گفتوگو با دکتر محمدعلی رجبی دوانی درباره «مهمترین شاخصه هنر اسلامی»
دعوت بهعدالت؛ تذکر به حقیقت
مهسا رمضانی
خبرنگار
هنرمندان اسلامی اغلب با این پرسش اساسی مواجه هستند که آیا هنر اسلامی برای بشر مدرن امروز هم کارایی دارد؟ یا به عبارت دیگر، چقدر هنر اسلامی قدرت زایایی و روزآمد شدن دارد و میتواند به دغدغههای هنری انسان امروز و جامعه درگیر تجدد پاسخ دهد؟ برای بحث درباره «ویژگیهای هنر اسلامی» با دکتر محمدعلی رجبی دوانی، عضو هیأت علمی گروه پژوهشهنر دانشگاه شاهد به گفتوگو نشستیم. او معتقد است مادامی که هنر، ما را به سوی فطرت آدمی سوق دهد، هنری اسلامی است. بهزعم او، نه «ظرف» و نه «مضامین» ملاک نیستند، بلکه ملاک، روح کلی حاکم بر یک اثر هنری است؛ اگر آن محتوا و روح در جهت کمال انسانی قرار گیرد، به آن صورتی که فرهنگ اسلامی ما را به آن دعوت میکند، آن زمان میتوان از آن نوع هنر با عنوان «هنر اسلامی» حرف زد. بنابراین، هنرهای اسلامی دو ویژگی پیدا میکنند؛ هنری که از یک طرف به پاکیها، نیکیها و عدالت و از طرف دیگر به مبارزه علیه ظلم دعوت میکند.
***
جناب دکتر رجبی دوانی، آیا «هنر» را میتوان به «اسلامی» و «غیراسلامی» تقسیم کرد؟ اساساً «هنر اسلامی» چگونه هنری است و آفرینش آن تابع چه مؤلفههایی است؟
«هنر» در اصل و ریشه خود، صورتی مقدس و پاک دارد و در کلام فارسی نیز هنر به «نیکنفسی» یا «انسانکامل» تعبیر میشود. خود واژه «هو نر» به معنای «انسان کامل» و «انسان نیکنفس» است. با این اوصاف اگر هنر، هنر باشد، بیشک آن چیزی است که مورد تأیید اسلام است. تمام تعالیم اسلامی برای این است که ما را از وضع موجودمان (به قول عرفا عالم خرابآباد) بهوضع محمود و مقام پسندیدهمان یعنی آنجایی که جایگاه ما بوده و ملائک سجده کردهاند، برسانند. هنری که اصیل باشد، هنری فطری است و از فطرت بشر سخن میگوید، از فطرت بشر سخن گفتن یعنی از فطرتالله و کلام الهی سخن گفتن. بنابراین، مادامی که هنر، ما را به سوی فطرت آدمی سوق دهد، هنری اسلامی است.
اگر تنها مضمون یک هنر، دینی و اسلامی بود آیا میتوان آن را «هنر اسلامی» تلقی کرد؟
خیر. این بدان معنا نیست که اگر مضمون اسلامی شد، پس هنر اسلامی است یا لزوماً از قالبهایی استفاده کنیم که به هنر اسلامی مشهور شده است. واقعیت این است که نه «ظرف» و نه «مضامین» ملاک نیستند بلکه ملاک، روح کلی حاکم بر یک اثر هنری است؛ اگر آن محتوا و روح در جهت کمال انسانی قرار گیرد، به آن صورتی که فرهنگ اسلامی ما را به آن دعوت میکند، آن زمان میتوان از آن نوع هنر با عنوان «هنر اسلامی» حرف زد.
آفرینش هنر اسلامی را تنها در جغرافیای اسلامی شاهد هستیم؟
اسلامی بودن یک اثر هنری مربوط به دوره زمانی یا منطقه جغرافیایی خاصی نیست، ما گاهی با آثار هنری در مناطق غیرمسلماننشین مواجه میشویم که به «حقیقت» دعوت میکنند، همان حقیقتی که اسلام برای بیان آن آمده است؛ هر چند که عنوان «هنر اسلامی» را بر خود ندارد اما بواقع ماهیتاً میتوان آن را در دسته هنرهای اسلامی گنجاند.
بنابراین، مهمترین شاخصههای هنر اسلامی عبارتند از دعوت به فطرت پاک انسان و مقابله با هر آنچه در جهت خلاف فطرت آدمی قرار دارد. به تعبیری، هنرهای اسلامی دو ویژگی پیدا میکنند؛ هنری که از یکطرف به پاکیها، نیکیها و عدالت و از طرف دیگر به مبارزه علیه ظلم دعوت میکند.
هنر در جامعه ما چقدر توانسته در مسیر رسالت هنر اسلامی حرکت کند؟
گاه ما از هنر و هنرمندان صحبت میکنیم و گاه از سیاستهای هنری که بهصورت کلان از بالا گفته و حمایت میشود. به اعتقاد من، آنچه مربوط به هنرمندان است، آنانی که دلی با حقیقت داشتند، حرفشان را زدهاند، مسئولیتشان را انجام دادهاند، از «عدالت» سخن گفتهاند، در جهت «حقیقت» همه تلاش خود را کردهاند. به قول علما جهتشان برای بشریت خیر بوده است اما عدهای هم بودهاند که نمیخواهند بیدار باشند ولی از ابزار هنری استفاده میکنند که حاصل کارشان «آفرینش هنر» نیست هرچند که ظاهر کارشان هنری است.
در این راستا، اغلب گفته میشود که ما یک «هنر» داریم و یک «هنرواره». هنروارهها آنهایی هستند که صورت ظاهری هنری دارند ولی هنر نیستند، چرا که در جهت دعوت به پاکی و مقابله با پلیدیها و ظلم حرکت نمیکنند. به تعبیری نه به مردم بیداری میدهند و نه اینکه از حقیقت حرف میزنند و نه جامعه را به حقیقت متذکر میشوند.
هنر برای هنرمند، وسیله عبادت است. وقتی هنرمند هنر خود را در بیان حقیقت به کار میگیرد، گویی در حال عبادت در پیشگاه خداوند است.
گاه ما از مسئولیت هنر و هنرمند صحبت میکنیم اما گاهی مسأله ما، ذائقه هنری جامعه است، با توجه به سلطهای که تجدد در زمانه ما پیدا کرده و رواج معانی برآمده از تجدد در انواع آثار هنری، چقدر توانستهایم در این رقابت موفق عمل کنیم و ذائقه مردم را به سمت «هنر اسلامی» پیش ببریم؟ و از طرف دیگر چقدر در هنر اسلامی این زایایی و ظرفیت وجود دارد که بتواند به دغدغههای انسان امروز پاسخ دهد؟
اگر هنر به فطرت بازگردد، برای همیشه تاریخ و همه جوامع بشری حرف خواهد داشت. برای مثال، فیلم «بچههای آسمان» ساخته مجید مجیدی که درواقع خاستگاهی اسلامی و شیعی داشت، در همه جای دنیا با استقبال مواجه شد تا آنجا که حتی پاپ در جایی گفته بود این فیلم را باید کشیشان ببینند چراکه به ترویج معنویت کمک میکند. بنابراین، مادامی که یک اثر هنری حقیقتمحوری را در دستور کار خود قرار دهد، با استقبال مواجه خواهد شد و نیاز به سیاستگذاری خاصی ندارد. مشکل اینجا است که میخواهیم با مطالعات جامعهشناسی برای هنر اسلامی یک قالب بسازیم، غافل از اینکه قالب را محتوا میسازد. اگر محتوا (نه به معنای مضمون بلکه به معنای روح حاکم بر اثر هنری) در جهت بازگشت به فطرت و لایههای عمیق و پاک آن باشد، در آن صورت به دل همگان خواهد نشست، مگر اینکه کسانی پیدا شوند که آنقدر آلوده شدهاند که شامهشان هیچ چیزی از حقیقت را ادراک نکند که البته تعداد آنان بسیار اندک است.
آیتالله فاطمینیا؛ خطیبی عامل به وعظ
اهمیت «منبر» و «وعظ» در فرهنگ دینی ما
حجتالاسلام دکتر قاسم روانبخش رئیس گروه فلسفه مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)
1. «فرهنگ» همانطور که رهبر معظم انقلاب فرمودند مثل اکسیژن برای موجود زنده است. نبود فرهنگ تمام ابعاد وجودی انسان را تحتتأثیر قرار میدهد. جامعهای که از فرهنگ درست دینی برخوردار نباشد، جامعهای مرده است. به این اعتبار، «فرهنگی دینی» است که هویت و حقیقت انسان را میسازد. حقیقت انسان، جان و روح او است اگر از فرهنگ دینی فاصله بگیریم، در واقع، از آن بینهایتی که برای ما در نظر گرفته شده، چشم پوشیدهایم و به یک زندگی محدود چند ساله دنیا اکتفا کردهایم. این بدترین خسرانی است که یک انسان میتواند به آن مبتلا شود. در این فضا، «وعظ» و «موعظه» یکی از عناصر قوامبخش فرهنگ دینی است، چرا که انسانها غالباً به غفلت دچار شده و حقایق را گم میکنند به گونهای که گویی حقیقت انسان همین چند روز دنیا است. اما با موعظه، انسانهایی که دچار غفلت شدهاند از غفلت بیرون میآیند.
2. مرحوم آیتالله سید عبدالله فاطمینیا، از جمله عالمان دینی بود که به تمامه به سنت ارزشمند و اثرگذار «وعظ» اهتمام داشت. او، روحانی خطیب، استاد اخلاق، مورخ اسلامی و کتابشناس بود که در علم رجال، عرفان نظری و حکمت عملی از آگاهی و اشراف کاملی برخوردار بود. وی پس از تحمل یک دوره بیماری، 26 اردیبهشت ماه چهره در نقاب خاک کشید. منبرهای «کردار» ایشان پرنفوذتر از منبرهای «گفتار» ایشان بود، چرا که به «حکمت عملی» اهتمام ویژهای داشتند. به تعبیری دیگر، ایشان با کردار خود به «معروف» امر میکرد، چرا که او معارف اهلبیت را چشیده و هضم کرده بود، لذا، خود پایبند به معارف اهلبیت(ع) شده بود. به همین دلیل، منبر او بسیار اثرگذار بود چراکه به آنچه وعظ میکرد، عمل مینمود.
3. آیتالله فاطمینیا، از مفسران معروف صحیفه سجادیه و نهجالبلاغه به شمار میرفت و در جلسات متعددی به سخنرانی در این باره میپرداخت. او، یک خطیب توانمند، عالمی بصیر، ولایی و انقلابی بود که با زبانی شیرین و رسا حقایق و آموزههای مکتب اهلبیت(ع) را در منبرهای خود طرح میکرد و به همین دلیل، در میان مردم هم از جایگاه ویژهای برخوردار بود. این عالم واعظ، عمری در مکتب اهلبیت شاگردی کرد و از معارف اهلبیت(ع) اندوختههای زیادی برگرفت و چنین نبود که تنها به جمع معارف بپردازد بلکه این حقایق را چشید و عمل کرد و به عاشقان مکتب اهلبیت(ع) نیز منتقل نمود. همچنین میتوان ایشان را بهعنوان الگوی وعظ و تبلیغ در نظر گرفت و به نسل جوان حوزه معرفی کرد. وقتی از منبر و کارکرد آن سخن به میان میآید، نخست باید دو نوع منبر را از هم تفکیک کرد، گاه منبرها صرفاً نقلقول است و ارائه مطالبی که دیگران کار کردهاند اما گاه منبر نیازمند اجتهاد و کاویدن است و به تحقیق در لایههای علمی نیاز دارد. آیتالله فاطمینیا جز آن دسته از افرادی بود که پیوسته به تحقیق و پژوهش دینی اهتمام داشت و خود مطالبی را تولید میکرد که به منبعی برای نقل دیگر منبریها بدل میشد، بنابراین، در میان منبریها از جایگاه ممتازی برخوردار بود. روح این عالم فرزانه قرین رحمت باد.