ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام علی علیه السلام: اگر صبر کنی مقدرات الهی بر تو جاری میشود و اجر خواهی بُرد و اگر بی تابی کنی باز هم مقدرات خداوند بر تو جاری میشود و گناهکار خواهی بود.
جامع الأخبار(شعیری) ص 116
محمدعلی کشاورز : زمان مناسبی برای همدلی و اتحاد است
زمانی که به ما میگویند در خانه بمانیم ازدرخانه ماندن گله میکنیم و زمانی که مدام برای تأمین معاش و نیازهای زندگی سر کار میرویم از سر کار رفتن گلایه داریم! و آنکه هیچ فرصتی برای استراحت نداریم. حال زمان مناسبی است تا به اصل و ذات مهم فرهنگ و هویت ایرانی یعنی همدلی، همراهی، اتحاد و برادری برگردیم. اینبار دست در دست هم بار دیگر میتوانیم تاریخساز شویم و در سریعترین زمان ممکن شر این میهمان ناخوانده را از کشورمان کم کنیم.
بخشی از گفتوگوی
این بازیگر پیشکسوت با ایرنا
علی نصیریان: وقتی با ویروس کلکمان کنده میشود این همه غرور برای چیست؟
باید به خودمان یادآوری کنیم که خیلی هم دستمان پرنیست و بسیار آسیب پذیر هستیم و ممکن است با یک ویروس کلکمان کنده شود.این همه غرور و تکبر و فخرفروشی و زورگویی و قلدری و بزن و بهادری و کشتن همدیگر چه لزومی دارد؟ اکنون بشر در موقعیتی است که باید به یک همگرایی، همبستگی و دوستی برسد. تمام ملتها باید از دشمنی و درگیری و خصومت دوری کنند. این یک هشدار برای ما است.
بخشی از صحبتهای این بازیگر پیشکسوت در برنامه «فرش بنفشه» رادیو ایران
آیا بحرانها میتوانند زمینهساز متنها و آثار خلاقه باشند؟
هنر نتیجه فقدان است
شمس لنگرودی
شاعر و نویسنده
وضعیت امروز جهان، وضعیت عجیب و غریبی است و البته ما از این وضعیتهای عجیب در تاریخ کم نداشتهایم و میتوانیم چندین نمونه از آنها را به ذهن بیاوریم که بروز و ظهور و همهگیریشان جامعه را با بحران روبهرو کرده اما اینبار با پدیدهای جهانی روبهرو شدهایم که منتظرش نبودهایم. با اینحال این بحران هم مثل همه مشکلات خواهد گذشت اما معلوم نیست در سرشت و پیشامد سالهای پیشرو چه تاثیری خواهد گذاشت و چقدر؛ اما خواهد گذشت این اتفاقات که گفتهاند چنین نماند و چنین نیز نخواهد ماند.
اما مساله ارتباط هنر و این بحرانها را باید از این منظر مورد بررسی قرار داد که ادبیات و هنر فلسفه وجودیشان همین نابسامانیها و بحرانهاست و طبیعتا اگر همه چیز سرجای خودش بود هرگز هنری به وجود نمیآمد. در واقع هنر نتیجه فقدان است و نوعی آه کشیدن بلند و جستوجوی همدل. اگر همه چیز سر جای خودش باشد دیگر نیازی نیست که آدمی به خیال پناه ببرد. طفل، برای و به دنبال آن چیزی که ندارد رویابافی میکند و بلندبلند با خودش حرف میزند و بزرگترها هم بهنوعی دیگر رویابافی میکنند و اگر این رویابافی تشکل پیدا کند به هنر تبدیل میشود. بههمین دلیل هنر را خلاقیت میدانیم چون خلقی است در مقابل نقصها و بحرانهای خلقت. از آن زمان که هستی پدید آمد، قابیل به هر دلیلی هابیل را کشت و قتلی اتفاق افتاد و حیات، متاسفانه با قتل و جنایت و... شروع شد و به نوعی به همین شکل هم ادامه پیدا کرد و بعد از مدرنیته هم، فقط شکلش عوض شد و کمی این وضعیت تر و تمیز و قانونمند شد وگرنه فرق اساسی در این مسأله که حیات مدام با این وضعیت متوحش ادامه پیدا کرده بهوجود نیامد.
این هم واقعیت دیگری است که هنر بهگفته نیچه یک نوع کوشش است برای رهایی از این بحرانها و انطباق با وضعیت موجود و برای آنکه به خیال پناه ببریم؛ تخیل سازنده که مسلماً با خیالبافی تفاوت دارد. این تخیل سازنده تفکری پشتوانه خود دارد. پس تردیدی نیست که این بحرانها و مصائب و مسائل میتواند باعث بروز و ظهور خلاقیت، یا نوشته و ساخته شدن آثار خلاقانه باشد اما مساله اساسی اینجاست که خالق چه کسی است و چقدر بر مساله اشراف داشته باشد و نبوغ و اندازه و تسلطش بر هنر چه میزان است.
یکی ممکن است آهی بکشد و با نگاهی رمانتیک و معمولی از کنار آن بگذرد و یکی هم ممکن است حافظانه بر دردهای عمیق تاریخی اجتماعی دست بگذارد. ما در طول تاریخ، با بحرانهای عظیم و به تبع آن با خلق آثار عظیم روبهرو بودهایم. مانند دوران مولانا که مصادف با حمله مغول به ایران بود. شخصاً امیدوارم که همه ما هنرمندان لیاقت داشته باشیم و به حدی از ژرفاندیشی و نبوغ و درک درست از پیرامونمان رسیده باشیم که از این معضل دردناک اجتماعی چیزی خلق کنیم که مردم از آن بهرهای ببرند.
در واقع بوسیله آن بتوانند حس همدلیشان تقویت شود و از این رهگذر زندگی برایشان آرامتر بگذرد. به این نکته توجه ویژه داشته باشیم که که هنر نتیجه و بازتاب واقعیت است و عینا خود واقعیت نیست. رابطه هنر با واقعیت مانند رابطه انسان با آینه است یعنی اگر انسان در مقابل آینه قرار نگیرد تصویری هم در آینه دیده نمیشود اما اگر قرار بگیرد هم، آن تصویر، عیناً تصویر آن فرد نیست و بازتابی از آن است.
این آینه را باید به مثابه ذهن و تخیل هنرمند بدانیم و به این مساله برسیم که هنر عبارت از واقعیتی است در ذهن هنرمند. پس، بهعنوان مثال مولوی هم نمیتوانست بهوجود بیاید اگر واقعیت تاریخی وجود نداشت یا فردوسی و شاملو و سپهری و... نمیتوانستند بهوجود بیایند اگر واقعیتهای تاریخی زمان خودشان وجود نداشت.
عکس نوشت
موزه متروپولیتن نیویورک، موزه ملی آمستردام و شرکت گتی ایمجز در روزهایی که مخاطبانشان به دلیل قرنطینه خانهنشین شدهاند از اقدامی جالب چالشی برای بازسازی تابلوها و تصاویر ماندگار تاریخ هنر در خانه ترتیب دادهاند. دراین چالش از هنردوستان خواسته شده یکی از آثار مطرح نقاشان و تصویرگران بزرگ را در خانه با اسباب و اثاثیهای که در دسترس همگان است بازسازی کنند. در بعضی موارد شرایطی هم برای این چالش مثل استفاده از فقط سه قطعه از اثاثیه منزل مطرح شده که زیاد از طرف مخاطبان جدی گرفته نشده. مخاطبانی که اکثرشان در گوشه گوشه جهان مجبور به خانهنشینی شدهاند با استقبال گسترده از این ایده خلاقانه دست به بازسازی آثار شاخصی از چهرههای مشهوری مثل سالوادور دالی، ونسان ونگوگ، جکسن پولاک و داوینچی زدهاند تا نگذارند تعطیلی موزهها و گالریها و مصائب زندگی در یک شرایط سخت توجه مردم را نسبت به آثار هنری کمرنگ کند؛ در اکثر موارد هم نتیجه به تصاویر جذابی تبدیل شده که در شبکههای مجازی زیاد دست به دست شده است.
#پایان_تعطیلات
یگانه خدامی
با اینکه «فاصلهگذاری اجتماعی» تا ۲۰ فروردین ادامه دارد خیلیها امروز راهی محل کار شدند و پس از تعطیلات و قرنطینه تقریباً به روال قبلی زندگی بازگشتند. هرسال در اولین روز کاری بعد از نوروز شوخیهای زیادی درباره سختی رفتن به سرکار بعد از تعطیلات میخواندیم اما امسال شرایط فرق دارد. کاربرانی از نگرانیشان مینوشتند و اینکه تعطیل نیستند و میترسند مبتلا شوند، بعضیها خسته از قرنطینه از دلتنگی برای کار کردن حرف میزدند و بعضیها هم طبق معمول با این ماجراها شوخی میکردند: «غصه تموم شدن تعطیلات و سرکار رفتن کم بود...استرس آزمایش کرونایی که گرفتنم افتاده تو جونم»، «به قدری از تموم شدن قرنطینه و سرکاررفتن ناراحتم...که هرچقدر خودمو دلداری میدم فایده نداره...صدبارم تصمیم گرفتم به رئیس بگم دیگه نمیام...میخوام بشم دخترخونمون ولی باز...»، «شنبه سرکار رفتن به کنار، از این برنامه دلخواه زندگی خارج شدن هم خودش سخته، ترس و استرس کرونا که بماند... قشنگ میتونستم تا آخر ماه بدون هیچ مشکلی خونه بمونم...»، «هیچ وقت فکر نمیکردم دلم واسه سرکار رفتن تنگ بشه»، «شنبه سرکار رفتن یه طرف صبح بیدار شدنش یه طرف من تازه عادت کردم ۷ صبح میخوابم»، «هیچوقت فکر نمیکردم دلم واسه سر کار رفتن تنگ شه. دلم میخواد ۸ صبح به زور پاشم به دنیا فحش بدم برم سرکار»، «مدیر عزیزم به نگرانی بچهها از اینکه وسط کرونا برن سرکار میگه حاشیه، اون موقعها هم به نگرانی من از اینکه گود برداری میشد کنار ساختمون و ساختمون ما نشست کرده بود و شهرداری گفت تخلیه کنید، میگفت حاشیه! حاشیه تویی، که هیچوقت نمیخوای نگرانی آدما رو درک کنی»، «کاش کرونا تموم شه زودتر برم سرکار. حداقل سرکار شاد و خندان بودیم»، «تو این حالت بیشتر از همه نگران بابامم که باید بره سرکار»، «متأسفانه باید برم سرکار!حالا من گفتم دلم تنگ شده ولی نه به این زودی »، «فقط عاشق اینایی هستم که شغلشون قابل دورکاریه و تو این شرایط آنلاین میتونن مدیریتش کنن و اصلاً درک نکردن یک ماه سرکار نرفتن و درآمد نداشتن برای عموم مردم یعنی چی. بعد میشینن تز هم میدن برای بقیه.»، «از ۱۸ سالگی که رفتم سرکار، تمام عیدها سرکار بودم. امسال اولین سالی بود که تعطیلی اجباری روزیم شد. احتمالاً بدترین شنبه سال برای من بعد از این همه تعطیلی همینه»، «الان که از شنبه قرار خیلیها حالت عادی برگردند سرکار ، دقیقاً چه فایدهای کرد انقدر تشویق به خانه ماندن ؟!»، «ما خانه نخواهیم ماند چون باید بریم سرکار. همین ده پونزده روز قرنطینه هم به لطف تعطیلات نوروز بود!خدا بخیر کنه»، «چکار کنیم؟ من فردا بعد از یک ماه دورکاری باید برم سرکار. رسماً دارم آماده مبتلا شدن میشم.»، «قراره برگردیم سرکار با یه مشت آدم که معلوم نیست تعطیلات کجا بودن، ناقلن یا نه. این قضیه هیچوقت جمع نمیشه.»، «تو قراردادهای کارمون که اون شرایط بحرانی مثل سیل و جنگ و سایر موارد این چنینی رو نوشته، نمیتونیم کلا کرونا رو استناد کنیم به اون و نریم سرکار؟».
با اینکه «فاصلهگذاری اجتماعی» تا ۲۰ فروردین ادامه دارد خیلیها امروز راهی محل کار شدند و پس از تعطیلات و قرنطینه تقریباً به روال قبلی زندگی بازگشتند. هرسال در اولین روز کاری بعد از نوروز شوخیهای زیادی درباره سختی رفتن به سرکار بعد از تعطیلات میخواندیم اما امسال شرایط فرق دارد. کاربرانی از نگرانیشان مینوشتند و اینکه تعطیل نیستند و میترسند مبتلا شوند، بعضیها خسته از قرنطینه از دلتنگی برای کار کردن حرف میزدند و بعضیها هم طبق معمول با این ماجراها شوخی میکردند: «غصه تموم شدن تعطیلات و سرکار رفتن کم بود...استرس آزمایش کرونایی که گرفتنم افتاده تو جونم»، «به قدری از تموم شدن قرنطینه و سرکاررفتن ناراحتم...که هرچقدر خودمو دلداری میدم فایده نداره...صدبارم تصمیم گرفتم به رئیس بگم دیگه نمیام...میخوام بشم دخترخونمون ولی باز...»، «شنبه سرکار رفتن به کنار، از این برنامه دلخواه زندگی خارج شدن هم خودش سخته، ترس و استرس کرونا که بماند... قشنگ میتونستم تا آخر ماه بدون هیچ مشکلی خونه بمونم...»، «هیچ وقت فکر نمیکردم دلم واسه سرکار رفتن تنگ بشه»، «شنبه سرکار رفتن یه طرف صبح بیدار شدنش یه طرف من تازه عادت کردم ۷ صبح میخوابم»، «هیچوقت فکر نمیکردم دلم واسه سر کار رفتن تنگ شه. دلم میخواد ۸ صبح به زور پاشم به دنیا فحش بدم برم سرکار»، «مدیر عزیزم به نگرانی بچهها از اینکه وسط کرونا برن سرکار میگه حاشیه، اون موقعها هم به نگرانی من از اینکه گود برداری میشد کنار ساختمون و ساختمون ما نشست کرده بود و شهرداری گفت تخلیه کنید، میگفت حاشیه! حاشیه تویی، که هیچوقت نمیخوای نگرانی آدما رو درک کنی»، «کاش کرونا تموم شه زودتر برم سرکار. حداقل سرکار شاد و خندان بودیم»، «تو این حالت بیشتر از همه نگران بابامم که باید بره سرکار»، «متأسفانه باید برم سرکار!حالا من گفتم دلم تنگ شده ولی نه به این زودی »، «فقط عاشق اینایی هستم که شغلشون قابل دورکاریه و تو این شرایط آنلاین میتونن مدیریتش کنن و اصلاً درک نکردن یک ماه سرکار نرفتن و درآمد نداشتن برای عموم مردم یعنی چی. بعد میشینن تز هم میدن برای بقیه.»، «از ۱۸ سالگی که رفتم سرکار، تمام عیدها سرکار بودم. امسال اولین سالی بود که تعطیلی اجباری روزیم شد. احتمالاً بدترین شنبه سال برای من بعد از این همه تعطیلی همینه»، «الان که از شنبه قرار خیلیها حالت عادی برگردند سرکار ، دقیقاً چه فایدهای کرد انقدر تشویق به خانه ماندن ؟!»، «ما خانه نخواهیم ماند چون باید بریم سرکار. همین ده پونزده روز قرنطینه هم به لطف تعطیلات نوروز بود!خدا بخیر کنه»، «چکار کنیم؟ من فردا بعد از یک ماه دورکاری باید برم سرکار. رسماً دارم آماده مبتلا شدن میشم.»، «قراره برگردیم سرکار با یه مشت آدم که معلوم نیست تعطیلات کجا بودن، ناقلن یا نه. این قضیه هیچوقت جمع نمیشه.»، «تو قراردادهای کارمون که اون شرایط بحرانی مثل سیل و جنگ و سایر موارد این چنینی رو نوشته، نمیتونیم کلا کرونا رو استناد کنیم به اون و نریم سرکار؟».
نادیده گرفتن ناشنوایان
تعدادی از ناشنوایان در شبکههای اجتماعی به تلویزیون اعتراض کردند که برنامههایشان در این روزها و به خصوص اطلاعرسانی برای کرونا و نکات بهداشتی به زبان اشاره انجام نمیشد تا ناشنوایان هم آگاه شوند. البته به اینکه حتی برنامههای سرگرمکننده تلویزیون هم برای این گروه از جامعه قابل استفاده نیست هم اشاره میشد. از پنجشنبه شب این بحث در توییتر راه افتاد و خیلیها با آنها همراهی کردند: «رسانه ملی در راستای دعوت به خانه ماندن برنامههای مختلف شادیبخش برای سرگرم کردن مردم ایران(مثل برنامههای گفت وگو وسریالهایش) را برای خانوادههای ناشنوا مناسب سازی نکرده است. انگار مهم نباشد که ما هم سرگرم باشیم یا انگاری ما 5 درصد جامعه ایران جزئی از مخاطبان رسانه ملی نیستیم»، «دربحران کرونا افراد ناشنوا ازجریان خبرگیری از تلویزیون جا ماندهاند. سیما اقدامی برای استفاده از مترجم زبان اشاره یا زیرنویس نکرده و آسیبپذیری این گروه را بیشتر کرده است. اصرار به نداشتن مترجم یا زیرنویس از کجای این سازمان عریض و طویل نشأت میگیرد؟»، «من کاری به خود سریال پایتخت ندارم اما خیلی از خانوادهها میشینن دستهجمعی نگاه میکنن و میخندن. گناه فرد ناشنوا چیه؟ چرا روز بعد که تکرار شو پخش میکنن، یک مترجم همزمان زبان اشاره گوشه تلویزیون نمیذارن؟! شاید اونا هم دلشون بخواد. آخه ما چقدر خودخواهیم؟»، «یک لحظه تصور کنید تلویزیون را روشن میکنید تا از آخرین اخبار کرونا مطلع شوید اما متوجه میشوید اخبار همه به زبانی هستند که شما هیچ سر در نمیآورید. ترسناک است مگر نه؟ اما این تجربه هر روز ناشنوایان در ایران است»، «انگار در بحران هم برابری معنی چندانی ندارد»، « بیشتر که نه تقریباً تمام برنامههای سیما برای ناشنوایان فاقد مترجم زبان اشاره یا زیرنویس است حداقل در برنامههای آموزشی و پیشگیری ناشنوایان را هم در نظر بگیرید فیلم و سریال پیشکش....»، «گروههای با نیازهای خاص در بحرانها نادیده گرفته میشوند.»، «صداوسیما به بیش از ۳۰ زبان در حال تولید و پخش برنامه برای سراسر جهان است. برای کدام مخاطب خدا میداند. زبان اشاره فارسی، زبان ۵ درصد از جامعه ایران است. آیا این سازمان برای این بخش از جامعه کاری کرده است؟ احتمالاً هیچ !»، «برنامههای خبری تلویزیون اغلب زیرنویس یا مترجم زبان اشاره ندارد، اگر هم داشته باشد زبانش رسمی است با سرعت بالا. فضای مجازی هم در دسترس تمام ناشنوایان نیست. آنها میترسند، چون هم کم میدانند و هم نمیتوانند ترسشان را مثل ما با حرف زدن با عالم ابراز کنند.»، «انگار ناشنوایان شهروند این کشور نیستن و کرونا نمیگیرن».
در فراق ثریا قزل ایاغ
مطالبهگری که هرگز ناامید نشد
پنجم دی ماه سال 1322، درست همزمان با روزگار درگیری با جنگ جهانی دوم، متولد شد و چهاردهمین روز از فروردین ماه سال جاری، مصادف با روز جهانی کتاب کودک، حوزهای که همه عمر خود را صرف آن کرد هم دیده بر زندگی بست. آنطور که خود «ثریا قزل ایاغ» در بیان خاطرات زندگیاش گفته با وجود تولد در خانوادهای متوسط و در تنگنا، سالهای کودکیاش میان کتاب، مجله، موسیقی، شعر و ادبیات بزرگ سپری میشود، آنچنان که در نهایت فعالیت در عرصه ادبیات کودکان را به عنوان حرفه اصلی خود انتخاب میکند. انتشار کتابهای داستانی و آثار پژوهشی متعدد، عضویت در هیأت علمی گروه کتابداری دانشکده علوم تربیتی دانشگاه تهران، سال ها عضویت و همکاری مداوم با شورای کتاب کودک و تألیف کتابهایی برای کودکان و نوجوان تنها بخشی از کارهای قزل ایاغ است. او در هیأت داوران جایزه هانس کریستین اندرسن «مشهور به نوبل کوچک ادبیات» هم حضور داشته، هر چند که خودش هم بارها موفق به دریافت جوایز متعدد داخلی و خارجی به پاس آثار و فعالیت های فرهنگی- آموزشیاش شده بود.
یاد
نوشآفرین انصاری
دبیر شورای کتاب کودک
همه آنهایی که این زن فرهیخته را می شناختند میدانند که با آرزوهای بزرگی قدم به عرصه کودک گذاشت و تلاش بسیاری هم صرف تحقق آنها کرد. از همان موقعی که بعد اتمام تحصیلاتش در امریکا به کشور بازگشت دنبال راهی برای تحول نظام آموزشی و تغییر جایگاه کتاب و کتابخوانی و از همه مهمتر جلب توجه همگان به جایگاه مهم کتابداران بود. هر چند که علیرغم تلاش زیادی که صرف این راه کرد، کوششهای او در نهایت به سرانجامی که آرزویش را داشت نرسید؛ چراکه نه تنها اوضاع و احوال حاکم بر کتابخانههای کشور و مدارس بهتر نشد بلکه روز به روز هم کم رمقتر و کم اهمیتتر شدهاند. تمام روزها و سالهای زندگیاش را بر این گذاشت که به مسئولان آموزشی و فرهنگی بگوید با وجود کم توجهی آنها به کتابداران، این قشر از چه توانی در پرورش نسلی خلاق و موفق، فارغ از رشتهای که به آن قدم خواهند گذاشت برخوردار هستند. با این حال نکتهای که نباید درباره آدمهای مهم و اثرگذار فراموش کرد این است که آنان علیرغم تمام مشکلات و موانع پیش روی خود و حتی بی مهریهایی که از سوی مسئولان متوجهشان است هیچگاه دست از کار نمیکشند. افرادی از این دست که ثریا قزلایاغ هم که از جملهشان است حتی در سختترین شرایط هم ناامید نمیشوند و به تلاشهای آنان میتوان به عنوان چراغی پیش روی راهی که به آن قدم گذاشتهاند نگاه کرد. بازگردیم به برخی از خدمتهای بیشماری که این دوست و همکار قدیمی در حق فرزندان سرزمینمان کرده که بی شک او را به مطالبهگر و تلاشگری جدی تبدیل کردهاند. همان طور که اشاره شد او زندگیاش را صرف این کرد که گامی در راستای تغییر نگرش مسئولان نظام آموزشی نسبت به تصمیمگیری برای کودکان و نوجوانان بردارد. روح و جانش با ادبیات درآمیخته بود و شناخت خوبی هم از ادبیات ایران و جهان داشت. انصاف بسیاری در مواجهه با رشد ادبیات کودک در کشورمان به خرج می داد؛ او افزون بر منتقدی درجه یک، مشوقی اثرگذار در برخورد با جوانان و دانشجویان در کلاسهای دانشگاه تهران و شورای کتاب کودک هم بود. به سراغ هر یک از شاگردان او که بروید خواهند گفت که چطور شمع درون آنان را به چراغی عظیم تبدیل کرد و ... البته کم نیستند معلمانی که زندگی شان را صرف تدریس می کنند، اما کمتر معلمی هست که همچون ثریا قزلایاغ از چنین توانی در اثرگذاری میان شاگردان و دانشجویان خود برخوردار باشد. او سال 53، بعد از بازگشت دوباره به کشور به عضویت شورای کتاب کودک درآمد؛ هر چند که من آن زمان کانادا بودم و هنوز آشنایی نزدیکی با او پیدا نکرده بودم. با این حال سال 57 وقتی که بازگشتم دوستیمان آغاز شد و تا زمانی که مرگ او را از ما نگرفته بود هم ادامه یافت. بیش از 40 سال از دوستی و همکاری با ثریا قزلایاغ می گذرد، سالهایی که همه ماهها،روزها و دقایق آن منجر به ثبت لحظههایی به یاد ماندنی شد. همه افرادی که او را از نزدیک می شناسند تأکید دارند که چقدر در دوستی شفاف و صادق بود و متأسف هستم که دیگر در بینمان نیست. اما آخرین نکتهای که جا دارد در این فرصت به آن اشاره کنم درباره کتابهای کودک و نوجوانی است که از او به یادگار مانده، متأسفانه جز کتاب لالاییهای او که نشر چشمه منتشر کرده هیچ یک از آثار داستانی او تجدید چاپ نشدهاند، ای کاش ناشرانی که حق چاپ این آثار در دست آنان است اگر خودشان هم کتابها را تجدید چاپ نمیکنند امتیاز نشر آنها را واگذار کنند چراکه کتابهایی بسیار مهم هستند و حیف است کودکان و نوجوانان از خواندنشان محروم شوند. البته کتابهای دیگری هم از او در دست هستند که آثار پژوهشی مهمی به شمار میآیند از جمله کارهایی که درباره بازیها و قصه گویی انجام داده که همگی منتشر شدهاند. در آخر امیدوارم دیگر جوانان و همکاران فعال در این حوزه راه او را ادامه بدهند و به آرزوی دیرینهاش جامه عمل بپوشانند.
