عربستان چه نقشی در تحقق راهکار دودولتی دارد؟

آخرین دومینو

میزان اهمیت و عمق معنی هر عمل زمانی روشن‌تر می‌شود که شما بزرگ‌ترین هزینه‌ها و فداکاری‌ها را برای رسیدن به آن متحمل شوید. طبق این قاعده احتمالاً عادی‌سازی روابط با اسرائیل را برای عربستان باید در همین مختصات و چارچوب معنی کرد. روزهایی در تاریخ بودند که در آن‌ها رژیم صهیونیستی راضی بود تا با قبول حداقل تضمین‌های امنیتی از سوی کشورهای عربی و اعطای امتیازاتی برای بهبود وضعیت فلسطینیان، روند تطبیع را پیگیری کند. سپس در نتیجه بتواند خود را از انزوا در منطقه نجات دهد و فرصت‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جدیدی را پیش روی خود ببیند. اما امروز گویی آن روند سابق دیگر بر منطقه حاکم نیست. امارات و بحرین بدون اینکه بخواهند در ازای برقراری ارتباط با رژیم، امتیاز و تضمین عملی خاصی در جهت منفعت فلسطین به دست بیاورند، پای پیمان صلح ابراهیم را امضا می‌کنند و به شریک اقتصادی مهم اسرائیل تبدیل می‌شوند. حتی اوضاع اسفناک کرانه و طرح مخفیانۀ الحاق آن به سرزمین‌های اشغالی توسط دولت تندروی نتانیاهو باعث نشد این کشورها موضع‌گیری جدی یا اقدام عملی در قبال خطوط قرمز سابق خود داشته باشند.
علاوه بر شهرک‌سازی مداوم برای از بین بردن راهبردی امکان تشکیل یک کشور فلسطینی در کرانۀ باختری، حملات روزانۀ ارتش رژیم به اردوگاه‌های غرب رود اردن و آزار سیستماتیک ساکنین آن نیز از سوی کشورهای عربی، علی‌الخصوص عربستان سعودی، یک فرایند عادی تلقی می‌شد. هیچ‌کدام این اقدامات دولت اسرائیل را مانعی برای پیش‌برد طرح‌های عادی‌سازی نمی‌دیدند و پیمان ابراهیم نه تنها حاشیۀ امنیتی برای مردم فلسطین ایجاد نکرد، بلکه با آسوده کردن خیال دولتمردان صهیونیستی، دست آن‌ها را برای جنایت‌های جدیدتر باز گذاشت.
در این بین با آغاز عملیات طوفان‌الاقصی، بسیاری پیش‌بینی می‌کردند که یکی از نتایج این حملۀ سهمگین بر پیکیرۀ امنیتی و نظامی اسرائیل، باعث خواهد شد گام‌های رهبران سعودی برای ادامۀ طی طریق در مسیر تطبیع بلزرد و از تصمیم خود برای عادی‌سازی روابط منصرف شوند. اما نه تنها ضربۀ حماس شک و تردیدی برای بن‌سلمان ایجاد نکرد بلکه قتل عام زنان و کودکان فلسطینی و داغ ننگین نسل‌کشی بر روی پیشانی رژیم صهیونیستی و ایالات متحده باعث نشد او از عزم خود روی‌گردان شود. میل برای انعقاد یک پیمان دفاعی جامع با آمریکا، پیوستن به کریدور IMEC، پایان دادن به یک درگیری سیاسی همیشگی و تضعیف موضع جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت باعث شده است که عربستان سعودی کفۀ ترازو را به سمت جریان عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی سنگین‌تر ببیند.
اما این قصه یک سمت و سوی دیگری نیز دارد. همان طور که پیش‌تر گفته شد، انتظارات حداقلی اسرائیل برای برقراری روابط با اعراب متعلق به گذشته است. در حال حاضر کشورهای عربی حاضرند با پذیرفتن مرزهای 1967 توسط اسرائیل و به رسمیت شناخته شدن دو کشور از سوی یکدیگر، برای اصلاح و ارتقای تشکیلات خودگردان هزینه کنند. چنین پیشنهادی این امکان را به رژیم می‌دهد تا از هزینه‌های بسیار عظیم بازسازی زیرساخت‌های فلسطین خلاص شود. اما عجیب‌تر از آن، این است که با وجود اعطای امتیازات بسیار زیاد و بی‌سابقه از سوی کشورهای عربی، رهبران حاکم بر رژیم صهیونیستی حتی ابتدایی‌ترین شروط طرف توافق خود را نیز به سخره می‌گیرند. نتانیاهو، نخست وزیر رژیم، یکی از مخالفان همیشگی و سرسخت راه حل دوکشوری است. اکنون و پس از آغاز عملیات طوفان‌الاقصی، او توانسته است این مخالفت خود را با افکار عمومی مردم خود پیوند دهد. در افق دولت راست‌گرای فعلی حتی تشکیلات خودگردان که با ضعف بسیار زیاد تحت نفوذ کامل امنیتی اسرائیل است، به عنوان یک نیروی متخاصم درک می‌شود که اگر فرصتی پیدا کند هم‌چون حماس و سایر گروه‌های مقاومت به امنیت رژیم ضربه خواهد زد. طرح اصلی نتانیاهو مبتنی بر حذف و انهدام کامل نیروی رزمی مقاومت فلسطین و غیرمسلح ساختن آن است و طبق اعلام شخص او، تا زمان رسیدن به این هدف و احیای بازدارندگی، آتش‌بس دائم انجام نخواهد شد.
اگر عربستان واقعاً به دنبال اجرای پیمان‌نامۀ ابراهیم است -که تا به حال نیز عمیقاً چنین نشان داده است- دولت نتانیاهو یک مانع دائمی برای انجام آن خواهد بود. بنابراین هرگونه توافق برای تشکیل کشور فلسطین باید در یک فرایند عملی زمان‌دار و غیرقابل‌بازگشت تعریف شود که شامل تغییر مسیر دولت بنیامین نتانیاهو خواهد بود. البته در این فرایند یا نخست‌وزیر رژیم موفق خواهد شد به اهداف خود در غزه دست یابد و نظم جدیدی را بر منطقه تحمیل کند. در غیر این صورت حتی در صورت تغییر موضع به سمت تشکیل و به رسمیت شناختن فلسطین طبق مرزهای 1967، دولت فعلی رژیم دچار فروپاشی خواهد شد.
مانع بسیار مهم بعدی توافق با حماس است. اگر حماس بتواند موجودیت خود را در غزه حفظ کند -که واقعیت میدان نیز چنین چیزی را نشان می‌دهد- کناره‌گیری او از سپهر سیاسی فلسطین امری غیرممکن خواهد بود. محبوب‌ترین گروه سازمان‌یافتۀ فلسطینی نامزد شمارۀ یک حاکمیت بر فلسطین است و صرف نظر از او برای تشکیل یک کشور فلسطینی به معنای صرف نظر از غزه خواهد بود.
منطقی‌ترین مسیر برای انعقاد قرارداد صلح پایدار در منطقه یک توافق چند مرحله‌ای و بسیار پیچیده به رهبری آمریکا خواهد بود که اسرائیل و عربستان را به یک نقطۀ سیاست‌زدایی‌شدۀ مشترک برساند. گام اول، اجرای یک توافق آتش‌بس و عبور از دولت راست‌گرای نتانیاهو است. سپس برای جایگزینی و ارتقای مشروعیت تشکیلات خودگردان، هر یک از کشورهای محور تطبیع باید نقشی را در اصلاح آن به عهده بگیرند؛ امارات در اصلاح مدیریت داخلی، اردن در رشد و آموزش نیروهای امنیتی و عربستان به عنوان یک پشتیبان مالی قوی. تنها در این صورت ممکن است که تشکیلات خودگردان بتواند شاخۀ سیاسی حماس را در توانمندی، کارآیی و مقبولیت پشت سر بگذارد. البته گرفتن نفس مقاومت فلسطین و محور مقاومت باید در هر مرحله پیوست کاری ایالات متحده و متحدانش باشد؛ در غیر این صورت این جریان تمام نیروی خود را برای از بین بردن قدرت عادی‌سازی به کار خواهد برد.  عربستان سعودی آرزوی بسیار دور و در عین حال نزدیکی دارد. عادی‌سازی با اسرائیل و ادغام شدن در یک منطقۀ مسطح و توأم با صلح آمریکایی تا به حال به این اندازه برای عربستان در دسترس نبوده، اما هم‌زمان گروه‌های مقاومت و دولت راست‌گرای رژیم صهیونیستی نیز هیچ‌وقت برای برهم زدن دودولتی چنین آماده نبوده‌اند. سرنوشت نزاع پیچیدۀ بین سه جریان غیرهمسو، آیندۀ منطقه را با نقش بسیار مهم عربستان ترسیم خواهد کرد.
جستجو
آرشیو تاریخی