سورچرانی، پشت گوش چپ
بهزاد توفیق فر
آن اوایل، شاهزادهها مجبور بودند درِ باغ قلهک و ولنجک را به روی رؤسای ادارات و اهالی حرمسرا و سفرای خارجه باز کنند تا بلکه مشمول ورود به مجلس شوند، اما منتظرالوکالههایی که از کت فِراگ(1) و کلاه سیلندری، ایضاً باغ و عمارت محروم بودند، باید ضمن خارج کردن پولهای داخل متکا و چال شده، مبادرت به فروش چهارپایان یا محصولات سردرختی یا غیره میکردند تا بتوانند از پس نمکگیرکردن رعایا بربیایند و وقت برگزاری «تور دقیقه نودی» بازدید از صندوق رأی، چهارتا سِجل(2) بیشتر کاسب شوند.
در همان اوایل، به جای سلبریتیها و اینفلوئنسرها، هوچیها و کلاه مخملیها بیرون میریختند و هر گروهشان، با تیغیدن کدخدا و زمیندار و چوبدار، دور و بَر او راه میافتادند و غوغای وی را میکردند و با زور، سجل مردم را میگرفتند. بعد هم در ستاد بغلی، ناهار میخوردند و سطل آشغالهایش را میشکستند و میرفتند تا انتخابات بعدی. بعدتر، رضاقلدر که شاه شد، بساط آنها را جمع کرد و بساط خودش را پهن کرد. هرکس میخواست وکیل شود باید وی را میدید وگرنه میتوانست وکالت را پشت گوش چپش بنویسد! این شعر ، پس از پایان انتخابات دوره ششم، در هفتهنامه توفیق، 25 اردیبهشت 1305 منتشر شده است:
برادر از جَبینات نـور تموم شد
بزن بر سینه و سر، سور تموم شد
گذشت آن «های و هوی» انتخابات
گذشت آن شورش و آن انقلابات
شدیم آسوده از فکر و خیالات
تموم شد موسم گشت خرابات
بساط منقل و وافــور تموم شد
بزن بر سینه و سر، سور تموم شد
گذشت آن دعوت و آن میـهمانی
گذشت آن دوستیهای زبانی
گذشت هوچیگری و شارلاتانی
بگویم از برایت گـر ندانی
که آن پولهای جورواجور تموم شد
بزن بر سینه و سر، سور تموم شد
سِزد ما هوچیان گرد هم آییم
سخن از کار و بار خود سُراییم
حساب دخل و خرج خود نماییم
دگر در فکر یک کاری برآییم
که آجیل آچار(3) و شور تموم شد
بزن بر سینه و سر، سور تموم شد
تموم شد موقع آرا فروشی
رسیده حالیا وقت خموشی
زِمن بشنو اگر دارای هوشی
کنون باید که در کاری بکوشی
زِ لیـدرها دگر دستـور تموم شد
بزن بر سینه و سر، سور تموم شد
(1) کت فراگ: کت دنبالهدار دولبه انگلیسی
(2) سجل: شناسنامه
(3) آجیل آچار: آجیل زعفرانی، آبلیمویی گلپردار
آن اوایل، شاهزادهها مجبور بودند درِ باغ قلهک و ولنجک را به روی رؤسای ادارات و اهالی حرمسرا و سفرای خارجه باز کنند تا بلکه مشمول ورود به مجلس شوند، اما منتظرالوکالههایی که از کت فِراگ(1) و کلاه سیلندری، ایضاً باغ و عمارت محروم بودند، باید ضمن خارج کردن پولهای داخل متکا و چال شده، مبادرت به فروش چهارپایان یا محصولات سردرختی یا غیره میکردند تا بتوانند از پس نمکگیرکردن رعایا بربیایند و وقت برگزاری «تور دقیقه نودی» بازدید از صندوق رأی، چهارتا سِجل(2) بیشتر کاسب شوند.
در همان اوایل، به جای سلبریتیها و اینفلوئنسرها، هوچیها و کلاه مخملیها بیرون میریختند و هر گروهشان، با تیغیدن کدخدا و زمیندار و چوبدار، دور و بَر او راه میافتادند و غوغای وی را میکردند و با زور، سجل مردم را میگرفتند. بعد هم در ستاد بغلی، ناهار میخوردند و سطل آشغالهایش را میشکستند و میرفتند تا انتخابات بعدی. بعدتر، رضاقلدر که شاه شد، بساط آنها را جمع کرد و بساط خودش را پهن کرد. هرکس میخواست وکیل شود باید وی را میدید وگرنه میتوانست وکالت را پشت گوش چپش بنویسد! این شعر ، پس از پایان انتخابات دوره ششم، در هفتهنامه توفیق، 25 اردیبهشت 1305 منتشر شده است:
برادر از جَبینات نـور تموم شد
بزن بر سینه و سر، سور تموم شد
گذشت آن «های و هوی» انتخابات
گذشت آن شورش و آن انقلابات
شدیم آسوده از فکر و خیالات
تموم شد موسم گشت خرابات
بساط منقل و وافــور تموم شد
بزن بر سینه و سر، سور تموم شد
گذشت آن دعوت و آن میـهمانی
گذشت آن دوستیهای زبانی
گذشت هوچیگری و شارلاتانی
بگویم از برایت گـر ندانی
که آن پولهای جورواجور تموم شد
بزن بر سینه و سر، سور تموم شد
سِزد ما هوچیان گرد هم آییم
سخن از کار و بار خود سُراییم
حساب دخل و خرج خود نماییم
دگر در فکر یک کاری برآییم
که آجیل آچار(3) و شور تموم شد
بزن بر سینه و سر، سور تموم شد
تموم شد موقع آرا فروشی
رسیده حالیا وقت خموشی
زِمن بشنو اگر دارای هوشی
کنون باید که در کاری بکوشی
زِ لیـدرها دگر دستـور تموم شد
بزن بر سینه و سر، سور تموم شد
(1) کت فراگ: کت دنبالهدار دولبه انگلیسی
(2) سجل: شناسنامه
(3) آجیل آچار: آجیل زعفرانی، آبلیمویی گلپردار
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه