گفتوگو با غلامحسین امیرخانی درباره یک عمر خوشنویسی
فرهنگ نباید روی طاقچه بماند
مریم سادات گوشه
خبرنگار
نام غلامحسین امیرخانی با خوشنویسی گره خورده است، هنرمندی که از کودکی با خوشنویسی آشنا شد و تا به امروز با این یار دیرینه همراه و همدل است.
او علاوه بر خوشنویسی مشاغل دیگری همچون مدیریت و ریاست شورای عالی انجمن خوشنویسان ایران، مدیریت فرهنگسرای ارسباران (هنر) و ریاست شورای عالی خانه هنرمندان ایران را در کارنامه هنری خود دارد. این چهره ماندگار هنر به کار تعلیم خوشنویسی و آموزش هنرمندان هم مشغول است و از این طریق به پویایی این هنر کمک شایانی کرده است. گفتنی است که بیشتر خوشنویسان معاصر بهطور مستقیم یا غیر مستقیم از خط او مشق کردهاند. غلامحسین امیرخانی دهها نمایشگاه فردی و گروهی در داخل و کشورهای انگلستان، فرانسه، پاکستان و سوریه برپا کرده است.
امیرخانی نشان درجه یک فرهنگ و هنر را از سید محمدخاتمی در سال 1378 دریافت کرد و در سال 1381 بهعنوان چهره برگزیده همایش چهرههای ماندگار برگزیده شد. سال 1395 هم مدال ادب و هنر فرانسه (نشان شوالیه) را دریافت کرد. هنرمندی که از کودکی با خوشنویسی آشنا شد و تا به امروز با این یار دیرینه همراه و همدل است.
چه شد که غلامحسین امیرخانی اکنون در جایگاه استاد برجسته و صاحب سبک خوشنویسی معاصر ایران قرار گرفته است؟
هیچ ترتیبی در ذهنم یا برنامهای از پیش تعیین شده نداشتم. معمولاً همه رشتههای هنری یک موقعیت همگانی است. حسی در وجود انسان است که او را بهسمتی میکشاند. هر چقدر خلوص و نخواستن باشد، دل آدم به آن سمت حرکت میکند. نخواستن به این معنا که برنامهای برای خود معین کرده باشد که به این هدف وارد معرکه هنر شود. حال میتوان نامش را عشق به موضوع گذاشت. شاید این حرف درست باشد که تمام کسانیکه وارد سلوک هنری میشوند، عشق و جاذبهای در وجودشان است که ناخودآگاه وارد آن موقعیت میشوند. تا زمانی که انسان دنبال مقام نباشد، چیزهایی در ذهنش بیدار میشود. مثلاً فلان مقام را بهدست بیاورم تا فلان اثرم خریده شود همه اینها عوامل بازدارنده است و از خلوص و آنچه برانگیزاننده باطن انسان است، مقداری کم میکند.
آیا شما به اینکه خط ، هنری موروثی است اعتقاد دارید؟
آنچه که در ذات و فطرت هر انسانی بهعنوان استعداد بخصوصی در او قرار گرفته آن اصل است که در علم امروز آن را امر ژنتیکی مینامند. اگر آن گوهر باشد و در خانواده زمینههایی فراهم شود طبیعی است که آن استعداد بیشتر رشد میکند. طبیعتاً مسأله ارثی بودن برمیگردد به اینکه از موقعیت یا بستر مساعدتری برخوردار باشد. شاید این باعث شده اینگونه در جامعه القا شود که اصل موضوع استعداد است. استثنائاتی هم وجود دارد که استعداد در محرومیت بروز و رشد کند. اما بیشترین چیزی که کمک میکند، امکانات و تربیت و آموزش به موقع است.
از چه زمانی به این هنر علاقهمند شدید؟ و چطور این هنر در شما به تبلور رسید.