درسوگ کیومرث درمبخش
انگار در خوابیم
کیومرث درم بخش نویسنده، کارگردان، عکاس و مستندساز بامداد سهشنبه ١٢ فروردین به علت ابتلا به ویروس کرونا، در سن ٧٤ سالگی در پاریس درگذشت. مجموعه آثار مستند او، گنجینهای از هویت فرهنگی و تاریخی ایران به شمار میآید. او که عکاسی و سینما را در فرانسه آموخته بود پس از بازگشت به ایران در زمینه عکاسی در سینما و فیلمسازی و مستندسازی درباره طبیعت، به فعالیت پرداخت. «گوزنها» و«تنگسیر» ازآثاراو در زمینه عکاسی در سینماست. او مستندسازی را با فیلم کوتاه «جرس» تجربه کرد و پس از آن «ساربانا کویر»، «ایران سرزمین ادیان»، «انسان شبان»، «راز ترکمن» و «کوچ آسمانی»، «کسوف»، «شب»، مجموعه ای سیزده قسمتی درباره معرفی میراث فرهنگی ایران و... را ساخت. فیلم «بوف کور، زندگی و مرگ صادق هدایت»، با بازی پرویز فنیزاده تنها فیلم داستانی است که این هنرمند در کارنامه خود ثبت کرده است. کارنامه هنری کیومرث درمبخش همچنین دو فیلم درباره مشاهیر ادب ایران یعنی نیما یوشیج (دنیا خانه من است) و صادق هدایت (سفر بهاری) را دارد. اسماعیل میرفخرایی که به عنوان مدیر برنامه در«دنیا خانه من است» حضور داشته از تجربه همکاری با کیومرث درمبخش دراین مستند به «ایران» گفته است.
یاد
اسماعیل میرفخرایی
مجری و تهیه کننده
کیومرث درمبخش را در پروسه ساخت «دنیا خانه من است» بیشتر شناختم و پیوند دوستیمان محکمتر شد. این مستند در باره پدر شعر نو فارسی نیما یوشیج بود و کیومرث درمبخش آن را برای شبکه دو رادیو تلویزیون ملی ایران میساخت. آن روزها به عنوان مدیربرنامه مشغول کار بودم و در ساخت این مستند با درمبخش همکاری داشتم. اگرچه درگیر گرفتاریهای معمول اجرایی بودم اما در روزهای پرخاطره ساخت مستند، با هم مکالمات فرهنگی خوب و اثرگذاری داشتیم.
حدود یک ماه در قریه یوش با هم بودیم و یک ماه زندگی فرهنگی و پرفایده را تجربه کردیم. رفتار او بسیار دوستانه بود و دوستی ما بعد از ساخته شدن «دنیا خانه من است» ادامه پیدا کرد و به رفت و آمد خانوادگی تبدیل شد. در دورهای که فستیوال فیلمهای دریایی را در کیش برگزار کرد همکاری دوباره با او را تجربه کردم اما متأسفانه چند سالی بود که ازاو بیخبر بودم و نمیدانستم که در پاریس زندگی میکند.
درگذشت کیومرث درمبخش در فرانسه را حدود دو روز پیش در استرالیا از رادیو شنیدم. از خبر مرگ او بسیار متأثر شدم و غصهدار از اینکه چرا وقتی چهرههایی مثل کیومرث درمبخش در دنیا پراکنده شدند هیچ سرنخی از آنها نداشتم. فقدان این رفقا بخصوص در خارج از کشور ضربه بزرگی است. این روزها آنقدر سخت میگذرد که گاهی فکر میکنم فاجعههای رخ داده در کشورم و از دست دادن رفقایی این چنین را در خواب میبینم. امیدوارم از این زندان نجات پیدا کنیم و در تابستان پیشرو بتوانم به ایران بازگردم. یاد او همیشه با ماست.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
محمدعلی کشاورز : زمان مناسبی برای همدلی و اتحاد است
-
علی نصیریان: وقتی با ویروس کلکمان کنده میشود این همه غرور برای چیست؟
-
هنر نتیجه فقدان است
-
عکس نوشت
-
#پایان_تعطیلات
-
نادیده گرفتن ناشنوایان
-
مطالبهگری که هرگز ناامید نشد
-
انگار در خوابیم
اخبارایران آنلاین