درباره کتاب «عطر سنبل، عطر کاج»

شب آغاز هجرت آن‌ها

الهام اشرفی
نویسنده

سال 1384 که نه کپشن اینستاگرامی بود و نه پست‌های چندخطی توئیتر و تعداد وبلاگ‌های شخصی هنوز آنقدر زیاد نبود که ما هر روز روزمرگی‌های یک نفر را بخوانیم و در لابه‌لای خطوط و واژه‌های همین روزمرگی‌های به‌ظاهر بی‌اهمیت، کلی حس‌های خنده، گریه، غرور، غم و چه‌وچه به روحمان نفوذ کند، کتابی منتشر شد که فقط‌ وفقط با تبلیغ دهان‌به‌دهان و اندکی نوشته‌های مجله‌های آن موقع در دست اغلب کتابخوان‌ها و حتی کتاب‌نخوان‌ها دیده می‌شد. کتابی که اسم نویسنده‌اش هم تلفیق عجیبی بود از یک اسم ایرانی و فرانسوی (فرانسوی بودنش را به‌خاطر الکساندر دومای فرانسوی می‌دانستیم)؛ فیروزه جزایری دوما که گویا در دنیا به فیروزه دوما شناخته‌ شده است. از عجایب دیگر کتاب برای آن سال‌ها این نکته هم بود که کتاب خاطرات یک ایرانی بود که در ایران «ترجمه» شده بود. کتاب «عطر سنبل، عطر کاج» با عنوان اصلی‌اش، «فارسی شکر است» خاطرات فیروزه جزایری است از مهاجرت خودش و خانواده‌اش به امریکا، کی؟ همان سال‌های قبل از انقلاب ایران. فیروزه در واقع این خاطرات را زمانی که بچه‌دار شده و وبلاگی هم وجود نداشت برای بچه‌هایش می‌نوشته و اصلاً قصد منتشر کردن آنها را نداشته. تا اینکه به طریقی به‌هرحال خاطرات به زبان انگلیسی منتشر می‌شوند و خیلی هم در امریکا مورد اقبال قرار می‌گیرد و چندین و چند جایزه نیز کسب می‌کند. نگاه نکنید به امروز که چشم ما پر است از عکس‌ها و فیلم‌هایی که خیلی از اینفلوئنسرها و یوتیوبرها از سفرهایشان به اقصی نقاط دنیا در صفحاتشان به اشتراک می‌گذارند و یا گوشمان از طریق پادکست‌ها پر است از خاطرات و بیان تجربه‌های افرادی که به‌طریقی پا در راه مهاجرت گذاشته‌اند. کتاب فیروزه دوما دقیقاً همین کار امروزی‌ها را بیست سال پیش در قالب یک کتاب و با زبانی طنز کرده است. وجه تمایز کتاب فیروزه جزایری با کتاب‌های مشابه زبان و لحن طنز خاطراتش است، کتاب را که دست بگیری می‌توانی با فراغ بال بخوانی و بخندی. فیروزه با مقابل هم قرار دادن سنت و فرهنگ‌های ایرانی و امریکایی لحظات و خاطرات خودش را برای ما تصویرسازی می‌کند و اغلب همین تقابل‌هاست که خنده و گاه قهقهه را بر لب‌های خواننده می‌نشاند. خنده‌هایی که البته به طرز عجیبی آغشته به غمی در لایه زیرین است. در بخشی از کتاب با عنوان «من و باب هوپ» نویسنده به مقایسه تعطیلات نوروز و چگونگی برگزاری مراسم نوروز و تعطیلات کریسمس پرداخته که به نظرم غمگین‌ترین بخش کتاب است. اصلاً علت تغییر نام کتاب در ایران همین درون‌مایه این بخش از کتاب است.
مادامی که کتاب را می‌خوانی حس می‌کنی که خانم فیروزه با نوشتن این خاطرات غم ناشی از مهاجرتش را به طریقی تلطیف کرده است؛ آن‌هم با زبان و لحنی طنز. طنزی که بخش زیادی از آن وامدار پدر عجیب و بامزه خانم فیروه است. موقع خواندن کتاب با خودم می‌گفتم چطور ممکن است کسی خصوصی‌ترین ویژگی‌های پدر و مادرش را دستمایه کتاب خاطراتش قرار دهد؟ البته امروز می‌دانم که این برون‌ریزی و خودِ خود بودن بخشی از ویژگی‌های اخلاقی جهان مدرن است که البته برای تفکر شرقی ما هنوز هم کمی عجیب است. سوتیتر: نگاه نکنید به امروز که چشم ما پر است از عکس‌ها و فیلم‌هایی که خیلی از اینفلوئنسرها و یوتیوبرها از سفرهایشان به اقصی نقاط دنیا در صفحاتشان به اشتراک می‌گذارند و یا گوشمان از طریق پادکست‌ها پر است از خاطرات و بیان تجربه‌های افرادی که به‌طریقی پا در راه مهاجرت گذاشته‌اند. کتاب فیروزه دوما دقیقاً همین کار امروزی‌ها را بیست سال پیش در قالب یک کتاب و با زبانی طنز کرده است.

جستجو
آرشیو تاریخی