مردی با چشمان حادثه ساز

مراسم شمر کشان




محمد بلوری/ روزنامه نگار
ریش‌سفیدهای مرادآباد برای برگزاری مراسم محلی سالیانه «شمرکشان» با یک مشکل بزرگ روبه‌رو شده بودند چون هیچ مردی حاضر نمی‌شد داوطلب اجرای چنین نقشی شود. این پیران باتجربه با همه درایت و تلاشی که داشتند، یک فرد که راضی شود لباس شمر بپوشد را پیدا نمی‌کردند.
نمایش شمرکشان، مراسمی بود که از گذشتگان‌شان تا آن‌ زمان همچنان نسل‌به‌نسل انتقال یافته بود و هر سال در ماه و زمان معینی می‌باید در حضور همه مردم آبادی اجرا شود.
این مراسم را در میدان بزرگ آبادی برگزار می‌کردند. در آن روز زنان و مردان همراه با بچه‌ها با لباس‌های رنگارنگ از سراسر آبادی رو به میدان می آوردند و گرداگرد آن برای تماشای نمایش «شمرکشان» حلقه می‌بستند یا بربام خانه‌های اطراف می‌نشستند و با خوردن تنقلاتی که زن‌ها به گوشه چادرشان گره زده بودند مراسم را می‌دیدند و مردم با شعار تعزیه‌گردان که مرشد سپید مویی بود یک صدا به شمر و آل او، لعن و نفرین می‌فرستادند.
این مراسم با مرگ شمر پایان می‌یافت و آنگاه بارانی از آشغال و میوه‌های گندیده از بام و زمین بر پیکر شمر فرو می‌ریخت.
در میان تماشاگران، کسانی هم پیدا می‌شدند که از شدت خشم و اوج تعصب چنان برانگیخته می‌شدند که سنگریزه و کلوخ بر سر و تن شمر پرت می‌کردند و این حادثه چندبار شمر نمایشی را مصدوم کرده بود.
از دو سه سال پیش برای تحقیر بیشتر «شمر» بین بعضی از تماشاگران باب شده بود مشتی پشگل گوسفند با خود بیاورند و شمر را با فرو افتادن بر زمین، پشگل بارانش کنند. این نوع نمایش تحقیر، سبب شده بود بچه‌ها از روز پیش با سر زدن به آغل‌های گله‌ گوسفندان، چوپان ها به جمع‌آوری پشگل مشغول شوند تا روز اجرای نمایش شمرکشان آنها را  به سه شاهی به تماشاگران بفروشند و بسیاری از زن‌ها و مردهای تماشاگر معتقد بودند پشگل پرانی به پیکر شمر بی‌رحم مؤثر‌ترین شیوه تحقیر اوست و اجر بیشتری دارد!
*‌*‌*
اما چه‌کسی حاضر می‌شد داوطلب قبول نقش شمر نمایش شود و آن همه رنج و تحقیر را بپذیرد. مشکلات پس‌ از اجرای نقش و رفتار عامه مردم با او و اعضای خانواده‌اش، مرارت بار بود.
همسایه‌ها ودیگر آشنایان با آنها قطع رابطه می‌کردند و در بیرون از خانه در کوچه و بازار هرگاه به هر یک از افراد این خانواده برخورد می‌کردند رو برمی‌گرداندند و با شمر و زن و فرزندانش معاشرت نداشتند. به‌همین خاطر و با چنین نقش مرارت باری که شمر نمایش برعهده داشت پیدا کردن فردی برای پوشیدن شنل سرخ مخصوص، امسال ریش‌سفیدهای مرادآباد را با مشکل بزرگی روبه‌رو کرده بود. پیرمردها از هفته‌ها قبل این پیشنهاد را به ده‌ها مرد داده بودند اما هیچ‌کدام راضی به اجرای نقش نشدند در حالی که یک هفته فقط به اجرای مراسم در میدان بزرگ آبادی وقت داشتند.
تا سال پیش مش‌رجب درشکه چی  با گرفتن هدایا و پرداخت حق‌الزحمه‌ای از سوی هیأت امنای «تکیه» آبادی، نقش شمر را اجرا می‌کرد.
رجب در آبادی درشکه‌رانی می‌کرد و رمال‌ها و طالع‌بین‌ها و خانواده‌های سرشناس را به این طرف و آن طرف می‌برد و از درآمدی که داشت، راضی به‌نظر می‌آمد و هرسال نقش مرارت بار «شمر» را هم به خاطر رضایت اعضای هیأت امنا و افراد با نفوذ مرادآباد، برعهده می‌گرفت و در این نقش مهارت پیدا کرده بود. رجب از اجرای این نقش رضایت داشت هرچند از خشم کلوخ‌اندازها زخم‌هایی بر تن‌اش بود تا این‌که چند ماه پیش در حمله یک سگ هار، مبتلا به ویروس هاری شد و به تحمل درد و رنج جان سپرد.
رجب درشکه‌چی  یک بار هنگام اجرای نقش «شمر ذالجوشن» یکی از تماشاگران، از میان جمع نعره کشید:
- آی قاتل... لباس شمر پوشیده‌ای و عربده دشمنی با مردان خدا می‌کشی؟
و با چاقویی در دست به وسط میدان دوید و با وارد آوردن یکی دو ضربه به او، مردانی هجوم آوردند و رجب درشکه‌چی را در حال نزاری از چنگش درآوردند که به درمانگاه انتقالش دادند و یک هفته‌ای در درمانگاه آبادی بستری‌اش کردند و دکتر صالحی رئیس درمانگاه به معالجه‌اش پرداخت. با مرگ مش‌رجب درشکه‌چی براثر حمله سگ‌ هار، ریش‌سفیدان آبادی درمانده شدند که چه کسی را راضی به اجرای نقش شمر ذالجوشن کنند در حالی که یک هفته به روز اجرای مراسم شمرکشی باقی مانده بود و مردی تن به پوشیدن لباس و کلاهخود سرخ نمی‌داد و همگی درمانده شده بودند که چه کنند...
ادامه دارد
 
 



آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7467/12/557301/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها