ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
رئیس جمهوری:
مردم در ایام عید برای حفظ سلامتی از سفر صرفنظر کنند
حسن روحانی روز شنبه در ستاد ملی مقابله با کرونا گفت: تردد و سفر در شهرهای قرمز و نارنجی ممنوع است و کسی برای مسافرت به این شهرها برنامهریزی نکند. به گزارش پایگاه اطلاعرسانی دولت، رئیسجمهوری شرایط کشور از لحاظ درگیری با ویروس کرونا را مورد اشاره قرار داد و گفت: براساس گزارشها و آمارهای ارائه شده، امروز بجز استان خوزستان و تا حدودی هم استان چهارمحال و بختیاری در بقیه استانها شاهد شرایط به نسبت مناسبی هستیم و انصافاً کادر درمان و مردم زحمات و همراهی خوبی از خود نشان دادند. رئیسجمهوری روزهای پایانی آخر اسفند و دو هفته اول فروردین ماه را دارای شرایط ویژهای توصیف کرد و گفت: مردم در این ایام تردد، دورهمی و رفت و آمدهای بیشتری دارند و تعداد سفرها نیز افزایش مییابد لذا از مردم خواهش میکنیم حتیالامکان در ایام عید از رفتن به سفر صرفنظر کنند. روحانی اظهار داشت: با توجه به اینکه در دو سال گذشته مردم به خاطر سیل و کرونا نتوانستند به سفر بروند لذا چنانچه به هر دلیلی تصمیم به مسافرت داشتند حتماً باید پروتکلهای بهداشتی را بیش از همیشه مراعات کنند. اما قطعاً سفر نرفتن بهتر از سفر رفتن است ضمن اینکه از مردم خواهش میکنیم که در خرید ایام عید فاصلهها و موارد بهداشتی را به دقت مراعات کنند و تا جایی که امکان دارد خرید خود را اینترنتی انجام دهند. رئیسجمهوری گفت: مردم باید بدانند که تولید واکسن در دنیا محدودیتی دارد و امکان تولید واکسن به اندازه همه جمعیت وجود ندارد ضمن اینکه در توزیع واکسن هم عدالت مراعات نمیشود از اینرو نمیتوان گفت که چون واکسن به بازار آمده از این معضل عبور کردیم و نیازی به رعایت اصول بهداشتی نیست. رئیسجمهوری تولید برنامههای متنوع توسط صداوسیما و فضای مجازی را مورد تأکید قرار داد و گفت: فضای مجازی و صداوسیما باید برای اوقات فراغت مردم و تعطیلات برنامهریزیهای لازم را انجام دهند. از سوی دیگر، سخنگوی ستاد ملی مقابله با کرونا نیز با اشاره به مصوبات ستاد کرونا برای تعطیلات نوروز گفت: سفرها میتواند بسیار خطرناک باشد و منجر به انتقال ویروس شود و این ویروس جهش یافته که قدرت سرایت بالایی دارد، اگر از استانی به استان دیگر جابهجا شود قطعاً میتواند آن استان را درگیر کند و اگر این سفرها اتفاق بیفتد، استانی که اکنون وضعیت باثباتی دارد، میتواند قطعاً وضعیتش بدتر شود و موج جدیدی شکل بگیرد.علیرضا رئیسی با تأکید بر اینکه سفرها تا حد امکان انجام نشود، ادامه داد: براساس مصوبهای که در ستاد داشتیم این بود که در شهرهای قرمز و نارنجی سفر کاملاً ممنوع شود و در سایر شهرها اعم از زرد و آبی با رعایت پروتکلهای بسیار سختگیرانه بتوانند سفرهای ضروری خودشان را انجام دهند.
استقلال برد ، پرسپولیس مساوی کرد و صدرنشین ماند
شروع شیرینِ فرهاد
گروه ورزشی/ هفته هفدهم لیگ برتر فوتبال دیروز با انجام 8 بازی پشتسر گذاشته شد. در یکی از دیدارهای حساس این هفته، صنعت نفت از ساعت ۱۵ در ورزشگاه تختی آبادان میزبان پرسپولیس بود. سرخپوشان پایتخت خرید جدید خود مهدی ترابی را به آبادان برده بودند اما به علت شکایت سوشا مکانی که پیگیر طلبش است، یحیی نتوانست او را در لیست قرار دهد. اما صنعت نفت با پرداخت مطالبات مکانی پنجرهاش باز شد و توانست از امید خالدی یار جدیدش در ترکیب اصلی استفاده کند و رحیم زهیوی هم روی نیمکت بود. در این شرایط، یحیی گلمحمدی از همان ترکیب بازیهای قبلی بهره برد و تنها به جای سعید آقایی که 4 اخطاره بود از علی شجاعی در دفاع چپ استفاده کرد. در ۱۵ دقیقه ابتدایی شاهد بازی پایاپایی بودیم و توپ بیشتر در میانه زمین در جریان بود. حکیم نصاری دقیقه ۲۱ با توپگیری در میانه میدان و ارسال پشت مدافعان پرسپولیس فرصت خوبی برای طالب ریکانی ایجاد کرد و ضربه این بازیکن هم از حامد لک عبور کرد اما پشت سر او سیدجلال حسینی اجازه نداد توپ وارد دروازه شود. دقیقه 27 خالدی توپ را روی دروازه فرستاد ولی ضربه سر ریکانی با اختلاف کم به بیرون رفت. در ادامه بازهم بازی در میانه میدان در جریان بود و پایانبخش این نیمه شوت محمود مطلقزاده در دقیقه 45+1 از پشت محوطه جریمه بود که از کنار دروازه حامد لک با اختلاف به بیرون رفت. نیمه دوم با حملات نفت آغاز شد و دقیقه 46 رضا خالقیفر در موقعیت گلزنی قرار گرفت اما ضربه این بازیکن را لک با واکنشی بموقع مهار کرد. شاگردان پورموسوی که حملات خطرناکتری نسبت به میهمان داشتند، دقیقه 76 هم صاحب فرصت شدند ولی شوت خطرناک نصاری از پشت محوطه جریمه با اختلاف کمی از بالای دروازه به بیرون رفت. دقیقه 80 گلمحمدی دو تعویض همزمان انجام داد و مهدی عبدی به جای شجاعی و محمدمهدی مهدیخانی به جای سیامک نعمتی وارد زمین شدند اما این تعویضهای هجومی هم ثمری نداشت و بازی با تساوی بدون گل به پایان رسید تا پرسپولیس پس از 6 برد پیاپی، این بار به تساوی بسنده کند. نفتیها که در خانه تیم خطرناکی نشان دادهاند این بار هم موفق بودند و ترمز تیم صدرنشین را کشیدند.
ارسلان پیام آور شادی آبی ها
درمهمترین بازی هفته، استقلال و فولاد از ساعت ۱۷:۳۰ در ورزشگاه آزادی به مصاف هم رفتند. دیداری که اولین حضور دوباره فرهاد مجیدی روی نیمکت آبیپوشان بود و تقابل او با جواد نکونام که اوهم ازگزینههای سرمربیگری استقلال بود، این مسابقه را جذابتر کرده بود. این بازی آرام آغاز شد اما رفته رفته به هیجان آن اضافه شد. دقیقه ۷ محمد نادری در محوطه جریمه فولاد سرنگون شد اما کمیل غلامی داور مسابقه اعتقادی به پنالتی نداشت. دقیقه 10 شوت سرضرب آیاندا پاتوسی با اختلاف بسیارکم از کنار دروازه به بیرون رفت. دقیقه 20 پاس عالی شیمبا پشت مدافعین استقلال به ساسان انصاری رسید و ضربه چیپ این بازیکن از بالای سر رشید مظاهری در حال ورود به دروازه بود که سیداحمد موسوی توپ را از روی خط بیرون کشید. دقیقه 38، توپگیری خوب وریا غفوری در میانه میدان باعث خلق یک ضدحمله خطرناک شد که در ادامه پاس کاپیتان استقلال، دیاباته را در موقعیت تک به تک قرار داد ولی ضربه چیپ این بازیکن ارتفاع لازم را نداشت و با واکنش خوب فروزان این توپ از دست رفت تا نیمه اول با تساوی بدون گل به پایان برسد. در نیمه دوم استقلال حملات خود را برای زدن گل، بیشتر کرد. دقیقه 69 یک ضربه کاشته چسبیده به گوشه محوطه جریمه نصیب استقلال شد و قایدی این ضربه را به روی دروازه فرستاد که با ضربه سر دیاباته همراه شد ولی توپ مهاجم اهل مالی با اختلاف بسیار کم از بالای دروازه به بیرون رفت. دقیقه 70 مجیدی 2 تعویض همزمان انجام داد و بابک مرادی به جای وریا غفوری و امیرارسلان مطهری به جای دیاباته وارد زمین شدند. دراین شرایط و دقیقه 82 ضربه ایستگاهی پشت محوطه جریمه نصیب استقلال شد که ضربه قایدی به دست کولیبالی برخورد کرد و در ادامه نیز مدافع فولاد روی مطهری مرتکب خطا شد تا داور اعلام ضربه پنالتی کند و مطهری که پشت این توپ ایستاده بود، ضربهاش را به گوشه دروازه فرستاد و تیمش را پیش انداخت. در ادامه فولاد برای به تساوی کشاندن بازی تلاش کرد ولی ثمری نداشت تا این بازی 1-0 به سود استقلال به پایان برسد و آبیپوشان دراولین حضور مجیدی دوباره طعم شیرین برد را بچشند و با 30 امتیاز جایگاه سومی خود را بهبود بخشند.
آتشبازی سپاهان، برد تراکتور و شهرخودرو
دو دیدار گل گهر- مس رفسنجان در ورزشگاه شهید سردار سلیمانی سیرجان و سایپا - نفت مسجدسلیمان در ورزشگاه شهید دستگردی تهران با تساوی بدون گل به پایان رسید. شهرخودرو در ورزشگاه امام رضا (ع) مشهد 2-0 پیکان را از پیش رو برداشت تا شاگردان سیدمهدی رحمتی در اوج حاشیههای مربوط به واگذاری باشگاهشان به یک برد خوب دست پیدا کنند. مهراد بایرامی (8) مهاجم جدید شهرخودرو که در نیم فصل از نساجی به این تیم آمده و احمدالجبوری (84) برای مشهدیها گلزنی کردند. دقیقه 52 این دیدار در یک نبرد هوایی بین علی نعمتی بازیکن شهرخودرو و مجید عیدی بازیکن پیکان، نعمتی از ناحیه سر و گردن آسیب دید و در ادامه دچار تشنج و به بیمارستان منتقل شد. آلومینیوم در ورزشگاه امام خمینی(ره) اراک 6-1 مغلوب سپاهان شد. محمد محبی (15)، سجاد شهباززاده (28 و 60)، خلعتبری (49)، دانیال اسماعیلیفر (87 و 93) برای زردپوشان اصفهانی گلزنی کردند تا شاگردان محرم نویدکیا به یک پیروزی دلچسب و ارزشمند دست یابند و تک گل آلومینیوم را سیدمهدی حسینی در دقیقه(1+45)به ثمر رساند. سپاهان ۳۴ امتیازی شد و تنها به خاطر تفاضل گل کمتر نسبت به پرسپولیس در رده دوم جدول باقی ماند. اراکیها در این دیدار دو اخراجی داشتند؛ محمد ایرانپوریان مدافع این تیم (دقیقه ۴۸) و محمود خرمزی سرمربیشان به دلیل اعتراض به داور (دقیقه ۶۶). تراکتور در ورزشگاه یادگار امام (ره) تبریز 2 -1 از سد نساجی گذشت. محمود قائدرحمتی (14) برای نساجی و محمد عباسزاده (22) و میثم تیموری (3+45) برای سرخپوشان تبریزی گلزنی کردند تا رسول خطیبی اولین بردش را با تراکتور به دست آورد و در مقابل مجید جلالی همچنان بدون برد با نساجی به کارش ادامه دهد و هواداران این تیم به امید روزهای بهتر چشم انتظار بازیهای پیش رو بمانند. همچنین ذوب آهن در ورزشگاه فولادشهر 2-0 ماشین سازی را از پیش رو برداشت. مجتبی حق دوست (1) و فرشاد محمدی مهر (71) برای شاگردان سیدمجتبی حسینی گلزنی کردند.
خرمزی: همه گلهای سپاهان مشکوک بود
محمود خرمزی، سرمربی موقت آلومینیوم اراک در نشست خبری پس از بازی با سپاهان از سمتش کنارهگیری کرد: «بابت این باخت از مردم اراک عذرخواهی میکنم. مدیرعامل باشگاه روز قبل از بازی پیش ما آمدند و حرف از فروش تیم زدند و اردوی تیم بههم ریخت. تمام گلهایی که خوردیم مشکوک بودند. بازیکنانمان، بازیکنان 3، 4 هفته قبل نبودند. این بازیکنان به جای اینکه به خاطر نان و نمکی که خوردند، خوب عمل کنند با شیطنتهایشان تیم را به هم زدند. خطیبی اگر رفت به خاطر شیطنت این آقایان بود. من با آقای خطیبی رفیق هستم و میدانم که شیطنتها منجر به رفتن او شد. متأسفانه همه گلهایی که خوردیم مشکوک بود. داور هم بد سوت زد. مقصر این باخت من نبودم. یک عده از بازیکنان از جان و دل مایه گذاشتند ولی خیلیهایشان راه میرفتند. این بازی آخرین بازی من به عنوان عضوی از تیم آلومینیوم بود.»
ارسلان پیام آور شادی آبی ها
درمهمترین بازی هفته، استقلال و فولاد از ساعت ۱۷:۳۰ در ورزشگاه آزادی به مصاف هم رفتند. دیداری که اولین حضور دوباره فرهاد مجیدی روی نیمکت آبیپوشان بود و تقابل او با جواد نکونام که اوهم ازگزینههای سرمربیگری استقلال بود، این مسابقه را جذابتر کرده بود. این بازی آرام آغاز شد اما رفته رفته به هیجان آن اضافه شد. دقیقه ۷ محمد نادری در محوطه جریمه فولاد سرنگون شد اما کمیل غلامی داور مسابقه اعتقادی به پنالتی نداشت. دقیقه 10 شوت سرضرب آیاندا پاتوسی با اختلاف بسیارکم از کنار دروازه به بیرون رفت. دقیقه 20 پاس عالی شیمبا پشت مدافعین استقلال به ساسان انصاری رسید و ضربه چیپ این بازیکن از بالای سر رشید مظاهری در حال ورود به دروازه بود که سیداحمد موسوی توپ را از روی خط بیرون کشید. دقیقه 38، توپگیری خوب وریا غفوری در میانه میدان باعث خلق یک ضدحمله خطرناک شد که در ادامه پاس کاپیتان استقلال، دیاباته را در موقعیت تک به تک قرار داد ولی ضربه چیپ این بازیکن ارتفاع لازم را نداشت و با واکنش خوب فروزان این توپ از دست رفت تا نیمه اول با تساوی بدون گل به پایان برسد. در نیمه دوم استقلال حملات خود را برای زدن گل، بیشتر کرد. دقیقه 69 یک ضربه کاشته چسبیده به گوشه محوطه جریمه نصیب استقلال شد و قایدی این ضربه را به روی دروازه فرستاد که با ضربه سر دیاباته همراه شد ولی توپ مهاجم اهل مالی با اختلاف بسیار کم از بالای دروازه به بیرون رفت. دقیقه 70 مجیدی 2 تعویض همزمان انجام داد و بابک مرادی به جای وریا غفوری و امیرارسلان مطهری به جای دیاباته وارد زمین شدند. دراین شرایط و دقیقه 82 ضربه ایستگاهی پشت محوطه جریمه نصیب استقلال شد که ضربه قایدی به دست کولیبالی برخورد کرد و در ادامه نیز مدافع فولاد روی مطهری مرتکب خطا شد تا داور اعلام ضربه پنالتی کند و مطهری که پشت این توپ ایستاده بود، ضربهاش را به گوشه دروازه فرستاد و تیمش را پیش انداخت. در ادامه فولاد برای به تساوی کشاندن بازی تلاش کرد ولی ثمری نداشت تا این بازی 1-0 به سود استقلال به پایان برسد و آبیپوشان دراولین حضور مجیدی دوباره طعم شیرین برد را بچشند و با 30 امتیاز جایگاه سومی خود را بهبود بخشند.
آتشبازی سپاهان، برد تراکتور و شهرخودرو
دو دیدار گل گهر- مس رفسنجان در ورزشگاه شهید سردار سلیمانی سیرجان و سایپا - نفت مسجدسلیمان در ورزشگاه شهید دستگردی تهران با تساوی بدون گل به پایان رسید. شهرخودرو در ورزشگاه امام رضا (ع) مشهد 2-0 پیکان را از پیش رو برداشت تا شاگردان سیدمهدی رحمتی در اوج حاشیههای مربوط به واگذاری باشگاهشان به یک برد خوب دست پیدا کنند. مهراد بایرامی (8) مهاجم جدید شهرخودرو که در نیم فصل از نساجی به این تیم آمده و احمدالجبوری (84) برای مشهدیها گلزنی کردند. دقیقه 52 این دیدار در یک نبرد هوایی بین علی نعمتی بازیکن شهرخودرو و مجید عیدی بازیکن پیکان، نعمتی از ناحیه سر و گردن آسیب دید و در ادامه دچار تشنج و به بیمارستان منتقل شد. آلومینیوم در ورزشگاه امام خمینی(ره) اراک 6-1 مغلوب سپاهان شد. محمد محبی (15)، سجاد شهباززاده (28 و 60)، خلعتبری (49)، دانیال اسماعیلیفر (87 و 93) برای زردپوشان اصفهانی گلزنی کردند تا شاگردان محرم نویدکیا به یک پیروزی دلچسب و ارزشمند دست یابند و تک گل آلومینیوم را سیدمهدی حسینی در دقیقه(1+45)به ثمر رساند. سپاهان ۳۴ امتیازی شد و تنها به خاطر تفاضل گل کمتر نسبت به پرسپولیس در رده دوم جدول باقی ماند. اراکیها در این دیدار دو اخراجی داشتند؛ محمد ایرانپوریان مدافع این تیم (دقیقه ۴۸) و محمود خرمزی سرمربیشان به دلیل اعتراض به داور (دقیقه ۶۶). تراکتور در ورزشگاه یادگار امام (ره) تبریز 2 -1 از سد نساجی گذشت. محمود قائدرحمتی (14) برای نساجی و محمد عباسزاده (22) و میثم تیموری (3+45) برای سرخپوشان تبریزی گلزنی کردند تا رسول خطیبی اولین بردش را با تراکتور به دست آورد و در مقابل مجید جلالی همچنان بدون برد با نساجی به کارش ادامه دهد و هواداران این تیم به امید روزهای بهتر چشم انتظار بازیهای پیش رو بمانند. همچنین ذوب آهن در ورزشگاه فولادشهر 2-0 ماشین سازی را از پیش رو برداشت. مجتبی حق دوست (1) و فرشاد محمدی مهر (71) برای شاگردان سیدمجتبی حسینی گلزنی کردند.
خرمزی: همه گلهای سپاهان مشکوک بود
محمود خرمزی، سرمربی موقت آلومینیوم اراک در نشست خبری پس از بازی با سپاهان از سمتش کنارهگیری کرد: «بابت این باخت از مردم اراک عذرخواهی میکنم. مدیرعامل باشگاه روز قبل از بازی پیش ما آمدند و حرف از فروش تیم زدند و اردوی تیم بههم ریخت. تمام گلهایی که خوردیم مشکوک بودند. بازیکنانمان، بازیکنان 3، 4 هفته قبل نبودند. این بازیکنان به جای اینکه به خاطر نان و نمکی که خوردند، خوب عمل کنند با شیطنتهایشان تیم را به هم زدند. خطیبی اگر رفت به خاطر شیطنت این آقایان بود. من با آقای خطیبی رفیق هستم و میدانم که شیطنتها منجر به رفتن او شد. متأسفانه همه گلهایی که خوردیم مشکوک بود. داور هم بد سوت زد. مقصر این باخت من نبودم. یک عده از بازیکنان از جان و دل مایه گذاشتند ولی خیلیهایشان راه میرفتند. این بازی آخرین بازی من به عنوان عضوی از تیم آلومینیوم بود.»
براساس لایحه بودجه 1400 ضریب حقوق کارکنان دولت 25 درصد افزایش مییابد
مختصات افزایش حقوق کارمندان
گروه سیاسی/ دیروز مجلس در دهمین روز رسیدگی به لایحه بودجه سال 1400 به سراغ حقوق کارمندان رفت. نمایندگان در جلسه نوبت دوم دیروز، حداقل حقوق کارکنان دولت، در سال ۱۴۰۰ را مبلغ ۳ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان تعیین کردند. آنان همچنین با افزایش ۲۵ درصدی حقوقها در سال آینده مشروط بر اینکه نسبت به سال 99 از سقف حداکثر ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان تجاوز نکند، موافقت کردند.
جلسات این روزهای مجلس اما، همچنان پر از حاشیه و بحثهای نمایندگان در مورد بودجه 1400 و البته نحوه رسیدگی به آن است. دیروز چند نفر از نمایندگان در جریان رسیدگی به بخش هزینهای لایحه بودجه سال ۱۴۰۰، از روند بررسی پیشنهادات نمایندگان در صحن مجلس انتقاد کردند و به سلیقهای اداره شدن مجلس معترض شدند. عباس گودرزی نماینده بروجرد در تذکری گفت: مجلس نباید سلیقهای اداره شود بهتر است در جلسه غیرعلنی تفاهمی میان همکاران و اعضای هیأت رئیسه برقرار شود تا از به وجود آمدن اختلاف جلوگیری به عمل آید. نقدی که دوستان چند روز گذشته نسبت به کل مجلس داشتند را قبول نداریم و باید اختلافات حل شود. سیدسلمان ذاکر نیز در تذکری دیگر با استناد به ماده ۲۲ آییننامه داخلی، بیان کرد: برخی دوستان هنگام رأیگیری در برخی رأیگیریها شرکت نمیکنند که هیأت رئیسه که مدیریت جلسه را برعهده دارد باید به نمایندگان در این رابطه تذکر دهد. قاضیزاده هاشمی نایب رئیس مجلس که ریاست جلسه را برعهده داشت، در پاسخ به تذکر گودرزی گفت: براساس ماده ۱۹۶ آییننامه داخلی مجلس اخطار و تذکر پس از رأیگیری درباره موضوع رأیگیری پذیرفته نمیشود و مصوبات مجلس قابل اصلاح و تغییر نیست. مجلس یازدهم مجلس خوب و صمیمی و یکدستی است و اختلاف نظری وجود ندارد و بحث کارشناسی درباره موضوعات طبیعی است. علیرغم اینکه بررسی بودجه طولانی است اما هر زمان که نمایندگان اصرار به طرح اخطار یا پیشنهاد داشتند به آنها اجازه داده شد.
دیروز اما نمایندگان وقتی که بند مربوط به افزایش حقوقها در سال آینده را در دستور کار داشتند و با پیشنهاد محمدعلی محسنی بندپی روبهرو شدند، باز هم بحث فریاد اعتراضشان بلند شد. بندپی در پیشنهادش گفت: متأسفانه در حال حاضر نخبگان در حال خروج از کشور هستند که باید جلوی آن را بگیریم. امروز ارزش پول ملی افت کرده و حقوقهای اساتید و نخبگان بعد از ۲۰ سال به بالای ۲۰ میلیون رسیده اما حقوق آنها به نرخ دلار زیر هزار دلار است حال اینکه در کشورهای همسایه به اعضای هیأت علمی و نخبگان رشتههای پزشکی حقوق بین ۱۰ تا ۱۵ هزار دلار میدهند. او پیشنهاد داد که این بند که در آن آمده حقوق هیچکسی بیشتر از ۲۵ میلیون نباشد حذف شود تا در این صورت انگیزههای مالی را برای ماندن نخبگان در کشور افزایش دهیم. این پیشنهاد با موافقت پورمحمدی که بهعنوان نماینده دولت در جلسه دیروز مجلس حاضر بود، همراه شد. او گفت: اگر پیشنهاد آقای محسنی بندپی رد شود نخبگان آسیب میبینند، قضات باید برای معیشت سهام خرید و فروش کرده و خلبانان هم در کشورهای خلیج فارس دنبال شغل باشند و نیروهای نظامی عالی رتبه باید سرافکنده باشند پس این عدالت و مساوات نیست؛ این مساوات بر اساس شکم بیان میشود که مورد انتقاد بزرگان بوده است. پس نباید علامتی بدهیم که بگویند مسئولان جمهوری اسلامی در دولت و مجلس به جای فربه کردن و تقویت مغز فقط به شکم توجه میکنند.
همین اظهارات کافی بود تا یکی از نمایندگان اعتراض خود را اعلام کند. علی خضریان نماینده تهران با استناد به ماده ۷۵ آییننامه در تذکری گفت: نماینده دولت با هتک حرمت به مجلس میگوید که نمایندگان در مجلس با شکمشان تصمیم میگیرند و او با عقلش صحبت میکند. لازم است اینجا چند نمونه از تصمیمات به ظاهر عقلانی دولت را عرض کنم تا مردم و نمایندگان تصمیم بگیرند و بدانند در این کشور چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است و عدهای چه حقوقهایی دریافت میکنند و تصمیم مجلس برای ممانعت از افزایش ضرایب حقوقها و ایجاد عدالت در این موضوع به چه دلیل است. خضریان گفت که این افزایش حقوق به شکل ضریبی به این معنی است که ۲۵ درصد به این ۴۰ میلیون حقوقها اضافه شود و ۱۰ میلیون تومان به این حقوقهای ۴۰ و ۵۰ میلیونی اضافه شود، در شرایطی که به حقوق یک کارگر یک میلیون تومان اضافه شود و این موجب شکاف طبقاتی بیشتر خواهد شد پس از نمایندگان خواهش میکنم با رأی خود مانع شکاف طبقاتی بیشتر شوند.
سید امیرحسین قاضیزاده هاشمی رئیس جلسه در پاسخ به این تذکر گفت: نماینده دولت در یادداشت مکتوبی به هیأت رئیسه توضیح داده که منظورش این بود که مجلس علاوه بر شکم مردم به مغز نخبگان نیز توجه کند. البته در نهایت نمایندگان با این پیشنهاد مخالفت کردند.
موضوع مورد بحث دیگر هم اینترنت بود که همچنان خبرساز است. مجتبی توانگر در جریان پیشنهاد اصلاحی خود در زمان بررسی بند «ی» تبصره ۶ ماده واحده لایحه بودجه در سخنانی اظهارات چند روز اخیر وزیر ارتباطات را جوسازی علیه مجلس خواند و گفت چرا باید مصوباتی را مطرح کنیم که بعداً عدهای مخالف مجلس انقلابی موضعگیری کنند، متن این مصوبه را ملاحظه کنید، ما آمدهایم ۱۰ درصد حقالسهم شرکتهای اپراتوری را به شرکت مخابرات بدهیم، چرا فرمان رهبری در موضوع شبکه ملی اطلاعات را به یک شعار تقلیل میدهیم. الیاس نادران اما در پاسخ به این تذکر پشت تریبون آمد و گفت: ما ذرهای در مصوبات صحن دخالت نکرده و آن را تغییر ندادیم بلکه براساس مأموریتی که به ما داده شده است آن را شفافتر کردهایم. او گفت: در موضوع اینترنت دستورات، تدبیرات و اختیارات نهادهای مختلف دیده شده است و مصلحت شورای عالی فضای مجازی وزارت ارتباطات، صداوسیما و سایر بخشها نیز دیده شده و هرکس در حوزه اختیارات خود باید بتواند اقدامات را انجام دهد. او همچنین گفت: از همکاران خود نیز درخواست میکنم در اظهارات خود دقت کنند تا این ذهنیت ایجاد نشود که در مجلس چنددستگی وجود دارد.
جلسات این روزهای مجلس اما، همچنان پر از حاشیه و بحثهای نمایندگان در مورد بودجه 1400 و البته نحوه رسیدگی به آن است. دیروز چند نفر از نمایندگان در جریان رسیدگی به بخش هزینهای لایحه بودجه سال ۱۴۰۰، از روند بررسی پیشنهادات نمایندگان در صحن مجلس انتقاد کردند و به سلیقهای اداره شدن مجلس معترض شدند. عباس گودرزی نماینده بروجرد در تذکری گفت: مجلس نباید سلیقهای اداره شود بهتر است در جلسه غیرعلنی تفاهمی میان همکاران و اعضای هیأت رئیسه برقرار شود تا از به وجود آمدن اختلاف جلوگیری به عمل آید. نقدی که دوستان چند روز گذشته نسبت به کل مجلس داشتند را قبول نداریم و باید اختلافات حل شود. سیدسلمان ذاکر نیز در تذکری دیگر با استناد به ماده ۲۲ آییننامه داخلی، بیان کرد: برخی دوستان هنگام رأیگیری در برخی رأیگیریها شرکت نمیکنند که هیأت رئیسه که مدیریت جلسه را برعهده دارد باید به نمایندگان در این رابطه تذکر دهد. قاضیزاده هاشمی نایب رئیس مجلس که ریاست جلسه را برعهده داشت، در پاسخ به تذکر گودرزی گفت: براساس ماده ۱۹۶ آییننامه داخلی مجلس اخطار و تذکر پس از رأیگیری درباره موضوع رأیگیری پذیرفته نمیشود و مصوبات مجلس قابل اصلاح و تغییر نیست. مجلس یازدهم مجلس خوب و صمیمی و یکدستی است و اختلاف نظری وجود ندارد و بحث کارشناسی درباره موضوعات طبیعی است. علیرغم اینکه بررسی بودجه طولانی است اما هر زمان که نمایندگان اصرار به طرح اخطار یا پیشنهاد داشتند به آنها اجازه داده شد.
دیروز اما نمایندگان وقتی که بند مربوط به افزایش حقوقها در سال آینده را در دستور کار داشتند و با پیشنهاد محمدعلی محسنی بندپی روبهرو شدند، باز هم بحث فریاد اعتراضشان بلند شد. بندپی در پیشنهادش گفت: متأسفانه در حال حاضر نخبگان در حال خروج از کشور هستند که باید جلوی آن را بگیریم. امروز ارزش پول ملی افت کرده و حقوقهای اساتید و نخبگان بعد از ۲۰ سال به بالای ۲۰ میلیون رسیده اما حقوق آنها به نرخ دلار زیر هزار دلار است حال اینکه در کشورهای همسایه به اعضای هیأت علمی و نخبگان رشتههای پزشکی حقوق بین ۱۰ تا ۱۵ هزار دلار میدهند. او پیشنهاد داد که این بند که در آن آمده حقوق هیچکسی بیشتر از ۲۵ میلیون نباشد حذف شود تا در این صورت انگیزههای مالی را برای ماندن نخبگان در کشور افزایش دهیم. این پیشنهاد با موافقت پورمحمدی که بهعنوان نماینده دولت در جلسه دیروز مجلس حاضر بود، همراه شد. او گفت: اگر پیشنهاد آقای محسنی بندپی رد شود نخبگان آسیب میبینند، قضات باید برای معیشت سهام خرید و فروش کرده و خلبانان هم در کشورهای خلیج فارس دنبال شغل باشند و نیروهای نظامی عالی رتبه باید سرافکنده باشند پس این عدالت و مساوات نیست؛ این مساوات بر اساس شکم بیان میشود که مورد انتقاد بزرگان بوده است. پس نباید علامتی بدهیم که بگویند مسئولان جمهوری اسلامی در دولت و مجلس به جای فربه کردن و تقویت مغز فقط به شکم توجه میکنند.
همین اظهارات کافی بود تا یکی از نمایندگان اعتراض خود را اعلام کند. علی خضریان نماینده تهران با استناد به ماده ۷۵ آییننامه در تذکری گفت: نماینده دولت با هتک حرمت به مجلس میگوید که نمایندگان در مجلس با شکمشان تصمیم میگیرند و او با عقلش صحبت میکند. لازم است اینجا چند نمونه از تصمیمات به ظاهر عقلانی دولت را عرض کنم تا مردم و نمایندگان تصمیم بگیرند و بدانند در این کشور چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است و عدهای چه حقوقهایی دریافت میکنند و تصمیم مجلس برای ممانعت از افزایش ضرایب حقوقها و ایجاد عدالت در این موضوع به چه دلیل است. خضریان گفت که این افزایش حقوق به شکل ضریبی به این معنی است که ۲۵ درصد به این ۴۰ میلیون حقوقها اضافه شود و ۱۰ میلیون تومان به این حقوقهای ۴۰ و ۵۰ میلیونی اضافه شود، در شرایطی که به حقوق یک کارگر یک میلیون تومان اضافه شود و این موجب شکاف طبقاتی بیشتر خواهد شد پس از نمایندگان خواهش میکنم با رأی خود مانع شکاف طبقاتی بیشتر شوند.
سید امیرحسین قاضیزاده هاشمی رئیس جلسه در پاسخ به این تذکر گفت: نماینده دولت در یادداشت مکتوبی به هیأت رئیسه توضیح داده که منظورش این بود که مجلس علاوه بر شکم مردم به مغز نخبگان نیز توجه کند. البته در نهایت نمایندگان با این پیشنهاد مخالفت کردند.
موضوع مورد بحث دیگر هم اینترنت بود که همچنان خبرساز است. مجتبی توانگر در جریان پیشنهاد اصلاحی خود در زمان بررسی بند «ی» تبصره ۶ ماده واحده لایحه بودجه در سخنانی اظهارات چند روز اخیر وزیر ارتباطات را جوسازی علیه مجلس خواند و گفت چرا باید مصوباتی را مطرح کنیم که بعداً عدهای مخالف مجلس انقلابی موضعگیری کنند، متن این مصوبه را ملاحظه کنید، ما آمدهایم ۱۰ درصد حقالسهم شرکتهای اپراتوری را به شرکت مخابرات بدهیم، چرا فرمان رهبری در موضوع شبکه ملی اطلاعات را به یک شعار تقلیل میدهیم. الیاس نادران اما در پاسخ به این تذکر پشت تریبون آمد و گفت: ما ذرهای در مصوبات صحن دخالت نکرده و آن را تغییر ندادیم بلکه براساس مأموریتی که به ما داده شده است آن را شفافتر کردهایم. او گفت: در موضوع اینترنت دستورات، تدبیرات و اختیارات نهادهای مختلف دیده شده است و مصلحت شورای عالی فضای مجازی وزارت ارتباطات، صداوسیما و سایر بخشها نیز دیده شده و هرکس در حوزه اختیارات خود باید بتواند اقدامات را انجام دهد. او همچنین گفت: از همکاران خود نیز درخواست میکنم در اظهارات خود دقت کنند تا این ذهنیت ایجاد نشود که در مجلس چنددستگی وجود دارد.
اسحاق جهانگیری در مراسم بهره برداری از طرح های آب و برق استان یزد:
بدون درست کردن بابک زنجانیها و هدر دادن یک دلار، نفت هم فروختیم
گروه اقتصادی / بهگفته معاون اول رئیسجمهوری در دوره تحریم بدون درست کردن بابک زنجانیها و هدر دادن دلارهای نفتی - حتی یک دلار - نفت فروختیم.
اسحاق جهانگیری در سفر به استان یزد، در جلسه ستاد اقتصاد مقاومتی این استان، گفت: تحریمهای امریکا، فشارهایی را برای ایران ایجاد کرد اما به نتایج مورد نظر کاخ سفید نرسید و عملاً این رویکرد با شکست مواجه شد.
معاون اول رئیس جمهوری گفت: اگر امریکا بهدنبال مذاکره است ابتدا باید تحریمها را بردارد، حذف تحریمهای ظالمانهای که بر خلاف معاهدات بینالمللی از سوی امریکا اعمال شده، مبین تغییر رویکرد سیاسی این کشور در قبال ایران است.وی افزود: این شکست نتیجه پیگیری سیاستهای اقتصاد مقاومتی بود که باعث شد تکانههای ایجاد شده در اقتصاد کشور منجر به فروپاشی نشود و در طول دو سه سال اخیر سه تکانه مهم ایجاد شد که یکی از مهمترین این موارد کاهش شدید قیمت نفت بود.وی تصریح کرد: مشکلات ناشی از تحریمها هنوز تمام نشده و امریکا این سیاست ظالمانه و ضد حقوق بشر خود را ادامه میدهد و تا زمانی که تحریمها برداشته نشود، کشور در شرایط جنگ اقتصادی قرار دارد.
پایبندی به برجام
وی ادامه داد: ایران به برجام بهعنوان یک توافق بینالمللی پایبند است و در این زمینه وزیر خارجه ایران سخنگوی نظام و دولت است، بنا بر این اعتبار وزیر خارجه نباید مخدوش شود، آنچه از سوی وزارت خارجه اعلام میشود، موضع نظام جمهوری اسلامی است و پیام ما به دنیا این است که به جای توجه به سخنان برخی جریانهای سیاسی در خصوص برجام، مواضع رسمی ایران را از مقامات رسمی و مسئول در این زمینه دریافت کنند.معاون اول رئیسجمهوری اضافه کرد: امریکاییها گلوگاههای اقتصادی ایران را شناسایی کرده و از این طریق به کشور فشار آوردهاند، به نحوی که در مطالعات خود اعلام کردند که باید امکان ورود کالاهای تجملی را فراهم و از ورود کالاهای اساسی ممانعت کنیم تا مردم دچار مشکلات اساسی شوند و به خیابانها بریزند.
آفت بخشنامهها
جهانگیری اظهار داشت: این سؤال اکنون برای مردم ایجاد شده که چرا داروهای ضروری کمیاب است اما ماشینهای لوکس وارد میشود با این که دولت از لحاظ قانونی نمیتوانست واردات برخی کالاها را ممنوع کند با وجود این از ورود برخی کالاها جلوگیری شد که همین موضوع سؤالات و هجمههایی را متوجه دولت کرد. وی با تأکید بر اینکه اقتصاد ساز و کار علمی خودش را دارد، تصریح کرد: ممنوع کردن واردات و توسعه صادرات مربوط به دوران سخت جنگی است و نمیتوان اقتصاد را با تنها با دستورالعمل و بخشنامه اداره کرد.
عملکرد اقتصاد مقاومتی
جهانگیری بازدهی عملکرد اقتصاد مقاومتی در استانها را خوب ارزیابی کرد و یادآور شد: پروژههای خوبی در این زمینه تعریف شده و با وجود مشکلات کشور توانست از این اوضاع سخت عبور کند به طوری که رشد کارگاههای صنعتی در ۹ ماهه امسال بالای ۱۰.۸ درصد بود و حتی ریزش شغلی بهار امسال با وجود کرونا کمتر از بهار ۹۸ بود به نحوی که در بهار سال گذشته در بخش صنعت و کشاورزی یک میلیون و ۴۰۰ هزار ریزش شغلی ایجاد شد و این در حالی بود که این میزان در بهار امسال به یک میلیون نفر کاهش یافت.
آسیب کرونا
وی ادامه داد: در تابستان ریزش شغلی در بخش صنعت تقریباً صفر شد و صنعت و کشاورزی کشور که جهتگیری اصلی اقتصاد مقاومتی به این سمت بود، توانست در شرایط کرونا استقامت کند.جهانگیری با تأکید بر افزایش خدمات به آسیب دیدگان از کرونا افزود: وقتی سفر تعطیل میشود، بسیاری از شغلها ریزش میکند و بسیاری از کارهای خدماتی دچار مشکل میشود و تبعات خود را دارد و کرونا مشاغل خدماتی را بیش از سایر شغلها تحت تأثیر قرار داد.وی ادامه داد: در این دوره از همه ظرفیتهای کشور برای سر پا نگاه داشتن تولید کشور استفاده شد و یکی از کارهایی که در راستای استفاده از ظرفیت داخلی کشور انجام شد، حذف بسیاری از کالاها از حوزه واردات و تولید آن در داخل کشور بود.
سیاست ارزی
معاون اول رئیسجمهوری عنوان کرد: یکی از کارهایی که در سال ۹۷ با خروج ترامپ از برجام انجام شد، اجرای سیاست ارزی بود که کارهای گستردهای در این زمینه انجام شد، از جمله راهاندازی سامانه نیمایی، استخراج لیست واردات و صادرات و اتخاذ سیاستهای اقتصادی که در مرداد ماه نیز، وقتی سیاستهای تجاری و ارزی تدوین و تصویب شد، تصمیم بر این شد تا نرخ ارز در ۴ هزار و ۲۰۰ تومان برای تأمین کالاهای اساسی و دارو و سایر ملزومات ثابت بماند.جهانگیری ادامه داد: تأمین مالی کشور در زمان تحریم یک موضوع مهم بود و یکی از سیاستهای اقتصاد مقاومتی است و در راستای کاهش اتکای بودجه به نفت بود که یک تصمیمگیری راهبردی در این زمینه انجام شد که اوایل اسفند از ۵۷۰ هزار میلیارد تومان بودجه کشور که هزینه شد، ۹ هزار میلیارد تومان از محل درآمد نفت بود ضمن اینکه امسال تا این مقطع ۷۰ هزار میلیارد تومان بودجه اقتصادی تخصیص یافته و روند عمرانی کشور متوقف نشد که این نیز از برکات اقتصاد مقاومتی است.
بابک زنجانی بهوجود نیامد
وی یادآور شد: وقتی نفت ما را نخریدند، بهدنبال راههای مختلف رفتیم و مدعیان پرادعا که فقط بهدنبال فضاسازی بودند، حتی نتوانستند یک بشکه نفت برای ما بفروشند و ما با دور زدن تحریمها نفت را فروختیم و پول آن را با دهها ریسک و خطر به دست آوردیم و تا این لحظه یک دلار از پول نفت تلف نشده و یک بابک زنجانی کوچک هم به وجود نیامد زیرا همه دقتها لحاظ شد.
جهانگیری افزود: در سال ۹۸ وقتی دیدیم که نمیتوانیم نفت به اندازه کافی بفروشیم، در زمینه برخی کالاها مثل شکر، برنج و لاستیک کامیون به سمت تولید داخل رفتیم و هر جا جواب نداد رویکرد واردات با ارز دولتی در پیش گرفته شد.معاون اول رئیس جمهوری با بیان اینکه رشد اقتصادی که در دوران اقتصاد مقاومتی در کشور محقق شد، بینظیر بود، عنوان کرد: هدف عالی اقتصاد مقاومتی و سیاستهایی که رهبر معظم انقلاب در ۲۴ بند با پنج رویکرد اعلام کردند، باید در دستور کار همه دستگاهها قرار گیرد و فقط مختص به دستگاههای اقتصادی نیست. جهانگیری همچنین حرکت به سمت تحقق اهداف عدالت اجتماعی و حمایت از اقشار ضعیف را از مهمترین سیاستهای اقتصادی دولت عنوان کرد و گفت: سعی دولت بر این بوده تا وضع مردم در شرایط جنگ اقتصادی بدتر نشود و روزهای پایانی سختیها در حال سپری شدن است، همه مدیران دستگاهها باید این آمادگی را داشته باشند تا با اعمال سیاستهای مناسب، اثرات تحریمها بر زندگی مردم را کاهش دهند که در این زمینه نهادهای حمایتی برنامههای ویژهای را در دستور کار قرار دادهاند.
وی در خصوص کرونا، نظر ستاد ملی مقابله را در این زمینه محور همه برنامهها دانست و گفت: سلامت مردم در این زمینه در اولویت اول قرار دارد و کاهش تبعات اقتصادی نیز اولویت بعدی است و دولت تمام سعی خود را برای واردات واکسن مورد تأیید وزارت بهداشت انجام داده و جریان واردات واکسن در حال انجام است، واکسن داخلی نیز در ماههای آینده آماده توزیع میشود تا در کوتاهترین زمان ممکن شهروندان کشور واکسینه شوند.
تامین آب یزد
جهانگیری تأمین آب را مهمترین مسأله استان یزد دانست و افزود: مردم این استان در زمانهای گذشته قناتهای زیادی را حفر کردهاند و قدر آب را بخوبی میدانند و در روزهای آینده با بهرهبرداری خط انتقال آب خلیج فارس به یزد بخشی از مشکل تأمین آب صنایع این استان رفع میشود.افتتاح کتابخانه مرکزی یزد، شرکت در نشست ستاد راهبری اقتصاد مقاومتی و دیدار با نخبگان از برنامههای سفر جهانگیری است.افتتاح چهار طرح مهم در حوزه آب و برق، بهرهبرداری از بندر خشگ پیشگامان، بازدید از نمایشگاه صنایع دستی و اشتغال روستایی از دیگر برنامههای معاون اول رئیس جمهوری است.
اسحاق جهانگیری در سفر به استان یزد، در جلسه ستاد اقتصاد مقاومتی این استان، گفت: تحریمهای امریکا، فشارهایی را برای ایران ایجاد کرد اما به نتایج مورد نظر کاخ سفید نرسید و عملاً این رویکرد با شکست مواجه شد.
معاون اول رئیس جمهوری گفت: اگر امریکا بهدنبال مذاکره است ابتدا باید تحریمها را بردارد، حذف تحریمهای ظالمانهای که بر خلاف معاهدات بینالمللی از سوی امریکا اعمال شده، مبین تغییر رویکرد سیاسی این کشور در قبال ایران است.وی افزود: این شکست نتیجه پیگیری سیاستهای اقتصاد مقاومتی بود که باعث شد تکانههای ایجاد شده در اقتصاد کشور منجر به فروپاشی نشود و در طول دو سه سال اخیر سه تکانه مهم ایجاد شد که یکی از مهمترین این موارد کاهش شدید قیمت نفت بود.وی تصریح کرد: مشکلات ناشی از تحریمها هنوز تمام نشده و امریکا این سیاست ظالمانه و ضد حقوق بشر خود را ادامه میدهد و تا زمانی که تحریمها برداشته نشود، کشور در شرایط جنگ اقتصادی قرار دارد.
پایبندی به برجام
وی ادامه داد: ایران به برجام بهعنوان یک توافق بینالمللی پایبند است و در این زمینه وزیر خارجه ایران سخنگوی نظام و دولت است، بنا بر این اعتبار وزیر خارجه نباید مخدوش شود، آنچه از سوی وزارت خارجه اعلام میشود، موضع نظام جمهوری اسلامی است و پیام ما به دنیا این است که به جای توجه به سخنان برخی جریانهای سیاسی در خصوص برجام، مواضع رسمی ایران را از مقامات رسمی و مسئول در این زمینه دریافت کنند.معاون اول رئیسجمهوری اضافه کرد: امریکاییها گلوگاههای اقتصادی ایران را شناسایی کرده و از این طریق به کشور فشار آوردهاند، به نحوی که در مطالعات خود اعلام کردند که باید امکان ورود کالاهای تجملی را فراهم و از ورود کالاهای اساسی ممانعت کنیم تا مردم دچار مشکلات اساسی شوند و به خیابانها بریزند.
آفت بخشنامهها
جهانگیری اظهار داشت: این سؤال اکنون برای مردم ایجاد شده که چرا داروهای ضروری کمیاب است اما ماشینهای لوکس وارد میشود با این که دولت از لحاظ قانونی نمیتوانست واردات برخی کالاها را ممنوع کند با وجود این از ورود برخی کالاها جلوگیری شد که همین موضوع سؤالات و هجمههایی را متوجه دولت کرد. وی با تأکید بر اینکه اقتصاد ساز و کار علمی خودش را دارد، تصریح کرد: ممنوع کردن واردات و توسعه صادرات مربوط به دوران سخت جنگی است و نمیتوان اقتصاد را با تنها با دستورالعمل و بخشنامه اداره کرد.
عملکرد اقتصاد مقاومتی
جهانگیری بازدهی عملکرد اقتصاد مقاومتی در استانها را خوب ارزیابی کرد و یادآور شد: پروژههای خوبی در این زمینه تعریف شده و با وجود مشکلات کشور توانست از این اوضاع سخت عبور کند به طوری که رشد کارگاههای صنعتی در ۹ ماهه امسال بالای ۱۰.۸ درصد بود و حتی ریزش شغلی بهار امسال با وجود کرونا کمتر از بهار ۹۸ بود به نحوی که در بهار سال گذشته در بخش صنعت و کشاورزی یک میلیون و ۴۰۰ هزار ریزش شغلی ایجاد شد و این در حالی بود که این میزان در بهار امسال به یک میلیون نفر کاهش یافت.
آسیب کرونا
وی ادامه داد: در تابستان ریزش شغلی در بخش صنعت تقریباً صفر شد و صنعت و کشاورزی کشور که جهتگیری اصلی اقتصاد مقاومتی به این سمت بود، توانست در شرایط کرونا استقامت کند.جهانگیری با تأکید بر افزایش خدمات به آسیب دیدگان از کرونا افزود: وقتی سفر تعطیل میشود، بسیاری از شغلها ریزش میکند و بسیاری از کارهای خدماتی دچار مشکل میشود و تبعات خود را دارد و کرونا مشاغل خدماتی را بیش از سایر شغلها تحت تأثیر قرار داد.وی ادامه داد: در این دوره از همه ظرفیتهای کشور برای سر پا نگاه داشتن تولید کشور استفاده شد و یکی از کارهایی که در راستای استفاده از ظرفیت داخلی کشور انجام شد، حذف بسیاری از کالاها از حوزه واردات و تولید آن در داخل کشور بود.
سیاست ارزی
معاون اول رئیسجمهوری عنوان کرد: یکی از کارهایی که در سال ۹۷ با خروج ترامپ از برجام انجام شد، اجرای سیاست ارزی بود که کارهای گستردهای در این زمینه انجام شد، از جمله راهاندازی سامانه نیمایی، استخراج لیست واردات و صادرات و اتخاذ سیاستهای اقتصادی که در مرداد ماه نیز، وقتی سیاستهای تجاری و ارزی تدوین و تصویب شد، تصمیم بر این شد تا نرخ ارز در ۴ هزار و ۲۰۰ تومان برای تأمین کالاهای اساسی و دارو و سایر ملزومات ثابت بماند.جهانگیری ادامه داد: تأمین مالی کشور در زمان تحریم یک موضوع مهم بود و یکی از سیاستهای اقتصاد مقاومتی است و در راستای کاهش اتکای بودجه به نفت بود که یک تصمیمگیری راهبردی در این زمینه انجام شد که اوایل اسفند از ۵۷۰ هزار میلیارد تومان بودجه کشور که هزینه شد، ۹ هزار میلیارد تومان از محل درآمد نفت بود ضمن اینکه امسال تا این مقطع ۷۰ هزار میلیارد تومان بودجه اقتصادی تخصیص یافته و روند عمرانی کشور متوقف نشد که این نیز از برکات اقتصاد مقاومتی است.
بابک زنجانی بهوجود نیامد
وی یادآور شد: وقتی نفت ما را نخریدند، بهدنبال راههای مختلف رفتیم و مدعیان پرادعا که فقط بهدنبال فضاسازی بودند، حتی نتوانستند یک بشکه نفت برای ما بفروشند و ما با دور زدن تحریمها نفت را فروختیم و پول آن را با دهها ریسک و خطر به دست آوردیم و تا این لحظه یک دلار از پول نفت تلف نشده و یک بابک زنجانی کوچک هم به وجود نیامد زیرا همه دقتها لحاظ شد.
جهانگیری افزود: در سال ۹۸ وقتی دیدیم که نمیتوانیم نفت به اندازه کافی بفروشیم، در زمینه برخی کالاها مثل شکر، برنج و لاستیک کامیون به سمت تولید داخل رفتیم و هر جا جواب نداد رویکرد واردات با ارز دولتی در پیش گرفته شد.معاون اول رئیس جمهوری با بیان اینکه رشد اقتصادی که در دوران اقتصاد مقاومتی در کشور محقق شد، بینظیر بود، عنوان کرد: هدف عالی اقتصاد مقاومتی و سیاستهایی که رهبر معظم انقلاب در ۲۴ بند با پنج رویکرد اعلام کردند، باید در دستور کار همه دستگاهها قرار گیرد و فقط مختص به دستگاههای اقتصادی نیست. جهانگیری همچنین حرکت به سمت تحقق اهداف عدالت اجتماعی و حمایت از اقشار ضعیف را از مهمترین سیاستهای اقتصادی دولت عنوان کرد و گفت: سعی دولت بر این بوده تا وضع مردم در شرایط جنگ اقتصادی بدتر نشود و روزهای پایانی سختیها در حال سپری شدن است، همه مدیران دستگاهها باید این آمادگی را داشته باشند تا با اعمال سیاستهای مناسب، اثرات تحریمها بر زندگی مردم را کاهش دهند که در این زمینه نهادهای حمایتی برنامههای ویژهای را در دستور کار قرار دادهاند.
وی در خصوص کرونا، نظر ستاد ملی مقابله را در این زمینه محور همه برنامهها دانست و گفت: سلامت مردم در این زمینه در اولویت اول قرار دارد و کاهش تبعات اقتصادی نیز اولویت بعدی است و دولت تمام سعی خود را برای واردات واکسن مورد تأیید وزارت بهداشت انجام داده و جریان واردات واکسن در حال انجام است، واکسن داخلی نیز در ماههای آینده آماده توزیع میشود تا در کوتاهترین زمان ممکن شهروندان کشور واکسینه شوند.
تامین آب یزد
جهانگیری تأمین آب را مهمترین مسأله استان یزد دانست و افزود: مردم این استان در زمانهای گذشته قناتهای زیادی را حفر کردهاند و قدر آب را بخوبی میدانند و در روزهای آینده با بهرهبرداری خط انتقال آب خلیج فارس به یزد بخشی از مشکل تأمین آب صنایع این استان رفع میشود.افتتاح کتابخانه مرکزی یزد، شرکت در نشست ستاد راهبری اقتصاد مقاومتی و دیدار با نخبگان از برنامههای سفر جهانگیری است.افتتاح چهار طرح مهم در حوزه آب و برق، بهرهبرداری از بندر خشگ پیشگامان، بازدید از نمایشگاه صنایع دستی و اشتغال روستایی از دیگر برنامههای معاون اول رئیس جمهوری است.
دیدار پاپ و آیت الله سیستانی
زهره صفاری/ رهبر بزرگ کاتولیکهای جهان پس از ماهها تلاش واتیکان برای ملاقات با آیتالله سیستانی، کمتر از یک ساعت میهمان خانه کوچک مرجع عالی شیعیان عراق در نجف شد تا اتحاد ادیان و پیام صلح را به جهان برساند.
به گزارش شبکه خبری «الجزیره»، این دیدار تاریخی که برجستهترین شاخصه سفر «پاپ فرانسیس» به عراق به شمار میرفت در آغازین ساعات صبح دیروز و در حالی که به صورت زنده در رسانههای عراقی منعکس میشد، به انجام رسید. خودروی ضدگلوله پاپ در اسکورت خودروهای امنیتی و تحت تدابیر نظامی شدیدی که از آغازین ساعات ورود پاپ به فرودگاه نجف اعمال شده بود در نزدیکی خانه آیتالله سیستانی متوقف شد و پاپ و همراهانش مجبور شدند مسافتی را پیاده طی کنند. اما به محض رسیدن او به خانه آیتالله سیستانی، تعدادی کبوتر سفید به نشانه صلح آزاد شدند و به پرواز درآمدند و پاپ پس از دیدار با پسر آیتالله سیستانی با رعایت پروتکل های بهداشتی در حضور مرجع عالی شیعیان نشست. همه بحشهای این نشست به صورت زنده منتشر شد اما گفتوگوی مستقیم پاپ و آیت الله سیستانی در مدت 40 دقیقه بدون حضور همراهان و تنها توسط مترجمانشان دنبال شد.
چشمانداز روشن اتحاد ادیان
براساس گزارشهایی که از دفتر واتیکان و دفتر نجف به دست آمده، این دیدار تاریخی ماهها از همه ابعاد توسط طرفین مورد بررسی قرار گرفته و حتی دستکم یک بار نیز لغو شد اما سرانجام در اوج شیوع کرونا و به رغم وجود مخاطرات تروریستی در نخستین سفر پاپ به عراق رقم خورد.
در این میان آنچه بیانیهها نشان میدهد روند مذاکرات بسیار امیدبخش بوده است. به طوری که به نوشته ایرنا، پس از دیدار دفتر آیتالله سیستانی در بیانیهای نوشت: «رهبران دینی و مذهبی نقش خاصی در حمایت از مسیحیان عراق دارند و رهبر شیعیان نیز با تأیید نگرانیهای پاپ درباره شهروندان مسیحی، زندگی در امنیت و صلح و در چارچوب قانون اساسی را حق مسلم آنها دانست. ما باید برای تحکیم ارزشهای همزیستی مسالمت آمیز و همبستگی انسان تلاش کنیم تا بتوانیم از درد و رنج برخی ملتهای قربانی جنگ بکاهیم.» مرجع عالی شیعیان همچنین از قدرتهای بزرگ خواست که زبان جنگ را کنار گذاشته و بر منافع مردم توجه کنند: «بسیاری از مردم بویژه در منطقه ما که همچنان از جنگها، اعمال خشونتها و محاصره اقتصادی و آوارگی و... رنج میبرند با فقر، بی عدالتی، ستم، آزار و اذیتهای مذهبی و فکری، سرکوب آزادیهای اساسی و فقدان عدالت اجتماعی روبهرو هستند. نمونه آن ملت فلسطین در سرزمینهای اشغالی است. لازم است رهبران دینی و معنوی برای کاهش این آلام و رنجها به نقش خود عمل کرده و طرفهای ذیربط، منطق و حکمت را سرلوحه کار خود قرار دهند.» در ادامه این بیانیه نیز استیلای تروریستها بر بخشهای زیادی از استانهای عراق که برخی تحت مالکیت مسیحیان بوده است، شرمآور خوانده شد. واتیکان نیز در بیانیهای اعلام کرد: «پاپ از آیتالله سیستانی و شیعیان عراق برای مقابله با خشونتها و مشکلات بزرگی که طی سالهای اخیر پیش آمده، برای دفاع از ضعیف ترینها و مظلومترینها قدردانی میکند. پیام صلح آیتالله سیستانی تأیید دوبارهای بر مقدس بودن زندگی بشریت و اهمیت اتحاد مردم عراق بود.» در این بیانیه همچنین بر نظر پاپ به اهمیت همکاری و دوستی بین فرقههای دینی برای تعالی زندگی مردم عراق و منطقه و کل بشریت نیز تأکید شد. به نوشته «واشنگتن پست»، «عباس الکاظم»، رئیس بخش شورای آتلانتیک معتقد است: «هر دو مقام هواداران بسیاری دارند. بدون شک در شرایط عادی پاپ تنها در این سفر میبایست با مسیحیان دیدار کند اما او با حضور در خانه آیتالله سیستانی ثابت کرد که ابعاد متفاوتی را از این برنامهریزی دنبال میکند.» در پی این دیدار پاپ به شهر «اور» زادگاه حضرت ابراهیم(ع) در جنوب ناصریه رفت و در جمع مردم، تروریسم و خشونت را برخاسته از دین ندانست. پاپ پس از ترک شهر «اور» به سمت بغداد حرکت کرد تا با مقامات عالیرتبه این کشور دیدار و گفتوگو کند. وی قرار است در این چند روز سخنرانی بینالمذاهبی داشته باشد.
به گزارش شبکه خبری «الجزیره»، این دیدار تاریخی که برجستهترین شاخصه سفر «پاپ فرانسیس» به عراق به شمار میرفت در آغازین ساعات صبح دیروز و در حالی که به صورت زنده در رسانههای عراقی منعکس میشد، به انجام رسید. خودروی ضدگلوله پاپ در اسکورت خودروهای امنیتی و تحت تدابیر نظامی شدیدی که از آغازین ساعات ورود پاپ به فرودگاه نجف اعمال شده بود در نزدیکی خانه آیتالله سیستانی متوقف شد و پاپ و همراهانش مجبور شدند مسافتی را پیاده طی کنند. اما به محض رسیدن او به خانه آیتالله سیستانی، تعدادی کبوتر سفید به نشانه صلح آزاد شدند و به پرواز درآمدند و پاپ پس از دیدار با پسر آیتالله سیستانی با رعایت پروتکل های بهداشتی در حضور مرجع عالی شیعیان نشست. همه بحشهای این نشست به صورت زنده منتشر شد اما گفتوگوی مستقیم پاپ و آیت الله سیستانی در مدت 40 دقیقه بدون حضور همراهان و تنها توسط مترجمانشان دنبال شد.
چشمانداز روشن اتحاد ادیان
براساس گزارشهایی که از دفتر واتیکان و دفتر نجف به دست آمده، این دیدار تاریخی ماهها از همه ابعاد توسط طرفین مورد بررسی قرار گرفته و حتی دستکم یک بار نیز لغو شد اما سرانجام در اوج شیوع کرونا و به رغم وجود مخاطرات تروریستی در نخستین سفر پاپ به عراق رقم خورد.
در این میان آنچه بیانیهها نشان میدهد روند مذاکرات بسیار امیدبخش بوده است. به طوری که به نوشته ایرنا، پس از دیدار دفتر آیتالله سیستانی در بیانیهای نوشت: «رهبران دینی و مذهبی نقش خاصی در حمایت از مسیحیان عراق دارند و رهبر شیعیان نیز با تأیید نگرانیهای پاپ درباره شهروندان مسیحی، زندگی در امنیت و صلح و در چارچوب قانون اساسی را حق مسلم آنها دانست. ما باید برای تحکیم ارزشهای همزیستی مسالمت آمیز و همبستگی انسان تلاش کنیم تا بتوانیم از درد و رنج برخی ملتهای قربانی جنگ بکاهیم.» مرجع عالی شیعیان همچنین از قدرتهای بزرگ خواست که زبان جنگ را کنار گذاشته و بر منافع مردم توجه کنند: «بسیاری از مردم بویژه در منطقه ما که همچنان از جنگها، اعمال خشونتها و محاصره اقتصادی و آوارگی و... رنج میبرند با فقر، بی عدالتی، ستم، آزار و اذیتهای مذهبی و فکری، سرکوب آزادیهای اساسی و فقدان عدالت اجتماعی روبهرو هستند. نمونه آن ملت فلسطین در سرزمینهای اشغالی است. لازم است رهبران دینی و معنوی برای کاهش این آلام و رنجها به نقش خود عمل کرده و طرفهای ذیربط، منطق و حکمت را سرلوحه کار خود قرار دهند.» در ادامه این بیانیه نیز استیلای تروریستها بر بخشهای زیادی از استانهای عراق که برخی تحت مالکیت مسیحیان بوده است، شرمآور خوانده شد. واتیکان نیز در بیانیهای اعلام کرد: «پاپ از آیتالله سیستانی و شیعیان عراق برای مقابله با خشونتها و مشکلات بزرگی که طی سالهای اخیر پیش آمده، برای دفاع از ضعیف ترینها و مظلومترینها قدردانی میکند. پیام صلح آیتالله سیستانی تأیید دوبارهای بر مقدس بودن زندگی بشریت و اهمیت اتحاد مردم عراق بود.» در این بیانیه همچنین بر نظر پاپ به اهمیت همکاری و دوستی بین فرقههای دینی برای تعالی زندگی مردم عراق و منطقه و کل بشریت نیز تأکید شد. به نوشته «واشنگتن پست»، «عباس الکاظم»، رئیس بخش شورای آتلانتیک معتقد است: «هر دو مقام هواداران بسیاری دارند. بدون شک در شرایط عادی پاپ تنها در این سفر میبایست با مسیحیان دیدار کند اما او با حضور در خانه آیتالله سیستانی ثابت کرد که ابعاد متفاوتی را از این برنامهریزی دنبال میکند.» در پی این دیدار پاپ به شهر «اور» زادگاه حضرت ابراهیم(ع) در جنوب ناصریه رفت و در جمع مردم، تروریسم و خشونت را برخاسته از دین ندانست. پاپ پس از ترک شهر «اور» به سمت بغداد حرکت کرد تا با مقامات عالیرتبه این کشور دیدار و گفتوگو کند. وی قرار است در این چند روز سخنرانی بینالمذاهبی داشته باشد.
فاصله اجتماعی برای آنها خو گرفتن به تنهایی است؟
من از آدمها میترسم
محمد معصومیان
گزارش نویس
آخرین باری که یکی از دوستانش را به خانه دعوت کرد، شش ماه پیش بود. دیداری در میانه همهگیری کرونا که حالا برای او تبدیل به خاطرهای تلخ شده است: «خانهام کوچک است. بههمین خاطر هر دو پنجره خانه را باز کرده بودم، هر دو ماسک داشتیم و با فاصله هم نشسته بودیم اما پنج دقیقه بعد از ورود دوستم حس کردم تنم گر گرفت و پشتم عرق کرد. نمیتوانستم جلوی حس بدم را بگیرم و نگرانی از چشمهایم پیدا بود. دوستم که فهمید حالم خوش نیست زودتر رفت.» میلاد تا دو هفته بعد از این دیدار هرچند ساعت با تب سنج دمای بدنش را کنترل میکرد و اضطراب در خواب هم رهایش نکرد.
فاصله اجتماعی حاصل از همهگیری کرونا چه به روز ما آورده است؟ برای انسان که قرنهاست زندگی گروهی را تجربه کرده جدا شدن از زندگی همیشگی چیزی جز اضطراب و ترس به همراه نداشته است. برای بعضی از افراد اما تنها ماندن در خانه و دوری از اجتماعات باعث مشکلات عدیده و روان شده است. خسارت پنهانی که شاید بعد از تمام شدن همهگیری نمود بیشتری پیدا کند. با چند نفر که تنها زندگی میکنند صحبت کردم کسانی که به خاطر سبک زندگیشان و دورکاری از خانه عمق تأثیر فاصلهگذاری در آنها بیش از دیگران پیداست.
منصور عاشق رانندگی در اتوبانهای تهران بخصوص در نیمههای شب است. به قول خودش برای او مانند مسکن عمل میکرد و باعث میشد حس کند هنوز خودش و شهر زنده هستند. اما با شروع محدودیت در ساعت رفت و آمد او فشار بیشتری را تحمل میکند: «من پیش از همهگیری کرونا هم آدم درونگرایی بودم و خیلی اهل میهمانی و جمع شلوغ نبودم. همیشه جمعهای کوچک دوستانه داشتیم بههمین خاطر آن اوایل فاصله گرفتن از اطرافیان برایم خیلی ناخوشایند نبود اما الان حس میکنم دیگر حوصله همان جمع کوچک را هم ندارم و حتی نسبت به صدای آدمها هم حساس و بیتحمل شدهام. صدای همسایه هم اعصاب مرا بهم میریزد. میدانم خیلی خوب نیست اما کاملاً منزویتر شدهام و فکر میکنم اگر بیماری تمام شود هم دیگر حوصله رفت و آمد با آدمها را نخواهم داشت.»
مجید صفاریان روانشناس اجتماعی معتقد است این تصور که فاصلهگذاری اجتماعی بعد از تمام شدن همهگیری روی ارتباط اجتماعی تأثیر میگذارد، غلط است: «فنوتیپ انسان، زندگی گروهی و جمعی در کنار انسانهاست. نبود همین تعامل اجتماعی ست که انسانها را دچار مشکل کرده است.» او با توجه به مشاهدات و مراجعاتی که داشته از بالا رفتن اضطراب و افسردگی در بین مردم میگوید. از نظر صفاریان افرادی که پیش زمینه اختلالات روانشناسی داشتهاند در همهگیری آسیبهای بیشتری دیدهاند.
مائده پیش از همهگیری قرصهای ضد افسردگی مصرف میکرد، همه چیز تحت کنترلش بود تا وقتی سروکله ویروس و پیامدهای آن پدیدار شد. او تا پیش از کرونا خیلی علاقهای به گفتوگو با آدمهای اطراف و درد دل کردن نداشت: «به نظر این کار هیچ خاصیتی نداشت بجز آه و ناله حوصله سربر برای اطرافیانم اما حالا محتاج گفتوگو شدهام. گاهی دلم میخواهد بروم در خیابان و یک نفری را پیدا کنم و با او حرف بزنم. انگار بیشتر از همیشه به حرف زدن احتیاج دارم درحالی که وقتی برای خرید واجب بیرون میروم اگر کسی در سوپرمارکت کمی نزدیکم شود دلم میخواهد او را هل بدهم یا سرش داد بکشم که نزدیک من نشو.» او نگران آینده است. میترسد از وقتی که همه به زندگی عادی برگردند اما او نتواند از غار تنهایی بیرون بیاید: «دلم برای در آغوش گرفتن پدر و مادرم تنگ شده. میترسم از روزی که خدای ناکرده آنها را از دست بدهم در حالی که نتوانستم آنطور که باید کنارشان باشم.»
مجید صفاریان از تجربه جوامع مختلف از بیماریهای همهگیر مانند سارس و آنفلوانزای خوکی مثال میآورد که باعث مراجعه بیشتر افراد مبتلا بعد از سلامتی به روانشناس شد:« تا شش ماه بعد از ابتلا به کووید مشکلات روانی وجود دارد و تاریخ نشان داده افرادی که به بیماریهایی مانند سارس یا آنفلوانزای خوکی مبتلا شده بودند، میزان مراجعه بیشتری به روانشناسها هم داشتهاند. از طرفی مطالعات نشان داده ریسک ابتلا به بیماری در افراد دارای مشکلات روانشناسی به نسبت جمعیت عادی بیشتر است.» او معتقد است خود استرس ابتلا به بیماری یا فاصلهگذاری اجتماعی نمیتواند باعث بروز بیماری روانی شود: «بیماریهای روانی یکباره بهوجود نمیآیند اما اضطرابها میتوانند زمینهساز بروز اختلالات شوند. کسانی که وسواس داشتهاند بعد از کرونا بیماری آنها تشدید شده یا افرادی که افسردگی داشتهاند هم همین طور که باید به آنها خدمات مشاوره و روان درمانی و پزشکی ارائه شود.»
همانقدر که ما برای زندگی به شجاعت نیاز داریم به ترس هم محتاجیم. ترس از ویروس که باعث زنده ماندن ما خواهد شد؛ ترسی که باعث شده منزویتر از گذشته باشیم و منزوی شدن چیزی نیست که هیچ روانشناسی آن را مضر نداند. هرچند با پیشرفت تکنولوژی، دیگر تنهایی مانند سابق به بیخبری منجر نمیشود و میتوان با تماسهای ویدئویی از حال دوستان و اقوام مطلع شد اما تماس مجازی از نظر منوچهر شکل دیگری است: «تکنولوژی نمیتواند حتی ذرهای از احساس تنهایی آدم کم کند، نهایتاً میشود زمان را بهتر گذراند و کمی بیشتر لبخند زد.»
منوچهر که به دلایل شغلی مجبور است در هفته سه بار در محل کار حضور یابد از ترس مبتلا شدن چند ماسک روی هم میزند: «آنقدر خودم رعایت میکنم و به آخرین توصیهها گوش میدهم که تحمل افرادی که مانند خودم نیستند برایم دشوار شده. حتی چند تا از دوستانم را بعد از یک سال ندیدهام و از آنها خواستهام تنها از راه ویدئو با هم صحبت کنیم. میدانم اینطور زنده خواهم ماند اما نمیدانم چطور از فشاری که بابت ندیدن دوستانم تحمل میکنم خلاص شوم.» او که از روزهای اول همهگیری و بهعلت اضطراب زیاد دوز پایینی از قرص آرامبخش را شروع کرده، میگوید: «فکر میکنم بعد از تمام شدن همهگیری وسط شادی و خوشی هم حالم بد بشود. مطمئنم خیلیها هم اینطور خواهند شد. ما دیگر آن آدم سابق نخواهیم بود.»
آنطور که صفاریان رئیس انجمن روانشناسی اجتماعی ایران میگوید، در این یک ساله دانشگاهها و مؤسسات مختلف بیش از هزار وبینار با موضوع مشکلات و آسیبهای کرونا برگزار کردهاند که البته آنطور که باید مورد استقبال مردم قرار نگرفته اند: «مردم یا مطلع نشدند یا بیتوجهی کردند درحالی که حضور در همین وبینارها میتواند باعث بالا رفتن سواد سلامت در جامعه شود. بسیاری از مراکز در حال تلاش هستند تا آسیبها را کاهش دهند. مشاوران در مراکز بهداشت و سلامت خدمات ارزان قیمتی به مردم ارائه میدهند که میتواند در کاهش آسیبها به مردم کمک کند.» او به نقش رسانهها در اطلاعرسانی اشاره میکند و میگوید: «باید بعد از تمام شدن همهگیری اقدامات بیشتری در زمینه کاهش اثرات روانی متأثر از قرنطینه و فاصله اجتماعی انجام شود.»
زندگی بعد از همهگیری عمیقاً تغییر کرده است؛ این گزارهای است که همه روی آن متفق القول هستند. اینکه قدر زندگی را بیشتر خواهیم دانست و از لحظات عمر بیشتر استفاده خواهیم کرد، طرف مثبت این تغییر خواهد بود اما طرف تاریکی هم وجود دارد بخصوص برای کسانی که این روزها را با غم از دست دادن عزیزان خود سپری میکنند یا افرادی که اضطراب بیماری از آنها انسانی جدید ساخته است، افرادی که حالا خو گرفتن به انزوا برایشان آرامش بخشتر از شادی حضور در جمع دوستان است.
گزارش نویس
آخرین باری که یکی از دوستانش را به خانه دعوت کرد، شش ماه پیش بود. دیداری در میانه همهگیری کرونا که حالا برای او تبدیل به خاطرهای تلخ شده است: «خانهام کوچک است. بههمین خاطر هر دو پنجره خانه را باز کرده بودم، هر دو ماسک داشتیم و با فاصله هم نشسته بودیم اما پنج دقیقه بعد از ورود دوستم حس کردم تنم گر گرفت و پشتم عرق کرد. نمیتوانستم جلوی حس بدم را بگیرم و نگرانی از چشمهایم پیدا بود. دوستم که فهمید حالم خوش نیست زودتر رفت.» میلاد تا دو هفته بعد از این دیدار هرچند ساعت با تب سنج دمای بدنش را کنترل میکرد و اضطراب در خواب هم رهایش نکرد.
فاصله اجتماعی حاصل از همهگیری کرونا چه به روز ما آورده است؟ برای انسان که قرنهاست زندگی گروهی را تجربه کرده جدا شدن از زندگی همیشگی چیزی جز اضطراب و ترس به همراه نداشته است. برای بعضی از افراد اما تنها ماندن در خانه و دوری از اجتماعات باعث مشکلات عدیده و روان شده است. خسارت پنهانی که شاید بعد از تمام شدن همهگیری نمود بیشتری پیدا کند. با چند نفر که تنها زندگی میکنند صحبت کردم کسانی که به خاطر سبک زندگیشان و دورکاری از خانه عمق تأثیر فاصلهگذاری در آنها بیش از دیگران پیداست.
منصور عاشق رانندگی در اتوبانهای تهران بخصوص در نیمههای شب است. به قول خودش برای او مانند مسکن عمل میکرد و باعث میشد حس کند هنوز خودش و شهر زنده هستند. اما با شروع محدودیت در ساعت رفت و آمد او فشار بیشتری را تحمل میکند: «من پیش از همهگیری کرونا هم آدم درونگرایی بودم و خیلی اهل میهمانی و جمع شلوغ نبودم. همیشه جمعهای کوچک دوستانه داشتیم بههمین خاطر آن اوایل فاصله گرفتن از اطرافیان برایم خیلی ناخوشایند نبود اما الان حس میکنم دیگر حوصله همان جمع کوچک را هم ندارم و حتی نسبت به صدای آدمها هم حساس و بیتحمل شدهام. صدای همسایه هم اعصاب مرا بهم میریزد. میدانم خیلی خوب نیست اما کاملاً منزویتر شدهام و فکر میکنم اگر بیماری تمام شود هم دیگر حوصله رفت و آمد با آدمها را نخواهم داشت.»
مجید صفاریان روانشناس اجتماعی معتقد است این تصور که فاصلهگذاری اجتماعی بعد از تمام شدن همهگیری روی ارتباط اجتماعی تأثیر میگذارد، غلط است: «فنوتیپ انسان، زندگی گروهی و جمعی در کنار انسانهاست. نبود همین تعامل اجتماعی ست که انسانها را دچار مشکل کرده است.» او با توجه به مشاهدات و مراجعاتی که داشته از بالا رفتن اضطراب و افسردگی در بین مردم میگوید. از نظر صفاریان افرادی که پیش زمینه اختلالات روانشناسی داشتهاند در همهگیری آسیبهای بیشتری دیدهاند.
مائده پیش از همهگیری قرصهای ضد افسردگی مصرف میکرد، همه چیز تحت کنترلش بود تا وقتی سروکله ویروس و پیامدهای آن پدیدار شد. او تا پیش از کرونا خیلی علاقهای به گفتوگو با آدمهای اطراف و درد دل کردن نداشت: «به نظر این کار هیچ خاصیتی نداشت بجز آه و ناله حوصله سربر برای اطرافیانم اما حالا محتاج گفتوگو شدهام. گاهی دلم میخواهد بروم در خیابان و یک نفری را پیدا کنم و با او حرف بزنم. انگار بیشتر از همیشه به حرف زدن احتیاج دارم درحالی که وقتی برای خرید واجب بیرون میروم اگر کسی در سوپرمارکت کمی نزدیکم شود دلم میخواهد او را هل بدهم یا سرش داد بکشم که نزدیک من نشو.» او نگران آینده است. میترسد از وقتی که همه به زندگی عادی برگردند اما او نتواند از غار تنهایی بیرون بیاید: «دلم برای در آغوش گرفتن پدر و مادرم تنگ شده. میترسم از روزی که خدای ناکرده آنها را از دست بدهم در حالی که نتوانستم آنطور که باید کنارشان باشم.»
مجید صفاریان از تجربه جوامع مختلف از بیماریهای همهگیر مانند سارس و آنفلوانزای خوکی مثال میآورد که باعث مراجعه بیشتر افراد مبتلا بعد از سلامتی به روانشناس شد:« تا شش ماه بعد از ابتلا به کووید مشکلات روانی وجود دارد و تاریخ نشان داده افرادی که به بیماریهایی مانند سارس یا آنفلوانزای خوکی مبتلا شده بودند، میزان مراجعه بیشتری به روانشناسها هم داشتهاند. از طرفی مطالعات نشان داده ریسک ابتلا به بیماری در افراد دارای مشکلات روانشناسی به نسبت جمعیت عادی بیشتر است.» او معتقد است خود استرس ابتلا به بیماری یا فاصلهگذاری اجتماعی نمیتواند باعث بروز بیماری روانی شود: «بیماریهای روانی یکباره بهوجود نمیآیند اما اضطرابها میتوانند زمینهساز بروز اختلالات شوند. کسانی که وسواس داشتهاند بعد از کرونا بیماری آنها تشدید شده یا افرادی که افسردگی داشتهاند هم همین طور که باید به آنها خدمات مشاوره و روان درمانی و پزشکی ارائه شود.»
همانقدر که ما برای زندگی به شجاعت نیاز داریم به ترس هم محتاجیم. ترس از ویروس که باعث زنده ماندن ما خواهد شد؛ ترسی که باعث شده منزویتر از گذشته باشیم و منزوی شدن چیزی نیست که هیچ روانشناسی آن را مضر نداند. هرچند با پیشرفت تکنولوژی، دیگر تنهایی مانند سابق به بیخبری منجر نمیشود و میتوان با تماسهای ویدئویی از حال دوستان و اقوام مطلع شد اما تماس مجازی از نظر منوچهر شکل دیگری است: «تکنولوژی نمیتواند حتی ذرهای از احساس تنهایی آدم کم کند، نهایتاً میشود زمان را بهتر گذراند و کمی بیشتر لبخند زد.»
منوچهر که به دلایل شغلی مجبور است در هفته سه بار در محل کار حضور یابد از ترس مبتلا شدن چند ماسک روی هم میزند: «آنقدر خودم رعایت میکنم و به آخرین توصیهها گوش میدهم که تحمل افرادی که مانند خودم نیستند برایم دشوار شده. حتی چند تا از دوستانم را بعد از یک سال ندیدهام و از آنها خواستهام تنها از راه ویدئو با هم صحبت کنیم. میدانم اینطور زنده خواهم ماند اما نمیدانم چطور از فشاری که بابت ندیدن دوستانم تحمل میکنم خلاص شوم.» او که از روزهای اول همهگیری و بهعلت اضطراب زیاد دوز پایینی از قرص آرامبخش را شروع کرده، میگوید: «فکر میکنم بعد از تمام شدن همهگیری وسط شادی و خوشی هم حالم بد بشود. مطمئنم خیلیها هم اینطور خواهند شد. ما دیگر آن آدم سابق نخواهیم بود.»
آنطور که صفاریان رئیس انجمن روانشناسی اجتماعی ایران میگوید، در این یک ساله دانشگاهها و مؤسسات مختلف بیش از هزار وبینار با موضوع مشکلات و آسیبهای کرونا برگزار کردهاند که البته آنطور که باید مورد استقبال مردم قرار نگرفته اند: «مردم یا مطلع نشدند یا بیتوجهی کردند درحالی که حضور در همین وبینارها میتواند باعث بالا رفتن سواد سلامت در جامعه شود. بسیاری از مراکز در حال تلاش هستند تا آسیبها را کاهش دهند. مشاوران در مراکز بهداشت و سلامت خدمات ارزان قیمتی به مردم ارائه میدهند که میتواند در کاهش آسیبها به مردم کمک کند.» او به نقش رسانهها در اطلاعرسانی اشاره میکند و میگوید: «باید بعد از تمام شدن همهگیری اقدامات بیشتری در زمینه کاهش اثرات روانی متأثر از قرنطینه و فاصله اجتماعی انجام شود.»
زندگی بعد از همهگیری عمیقاً تغییر کرده است؛ این گزارهای است که همه روی آن متفق القول هستند. اینکه قدر زندگی را بیشتر خواهیم دانست و از لحظات عمر بیشتر استفاده خواهیم کرد، طرف مثبت این تغییر خواهد بود اما طرف تاریکی هم وجود دارد بخصوص برای کسانی که این روزها را با غم از دست دادن عزیزان خود سپری میکنند یا افرادی که اضطراب بیماری از آنها انسانی جدید ساخته است، افرادی که حالا خو گرفتن به انزوا برایشان آرامش بخشتر از شادی حضور در جمع دوستان است.
ارزیابی محمد عطریانفر از فضای انتخاباتی ایران
جامعه به قهر و انفعال روی خوش نشان نمی دهد
مهراوه خوارزمی
خبرنگار حوزه احزاب
انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم با وضعیت نامتوازنی مواجه است. برخلاف ادوار گذشته این دوره از انتخابات تا این لحظه بیشترین شمار از کاندیداهای اعلام آمادگی کرده یا درصدد اعلام آمادگی را به خود دیده است و در عین حال در کفه مقابل یعنی مشارکت مردم بخصوص با توجه به تداوم کرونا نگرانیهایی وجود دارد. تمایل اصولگرایان بویژه طیف تندرو این جریان به اینکه دولت را پس از 8 سال از جریان اعتدالگرا بازپس بگیرند در آن حد است که به صراحت اصلاحطلبان را به کناره گرفتن از میدان رقابت توصیه میکنند. گفتوگوی ما با محمد عطریانفر، از اعضای شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی بهعنوان آغاز سلسله گفتوگوهایی که قرار است با چهرههای صاحبنظر هر دو جریان اصلاحطلب و اصولگرا انجام شود پیرامون این پرسش محوری انجام شد که مردم در انتخابات 1400 با رقابت چه شعارها و گفتمانهایی مواجهند و برنامه اصلاحطلبان برای آنکه پس از نزدیک به دو دهه بتوانند به رأس قوه اجرایی کشور بازگردند چیست؟
در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ایران شاهد تنوع چهرههایی هستیم که خود را دارای قابلیت رئیسجمهوری شدن میدانند و هر یک به نحوی علناً یا تلویحاً اعلام آمادگی کردهاند. این میزان تمایل به نقش آفرینی در عالیترین سطح اجرایی آن هم در شرایطی که کشور با مشکلات متعددی دست به گریبان است نشانه چیست؟
در متونی که در دنیا پیرامون سیاست و مدیریت نوشته میشود ظاهراً حضور متکثر و متنوع چهرههای انتخاباتی دلالت برعمق فعالیتهای دموکراتیک در کشور دارد. اما آنچه در شرایط حال حاضر کشورمان مشاهده میکنیم و تعدد نامزدهای بالقوه انتخابات ریاست جمهوری یک دغدغه و معضل جامعه سیاسی است و الزاماً به معنای تعمیق دموکراسی در ایران نیست بلکه بشدت جای نقد دارد.
بله در یک جامعه دموکراتیک هر شهروندی این حق را دارد که خود را برای قبول مسئولیت در معرض انتخاب بگذارد. این خواسته بویژه در سطوح پایینتر مسئولیت یک مسأله کاملاً پذیرفته شده است. اینکه وقتی مردم یک منطقه یا یک شهر میخواهند مسائل خود را در یک محدوده کوچک جغرافیایی مدیریت کنند برای یکایک آحاد آن اجتماع حق انتخاب شدن و انتخاب کردن قائل باشیم کاملاً متعارف است اما همین موضوع را نمیتوان به یک دامنه جغرافیایی گسترده در ابعاد مدیریت یک کشور و یک نظام سیاسی که نامش را گذاشتهایم ریاست جمهوری تعمیم داد و این دقیقاً بهدلیل محترم شمردن حق مردم در سپردن سرنوشت و امنیت و معیشتشان به دست یک فرد باکفایت است.
چنین فردی باید در یک نهاد واسط که نامش حزب است تربیت شود و قابلیت برعهده گرفتن چنین مسئولیت بزرگی را بهدست آورد. بنابراین وقتی سطح مسئولیت افزایش پیدا میکند و مأموریتها و تکالیف گستردهتر میشود دیگر نمیتوانیم به هر کسی اجازه بدهیم خود را در معرض انتخاب بگذارد و به سادگی بدون آنکه مورد اعتماد برجستگان و نخبگان سیاسی جامعه قرار گرفته باشد چنین جایگاهی بیابد. در اغلب کشورهای دارای مرتبه بالای دموکراسی این اعتماد و اعتبارگرفتن در نهاد حزب شکل میگیرد و سامان مییابد. متأسفانه بهرغم داشتن همه مقدمات قانونی در نظام سیاسی ایران، احزاب به معنای واقعی به رسمیت شناخته نشدهاند. احزاب شکل گرفته کارآمد نیستند و وزن و منزلت لازم برای نقش آفرینی در چنین عرصههایی را ندارند. مگر در دنیای پیرامون ما چند گفتمان وجود دارد که بر اساس آن ما نیازمند مثلاً 70 عنوان حزبی در کشور باشیم.
وقتی میگوییم حزب الف و حزب ب یعنی حزب الف واجد گفتمان خاصی است که حزب ب آن را به رسمیت نمیشناسد و ساختاری دارد که با ساختار رقیبش متفاوت است. همچنان که تبار تاریخی و عقبه اجتماعی دارد که آن را متفاوت از دیگر رقبایش ساخته است.
بر اساس تجربه دنیای پیرامون دو جریان اصلی حزبی در همه جهان شناخته شدهاند. احزاب در کنار تعقیب دیدگاههای برآمده از آموزههای دموکراسی یا واجد گرایش سوسیالیستی هستند یا از آموزههای لیبرالی تبعیت میکنند. نظریه سومی وجود ندارد. اگرچه برخی نهادهای حزبی خود را با ترکیبی از این دو نظریه تعریف میکنند. در ایران اما ما با 70 حزب مواجه هستیم که اگر گفتمان سیاسیشان را پیگیری کنیم معلوم میشود که چندان تفاوتی با یکدیگر ندارند و تفکرات مشترکی را نمایندگی میکنند. ظاهراً شکلگیری حزب در ایران دچار بیماری است. گویا کسانی که رفتهاند در مقام تأسیس حزب بیشتر بهدنبال آن بودهاند که با استفاده از چنین عنوان حقوقی امکاناتی به دست بیاورند یا اگر جریان سیاسی نزدیک به تفکراتشان به پیروزی رسید سهمشان را از قدرت مطالبه کنند. این رفتار، رفتار پسندیدهای نیست و در نظام سیاسی پاسخگوی مطالبات جامعه مخاطب نیست.
با این حال تعدد نامزدهای بالقوه انتخابات ریاست جمهوری را نمیشود محصول تعدد احزاب دانست زیرا اغلب خود را نماینده یک جریان میدانند و نه نماینده یک حزب...
ما نزدیک 70 یا 80 حزب چپ و راست و به اصطلاح امروز اصلاحطلب و اصولگرا داریم. اگر این احزاب را غربال کنید میبینید که حقیقتاً بیشتر از سه یا چهار جریان کلی از هر دو طیف فکری چپ و راست منطقی و معنادار نیستند. منتها همین احزاب اصولیتر و ریشه دارتر بهدلیل اینکه ربط منطقی با نظام سیاسی ندارند و حقوق قانونی چنان که باید در اختیارشان قرار نمیگیرد طبیعتاً در عرصه سیاست توفیق چندانی ندارند.
وضعیت امروز سیاست ما در ایران اسیر این نوع بازیهاست. بسیاری از چهرههایی که امروز مطرح میشوند مشخص نیست چه گفتمانی را نمایندگی میکنند. در صورتی که به قاعده باید اینگونه باشد که گفتمان پشتیبان فرد و حزب یا جبهه واضع آن گفتمان به افراد این مأموریت را بدهند که بروید خودتان را بهعنوان کاندیدا مطرح کنید.
در حالی که بر اساس اخبار منتشر شده تا به امروز نه جریان اصولگرا و نه جریان اصلاحطلب به معنای ساختاری اجتماع پیدا نکردهاند و برنامه تدوین شده و عملیاتی برای محول کردن چنین مأموریتی نداشتهاند. برعکس ما امروز دچار گسست فیمابین گفتمانهای سیاسی چپ و راست با چهرههایی هستیم که خودشان را چپ یا راست معرفی میکنند.
فارغ از این مسأله در گذشته دستهبندی نامزدهای انتخاباتی کار سادهتری بود. چپ و راست، اصلاحطلب و اصولگرا تعابیری بود که به کار میآمد. بعدها با نوعی اغماض جناح میانه و اعتدالی تعریف شد. جامعه در انتخابات 1400 با چه گفتمانهایی روبهرو خواهد بود؟ زمانی مرز گفتمانها در نگاهشان به اولویت دموکراسی و الزامات آن شکل میگرفت. در دورهای نقطه افتراق اصلی موضوع سیاست خارجی و نحوه تعامل با غرب بود. آیا همین مرزبندیها در 1400 هم معتبرند یا مسائل جدیدی مبنای صف آرایی خواهد بود؟
احزاب ما هنوز در دوره کودکی به سر میبرند و به بلوغ کافی نرسیدهاند. بنابراین حتی تعقیب این عناوین بیش از آنکه مبتنی بر یک نظریه عمیق حزبی باشند بیشتر تحت تأثیر فضاهای پیرامونی شکل میگیرند. نظریه تعامل در سیاست خارجی یا مفاهیمی مانند عدالت توسعه محور یا عدالت توزیعی عناوینی هستند که احزاب ما توانایی دفاع از آنها به معنای واقعی کلمه را ندارند.
روزگار به ما نشان داده که جریان اصولگرا عمدتاً از درون خود نظریهپردازی نمیکند و نکرده است. آنچه بهعنوان نظریات از زبان این جریان مطرح میشود متأثر از گفتمان جریان حاکم در نظام سیاسی است. بخشهای غیرانتخابی حکومت در ایران نسبت به اداره کشور دیدگاههایی دارند و این دیدگاهها را از طریق رسانهها به اطلاع جامعه میرسانند. معمولاً جریان اصولگرا این نظریات را تکرار و در واقع در حکم آمپلیفایر یا تقویتکننده صدا عمل میکند. این طور نبوده است که بنشینند در درون حزب خودشان به درک واقعبینانهای از موضوع برسند و ببینند آنچه بهعنوان نظریه غالب که در کشور توسط حاکمیت تعقیب میشود آیا با مصالح مردم و مصالح ملی سازگار است یا خیر.
در جریان اصلاحطلب این وضع متفاوت است؟
بله، علت تفاوت هم این است که جریان اصلاحطلب در طول تاریخ 30 ساله از رحلت حضرت امام(ره) تا به امروز همواره در اقلیت حاکمیتی بوده است . بنابراین اصلاحطلبان همواره برای بقا و پایداری و دفاع از نظریات سیاسی خود مجبور بودند استدلال داشته باشند. همین امر سبب شده که آنها تقریباً به نسبت بیشتری به مبانی تحلیلی دست پیدا کنند و بر پایه همان نظریات از خودشان دفاع کنند. در واقع تلاش ما این است که فارغ از وابستگی چپ و راست این انتظار را مطرح کنیم که احزاب چپ و راست که امروز نام اصلاحطلب و اصولگرا دارند به سمت تعمیق مناسبات داخل نهاد حزبی خود حرکت کنند و برای گفتمانی که به آن تعلق خاطر دارند پشتوانه استدلالی ایجاد کنند تا با تکیه بر قدرت تحلیل منطقی و اقناعی بتوانند با جامعه مخاطب خود زبان مفاهمه برقرار کنند و از موضع مصلحت اندیشی با جامعه سخن بگویند. متأسفانه این وضعیت چنان که اشاره کردم دستاورد چندانی نداشته و نوعاً احزاب هم در ایران از موضعی برخورد میکنند که هیچ گاه حائز اثربخشی نیست.
آنچه شما میفرمایید مبتنی بر امر مطلوب است تا امر واقع. امر واقع این است که دستکم در انتخابات پیش رو نه با احزاب بلکه با گعدههایی مواجهیم که در بهترین شرایط برنامه یا استراتژی مبارزات انتخاباتی معطوف به پیروزی را تدوین میکنند. براساس همین واقعیت مردم در انتخابات 1400 در برابر کدام گفتمانها قرار میگیرند؟
بله، من در مقدمه بر امر مطلوب تأکید کردم و اینکه اگر بخواهیم آینده سیاسی ایران را تضمین کنیم باید در جریان رقابتهای حزبی حیات مردم را به سمت بهبود حرکت بدهیم. لاجرم نیازمند این هستیم که نهادهای واسطی به معنای واقعی کلمه شکل بگیرند و ایفای نقش کنند. من این را رد نمیکنم که حرف زدن از حزب حرف زدن درباره امر ایدهآل است. اما راستش اگر شما هر از چندی به دنیای پیرامونتان این تذکر را ندهید که امر مطلوب چیست هیچ گاه از امر واقع به سمت امر مطلوب حرکت نخواهید کرد. این جزء مخاطرات فعالیتهای سیاسی است. ما هر از چندی باید قله را نشان بدهیم و بگوییم منطق چیست و باید چگونه حرکت کنیم.
اما در پاسخ به پرسش شما براساس امر واقع باید گفت که امروز همچنان دو نظریه چپ و راست اصلاحطلب و اصولگرا جریانهای اصلی مطرح هستند. آنچه بهعنوان گفتمان اصلاحطلبی ارائه میشود مبتنی بر جهان عاری از خشونت و تعامل و گفتوگو با جهان پیرامون است. تأکید بر این است که حتی با دشمنان هم باید زبان گفتوگو داشته باشیم و منافع خودمان را پیگیری کنیم. اصلاحطلبان معتقدند که اگر چه نظام جمهوری اسلامی نظامی مبتنی بر ارزشهای ایدئولوژیک است اما باید بتواند حداقل نیازهای مردم را تأمین کند و تنها بعد از آن از مردم انتظار داشته باشد که به ارزشهای عرفی، اعتقادی، مکتبی و مذهبی خود پایبند باشند.
مشکلی که وجود دارد این است که بهدلیل برخی سیاستها در برابر جهان پیرامونی، بخش بزرگی از زندگی متعارف مردم تحتالشعاع قرارگرفته است. جامعه ایرانی امروز نسبت به تأمین معیشت خود و تضمین آینده نسلهای بعد بیمناک است. بنابراین نکته مهم این است که اگرچه باید از اصول دفاع کنیم اما باید ببینیم که این اصول تا کجا منطقی و ممکن الوقوع اند. به نظر من تا آنجا که بدنه اجتماعی مخاطب شما اعتماد خودش را از دست ندهد.
با این حساب معتقدید که مباحث مربوط به دموکراتیزاسیون نظام سیاسی در برابر امر چگونگی تأمین معیشت مردم به محاق رفته؟
در بحث حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی بارها این نکته مطرح شده که اگرچه گفته میشود حاکمان جمهوری اسلامی مشروعیتشان را از مردم نمیگیرند اما مردم پایه مشروعیت آنها هستند.
مشروعیت مردمی هم زمانی حاصل میشود که مردم نسبت به عملکرد حاکمان رضایت مندی متوسطی داشته باشند.
اگر استدلال ما این است که سیاستهای مقابله جویانه در برابر قدرتهای جهانی حق ماست و آنها حقی از ما ضایع کرده اند، باید بدانیم که در قبال این حرکت طولانی تاریخی به بدنه جامعه ایرانی و زندگی متعارف شهروندان آسیب رسیده است. با آگاهی به چنین حقیقتی قطعاً و مسلماً باید در این سیاستها تجدیدنظر کنیم. این یکی از آن خط افتراقهایی است که بین نظریه اصلاحطلبی با گفتمانهای رقیبش کشیده شده است.
در بحث هستهای بارها و بارها اشاره شده به تندرویهایی که در گذشته انجام میشد و جریان اصلاحطلب در برابرش ایستادگی میکرد. سخن این است که ما زمانی میتوانیم در خانواده هستهای جهانی حضور پیدا کنیم که از پادمانها و مقررات پروتکلهای هستهای در جهان پیروی کنیم زیرا امر مخاطرهآمیزی که به مثابه شمشیر دو سر هم کاربرد صلحآمیز دارد و هم ممکن است به یک سلاح کشتار جمعی تبدیل شود نمیتواند از نظارت جهانی خارج باشد. دیدگاه اصلاحطلبی بر این تأکید داشت که ما الا و لابد باید در مباحث هستهای با نهادهای بینالملل اعتمادسازی کنیم. نمیتوانیم براساس اینکه کشور مستقلی هستیم هر کاری را که درست تشخیص میدهیم در این رابطه انجام دهیم. چنین رویکردی در گذشته و در زمان دولت آقای احمدینژاد مقاومتهای سنگینی ایجاد کرد، سبب سوءتفاهمهای بزرگی شد و آسیبهای سنگینی برای کشور ایجاد کرد.
ما در دوره آقای خاتمی با کشورهای اروپایی وارد مذاکره شدیم و به نقاط درخشانی از توافق رسیدیم. توافقهای سعدآباد، پاریس و آلماتی روندی بود که میتوانست در آن سالها ما را از بحران هستهای خارج کند و اجازه بدهد که ما در خانواده جهانی بخوبی حرکت کنیم. منتها تحریمهای سازمان ملل و دوجانبهای که مشخصاً امریکا بر اساس سیاستهای غلط دولت آقای احمدینژاد بر ما تحمیل کرد به آقای روحانی ارث رسید. پس از آن اگرچه آقای روحانی این مسیر را برگرداند و توانست ما را به توافق جامع الاطرافی بهنام برجام هدایت کند لیکن واقعیت این است که خسارات گذشته و هزینه سنگینی که دیدگاههای رادیکال از ناحیه اصولگرایان بر کشور حاکم کردند، پاسخگویی نداشت.
از این حیث این مرزبندیها الان بر این مبناست که اگر شهروند ایرانی بخواهد در یک شرایط متوسط طبیعی زندگی کند و بپذیریم که حاکمان رأی به مسئولیت خودشان را از اعتماد مردم به دست میآورند باید در اتخاذ تدابیر و سیاست هایمان توجه بکنیم که تا کجا توانستهایم ازاعتماد ملی حفاظت و صیانت کنیم. اگر چنانچه این اعتماد خدشه دار شود ممکن است مردم در فرصتهای آتی خدای ناخواسته اصلاً اعتقادشان را از جمهوری اسلامی بردارند.
آیا آنچه میگویید به معنای آن است که هدف غایی همه تلاشها در ابعاد مختلف سیاست خارجی، تعمیم دموکراسی در سیاست داخلی و بهبود وضع معیشتی مردم و حفظ نظم موجود است؟
توصیه اصلاحطلبی این است که هرگونه تدبیری که در سطوح عالی قدرت صورت میگیرد الا و لابد باید معطوف به بهبودخواهی وضع مردم باشد. این بهبودخواهی هم فیزیک زندگی مردم را شامل میشود و هم ابعاد غیرفیزیک زندگیشان را. مردم باید احساس سعادت و امنیت کنند، باید آینده تضمین شدهای برای نسلهای بعدی خود متصور باشند؛ نمیشود تحمل کرد که یک خانواده متوسط شهری ایرانی تمام دغدغه زندگی روزمرهاش در طول سال این باشد که حدی از بهره اقتصادی را ببرد که این حد اقتصادی اندک پاسخگوی اجاره خانهاش هم نیست. این جزو مخاطرههایی است که بر سر راه حکومت قرار دارد. دیدگاههای اصلاحطلبان و دیدگاههای اصولگرایی روی این خط مرز حرکت میکنند. اینکه ما همواره شعارهای رادیکال بدهیم و ذهنیتمان نسبت به جهان منفی باشد، اینکه همواره با سوءتفاهم به دنیای پیرامونی خودمان نگاه کنیم، اینکه باورمان این باشد که دنیا باید ما را درک کند ولی متقابلاً از خودمان انتظار نداشته باشیم که ما هم باید دنیا را درک کنیم؛ ما را دچار بنبست خواهد کرد. این خط مرزی است که بین دو نظریه سیاسی کشیده شده است. ما باورمان این است که باید با واقع بینی از این وادی عبور کنیم. تأکیدی که در ارتباط با رقابتهای سیاسی داریم این است که احزاب چپ و راست قبل از آنکه در مقام تأمین منافع گروهی و حزبی خودشان باشند بروند به سمت منافع جامعه و مردم. تحت تأثیر تأمین منافع ملی منافع حزبیشان هم تأمین خواهد شد. اگر این مسیر را رفتیم راه به صلاح و فلاح بردهایم.
مثال ملموس در این رابطه وجود انسان است که ارگانها و اعضای بدن واجد کارکردهای مختلفی هستند؛ دست، سر و مغز، چشم و قلب هر یک کارکردی دارند اما در عین حال همه در خدمت بقای موجود زندهاند. اگر عارضهای رخ بدهد که حیات را تهدید کند تمامی این مؤلفههای وجودی حاضرند خودشان را قربانی کنند تا حیات زنده بماند.آن حیات در ادبیات سیاسی منافع ملی است و منافع مادون آن یعنی منفعت دست، چشم یا سر منافع حزبی است. ما از چنین موضعی باید فعالیت خودمان را ارتقا بدهیم. باید در مقام این باشیم که ببینیم در چشمانداز پیش رو بعد از یک مجادله تاریخی چند دههای در امر هستهای مردم چه چیزی را مطالبه میکنند. اگر برنامهها و سیاستهای حزبی خودمان را بر پاسخ گفتن به نیاز مردم سامان دهیم اعتماد مردم مجدداً تقویت میشود.
بر مبنای شعارهای مطرح شده در تجمعات سالهای اخیر اما بهنظر میرسد که هر دو جریان سیاسی تا حدود زیادی اعتماد مردم را از دست دادهاند. آیا اصلاحطلبان میتوانند خود را از نقش داشتن در مسائل موجود مبرا بدانند و به اتکای این برائت برای مبارزه انتخاباتی دیگر پیروزی خود را پیشبینی کنند؟
ما قطعه تاریخی بسیار تلخی در حرکت 40 ساله ایران پس از انقلاب داریم؛ بازه زمانی سالهای 84 تا 92. مرور روند تاریخی دولتهای ایران نشان میدهد که دولت در زمان دفاع مقدس به رغم همه مصیبتهایی که جهان پیرامون تدارک دیده بود توانست از مشکلات عبور کند و جامعه روزبه روز شرایط بهتری را تجربه کند. دولت دفاع مقدس بدون اینکه یک وجب از خاک ایران را از دست بدهیم مسائل را پیش برد و حل کرد. پس از آن دولت سازندگی با تمام همت خود زیرساختها را احیا و زیانها را جبران کرد؛ رونق اقتصادی بهوجود آورد، بستر جامعه را امیدوار کرد، سطح مناقشههای جهانی را کاهش داد و موقعیت ایران را در جهان رجحان بخشید. به باور من دولت آقای خاتمی در ادامه همین حرکت بود و بر همین بستر و ریل حرکت کرد. منتها در حوزه سیاست خارجی به دلایل متعددی توانست با قدرت و قوت بیشتری نسبت به دولت سازندگی اعتبار بینالمللی ایجاد کند و از لحاظ اقتصادی هم دستاوردهای بزرگی داشت. این را من از قول خودم نمیگویم بلکه این را مرحوم اسدالله عسگر اولادی که در جبهه سیاسی مخالف آقای خاتمی بود گفته است. ایشان در جواب خبرنگاری که پرسید بهنظر شما بهترین دوره اقتصادی برای بخش خصوصی ایران و اتاقهای بازرگانی چه دورهای بوده است، از دوره آقای خاتمی نام برد. این اعتراف بسیار مهمی است و دلالت بر این دارد که دولت خاتمی پاسخگوی وضعیت اقتصادی بود.
این سیاستها قاعدتاً به رشد طبقه متوسط شهری منتهی میشد که تا حدود زیادی هم شد. چرا این رشد نتوانست بیمه کننده این حرکت سیاسی باشد؟
ما با سه لایه اجتماعی مواجه هستیم براساس گستردگی جمعیتی قاعده هرم متشکل است از تودههای محروم و روستایی، یک بدنه متوسط شهری وجود دارد و یک رأس قدرت. ستون عالی اقتصاد و سیاست ورزی طبقه متوسط است که بله در آن دوران توانمند شده بود؛ اما درست از پایان دولت آقای خاتمی و وقتی کشور اسیر مصیبت دولت آقای احمدینژاد شد، به رغم اتفاق بینظیر تاریخی و افزایش درآمد نفتی به رقمی در حدود 700 میلیارد دلار تمام دستاوردها بر باد رفت و کشور اسیر رفتارهای کودکانه شد. دولت را تضعیف کردند و زیرساختها را از بین بردند. شما ممکن است فکر کنید که بله آقای احمدینژاد هم مثل دیگر دولتها چهار یا هشت سال مسئولیت اش را طی کرده است.
اما نگاهی به درآمدهای نفتی در آن دوران و محل هزینه کردشان نشان میدهد که آن دولت ضعف خودش را در مدیریت با توزیع آن درآمدها پوشش میداد و اگر نبود پخش به اصطلاح نوعی رضایت کم عمق دولت در همان سالهای اول و دوم دچار بحران و آسیب میشد و حتماً سقوط میکرد.
بعد از آقای احمدینژاد شورای نگهبان کملطفی سنگینی کرد و صلاحیت یکی از بزرگترین چهرههای مؤثر در نظام سیاسی ایران یعنی آقای هاشمی رفسنجانی را بدون حجت موجه شرعی و قانونی رد کرد. اصلاحطلبان بشدت از این اقدام خسارت دیدند ولی دیدیم که بلافاصله رأی خود را در سبد آقای روحانی ریختند. زیرا اگرچه روحانی برخاسته از جریان اصولگرایی بود ولی گفتمان خودش را تصحیح کرد و با حمایت اصلاحطلبان به قدرت رسید. شاهد بودید که در چهار سال اول هم دستاوردهای مؤثری داشت و حتی به لحاظ ایجاد ثبات اقتصادی توفیقاتی بهدست آورد، خسارتهای دولت احمدینژاد را هم تا حدود زیادی جبران کرد و البته در دولت دوم ایشان با تبعات تصمیمات نهادهایی فراتر از خود و با آثار نامطلوب تحولاتی در خارج از مرزها مواجه بود.
در مرور این سیر تحول میخواهم این را عرض کنم که فارغ از استدلال و تحلیل سیاسی در تاریخ 40 ساله جمهوری اسلامی ایران نشان داده شده که در مقاطعی که مردم به جریان نماینده نظریه چپ سیاست که در ایران امروز اسمش را گذاشتهایم اصلاحطلب اعتماد کردند افق زندگی، معیشت و امنیت خودشان و پایداری سیاسی کشور در منطقه و جهان منطقیتر و امیدوارکنندهتر بوده است. در مقابل جریان اصولگرایی که نمونه برتر و برجستهاش دولت آقای احمدینژاد بود که خسارتهای سنگینی را بر کشور تحمیل کرد و این را مردم با پوست و گوشت خودشان تشخیص دادهاند. امروز در آستانه انتخابات سال 1400 هم 10 نظریه و گفتمان در برابر هم صف آرایی نخواهند کرد،بلکه تنها دو نظریه سیاسی چپ و راست رو در روی هم خواهند ایستاد.
باور من این است که اگر اصلاحطلبان از گلایههای تاریخیشان از حکومت دست بکشند و دلخوری را کنار بگذارند، از انفعال خارج شوند و خودشان را از تفرقه نجات بدهند و به انسجام برسند شرایط به نفعشان تغییر خواهد کرد. این را با وجود آن میگویم که مردم امروز ناراحتیها و دق دلی خودشان را بر سر دولتی خالی میکنند که بههر حال پشتیبانش اصلاحطلبان بودند. اصلاحطلبان هم خودشان را در قبال مردم پاسخگو میدانند ولی علیرغم شرایط نامساعد باز اصلاحطلبان میتوانند در انتخابات با قدرت هرچه تمام تر حضور پیدا کنند و گرد وجود یک شخصیت معتبر و قابل اتکا جمع شوند. میتوانند پیروز شوند و آینده بهتر از گذشته رقم بزنند.
برخلاف عقیده شما، امروز بهنظر میرسد اگر اصلاحطلبان با همان نیروهای فعال در زمان دولت اصلاحات هم بتوانند دولتی تشکیل دهند ساختارهای داخلی و شرایط به نحوی تغییر کرده است که ممکن است به همان نتایج نرسند. اتفاقاً الان اصولگرایان و بویژه بخش تندروشان یکی از بحثهایی که در مجادله با اصلاحطلبان مطرح میکنند این است که میگویند شما در تمام این سالها از کافی نبودن اختیارات ریاست جمهوری گلایه کرده اید و این را مانع به ثمر رسیدن برنامه هایتان دانستهاید پس چرا برای در اختیار داشتن کرسی ریاست جمهوری اصرار دارید؟ این حرفی است که به صراحت در کیهان مطرح شده است...
این دقیقاً تزویری است که کیهان نشینان به کار میبرند. اگرچه من نظریه بعضی دوستان اصلاحطلبی را که میگویند اختیارات ریاست جمهوری اندک است ؛ قبول ندارم. ریاست جمهوری چه از 100 واحد یک واحد اختیار داشته باشد و چه 90 واحد به هر حال براساس قانون اساسی یکی از پازلهای منظومه قدرت سیاسی در ایران است و واجد اختیاراتی است. بله تمام اختیارات متعلق به او نیست. اما هر مقدار اختیار که دارد اختیار قانونی او است. دوستان اصلاحطلب بهتر است بهجای اینکه روی این نکته تأکید کنند تأکیدشان بر این باشد که نظام سیاسی ایران حقوق قانونی ریاست جمهوری را به رسمیت بشناسد و این حق قانونی را تضییع نکنند. این مهم است که نهاد اجرایی کشور که باید پاسخگوی معیشت و امنیت جامعه و آینده مردم باشد بتواند در این راه از اختیاراتش استفاده کند و مواجه با دخالتهای ناصواب نباشد. بله حق دوستان ما است که در این باره تذکر بدهند؛ اما درپاسخ این موضع برخی اصولگرایان که نماد رادیکالیستیشان کیهان است و میگویند اگرمعتقدید اختیارات کم است پس برای چه میآیید؛ باید پرسید به شما چه ربطی دارد؟ کسانی که خودشان باید در چارچوب قواعد فعالیت کنند تا به قدرت برسند حق ندارند با چنین تزویری دیگران را از رقابت باز بدارند. درباره اختیارات رئیس جمهوری هم اگرچه کسانی آن را کم میدانند من کم نمیدانم. بله ممکن است شما بخواهید ریاست جمهوری ایران را با ریاست جمهوری امریکا مقایسه کنید و بگویید رئیسجمهوری امریکا اقتدارش خیلی بیشتر است. خب در قانون آن کشور وزن و اعتبار و حوزه نفوذ و اختیارات رئیس جمهوری با اختیارات رهبری در ایران برابری میکند. نمیتوانیم بگوییم چرا رئیسجمهوری منتخب مردم ایران اختیاراتش با اختیارات ولی فقیه برابری نمیکند. زیرا ما درباره دو ساختار و نظام سیاسی متفاوت صحبت میکنیم. جایگاه ولی فقیه در قانون کاملاً مشخص است. اختیارات نیرومندی هم در کف با کفایت او است. ریاست جمهوری هم براساس رأی مردم انتخاب میشود و چارچوبی از مسئولیتها را دارد.
کسانی که دنبال نظریه بیرون کردن اصلاحطلبان از عرصه سیاسی کشور هستند، تصورشان این است که میتوانند با ابزار شورای نگهبان همواره اکثریت مجلس را در اختیار داشته باشند و میخواهند این را به انتخابات ریاست جمهوری نیز تعمیم دهند. اینها میخواهند اینگونه القا کنند که به رهبری قرابت بیشتری دارند و تافتههای جدا بافتهای اند. خودشان را فرزند رهبری و مرید ایشان معرفی میکنند تا امتیازطلبی کنند و تبعیض ناصوابی برای خودشان قائل باشند.
این است که با زبان بیزبانی میگویند اصلاحطلبها از این عرصه بیرون بروید و بگذارید ما این را هم در نتیجه یک مشارکت حداقلی بهدست بیاوریم و سرنوشت کشور را با سلیقه خودمان رقم بزنیم؛ اگرچه اشتباه میکنند. زیرا حتی اگر انتخابات ریاست جمهوری را هم به نفع خودشان رقم بزنند باز هم به یکپارچگی نخواهند رسید. جامعه اجازه نمیدهد با یکپارچهسازی بر همه مقدرات مردم حاکم شوید. مگر این روزها با مناظره تلخ مجازی بین حداد عادل و احمدینژاد مواجه نبودید؟ اینها که دیروز رفقای گرمابه و گلستان همدیگر بودند در کنار هم زندگی میکردند و همدیگر را پشتیبانی میکردند ببینید چگونه امروز در برابر هم صف میکشند. این خصلت قدرت سیاسی است که دوگانهگرا است. پس فشاری که میآورند تا به هر قیمتی اصلاحطلبان را از عرصه رقابتها خارج کنند و میدان را برای آنها تنگ کنند مشکلی از آنها را حل نمیکند.
باید این دوگانگی را به رسمیت بشناسیم. من اصلاحطلب حقوق قانونی شمای اصولگرا را به رسمیت بشناسم، متقابلاً شما بهعنوان یک اصولگرا حق من بدانید که در رقابت ها مشارکت کنم. همچنین هر دو مشترکاً تلاش کنیم نهادهای مرجع، نهادهایی که باید فراتر از مناسبات خطی باشند مثل شورای نگهبان، تریبونهای نماز جمعه، صداوسیما و... اسیر خط و ربطهای سیاسی نشوند. نیروهای مسلح درگیر بازیهای سیاسی نباشند. آنها مرجعیت داوری خودشان را بدرستی حفظ کنند و در هنگام تصمیم گیریها و انجام مسئولیتهای ملی که برعهدهشان است با رویکرد ملی و جامع تصمیم بگیرند. اگر این اتفاق افتاد مردم انتخابگراند اگر شما را پسندیدند سلمنا، اگر امثال بنده را پسندیدند سلمنا. مهم این است که اگر چنین مدلی طراحی شود و حقوق یکدیگر را به رسمیت بشناسیم همواره جامعه در مقابل یک گزینه خوب و خوب تر قرار میگیرد. من و شما رقابت میکنیم. من مدعیام خوب ترم و شما هم مدعی اید که خوب تر هستید. متقابلاً شما قائل به این هستید که من خوبم و من هم قائل به اینم که شما خوبید. هر اتفاقی بیفتد یا خوب انتخاب شده یا خوبتر. ولی متأسفانه با رفتارهای خشن تند بیمعنای افراطی که در عرصه سیاست وجود دارد و اینکه برخی به قیمت حذف رقیب حرکت میکنند جامعه همواره در مقابل خوب و بد قرار میگیرد. شما که با من رقابت میکنید میگویید من خوبم تو بدی. من هم میگویم تو بدی و من خوبم. آخر این چه جامعهای است که باید بین 100 و صفر انتخاب کند.
و البته شاید به باور جامعه بین صفر و صفر...
تهاش صفر و صفر میشود و خطرناک همین است. من اصلاحطلب واقعاً به عملکرد دولت آقای احمدینژاد نقد دارم و دوره او را از مصیبتهایی میدانم که بر سر جامعه نازل شد. با این حال اگر او یا امثال او بر اساس یک قاعده منطقی با رأی مردم و بدون اعمال نفوذ نیروهای پیرامونی و تبلیغات تریبونهای نماز جمعه و بلندگوی صداوسیما و بدون حمایت بعضی عزیزان در شورای نگهبان انتخاب شوند و به طور طبیعی انتخاب شوند من منتقد حق ندارم مخالفت کنم. مردم انتخاب کردند و من هم باید تمکین کنم.
امروز ببینید که با آقای روحانی که قبل از دوران ریاست جمهوری بیشتر یک چهره اصولگرا بوده وچون به باور اصلاحطلبان فهم درستی از جهان پیرامون خودش داشته و گفتمان اش گفتمان بهبود خواهی شده و از سوی آنها حمایت شده چه برخوردی میشود. کسی نیست بپرسد با چه مجوزی شما به خودتان اجازه میدهید که برگزیده مردم را این طور مورد توهین و افترا قرار بدهید. این توهین به ملت است. چرا این کار را میکنید. خب این داستان خوب و بد کردن است. جامعهای که اسیر این بازیهای خوب و بد شود هیچ وقت به صلاح و فلاح نخواهد رسید.
هر دو جریان سیاسی و فراتر از آن نظام سیاسی از بعد از آنچه در انتخابات اسفند 98 تجربه شد و درقبال شعارهایی که از 96 در تجمعات مردم مطرح شد با مخاطره کاهش مشارکت سیاسی و از دست رفتن سرمایه اجتماعی مواجهند. اصلاحطلبان به نوبه خودشان چگونه میتوانند در این فرصت چند ماهه به مردم و هوادارانشان انگیزه مشارکت بدهند تا رأیشان را در سبد داشته باشند؟
خاطره تلخ انتخابات 98 و مجلسی که تشکیل شد به جریان اصولگرا ثابت کرد که سیاستهای انقباضی و بسته شورای نگهبان که اجازه نمیدهد رقابت منطقی بین نامزدهای انتخابات مجلس رخ بدهد خروجی و نتیجهاش مجلسی میشود که به لحاظ حرفهای در حداقلها قرار دارد. بگونهای که امروز وقتی آقای محمدباقر قالیباف را بهعنوان یک نیروی برجسته در رأس مجلس قرار دادهاند، کسی که سابقه قابل دفاعی هم در جنگ داشته اما نمیتواند چنان که باید از حیثیت پارلمان صیانت و حفاظت کند. زیرا نمیداند پارلمان باید چگونه مدیریت شود. او کسی است که سه دوره اشتیاق به ریاست جمهوری داشته و شکست خورده. امروز با ترفند دور کردن نیروهای رقیب یعنی اصلاحطلبان مجلسی شکل گرفته که اکثریت یکپارچه و یکدست اصولگرایی دارد. قالیباف هم با سختی و با بده بستانهای آنچنانی کرسی ریاست را به دست گرفته. ولی به خاطر ناتوانیها و عملکرد غیر حرفهای ریاست سال دوم اش هم در مخاطره است. ما بیش از آنکه نگران آقای قالیباف باشیم بهعنوان رئیس پارلمان واقعاً باید نگران پارلمان باشیم. این پارلمان چگونه میخواهد منافع جامعه را تأمین کند و در مسئولیت تقنین پشتیبان دولت باشد؟ بر عکس مجلس در رقابت با دولت قرار گرفته و حرکتهایی انجام میدهد که دود آن به چشم مردم میرود و آسیب آن به مردم میرسد. این ناشی از رفتارهای پیشینی و غلطی است که صورت گرفته. به ادبیات یکی از بزرگان شما اگر برای یک کار اشتباه هزار استدلال بیاوری نتیجهاش میشود هزار و یک اشتباه. ما باید مسائل را از سرچشمه حل کنیم. الان در شرایطی قرار گرفتهایم که میخواهیم برویم در عرصه رقابت با کدام گفتمان میتوانیم مردم را قانع کنیم که در عرصه انتخابات حضور پیدا کنند.
رهبر انقلاب چند روز پیش در وصف ضرورت مشارکت حداکثری سخن گفتند. فرمودند اهم تکالیف سیاسی سیاستمداران و جامعه این است که به امر مشارکت حداکثری اهتمام بورزند. اما تا قبل از فرمایشات ایشان کسانی که میگفتند ما فرزندان رهبری هستیم و اگر رهبر ی لبتر کند چنین و چنان میکنیم از چه سخن میگفتند؟ از مشارکت حداقلی. کسانی که خودشان را در مسیر آهنگ رهبری میخواهند تنظیم کنند چطوری نفهمیدند که رهبری ایران در طول این سی سال که هدایت جامعه را بر عهده داشته همواره در انتخابات روی حضور حداکثری تأکید داشته و گفته این پشتیبان حفاظت و صیانت از نظام ایران است. چرا نمیفهمند و چرا حاضرند منافع کلی را قربانی منافع فردی کنند؟ چرا از مشارکت حداقلی دفاع میکنند تا حتماً برنده شوند؟ من احساس میکنم که این پیام رهبری پیام کاملاً هوشمندانه و ارزشمندی است که اصلاحطلبها باید بخوبی از آن بهره بگیرند و به آن تمسک کنند.
رقبای شما روی ناکامیهای دولت دوازدهم تأکید دارند. مشکلات اقتصادی موجود یکی از مسائلی است که بر آن تکیه میکنند.
نسبت به آنچه در دولت دوم آقای روحانی رخ داد و مشکلاتی که برای مردم بهوجود آمد حقیقتاً دولت مقصر نبود. البته منکر سهم دولت در ناکامیها و مشکلات نیستیم اما این سهم حداقلی است. بخش بزرگی از این مسائل ناشی از سیاستهایی است که کلانتر و بالاتر از دولت است. مانند آنچه درقبال FATF و فراهم کردن شرایط احیای برجام بهوجود آمده است. در جریان خروج دولت امریکا از برجام شریان نفت قطع شد. دولت که قاعدتاً مانند همه دولتهای دیگر ایران متکی به درآمدهای نفتی بود امروز با بیچیزی هر چه تمامتر دارد کشور را اداره میکند. دولت پاسخگوی گرفتاریهایی است که دیگران بهوجود میآورند. اما مردم وقتی از نظام سیاسی سخن میگویند دولت را نماینده نظام سیاسی میدانند. از دریچه نگاه مردم دولت یعنی همه کشور و همه نظام که میدانید این طور نیست. از این جهت اصلاحطلبان فکر میکنند که در این ناکامیها اگر مردم نقدی نسبت به دولت دارند نباید از کنارش رد شوند. بلکه باید با سینه ستبر و اعتماد به نفس از همین دولتی که حمایتاش کردند دفاع کنند. ناکامیها را مطرح کنند و ریشهیابی دلایلاش را هم با مردم مطرح کنند. این مردم نجیبند و درک درستی دارند وقتی احساس صداقت کنند پاسخ میدهند. میخواهم بگویم که اصلاحطلبان باید از انفعال خارج شوند و در کنار آن باید اجماع داشته باشند، دست از تفرقه بردارند. تجربه 84 تا 92 را به یاد بیاورند. جمع آراء جریان اصلاحطلب در آن مقطع زمانی از آمار اصولگرایان بیشتر بود. جریان اصلاحطلبی در 84 حدود 16 میلیون رأی آورد در مقابل اصولگرایان که 9 و نیم میلیون رأی داشتند. اگر ما متفرق نمیشدیم و سه کاندیدای متمایز از هم نمیداشتیم قطعاً و مسلماً در مرحله اول پیروز بودیم. اما بهدلیل تفرقهای که داشتیم آنها پیروز شدند و تازه آن پیروزیشان با آن همه دوپینگ و حمایتهای ناموجهی که صورت گرفت رقم خورد.
بنابر این با وجود همه گلایهمندیهایی که مردم دارند با اتکا به این سابقه تاریخی معتقدم که اگر اصلاحطلبان از انفعال خارج شوند و درمقابل جامعه پاسخگو باشند، اشکالات را به جان بخرند و از پاسخگویی فرار نکنند و اگر حول محور یک شخصیت ممتاز و موجه اجتماع کنند به احتمال قریب به یقین پیروز میدان انتخابات خواهند بود. ما باید از این هیاهو و فشار و جنگ روانی که اصولگرایان تندرو علیه اصلاحطلبان و دولت به راه انداختهاند بدون محابا و نگرانی فاصله بگیریم و این پیامی است که در این مقطع باید به عزیزان همنظر و همفکر خودمان منتقل کنیم.
با این وصف آیا اینکه نهاد اجماع ساز تنها بتواند بر یک فرد واحد به اجماع برسد بهعنوان کارکرد این نهاد کافی است؟
کافی نیست. اما ما بر سه اصل توافق کردهایم. پیشنیاز همه این مسائل این است که انتخابات را جدی بگیریم و از انفعال خارج شویم. بدانیم که باید فعال عرصه باشیم و حق دادنی نیست گرفتنی است. با سرپنجه توقع چیزی نصیب ما نمیشود بلکه با تلاش تدبیر و فعالیت و هزینه دادن است که میتوانیم مناصب قدرت مشروع را کسب کنیم. با این پیش نیاز وقتی میرویم به سمت گفتمان واحد و ساختار واحد با محوریت هدایتهای کلان، وقتی در این نقطه اجتماع میکنیم در میان تمام نامزدها و گزینههای مطرح باید به سراغ کسی برویم که واجد سه حیثیت قطعی باشد و حداقل سه شاخص را در او به رسمیت بشناسیم.
نخست انتخاب آن فرد باید پیام اعتمادآمیزی به جامعه پیرامونی قدرت سیاسی ایران منتقل کند. من در ادبیاتی سادهسازی شده اسمش را میگذارم اعتمادسازی با رهبری. یعنی ما اصلاحطلبان حق نداریم سراغ کسی برویم و گزینهای را انتخاب کنیم که از آن چهره یک احساس عدم اعتماد از ناحیه رهبری استشمام شود. اگر چنین انتخابی را در دستور کار قرار دادیم خارج از پیروزی یا عدم پیروزی در انتخابات، حتی اگر طرف پیروز باشیم شکست میخوریم. اگر فردی که نمیتواند اعتماد رهبری را داشته باشد پیروز شود فردایی که بخواهد مسئولیت اداره کشور را به دوش بکشد به هیچ عنوان نمیتواند در وضعیتی باشد که ارتباطش با رهبری بر پایه سوءتفاهم شکل گرفته است. زیرا رهبری و پشتیبانیهای ایشان برای توفیقات دولت رکن اول است. پس اگر ما چشم به افقها و موفقیتهای دور دست برای دولت داریم باید چهرهای را انتخاب و معرفی کنیم که معتمد رهبری باشد.
در گام بعد عنصر مورد انتخاب ما باید برگزیده اجماع شده از میان همه نحلههای فکری جبهه دوم خرداد باشد. در این مفهوم اجماعسازی با نخبگان دوم خردادی تکیه بر این نیست که سی حزب یا سی و پنج حزب اصلاحطلب اجماع کنند. بلکه به باورم اینکه سه یا چهار جریان عمده اصلاحطلب توافق نظر بر یک فرد داشته باشند میتواند مؤثر باشد. اما اگر نظرات این جریانها متفرق شد و چهرههای متکثری را انتخاب کردیم، ولو اینکه شرط اول برای همه این گزینهها مصداق داشته باشد مسلماً بهدلیل تکثر همان بلایی بر سرمان خواهد آمد که در سال 84 آمد و در اثر افتراق و چند دستگی شکست خوردیم. شرط الزامی سوم همراهسازی جامعه است. اینکه مردم با چه کسی همراهی میکنند و به چه کسی بیشتر تمایل دارند مهم است. اینکه قبل از آنکه تبلیغاتی را شروع کنیم و توضیح و تحلیل خودمان را عرضه کنیم باید مردم نسبت به فرد منتخب اصلاحطلبان رأی منفی کمتری داشته باشند و حس همدلی بیشتری با او احساس کنند. آن فرد نباید کسی باشد که در ذائقه مردم مسأله داشته باشد یا تجربه ناموفقی را در گذشته طی کرده باشد.اگر چنین شخصیتی با رعایت این سه ویژگی انتخاب شود و با پشتوانه یکپارچه اصلاحطلبان در عرصه رقابت سیاسی سال 1400 حضور پیدا کند حتماً اکثریت را بهدست میآورد و ان شاءالله در آینده نیز کشور را در مسیری پیش خواهد برد که از گذشته خودش بهتر باشد.
طیفی از اصلاحطلبان اصرار دارند که این جریان در انتخابات 1400کاندیدای اختصاصی داشته باشد. در بیانیه شکلگیری این نهاد هم روی این مفهوم تأکید شده بود. با توجه به ویژگیهایی که شما مطرح کردید به نظر میرسد که شاید نشود دیگر روی اختصاصی بودن چندان تأکید کرد. آیا این مسأله را قابل حل میدانید؟
وقتی سخن از کاندیدای اختصاصی میکنیم یک وقت میگوییم که کاندیدای اختصاصی حزب، یک وقت میگوییم کاندیدای اختصاصی جبهه. اگر بحث کاندیدای اختصاصی حزب مطرح باشد احزاب کلیدی دوم خردادی همهشان در عرض هم اند. حالا چه کارگزاران شخصیتی را از درون حزب معرفی کند و چه اتحاد ملت یا مجمع روحانیون و... اینها در عرض هم اند. اگر ما به صفت حزبی بخواهیم بگوییم فقط از هم حزبی خودمان حمایت میکنیم پیام قرینهاش این است که حزب دیگر درون جبهه هم حق دارد که از فرد خودش دفاع کند واین میشود دوپارگی و شکست. حرف ما این است که جبهه دوم خرداد باید یک نفر را معرفی کند و تمامی نیروهای این جبهه باید پشت سر یک فرد بایستند و حمایت کنند.این میشود نامزد اختصاصی. خب، اگر این را به رسمیت بشناسیم و قبول کنیم و این ملاک حرکت ما باشد طبیعی است که در گام اول باید به سمت کسی برویم که از میان نیروهای درون جبهه دوم خرداد برآمده است و این سه شاخصه اعتمادسازی با رهبری، اجماعسازی با نخبگان سیاسی و همراهسازی مردم را دارد. هر کس با داشتن این سه شاخصه رأی بالاتری بیاورد مورد حمایت جبهه دوم خرداد خواهد بود. اما اگر اصلاحطلبان در درون خود به گزینهای نرسیدند که واجد این سه حیثیت باشد، چه کار باید بکنیم؟ یا اینکه اگرجبهه دوم خرداد به گزینهای رسید که واجد این سه حیثیت بود ولی شورای نگهبان رسم مروت را به جا نیاورد و رد صلاحیت کرد اصلاحطلبان باید چه کنند؟ در اینجا دو نظریه وجود دارد. برخی بر این باورند که خب در آن صورت حجت برایمان تمام است و هیچ دلیلی ندارد که فعال باشیم. زیرا پیام از قبل روشن است که انتخابات هدایت شده است و رقیب ما بدون رقابت منطقی و در یک رقابت یک نفره پیروز میشود. انتخابات در آن صورت مانند مسابقه دویی که یک نفر شرکت کننده داشته باشد و این دونده با هر شرایطی برود و با هر تأخیری هم به خط پایان برسد پیروز است. برخی میگویند در آن صورت باید به جامعه پیام بدهیم که ما از مشارکت فعال باز ماندیم و اختیار به عهده خود شماست.
اما نظریه واقع بینانهتری هم وجود دارد؛ نظریهای که میگوید به رغم چنین وضعیتی ضمن اینکه ما گلایه مندیم و خسارت باری رفتار شورای نگهبان قابل دفاع نیست اما اگر کنار بنشینیم مشخص نیست تبعاتش چه خواهد بود. این عده معتقدند که چه بسا در اینجا میتوانیم نسبت به نیروهای رقیب که احتمالاً در آن شرایط دیگر یک نفر نیست بین بد و بدتر انتخاب کنیم یا بین نیروهای رقیب کسی را انتخاب کنیم که شاید مختصری به ما نزدیکتر باشد یا از جریانات رادیکال و افراطی دورتر باشد. توصیه این طیف این است که برویم به سمت او و او را حمایت و به جامعه مخاطب معرفی کنیم. تصمیمگیری درباره این وضعیت البته موضوع امروز ما نیست. اما دوگانگی است که باید درباره آن فکر شود. ما هر دو وضعیت را در گذشته تجربه کردهایم. مقطعی بوده که انفعال پیدا کردیم. به جامعه پیام دادیم که ما نمیتوانیم در انتخاباتی شرکت کنیم که نامزدمان حضور نداشته باشد. نتیجهاش هم مشخص شد که چه بود. در چند دوره از انتخابات مجلس از جمله در انتخابات مجلس فعلی و انتخابات دور سوم شورای شهر این تصمیم را گرفتیم و صددرصد قدرت را واگذار کردیم. اما در مقطع انتخابات مجلس دهم بهصورت گزینشی عمل کردیم. به رغم اینکه صلاحیت بسیاری از اصلاحطلبان را رد کردند اما آمدیم و انتخاب کردیم. در نتیجه ظرفیتی ایجاد شد که کارآمد بود. داستان ریاست جمهوری سال 92 هم از همین جنس بود. وقتی آقای هاشمی رفسنجانی صلاحیت اش مورد تردید قرار گرفت اصلاحطلبان نرفتند در خانه بنشینند. بلکه بنا به توصیه شخص آقایان هاشمی و خاتمی روی شخصیتی متمرکز شدند که اصولگرا بود ولی از دیگران موجهتر بود. به پیروزی هم رسیدند و در پناه همین دولت به هر حال حضورشان را حفظ کردند.علاوه بر این، این نکته را فراموش نکنیم که جامعه مخاطب با قهر و انفعال حس خوبی برقرار نمیکند. شهروندان، سیاستمدارانی را میپسندند که در صحنه مبارزه کنند ولو شکست بخورند. خود این شکست پایه پیروزیهای بعدی میشود.
بگذارید به یک نمونه اخیر اشاره کنیم. میدانیم که در انتخابات ریاست جمهوری امریکا نوعاً رؤسای جمهوری برای دو دوره انتخاب میشوند، مگر اینکه اتفاق خاصی رخ داده باشد، مانند آنچه در مورد دور دوم آقای کارتر رخ داد و بهدلیل حل نشده باقی ماندن مسأله گروگانهای امریکایی در ایران، او انتخابات را به رقیب جمهوریخواهش ریگان واگذار کرد. در انتخابات این دوره ریاست جمهوری امریکا اکثریت قریب به اتفاق تحلیلگران سیاسی استدلالشان این بود که آقای ترامپ در دور دوم هم پیروز میشود. میگفتند او دولت و ابزار تبلیغات را در دست دارد، در درون اقتصاد امریکا گامهایی را به نفع شهروندان امریکایی برداشته و... پس تصویر عمومی این بود که پیروزی آقای ترامپ قطعی است. اما آیا رقبای دموکرات او در خانه نشستند و تماشا کردند؟ خیر با احتمال بالای 70 درصد شکست در رقابت حضور پیدا کردند و بر نقطه ضعفهای ترامپ و نقاط قوت خودشان تأکید کردند. آنها با این کارشان هم سطح مشارکت را به نحو بیسابقهای افزایش دادند و هم در کمال ناباوری پیروز شدند. در واقع باید شعار «پایان شب سیه سپید است» را در سیاست به کار ببریم و به دوستان اصلاحطلب خودمان پیام بدهیم که به رغم سختی ها و گلایههای موجود دغدغههای بحق مردم اگر همت و باورمندانه حرکت کنیم قطعاً و مسلماً از پیروزی فاصله چندانی نخواهیم داشت.
خبرنگار حوزه احزاب
انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم با وضعیت نامتوازنی مواجه است. برخلاف ادوار گذشته این دوره از انتخابات تا این لحظه بیشترین شمار از کاندیداهای اعلام آمادگی کرده یا درصدد اعلام آمادگی را به خود دیده است و در عین حال در کفه مقابل یعنی مشارکت مردم بخصوص با توجه به تداوم کرونا نگرانیهایی وجود دارد. تمایل اصولگرایان بویژه طیف تندرو این جریان به اینکه دولت را پس از 8 سال از جریان اعتدالگرا بازپس بگیرند در آن حد است که به صراحت اصلاحطلبان را به کناره گرفتن از میدان رقابت توصیه میکنند. گفتوگوی ما با محمد عطریانفر، از اعضای شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی بهعنوان آغاز سلسله گفتوگوهایی که قرار است با چهرههای صاحبنظر هر دو جریان اصلاحطلب و اصولگرا انجام شود پیرامون این پرسش محوری انجام شد که مردم در انتخابات 1400 با رقابت چه شعارها و گفتمانهایی مواجهند و برنامه اصلاحطلبان برای آنکه پس از نزدیک به دو دهه بتوانند به رأس قوه اجرایی کشور بازگردند چیست؟
در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ایران شاهد تنوع چهرههایی هستیم که خود را دارای قابلیت رئیسجمهوری شدن میدانند و هر یک به نحوی علناً یا تلویحاً اعلام آمادگی کردهاند. این میزان تمایل به نقش آفرینی در عالیترین سطح اجرایی آن هم در شرایطی که کشور با مشکلات متعددی دست به گریبان است نشانه چیست؟
در متونی که در دنیا پیرامون سیاست و مدیریت نوشته میشود ظاهراً حضور متکثر و متنوع چهرههای انتخاباتی دلالت برعمق فعالیتهای دموکراتیک در کشور دارد. اما آنچه در شرایط حال حاضر کشورمان مشاهده میکنیم و تعدد نامزدهای بالقوه انتخابات ریاست جمهوری یک دغدغه و معضل جامعه سیاسی است و الزاماً به معنای تعمیق دموکراسی در ایران نیست بلکه بشدت جای نقد دارد.
بله در یک جامعه دموکراتیک هر شهروندی این حق را دارد که خود را برای قبول مسئولیت در معرض انتخاب بگذارد. این خواسته بویژه در سطوح پایینتر مسئولیت یک مسأله کاملاً پذیرفته شده است. اینکه وقتی مردم یک منطقه یا یک شهر میخواهند مسائل خود را در یک محدوده کوچک جغرافیایی مدیریت کنند برای یکایک آحاد آن اجتماع حق انتخاب شدن و انتخاب کردن قائل باشیم کاملاً متعارف است اما همین موضوع را نمیتوان به یک دامنه جغرافیایی گسترده در ابعاد مدیریت یک کشور و یک نظام سیاسی که نامش را گذاشتهایم ریاست جمهوری تعمیم داد و این دقیقاً بهدلیل محترم شمردن حق مردم در سپردن سرنوشت و امنیت و معیشتشان به دست یک فرد باکفایت است.
چنین فردی باید در یک نهاد واسط که نامش حزب است تربیت شود و قابلیت برعهده گرفتن چنین مسئولیت بزرگی را بهدست آورد. بنابراین وقتی سطح مسئولیت افزایش پیدا میکند و مأموریتها و تکالیف گستردهتر میشود دیگر نمیتوانیم به هر کسی اجازه بدهیم خود را در معرض انتخاب بگذارد و به سادگی بدون آنکه مورد اعتماد برجستگان و نخبگان سیاسی جامعه قرار گرفته باشد چنین جایگاهی بیابد. در اغلب کشورهای دارای مرتبه بالای دموکراسی این اعتماد و اعتبارگرفتن در نهاد حزب شکل میگیرد و سامان مییابد. متأسفانه بهرغم داشتن همه مقدمات قانونی در نظام سیاسی ایران، احزاب به معنای واقعی به رسمیت شناخته نشدهاند. احزاب شکل گرفته کارآمد نیستند و وزن و منزلت لازم برای نقش آفرینی در چنین عرصههایی را ندارند. مگر در دنیای پیرامون ما چند گفتمان وجود دارد که بر اساس آن ما نیازمند مثلاً 70 عنوان حزبی در کشور باشیم.
وقتی میگوییم حزب الف و حزب ب یعنی حزب الف واجد گفتمان خاصی است که حزب ب آن را به رسمیت نمیشناسد و ساختاری دارد که با ساختار رقیبش متفاوت است. همچنان که تبار تاریخی و عقبه اجتماعی دارد که آن را متفاوت از دیگر رقبایش ساخته است.
بر اساس تجربه دنیای پیرامون دو جریان اصلی حزبی در همه جهان شناخته شدهاند. احزاب در کنار تعقیب دیدگاههای برآمده از آموزههای دموکراسی یا واجد گرایش سوسیالیستی هستند یا از آموزههای لیبرالی تبعیت میکنند. نظریه سومی وجود ندارد. اگرچه برخی نهادهای حزبی خود را با ترکیبی از این دو نظریه تعریف میکنند. در ایران اما ما با 70 حزب مواجه هستیم که اگر گفتمان سیاسیشان را پیگیری کنیم معلوم میشود که چندان تفاوتی با یکدیگر ندارند و تفکرات مشترکی را نمایندگی میکنند. ظاهراً شکلگیری حزب در ایران دچار بیماری است. گویا کسانی که رفتهاند در مقام تأسیس حزب بیشتر بهدنبال آن بودهاند که با استفاده از چنین عنوان حقوقی امکاناتی به دست بیاورند یا اگر جریان سیاسی نزدیک به تفکراتشان به پیروزی رسید سهمشان را از قدرت مطالبه کنند. این رفتار، رفتار پسندیدهای نیست و در نظام سیاسی پاسخگوی مطالبات جامعه مخاطب نیست.
با این حال تعدد نامزدهای بالقوه انتخابات ریاست جمهوری را نمیشود محصول تعدد احزاب دانست زیرا اغلب خود را نماینده یک جریان میدانند و نه نماینده یک حزب...
ما نزدیک 70 یا 80 حزب چپ و راست و به اصطلاح امروز اصلاحطلب و اصولگرا داریم. اگر این احزاب را غربال کنید میبینید که حقیقتاً بیشتر از سه یا چهار جریان کلی از هر دو طیف فکری چپ و راست منطقی و معنادار نیستند. منتها همین احزاب اصولیتر و ریشه دارتر بهدلیل اینکه ربط منطقی با نظام سیاسی ندارند و حقوق قانونی چنان که باید در اختیارشان قرار نمیگیرد طبیعتاً در عرصه سیاست توفیق چندانی ندارند.
وضعیت امروز سیاست ما در ایران اسیر این نوع بازیهاست. بسیاری از چهرههایی که امروز مطرح میشوند مشخص نیست چه گفتمانی را نمایندگی میکنند. در صورتی که به قاعده باید اینگونه باشد که گفتمان پشتیبان فرد و حزب یا جبهه واضع آن گفتمان به افراد این مأموریت را بدهند که بروید خودتان را بهعنوان کاندیدا مطرح کنید.
در حالی که بر اساس اخبار منتشر شده تا به امروز نه جریان اصولگرا و نه جریان اصلاحطلب به معنای ساختاری اجتماع پیدا نکردهاند و برنامه تدوین شده و عملیاتی برای محول کردن چنین مأموریتی نداشتهاند. برعکس ما امروز دچار گسست فیمابین گفتمانهای سیاسی چپ و راست با چهرههایی هستیم که خودشان را چپ یا راست معرفی میکنند.
فارغ از این مسأله در گذشته دستهبندی نامزدهای انتخاباتی کار سادهتری بود. چپ و راست، اصلاحطلب و اصولگرا تعابیری بود که به کار میآمد. بعدها با نوعی اغماض جناح میانه و اعتدالی تعریف شد. جامعه در انتخابات 1400 با چه گفتمانهایی روبهرو خواهد بود؟ زمانی مرز گفتمانها در نگاهشان به اولویت دموکراسی و الزامات آن شکل میگرفت. در دورهای نقطه افتراق اصلی موضوع سیاست خارجی و نحوه تعامل با غرب بود. آیا همین مرزبندیها در 1400 هم معتبرند یا مسائل جدیدی مبنای صف آرایی خواهد بود؟
احزاب ما هنوز در دوره کودکی به سر میبرند و به بلوغ کافی نرسیدهاند. بنابراین حتی تعقیب این عناوین بیش از آنکه مبتنی بر یک نظریه عمیق حزبی باشند بیشتر تحت تأثیر فضاهای پیرامونی شکل میگیرند. نظریه تعامل در سیاست خارجی یا مفاهیمی مانند عدالت توسعه محور یا عدالت توزیعی عناوینی هستند که احزاب ما توانایی دفاع از آنها به معنای واقعی کلمه را ندارند.
روزگار به ما نشان داده که جریان اصولگرا عمدتاً از درون خود نظریهپردازی نمیکند و نکرده است. آنچه بهعنوان نظریات از زبان این جریان مطرح میشود متأثر از گفتمان جریان حاکم در نظام سیاسی است. بخشهای غیرانتخابی حکومت در ایران نسبت به اداره کشور دیدگاههایی دارند و این دیدگاهها را از طریق رسانهها به اطلاع جامعه میرسانند. معمولاً جریان اصولگرا این نظریات را تکرار و در واقع در حکم آمپلیفایر یا تقویتکننده صدا عمل میکند. این طور نبوده است که بنشینند در درون حزب خودشان به درک واقعبینانهای از موضوع برسند و ببینند آنچه بهعنوان نظریه غالب که در کشور توسط حاکمیت تعقیب میشود آیا با مصالح مردم و مصالح ملی سازگار است یا خیر.
در جریان اصلاحطلب این وضع متفاوت است؟
بله، علت تفاوت هم این است که جریان اصلاحطلب در طول تاریخ 30 ساله از رحلت حضرت امام(ره) تا به امروز همواره در اقلیت حاکمیتی بوده است . بنابراین اصلاحطلبان همواره برای بقا و پایداری و دفاع از نظریات سیاسی خود مجبور بودند استدلال داشته باشند. همین امر سبب شده که آنها تقریباً به نسبت بیشتری به مبانی تحلیلی دست پیدا کنند و بر پایه همان نظریات از خودشان دفاع کنند. در واقع تلاش ما این است که فارغ از وابستگی چپ و راست این انتظار را مطرح کنیم که احزاب چپ و راست که امروز نام اصلاحطلب و اصولگرا دارند به سمت تعمیق مناسبات داخل نهاد حزبی خود حرکت کنند و برای گفتمانی که به آن تعلق خاطر دارند پشتوانه استدلالی ایجاد کنند تا با تکیه بر قدرت تحلیل منطقی و اقناعی بتوانند با جامعه مخاطب خود زبان مفاهمه برقرار کنند و از موضع مصلحت اندیشی با جامعه سخن بگویند. متأسفانه این وضعیت چنان که اشاره کردم دستاورد چندانی نداشته و نوعاً احزاب هم در ایران از موضعی برخورد میکنند که هیچ گاه حائز اثربخشی نیست.
آنچه شما میفرمایید مبتنی بر امر مطلوب است تا امر واقع. امر واقع این است که دستکم در انتخابات پیش رو نه با احزاب بلکه با گعدههایی مواجهیم که در بهترین شرایط برنامه یا استراتژی مبارزات انتخاباتی معطوف به پیروزی را تدوین میکنند. براساس همین واقعیت مردم در انتخابات 1400 در برابر کدام گفتمانها قرار میگیرند؟
بله، من در مقدمه بر امر مطلوب تأکید کردم و اینکه اگر بخواهیم آینده سیاسی ایران را تضمین کنیم باید در جریان رقابتهای حزبی حیات مردم را به سمت بهبود حرکت بدهیم. لاجرم نیازمند این هستیم که نهادهای واسطی به معنای واقعی کلمه شکل بگیرند و ایفای نقش کنند. من این را رد نمیکنم که حرف زدن از حزب حرف زدن درباره امر ایدهآل است. اما راستش اگر شما هر از چندی به دنیای پیرامونتان این تذکر را ندهید که امر مطلوب چیست هیچ گاه از امر واقع به سمت امر مطلوب حرکت نخواهید کرد. این جزء مخاطرات فعالیتهای سیاسی است. ما هر از چندی باید قله را نشان بدهیم و بگوییم منطق چیست و باید چگونه حرکت کنیم.
اما در پاسخ به پرسش شما براساس امر واقع باید گفت که امروز همچنان دو نظریه چپ و راست اصلاحطلب و اصولگرا جریانهای اصلی مطرح هستند. آنچه بهعنوان گفتمان اصلاحطلبی ارائه میشود مبتنی بر جهان عاری از خشونت و تعامل و گفتوگو با جهان پیرامون است. تأکید بر این است که حتی با دشمنان هم باید زبان گفتوگو داشته باشیم و منافع خودمان را پیگیری کنیم. اصلاحطلبان معتقدند که اگر چه نظام جمهوری اسلامی نظامی مبتنی بر ارزشهای ایدئولوژیک است اما باید بتواند حداقل نیازهای مردم را تأمین کند و تنها بعد از آن از مردم انتظار داشته باشد که به ارزشهای عرفی، اعتقادی، مکتبی و مذهبی خود پایبند باشند.
مشکلی که وجود دارد این است که بهدلیل برخی سیاستها در برابر جهان پیرامونی، بخش بزرگی از زندگی متعارف مردم تحتالشعاع قرارگرفته است. جامعه ایرانی امروز نسبت به تأمین معیشت خود و تضمین آینده نسلهای بعد بیمناک است. بنابراین نکته مهم این است که اگرچه باید از اصول دفاع کنیم اما باید ببینیم که این اصول تا کجا منطقی و ممکن الوقوع اند. به نظر من تا آنجا که بدنه اجتماعی مخاطب شما اعتماد خودش را از دست ندهد.
با این حساب معتقدید که مباحث مربوط به دموکراتیزاسیون نظام سیاسی در برابر امر چگونگی تأمین معیشت مردم به محاق رفته؟
در بحث حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی بارها این نکته مطرح شده که اگرچه گفته میشود حاکمان جمهوری اسلامی مشروعیتشان را از مردم نمیگیرند اما مردم پایه مشروعیت آنها هستند.
مشروعیت مردمی هم زمانی حاصل میشود که مردم نسبت به عملکرد حاکمان رضایت مندی متوسطی داشته باشند.
اگر استدلال ما این است که سیاستهای مقابله جویانه در برابر قدرتهای جهانی حق ماست و آنها حقی از ما ضایع کرده اند، باید بدانیم که در قبال این حرکت طولانی تاریخی به بدنه جامعه ایرانی و زندگی متعارف شهروندان آسیب رسیده است. با آگاهی به چنین حقیقتی قطعاً و مسلماً باید در این سیاستها تجدیدنظر کنیم. این یکی از آن خط افتراقهایی است که بین نظریه اصلاحطلبی با گفتمانهای رقیبش کشیده شده است.
در بحث هستهای بارها و بارها اشاره شده به تندرویهایی که در گذشته انجام میشد و جریان اصلاحطلب در برابرش ایستادگی میکرد. سخن این است که ما زمانی میتوانیم در خانواده هستهای جهانی حضور پیدا کنیم که از پادمانها و مقررات پروتکلهای هستهای در جهان پیروی کنیم زیرا امر مخاطرهآمیزی که به مثابه شمشیر دو سر هم کاربرد صلحآمیز دارد و هم ممکن است به یک سلاح کشتار جمعی تبدیل شود نمیتواند از نظارت جهانی خارج باشد. دیدگاه اصلاحطلبی بر این تأکید داشت که ما الا و لابد باید در مباحث هستهای با نهادهای بینالملل اعتمادسازی کنیم. نمیتوانیم براساس اینکه کشور مستقلی هستیم هر کاری را که درست تشخیص میدهیم در این رابطه انجام دهیم. چنین رویکردی در گذشته و در زمان دولت آقای احمدینژاد مقاومتهای سنگینی ایجاد کرد، سبب سوءتفاهمهای بزرگی شد و آسیبهای سنگینی برای کشور ایجاد کرد.
ما در دوره آقای خاتمی با کشورهای اروپایی وارد مذاکره شدیم و به نقاط درخشانی از توافق رسیدیم. توافقهای سعدآباد، پاریس و آلماتی روندی بود که میتوانست در آن سالها ما را از بحران هستهای خارج کند و اجازه بدهد که ما در خانواده جهانی بخوبی حرکت کنیم. منتها تحریمهای سازمان ملل و دوجانبهای که مشخصاً امریکا بر اساس سیاستهای غلط دولت آقای احمدینژاد بر ما تحمیل کرد به آقای روحانی ارث رسید. پس از آن اگرچه آقای روحانی این مسیر را برگرداند و توانست ما را به توافق جامع الاطرافی بهنام برجام هدایت کند لیکن واقعیت این است که خسارات گذشته و هزینه سنگینی که دیدگاههای رادیکال از ناحیه اصولگرایان بر کشور حاکم کردند، پاسخگویی نداشت.
از این حیث این مرزبندیها الان بر این مبناست که اگر شهروند ایرانی بخواهد در یک شرایط متوسط طبیعی زندگی کند و بپذیریم که حاکمان رأی به مسئولیت خودشان را از اعتماد مردم به دست میآورند باید در اتخاذ تدابیر و سیاست هایمان توجه بکنیم که تا کجا توانستهایم ازاعتماد ملی حفاظت و صیانت کنیم. اگر چنانچه این اعتماد خدشه دار شود ممکن است مردم در فرصتهای آتی خدای ناخواسته اصلاً اعتقادشان را از جمهوری اسلامی بردارند.
آیا آنچه میگویید به معنای آن است که هدف غایی همه تلاشها در ابعاد مختلف سیاست خارجی، تعمیم دموکراسی در سیاست داخلی و بهبود وضع معیشتی مردم و حفظ نظم موجود است؟
توصیه اصلاحطلبی این است که هرگونه تدبیری که در سطوح عالی قدرت صورت میگیرد الا و لابد باید معطوف به بهبودخواهی وضع مردم باشد. این بهبودخواهی هم فیزیک زندگی مردم را شامل میشود و هم ابعاد غیرفیزیک زندگیشان را. مردم باید احساس سعادت و امنیت کنند، باید آینده تضمین شدهای برای نسلهای بعدی خود متصور باشند؛ نمیشود تحمل کرد که یک خانواده متوسط شهری ایرانی تمام دغدغه زندگی روزمرهاش در طول سال این باشد که حدی از بهره اقتصادی را ببرد که این حد اقتصادی اندک پاسخگوی اجاره خانهاش هم نیست. این جزو مخاطرههایی است که بر سر راه حکومت قرار دارد. دیدگاههای اصلاحطلبان و دیدگاههای اصولگرایی روی این خط مرز حرکت میکنند. اینکه ما همواره شعارهای رادیکال بدهیم و ذهنیتمان نسبت به جهان منفی باشد، اینکه همواره با سوءتفاهم به دنیای پیرامونی خودمان نگاه کنیم، اینکه باورمان این باشد که دنیا باید ما را درک کند ولی متقابلاً از خودمان انتظار نداشته باشیم که ما هم باید دنیا را درک کنیم؛ ما را دچار بنبست خواهد کرد. این خط مرزی است که بین دو نظریه سیاسی کشیده شده است. ما باورمان این است که باید با واقع بینی از این وادی عبور کنیم. تأکیدی که در ارتباط با رقابتهای سیاسی داریم این است که احزاب چپ و راست قبل از آنکه در مقام تأمین منافع گروهی و حزبی خودشان باشند بروند به سمت منافع جامعه و مردم. تحت تأثیر تأمین منافع ملی منافع حزبیشان هم تأمین خواهد شد. اگر این مسیر را رفتیم راه به صلاح و فلاح بردهایم.
مثال ملموس در این رابطه وجود انسان است که ارگانها و اعضای بدن واجد کارکردهای مختلفی هستند؛ دست، سر و مغز، چشم و قلب هر یک کارکردی دارند اما در عین حال همه در خدمت بقای موجود زندهاند. اگر عارضهای رخ بدهد که حیات را تهدید کند تمامی این مؤلفههای وجودی حاضرند خودشان را قربانی کنند تا حیات زنده بماند.آن حیات در ادبیات سیاسی منافع ملی است و منافع مادون آن یعنی منفعت دست، چشم یا سر منافع حزبی است. ما از چنین موضعی باید فعالیت خودمان را ارتقا بدهیم. باید در مقام این باشیم که ببینیم در چشمانداز پیش رو بعد از یک مجادله تاریخی چند دههای در امر هستهای مردم چه چیزی را مطالبه میکنند. اگر برنامهها و سیاستهای حزبی خودمان را بر پاسخ گفتن به نیاز مردم سامان دهیم اعتماد مردم مجدداً تقویت میشود.
بر مبنای شعارهای مطرح شده در تجمعات سالهای اخیر اما بهنظر میرسد که هر دو جریان سیاسی تا حدود زیادی اعتماد مردم را از دست دادهاند. آیا اصلاحطلبان میتوانند خود را از نقش داشتن در مسائل موجود مبرا بدانند و به اتکای این برائت برای مبارزه انتخاباتی دیگر پیروزی خود را پیشبینی کنند؟
ما قطعه تاریخی بسیار تلخی در حرکت 40 ساله ایران پس از انقلاب داریم؛ بازه زمانی سالهای 84 تا 92. مرور روند تاریخی دولتهای ایران نشان میدهد که دولت در زمان دفاع مقدس به رغم همه مصیبتهایی که جهان پیرامون تدارک دیده بود توانست از مشکلات عبور کند و جامعه روزبه روز شرایط بهتری را تجربه کند. دولت دفاع مقدس بدون اینکه یک وجب از خاک ایران را از دست بدهیم مسائل را پیش برد و حل کرد. پس از آن دولت سازندگی با تمام همت خود زیرساختها را احیا و زیانها را جبران کرد؛ رونق اقتصادی بهوجود آورد، بستر جامعه را امیدوار کرد، سطح مناقشههای جهانی را کاهش داد و موقعیت ایران را در جهان رجحان بخشید. به باور من دولت آقای خاتمی در ادامه همین حرکت بود و بر همین بستر و ریل حرکت کرد. منتها در حوزه سیاست خارجی به دلایل متعددی توانست با قدرت و قوت بیشتری نسبت به دولت سازندگی اعتبار بینالمللی ایجاد کند و از لحاظ اقتصادی هم دستاوردهای بزرگی داشت. این را من از قول خودم نمیگویم بلکه این را مرحوم اسدالله عسگر اولادی که در جبهه سیاسی مخالف آقای خاتمی بود گفته است. ایشان در جواب خبرنگاری که پرسید بهنظر شما بهترین دوره اقتصادی برای بخش خصوصی ایران و اتاقهای بازرگانی چه دورهای بوده است، از دوره آقای خاتمی نام برد. این اعتراف بسیار مهمی است و دلالت بر این دارد که دولت خاتمی پاسخگوی وضعیت اقتصادی بود.
این سیاستها قاعدتاً به رشد طبقه متوسط شهری منتهی میشد که تا حدود زیادی هم شد. چرا این رشد نتوانست بیمه کننده این حرکت سیاسی باشد؟
ما با سه لایه اجتماعی مواجه هستیم براساس گستردگی جمعیتی قاعده هرم متشکل است از تودههای محروم و روستایی، یک بدنه متوسط شهری وجود دارد و یک رأس قدرت. ستون عالی اقتصاد و سیاست ورزی طبقه متوسط است که بله در آن دوران توانمند شده بود؛ اما درست از پایان دولت آقای خاتمی و وقتی کشور اسیر مصیبت دولت آقای احمدینژاد شد، به رغم اتفاق بینظیر تاریخی و افزایش درآمد نفتی به رقمی در حدود 700 میلیارد دلار تمام دستاوردها بر باد رفت و کشور اسیر رفتارهای کودکانه شد. دولت را تضعیف کردند و زیرساختها را از بین بردند. شما ممکن است فکر کنید که بله آقای احمدینژاد هم مثل دیگر دولتها چهار یا هشت سال مسئولیت اش را طی کرده است.
اما نگاهی به درآمدهای نفتی در آن دوران و محل هزینه کردشان نشان میدهد که آن دولت ضعف خودش را در مدیریت با توزیع آن درآمدها پوشش میداد و اگر نبود پخش به اصطلاح نوعی رضایت کم عمق دولت در همان سالهای اول و دوم دچار بحران و آسیب میشد و حتماً سقوط میکرد.
بعد از آقای احمدینژاد شورای نگهبان کملطفی سنگینی کرد و صلاحیت یکی از بزرگترین چهرههای مؤثر در نظام سیاسی ایران یعنی آقای هاشمی رفسنجانی را بدون حجت موجه شرعی و قانونی رد کرد. اصلاحطلبان بشدت از این اقدام خسارت دیدند ولی دیدیم که بلافاصله رأی خود را در سبد آقای روحانی ریختند. زیرا اگرچه روحانی برخاسته از جریان اصولگرایی بود ولی گفتمان خودش را تصحیح کرد و با حمایت اصلاحطلبان به قدرت رسید. شاهد بودید که در چهار سال اول هم دستاوردهای مؤثری داشت و حتی به لحاظ ایجاد ثبات اقتصادی توفیقاتی بهدست آورد، خسارتهای دولت احمدینژاد را هم تا حدود زیادی جبران کرد و البته در دولت دوم ایشان با تبعات تصمیمات نهادهایی فراتر از خود و با آثار نامطلوب تحولاتی در خارج از مرزها مواجه بود.
در مرور این سیر تحول میخواهم این را عرض کنم که فارغ از استدلال و تحلیل سیاسی در تاریخ 40 ساله جمهوری اسلامی ایران نشان داده شده که در مقاطعی که مردم به جریان نماینده نظریه چپ سیاست که در ایران امروز اسمش را گذاشتهایم اصلاحطلب اعتماد کردند افق زندگی، معیشت و امنیت خودشان و پایداری سیاسی کشور در منطقه و جهان منطقیتر و امیدوارکنندهتر بوده است. در مقابل جریان اصولگرایی که نمونه برتر و برجستهاش دولت آقای احمدینژاد بود که خسارتهای سنگینی را بر کشور تحمیل کرد و این را مردم با پوست و گوشت خودشان تشخیص دادهاند. امروز در آستانه انتخابات سال 1400 هم 10 نظریه و گفتمان در برابر هم صف آرایی نخواهند کرد،بلکه تنها دو نظریه سیاسی چپ و راست رو در روی هم خواهند ایستاد.
باور من این است که اگر اصلاحطلبان از گلایههای تاریخیشان از حکومت دست بکشند و دلخوری را کنار بگذارند، از انفعال خارج شوند و خودشان را از تفرقه نجات بدهند و به انسجام برسند شرایط به نفعشان تغییر خواهد کرد. این را با وجود آن میگویم که مردم امروز ناراحتیها و دق دلی خودشان را بر سر دولتی خالی میکنند که بههر حال پشتیبانش اصلاحطلبان بودند. اصلاحطلبان هم خودشان را در قبال مردم پاسخگو میدانند ولی علیرغم شرایط نامساعد باز اصلاحطلبان میتوانند در انتخابات با قدرت هرچه تمام تر حضور پیدا کنند و گرد وجود یک شخصیت معتبر و قابل اتکا جمع شوند. میتوانند پیروز شوند و آینده بهتر از گذشته رقم بزنند.
برخلاف عقیده شما، امروز بهنظر میرسد اگر اصلاحطلبان با همان نیروهای فعال در زمان دولت اصلاحات هم بتوانند دولتی تشکیل دهند ساختارهای داخلی و شرایط به نحوی تغییر کرده است که ممکن است به همان نتایج نرسند. اتفاقاً الان اصولگرایان و بویژه بخش تندروشان یکی از بحثهایی که در مجادله با اصلاحطلبان مطرح میکنند این است که میگویند شما در تمام این سالها از کافی نبودن اختیارات ریاست جمهوری گلایه کرده اید و این را مانع به ثمر رسیدن برنامه هایتان دانستهاید پس چرا برای در اختیار داشتن کرسی ریاست جمهوری اصرار دارید؟ این حرفی است که به صراحت در کیهان مطرح شده است...
این دقیقاً تزویری است که کیهان نشینان به کار میبرند. اگرچه من نظریه بعضی دوستان اصلاحطلبی را که میگویند اختیارات ریاست جمهوری اندک است ؛ قبول ندارم. ریاست جمهوری چه از 100 واحد یک واحد اختیار داشته باشد و چه 90 واحد به هر حال براساس قانون اساسی یکی از پازلهای منظومه قدرت سیاسی در ایران است و واجد اختیاراتی است. بله تمام اختیارات متعلق به او نیست. اما هر مقدار اختیار که دارد اختیار قانونی او است. دوستان اصلاحطلب بهتر است بهجای اینکه روی این نکته تأکید کنند تأکیدشان بر این باشد که نظام سیاسی ایران حقوق قانونی ریاست جمهوری را به رسمیت بشناسد و این حق قانونی را تضییع نکنند. این مهم است که نهاد اجرایی کشور که باید پاسخگوی معیشت و امنیت جامعه و آینده مردم باشد بتواند در این راه از اختیاراتش استفاده کند و مواجه با دخالتهای ناصواب نباشد. بله حق دوستان ما است که در این باره تذکر بدهند؛ اما درپاسخ این موضع برخی اصولگرایان که نماد رادیکالیستیشان کیهان است و میگویند اگرمعتقدید اختیارات کم است پس برای چه میآیید؛ باید پرسید به شما چه ربطی دارد؟ کسانی که خودشان باید در چارچوب قواعد فعالیت کنند تا به قدرت برسند حق ندارند با چنین تزویری دیگران را از رقابت باز بدارند. درباره اختیارات رئیس جمهوری هم اگرچه کسانی آن را کم میدانند من کم نمیدانم. بله ممکن است شما بخواهید ریاست جمهوری ایران را با ریاست جمهوری امریکا مقایسه کنید و بگویید رئیسجمهوری امریکا اقتدارش خیلی بیشتر است. خب در قانون آن کشور وزن و اعتبار و حوزه نفوذ و اختیارات رئیس جمهوری با اختیارات رهبری در ایران برابری میکند. نمیتوانیم بگوییم چرا رئیسجمهوری منتخب مردم ایران اختیاراتش با اختیارات ولی فقیه برابری نمیکند. زیرا ما درباره دو ساختار و نظام سیاسی متفاوت صحبت میکنیم. جایگاه ولی فقیه در قانون کاملاً مشخص است. اختیارات نیرومندی هم در کف با کفایت او است. ریاست جمهوری هم براساس رأی مردم انتخاب میشود و چارچوبی از مسئولیتها را دارد.
کسانی که دنبال نظریه بیرون کردن اصلاحطلبان از عرصه سیاسی کشور هستند، تصورشان این است که میتوانند با ابزار شورای نگهبان همواره اکثریت مجلس را در اختیار داشته باشند و میخواهند این را به انتخابات ریاست جمهوری نیز تعمیم دهند. اینها میخواهند اینگونه القا کنند که به رهبری قرابت بیشتری دارند و تافتههای جدا بافتهای اند. خودشان را فرزند رهبری و مرید ایشان معرفی میکنند تا امتیازطلبی کنند و تبعیض ناصوابی برای خودشان قائل باشند.
این است که با زبان بیزبانی میگویند اصلاحطلبها از این عرصه بیرون بروید و بگذارید ما این را هم در نتیجه یک مشارکت حداقلی بهدست بیاوریم و سرنوشت کشور را با سلیقه خودمان رقم بزنیم؛ اگرچه اشتباه میکنند. زیرا حتی اگر انتخابات ریاست جمهوری را هم به نفع خودشان رقم بزنند باز هم به یکپارچگی نخواهند رسید. جامعه اجازه نمیدهد با یکپارچهسازی بر همه مقدرات مردم حاکم شوید. مگر این روزها با مناظره تلخ مجازی بین حداد عادل و احمدینژاد مواجه نبودید؟ اینها که دیروز رفقای گرمابه و گلستان همدیگر بودند در کنار هم زندگی میکردند و همدیگر را پشتیبانی میکردند ببینید چگونه امروز در برابر هم صف میکشند. این خصلت قدرت سیاسی است که دوگانهگرا است. پس فشاری که میآورند تا به هر قیمتی اصلاحطلبان را از عرصه رقابتها خارج کنند و میدان را برای آنها تنگ کنند مشکلی از آنها را حل نمیکند.
باید این دوگانگی را به رسمیت بشناسیم. من اصلاحطلب حقوق قانونی شمای اصولگرا را به رسمیت بشناسم، متقابلاً شما بهعنوان یک اصولگرا حق من بدانید که در رقابت ها مشارکت کنم. همچنین هر دو مشترکاً تلاش کنیم نهادهای مرجع، نهادهایی که باید فراتر از مناسبات خطی باشند مثل شورای نگهبان، تریبونهای نماز جمعه، صداوسیما و... اسیر خط و ربطهای سیاسی نشوند. نیروهای مسلح درگیر بازیهای سیاسی نباشند. آنها مرجعیت داوری خودشان را بدرستی حفظ کنند و در هنگام تصمیم گیریها و انجام مسئولیتهای ملی که برعهدهشان است با رویکرد ملی و جامع تصمیم بگیرند. اگر این اتفاق افتاد مردم انتخابگراند اگر شما را پسندیدند سلمنا، اگر امثال بنده را پسندیدند سلمنا. مهم این است که اگر چنین مدلی طراحی شود و حقوق یکدیگر را به رسمیت بشناسیم همواره جامعه در مقابل یک گزینه خوب و خوب تر قرار میگیرد. من و شما رقابت میکنیم. من مدعیام خوب ترم و شما هم مدعی اید که خوب تر هستید. متقابلاً شما قائل به این هستید که من خوبم و من هم قائل به اینم که شما خوبید. هر اتفاقی بیفتد یا خوب انتخاب شده یا خوبتر. ولی متأسفانه با رفتارهای خشن تند بیمعنای افراطی که در عرصه سیاست وجود دارد و اینکه برخی به قیمت حذف رقیب حرکت میکنند جامعه همواره در مقابل خوب و بد قرار میگیرد. شما که با من رقابت میکنید میگویید من خوبم تو بدی. من هم میگویم تو بدی و من خوبم. آخر این چه جامعهای است که باید بین 100 و صفر انتخاب کند.
و البته شاید به باور جامعه بین صفر و صفر...
تهاش صفر و صفر میشود و خطرناک همین است. من اصلاحطلب واقعاً به عملکرد دولت آقای احمدینژاد نقد دارم و دوره او را از مصیبتهایی میدانم که بر سر جامعه نازل شد. با این حال اگر او یا امثال او بر اساس یک قاعده منطقی با رأی مردم و بدون اعمال نفوذ نیروهای پیرامونی و تبلیغات تریبونهای نماز جمعه و بلندگوی صداوسیما و بدون حمایت بعضی عزیزان در شورای نگهبان انتخاب شوند و به طور طبیعی انتخاب شوند من منتقد حق ندارم مخالفت کنم. مردم انتخاب کردند و من هم باید تمکین کنم.
امروز ببینید که با آقای روحانی که قبل از دوران ریاست جمهوری بیشتر یک چهره اصولگرا بوده وچون به باور اصلاحطلبان فهم درستی از جهان پیرامون خودش داشته و گفتمان اش گفتمان بهبود خواهی شده و از سوی آنها حمایت شده چه برخوردی میشود. کسی نیست بپرسد با چه مجوزی شما به خودتان اجازه میدهید که برگزیده مردم را این طور مورد توهین و افترا قرار بدهید. این توهین به ملت است. چرا این کار را میکنید. خب این داستان خوب و بد کردن است. جامعهای که اسیر این بازیهای خوب و بد شود هیچ وقت به صلاح و فلاح نخواهد رسید.
هر دو جریان سیاسی و فراتر از آن نظام سیاسی از بعد از آنچه در انتخابات اسفند 98 تجربه شد و درقبال شعارهایی که از 96 در تجمعات مردم مطرح شد با مخاطره کاهش مشارکت سیاسی و از دست رفتن سرمایه اجتماعی مواجهند. اصلاحطلبان به نوبه خودشان چگونه میتوانند در این فرصت چند ماهه به مردم و هوادارانشان انگیزه مشارکت بدهند تا رأیشان را در سبد داشته باشند؟
خاطره تلخ انتخابات 98 و مجلسی که تشکیل شد به جریان اصولگرا ثابت کرد که سیاستهای انقباضی و بسته شورای نگهبان که اجازه نمیدهد رقابت منطقی بین نامزدهای انتخابات مجلس رخ بدهد خروجی و نتیجهاش مجلسی میشود که به لحاظ حرفهای در حداقلها قرار دارد. بگونهای که امروز وقتی آقای محمدباقر قالیباف را بهعنوان یک نیروی برجسته در رأس مجلس قرار دادهاند، کسی که سابقه قابل دفاعی هم در جنگ داشته اما نمیتواند چنان که باید از حیثیت پارلمان صیانت و حفاظت کند. زیرا نمیداند پارلمان باید چگونه مدیریت شود. او کسی است که سه دوره اشتیاق به ریاست جمهوری داشته و شکست خورده. امروز با ترفند دور کردن نیروهای رقیب یعنی اصلاحطلبان مجلسی شکل گرفته که اکثریت یکپارچه و یکدست اصولگرایی دارد. قالیباف هم با سختی و با بده بستانهای آنچنانی کرسی ریاست را به دست گرفته. ولی به خاطر ناتوانیها و عملکرد غیر حرفهای ریاست سال دوم اش هم در مخاطره است. ما بیش از آنکه نگران آقای قالیباف باشیم بهعنوان رئیس پارلمان واقعاً باید نگران پارلمان باشیم. این پارلمان چگونه میخواهد منافع جامعه را تأمین کند و در مسئولیت تقنین پشتیبان دولت باشد؟ بر عکس مجلس در رقابت با دولت قرار گرفته و حرکتهایی انجام میدهد که دود آن به چشم مردم میرود و آسیب آن به مردم میرسد. این ناشی از رفتارهای پیشینی و غلطی است که صورت گرفته. به ادبیات یکی از بزرگان شما اگر برای یک کار اشتباه هزار استدلال بیاوری نتیجهاش میشود هزار و یک اشتباه. ما باید مسائل را از سرچشمه حل کنیم. الان در شرایطی قرار گرفتهایم که میخواهیم برویم در عرصه رقابت با کدام گفتمان میتوانیم مردم را قانع کنیم که در عرصه انتخابات حضور پیدا کنند.
رهبر انقلاب چند روز پیش در وصف ضرورت مشارکت حداکثری سخن گفتند. فرمودند اهم تکالیف سیاسی سیاستمداران و جامعه این است که به امر مشارکت حداکثری اهتمام بورزند. اما تا قبل از فرمایشات ایشان کسانی که میگفتند ما فرزندان رهبری هستیم و اگر رهبر ی لبتر کند چنین و چنان میکنیم از چه سخن میگفتند؟ از مشارکت حداقلی. کسانی که خودشان را در مسیر آهنگ رهبری میخواهند تنظیم کنند چطوری نفهمیدند که رهبری ایران در طول این سی سال که هدایت جامعه را بر عهده داشته همواره در انتخابات روی حضور حداکثری تأکید داشته و گفته این پشتیبان حفاظت و صیانت از نظام ایران است. چرا نمیفهمند و چرا حاضرند منافع کلی را قربانی منافع فردی کنند؟ چرا از مشارکت حداقلی دفاع میکنند تا حتماً برنده شوند؟ من احساس میکنم که این پیام رهبری پیام کاملاً هوشمندانه و ارزشمندی است که اصلاحطلبها باید بخوبی از آن بهره بگیرند و به آن تمسک کنند.
رقبای شما روی ناکامیهای دولت دوازدهم تأکید دارند. مشکلات اقتصادی موجود یکی از مسائلی است که بر آن تکیه میکنند.
نسبت به آنچه در دولت دوم آقای روحانی رخ داد و مشکلاتی که برای مردم بهوجود آمد حقیقتاً دولت مقصر نبود. البته منکر سهم دولت در ناکامیها و مشکلات نیستیم اما این سهم حداقلی است. بخش بزرگی از این مسائل ناشی از سیاستهایی است که کلانتر و بالاتر از دولت است. مانند آنچه درقبال FATF و فراهم کردن شرایط احیای برجام بهوجود آمده است. در جریان خروج دولت امریکا از برجام شریان نفت قطع شد. دولت که قاعدتاً مانند همه دولتهای دیگر ایران متکی به درآمدهای نفتی بود امروز با بیچیزی هر چه تمامتر دارد کشور را اداره میکند. دولت پاسخگوی گرفتاریهایی است که دیگران بهوجود میآورند. اما مردم وقتی از نظام سیاسی سخن میگویند دولت را نماینده نظام سیاسی میدانند. از دریچه نگاه مردم دولت یعنی همه کشور و همه نظام که میدانید این طور نیست. از این جهت اصلاحطلبان فکر میکنند که در این ناکامیها اگر مردم نقدی نسبت به دولت دارند نباید از کنارش رد شوند. بلکه باید با سینه ستبر و اعتماد به نفس از همین دولتی که حمایتاش کردند دفاع کنند. ناکامیها را مطرح کنند و ریشهیابی دلایلاش را هم با مردم مطرح کنند. این مردم نجیبند و درک درستی دارند وقتی احساس صداقت کنند پاسخ میدهند. میخواهم بگویم که اصلاحطلبان باید از انفعال خارج شوند و در کنار آن باید اجماع داشته باشند، دست از تفرقه بردارند. تجربه 84 تا 92 را به یاد بیاورند. جمع آراء جریان اصلاحطلب در آن مقطع زمانی از آمار اصولگرایان بیشتر بود. جریان اصلاحطلبی در 84 حدود 16 میلیون رأی آورد در مقابل اصولگرایان که 9 و نیم میلیون رأی داشتند. اگر ما متفرق نمیشدیم و سه کاندیدای متمایز از هم نمیداشتیم قطعاً و مسلماً در مرحله اول پیروز بودیم. اما بهدلیل تفرقهای که داشتیم آنها پیروز شدند و تازه آن پیروزیشان با آن همه دوپینگ و حمایتهای ناموجهی که صورت گرفت رقم خورد.
بنابر این با وجود همه گلایهمندیهایی که مردم دارند با اتکا به این سابقه تاریخی معتقدم که اگر اصلاحطلبان از انفعال خارج شوند و درمقابل جامعه پاسخگو باشند، اشکالات را به جان بخرند و از پاسخگویی فرار نکنند و اگر حول محور یک شخصیت ممتاز و موجه اجتماع کنند به احتمال قریب به یقین پیروز میدان انتخابات خواهند بود. ما باید از این هیاهو و فشار و جنگ روانی که اصولگرایان تندرو علیه اصلاحطلبان و دولت به راه انداختهاند بدون محابا و نگرانی فاصله بگیریم و این پیامی است که در این مقطع باید به عزیزان همنظر و همفکر خودمان منتقل کنیم.
با این وصف آیا اینکه نهاد اجماع ساز تنها بتواند بر یک فرد واحد به اجماع برسد بهعنوان کارکرد این نهاد کافی است؟
کافی نیست. اما ما بر سه اصل توافق کردهایم. پیشنیاز همه این مسائل این است که انتخابات را جدی بگیریم و از انفعال خارج شویم. بدانیم که باید فعال عرصه باشیم و حق دادنی نیست گرفتنی است. با سرپنجه توقع چیزی نصیب ما نمیشود بلکه با تلاش تدبیر و فعالیت و هزینه دادن است که میتوانیم مناصب قدرت مشروع را کسب کنیم. با این پیش نیاز وقتی میرویم به سمت گفتمان واحد و ساختار واحد با محوریت هدایتهای کلان، وقتی در این نقطه اجتماع میکنیم در میان تمام نامزدها و گزینههای مطرح باید به سراغ کسی برویم که واجد سه حیثیت قطعی باشد و حداقل سه شاخص را در او به رسمیت بشناسیم.
نخست انتخاب آن فرد باید پیام اعتمادآمیزی به جامعه پیرامونی قدرت سیاسی ایران منتقل کند. من در ادبیاتی سادهسازی شده اسمش را میگذارم اعتمادسازی با رهبری. یعنی ما اصلاحطلبان حق نداریم سراغ کسی برویم و گزینهای را انتخاب کنیم که از آن چهره یک احساس عدم اعتماد از ناحیه رهبری استشمام شود. اگر چنین انتخابی را در دستور کار قرار دادیم خارج از پیروزی یا عدم پیروزی در انتخابات، حتی اگر طرف پیروز باشیم شکست میخوریم. اگر فردی که نمیتواند اعتماد رهبری را داشته باشد پیروز شود فردایی که بخواهد مسئولیت اداره کشور را به دوش بکشد به هیچ عنوان نمیتواند در وضعیتی باشد که ارتباطش با رهبری بر پایه سوءتفاهم شکل گرفته است. زیرا رهبری و پشتیبانیهای ایشان برای توفیقات دولت رکن اول است. پس اگر ما چشم به افقها و موفقیتهای دور دست برای دولت داریم باید چهرهای را انتخاب و معرفی کنیم که معتمد رهبری باشد.
در گام بعد عنصر مورد انتخاب ما باید برگزیده اجماع شده از میان همه نحلههای فکری جبهه دوم خرداد باشد. در این مفهوم اجماعسازی با نخبگان دوم خردادی تکیه بر این نیست که سی حزب یا سی و پنج حزب اصلاحطلب اجماع کنند. بلکه به باورم اینکه سه یا چهار جریان عمده اصلاحطلب توافق نظر بر یک فرد داشته باشند میتواند مؤثر باشد. اما اگر نظرات این جریانها متفرق شد و چهرههای متکثری را انتخاب کردیم، ولو اینکه شرط اول برای همه این گزینهها مصداق داشته باشد مسلماً بهدلیل تکثر همان بلایی بر سرمان خواهد آمد که در سال 84 آمد و در اثر افتراق و چند دستگی شکست خوردیم. شرط الزامی سوم همراهسازی جامعه است. اینکه مردم با چه کسی همراهی میکنند و به چه کسی بیشتر تمایل دارند مهم است. اینکه قبل از آنکه تبلیغاتی را شروع کنیم و توضیح و تحلیل خودمان را عرضه کنیم باید مردم نسبت به فرد منتخب اصلاحطلبان رأی منفی کمتری داشته باشند و حس همدلی بیشتری با او احساس کنند. آن فرد نباید کسی باشد که در ذائقه مردم مسأله داشته باشد یا تجربه ناموفقی را در گذشته طی کرده باشد.اگر چنین شخصیتی با رعایت این سه ویژگی انتخاب شود و با پشتوانه یکپارچه اصلاحطلبان در عرصه رقابت سیاسی سال 1400 حضور پیدا کند حتماً اکثریت را بهدست میآورد و ان شاءالله در آینده نیز کشور را در مسیری پیش خواهد برد که از گذشته خودش بهتر باشد.
طیفی از اصلاحطلبان اصرار دارند که این جریان در انتخابات 1400کاندیدای اختصاصی داشته باشد. در بیانیه شکلگیری این نهاد هم روی این مفهوم تأکید شده بود. با توجه به ویژگیهایی که شما مطرح کردید به نظر میرسد که شاید نشود دیگر روی اختصاصی بودن چندان تأکید کرد. آیا این مسأله را قابل حل میدانید؟
وقتی سخن از کاندیدای اختصاصی میکنیم یک وقت میگوییم که کاندیدای اختصاصی حزب، یک وقت میگوییم کاندیدای اختصاصی جبهه. اگر بحث کاندیدای اختصاصی حزب مطرح باشد احزاب کلیدی دوم خردادی همهشان در عرض هم اند. حالا چه کارگزاران شخصیتی را از درون حزب معرفی کند و چه اتحاد ملت یا مجمع روحانیون و... اینها در عرض هم اند. اگر ما به صفت حزبی بخواهیم بگوییم فقط از هم حزبی خودمان حمایت میکنیم پیام قرینهاش این است که حزب دیگر درون جبهه هم حق دارد که از فرد خودش دفاع کند واین میشود دوپارگی و شکست. حرف ما این است که جبهه دوم خرداد باید یک نفر را معرفی کند و تمامی نیروهای این جبهه باید پشت سر یک فرد بایستند و حمایت کنند.این میشود نامزد اختصاصی. خب، اگر این را به رسمیت بشناسیم و قبول کنیم و این ملاک حرکت ما باشد طبیعی است که در گام اول باید به سمت کسی برویم که از میان نیروهای درون جبهه دوم خرداد برآمده است و این سه شاخصه اعتمادسازی با رهبری، اجماعسازی با نخبگان سیاسی و همراهسازی مردم را دارد. هر کس با داشتن این سه شاخصه رأی بالاتری بیاورد مورد حمایت جبهه دوم خرداد خواهد بود. اما اگر اصلاحطلبان در درون خود به گزینهای نرسیدند که واجد این سه حیثیت باشد، چه کار باید بکنیم؟ یا اینکه اگرجبهه دوم خرداد به گزینهای رسید که واجد این سه حیثیت بود ولی شورای نگهبان رسم مروت را به جا نیاورد و رد صلاحیت کرد اصلاحطلبان باید چه کنند؟ در اینجا دو نظریه وجود دارد. برخی بر این باورند که خب در آن صورت حجت برایمان تمام است و هیچ دلیلی ندارد که فعال باشیم. زیرا پیام از قبل روشن است که انتخابات هدایت شده است و رقیب ما بدون رقابت منطقی و در یک رقابت یک نفره پیروز میشود. انتخابات در آن صورت مانند مسابقه دویی که یک نفر شرکت کننده داشته باشد و این دونده با هر شرایطی برود و با هر تأخیری هم به خط پایان برسد پیروز است. برخی میگویند در آن صورت باید به جامعه پیام بدهیم که ما از مشارکت فعال باز ماندیم و اختیار به عهده خود شماست.
اما نظریه واقع بینانهتری هم وجود دارد؛ نظریهای که میگوید به رغم چنین وضعیتی ضمن اینکه ما گلایه مندیم و خسارت باری رفتار شورای نگهبان قابل دفاع نیست اما اگر کنار بنشینیم مشخص نیست تبعاتش چه خواهد بود. این عده معتقدند که چه بسا در اینجا میتوانیم نسبت به نیروهای رقیب که احتمالاً در آن شرایط دیگر یک نفر نیست بین بد و بدتر انتخاب کنیم یا بین نیروهای رقیب کسی را انتخاب کنیم که شاید مختصری به ما نزدیکتر باشد یا از جریانات رادیکال و افراطی دورتر باشد. توصیه این طیف این است که برویم به سمت او و او را حمایت و به جامعه مخاطب معرفی کنیم. تصمیمگیری درباره این وضعیت البته موضوع امروز ما نیست. اما دوگانگی است که باید درباره آن فکر شود. ما هر دو وضعیت را در گذشته تجربه کردهایم. مقطعی بوده که انفعال پیدا کردیم. به جامعه پیام دادیم که ما نمیتوانیم در انتخاباتی شرکت کنیم که نامزدمان حضور نداشته باشد. نتیجهاش هم مشخص شد که چه بود. در چند دوره از انتخابات مجلس از جمله در انتخابات مجلس فعلی و انتخابات دور سوم شورای شهر این تصمیم را گرفتیم و صددرصد قدرت را واگذار کردیم. اما در مقطع انتخابات مجلس دهم بهصورت گزینشی عمل کردیم. به رغم اینکه صلاحیت بسیاری از اصلاحطلبان را رد کردند اما آمدیم و انتخاب کردیم. در نتیجه ظرفیتی ایجاد شد که کارآمد بود. داستان ریاست جمهوری سال 92 هم از همین جنس بود. وقتی آقای هاشمی رفسنجانی صلاحیت اش مورد تردید قرار گرفت اصلاحطلبان نرفتند در خانه بنشینند. بلکه بنا به توصیه شخص آقایان هاشمی و خاتمی روی شخصیتی متمرکز شدند که اصولگرا بود ولی از دیگران موجهتر بود. به پیروزی هم رسیدند و در پناه همین دولت به هر حال حضورشان را حفظ کردند.علاوه بر این، این نکته را فراموش نکنیم که جامعه مخاطب با قهر و انفعال حس خوبی برقرار نمیکند. شهروندان، سیاستمدارانی را میپسندند که در صحنه مبارزه کنند ولو شکست بخورند. خود این شکست پایه پیروزیهای بعدی میشود.
بگذارید به یک نمونه اخیر اشاره کنیم. میدانیم که در انتخابات ریاست جمهوری امریکا نوعاً رؤسای جمهوری برای دو دوره انتخاب میشوند، مگر اینکه اتفاق خاصی رخ داده باشد، مانند آنچه در مورد دور دوم آقای کارتر رخ داد و بهدلیل حل نشده باقی ماندن مسأله گروگانهای امریکایی در ایران، او انتخابات را به رقیب جمهوریخواهش ریگان واگذار کرد. در انتخابات این دوره ریاست جمهوری امریکا اکثریت قریب به اتفاق تحلیلگران سیاسی استدلالشان این بود که آقای ترامپ در دور دوم هم پیروز میشود. میگفتند او دولت و ابزار تبلیغات را در دست دارد، در درون اقتصاد امریکا گامهایی را به نفع شهروندان امریکایی برداشته و... پس تصویر عمومی این بود که پیروزی آقای ترامپ قطعی است. اما آیا رقبای دموکرات او در خانه نشستند و تماشا کردند؟ خیر با احتمال بالای 70 درصد شکست در رقابت حضور پیدا کردند و بر نقطه ضعفهای ترامپ و نقاط قوت خودشان تأکید کردند. آنها با این کارشان هم سطح مشارکت را به نحو بیسابقهای افزایش دادند و هم در کمال ناباوری پیروز شدند. در واقع باید شعار «پایان شب سیه سپید است» را در سیاست به کار ببریم و به دوستان اصلاحطلب خودمان پیام بدهیم که به رغم سختی ها و گلایههای موجود دغدغههای بحق مردم اگر همت و باورمندانه حرکت کنیم قطعاً و مسلماً از پیروزی فاصله چندانی نخواهیم داشت.
ارزیابی باهنر از نامزدی قالیباف، رئیسی، ظریف، جهانگیری و لاریجانی برای 1400
هنوز باور ندارم این دوره نوبت اصولگرایان است
گروه سیاسی/ محمدرضا باهنر در گفت و گویی درباره پیشبینی نتیجه انتخابات آینده ریاست جمهوری گفت: «جالب است بدانیم از رأس نظام تا پای نظام هیچ کدام ما نمیدانیم چه کسی رئیس جمهور میشود. نمیخواهم بگویم یک شخص خاص؛ لااقل بدانیم از بین دو نفر، یک نفر رئیس جمهور میشود.» وی افزود: «بنده بهعنوان یک آدم سیاسی و بعضی از اصولگرایان خیلی دلشان محکم است که این دفعه نوبت اصولگرایان است، من هنوز این باور را هم ندارم. هنوز نمیدانیم که اصولگرا رأی میآورد یا اصلاحطلب یا میانهرو.»
دبیرکل جامعه اسلامی مهندسان درباره سازوکارهای اصولگرایان برای انتخابات و کارآمدی آنها هم معتقد است: «ما یک روز دور هم جمع میشویم و میگوییم نیروهای اصولگرا، یک روز میگوییم جمنا، یک روز میگوییم شورای ائتلاف نیروهای اصولگرا. همه اینها هستند و هیچ کدام هم نیستند.» وی افزود: «الان باز جامعه روحانیت میگوید من کاندیدا دارم، نه کسی را میخواهم معرفی کنم، نه سهمی را میخواهم، من میخواهم بشوم عامل وحدت. همه اصولگراها بیایند دور هم جمع شوند و برویم جلو و این کار ماندگاری باشد. قرار باشد هر انتخابات دوباره دنبال یک شورای عالی باشیم و شورای فلان باشیم، یک شورای وحدتی راه بیندازیم، محوریتش هم جامعه روحانیت باشد، همه نیروها هم بیایند، در نیروها هم طیفهای تندرو ممکن است باشند، میانهرو باشند، کندرو باشند، مثلاً چیزهای دیگر باشند، اینها دور هم جمع شوند. شورای ائتلاف میگوید نه، من از قبل تجربه دارم، کار کردم و جامعه روحانیت تو بیا عضو من شو، به اصطلاح. حالا اینها خیلی چیزی نیست، من اصلاً مشکلی در این مسأله ندارم و اینها در نهایت به هم میریزد. اشکال قضیه این است که بخشی از انرژی صرف میشود تا اینها به هم برسند.»
بخش زیادی از این مصاحبه باهنر با نامه نیوز مربوط به داوری او درباره نامهای مطرح برای انتخابات 1400 میشود. باهنر درباره اینکه به نظر او علی لاریجانی تا چه اندازه خواهان ورود به این عرصه است، گفت: «واقعاً اطلاعی ندارم. من یک چیز کلی در مورد آقای لاریجانی میدانم که ایشان معمولاً بیحساب و کتاب یک کاری را نمیکنند، یعنی فکر میکند، برنامهریزی میکند، طراحی میکند تا اخیراً هم که من البته مدتهاست با ایشان ملاقات نداشتم، یعنی ملاقات گپ و گفت نداشتم، یعنی مجموعاً دیدم و سلام و علیک میکنیم، ولی بنشینیم و گپ و گفت داشته باشیم، الان شاید دو، سه ماه است که ایشان را ندیدم، ولی خبرهایی که میرسد و از ایشان میپرسم، ایشان هنوز میگوید نه، من تصمیمی ندارم.» او در پاسخ به اینکه «اگر آقای لاریجانی از شما برای انتخابات کمکی بخواهد، کمکش میکنید؟»، توضیح داد: «من بر مبنای صحنه تصمیم میگیرم. مثلاً اگر آقای رئیسی تصمیم بگیرد که کاندیدا شود، صحنه انتخابات جریان اصولگرایی کاملاً عوض میشود. اگر ایشان نیاید، یک صحنه دیگری اتفاق میافتد. اگر آقای قالیباف بیاید، یک صحنه دیگری اتفاق میافتد. یعنی میخواهم بگویم در خلأ اصلاً آدم نمیتواند صاحب موضع باشد.» این چهره اصولگرا معتقد است که ائتلاف اصلاحطلبان و آقای لاریجانی پیرو همین قاعده است.
باهنر درباره احتمال نامزدی محمدجواد ظریف هم گفت: «در عالم سیاست هیچ چیز قطعی نیست.» این نماینده اسبق مجلس شورای اسلامی درباره بحث نامزدی ابراهیم رئیسی هم توضیح داد: «من خودم هم که چند بار شخصاً با آقای رئیسی صحبت کردم، ایشان گفت من نمیآیم، اما عالم سیاست اصلاً این جزمیت ها را ندارد؛ اینکه فردا چه اتفاقی میافتد و یا پس فردا چه اتفاقی میافتد.» شخص دیگری که باهنر به وضعیت او اشاره کرد، محمدباقر قالیباف بود. او درباره اقدامات قالیباف ابراز عقیده کرد: «رفتارهایی که دیده میشود بیش از آنکه به رئیس قوه مقننه شبیه باشد به نامزد ریاست جمهوری میآید.» باهنر درباره اینکه در صورت نامزدی همزمان آقایان رئیسی و قالیباف، تکلیف اجماع اصولگرایان چه خواهد شد نیز گفت: «الان اسامی اصولگراها زیاد دارد مطرح میشود. در مجلس یک نفر میگفت ما پنج نفر کاندیدای ریاست جمهوری داریم. اما بنده میگویم اگر آقای رئیسی بیاید، قاعدتاً اجماع خیلی سریع انجام میشود و حتی من پیشبینیام این است که مثلاً آقای قالیباف هم ممکن است یکسری مقاومتهایی بکند، ولی نهایتاً همراه میشود، ولی اگر رئیسی نیاید، آن وقت من اجماع در جامعه اصولگرایی را خیلی سخت میبینم و نگرانم که اصلاً داستان سال ۹۲ تکرار شود.» وی درباره احتمال نامزدی اسحاق جهانگیری هم گفت: «به نظرم اگر در میان اصلاحطلبان اجماع نسبی بر او ایجاد شود و از آقای جهانگیری بخواهند که بیاید، نامزد میشود.»
باهنر درباره گزینه نظامی برای ریاست جمهوری هم ابراز عقیده کرد: «از نظر قانون، نظامی میتواند کاندیدا شود، از نظر فضا من خودم شخصاً معتقدم ما انتخابات ریاست جمهوری را صنفی نکنیم، چه مثبت و چه منفی. یعنی اینکه میگوییم رئیس جمهوری ما نباید نظامی باشد. نه، من اصلاً اعتقادی ندارم. از آن طرف میگوییم باید نظامی باشد، اصلاً اعتقادی ندارم. رئیس جمهوری ما نباید سمنانی باشد، چون ما دو تا رئیس جمهوری سمنانی داشتیم، سومی هم سمنانی باشد، خب باشد. حتی این سؤال هم بعضیها میپرسند که رئیس جمهور ما آخوند باشد یا نباشد؟ من میخواهم بگویم ما اصلاً نباید صنفیاش کنیم. یک نظامی ممکن باشد، همین الان هم ممکن است یک نفر نظامی باشد و مملکت را هم خوب بتواند ببرد جلو. یک موقعی هم یک نظامی باشد بیعُرضه باشد و دوباره اوضاع را خرابتر کند.»
وی در پایان این گفتوگو ارزیابیاش از مجلس یازدهم را هم این گونه بیان کرد؛ «همه مجالس تا خودشان را بخواهند پیدا کنند، طول میکشد. این مجلس یک مقدار بیشتر طول کشیده و الان هم خیلی گرفتارند، یعنی بودجه ۱۴۰۰ را چون یک مقدار مسلطم و بلدم، من رادیو را گوش میدهم یا بحثهایی که آقایان میکنند، خیلی دلم برایشان میسوزد و دعا میکنم که انشاءالله موفق باشند. اصولاً مجلس این طوری است. روزهای اول که نمایندهها میآیند، همه شنگول و سرحال هستند و میگویند ما دو تا را چهار تا میکنیم و چهار تا را هشت تا میکنیم و هشت تا را 15 تا میکنیم. بعد از یک مدتی میآیند و میبینند خبری نیست. آن وقت بعضیها پشیمان میشوند. از همین مجلسیها تا به حال چند نفرشان آمدهاند پیش من و میگویند ما اصلاً غلط کردیم آمدیم مجلس.»
دبیرکل جامعه اسلامی مهندسان درباره سازوکارهای اصولگرایان برای انتخابات و کارآمدی آنها هم معتقد است: «ما یک روز دور هم جمع میشویم و میگوییم نیروهای اصولگرا، یک روز میگوییم جمنا، یک روز میگوییم شورای ائتلاف نیروهای اصولگرا. همه اینها هستند و هیچ کدام هم نیستند.» وی افزود: «الان باز جامعه روحانیت میگوید من کاندیدا دارم، نه کسی را میخواهم معرفی کنم، نه سهمی را میخواهم، من میخواهم بشوم عامل وحدت. همه اصولگراها بیایند دور هم جمع شوند و برویم جلو و این کار ماندگاری باشد. قرار باشد هر انتخابات دوباره دنبال یک شورای عالی باشیم و شورای فلان باشیم، یک شورای وحدتی راه بیندازیم، محوریتش هم جامعه روحانیت باشد، همه نیروها هم بیایند، در نیروها هم طیفهای تندرو ممکن است باشند، میانهرو باشند، کندرو باشند، مثلاً چیزهای دیگر باشند، اینها دور هم جمع شوند. شورای ائتلاف میگوید نه، من از قبل تجربه دارم، کار کردم و جامعه روحانیت تو بیا عضو من شو، به اصطلاح. حالا اینها خیلی چیزی نیست، من اصلاً مشکلی در این مسأله ندارم و اینها در نهایت به هم میریزد. اشکال قضیه این است که بخشی از انرژی صرف میشود تا اینها به هم برسند.»
بخش زیادی از این مصاحبه باهنر با نامه نیوز مربوط به داوری او درباره نامهای مطرح برای انتخابات 1400 میشود. باهنر درباره اینکه به نظر او علی لاریجانی تا چه اندازه خواهان ورود به این عرصه است، گفت: «واقعاً اطلاعی ندارم. من یک چیز کلی در مورد آقای لاریجانی میدانم که ایشان معمولاً بیحساب و کتاب یک کاری را نمیکنند، یعنی فکر میکند، برنامهریزی میکند، طراحی میکند تا اخیراً هم که من البته مدتهاست با ایشان ملاقات نداشتم، یعنی ملاقات گپ و گفت نداشتم، یعنی مجموعاً دیدم و سلام و علیک میکنیم، ولی بنشینیم و گپ و گفت داشته باشیم، الان شاید دو، سه ماه است که ایشان را ندیدم، ولی خبرهایی که میرسد و از ایشان میپرسم، ایشان هنوز میگوید نه، من تصمیمی ندارم.» او در پاسخ به اینکه «اگر آقای لاریجانی از شما برای انتخابات کمکی بخواهد، کمکش میکنید؟»، توضیح داد: «من بر مبنای صحنه تصمیم میگیرم. مثلاً اگر آقای رئیسی تصمیم بگیرد که کاندیدا شود، صحنه انتخابات جریان اصولگرایی کاملاً عوض میشود. اگر ایشان نیاید، یک صحنه دیگری اتفاق میافتد. اگر آقای قالیباف بیاید، یک صحنه دیگری اتفاق میافتد. یعنی میخواهم بگویم در خلأ اصلاً آدم نمیتواند صاحب موضع باشد.» این چهره اصولگرا معتقد است که ائتلاف اصلاحطلبان و آقای لاریجانی پیرو همین قاعده است.
باهنر درباره احتمال نامزدی محمدجواد ظریف هم گفت: «در عالم سیاست هیچ چیز قطعی نیست.» این نماینده اسبق مجلس شورای اسلامی درباره بحث نامزدی ابراهیم رئیسی هم توضیح داد: «من خودم هم که چند بار شخصاً با آقای رئیسی صحبت کردم، ایشان گفت من نمیآیم، اما عالم سیاست اصلاً این جزمیت ها را ندارد؛ اینکه فردا چه اتفاقی میافتد و یا پس فردا چه اتفاقی میافتد.» شخص دیگری که باهنر به وضعیت او اشاره کرد، محمدباقر قالیباف بود. او درباره اقدامات قالیباف ابراز عقیده کرد: «رفتارهایی که دیده میشود بیش از آنکه به رئیس قوه مقننه شبیه باشد به نامزد ریاست جمهوری میآید.» باهنر درباره اینکه در صورت نامزدی همزمان آقایان رئیسی و قالیباف، تکلیف اجماع اصولگرایان چه خواهد شد نیز گفت: «الان اسامی اصولگراها زیاد دارد مطرح میشود. در مجلس یک نفر میگفت ما پنج نفر کاندیدای ریاست جمهوری داریم. اما بنده میگویم اگر آقای رئیسی بیاید، قاعدتاً اجماع خیلی سریع انجام میشود و حتی من پیشبینیام این است که مثلاً آقای قالیباف هم ممکن است یکسری مقاومتهایی بکند، ولی نهایتاً همراه میشود، ولی اگر رئیسی نیاید، آن وقت من اجماع در جامعه اصولگرایی را خیلی سخت میبینم و نگرانم که اصلاً داستان سال ۹۲ تکرار شود.» وی درباره احتمال نامزدی اسحاق جهانگیری هم گفت: «به نظرم اگر در میان اصلاحطلبان اجماع نسبی بر او ایجاد شود و از آقای جهانگیری بخواهند که بیاید، نامزد میشود.»
باهنر درباره گزینه نظامی برای ریاست جمهوری هم ابراز عقیده کرد: «از نظر قانون، نظامی میتواند کاندیدا شود، از نظر فضا من خودم شخصاً معتقدم ما انتخابات ریاست جمهوری را صنفی نکنیم، چه مثبت و چه منفی. یعنی اینکه میگوییم رئیس جمهوری ما نباید نظامی باشد. نه، من اصلاً اعتقادی ندارم. از آن طرف میگوییم باید نظامی باشد، اصلاً اعتقادی ندارم. رئیس جمهوری ما نباید سمنانی باشد، چون ما دو تا رئیس جمهوری سمنانی داشتیم، سومی هم سمنانی باشد، خب باشد. حتی این سؤال هم بعضیها میپرسند که رئیس جمهور ما آخوند باشد یا نباشد؟ من میخواهم بگویم ما اصلاً نباید صنفیاش کنیم. یک نظامی ممکن باشد، همین الان هم ممکن است یک نفر نظامی باشد و مملکت را هم خوب بتواند ببرد جلو. یک موقعی هم یک نظامی باشد بیعُرضه باشد و دوباره اوضاع را خرابتر کند.»
وی در پایان این گفتوگو ارزیابیاش از مجلس یازدهم را هم این گونه بیان کرد؛ «همه مجالس تا خودشان را بخواهند پیدا کنند، طول میکشد. این مجلس یک مقدار بیشتر طول کشیده و الان هم خیلی گرفتارند، یعنی بودجه ۱۴۰۰ را چون یک مقدار مسلطم و بلدم، من رادیو را گوش میدهم یا بحثهایی که آقایان میکنند، خیلی دلم برایشان میسوزد و دعا میکنم که انشاءالله موفق باشند. اصولاً مجلس این طوری است. روزهای اول که نمایندهها میآیند، همه شنگول و سرحال هستند و میگویند ما دو تا را چهار تا میکنیم و چهار تا را هشت تا میکنیم و هشت تا را 15 تا میکنیم. بعد از یک مدتی میآیند و میبینند خبری نیست. آن وقت بعضیها پشیمان میشوند. از همین مجلسیها تا به حال چند نفرشان آمدهاند پیش من و میگویند ما اصلاً غلط کردیم آمدیم مجلس.»
گزارش «ایران» از مشکلات و آسیبهای ازدواج و تأهل پسران در سنین پایین
بچههایی که زود پدر میشوند
مهسا قویقلب
خبرنگار
وقتی بحث از ازدواج در سنین پایین به میان میآید، اکثر قریب به اتفاق فعالان این حوزه درباره دختران صحبت میکنند و اگر هم در خلال صحبتها اشارهای به پسربچهها شود، خیلی گذری و سرسری است، اما آخرین آمارها که حکایت از جمعیت 60 هزارنفری مردان متأهل 10 تا 18 ساله دارد، زنگ خطری است که به صدا درآمده و باید ما را درخصوص ازدواج پسران در سنین نامعقول نگران کند، قطعاً در چنین سنینی هیچ پسربچهای نمیتواند پدری کند، در حالی که باید نانآور خانه هم باشد، پسربچهای که از تحصیل و بازی بازمانده و باید به فکر اداره یک زندگی مشترک و سیر کردن همسر کوچک و احیاناً فرزندانش باشد. سیمین کاظمی، جامعهشناس با اشاره به شایع بودن ازدواج در سنین پایین در گذشتههای دور به «ایران» میگوید: در گذشته که به کودکان نقش اقتصادی تحمیل و از نیروی کار آنها بهرهبرداری میشد، ازدواج پسربچهها همچون دختربچهها امری شایع بوده است. درواقع در شرایطی که تمایزی بین جهان کودکی و بزرگسالی وجود نداشت و مهارتهایی که شخص برای ورود به یک حرفه لازم داشت، ابتدایی و اندک و قابل فراگیری در مدتزمان کوتاهی بود، شخص در سالهای اول عمر که از نظر خانواده به بلوغ جسمی رسیده بود، ازدواج میکرد، اما در دوره مدرن، کودکی فرصتی است که کودک، آگاهی و مهارت کسب کند.
با فراغت از مسئولیتهای بزرگسالان رشد جسمی، روانی و اجتماعی را طی کند و بعد از آن در دوره جوانی و بهطور مستقل برای زندگی و آیندهاش تصمیم بگیرد. در دوره حاضر، ازدواج کودکان به معنی از دست رفتن فرصتهای آموزشی و کسب مهارتهای مختلف است و کودک مراحل رشد را بهطور طبیعی نمیتواند طی کند، با ازدواج هم مسئولیتهای متعددی بر دوش او گذاشته میشود که ممکن است برایش طاقتفرسا باشد. نقشهای بزرگسالان مثل والدی و همسری که در عصر ما پیچیدگیهای بیشتری دارند به کودک سپرده میشود که به دلیل فقدان آمادگی در ایفای آن ممکن است با ناکامی و شکست مواجه شود. به گفته این جامعهشناس، چون کودک همسری مورد حمایت نگاه سنتی در جامعه است و در چنین نگرشی نقشهای مرد و زن هم براساس تقسیم کار جنسیتی تدارک دیده شده، بنابراین یک پسربچه زیر ۱۸ سال باید عهدهدار نقش سرپرست خانوار شود که ممکن است فراتر از تحمل و تواناییاش باشد.
ازدواج پسربچهها چون فرصت مهارت و آموزش را از آنها میگیرد، موجب میشود که آنها وارد مشاغلی شوند که منزلت و درآمد کمتری دارند، از طرفی چون کودکان گرفتار کودک همسری از خانوادههای با سطح اقتصادی-اجتماعی پایینتر هستند، ازدواج در سنین پایین به تداوم و بازتولید فقر منجر میشود، در مجموع کودک همسری اگرچه بیشتر دامنگیر دختران میشود، اما پسربچههای خانوادههای فقیر و حاشیههای جامعه هم از آن در امان نیستند.
آن روی کودک همسری!!
مظفر الوندی، فعال حوزه کودک نیز با اشاره به اینکه در بحث کودک همسری عمدتاً به شرایط دختران کم سنوسال و عوارض ناشی از کودک همسری به آنان پرداخته میشود، به «ایران» توضیح میدهد: البته بحث ازدواج دختربچهها بسیار جدی است، چرا که دخترانی که در سنین پایین مجبور به ازدواج میشوند، از نظر جسمی و روحی آسیبهای جبرانناپذیری متحمل میشوند اما این فقط یک طرف ماجرای کودک همسری است، آنسوی این ماجرا پسربچههای کمسن و سالی هم هستند که در پروسه ازدواج اجباری قرار گرفته و در سنین پایین به عنوان مردان خانه تشکیل زندگی میدهند و به یکباره تمام مسئولیتهای مردانه به کودکانی سپرده میشود که باید در بازیهای کودکانه خود باشند اما بالاجبار رخت دامادی میپوشند و با همسر خردسال خود بار زندگی را به دوش میکشند، بزودی پدر میشوند و کودکان خود را در بغل میگیرند، پسران کمسن و سال در این شرایط سخت خیلی زود به بنبست رسیده و در پیچوخم مسئولیت زندگی مچاله میشوند و سرخورده از زندگی، افسرده شده و به خودکشی پناه میبرند، به نظر میرسد ازدواج با تمام بار ارزشی خود که میتواند در تحکیم نظام خانواده مؤثر باشد در این افراد به بلیهای جبرانناپذیر تبدیل میشود که آثار مخرب آن تا سالها برجای میماند، پسربچهای که خود به تربیت و آموزش نیاز دارد باید فرزند یا فرزندانی را تعلیم دهد.
به اعتقاد این فعال حوزه کودک، اگر قرار است قوانینی برای تعیین سن ازدواج تصویب شود فقط دختران را نبینند بلکه پسرانی که به عنوان دامادهای کوچک، میخواهند بار مسئولیت خانه و خانواده را هم در سن پایین به عهده بگیرند را نیز مورد توجه قرار دهند. گرچه برمبنای قانون مدنی ماده ۱۰۴۱ شرط سنی برای ازدواج دختران و پسران به ترتیب ۱۳ و ۱۵ تعیین شده ولی در همان ماده قانونی با رعایت شرایطی این سن میتواند پایینتر بیاید و آمارهای رسمی سازمان ثبت احوال هم حکایت از ازدواج سنین پایین در برخی مناطق کشور دارد.
مغایرت قوانین داخلی با قوانین کنوانسیون حقوق کودک
سارا باقری، حقوقدان و فعال اجتماعی نیز در این باره به ما میگوید: همیشه از آسیبهای ناشی از کودکهمسری دختران به دلیل اینکه آسیبپذیرتر از پسران هستند، صحبت میشده، اما در عین حال آسیبهایی که پسران با ازدواج در سن پایین میبینند نیز کم نیستند، مشکلات اقتصادی و معیشتی از جمله مشکلات بزرگی است که گریبان این قشر از کودکان را در همان وهله اول میگیرد. علاوه بر مشکلات اقتصادی، در واقع این افراد در سنین کودکی از حقوقی مانند حق بازی، حق تحصیل و آموزش و سایر موارد، بازمیمانند و مجبورند بلافاصله وارد چرخه اقتصادی شده و نقش همسری را برعهده بگیرند. پسربچهها به نوعی قربانیان خاموش این آسیب اجتماعی هستند و کمتر هم درباره این قشر صحبت به میان میآید.
به گفته این حقوقدان، [حداقل] سن ازدواج در قانون مدنی در ماده 1041 برای پسران 15 سال در نظر گرفته شده و زیر این سن با اجازه ولی و مصلحت دادگاه اجازه ازدواج داده میشود. با توجه به اینکه ما به پیماننامه بینالمللی حقوق کودک پیوستیم، این کنوانسیون سن کودک را 18 سال در نظر گرفته و قاعدتاً این فاصله و تمایز در میان قوانین کشور و قوانین بینالمللی وجود دارد، همین فاصله سبب میشود بیشتر بحث کودک همسری و اعمال انواع خشونتها نسبت به پسران در سنین پایین پیش میآید و در نهایت هم پسربچههای متأهل بیآنکه مهارتی درخصوص زندگی مشترک کسب کرده باشند، تشکیل زندگی میدهند و به واسطه این قبیل ازدواجها در معرض انواع خشونتها قرار میگیرند و در نهایت بدون آموزش و آگاهی کافی و کسب مهارت فرزندپروری، تبعات جبرانناپذیر ازدواج گریبان آنها را خواهد گرفت.
خبرنگار
وقتی بحث از ازدواج در سنین پایین به میان میآید، اکثر قریب به اتفاق فعالان این حوزه درباره دختران صحبت میکنند و اگر هم در خلال صحبتها اشارهای به پسربچهها شود، خیلی گذری و سرسری است، اما آخرین آمارها که حکایت از جمعیت 60 هزارنفری مردان متأهل 10 تا 18 ساله دارد، زنگ خطری است که به صدا درآمده و باید ما را درخصوص ازدواج پسران در سنین نامعقول نگران کند، قطعاً در چنین سنینی هیچ پسربچهای نمیتواند پدری کند، در حالی که باید نانآور خانه هم باشد، پسربچهای که از تحصیل و بازی بازمانده و باید به فکر اداره یک زندگی مشترک و سیر کردن همسر کوچک و احیاناً فرزندانش باشد. سیمین کاظمی، جامعهشناس با اشاره به شایع بودن ازدواج در سنین پایین در گذشتههای دور به «ایران» میگوید: در گذشته که به کودکان نقش اقتصادی تحمیل و از نیروی کار آنها بهرهبرداری میشد، ازدواج پسربچهها همچون دختربچهها امری شایع بوده است. درواقع در شرایطی که تمایزی بین جهان کودکی و بزرگسالی وجود نداشت و مهارتهایی که شخص برای ورود به یک حرفه لازم داشت، ابتدایی و اندک و قابل فراگیری در مدتزمان کوتاهی بود، شخص در سالهای اول عمر که از نظر خانواده به بلوغ جسمی رسیده بود، ازدواج میکرد، اما در دوره مدرن، کودکی فرصتی است که کودک، آگاهی و مهارت کسب کند.
با فراغت از مسئولیتهای بزرگسالان رشد جسمی، روانی و اجتماعی را طی کند و بعد از آن در دوره جوانی و بهطور مستقل برای زندگی و آیندهاش تصمیم بگیرد. در دوره حاضر، ازدواج کودکان به معنی از دست رفتن فرصتهای آموزشی و کسب مهارتهای مختلف است و کودک مراحل رشد را بهطور طبیعی نمیتواند طی کند، با ازدواج هم مسئولیتهای متعددی بر دوش او گذاشته میشود که ممکن است برایش طاقتفرسا باشد. نقشهای بزرگسالان مثل والدی و همسری که در عصر ما پیچیدگیهای بیشتری دارند به کودک سپرده میشود که به دلیل فقدان آمادگی در ایفای آن ممکن است با ناکامی و شکست مواجه شود. به گفته این جامعهشناس، چون کودک همسری مورد حمایت نگاه سنتی در جامعه است و در چنین نگرشی نقشهای مرد و زن هم براساس تقسیم کار جنسیتی تدارک دیده شده، بنابراین یک پسربچه زیر ۱۸ سال باید عهدهدار نقش سرپرست خانوار شود که ممکن است فراتر از تحمل و تواناییاش باشد.
ازدواج پسربچهها چون فرصت مهارت و آموزش را از آنها میگیرد، موجب میشود که آنها وارد مشاغلی شوند که منزلت و درآمد کمتری دارند، از طرفی چون کودکان گرفتار کودک همسری از خانوادههای با سطح اقتصادی-اجتماعی پایینتر هستند، ازدواج در سنین پایین به تداوم و بازتولید فقر منجر میشود، در مجموع کودک همسری اگرچه بیشتر دامنگیر دختران میشود، اما پسربچههای خانوادههای فقیر و حاشیههای جامعه هم از آن در امان نیستند.
آن روی کودک همسری!!
مظفر الوندی، فعال حوزه کودک نیز با اشاره به اینکه در بحث کودک همسری عمدتاً به شرایط دختران کم سنوسال و عوارض ناشی از کودک همسری به آنان پرداخته میشود، به «ایران» توضیح میدهد: البته بحث ازدواج دختربچهها بسیار جدی است، چرا که دخترانی که در سنین پایین مجبور به ازدواج میشوند، از نظر جسمی و روحی آسیبهای جبرانناپذیری متحمل میشوند اما این فقط یک طرف ماجرای کودک همسری است، آنسوی این ماجرا پسربچههای کمسن و سالی هم هستند که در پروسه ازدواج اجباری قرار گرفته و در سنین پایین به عنوان مردان خانه تشکیل زندگی میدهند و به یکباره تمام مسئولیتهای مردانه به کودکانی سپرده میشود که باید در بازیهای کودکانه خود باشند اما بالاجبار رخت دامادی میپوشند و با همسر خردسال خود بار زندگی را به دوش میکشند، بزودی پدر میشوند و کودکان خود را در بغل میگیرند، پسران کمسن و سال در این شرایط سخت خیلی زود به بنبست رسیده و در پیچوخم مسئولیت زندگی مچاله میشوند و سرخورده از زندگی، افسرده شده و به خودکشی پناه میبرند، به نظر میرسد ازدواج با تمام بار ارزشی خود که میتواند در تحکیم نظام خانواده مؤثر باشد در این افراد به بلیهای جبرانناپذیر تبدیل میشود که آثار مخرب آن تا سالها برجای میماند، پسربچهای که خود به تربیت و آموزش نیاز دارد باید فرزند یا فرزندانی را تعلیم دهد.
به اعتقاد این فعال حوزه کودک، اگر قرار است قوانینی برای تعیین سن ازدواج تصویب شود فقط دختران را نبینند بلکه پسرانی که به عنوان دامادهای کوچک، میخواهند بار مسئولیت خانه و خانواده را هم در سن پایین به عهده بگیرند را نیز مورد توجه قرار دهند. گرچه برمبنای قانون مدنی ماده ۱۰۴۱ شرط سنی برای ازدواج دختران و پسران به ترتیب ۱۳ و ۱۵ تعیین شده ولی در همان ماده قانونی با رعایت شرایطی این سن میتواند پایینتر بیاید و آمارهای رسمی سازمان ثبت احوال هم حکایت از ازدواج سنین پایین در برخی مناطق کشور دارد.
مغایرت قوانین داخلی با قوانین کنوانسیون حقوق کودک
سارا باقری، حقوقدان و فعال اجتماعی نیز در این باره به ما میگوید: همیشه از آسیبهای ناشی از کودکهمسری دختران به دلیل اینکه آسیبپذیرتر از پسران هستند، صحبت میشده، اما در عین حال آسیبهایی که پسران با ازدواج در سن پایین میبینند نیز کم نیستند، مشکلات اقتصادی و معیشتی از جمله مشکلات بزرگی است که گریبان این قشر از کودکان را در همان وهله اول میگیرد. علاوه بر مشکلات اقتصادی، در واقع این افراد در سنین کودکی از حقوقی مانند حق بازی، حق تحصیل و آموزش و سایر موارد، بازمیمانند و مجبورند بلافاصله وارد چرخه اقتصادی شده و نقش همسری را برعهده بگیرند. پسربچهها به نوعی قربانیان خاموش این آسیب اجتماعی هستند و کمتر هم درباره این قشر صحبت به میان میآید.
به گفته این حقوقدان، [حداقل] سن ازدواج در قانون مدنی در ماده 1041 برای پسران 15 سال در نظر گرفته شده و زیر این سن با اجازه ولی و مصلحت دادگاه اجازه ازدواج داده میشود. با توجه به اینکه ما به پیماننامه بینالمللی حقوق کودک پیوستیم، این کنوانسیون سن کودک را 18 سال در نظر گرفته و قاعدتاً این فاصله و تمایز در میان قوانین کشور و قوانین بینالمللی وجود دارد، همین فاصله سبب میشود بیشتر بحث کودک همسری و اعمال انواع خشونتها نسبت به پسران در سنین پایین پیش میآید و در نهایت هم پسربچههای متأهل بیآنکه مهارتی درخصوص زندگی مشترک کسب کرده باشند، تشکیل زندگی میدهند و به واسطه این قبیل ازدواجها در معرض انواع خشونتها قرار میگیرند و در نهایت بدون آموزش و آگاهی کافی و کسب مهارت فرزندپروری، تبعات جبرانناپذیر ازدواج گریبان آنها را خواهد گرفت.
با اپلیکیشن دیپ نوستالژی
هوش مصنوعی به تصاویر قدیمی جان می دهد
میثم لطفی
خبرنگار
حتماً برای شما هم پیش آمده است که با ورق زدن آلبوم عکسهای قدیمی برای درگذشتگانی که سالهای دور از بین شما رفتهاند ابراز دلتنگی کنید. زنده شدن افراد از داخل عکسها که تاکنون فقط در فیلمهای تخیلی اتفاق میافتاد هم اکنون از طریق یک اپلیکیشن موبایلی که به هوش مصنوعی مجهز شده است این امکان را فراهم میکند تا تصاویر ویدیویی کاملاً واقعی از درگذشتگان را مقابل چشمان خود ببینید. یک پلتفرم شجرهنامه آنلاین که سالهای طولانی فناوری هوش مصنوعی و یادگیری ماشینی را در این زمینه توسعه داده است هم اکنون اپلیکیشنی را بهصورت رایگان در اختیار کاربران میگذارد که به کمک آن میتوانید عکسهای قدیمی و خانوادگی خود را متحرک کنید و به آنها روح دوباره ببخشید.
پلتفرم توسعه شجره نامه هوشمند «مایهریتیج» برای نخستین بار این امکان را فراهم کرده است تا از طریق این اپلیکیشن ساده به متحرکسازی عکسهای قدیمی و بستگان درگذشته یا زنده خود بپردازید. این همان اتفاقی است که هوش مصنوعی را بهصورت کاملاً عملی وارد زندگی میکند تا غیرممکنها برای شما ممکن شود.
زنده شدن مردگان
«روتستِک کانکت 2021» بزرگترین کنفرانس شجره نامه جهان این هفته در حالی برگزار شد که شرکتهای بزرگ فناوری آخرین دستاوردهای خود را در این زمینه به نمایش گذاشتند و آنچه بیش از دیگر فناوریها توجه همگان را به خود جلب کرد اپلیکیشن هوشمندی موسوم به «دیپ نوستالژی» بود. این فناوری که پس از بررسیهای فراوان مجوز عرضه عمومی برای همه کاربران را دریافت کرد نوع ویژهای از فناوری هوش مصنوعی موسوم به «اِیآی فِیس پلتفرم» را در خود جا داده که در استارتاپ دیآیدی توسعه یافته است.
فرایندی که مایهریتِیج برای این اپلیکیشن در نظر گرفته به این صورت است که مجموعه گستردهای از حرکات بدن و حالات صورت را در پایگاه داده ویژهای در اختیار دارد. جمعآوری این تصاویر طی یک فرایند کاملاً هوشمند انجام شده است تا تمام حرکات احتمالی اعضای مختلف بدن انسان در قالب اسلایدهای مجزا تعریف شود و پایگاه داده مربوطه تمامی این اسلایدها را بهروز میکند. زمانی که کاربر عکس مورد نظر خود را بارگذاری میکند، اپلیکیشن بهصورت مستقیم به پایگاه داده متصل میشود و پس از تحلیل زوایای مختلف عکس از طریق فناوری هوش مصنوعی، آن را با فیلمهای موجود تطبیق میدهد تا در نهایت عکسها بتوانند به ویدیوهای متحرک تبدیل شوند. تمام این عملیات ظرف چندثانیه انجام میشود و کاربر در نهایت میتواند عکسهای ثابت و قدیمی مربوط به عزیزان خود را به فیلمهایی تبدیل کند که شخصیتهای داخل آن زنده هستند و حرکت میکنند.
«گیلاد جافِت» مدیرعامل و بنیانگذار شرکت مایهریتِیج توضیح داد: «زنده شدن چهره اجداد ما از طریق بازسازی ویدیو ارتباط با تاریخ خانوادگی هر یک از ما را عمیقتر میکند و البته در حالی که این اتفاق بسیار هیجان انگیز است، برای برخی که عزیزان از دست رفته را مقابل چشمان خود میبینند میتواند غم انگیز باشد.»
بسیاری از افراد که با مرگ عزیزان خود کنار آمدهاند یا این اتفاق را فراموش کردهاند، با بازسازی تصاویر ویدیویی آنها ممکن است اندوهگین شوند و بههمین خاطر مدیرعامل شرکتی که این نرم افزار را توسعه داده است میگوید که استفاده از «دیپ نوستالژی» شاید به همه توصیه نشود ولی بررسی عکسالعمل کاربران جهانی روی سایت شرکت مذکور نشان میدهد که دسترسی عمومی به چنین ابزاری برای مردم باورنکردنی است و بخش اعظم کاربران هیجان زیادی برای استفاده از آن دارند.
شرکت توسعه دهنده «دیپ نوستالژی» توضیح داد که هیچ فناوری صوتی را در این پلتفرم به کار نبرده است تا از تصاویر بازسازی شده سوءاستفاده نشود و آنها را جای تصاویر واقعی منسوب به افراد بهکار نبرند.
شرکت مایهریتِیج برای تبلیغ اپلیکیشن خود از عکس «آبراهام لینکلن» رئیسجمهوری سالیان دور امریکا استفاده کرد و سپس روی میز کار او یک دستگاه رایانه همراه قرار داد. ویدیوی ساخته شده با عکس لینکلن تنها تصویر منتشر شده با این اپلیکیشن بود که صدای او نیز بازسازی شد و رئیسجمهوری اسبق امریکا در یک فیلم کوتاه نحوه استفاده از این اپلیکیشن برای تبدیل عکسها به ویدیوهای متحرک را توضیح داد.
با این توضیحات طی یک هفته گذشته پویشی در شبکههای اجتماعی به راه افتاده است که کاربران جهانی با استفاده از هشتگهای MyHeritage#، RootsTech# و DeepNostalgia# ویدیوهای جالبی که تهیه کردند را به نمایش میگذارند و در آن تصاویر ویدیویی بسیاری از مشاهیر جهان که قرنها قبل از دنیا رفتهاند هم به چشم میخورد.
گفتوگو با درگذشتگان
مایکروسافت چندی پیش اختراعی با عنوان «ساخت روبات گفتوگو با یک شخص خاص» را به ثبت رساند که در نخستین روزهای سال 2021 میلادی از سوی «اداره ثبت اختراعات و علائم تجاری امریکا» (USPTO) تأیید شد.
در گزارش 21 صفحهای مربوط به این اختراع گفته شده است که این فناوری یک سیستم نرم افزاری، سخت افزار و سایر جزئیاتی را شامل میشود که در نهایت امکان گفتوگو با افرادی که سالها پیش از دنیا رفتهاند را فراهم میکند. پیش فرض اصلی در مورد فناوری هوشمندی که هم اکنون نسخه نهایی آن کامل شده این است که مایکروسافت در مورد شما، درگذشتگان یا فردی که به او علاقهمند بودید و دیگر با او در ارتباط نیستید تمام «دادههای اجتماعی» را از طریق اینترنت جمعآوری میکند و آنها را مورد تحلیل قرار میدهد. فناوری مذکور سپس از این دادهها یک روبات هوشمند مجازی یا «چت بات» میسازد که میتواند با استفاده از فناوری هوش مصنوعی و یادگیری ماشینی شخصیت واقعی فرد مورد نظر را تکرار کند.
این روبات مجازی با یک مدل دوبُعدی یا سهبعدی از شخص و تلفیق گفتار مرتبط با او تحلیلهای خود را انجام میدهد و همچنین فرایند تلفیق گفتار را بهصورت دائم دنبال میکند تا روبات بتواند تمامی عکس العملهای خود را بهصورت کاملاً واقعی خلق کند. در مورد شخصی که دیگر در میان ما نیست این اتفاق به قدری واقعی صورت میگیرد که اطرافیان تصور میکنند او دوباره زنده شده است.البته باید توجه داشت که این ایده منحصراً یک فرایند مبتنی بر نرم افزار نیست.
مایکروسافت برای این فناوری یک ابزار سخت افزاری شبیه به رایانههای لوحی را هم در اختیار گرفته است تا روبات مجازی و سیستم مدلسازی هوشمند بتوانند بهخوبی عملیات خود را پیش ببرند. در صورتی که نسخه عمومی این فناوری برای کاربران آماده شود مایکروسافت قصد دارد امکان اجرای آن روی گوشیهای هوشمند را فراهم کند که البته زمان دریافت مجوز برای این اتفاق هنوز مشخص نیست.
صرف نظر از این اتفاق، جمعآوری اطلاعات در مورد افرادی که از دنیا رفتهاند ممکن است برای بازماندگان آنها اتفاق خوشایندی نباشد و از طرف دیگر این جریان میتواند ورود غیرقانونی به حریم شخصی فرد محسوب شود و به همین خاطر شرکت مایکروسافت هنوز نتوانسته است مجوز عرضه عمومی این روبات مجازی را دریافت کند. بهنظر میرسد مایکروسافت روند بازآفرینی شخصیتها بهصورت دیجیتالی اعم از مرده یا زنده بودن آنها را به گونهای پیش ببرد که افراد از این طریق بتوانند غم از دست دادن عزیزان خود را آسانتر بپذیرند.
شاید اگر این پروژه یا فناوریهای مشابه به نتیجه برسند استفاده از آنها برای بسیاری از مردم وحشتناک باشد و بازسازی تصویر ویدیویی، صدا یا امکان گفتوگو با درگذشتگان باعث وحشت یا رنجش افراد شود. با این وجود، فناوری به گونهای پیش میرود که حتی مرگ هم نمیتواند برای آن محدودیت ایجاد کند و دسترسی به هرغیرممکنی را برای کاربران ممکن میکند.
خبرنگار
حتماً برای شما هم پیش آمده است که با ورق زدن آلبوم عکسهای قدیمی برای درگذشتگانی که سالهای دور از بین شما رفتهاند ابراز دلتنگی کنید. زنده شدن افراد از داخل عکسها که تاکنون فقط در فیلمهای تخیلی اتفاق میافتاد هم اکنون از طریق یک اپلیکیشن موبایلی که به هوش مصنوعی مجهز شده است این امکان را فراهم میکند تا تصاویر ویدیویی کاملاً واقعی از درگذشتگان را مقابل چشمان خود ببینید. یک پلتفرم شجرهنامه آنلاین که سالهای طولانی فناوری هوش مصنوعی و یادگیری ماشینی را در این زمینه توسعه داده است هم اکنون اپلیکیشنی را بهصورت رایگان در اختیار کاربران میگذارد که به کمک آن میتوانید عکسهای قدیمی و خانوادگی خود را متحرک کنید و به آنها روح دوباره ببخشید.
پلتفرم توسعه شجره نامه هوشمند «مایهریتیج» برای نخستین بار این امکان را فراهم کرده است تا از طریق این اپلیکیشن ساده به متحرکسازی عکسهای قدیمی و بستگان درگذشته یا زنده خود بپردازید. این همان اتفاقی است که هوش مصنوعی را بهصورت کاملاً عملی وارد زندگی میکند تا غیرممکنها برای شما ممکن شود.
زنده شدن مردگان
«روتستِک کانکت 2021» بزرگترین کنفرانس شجره نامه جهان این هفته در حالی برگزار شد که شرکتهای بزرگ فناوری آخرین دستاوردهای خود را در این زمینه به نمایش گذاشتند و آنچه بیش از دیگر فناوریها توجه همگان را به خود جلب کرد اپلیکیشن هوشمندی موسوم به «دیپ نوستالژی» بود. این فناوری که پس از بررسیهای فراوان مجوز عرضه عمومی برای همه کاربران را دریافت کرد نوع ویژهای از فناوری هوش مصنوعی موسوم به «اِیآی فِیس پلتفرم» را در خود جا داده که در استارتاپ دیآیدی توسعه یافته است.
فرایندی که مایهریتِیج برای این اپلیکیشن در نظر گرفته به این صورت است که مجموعه گستردهای از حرکات بدن و حالات صورت را در پایگاه داده ویژهای در اختیار دارد. جمعآوری این تصاویر طی یک فرایند کاملاً هوشمند انجام شده است تا تمام حرکات احتمالی اعضای مختلف بدن انسان در قالب اسلایدهای مجزا تعریف شود و پایگاه داده مربوطه تمامی این اسلایدها را بهروز میکند. زمانی که کاربر عکس مورد نظر خود را بارگذاری میکند، اپلیکیشن بهصورت مستقیم به پایگاه داده متصل میشود و پس از تحلیل زوایای مختلف عکس از طریق فناوری هوش مصنوعی، آن را با فیلمهای موجود تطبیق میدهد تا در نهایت عکسها بتوانند به ویدیوهای متحرک تبدیل شوند. تمام این عملیات ظرف چندثانیه انجام میشود و کاربر در نهایت میتواند عکسهای ثابت و قدیمی مربوط به عزیزان خود را به فیلمهایی تبدیل کند که شخصیتهای داخل آن زنده هستند و حرکت میکنند.
«گیلاد جافِت» مدیرعامل و بنیانگذار شرکت مایهریتِیج توضیح داد: «زنده شدن چهره اجداد ما از طریق بازسازی ویدیو ارتباط با تاریخ خانوادگی هر یک از ما را عمیقتر میکند و البته در حالی که این اتفاق بسیار هیجان انگیز است، برای برخی که عزیزان از دست رفته را مقابل چشمان خود میبینند میتواند غم انگیز باشد.»
بسیاری از افراد که با مرگ عزیزان خود کنار آمدهاند یا این اتفاق را فراموش کردهاند، با بازسازی تصاویر ویدیویی آنها ممکن است اندوهگین شوند و بههمین خاطر مدیرعامل شرکتی که این نرم افزار را توسعه داده است میگوید که استفاده از «دیپ نوستالژی» شاید به همه توصیه نشود ولی بررسی عکسالعمل کاربران جهانی روی سایت شرکت مذکور نشان میدهد که دسترسی عمومی به چنین ابزاری برای مردم باورنکردنی است و بخش اعظم کاربران هیجان زیادی برای استفاده از آن دارند.
شرکت توسعه دهنده «دیپ نوستالژی» توضیح داد که هیچ فناوری صوتی را در این پلتفرم به کار نبرده است تا از تصاویر بازسازی شده سوءاستفاده نشود و آنها را جای تصاویر واقعی منسوب به افراد بهکار نبرند.
شرکت مایهریتِیج برای تبلیغ اپلیکیشن خود از عکس «آبراهام لینکلن» رئیسجمهوری سالیان دور امریکا استفاده کرد و سپس روی میز کار او یک دستگاه رایانه همراه قرار داد. ویدیوی ساخته شده با عکس لینکلن تنها تصویر منتشر شده با این اپلیکیشن بود که صدای او نیز بازسازی شد و رئیسجمهوری اسبق امریکا در یک فیلم کوتاه نحوه استفاده از این اپلیکیشن برای تبدیل عکسها به ویدیوهای متحرک را توضیح داد.
با این توضیحات طی یک هفته گذشته پویشی در شبکههای اجتماعی به راه افتاده است که کاربران جهانی با استفاده از هشتگهای MyHeritage#، RootsTech# و DeepNostalgia# ویدیوهای جالبی که تهیه کردند را به نمایش میگذارند و در آن تصاویر ویدیویی بسیاری از مشاهیر جهان که قرنها قبل از دنیا رفتهاند هم به چشم میخورد.
گفتوگو با درگذشتگان
مایکروسافت چندی پیش اختراعی با عنوان «ساخت روبات گفتوگو با یک شخص خاص» را به ثبت رساند که در نخستین روزهای سال 2021 میلادی از سوی «اداره ثبت اختراعات و علائم تجاری امریکا» (USPTO) تأیید شد.
در گزارش 21 صفحهای مربوط به این اختراع گفته شده است که این فناوری یک سیستم نرم افزاری، سخت افزار و سایر جزئیاتی را شامل میشود که در نهایت امکان گفتوگو با افرادی که سالها پیش از دنیا رفتهاند را فراهم میکند. پیش فرض اصلی در مورد فناوری هوشمندی که هم اکنون نسخه نهایی آن کامل شده این است که مایکروسافت در مورد شما، درگذشتگان یا فردی که به او علاقهمند بودید و دیگر با او در ارتباط نیستید تمام «دادههای اجتماعی» را از طریق اینترنت جمعآوری میکند و آنها را مورد تحلیل قرار میدهد. فناوری مذکور سپس از این دادهها یک روبات هوشمند مجازی یا «چت بات» میسازد که میتواند با استفاده از فناوری هوش مصنوعی و یادگیری ماشینی شخصیت واقعی فرد مورد نظر را تکرار کند.
این روبات مجازی با یک مدل دوبُعدی یا سهبعدی از شخص و تلفیق گفتار مرتبط با او تحلیلهای خود را انجام میدهد و همچنین فرایند تلفیق گفتار را بهصورت دائم دنبال میکند تا روبات بتواند تمامی عکس العملهای خود را بهصورت کاملاً واقعی خلق کند. در مورد شخصی که دیگر در میان ما نیست این اتفاق به قدری واقعی صورت میگیرد که اطرافیان تصور میکنند او دوباره زنده شده است.البته باید توجه داشت که این ایده منحصراً یک فرایند مبتنی بر نرم افزار نیست.
مایکروسافت برای این فناوری یک ابزار سخت افزاری شبیه به رایانههای لوحی را هم در اختیار گرفته است تا روبات مجازی و سیستم مدلسازی هوشمند بتوانند بهخوبی عملیات خود را پیش ببرند. در صورتی که نسخه عمومی این فناوری برای کاربران آماده شود مایکروسافت قصد دارد امکان اجرای آن روی گوشیهای هوشمند را فراهم کند که البته زمان دریافت مجوز برای این اتفاق هنوز مشخص نیست.
صرف نظر از این اتفاق، جمعآوری اطلاعات در مورد افرادی که از دنیا رفتهاند ممکن است برای بازماندگان آنها اتفاق خوشایندی نباشد و از طرف دیگر این جریان میتواند ورود غیرقانونی به حریم شخصی فرد محسوب شود و به همین خاطر شرکت مایکروسافت هنوز نتوانسته است مجوز عرضه عمومی این روبات مجازی را دریافت کند. بهنظر میرسد مایکروسافت روند بازآفرینی شخصیتها بهصورت دیجیتالی اعم از مرده یا زنده بودن آنها را به گونهای پیش ببرد که افراد از این طریق بتوانند غم از دست دادن عزیزان خود را آسانتر بپذیرند.
شاید اگر این پروژه یا فناوریهای مشابه به نتیجه برسند استفاده از آنها برای بسیاری از مردم وحشتناک باشد و بازسازی تصویر ویدیویی، صدا یا امکان گفتوگو با درگذشتگان باعث وحشت یا رنجش افراد شود. با این وجود، فناوری به گونهای پیش میرود که حتی مرگ هم نمیتواند برای آن محدودیت ایجاد کند و دسترسی به هرغیرممکنی را برای کاربران ممکن میکند.
آیا طرحهای مشارکتی با مردم در قالب گردشگری و شیلات تالابهای لرستان را نجات میدهد
دو دهه برداشت بخش کشاورزی، تالابهای لرستان را کوچک کرد
زهرا کشوری
خبرنگار
تالابهای لرستان آب رفتهاند. واگذاری اراضی تالابی توسط منابع طبیعی و جهادکشاورزی استان به کشاورزان، خشک کردن تالابها برای کشت و زرع ، وسعت تالابهای کوهستانی را در دهه ۶۰ و ۷۰ به طرز چشمگیری کاهش داد. از تالاب ۹۱۳ هکتاری بیشه دالان بروجرد تنها ۸۰ هکتار تالاب آبی باقی مانده است. باقی تالاب زمینهای کشاورزی و مجتمعهای پرورش ماهی است. تالاب تنور در دورود از1000 هکتار به ۲۱۶ هکتار محدود شد. واگذاری اراضی تالابی و صدور سند از سوی جهاد کشاورزی و منابع طبیعی وسعت ۶۰۰ هکتاری تالاب گوری بلمک پلدختر را هم به ۵۰ تا ۱۱۴ هکتار تالاب رساند که این میزان هم با نوسان آبی روبهرو است.
تازه دهه ۸۰ بود که حفاظت از تالابها روی میز مسئولان محیط زیست آمد. لرستان با ۱۵تالاب مهمترین استان دارای تالابهای کوهستانی است. پلدختر با تالابهای یازده گانهاش نام شهر تالابی لرستان را بر خود دارد. به گفته نبیالله قائد رحمتی، معاون فنی محیط زیست، لرستان آنقدر پول و اعتبار ندارد که بتوانند اراضی سند خورده بهنام کشاورزان را از آنها بخرند. آنطور که قائدرحمتی به «ایران» میگوید: محیط زیستیهای لرستان امیدوارند با اجرای طرح مدیریت زیست بوم بتوانند همکاری محلی و مردمی را برای احیای تالابها به دست بیاورند. مهمترین سؤال این گزارش آن است که آیا این طرح میتواند به درآمدزایی منجر شود که کشاورزان لرستان، کشاورزی را کنار بگذارند و به سمت گردشگری، بومگردی و پرورش ماهی بروند؟ قائدرحمتی موفقیت این طرح را در گروی همکاری بین بخشی محیط زیست، میراث فرهنگی، منابع طبیعی، جهاد کشاورزی امور عشایر، شیلات و...میداند.
لرستان دارای ۱۵ تالاب کوهستانی است. تالابهای یازده گانه پلدختر تالاب، تندر و گهر کوچک دورود، بیشه دالان بروجرد و خروسان ازنا. حدود ۱۰ تا ۱۱ هزار سال پیش لایههای سنگی در یال شمالی طاقدیس کبیرکوه بر اثر لغزش زمین، رودخانههای سیمره و کشکان را مسدود کرد. حجم تقریبی ۳۵ کیلومتر مکعب از مصالح و رسوبات به هم ریخت وتالابهای ۱۱ گانه پلدخترزاده شدند.
قائدرحمتی میگوید: «متأسفانه جهاد کشاورزی در دهه ۶۰ و ۷۰، تالابهای لرستان را به زمین کشاورزی تبدیل و با ایجاد زهکش آب تالابها را تخلیه کرد. آن زمان محیط زیست نظارتی روی تالابها نداشت. اراضی هم بهنام کشاورزان از سوی منابع طبیعی و جهاد کشاورزی سند خورد. حالا برای احیای آن باید زمینهای کشاورزی از سوی محیط زیست خریداری شود اما دولت توان پرداخت این مبلغ را ندارد، بنابراین به سمت ایجاد طرحهای مشارکتی با مردم رفتیم. مطالعات این طرحها در تالابهای پلدختر و بیشه دالان بروجرد انجام گرفته است.» آنطور که قائدرحمتی میگوید: «محیط زیست لرستان در این طرح بهدنبال معیشت جایگزین و تغییر اراضی کشاورزی است که بتواند درآمدی اندازه زمینهای کشاورزی برای کشاورزان داشته باشد.»
وی به تالاب گوری بلمک پلدختر اشاره میکند و میگوید:« در کنار این تالاب، دو روستا قرار دارد که در این طرح، روستای هدف گردشگری شدند. مجوز سازمان میراث فرهنگی را برای ایجاد بومگردی و طرحهای گردشگری در این دو روستا گرفتیم. همچنین بهدنبال ایجاد پرورش ماهی از ماهیان بومی در روستاهای هدف هستیم.» او از گفتوگو با شیلات برای ایجاد این حوضچهها خبر میدهد. تالابهای لرستان از سوی تغییر اقلیم و خشکسالی هم تهدید میشوند. قائدرحمتی میگوید: «اراضی کشاورزی در تالاب اراضی مطلوبی نیست و محصولات آن کشاورزان را راضی نمیکند.» او میگوید در کاهش بارندگیها زمین محصولات خوبی نمیدهد و در بارندگی زیاد هم تخلیه آب زهکشها اراضی کشاورزی را زیر آب میبرد و اجازه نمیدهد سودی به کشاورزان برسد. این کارشناس امیدوار است با همکاری مردم این دو روستا و ایجاد طرحهای گردشگری و شیلاتی درآمد قابل توجهی برای روستاییان به وجود بیاید.
لرستان ظرقیت بسیار زیادی در حوزه گردشگری و کشاورزی دارد. توریسم و گردشگری طبیعت میتوانست به درآمدی کلان برای این استان کم برخوردار تبدیل شود. لرستان میتوانست و میتواند مقصد گردشگران آبی باشد. کوهستانهای سرسبز آن پتانسیل بالایی برای جذب توریسم طبیعت دارد. این استان صاحب بیشترین پلهای تاریخی است که معماری آنها عظمت شگرفی را در چشم بیننده مینشاند. به لرستان پایتخت پلهای تاریخی میگویند. اما این بستر هرگز بالفعل نشده و نتوانسته است گردشگران داخلی و خارجی را به این سمت بکشاند.حال این سؤال پیش میآید آیا محیط زیست برای تشویق کشاورزان و جایگزینی طرحهای گردشگری به جای زراعت در تالابها میتواند نتیجهبخش باشد؟
قائدرحمتی میگوید: «تالاب گوری بلمک پلدختر و تالاب بیشه دالان بروجرد در نزدیکی شهر هستند و کمتر از ۱۰ کیلومتر با این دو شهر فاصله دارند.جاده ایلام -خوزستان از نزدیکی گوری بلمک عبورمی کند.» او امیدوار است این طرح بتواند گردشگران و مسافران عبوری از لرستان به سمت ایلام و خوزستان را جذب تالاب گوری بلمک کند.
لرستان در مسیر تهران به جنوب قرار دارد و با برنامهریزی میتوان گردشگران عبوری این مسیر را به شبمانی در استان جذب کرد. لرستان تاکنون در زمینه جذب این گردشگران موفقیت چشمگیری نداشته است.
حقابه تالابهای لرستان پرداخت شود
قائدرحمتی وضعیت تالابهای لرستان را اورژانسی میداند و اعتقاد دارد که وزارت نیرو و آب منطقهای هر چه زودتر باید حقابه زیستی آنها را پرداخت کنند. او میگوید با توجه به تغییر اقلیم و خشکسالیها حتی اگر در تالابها کشاورزی نشود باز هم پرداخت حقابهها ضروری است.
محیط زیست لرستان از وزارت نیرو و آب منطقه ای خواسته است تا حقابه تالاب بیشه دالان بروجرد را از رودخانه گل رود و چشمههای بالا تأمین کند. او یکی از علل خشک شدن تالابها را کشت غیرمجاز برنج در بالادست تالابها میداند. معاون فنی محیط زیست لرستان یکی دیگر از راهکارهای حفظ تالابهای کوچک شده لرستان را جلوگیری از افزایش باغها و اراضی کشاورزی دیمی به آبی در بالادست تالابها میداند.
او درباره همکاری مردم و مشارکت محلی هم میگوید مردم روستاهای اطراف تالاب گوری بلمک موافق مدیریت زیستی محیط زیستاند اما در اطراف تالاب بیشه دالان بروجرد مردم به دو دسته مخالف و موافق تقسیم میشوند. او همچنین خواستار برداشتن زهکشها توسط جهاد کشاورزی از تالابها است. چرای بیرویه یکی دیگر از مشکلاتی است که تالابهای لرستان با آن دست و پنجه نرم میکنند.قائدرحمتی در نهایت میگوید:« با توجه به صدور سند تالابها از سوی جهاد کشاورزی بهنام کشاورزان، بدون همکاری و مشارکت محلیها احیای تالابهای لرستان شدنی نیست.»
خبرنگار
تالابهای لرستان آب رفتهاند. واگذاری اراضی تالابی توسط منابع طبیعی و جهادکشاورزی استان به کشاورزان، خشک کردن تالابها برای کشت و زرع ، وسعت تالابهای کوهستانی را در دهه ۶۰ و ۷۰ به طرز چشمگیری کاهش داد. از تالاب ۹۱۳ هکتاری بیشه دالان بروجرد تنها ۸۰ هکتار تالاب آبی باقی مانده است. باقی تالاب زمینهای کشاورزی و مجتمعهای پرورش ماهی است. تالاب تنور در دورود از1000 هکتار به ۲۱۶ هکتار محدود شد. واگذاری اراضی تالابی و صدور سند از سوی جهاد کشاورزی و منابع طبیعی وسعت ۶۰۰ هکتاری تالاب گوری بلمک پلدختر را هم به ۵۰ تا ۱۱۴ هکتار تالاب رساند که این میزان هم با نوسان آبی روبهرو است.
تازه دهه ۸۰ بود که حفاظت از تالابها روی میز مسئولان محیط زیست آمد. لرستان با ۱۵تالاب مهمترین استان دارای تالابهای کوهستانی است. پلدختر با تالابهای یازده گانهاش نام شهر تالابی لرستان را بر خود دارد. به گفته نبیالله قائد رحمتی، معاون فنی محیط زیست، لرستان آنقدر پول و اعتبار ندارد که بتوانند اراضی سند خورده بهنام کشاورزان را از آنها بخرند. آنطور که قائدرحمتی به «ایران» میگوید: محیط زیستیهای لرستان امیدوارند با اجرای طرح مدیریت زیست بوم بتوانند همکاری محلی و مردمی را برای احیای تالابها به دست بیاورند. مهمترین سؤال این گزارش آن است که آیا این طرح میتواند به درآمدزایی منجر شود که کشاورزان لرستان، کشاورزی را کنار بگذارند و به سمت گردشگری، بومگردی و پرورش ماهی بروند؟ قائدرحمتی موفقیت این طرح را در گروی همکاری بین بخشی محیط زیست، میراث فرهنگی، منابع طبیعی، جهاد کشاورزی امور عشایر، شیلات و...میداند.
لرستان دارای ۱۵ تالاب کوهستانی است. تالابهای یازده گانه پلدختر تالاب، تندر و گهر کوچک دورود، بیشه دالان بروجرد و خروسان ازنا. حدود ۱۰ تا ۱۱ هزار سال پیش لایههای سنگی در یال شمالی طاقدیس کبیرکوه بر اثر لغزش زمین، رودخانههای سیمره و کشکان را مسدود کرد. حجم تقریبی ۳۵ کیلومتر مکعب از مصالح و رسوبات به هم ریخت وتالابهای ۱۱ گانه پلدخترزاده شدند.
قائدرحمتی میگوید: «متأسفانه جهاد کشاورزی در دهه ۶۰ و ۷۰، تالابهای لرستان را به زمین کشاورزی تبدیل و با ایجاد زهکش آب تالابها را تخلیه کرد. آن زمان محیط زیست نظارتی روی تالابها نداشت. اراضی هم بهنام کشاورزان از سوی منابع طبیعی و جهاد کشاورزی سند خورد. حالا برای احیای آن باید زمینهای کشاورزی از سوی محیط زیست خریداری شود اما دولت توان پرداخت این مبلغ را ندارد، بنابراین به سمت ایجاد طرحهای مشارکتی با مردم رفتیم. مطالعات این طرحها در تالابهای پلدختر و بیشه دالان بروجرد انجام گرفته است.» آنطور که قائدرحمتی میگوید: «محیط زیست لرستان در این طرح بهدنبال معیشت جایگزین و تغییر اراضی کشاورزی است که بتواند درآمدی اندازه زمینهای کشاورزی برای کشاورزان داشته باشد.»
وی به تالاب گوری بلمک پلدختر اشاره میکند و میگوید:« در کنار این تالاب، دو روستا قرار دارد که در این طرح، روستای هدف گردشگری شدند. مجوز سازمان میراث فرهنگی را برای ایجاد بومگردی و طرحهای گردشگری در این دو روستا گرفتیم. همچنین بهدنبال ایجاد پرورش ماهی از ماهیان بومی در روستاهای هدف هستیم.» او از گفتوگو با شیلات برای ایجاد این حوضچهها خبر میدهد. تالابهای لرستان از سوی تغییر اقلیم و خشکسالی هم تهدید میشوند. قائدرحمتی میگوید: «اراضی کشاورزی در تالاب اراضی مطلوبی نیست و محصولات آن کشاورزان را راضی نمیکند.» او میگوید در کاهش بارندگیها زمین محصولات خوبی نمیدهد و در بارندگی زیاد هم تخلیه آب زهکشها اراضی کشاورزی را زیر آب میبرد و اجازه نمیدهد سودی به کشاورزان برسد. این کارشناس امیدوار است با همکاری مردم این دو روستا و ایجاد طرحهای گردشگری و شیلاتی درآمد قابل توجهی برای روستاییان به وجود بیاید.
لرستان ظرقیت بسیار زیادی در حوزه گردشگری و کشاورزی دارد. توریسم و گردشگری طبیعت میتوانست به درآمدی کلان برای این استان کم برخوردار تبدیل شود. لرستان میتوانست و میتواند مقصد گردشگران آبی باشد. کوهستانهای سرسبز آن پتانسیل بالایی برای جذب توریسم طبیعت دارد. این استان صاحب بیشترین پلهای تاریخی است که معماری آنها عظمت شگرفی را در چشم بیننده مینشاند. به لرستان پایتخت پلهای تاریخی میگویند. اما این بستر هرگز بالفعل نشده و نتوانسته است گردشگران داخلی و خارجی را به این سمت بکشاند.حال این سؤال پیش میآید آیا محیط زیست برای تشویق کشاورزان و جایگزینی طرحهای گردشگری به جای زراعت در تالابها میتواند نتیجهبخش باشد؟
قائدرحمتی میگوید: «تالاب گوری بلمک پلدختر و تالاب بیشه دالان بروجرد در نزدیکی شهر هستند و کمتر از ۱۰ کیلومتر با این دو شهر فاصله دارند.جاده ایلام -خوزستان از نزدیکی گوری بلمک عبورمی کند.» او امیدوار است این طرح بتواند گردشگران و مسافران عبوری از لرستان به سمت ایلام و خوزستان را جذب تالاب گوری بلمک کند.
لرستان در مسیر تهران به جنوب قرار دارد و با برنامهریزی میتوان گردشگران عبوری این مسیر را به شبمانی در استان جذب کرد. لرستان تاکنون در زمینه جذب این گردشگران موفقیت چشمگیری نداشته است.
حقابه تالابهای لرستان پرداخت شود
قائدرحمتی وضعیت تالابهای لرستان را اورژانسی میداند و اعتقاد دارد که وزارت نیرو و آب منطقهای هر چه زودتر باید حقابه زیستی آنها را پرداخت کنند. او میگوید با توجه به تغییر اقلیم و خشکسالیها حتی اگر در تالابها کشاورزی نشود باز هم پرداخت حقابهها ضروری است.
محیط زیست لرستان از وزارت نیرو و آب منطقه ای خواسته است تا حقابه تالاب بیشه دالان بروجرد را از رودخانه گل رود و چشمههای بالا تأمین کند. او یکی از علل خشک شدن تالابها را کشت غیرمجاز برنج در بالادست تالابها میداند. معاون فنی محیط زیست لرستان یکی دیگر از راهکارهای حفظ تالابهای کوچک شده لرستان را جلوگیری از افزایش باغها و اراضی کشاورزی دیمی به آبی در بالادست تالابها میداند.
او درباره همکاری مردم و مشارکت محلی هم میگوید مردم روستاهای اطراف تالاب گوری بلمک موافق مدیریت زیستی محیط زیستاند اما در اطراف تالاب بیشه دالان بروجرد مردم به دو دسته مخالف و موافق تقسیم میشوند. او همچنین خواستار برداشتن زهکشها توسط جهاد کشاورزی از تالابها است. چرای بیرویه یکی دیگر از مشکلاتی است که تالابهای لرستان با آن دست و پنجه نرم میکنند.قائدرحمتی در نهایت میگوید:« با توجه به صدور سند تالابها از سوی جهاد کشاورزی بهنام کشاورزان، بدون همکاری و مشارکت محلیها احیای تالابهای لرستان شدنی نیست.»
دیدار پاپ با آیتالله پیروزی تشیع و مسیحیت
ابوالحسن نواب
رئیس دانشگاه ادیان و مذاهب
مسیری که مذاهب جهان در 900 سال تلــــاش در جهــــت گفتوگوی بین ادیان، پیمودهاند، امروز به نقطه هموار خود رســـیده است و در واپسین روزهای قرن چهاردهم شمسی، باید خدا را شاکر باشیم که مسلمانان و مسیحیان از جنگهای صلیبی، به نقطهای رسیدهاند که شاهد سفر پاپ از کلیسای کاتولیک به کشور عراق به عنوان یک کشور مسلمان باشیم. این سفر در حالی انجام شده است که روزگاری مسیحیان، مسلمانی را یک بدعتگذاری میدیدند و با آن به مقابله برخاسته بودند.سفر پاپ فرانسیس به عراق، در درجه نخست با هدف التیام روح آسیبدیده مسیحیان عراق بود. مسیحیان عراق در پی تهاجم داعش به این کشور، رنجهای بسیاری دیدند و از جانب این گروه تروریستی تحقیر شدند. آمدن پاپ به عراق تجدید روحیهای برای مسیحیان این کشور بود. او با سفر به کلیساهای تاریخی عراق، بر این نکته تأکید کرد که مسیحیت در این کشور در تهاجم داعش و 17 سال جنگی که همه مردم عراق از آن رنج بردهاند، شاید آسیب دیده باشد، اما زنده است و توان بازسازی خود را دارد. پاپ فرانسیس در کنار این هدف، هدف دیگری را هم دنبال میکرد. این هدف دیدار با آیتالله سیستانی، به عنوان مرجع عالی شیعیان عراق بود.
پاپ فرانسیس 4 سال قبل نیز به یک کشور مسلمان، یعنی مصر سفر کرد و در این سفر، برای ترمیم روابط بین اهل سنت و مسیحیان که به خاطر اظهارنظر پاپ بندیکت رو به تیرگی گذارده بود، با شیخ الازهر دیدار کرد. اما دیدار او با آیتالله سیستانی از جنسی دیگر بود. او در این دیدار تأکید کرد که تبادل افکار مذاهب، اهمیتی وافر دارد. او در واقع با این دیدار خواهان تقریب افکار مسیحیان کاتولیک و شیعیان شد. نگاه مثبت او به تشیع نیز به تلاشهایی برمیگردد که جمهوری اسلامی ایران در طول 42 سال گذاشته برای برقراری ارتباط با واتیکان و گرم نگه داشتن این ارتباط داشته است. روابط فعال ایران با واتیکان، مکاتباتی که واتیکان با امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری داشته، سفرهایی که مقامات مختلف واتیکان به ایران داشتند و توافقهایی که بین دو طرف حاصل شده است، همگی در کنار هم منجر به دیدگاه و رویکرد مثبت واتیکان به مذهب تشیع شده است. ماحصل این رویکرد مثبت سفری است که این هفته به عراق انجام شده و دیداری است که بین ایشان و آیتالله سیستانی صورت گرفته است. این دیدار با توجه به مقامی که آیتالله سیستانی در جهان دارند و به عنوان یک مدافع حقوقبشر شناخته میشوند، برای شخص پاپ که او نیز به عنوان چهرهای مدافع حقوقبشر شناخته میشود، اهمیت داشت و البته برای تشیع نیز که حقانیت خود را در صلح و تلاش برای رسیدن به آن به اثبات میرساند، برد و پیروزی بزرگی است.
با این حال باید اذعان کرد، نباید از این سفر انتظار داشت معجزهای رخ داده و صلح به عراق بازگردد. زیرا کسانی که به گفتار پاپ درباره صلح اهمیت میدهند، کسانی نیستند که عراق را به آشوب کشیدهاند. کسانی این کشور را دستخوش ناآرامی کردهاند که حاضر به ترک آن نیستند و تا زمانی که آنان در عراق حضور دارند، نمیتوان انتظار بازگشت آرامش به این کشور را داشت.
رئیس دانشگاه ادیان و مذاهب
مسیری که مذاهب جهان در 900 سال تلــــاش در جهــــت گفتوگوی بین ادیان، پیمودهاند، امروز به نقطه هموار خود رســـیده است و در واپسین روزهای قرن چهاردهم شمسی، باید خدا را شاکر باشیم که مسلمانان و مسیحیان از جنگهای صلیبی، به نقطهای رسیدهاند که شاهد سفر پاپ از کلیسای کاتولیک به کشور عراق به عنوان یک کشور مسلمان باشیم. این سفر در حالی انجام شده است که روزگاری مسیحیان، مسلمانی را یک بدعتگذاری میدیدند و با آن به مقابله برخاسته بودند.سفر پاپ فرانسیس به عراق، در درجه نخست با هدف التیام روح آسیبدیده مسیحیان عراق بود. مسیحیان عراق در پی تهاجم داعش به این کشور، رنجهای بسیاری دیدند و از جانب این گروه تروریستی تحقیر شدند. آمدن پاپ به عراق تجدید روحیهای برای مسیحیان این کشور بود. او با سفر به کلیساهای تاریخی عراق، بر این نکته تأکید کرد که مسیحیت در این کشور در تهاجم داعش و 17 سال جنگی که همه مردم عراق از آن رنج بردهاند، شاید آسیب دیده باشد، اما زنده است و توان بازسازی خود را دارد. پاپ فرانسیس در کنار این هدف، هدف دیگری را هم دنبال میکرد. این هدف دیدار با آیتالله سیستانی، به عنوان مرجع عالی شیعیان عراق بود.
پاپ فرانسیس 4 سال قبل نیز به یک کشور مسلمان، یعنی مصر سفر کرد و در این سفر، برای ترمیم روابط بین اهل سنت و مسیحیان که به خاطر اظهارنظر پاپ بندیکت رو به تیرگی گذارده بود، با شیخ الازهر دیدار کرد. اما دیدار او با آیتالله سیستانی از جنسی دیگر بود. او در این دیدار تأکید کرد که تبادل افکار مذاهب، اهمیتی وافر دارد. او در واقع با این دیدار خواهان تقریب افکار مسیحیان کاتولیک و شیعیان شد. نگاه مثبت او به تشیع نیز به تلاشهایی برمیگردد که جمهوری اسلامی ایران در طول 42 سال گذاشته برای برقراری ارتباط با واتیکان و گرم نگه داشتن این ارتباط داشته است. روابط فعال ایران با واتیکان، مکاتباتی که واتیکان با امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری داشته، سفرهایی که مقامات مختلف واتیکان به ایران داشتند و توافقهایی که بین دو طرف حاصل شده است، همگی در کنار هم منجر به دیدگاه و رویکرد مثبت واتیکان به مذهب تشیع شده است. ماحصل این رویکرد مثبت سفری است که این هفته به عراق انجام شده و دیداری است که بین ایشان و آیتالله سیستانی صورت گرفته است. این دیدار با توجه به مقامی که آیتالله سیستانی در جهان دارند و به عنوان یک مدافع حقوقبشر شناخته میشوند، برای شخص پاپ که او نیز به عنوان چهرهای مدافع حقوقبشر شناخته میشود، اهمیت داشت و البته برای تشیع نیز که حقانیت خود را در صلح و تلاش برای رسیدن به آن به اثبات میرساند، برد و پیروزی بزرگی است.
با این حال باید اذعان کرد، نباید از این سفر انتظار داشت معجزهای رخ داده و صلح به عراق بازگردد. زیرا کسانی که به گفتار پاپ درباره صلح اهمیت میدهند، کسانی نیستند که عراق را به آشوب کشیدهاند. کسانی این کشور را دستخوش ناآرامی کردهاند که حاضر به ترک آن نیستند و تا زمانی که آنان در عراق حضور دارند، نمیتوان انتظار بازگشت آرامش به این کشور را داشت.
فرصتهایی که با یک تصمیم از بین میرود
کامران ندری
اقتصاددان
دراقتصاد ایران، فرصتهای بسیاری از دست رفته است. درکنار فرصتهایی که از دست رفته، تصمیمات نادرست نیز آثار زیادی به همراه داشته است. به عبارت دیگر درسالهای اخیر و مانند ادوار گذشته، فرصتهایی برای اقتصاد ایران برای اتخاذ یک تصمیم یا پرهیز از اتخاذ تصمیم دیگری، وجود داشته و از دست دادن این فرصتها آثار و تبعات منفی برای اقتصاد کشور بههمراه داشته است.
البته کارشناسان تنها براساس عوامل اقتصادی و تخصصی شرایط را تحلیل میکنند و بالطبع از عوامل غیراقتصادی که بر تصمیمات برنامه ریزان تأثیر داشته است، اطلاع ندارند.
فرصت سوزی ها در دهههای گذشته به کرات رخ داده است، اما برای یافتن مصداقهای عینی و معاصرتر، رخدادهای سه سال اخیررا مورد بررسی قرار میدهم. از زمان خروج امریکا از برجام در سال 1397، چند اتفاق و تصمیم مهم دراقتصاد ایران اتخاذ شد که آثار زیادی بههمراه داشت. در اوایل سال 1397، تک نرخی شدن ارز اتفاق افتاد که اگر دراین دوره انجام نمیشد، شاید شرایط بهتری را تجربه میکردیم.
درسال گذشته نیز دو فرصت بزرگ را از دست دادیم که یکی کاهش نرخ سود بانکی و دیگری تشویق سرمایهگذاران برای ورود به بازار سرمایه بود. اگر در ابتدای سال 1398 مانع از کاهش نرخ بهره در بازار بین بانکی میشدیم که توانایی آن نیز وجود داشت، بهطور قطع درسالجاری شرایط بهتری بخصوص در تورم داشتیم. درسال گذشته نرخ بهره در بازار بین بانکی تا حدود 8 درصد کاهش یافت و درهمین فاصله شبکه بانکی پول زیادی خلق کردند به طوری که یک درصد به ضریب تکاثری پول افزوده شد. البته بانک مرکزی به کاهش نرخ ذخیره قانونی بانکها بهعنوان یکی از عوامل این اتفاق اشاره میکند که سخن درستی است، اما کاهش نرخ ذخیره قانونی که البته میتوانست انجام نشود؛ تنها یکی از دلایل رشد نقدینگی و خلق پول است و مهمترین علت آن کاهش نرخ بهره بود.
بدین ترتیب هم پول بیشتری خلق شد و هم سرعت گردش پول افزایش یافت و باعث شد تا درسالجاری با نرخ تورم بالایی روبهرو شویم، درحالی که هیچ یک ازپیشبینیها چنین تورمی را انتظار نداشت.
درخصوص تحولات بازار سرمایه نیز، اتفاق مشابهی افتاد. اگر دراوایل سالجاری با ابزارهای کنترلی و نظارتی از رشد شدید شاخص جلوگیری میشد، امروز با روند نزولی و کاهش اعتماد سهامداران مواجه نبودیم و دولت میتوانست از فرصت و ظرفیتهای بزرگ بازار سرمایه استفاده کند. البته درهر دو بخش تلاش شد که این تصمیمات اصلاح و فرصتها بازیابی شود، درحوزه بانکی سعی شد تا نرخ بهره تعدیل شود و در بازار سرمایه نیزسیاستگذاران تلاش کردند که روند بازار را به شرایط طبیعی خود بازگردانند، اما باید گفت، این اتفاقات تأثیر خود را دراقتصاد گذاشته است. با این حال همچون دورههای قبل، مداخلات دستوری دراقتصاد ادامه دارد و تصمیماتی که اتخاذ میشود، برگشتناپذیرند.فرصت دیگری که به نفع اقتصاد از آن استفاده نشد، تصویب لوایح پالرمو و سی اف تی مرتبط با fatf است که باعث افزایش قابل توجه هزینههای نقل و انتقال پول برای اقتصاد ایران شد. درواقع قرارگرفتن ایران درلیست سیاه fatf از اتفاقاتی بود که میتوانست نیفتد. اینها را میتوان درقالب گل به خودی تعبیر کرد.
اقتصاددان
دراقتصاد ایران، فرصتهای بسیاری از دست رفته است. درکنار فرصتهایی که از دست رفته، تصمیمات نادرست نیز آثار زیادی به همراه داشته است. به عبارت دیگر درسالهای اخیر و مانند ادوار گذشته، فرصتهایی برای اقتصاد ایران برای اتخاذ یک تصمیم یا پرهیز از اتخاذ تصمیم دیگری، وجود داشته و از دست دادن این فرصتها آثار و تبعات منفی برای اقتصاد کشور بههمراه داشته است.
البته کارشناسان تنها براساس عوامل اقتصادی و تخصصی شرایط را تحلیل میکنند و بالطبع از عوامل غیراقتصادی که بر تصمیمات برنامه ریزان تأثیر داشته است، اطلاع ندارند.
فرصت سوزی ها در دهههای گذشته به کرات رخ داده است، اما برای یافتن مصداقهای عینی و معاصرتر، رخدادهای سه سال اخیررا مورد بررسی قرار میدهم. از زمان خروج امریکا از برجام در سال 1397، چند اتفاق و تصمیم مهم دراقتصاد ایران اتخاذ شد که آثار زیادی بههمراه داشت. در اوایل سال 1397، تک نرخی شدن ارز اتفاق افتاد که اگر دراین دوره انجام نمیشد، شاید شرایط بهتری را تجربه میکردیم.
درسال گذشته نیز دو فرصت بزرگ را از دست دادیم که یکی کاهش نرخ سود بانکی و دیگری تشویق سرمایهگذاران برای ورود به بازار سرمایه بود. اگر در ابتدای سال 1398 مانع از کاهش نرخ بهره در بازار بین بانکی میشدیم که توانایی آن نیز وجود داشت، بهطور قطع درسالجاری شرایط بهتری بخصوص در تورم داشتیم. درسال گذشته نرخ بهره در بازار بین بانکی تا حدود 8 درصد کاهش یافت و درهمین فاصله شبکه بانکی پول زیادی خلق کردند به طوری که یک درصد به ضریب تکاثری پول افزوده شد. البته بانک مرکزی به کاهش نرخ ذخیره قانونی بانکها بهعنوان یکی از عوامل این اتفاق اشاره میکند که سخن درستی است، اما کاهش نرخ ذخیره قانونی که البته میتوانست انجام نشود؛ تنها یکی از دلایل رشد نقدینگی و خلق پول است و مهمترین علت آن کاهش نرخ بهره بود.
بدین ترتیب هم پول بیشتری خلق شد و هم سرعت گردش پول افزایش یافت و باعث شد تا درسالجاری با نرخ تورم بالایی روبهرو شویم، درحالی که هیچ یک ازپیشبینیها چنین تورمی را انتظار نداشت.
درخصوص تحولات بازار سرمایه نیز، اتفاق مشابهی افتاد. اگر دراوایل سالجاری با ابزارهای کنترلی و نظارتی از رشد شدید شاخص جلوگیری میشد، امروز با روند نزولی و کاهش اعتماد سهامداران مواجه نبودیم و دولت میتوانست از فرصت و ظرفیتهای بزرگ بازار سرمایه استفاده کند. البته درهر دو بخش تلاش شد که این تصمیمات اصلاح و فرصتها بازیابی شود، درحوزه بانکی سعی شد تا نرخ بهره تعدیل شود و در بازار سرمایه نیزسیاستگذاران تلاش کردند که روند بازار را به شرایط طبیعی خود بازگردانند، اما باید گفت، این اتفاقات تأثیر خود را دراقتصاد گذاشته است. با این حال همچون دورههای قبل، مداخلات دستوری دراقتصاد ادامه دارد و تصمیماتی که اتخاذ میشود، برگشتناپذیرند.فرصت دیگری که به نفع اقتصاد از آن استفاده نشد، تصویب لوایح پالرمو و سی اف تی مرتبط با fatf است که باعث افزایش قابل توجه هزینههای نقل و انتقال پول برای اقتصاد ایران شد. درواقع قرارگرفتن ایران درلیست سیاه fatf از اتفاقاتی بود که میتوانست نیفتد. اینها را میتوان درقالب گل به خودی تعبیر کرد.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
# من - ماسک - میزنم
-
مردم در ایام عید برای حفظ سلامتی از سفر صرفنظر کنند
-
شروع شیرینِ فرهاد
-
مختصات افزایش حقوق کارمندان
-
بدون درست کردن بابک زنجانیها و هدر دادن یک دلار، نفت هم فروختیم
-
دیدار پاپ و آیت الله سیستانی
-
من از آدمها میترسم
-
جامعه به قهر و انفعال روی خوش نشان نمی دهد
-
هنوز باور ندارم این دوره نوبت اصولگرایان است
-
بچههایی که زود پدر میشوند
-
هوش مصنوعی به تصاویر قدیمی جان می دهد
-
دو دهه برداشت بخش کشاورزی، تالابهای لرستان را کوچک کرد
-
دیدار پاپ با آیتالله پیروزی تشیع و مسیحیت
-
فرصتهایی که با یک تصمیم از بین میرود
اخبارایران آنلاین