ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم :
حق فرزند بر پدرش اين است كه... جز از راه حلال، روزى او را تأمين نكند.
نهج الفصاحه ص 447 ، ح 1394
بیژن بنفشهخواه: نمیدانم ماجرای موج ضدسلبریتی در تلویزیون چیست!
موجی بهعنوان ضدسلبریتی در تلویزیون راه افتاده که به برخی هنرمندان خائن هم میگویند و نمیدانم قضیه چیست! کسانی که درباره مالیات هنرمندان حرف میزنند به این فکر نمیکنند که ما فقط حدود ۲۰ سوپراستار داریم، باقی مثل کارگرها حقوق و دستمزد دریافت میکنند.
بخشی از گفتوگوی این بازیگر
در مهر
کریستف رضاعی: جذابیت موسیقی فیلم در محدودیتهای پیش روی آن است
محدودیت جزو روند خلق موسیقی متن یک فیلم است، یعنی زمانی که آهنگساز با سفارش ساخت موسیقی یک فیلم مواجه میشود، باید خلاقیت او در خدمت فیلم و کارگردان باشد. جذابیت موسیقی فیلم در این است که بتوانیم خواستههای کارگردان را در نظر بگیریم.
بخشی از گفتوگوی این آهنگساز
با هنرآنلاین
ماشینهای تهران
روبرت صافاریان
منتقد، نویسنده و مترجم
ما شهرنشینان بخش قابل توجهی از اوقات شبانه روزمان در خیابانها میگذرد و منظره خیابانها با ساختمانها ، رهگذرها ، ماشینها و دکانها در ساعات مختلف روز و در شرایط آب وهوایی گوناگون ــ از صلاة ظهر تا دمدمای غروب که چراغهای خیابانها و مغازهها روشناند اما هنوز کاملاً تاریک نشده تا دل تاریکی شب و از روزهای آفتابی تند گرفته تا روزهایی که برف و باران حرکت در شهر را مشکل میکند ــ چون تابلویی گاه دلانگیز و گاه دلگیر، جلوی دیدگان ماست، بر روح و روانمان اثر میگذارد و سلیقه زیباییشناختی ما را شکل میدهد. ماشینها بخش مهمی از چشمانداز بصری شهر را میسازند.
میدانیم نحوه استفاده از ماشین چه ارتباط تنگاتنگی با فرهنگ حاکم بر یک جامعه دارد؟ درباره فرهنگ رانندگی تهرانیها زیاد گفته شده است.
درباره استفاده از ماشین تکسرنشین در برابر استفاده از وسایل نقلیه عمومی هم همین طور. زیاد شنیدهایم که وقتی پشت فرمان مینشینیم انگار آدم دیگری میشویم و دیگر آن نیستیم برای اینکه چه کسی اول از در بگذرد تعارف تکه پاره میکنیم و وقت تلف میکنیم، اما درباره جای ماشینها در چشماندازهای شهری کمتر شنیدهایم.
منظره شهر تابلویی است که شب و روز تماشایش میکنیم؛ از پنجره ماشینی که میرانیمش یا مسافرش هستیم، از پنجره خانه یا دفتر کارمان، از بالای پل عابر. اما چرا ماشینهای تهران (و ایران) تقریباً همه سیاه و سفیدند؟ این برای شهری که هوایش یکی از آلودهترین و کثیفترین هواهای دنیاست، قدری عجیب مینماید. هم ماشین سیاه و هم سفید خیلی زود گرد و غبار و سیاهی ناشی از آلودگی را نشان میدهند.
اینکه کارخانههای ما ماشین رنگی بسیار کم تولید نمیکنند آیا خواست کارخانههاست یا تقاضای مشتریان؟ به نظر میرسد باید خواست کارخانههای خودروسازی باشد. احتمالاً محدود کردن رنگ ماشین هزینه نهایی کارخانه را پایین میآورد؛ اما خریداران ماشین هم نباید چندان مشکلی داشته باشند یا اهمیتی بدهند. به هر رو، خواست هرکه باشد، این همه ماشین سیاه و سفید و خاکستری چشمانداز شهر را یکنواخت و دلمرده میکند. در این میان تنها تاکسیهای زرد و سبز هستند که رنگی به شهر میدهند و به نظرم خیلی قشنگتر از تاکسیهای نارنجی قدیم هستند.
ناگفته نماند که افزایش تعداد ماشینهای سیاه و سفید و طیف خاکستری یک روند عمومی در دنیاست. مؤسسهای به نام «آگزالتا» هر سال گزارشی درباره محبوبیت رنگهای خودرو براساس خودروهای فروخته شده منتشر میکند. در سال ۲۰۱۸ میلادی ۸۰ درصد ماشینهای فروخته شده در طیف سیاه، سفید، خاکستری و نقرهای بودهاند.
تحلیل این گرایش البته کار دیگری است؛ اما به نظر میرسد در اینجا هم دنبالهروی از سلیقه جهانی کار خود را میکند. در یک نگاه کلی شاهد دور شدن از سلیقهای هستیم که فضای رنگارنگ را میپسندد؛ انگار سیاه و سفید شیک تر و شهری تر است و این عکس گرایشی است که در پوشاک مشاهده میکنیم؛ مثلاً امروزه حتی بزرگترها هم کفشهای ورزشی رنگی میپوشند.
تنوع ماشینها البته بیشتر شده؛ زمانی تهران پر بود از پیکان. امروز پرایدهای سفید با آن برابری میکنند؛ البته به پای شهر انباشته از پیکان نمیرسند. به هر رو در کنار این پرایدهای سفید و فرسوده، ماشینهای دیگر هم هستند و در میان این ماشینهای دیگر، بخصوص ماشینهای آخرین مدل و بسیار گرانقیمتی که در کنار پراید قراضهها از فاصله طبقاتی سخن میگویند. پراید سفید تقریباً ماشین «دیفالت» اسنپ است و ماشین رایج مسافرکشان شهری و در برابرش ماشینهای شاسی بلند چندصد میلیون تومنی را داریم.
ماشینهای شاسی بلندی که در شهر جولان میدهند شایسته توجه ویژهاند؛ ماشین شاسی بلند البته هیچ مناسبتی با رانندگی در شهر ندارد. شاسی بلند برای رانندگی در جادههای ناهموار خاکی مناسب است؛ اما گویا وقتی سوار ماشین شاسیبلندی یک جور از بالا به پیرامونت نگاه میکنی. من ماشین شاسیبلند که نراندهام، اما در ماشینهای معمولی، در برابر آنها احساس ناامنی میکنم. اینها عموماً ماشینهای مدل جدید و گرانتر هم هستند. برای من اینها همیشه مظهر جلوهفروشی و نمایش تمول بودهاند. روحیهای که به آن «شو آف» هم میگوییم.
این روحیه در یکی دو دهه بعد از انقلاب ضعیف شده بود؛ شاید بگویید جای خود را به یک نوع ریا داده بود. به هر رو آدمها جرأت نمیکردند یا میل نداشتند ثروت خود را به رخ بکشند؛ و گویی حالا شاهد احیای قدرتمند این روحیه هستیم که البته در به نمایش گذاشتن ماشین شاسی بلند آخرین مدل خلاصه نمیشود؛ در میهمانیهای پرتجمل و گسترش مالها نیز شاهد آن هستیم.
در یک کلام، اندکی که به ماشینهای شهر میاندیشیم، بر خیلی چیزها گواهی میدهند. تغییرات سلیقه، روحیه و اقتصاد جامعه در چشماندازهای شهریمان خود را به رخ میکشد.
بهبهانه برگزاری نمایشگاه «زیباست ایران و ایرانی» جواد قارایی
سبک و منش زندگی
الهام فخاری
عضو شورای شهر تهران
قاب به قاب روشنایی، پنجره به پنجره زیبایی زندگی است. بیدستکاری افزوده، بیناله و نق، پهنههایی پیش رو گذاشته است تا ایران را در گستره پهناور و گوناگونیهایش بشناسیم و آگاهی فراتر از کوچه پسکوچهها، خانههای ابرشهری و روزمرگیهای دوداندوده برسازیم. نگاه پرشور و زندگی پرفروغ در چشمان پیر و جوان، زن و مرد را پیش روی ما گذاشته است. چنان ژرف و به گونهای گیرا است که گویی ایران راستین را در استواری و شکیبایی این مردمان باید جست. دیداری است با شمار زیادی که با دوربین زندگی نمیکنند، در پی دیده شدن هم نیستند، ولی همینان دیدهبان هستیاند و نگاهبانان راستین پهنه سرزمینی. روشن است که روزمره و زندگی ابرشهری در تهران یا کلانشهرها بههمه ما مجال رفتن به کنار کپرها، پیمودن با سیاهچادرها و زیستن در کنار لنجها را نداده است. آنچه مجال و همتش را نداشتهایم، قابهای جواد قارایی و همکارانش در تالار آبی مجموعه فرهنگی-تاریخی نیاوران، فراهم آورده است. پنجشنبه بخت دیدن گسترهای پرامید و خوشنفس از ایران را در آیین گشایش نمایشگاه عکسهای این مستندساز از ایران داشتم و دیدار و گفتوگو با کسانی چون دکتر محمد درویش و برخی دوستان عکاس حرفهای آخر هفتهام را ساخت. نمایشگاهی که تا بیست و هفتم آذرماه هر روز تا ساعت 18 برپا است. قارایی هم ازجمله کسانی است که ایران را بهجان دوست دارند و نگران حاشیهنشینی، ویرانی روستاها و زیستگاهها، بیتفاوتی مردم بویژه شهرها به بایستگی شناختن سرزمین(خاک و آب و بافت جاندار و سبکهای زندگی) و ازمیان رفتن آیینها و آفریدههای مردمان ایران پهناور هستند. در کنارعکاسی و ساختن مستند چند بخشی «ایرانگرد» که خوشبختانه بارها از شبکههای سیما پخش شده، برای برپایی نهاد آموزشی، کارآفرینی، ترویجی و گردشگری کار کرده و برای باورهای میهندوستانهاش همراهانی دارد. این گویه که «هیچ جامعهای جز جامعه خودمان قدمی برای ایران برنخواهد داشت» هشداری درست و دقیق است. ایران جان و زندگی ما است. میهن، سرزمین، تنها خاک نیست، بلکه پیونددهنده گذشته و اکنون، امروز و آینده و چیستی هویتی ما است. به باور من «ایرانگرد» تنها یک مستند یا مجموعه عکس نیست «انجمن نیکورزی ایرانگرد» یک سبک و منش زندگی است در برههای که هرکس سر خویش گرفته یا بسیاری از نابسامانیها سر به غربت میگذارند شاید کمتر رنج بکشند. فراخوان قارایی و دوستانی چون او فانوسی است در میانه گرد وخاک و ناروشناییها و کوششی است برای پاسداری از ایران، نه تنها بهعنوان جغرافیایی از زمین بلکه به مثابه گسترهای فرهنگی که بسیار پرگنج و گوهر و تا فراسوی مرزهای سیاسی پهناور است. با همه نامهربانی و ناسپاسیهای برخی آدمها، ایران جانجانان همه ما است و افزون بر ایرانزادگان، دلبر مردمانی از دیگر سرزمینها و پناه مهاجران جنگدیده و رنجکشیده کشورهای همسایه و همزبان هم بوده است. با همه تلخیها و گرفتاریهای دوران کنونی، پدیدآوری نهادهایی از این دست را میتوان نشانه توان بهسازی و پاسداری از ایران دانست. گردشگری، آن هم در ایران بهرهمند از گوناگونیها و برخوردار از شور و خواست نسلهایی دانشآموخته و پیجوی بهبود، یکی از راههای آگاهی، دوستداری و مهر، شادی و آزادی و ارزشآفرینی پایدار میتواند باشد. ایران تنها ما در منطقه خودمان نیست، ایران گسترهای است که در میان دود و غبار کلانشهر چشمما نمیبیندش.