من بهطور اتفاقی در سه سالگی سواددار شدم و چون اواسط جنگ دوم بود، مشکلات و کمبود امکانات در همه جای ایران جزو شرایط اجتماعی ما بود. بنابر این کاغذی نداشتم که بنویسم روی تخته پارهها و روی اضافه حلبیهای صیقلی شده که حلبی سازها کار میکردند، مینوشتم. در سه سالگی بهخاطر مهر یکی از بستگانم که معلم مکتبخانه در روستای زادگاهم بود، سواد دار شدم. در آن ده هنوز دبستان ساخته نشده بود.
کدام ده از شهر طالقان؟
شهراسر طالقان. من همراه ایشان هرروز به مکتبخانه میرفتم و باسواد شدم. نوشتن درهمان زمان بهصورت یک علاقه خیلی قوی در وجودم جریان پیدا کرد بهطوری که روی دیوارهای کاهگلی هم با تخته پاره خط مینوشتم.
منظورتان خط نستعلیق است؟
شاید. چون بعضی از کتابهای چاپ سنگی قدیم فقط خط نستعلیق بود ومن در کودکی کتابهای معمول آن روزگار را میخواندم و چشمم شاید اول بار با خط نستعلیق از این طریق آشنا شد.
پدرتان هم آیا خوشنویسی میکردند؟
پدرم معلم بود، خوشنویس هم نبود.
پس خوشنویسی را از دوران کودکی آغاز کردید؟
بله. دوره دبستان هم این احساس در من باعث شد به نوشتن عشق و علاقه پیدا کنم. دوره بعد از دبستان هم درکلاسهای شبانه درس میخواندم.
چرا شبانه؟
بهخاطر شرایط خانوادگیام باید کار میکردم.
استعداد خوشنویسیتان چگونه ظاهر شد و رشد کرد؟
چند نکته در آن دخیل بود. سختیهای زندگی هم از دلایلش بود. گاهی امکانات وجود آدم در شرایط دشوار بیشتر بروز میکند. یعنی احساسی که ما آدمها در شرایط دشوار وادار میشویم که تلاش بیشتری کنیم کمککننده میشود و البته گاهی هم بازدارنده است. ولی درمورد من کمککننده بود. این مسأله ادامه داشت تا سال 1338 که با انجمن خوشنویسان ایران آشنا شدم و در کلاس مرحوم سید حسین میرخانی توفیق حضور پیدا کردم و در سال 1342 به استخدام وزارت فرهنگ وهنر آن زمان بهعنوان خوشنویس درآمدم.
از استاد حسین میرخانی گفتید و همان رابطه استاد و شاگردی. در مورد ارتباط تان با ایشان بگویید؟
البته در بیشتر هنرهای سنتی و ملی ما شیوه استاد شاگردی مرسوم بود. خوشنویسی هم به این ترتیب اما آن نفس به نفس بودن با استاد و اینکه شخصیت استاد میتواند کمک کند تا این تعلیم و تعلم بهتر بتواند شکوفا شود، امری تجربه شده است. ایجاد مهر و شفقت در انسان با تجربه کسب میشود.مرحوم استاد حسین میرخانی در بین استادان همزمان خودش بحق دارای این ویژگی بود که از پیشرفت شاگردش انگار خود به پیشرفت بزرگی توفیق یافته است. شاگرد هم این را حس میکند و دشواری راه برایش نرم و هموار میشود. ایشان نسبت به استادان معاصر خود تنها کسی بود که به اندازهای که یک انسان فرهیخته باید انصاف داشته باشد، منصف بود. سالها پیش استاد علی اکبر خان کاوه که هم دوره ایشان بود، دو بار به من گفتند که استاد میرخانی مقامش بالاتر از همه است. اما در بین آنها که معمولاً همکار هستند، حجاب معاصرت نمیگذارد که انصاف داشته باشند. اگر در دلشان اقرار دارند، به زبان نمیآورند یا خیلیها فقط خودشان را بالاتر میدانند.این حالتی است که در غیاب نقد ایجاد میشود. هنوز در ایران نقدی که موجب پیشرفت باشد و به دقت کارشناسی مسائل را بشکافد وآنقدر معتبر باشد که افراد خودشان به خود نمره ندهند و نگاهشان بهسمت کارشناس باشد، وجود ندارد.
در کلاسهای استاد حسن میرخانی هم شرکت میکردید؟
بعد از اینکه در سال 40به استخدام وزارت فرهنگ درآمدم، در موقعیتهای مختلفی که پیش میآمد برای ادای احترام و دیدار با استاد حسین میرخانی به دفترشان میرفتم که استاد حسن میرخانی برادر کوچکترشان هم با ایشان در یک اتاق یا یک آتلیه مانندی در خیابان ناصر خسرو، شمس العماره کار میکردند. آنجا با استاد حسن آشنا شدم و از راهنماییها و محبت ایشان برخوردار شدم. ایشان بهعنوان یک شخصیت هنرمند و استاد برجسته دوران خود صاحب جایگاه برجستهای بود که معمولاً علاوه بر هنر ارجمندش در مورد خدمات فرهنگی تأثیرگذار بود. به این معنا مثلاً در آن زمان مثنوی چاپ سنگی قدیم وجود داشت و قیمتش 300 تومان بود. حقوق یک کارمند هم درحدود 300 تا 400 تومان بود، برای همین مردم عادی اصلاً نمیتوانستند آن را بخوانند. کسی که میخواهد مثنوی بخواند باید مقدماتی را طی کرده باشد. نه تمایل و شناخت وجود داشت و نه امکانات مالی مردم اجازه میداد. بنابر این ایشان مثنوی را با قلم و کتابت شیرین خودشان نوشتند. هر شش جلدش را در یک مجلد و با دقت کشف الآیات، کشف الابیات و معانی مشکل را در پایان کتاب فهرست کردند. طوری که هر موضوعی را جوینده میتواند پیدا کند و قیمت کتاب را 8 تومان گذاشتند. مثنوی به یک باره در سطح جامعه آمد و تمام افراد کتابخوان هم توانستند آن را بخوانند. 10 سال بعد هم که کاغذ گران شد قیمتش 12تومان شد. روزی که در خدمتشان بودم شمارش کردند، 48 کتاب که امهات ادبیات فارسی بود به خط زیبایشان نوشته بودند. کلیات سعدی، نظامی و... خودشان همت داشتند و چاپ میکردند، به ناشر نمیدادند. غیر از شخصیت استادی در آن زمان خدماتشان بسیار ارزنده بود.
آیا از خط استادانی چون میرعماد، علی اکبر کاوه، میرزای کلهر هم بهره بردهاید؟
آثار حضرت میرعماد استاد بزرگ عصر صفویه در موزههای بزرگ جهان بیشتر از خود ماست. میرزای کلهر هم که اواخر دوره قاجار بوده است، از جمله استادانی هستند که آثارشان سرمشق و الهام بخش تمام خوشنویسان بوده و هست. مثل میرزا غلامرضا در دوره قاجار. البته تا زمانی صنعت چاپ توانست این آثار را در اختیار ما قرار دهد. قبل از آن جز عده خاصی دسترسی نداشتند. فقط شاهزادهها و افراد متمول که علاقهمند بودند، دسترسی داشتند. خانوادههای آنها در واقع موزهدارهای ایران بودند. مثل وصال. بنابر این چاپ بهعنوان نقطه عطفی برای انسان نقش تحول آفرینی داشته ودارد. کتابی که من در دوره دبستان داشتم خیلی کمیاب بود و با اینکه خیلی ارزان بود، کسی نمیتوانست بخرد. مثلاً 2 تومان بود. آن زمان من شبی یک قران کتاب را کرایه میکردم ومی خواندم.
حتماً سریع هم میخواندید؟
بله سعی میکردم تا سحر بخوانم چون یک قران روز بعد را نداشتم.
سبک و سیاق خاصی که شما در آثارتان به کار میبرید، چه وجه تمایزی با آثار هنرمندان هم تراز همدوره شما دارد؟
کارشناسان معتقدند که سبک مستقلی دارم. منتها در ترکیببندی و درون مایه این سبک، از همه استادان تراز اول یک لطیفه و نکتهای درج شده و ترکیب پیدا کرده است و این طبیعی است برای اینکه ما گاهی به انتخاب و اختیار مطالعه میکنیم تا نقص و ضعف خودمان را پیدا کنیم و تشخیص دهیم و بعد تلاش کنیم آن را از یک نمونه الهام بخش و فوقالعاده برجسته کمک بگیریم تا جایی که ناخودآگاه ما دریافت کند. تا بدون اینکه بخواهیم یک اثر هنری طراز اول در ذهن ما و آن بخشی که بهعنوان یک انسان متفکر و انتخابگر هستیم ناخودآگاه انتخاب میشود.
یعنی در ضمیر ناخودآگاه الهام میشود؟
بله همه آدمها در مورد همه امور هم اینگونه است.مسائل هنری که جای خود دارد.
بعضیها فکر میکنند که یک خوشنویس صرفاً هنر خوشنویسی دارد اما به گفته خودتان استاد حسن میرخانی یک جامعه را با مثنوی آشنا کرد.
بله همینطور است. این خط را نگاه کنید از دو بیت حضرت مولانا استفاده کردم: هر چه گویم عشق را شرح و بیان /چون به عشق آیم خجل باشم از آن. مقدماتی دارد تا به این ابیات برسیم و برای هر خوانندهای میتواند سرمشق باشد. بهترین شیوه برای جامعه این است که خودش پاسبان خود باشد و این میسر نمیشود مگر با فرهنگ. در ادامه این شعر مولانا میخواهد مقام عشق و فروتنی را بگوید که اگر میخواهیم رشد کنیم به مقام بینیازی باید برسیم. عشق میگوید به گوشم پست پست/ صید بودن خوشتر از صیادی است. عشق در دنیایی که ما زندگی میکنیم به جایگاهی که ارزش زیادی ندارد، تبدیل میشود. در فلسفه متصل به ادبیات و عرفان این معنا باید درست دریافت شود. برای به دست آوردن امتیاز، باید کوشش کنیم ولی دلبسته به آن نباشیم. نباید بهصورت یک آدم ضعیف باشیم که صید شویم بلکه باید صید کنیم. اینها مطالب بسیار لطیفی است که به علاقه مندان و کسانی که توانستند در این محضر سلوک کنند منتقل میشود.
آیا فکر نمیکنید که خوشنویس باید با آن مقامی که شاعر شعر سروده همذات پنداری کند تا بتواند یک اثر هنری درجه یک فراتر از یک کار معمولی خلق کند ؟
مقدمات باید طی شده باشد و دیدن استاد و کتاب های استاد خیلی کمک میکند.یک هنرمند خودش هم میتواند به کمک بال و پر استعدادش پرواز کند و اوج بگیرد. اما عموماً آموزش و تحت تعلیم استاد بودن این دید و سلیقه را به آن سالک میبخشد تا آرام آرام با طبیعت انس گیرد و از آن سرمشق بگیرد. طبیعت و تمام آن جایگاه هایی که به شکل کوه و دشت و...می بینید با ما حرف میزنند. آن آرامش و در عین حال فارغ شدن از غوغای زندگی و آن بخشی که بازدارندگی دارد. منظورم جدا شدن از مشکلات نیست. یعنی آنها در چشم ما کوچک میشود. به قول خواجه شیراز در محفلی که خورشید یک ذره ناچیزی هست، خود را بزرگ دیدن واقعاً شرط ادب نباشد. ابعاد شخصیت انسان بینهایت است و مرتب باید در موقعیت مناسب خود قرار بگیرد تا بتواند رشد کند تا آن بینش را پیدا کند. در واقع عالم هنرموجب میشود که ما قدم به قدم ارتفاع پیدا کنیم تا افق دیدمان وسیعتر شود و شاید هیچ عاملی به اندازه هنر قدرت ندارد که ما را به آن بینش برساند. مراتب را در عالم هنر پله پله طی میکنیم مثلاً بدون اینکه بخواهیم یک اثر هنری با دیگری مقایسه میشود. ما به منظور مقایسه به موزه یا نمایشگاه نمیرویم اما بدون اینکه بخواهیم آثار میکل آنژ را با لئوناردو داوینچی مقایسه میکنیم از اینکه این آثار چه اندازه زیباست و خودمان را از خودمان خالی میکند، این کار هنر است. همان باده خواجه شیراز است. یعنی ما را از خودخواهی و خودپسندی آرام آرام به شرطی که هم ظرفیتش را داشته باشیم و هم اینکه جرعهای از آن را نوشیده باشیم، خالی میکند.مانند شرابی که قادر است به ما این قابلیت را ببخشد تا به این مرحله ومقام برسیم. بنابراین در خوشنویسی هر کلمهای را مینویسیم سعی میکنیم به الگوی استادانی که به الگوی تعالی و زیبایی رسیده نزدیکتر شویم. تا تشخیص مان قویتر شود. در امور دیگر به اندازهای که هنر این قابلیت را میبخشد، فکر نمیکنم که کمککننده باشد چون در زمینه علم هم این خاصیت هست که ما به دقت نظر میرسیم.اما در آنجا مقایسه دو اثرتا این حد ظهور و بروز ندارد. مثلاً نسبیت انیشتین را با اتفاق ماقبلش کنار هم نمیگذاریم. یک سیر صعودی ادامه دارد. یا کیهان شناسی کوپرنیکی میآید و نگاه بطلمیوسی را کنار میگذارد و کیهان وموقعیت طوری میشود که آدم های بعد از گالیله میفهمند که خورشید به دور زمین نمیگردد و زمین به دور خورشید میگردد. این مقایسه دوم و کنارهم ندارد که با هم بسنجیم بنابر این نگاهمان عوض میشود و رشد میکند. اما ما آدم ها در زندگیمان با انواع ریز و درشت مسائل برخورد میکنیم که کنار هم چیده شده است. اگر آن مقدمات را داشته باشیم، حتی بین دو چیز که هم جنس نیستند، وزن و قدر آن بخشی را که بالاتر است، تشخیص میدهیم.
بجز هنر خوشنویسی به چه هنرهای دیگری علاقه مندید؟
به همه هنرها علاقه مندم. نمیتوانم بین هنرها فرقی بگذارم. همه اینها در یک مقامی در ذهن و شخصیتمان نفوذ میکنند که در مقابلش با اشتیاق و احترام زانو بزنیم و فروتنی کنیم و آغوشمان باز باشد برای پذیرفتن یا دریافت آن موهبت. اگر فروبستگی در شخصیت ما باشد، آن لطیفه میآید واز کنار ما رد میشود. یا بخشی از آن دریافت میشود و دیگر فرقی نمیکند که اثر مربوط به چه شخصی است و با چه مذهب و عقیدهای.این محضر همان جایی است که آفریدگار را تعریف میکنیم.
شما جزو استادان پرکار هستید. چند سال است که خوشنویسی میکنید؟
با اثری که شب قبل نوشتم بهصورت جدی حساب کنیم 60 سال است که کار میکنم.
بهنظر میرسد شما هم تعامل خوبی با جامعه خوشنویسان دارید و هم با دولت. به نوعی حکم ریش سفید جامعه خوشنویسان را دارید.
بله. 55 سال است که من در سمت مدیریت و مسئولیت در انجمن خوشنویسان هستم. بیشتر وقت من صرف مسائل مدیریتی شد. بنابر این با اینکه طبع من تمایل به مدیریت ندارد اما ضرورت زمانه اقتضا میکرد که به این مسئولیت تن بدهم. اول انقلاب اوضاع و احوال عجیبی بود اگر من تقبل مسئولیت نمیکردم، چه بسا انجمن دست افراد نااهل میافتاد و بلایی سرش میآمد مثل خیلی جاهای دیگر. اما من با دولتمردان و تمام مقامات برخوردی داشتم که یک هنرمند باید داشته باشد.
انجمن خوشنویسان 70 سال است که قدمت دارد. بعضی از منتقدان میگویند که این انجمن بیشتر نقش آموزشگاه دارد تا انجمن. پاسختان به این انتقاد چیست؟
یک بخش از برنامههای جاری انجمن خوشنویسان همان آموزش است و استادان ترازاولی که اکنون حضور پررنگ وتأثیرگذاری دارند؛ تا جایی که میدانم بسیاری از این افراد در حدی نبوده اند که با هنر خودشان و در سایه تلاش خود به جایگاه خیلی ارزشمندی رسیده باشند. آنچه دارند از انجمن دارند. چون طبیعت کار اقتضای خود را دارد. در تمام دنیا اینگونه است. در ظرفیت همه نیست که به این موقعیت نزدیک شوند. الان از کسانی که در مقام بسیار برجستهای هستند چند نفر در خارج از انجمن مستقل کار میکنند، چند نفر هم هنوز در انجمن هستند. وقتی به نمایشگاههایی که در سراسر ایران برگزار میشود، نگاه کنیم، رشد بیشتر از تصور در کیفیت هنرخوشنویسی در ایران اتفاق افتاده است. ما بیش از 300 شعبه در سراسر ایران داریم و 17 شعبه هم در خارج ازایران. وظیفه یک انجمن البته این است که کمیته تحقیق و پژوهش هم داشته باشد که داریم البته نه به آن حدی که بتواند فراگیر باشد.و به همه خوشنویسهای برجسته تراز اول هم سرویس دهد. باید اینگونه باشد اما بودجه میخواهد و ما اکنون در شرایطی هستیم که با کمکی که از وزارت فرهنگ میشود فقط بخش کوچکی از نیازمان برآورده میشود. بقیه برای خدمات اداری و آموزشی و حقوق ناچیز معلمان صرف میشود که به اندازه کرایه ماشین شان هم نمیشود. بعضی از دوستان که بهصورت صحیح این نکته را گفتهاند که اینجا بهصورت یک آموزشگاه درآمده باید بگویم بله. اما استادانی که در انجمن حضور دارند همه تراز اولند یا حتی آنهایی هم که درانجمن نیستند اولند. اگر شمارش کنیم تعدادشان به هم نزدیک است.
بهنظر میرسد هنر خوشنویسی در جریان هنر امروز جایگاهی ندارد چه راهکاری هست تا این هنر در جریان هنر معاصر ایران قرار بگیرد؟ گالریهای خصوصی اکثراً هنرهای دیگر را به نمایش میگذارند.
باید با آمار سخن گفت. ما بیش از 15 جشنواره بسیار مهم و فراگیر در سال داریم. در تهران و قزوین دوسالانههایی داریم که مرتب برگزار میشوند. به استثنای این جشنوارهها اما در گالریها جنب و جوش هنر خوشنویسی کم است شاید نقاشیخط را گاهی ببینیم.
بحث تحول در خط را چگونه ارزیابی میکنید؟
تحول در خط تدریجی است. مثل زبان است. ضمن اینکه میپذیرم که طبیعت خوشنویسی این طور نیست که بلافاصله از یک موقعیت به موقعیت دیگری تغییر کند. در طول دوره تاریخی خط که از دوره ساسانی شروع شده و به تحول رسیده و همه استادان بزرگ هم از ایران بودهاند، این تحول سیری را داشته است که زبان داشته. زبان در قرن دوم یا قبل از اسلام چه موقعیتی داشته است. چگونه آمده و در زبان رودکی و شهید بلخی پایهگذاری شده است و به مقام بلند جذاب در آثار سنایی و سعدی و حافظ رسیده است.زبان اینها چقدر باهم تفاوت دارد؟ در حافظ میبینیم که صیقل خورده.
شعرها هم متفاوت شده است
بله و چکیده آن از تمام آثار بزرگان در اندیشه حافظ در قالب غزل به تبلور رسیده است. در مورد خط هم همینطور است. منتهی در 50 سال اخیر در موسیقی، نقاشی و سایر رشتههای هنری تحول چشمگیرتری میبینیم و بستر حرکتشان در تاریخ متفاوت است. مثل خود ما آدمها. تحول ما در شخصیت و وجود ماست که آرام آرام تکامل پیدا کرده است. یک انسان جهان بینی اش چقدر رشد کرده؟ این مسأله را در هر موقعیتی و در تناسب خودش باید سنجید. این تحول به نسبت ذوق و بهرهمندی از مواد و مصالح خامی است که تفاوت دارد. بخشی از این تفاوت تبدیل شده به بوم، آبرنگ، رنگ، رنگ روغن و قلممو و دراندام کلمات ایجاد فرم میکند که هنر مدرن را بیشتر در فرم تعریف میکند که باید تنوع و نوآوری داشته باشد. اگر هنرمند خوشنویس با ادامه شیوههای سنتی صادقانه و با تمام وجود دلبستگی دارد همان انتخاب درست است. نه اینکه نیازهای مختلف را بخواهد در آن قالب بیان کند. حس و انتخابش در آن شکل و فرم تأمین میشود و آنجا هم کمال هنر است و هنر ناب قابلیت بروز دارد.
سرمایه و گنجینههای ادبیات ایران
انتخاب من به گونهای است که موضوع اهمیت اول را دارد. یعنی به خاطر اینکه در خط خوشنویسی کلمات مناسب، کشیدههای بسیار زیبا و دوایر متعدد داشته باشد و فرصت ابراز هنر و جلوه بیشتری در ترکیببندی پیدا کند، طبیعتاً باید انتخاب اول باشد. اما تا جاییکه یادم است از سال 44 که بهعنوان مدرس در انجمن خوشنویسان ایران توفیق پیدا کردم همیشه موضوع برایم مهمتر بود. بنابر این آثار من که در کتابهای متعددی چاپ شده هر کدام در مورد تمام سرمایهها و گنجینههایی است که در ادبیات ما وجود دارد. چه آثاری در مورد مثنوی و مولوی که جنبه معرفتی و عرفانی اش قویتر است چه در آثار دیگر شاعران عارف بزرگمان که نکته یا مطلبی است و میتواند برای مخاطب جذاب و تأثیرگذار باشد. هنر اولمان یا هنر شاخصمان ادبیات است. بنابراین با قطعات خوشنویسی گزیدهای که از موضوعات گلچین میکنیم چند تا نقش را با هم انجام دادهایم. یکی اینکه آن کتاب به جامعه منتقل میشود و آن مقدمهای میشود در ذهن افراد و جوانهای جامعه. دوم اینکه آن مضمون به قدری در ذهن مخاطب تأثیر میبخشد که اگر طبع حساسی داشته باشد با همان بیت یا غزل متحول میشود و نگاه ما به یک انتخاب شایسته عادت میکند و از ابتذال و چیزهای نازل دوری میکند. این نقش هنر است. چون یک تاریخ را در یک اثر هنری میتوان دید و تأثیر پذیرفت. منتهی باید آن افراد در یک جامعه تربیت فرهنگی داشته باشند و بتوانند پیامهای ظاهر و باطن را در لایههای دوم وسوم یک اثر هنری دریافت کنند. جامعه فرهنگی میتواند مراتب خود را رشد دهد و از شرایط معمولی و ساده انگاری بهسمتی گرایش پیدا میکند که خود به خود آدمها خودشان را ملزم میکنند که از مرتبهای فروتر نباشند. یعنی مناعت طبع پیدا میکنند و کسی میشوند که در هر جا قدم نگذارد و هر جایی را انتخاب نکند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه