کردهایم و حالا میتوانیم روایت شمس لنگرودی از کافکا و مسخ شدگی را هم گوش کنیم. در این پایان حرفها میخواهم به شمس لنگرودی بپردازم. شاعری که این روزها خیلی به شعر فکر نمیکند اما شعرهای زیادی گفته. دو جلد کلیاتش در بازار موجود است و به گفته ناشرش یکی از پرفروشهای کلیات است. کسی که همیشه مدام به شعر فکر میکرده و دغدغه شهر داشته. البته حالا هم شعر را فراموش نکرده. آن را وارد ترانه کرده و شکل دیگری از شعر را تجربه میکند. باز هم رسیدم به کلمه تجربه. با اینکه خیلی ها استاد میشوند ولی دیگر تجربه کردن را فراموش میکنند و میخواهند استاد بمانند اما شمس جزو آن دسته از افرادی است که همیشه این تجربه کردن را دوست داشته. دلش میخواسته راهی تازه را پیش بگیرد و مسیری جدید امتحان کند. اینبار هم خوانندگی را دنبال میکند. چه شمس خواننده را دوست داشته باشیم یا شمس شاعر و دکلمهگر را دوست داشته باشیم چیزی که اهمیت دارد این است که او شکلی از زندگی را تجربه میکند که مخصوص خودش است.
تو دستهای شگفت انگیزی داری
این مدت بیشتر پیشنهادهای ما کودکانه بودهاند اما این بار کتابی نوجوانانه را پیشنهاد میکنیم. «35 کیلو امیدواری» نام جالبی دارد و درباره پسری 13 ساله و 35 کیلویی است که دستهای ماهری دارد و میتواند وسایلی را بسازد و تعمیر کند. مهارتهایی که در مدرسه چندان به کارش نمیآیند و به همین دلیل هم از مدرسه متنفر است. او که بیشتر وقتش را در کارگاه پدربزرگش میگذراند به فکر میافتد تا برای رفتن به هنرستان تلاش کند و بتواند از مهارتهایش استفاده کند. نویسنده این کتاب «آنا گاوالدا» است که او را بهعنوان نویسنده آثاری برای بزرگسالان مانند «دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد» میشناسید اما او در نوشتن این اثر نوجوانانه هم بسیار موفق بوده و توانسته داستانی جذاب برای این گروه سنی حساس خلق کند. شاید چون به گفته خودش این داستان را براساس تجربههای دوران آموزگاری اش نوشته است. نوجوانان در این سنین دچار مشکلات زیادی میشوند و نمیتوانند با خیلی چیزها کنار بیایند اما «35 کیلو امیدواری» به آنها کمک میکند توانایی هایشان را بشناسند و آنها را پرورش دهند و اعتماد به نفسشان را به دست بیاورند. البته در قالب داستانی خواندنی و نه با نصیحتهایی که نوجوانان از آنها متنفرند. جالب است که گاوالدا درباره این کتاب میگوید: «این داستان را برای قدردانی از دانشآموزانی نوشتم که در مدرسه نمرههای خــــــــوبــــــــی نمیگرفتند
اما استعــــــــــدادهــــــــــــــای شگفت انگیزی داشتند.»
35 کیلو امیدواری
نویسنده: آنا گاوالدا
مترجم: آتوسا صالحی
نشر: افق
شهروند مجـــازی
یگانه خدامی
#تعویق_کنکور
خبر تعویق برگزاری کنکور سراسری برای داوطلبانی که مدتهاست هشتگ میزنند و نگران سلامتی خود و خانوادهشان هستند، خوشحالکننده بود. هرچند که همه نگران تصمیم نهایی ستاد مبارزه با کرونا بودند و از این میگفتند که چرا خبرها دقیق و قطعی اعلام نمیشود. در این میان مخالفان تعویق کنکور هم فعال بودند و از خستگی و بلاتکلیفی این روزهایشان مینوشتند: «ببین مافیای نامرد مخالف تعویق! من بالاخره که کنکورمو میدم. اما بهت قول میدم از این به بعد رسالتم این باشه که جلوی هرکسی که بخواد تو مؤسسه شما ثبتنام کنه بگیرم»، «خطاب به مخالفا:که نمیدونم واقعاً داوطلبید یا نه.که نمیدونم چند نفرین. ولی خنده دارترین جای مسأله اینه دم از فشار و استرس میزنین و حرف همتونم اینه: بزارین بدیم تموم شه بره خسته شدیم. اگر خسته شدین و چیزی ندارین دیگه بخونین خب استراحت کنین جداً»، «ما خواستار تعویق کنکور هستیم. سلامت جامعه مهمتر از این آزمونها هست لطفاً اجازه ندید که با جان مردم بازی شود»، «کسی که واقعاً خونده باشه مثل خود من که از شهریور 98 دارم میخونم، خوشحاله که وقت بیشتری داره واسه جمع بندی. ولی کسی که نخونده ناراحته چون میخواد زود بده بره و بره دنبال عشق و حال»، «خوشحالم برای تعویق فقط و فقط بهخاطر جون مادر و پدرم وگرنه ۳ سال از زندگیمو گذاشتم پای این لعنتی»، «کنکوری نیستم. ولی خیلی بده بلاتکلیفی.یا یهو بگن میره آذر ماه که ورودی ترم بهمن باشن یا میره برای سال دیگه. چیه همش یک ماه یک ماه میندازن عقب. اعصاب آدم خرد میشه»، «اینکه کنکور به تعویق افتاد خبر خوبی بود، اما نباید فراموش شود این قدم اول مبارزه با مافیای کنکور بود»، «وقتی تاریخ قطعی کنکور مشخص بشه، یه روز صبح میرم قدم میزنم و بعدش تا خود کنکور ارتباطمو با کل دنیا قطع میکنم؛ حالم از خبر به هم میخوره دیگه.»، «کنکور عقب افتاد. یه جمله شاید واسه خیلیا یه خبر خوشحالکننده باشه ولی واسه اون بدبختی که داره یک سال تلاش میکنه نه. اونی که خوشحاله به خودش وعده میده شروع کنه»، «در بین تمامی دفعاتی که خبر تعویق کنکور آمد، این بار وجه عقلانی داشت. اینکه سازمان سنجش در اجرای پروتکلها کم کاری کرد، دو کنکور ارشد و دکتری با شرکتکننده کمتر رو نتونست مدیریت کنه و وزیر بهداشت بدرستی این بار جلوی برگزاری رو گرفت تا شرایط و لوازم انجام کار فراهم بشه»، «دلم برای کنکوریهای مخالف تعویق که سرشون تو کتاب بود و وقت هشتگ زدن نداشتند سوخت.»، «کنکور زندگی همه مارو تحث تأثیر قرار میده.. اطرافم پر از دانشآموز کنکوریه و توی خانواده هم دوتا کنکوری هست. عجیبه هرکس که من میبینم واقعاً به مرز استیصال و از هم گسیختگی رسیده چطور شماها هنوز توان دارید 40 روز دیگه هم بلاتکلیف باشید؟!»، «این بچههای مردم همینجوریشم روانشون با کنکور بهم میریزه، حالا هرروزم یه خبر میدن که هست، نیست، هست، نیست»، «شاید نظرات در مورد تعویق یا برگزاری کنکور متفاوت باشه با دلایل متفاوت؛ اما بعید میدونم کسی بین انسانها معنی «اطلاع ثانوی» رو تو یه همچنین شرایطی درک کنه! تازه جالبیش اینه که خبر رو در حالی دادن که قطعی نشده و ستاد باید تصمیم نهایی رو بگیره.»
خیابان بازرگان
دیروز حجت نظری عضو شورای شهر تهران در توئیتر خبر از نامگذاری یک خیابان با نام مهدی بازرگان نخستوزیر دولت موقت داد. او نوشت: «پس از گذشت دوسال از نامگذاری خیابانی بهنام دکتر محمد مصدق، امروز با پیگیریهایی که انجام شد، خیابانی بهنام مرحوم مهندس مهدی بازرگان در صحن شورای شهر تهران به تصویب رسید.»
نظری چند روز پیش هم از نامگذاری دو خیابان بهنامهای سهیل گوهری و روحالله رجایی روزنامه نگاران درگذشته بهدلیل بیماری کرونا خبر داده بود که واکنشهای منفی بسیاری داشت. کاربران زیادی درباره اینکه بهتر است خیابانهایی بهنام شهدای کادر درمان نامگذاری شود مینوشتند. پس از این جنجالها خبری که دیروز نظری منتشر کرد هم واکنش منفی داشت و هم مثبت: «نامگذاری خیابان سازمان آب در غرب تهران بهنام زندهیاد مهندس مهدی بازرگان! هرچند بسیار دیر اما، مبارک است. هرچند خیابانی اصلیتر و بزرگتر برازنده نام بازرگان بود.»، «الان خیابانی بهنام آقای بازرگان ثبت شد ولی با هزار عجز و لابه و رشوه تونستم تو قم برم سر آرامگاه ایشون»، «واقعاً هیچ کاری غیر از تغییر نام ندارید؟ میدونید هربار یه اسم عوض میکنید مردم اون آدرس چقدر بدبخت میشن و تمام اسناد و مدارکشون به هم میریزه؟! کجای دنیا دیدید اسم خیابون رو عوض کنن؟!»، «حالا این کار خوبه ولی شهر مشکلات دیگهای هم داره، به اونها هم یه نیم نگاهی بندازید.»، «زمانی که بازرگان مسئول
لوله کشی آب تهران شد، ابتدا برای مردم جنوب شهر لوله کشی کرد، بعد مناطق شمال تهران! شورای شهر تهران به جای این تقربهای مصنوعی به مهندس بازرگان، اگر راست میگوید از کردار بازرگان پیروی کند. فسادها در شهرداری تهران و وضعیت بد مناطق جنوب شهر را پیگیری کند»، «شورای شهر تهران کار دیگهای غیر از تغییر نام خیابانها برای تهران نداره.»، «کاش در طول چهار سال گذشته موفق شده بودیم به شورای شهر تهران بفهمانیم که اولویتهای مهم تری از بازیهای سیاسی با نام خیابانهای تهران هم هست.»، «املاک نجومی چی شد؟ فروش تهران چی شد؟ باغهای تهران و...ثبت احواله یا شورای شهر؟»، «ضمن تشکر از اعضای شورای شهر، امیدوارم این مسیری باشد برای قدردانی از همه خادمین ملت از هر فکر و عقیده و مرام...»، «درود بر هر فرد و مجموعهای که مفاخر ملی چون مهندس بازرگان و دکتر مصدق را ارج مینهند.»
به نام تاریخ
22 مرداد
صد و چهل و ششمین روز از سال 99 است و امروز درباره هنرمندانی میخوانیم که شاید کمتر با آنها آشنا باشید اما آثاری شاخص و مطرح در عرصه فرهنگ و هنر خلق کردهاند.
تولدها
شیرین بزرگمهر: مترجم و پژوهشگر تئاتر سال 1326 در چنین روزی به دنیا آمد. او در تگزاس در رشته مطالعات تئاتر تحصیل کرد و در این حوزه تألیفات زیادی هم دارد. مدتی مدیر گروه دانشکده سینما و تئاتر بود و به گفته دانشجویانش یکی از بهترین دورههای این دانشگاه در دوره او طی شد. زمانی که این دانشکده بهترین سالن تجربی تئاتر دانشجویی را داشت. «تمرینهای تئاتر فمینیستی»، «تاریخ لباس»، «مطالعات تئاتر و اجرا»، «وانمایی اسطورهای مدرنیسم»، «تأثیر ترجمه متون نمایشی بر تئاتر ایران»، «گفتمان در عرصه تئاتر ایران از عهد ناصری تا پایان عصر پهلوی» و «تئاتر واقعگرا و دیالوگهای جدید» از کتابهایی است که به قلم بزرگمهر نوشته و منتشر شده است.
بردیا کیارس: آهنگساز و نوازنده مشهور ویولن سال 1358 به دنیا آمد. بردیا کیارس ابتدا سنتور را از پدرش یاد گرفت و از سال 74 نواختن ویولن را نزد استادانی مانند سهیل دهبستی و ابراهیم لطفی آغاز کرد. او در ارکستر سمفونیک تهران و ارکستر ملی ایران نواخته و از سال 89 تا 91 رهبر ارکستر ملی ایران بود. رهبری ارکستر تئاتر موزیکال «بینوایان» و «الیور توئیست» از دیگر فعالیتهای بردیا کیارس در سالهای اخیر بوده است. البته بردیا کیارس در آهنگسازی برای فیلمها هم فعال است و تاکنون موسیقی متن فیلمهایی مانند «شکوفههای سنگی»، «اسپاگتی در هشت دقیقه»، «زن بدلی»، «خدا نزدیک است»، «خواب لیلا»، «یک وجب از آسمان» و «ارغوان» را ساخته است. کیارس چند سالی است در هنرستان موسیقی ملی و دانشگاه هم تدریس میکند.
سعید ایراننژاد شاعر، سامان بختیاری شاعر، فرشید حاجیزاده شاعر، شهلا زرلکی داستان نویس، محمد عزیزی داستان نویس، سیدمهرداد موسویان داستان نویس، نجمه مولوی داستان نویس و محمدرضا شرفالدین مدیر انجمن دفاع مقدس هم متولد امروز هستند.
درگذشت ها
موشق سروری: گرافیست مطرح ایران که از پیشگامان این هنر در کشور محسوب میشود سال 1360 در چنین روزی درگذشت. موشق سروری متولد 1289 بود و از نوجوانی در نوشتن نمایشنامههای کودکانه و کارگردانی آنها فعال بود. علاقهاش به گرافیک باعث شد تا همراه برادرش آتلیهای تأسیس کند و آگهیهایی برای تئاتر بسازد که این کار با ساخت دکور برای سینما و نقاشی اعلانهای بزرگ سردر سینماها ادامه پیدا کرد. او به کارگردانی هم پرداخت و سال 1334 نخستین فیلمش، به نام «مهتاب خونین» را ساخت. «شب نشینی در جهنم» کار بعدی او بود که همراه ساموئل خاچیکیان
کارگردانی اش کرد. فیلمی که از نظر استفاده از دکورهای خاصی که خودش ساخته بود و تکنیکهای فنی فیلمسازی شاخص بود.
توماس مان: نویسنده مشهور آلمانی سال 1955 درگذشت. او که متولد 1875 بود در دانشگاه رشتههای تاریخ و ادبیات خواند و در سال 1897 که همراه برادرش به ایتالیا رفت نوشتن کتاب «بودنبروک ها» را آغاز کرد. کتابی که سال 1901 منتشر شد و شهرت زیادی برایش همراه آورد. آثار بعدی او با نامهای «تریستان»، «تونیو کروگر»، «ساعت دشوار»، «در آیینه»، «فونتان پیر» و «مرگ در ونیز» آثار بعدی او بودند اما «کوه جادو» که در سال 1924 منتشر شد باعث شد توماسمان بیش از قبل شناخته شود. پس از آن «گوته و تولستوی»، «گفتار و پاسخ» و «یادداشتهای پاریس» را نوشت و در سال 1929 جایزه نوبل ادبیات را برنده شد. بهعنوان نخستین آلمانیای که توانسته این جایزه را به دست آورد. او مخالف هیتلر بود و به همین دلیل از سوی رایش سوم تحت تعقیب قرار گرفت و مجبور شد به سوئیس و بعد هم به امریکا برود. سال 1953 دولت فرانسه به او نشان افتخار صلیب لژیون دونور را اهدا کرد.
اوژن دولاکروا: نقاش مشهور فرانسوی 157 سال پیش در چنین روزی درگذشت. اوژن دولاکروا که بهعنوان مهمترین نقاش رمانتیسیسم فرانسه شناخته میشود در سال 1798 به دنیا آمد و از سال 1822 به شهرت رسید. بهعنوان نقاشی که کارهایش معیارهای نقاشانه رمانتیکی داشتند. او براساس معیارهای آکادمیک کار نمیکرد با اینکه از دانش آموختگان دانشسرای عالی ملی هنرهای زیبای پاریس بود. او معتقد بود در نقاشی رنگ از طراحی و خلاقیت از دانش مهمتر است و به همین دلیل حتی به شمال آفریقا سفر کرد تا درباره رنگهای تابناک و ارائههای رمانتیک جهان پژوهش کند. در سال 1832 از اوژن دولاکروا خواسته شد تا مأموریت یکی از دیپلماتهای فرانسوی را به مراکش بهصورت تصویری مستند کند و حاصل این مأموریت نقاشیهایی از این کشور و مردمش شد که هنوز هم بسیار شاخص هستند. او تحت تأثیر نویسندگانی چون دانته قرار داشت و نقاشیهایی مانند «قایق دانته» را براساس آثار او کشید. «کشتار خیوس»، «مرگ سارادانا پالوس»، «زنان الجزایری»، «پرتره فردریک شوپن» و «سلطان مراکش» از نقاشیهای مشهوری است که از دولاکروا به جا مانده است.
عکس نوشت
علیرضا قربانی جدیدترین آلبومش را با نام «با من بخوان» منتشر کرد. آهنگساز این آلبوم حسام ناصری است و ۱۰ قطعه در قالب آن منتشر شده که تعدادی از آنها پیش از این در اجراهای زنده یا بهصورت تک آهنگ به گوش شنوندگان رسیده بود اما چند قطعه جدید از پروژه «با من بخوان» را هم در این آلبوم میشنوید. «میدانی تو» با شعر ابوسعید ابوالخیر، «عاشقانه نیست» با شعر اهورا ایمان، «دلم گرفته» با شعر مریم مروج، «آمد خزان» با شعر مولانا، «الله مزار» با شعر محمد ابراهیم جعفری، «بوی گیسو» با شعر واقف لاهوری، «روزگار غریب» با شعر احمد شاملو و حمید خلف بیگی، «پل» با شعر احمد امیر خلیلی، «باغ اهورایی» با شعر حسین منزوی و «از خون جوانان» با شعر و آهنگ عارف قزوینی قطعات آلبوم «با من بخوان» هستند.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
منوچهر والیزاده: نسل جوان دوبلورها آینده درخشانی دارند
-
سنت سترون یا سترگ
-
شبیه بودن به خود
-
تو دستهای شگفت انگیزی داری
-
شهروند مجـــازی
-
به نام تاریخ
-
عکس نوشت
اخبارایران آنلاین