قدر فریدونها را بدانیم
حبیب اسماعیلی
بازیگر و تهیهکننده
اکران فیلم تازه فریدون جیرانی «آشفتگی» از امروز در سینماهای سراسر کشور آغاز میشود و قرار است در سی وهشتمین جشنواره فیلم فجر به پاس چهار دهه فعالیت هنری از جیرانی تجلیل شود.
فریدون جیرانی چه در عرصه فیلمسازی و چه در عرصه مطبوعات از نادر آدمهایی است که اشراف کامل به هر دو حوزه دارند. رفقا و دوستانش او را کعبالاخبار سینما مینامند. به تاریخ سینما چه سینمای ایران و چه سینمای جهان اشرافی کامل دارد چنانکه میتوان او را مورخ سینما هم خواند. با وجود گذر سن و سال اما فریدون ذهن بسیار پویا و جوانی دارد و اطلاعاتش را روزانه بهروز میکند. این ویژگی را در فیلمسازی فریدون جیرانی هم میتوان دید. فارغ از تجربه، ذهن پویا و خلاق فیلمساز این تصور را برای مخاطب ایجاد میکند که کارگردانی جوان آن را ساخته است؛ البته جیرانی اعتقادات خاص خودش را هم دارد که او را متمایز میکند. به عنوان فردی که با جیرانی در مطبوعات همکار بودم، باید بگویم فریدون برای هر کاری که اقدام کند ارادهای قوی دارد و کار را به بهترین نحو انجام میدهد. نمونهاش هفتهنامه سینما است که با وجود رقابت شدید بین نشریات سینمایی در آن دوره به یکی از پرتیراژترین نشریههای سینمایی دوران خودش تبدیل شد. علاوه بر دانش عمیق، او ژورنالیستی تمامقد است؛ تیترهایی که انتخاب میکرد و مصاحبههایی که انجام میداد بازخورد خیلی خوبی داشت. صبح سهشنبه هر هفته تمام اهالی سینما منتظر بودند تا ببینند چه عکسها و مصاحبه و خبرهایی در مجله سینما منتشر شده است. تداوم موفقیت او در عرصه مطبوعات را میتوان در نشریاتی که بعدها در حوزه سینما منتشر کرد از جمله روزنامه سینما دید. خیلی از سینمایینویسهایی که امروز در این عرصه فعالیت دارند به نوعی مدیون فریدون هستند. او پشتکار خیلی خوبی دارد و با تمام توان تلاش میکند تا به چیزی که میخواهد برسد. در حوزه فیلمسازی هم همین طور است. اگر چه فیلم اولش «صعود» به خاطر اعمال سخت ممیزی آنطور که باید و شاید دیده نشد ولی بازگشت دوباره او به سینما بعد از چند سال وقفه درخشان بود. ساخت فیلم «قرمز» را که آن زمان نام دیگری داشت، من به جیرانی پیشنهاد دادم. ابتدا زیر بار نمیرفت و میگفت دور فیلمسازی را خط کشیده است. در گفتوگوهای جمعی دوستانه خطاب به جیرانی میگفتیم که اگر فیلمسازی فیلم اولش آنطور که باید و شاید نگرفت، دلیل نمیشود قید فیلمسازی را بزند و فکر کند کارش را بلد نیست. ما به استعداد و ذهنیت و پشتکار فریدون اعتقاد داشتیم و میدانستیم کارش را بلد است. آنقدر اصرار کردیم تا بالاخره قبول کرد. فیلمنامه را براساس سوژهای که در یکی از شهرستانها اتفاق افتاده بود نوشت و فیلم را ساخت و «قرمز» شد یکی از پرفروشترین فیلمهای سینما و فیلمی که هنوز قابل دیدن است. در مجموع فیلمهای فریدون جیرانی فیلمهای متفاوتی است. از صعود تا «آشفتگی» یا سریالهایی که کارگردانی کرده هیچ وقت بهدنبال آن نبوده که نسخه دوم و سوم از موفقیتی که تجربه کرده را بسازد و آن را تکرار کند. چرا که او آدم ریسکپذیری است و همیشه بهدنبال اتفاقهای تازه و بکر است. فیلمی را سیاه و سفید میسازد و فیلمی دیگر را از نگاهی دیگر متفاوت میسازد. فیلمهایش در عین اینکه خط مشی خاصی دارد و میتوان امضای جیرانی را در آن جستوجو کرد، فیلمهای متفاوتی است. فیلم تازه او «آشفتگی» هم فیلم متفاوتی است. اگرچه در حوزه هنر سلیقهها و پسند آدمها متفاوت است اما فیلمی است که من دوستش دارم و امیدوارم مخاطبان سینما هم دوستش داشته باشند.
عکس نوشت
روز گذشته فهرست اولیه نامزدهای جوایز اسکار 2020 منتشر شد و آکادمی علوم و هنرهای سینمایی اسکار، هرچند «درجستوجوی فریده» نماینده ایران در بخش بهترین فیلم بینالملل را در فهرست 159 اثرمستند واجد شرایط رقابت قرار داده بود اما در فهرست نیمهنهایی قرار نداد تا کشورهای کرهجنوبی، اسپانیا، چک، استونی، فرانسه، مجارستان، مقدونیه، لهستان، روسیه و سنگال همچنان چشم امیدشان به جوایز 2020 باشد. در مطلب «روایت روز» صفحه 6 روزنامه امروز، بهصورت مفصل به نماینده ایران در اسکار پرداختهایم و از فراز و فرودهای «درجستوجوی فریده» نوشتهایم.
در منزلت و اهمیت پژوهش به مناسبت هفته پژوهش
رنج پنهان پژوهش
اردشیر صالحپور
پژوهشگر فرهنگ و هنرهای نمایشی
انسان شناسی فرهنگی خود یکی از حوزههای انسانشناسی است. زیرا مطالعه فرهنگ و در حقیقت مطالعه رفتارهای اجتماعی انسان و نتایج آن است. رشتهای که شیوههای زندگی مردم، نظامهای اجتماعی، اعتقادی، باورها، عقاید، دانش و علوم، هنر و صنایع و فناوری و دین و اخلاق و آداب و رسوم و هنجارها ورفتارها را در بر میگیرد که همه اینها به نوعی فرهنگ شناسی است. این مفاهیم و مضامین هر کدام به شاخهای و رستهای تبدیل شده که میتواند منبع پژوهش قرار گیرد و در عینحال همه آنان تحت لوای انسان شناسی فرهنگی تقسیمبندی میشوند و در نهایت همان تاریخ حیات اجتماعی و تحول و تکامل زندگی بشری را بهعنوان پژوهشهای انسانشناختی مورد مطالعه قرار میدهند و این مقدمه بر سه محور انسان، رابطه و محیط، جهان پرگسترهای را در بر میگیرد. مایه و پایه انسان با پژوهشهای معناشناختی تجلی و هویت مییابد و این اصل مسلمی است که جوامعی که به پژوهش اهمیت میدهند دارای «پویایی فرهنگی» هستند و الا با وجود سابقه و تمدن کهن ایرانی در حد «انباشتگی فرهنگی» باقی میمانند. پژوهش، منبعی برای آفرینش است. مگر میشود بدون پژوهش به آموزش رسید یا آفرینش حاصل کرد! این سه با هم مثلث هستی شناسی فرهنگ را تشکیل میدهند. یعنی پژوهش، آموزش و آفرینش... بدون این سه، راه بهجایی نمیتوان برد. متأسفانه رنج پنهان پژوهش دیده نمیشود، چرا که کاری بطئی و پنهانی است هرچند نتایج آن عملی و درخشان است. در جوامع امروز متأسفانه بههمین دلیل پنهانی چندان مورد توجه قرار نمیگیرد و کمتر کسی به سراغ آن میرود، در حالی که مبنا و منشأ هر امری الزاماً از پژوهش آغاز میشود. بهتر است بگوییم هیچ کاری بدون پژوهش انجام نمیشود. پژوهش مرحله اول شناخت و آگاهی معرفتی است و دوم کندوکاو و واکاوی در روحیات و خصوصیات نهفته و نگفته و چراغی برای نقد و نظر تاریکیها؛ شناختی که به آگاهی و دانایی و درنهایت توانایی منجر میشود.
این نکته اهمیت پژوهش را روشن میکند. فعالیتهای شناخت شناسی گذشته بر برنامهریزیهای دقیق آینده. پژوهش حد فاصلی میان گذشته و حال و آینده است. یعنی کوششی غرورانگیز و بالنده که انسان را به جهان ناشناختهها رهنمون ساخته و بر آن مسلط میسازد و در این وادی زمینه شناخت نامحدود و بینهایت است. روابط، کنشهای متقابل، عمل و رفتار و چگونگی پدیدههای اجتماعی از پژوهش حاصل میشود و در این مرحله است که علم و آگاهی به دانش و حکمت و سرانجام به فضیلت تبدیل میشود. پس پژوهش راه حلی برای پیشگیری از بحران است. و پژوهش گامی در جهت مطالعه و شناختشناسی انسان و جهان هستی است.
# اهواز
یگانه خدامی
بارش شدید باران در خوزستان و آبگرفتگی اهواز و آبادان از مهمترین اخبار دیروز بود که همه را متعجب و ناراحت کرد. تصاویر و فیلمهایی که از آب گرفتگی بیمارستانها و خانهها و خیابانهای این دو شهر از دوشنبه شب منتشر میشد در شبکههای اجتماعی بارها بازنشر شد و کسانی که در این دو شهر زندگی میکردند از حال و روزشان مینوشتند. البته ساکنان شهرهای دیگر هم سعی میکردند با هشتگهای اهواز و آبادان به اطلاعرسانی کمک کنند و با مردم این دو شهر همراهی کنند. مرگ 4 بیمار بهدلیل قطعی برق پس از بارندگی از خبرهای ناراحتکنندهای بود که دیروز کاربران به بهانه آن نسبت به سوء مدیریت در این شهرها اعتراض کردند: «بارون تا وقتی لذت بخشه که همه ازش لذت ببرن. وقتی میبینی هموطنات دارن زجر می کشن دیگه دلت نمی خواد بارون بیاد»، «آیا وزارت نیرو نمی تونه همه آبفاهای کشور رو بسیج کنه با تانکر و لجن کش و.... برن کمک اهوازیا خونه مردم رو خالی کنن؟! هیچ راهی برای دور کردن و دفع آب جمع شده نیست؟»، «شهر من غرق شده است...»، «خبر ناراحتکننده اینکه بعد از بارش کم سابقه در اهواز به خاطر نوسانات شدید برق شهری، ژنراتور بیمارستان امام خمینی دیر عمل کرد و در نهایت بهدلیل از کار افتادن دستگاههای اکسیژن چهار زن از دنیا رفتند! افکار عمومی منتظر رسیدگی جدی به این پرونده هستند!»، «اهواز سالهاست گرفتار آبگرفتگی معابره و هیچ کس براش کاری نمیکنه.