نتیجه چند روز تلاش در سیستان و بلوچستان برای درک ماهیت ناآرامیها- بخش نخست
خش خش بیسیم نمیگذارد بنویسم
محمد مطلق
دبیر گروه گزارش
پیش از این در همین صفحه درباره ناآرامیهای کردستان نوشتم که رنگ اعتراضات در این استان هیچ تفاوتی با تهران، تبریز و شیراز ندارد اما حالا پس از یک هفته کنکاش در سیستان و بلوچستان و نشستن پای صحبت مسئولان و صاحبنظران و مردم کوچه و بازار میتوانم بگویم اعتراضات این استان هیچ ربطی به ناآرامیهای چند وقت اخیر کشور ندارد.
راستش را بخواهید اینجا با ضرب و زور اسلحه هم نمیتوانید حجاب از سر زنان بردارید چنان که در طول یک هفته تردد در سطح شهرهای مختلف استان حتی با یک مورد شلحجابی هم روبهرو نشدم؛ یا یکسره چادر میبینی یا لباس سنتی پوشیده یا مانتوی بلند که نوعی پوشش اداری است. بگذارید قسم دروغ نخورده باشم؛ چهارشنبه عصر 23 آذرماه در بازار رسولی زاهدان پس از دو ساعت پیادهروی، زنی با شلوار جین زاپدار دیدم که به تنهایی در حال خرید و پرس و جو بود و به وضوح نشان میداد شهرستانی است. اینجا به هرکسی که زاهدانی نباشد، میگویند شهرستانی، خواه تهرانی باشد یا شیرازی و زابلی و حالا جمعیت مسافران شهرستانی از ترس ناآرامیها چنان کم شده که کسب و کار مردم را بشدت تحت تأثیر قرار داده و گرد یأس بر بازار پاشیده است. چند سرمایهگذار بزرگ سرمایه خود را برداشته و در رفتهاند و گردشگر و خریداری هم به بازارهای جذاب استان بویژه زاهدان سر نمیزند.
شاید بگویید منشأ ناآرامیها فقر و سختی معیشت است. من هم پیش از سفر این طور فکر میکردم اما بنابر گزارشهای معتبر امنیتی که از طریق برخی مسئولان استان در جریان کلیت آنها قرار میگیرم، در این استان اساساً هیچ گاه فقر عامل تحرک اجتماعی یا مطالبهگری نبوده است که البته این میتواند ضعف بزرگی هم باشد.
قاعدتاً در مورد معیشت و فقر اقتصادی هم همین الگو در خلقیات عمومی تکرار شده و جا افتاده است تا جایی که شخص برای جبران کمبود زندگی ممکن است دست به قاچاق هم بزند اما هرگز به فکر مطالبهگری یا بالاتر از آن، ایجاد ناآرامی نمیافتد. نشان به آن نشان که سیستان و بلوچستان هیچگاه شاهد تجمعات و اعتراضات کارگری و معیشتی نبوده است.
هرچه به سمت شمال استان بروید چهره فقر زشتتر و زنندهتر خودنمایی میکند اما شهری مثل زابل که خط قرمز و سیاه و کبود فقر را هم رد کرده، در نقشه ناآرامیها سفیدترین شهر کشور است و این نشان میدهد روحیه قناعت و سازگاری افراطی و فاصله گرفتن از مطالبهگری فقط خاص اهل سنت یا بلوچها نیست بلکه شیعیان بویژه سیستانیهای شمال استان هم همین وضعیت را دارند؛ بماند که طوایفی از بلوچهای شیعه نیز در این منطقه زندگی میکنند همان طور که در ساختن شهر جدیدی مثل زاهدان، کرمانیها، یزدیها، بیرجندیها، مشهدیها، شیرازیها، کرمانشاهیها و آذربایجانیها هم سهیم هستند و حالا نسل دوم و سوم آنها را میتوان شیعه غیرسیستانی نامید. البته سیکهای هندی را هم نباید فراموش کنید که هسته اصلی شهر زاهدان توسط آنها شکل گرفته است.
پس ریشه ناآرامیهای سیستان و بلوچستان کجاست و چگونه با ناآرامیهای مناطق دیگر پیوند خورده است؟ بگذارید از اینجا شروع کنیم که استان سیستان و بلوچستان تا همین چند سال پیش فاقد سرای سالمندان بوده و درحال حاضر 4 مرکز نگهداری و پرستاری از سالمندان دارد که به گفته مسئولان بهزیستی در این مراکز از رویکرد اردوگاهی اجتناب شده و حداکثر ظرفیت هرکدام 15 نفر است که به سالمندان مجهولالهویه یا بدون سرپرست مؤثر اختصاص دارند.
از رانندهای که مرا به زابل میبرد میشنوم که عمه بزرگش را سرپرستی میکند و در طول راه بارها تلفنی جویای حالش میشود: «بنده خدا همسرش که فوت کرد تنها شد. بچهای هم ندارد که سرپرستیاش کند. خالهام هم سرطان گرفته و خانه ما است. گاهی باهم حرفشان میشود که مجبورم وساطت کنم. پنج دقیقه بعد قربان صدقه هم میروند و به من میگویند به تو مربوط نیست. خیلی نگرانشان هستم. عمهام که بنده خدا نصف نوه سه سالهام غذا نمیخورد، خاله جانم هم یکسره بهانه زابل را میگیرد. میگویم خاله همین جان بمان به کار درمانت برس، زابل چه دارد؟ میگوید خاک. دلم برای خاک و خلش تنگ میشود.»
حالا که این گزارش را مینویسم نزدیک ظهر جمعه است و لابی و حیاط میهمانسرای استانداری پر از نیروهای یگان ویژه. صدای مداوم بیسیمها نمیگذارد بنویسم. اجازه دهید بروم بیرون سر و گوشی آب دهم و برگردم، چند ساعت دیگر راهی تهران خواهم شد.
صدای فرمانده یگان را میشنوم که به همکارانش میگوید: «شکر خدا هفته گذشته اتفاقی نیفتاد و جو آرام بود، انشاءالله این هفته هم اتفاقی نمیافتد، نگران نباشید.»
ناآرامیهای زاهدان چند هفتهای است که به راهپیمایی بعد از نماز محدود شده و من در همین چند ساعت باقی مانده سعی خواهم کرد با چند نفر از معترضان صحبت کنم. این آخرین تلاش میدانی من برای رسیدن به درک هرچه دقیقتر از ماهیت ناآرامیهای سیستان و بلوچستان خواهد بود.
ساعت سه بعد از ظهر به میهمانسرا برمیگردم. پیامک آژانس هوایی میگوید پرواز با 6 ساعت تأخیر انجام خواهد شد و من حالا حسابی فرصت دارم که بنویسم.
نماز جمعه اهل تسنن زاهدان این هفته هم مثل هفته قبل به آرامی و بدون درگیری و تیراندازی تمام شد. دو هفته است که انتظامات مردمی خود مصلی دست بهکار شدهاند تا نمازگزاران را هنگام خروج با نظم مشایعت کنند و مانع از تجمع و درگیری شوند. در میدان آزادی از مردی که داسی کوچک و نایلونی بزرگ چمن در دست داشت آدرس گرفتم. این دومین بار است که چنین صحنهای میبینم. دیروز هم مردی را درحال چیدن چمنهای پارک دیدم با پس زمینهای از تصویر رستم و سهراب روی دیوار هنرستان بهشتی، اندکی پایینتر از موزه درخشان منطقهای جنوب شرق کشور با سردیسهایی از سپهبد سورنا قهرمان پیش از اسلام در جنگ با روم و یعقوب لیث صفاری قهرمان پس از اسلام در جنگ با خلفای بغداد. یادم میآید اینجا سرزمین شاهنامه است و قهرمانان، شاعران و شهیدان بزرگی که همه ما ایرانیت خود را مدیون آنهاییم.
از مرد میپرسم شما برای شعار زن، زندگی، آزادی به خیابان نرفتهای؟ آنقدر میخندد که چشمش پر از اشک میشود. میگوید آی دایی آی دایی... اینجا برای احترام به مرد غریبه میگویند دایی. آدرس میگیرم و خودم را به نزدیکی مصلی میرسانم. از میوهفروشی میپرسم چرا در نماز شرکت نکرده است؟ میگوید: «همیشه شرکت میکنم دایی. این هفته سبزی داشتم نشد.» میپرسم در راهپیماییهای اعتراضی هم شرکت داشته؟ میگوید بله. میپرسم انگیزهاش چه بوده و دنبال چیست؟ میگوید: «نمیدانم دایی از بزرگان ما بپرس، ما که اطلاعی نداریم.» اینجا از هرکه بپرسی تقریباً همین پاسخ را میشنوی. در ادامه، مفصل در این خصوص خواهم نوشت. حالا اجازه دهید برگردیم به مسأله خانواده و تکریم بزرگتر و بزرگان در استانی که سرای سالمندانی از جنس سایر نقاط کشور ندارد.
اینجا در بسیاری از خانوادهها همه برادران در یک خانه و زیر سایه پدر و مادر زندگی میکنند و تمام درآمد خود را در اختیار پدر قرار میدهند تا سهم هرکدام را بنا بر نیاز به آنها برگرداند. در چنین بافت فرهنگی اجتماعی، خانواده چنان قداستی دارد که شکستن حریم و حرمت آن، شدیدترین واکنشها را درپی خواهد داشت. آبرو باید حفظ شود و عیبها پوشیده بماند. حال فکر کنید در چنین شرایطی ماجرای تعرض به دختری چابهاری با آب و تاب رسانهای میشود و با حوادث بعدی، پس از ریخته شدن هر خون، حرمت خانواده دیگری میشکند و باقی ماجرا را هم که میدانید.
اما «بزرگتری» صرفاً پدیدهای یک سویه نیست؛ استان سیستان و بلوچستان با وجود فقر، پذیرای 400 هزار تبعه افغانستانی هم است که با دستور ویژه رهبری بیش از سایر نقاط کشور مورد حمایت دستگاههای اجرایی و نهادهای حاکمیتی هستند. چنان که بخشی از آنها نیز شناسنامه گرفتهاند یا با مدارک دیگری از تمام حقوق شهروندی برخوردارند اما آن گونه که من شنیدهام اینجا کسانی هستند که این لطف را به نام خود نوشته و بزرگ جمعیتی شدهاند که بر پایه رابطه پدر و فرزندی و مرید و مرادی استوار است...
ادامه دارد.