اون هواشونه، اینم معابرش. امسال هم که سیل اومده بود و معلوم بود که وضع خرابتر می شه.اون ماشین کاملاً زیر آبه و رانندهاش در حال شنا. «گویا دیروز ساعت 5 تا 7 عصر بارندگی بوده، طی دو ساعت بارندگی و گذشت 12 ساعت این آبگرفتگی که می بینید ایجاد شده، حالا اگر چندساعتی باران ببارد، یحتمل با قایق باید جابهجا بشیم! امان از سوء مدیریت، اماااااااااان»، «کاری که یه بارون با اهواز کرد 8 سال جنگ نکرد!»، «فقط یک لحظه حال مردم اهواز رو تصور کن فقط یک لحظه تصور کن خونه ات با فاضلاب پر بشه... هیچکس قرار نیست به داد این مردم برسه؟»، «سؤالی که همیشه تو ذهنم میاد اینه که شهردار و فرماندار و نماینده و اون اعضای شورای شهر آبادان، دقیقاً بابت چه چیزی حقوق میگیرن؟»، «اگر بلایی هست که بر سر اهواز و آبادان نیامده باشد، شما بگویید!»، «آبادان ونیزته...»، «وضعیت فرودگاه آبادان جوریه که باید با کشتی بری تو فرودگاه؟».
بازگشت در هالهای از ابهام
استقلالیها همچنان ناظر ماجرای استراماچونی و رفتنش و البته بدهی باشگاه استقلال به او هستند. دیروز استراماچونی در پاسخ به سایت ایتالیایی iltirreno گفت: «من قبلاً به بازیکنانم گفتم امشب برمیگردم.» این مصاحبه طرفداران استقلال را دلگرم و امیدوار کرد هرچند که خیلیها همچنان نگران بودند و به نظرشان ماجرا به نتیجه نمیرسید. کاربران ایرانی بین انتظارشان برای بازگشت مربی استقلال از مدیریت باشگاه و عملکرد وزارت ورزش هم انتقاد میکردند: «اما استراماچونی یک درس بزرگ به مسئولان کشور داد که اگر کارتون درست باشه مردم ول تون نمیکنن، البته اگر بفهمن آقایون»، «دروغ چرا؛ من هنوز امید به برگشت استراماچونی دارم.»، «بالای یه میلیون و صد هزار نفر زیر تنها پست استراماچونی توی اینستاگرام کامنت گذاشتن و باید بگم یکی از اون یک میلیون و خُردی کامنت، متعلق به منه که براش قلب آبی گذاشتم و ازش خواهش کردم برگرده.»، «طبق خبرهای رسیده از بانک سپه شعبه رم استراماچونی شماره 223 ست، ولی هنوز تا شماره 114 رو بیشتر نخوندن.»، «از پیگیری اخبار خسته شدم. دیگه هیچ سایتی باز نمیکنم. توئیترم چک نمیکنم تا پنجشنبه به امید اینکه استرا رو روی نیمکت ببینم»، «خداییش خسته نشدین هی گفتین بهنقل از فلان خبرگزاری استراماچونی امروز میاد، فردا میاد؟»، «خدایا! هر کانال خبری نگاه می کنی فقط زده استراماچونی! یعنی واقعاً مشکل دیگهای نیست؟».
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
بیژن بنفشهخواه: نمیدانم ماجرای موج ضدسلبریتی در تلویزیون چیست!
-
کریستف رضاعی: جذابیت موسیقی فیلم در محدودیتهای پیش روی آن است
-
ماشینهای تهران
-
سبک و منش زندگی
-
قدر فریدونها را بدانیم
-
عکس نوشت
-
رنج پنهان پژوهش
-
# اهواز
-
بازگشت در هالهای از ابهام
اخبارایران آنلاین