چرا خدمات ارزشمند دولت سیزدهم نادیده گرفته میشود؟
گمشدگی واقعیتها در جنگ روایتها
یکی از مشکلاتی که در حال حاضر وجود دارد و باعث شده تا آرامش فضای جامعه برهم بریزد، کثرت رسانههای عمدتاً غیررسمی و غیرمرجع است که در داخل کشور عمدتاً از سوی مخالفان جمهوری اسلامی و در خارج از کشور توسط جریانهای رسانهای معاند نمایندگی میشود. کثرت رسانههایی که اغلبشان کار رسانه را بهطور حرفهای انجام نمیدهند و بیشتر از اینکه به دنبال واقعیت باشند، به دنبال جذب دنبالکننده هستند، سبب شده تا نوعی بحران اطلاعرسانی و شفافیت در اخبار بهوجود آید؛ بحرانی که عمدتاً رسانههای رسمی را نیز با مشکل مواجه میسازد؛ زیرا به جای آن که بهدنبال روایتآفرینی درست و انعکاس واقعیتها باشند، باید به روندهای رسانهای جریانهای معاند و مخالف پرداخته و مدام به آنها پاسخ بدهند. تعداد بالای رسانههای جمعی غیررسمی و رسانههایی که خبرپراکنی میکنند، باعث شده تا اولاً نظارت بر آنها چندان موضوعیتی نداشته باشد و ثانیاً شائبههایی که در اذهان عمومی ایجاد میکنند، چندان در رصد رسانههای رسمی قرار نگیرد.
قبل از گسترش رسانه و ابزارهای رسانهای و پیامرسانهای اجتماعی چون توئیتر و اینستاگرام و تلگرام و... در ایران، نوعی رویکرد متمرکز، یکجانبه و بالا به پایین در باب انتشار اطلاعات وجود داشت و مردم به روایتهای نهادهای اجرایی و رسانه حاکم در کشور یعنی صداوسیما کفایت میکردند و مخاطبان برای دانستن جزئیات هر پدیده اجتماعی و سیاسی و... باید به انتظار رسانه ملی و گزارشهای تصویری تلویزیون میماندند؛ اما پس از گسترش فضای مجازی و شبکههای اجتماعی در کشور، نوعی انفجار اطلاعاتی رخ داد. این سرعت بالا در اطلاعرسانی باعث شد تا فضای مجازی به رقیبی جدی برای رسانه ملی تبدیل شود. لذا رویه سابق حاکمیت متمرکز رسانهای به حاکمیت رسانههای مختلف در بستر اینترنت تبدیل شد.
اگرچه در نگاه اول به نظر میرسد که این دسته از رسانهها اخبار واقعی را انعکاس میدهند، اما روایتآفرینی و ذهنیتآفرینی کارویژه مهم آنها است. جامعه امروز جامعهای است که مرتب میخواهد از محیطش اطلاعات داشته باشد تا بتواند تصمیم بگیرد و در هر لحظه بسیار متحول، متلون و رنگبهرنگ است. بنابراین، اطلاع دادن واقعیتهای پیرامونی به افراد برایشان امر مهمی است؛ چراکه واقعیت را درست روایتکردن کمک میکند تا بتوانند درست تصمیم بگیرند. اما پرسش قابل تأمل آن است که تا چه اندازه رسانههایی وجود دارند که به این نیاز بهطور اصولی پاسخ دهند؟
نقشآفرینی نامطلوب رسانههای مغرض در وهله اول با هجمه علیه نظام جمهوری اسلامی و در وهله بعد با هجمه علیه دولت صورت میگیرد؛ آنچه در وضعیت کنونی هم شاهد آن هستیم و میبینیم که هر قدر مقامات رسمی دولت از رئیس جمهور گرفته تا معاونان و وزیران و مدیران در گفتوگو با رسانههای مرجع چهارچوب سیاستهای اجرایی را مشخص و اخبار دروغ را تکذیب میکنند، باز هم رسانههای مغرض با شائبهآفرینی و دامن زدن به شایعات و اخبار نادرست، بخشهایی از جامعه را در پذیرش واقعیتهایی که بهطور رسمی و بارها علنی اعلام میشوند، دچار چالش میکنند.
بارها از رسانههای رسمی و توسط مقامات دولتی اعلام شده که قیمت نان، دارو و بنزین هیچ تغییری نمیکند و مردم به شایعات توجه نکنند، اما بازهم بیشتر رسانهها سعی در تحریف واقعیتها دارند و با طرح مطالبی دروغین در قالب تحلیل و گزارش، ثبات جامعه را به هم میریزند. روایتآفرینی و ذهنیتآفرینی از اخبار یکی از کار ویژههای برخی از رسانههای داخلی است که دست برقضا در بیشتر مواقع با رسانههای معاند، دانسته یا نادانسته همراه میشوند. به ندرت میتوان رسانه معاندی را پیدا کرد که از بررسی عناوین آخرین اخبار و مطالبش نتوان چهارچوب کلی سیاستهای حاکم بر آن را تشخیص داد. نکتهای که در ارتباط با این رسانهها قابل توجه است، آن است که ایجاد سردرگمی در جامعه نهتنها از پیامدهای سیاستهای خبری شان است، بلکه جزو اهدافشان نیز به شمار میرود. خبرپراکنی و تولید انبوه خبر با هدف کاستن از اهمیت اخبار مهم و به پایین راندن آنها از صدر اخبار در اولویت به پایین فهرست، متأسفانه سیاستی است که بیشتر افراد جامعه با آن آشنا نیستند و به همین خاطر تحت تأثیر اخبار نادرست قرار میگیرند.
جنگ امروز جنگ رسانهها است و جنگ رسانهها با اختلاط روایتآفرینیهای واقعی و غیرواقعی به پیش میرود؛ آنچه ضروری است که یک شهروند جامعه ایران از آن آگاه باشد، اطلاع از ماهیت رسانههایی است که با آنها سروکار دارد. در جنگ روایتها، روایت واقعی و اصلی بین روایتهای دروغین گم شود؛ آنچه در ایران در حال حاضر قابل مشاهده است آن است که تعداد زیادی از رسانهها که هر کدام هم منافع خاصی را دنبال میکنند، باعث میشوند تا صدای رسانههای رسمی به گوش جامعه نرسد؛ در حالی که در اخبار روزانه بویژه اخبار اقتصادی مرتبط با سیاستهای دولت، آنچه باید قابل استناد باشد، روایت رسمی حاکمیت و رسانههای رسمی است.
باید دانست که پیروزی در جنگ روایتها به معنای پیروزی در جنگ علیه تحریف است و پیروزی در جنگ تحریف یعنی پیروزی در جنگ تحریم و شکست دادن دشمن. شناخت درست و دقیق این جنگ و ابعاد و تطبیق آن در میدان و عرصه زندگی روزانه کمک زیادی به موضعگیری دقیق رفتارهای عقلانی و انقلابی میکند در واقع جنگ روایتها قدرت تولید معنا و محتوا و تبیین آن در زمان مناسب با روایت اول و جذاب و هنرمندانه است در این جنگ دشمن به انتشار هدفمند اخبار و گزارشات میپردازد، بخشی از اخبار یا گزارش را درست مینمایاند مانند وضعیت نابسامان اقتصادی یا آسیبهای اجتماعی و فرهنگی که کسی آنها را انکار نمیکند، اما در این ارائه به سیاه نمایی و دروغسازی و زیر سؤال بردن اصل نظام میپردازد.
درست است که رسانههای رسمی به تنهایی برای پوشش تمام رویدادهای کشور کافی نیستند و رسانههای غیررسمی بویژه رسانههای بومی و محلی هر منطقه نقش مهمی در اقناع افکار عمومی دارند، اما مبنای اطلاعرسانی به شهروندان، باید اخبار منتشره در رسانههای رسمی باشد. مخاطب باید بداند که رسانههای اجتماعی هرقدر هم که در نشر اخبار موفق باشند و یا بازدیدکننده و دنبالکننده بالایی داشته باشند، باز هم از اعتبار اصلی برخوردار نیستند و تنها در همان جامعه محدود مخاطب و اخبار باید مورد توجه قرار گیرند. باید توجه داشت که هدف عمده رسانههای اجتماعی جذب هرچه بیشتر دنبال کننده است؛ آنها برای اینکه طرفداران زیادی را با خود همراه کنند، اقدام به انتشار مطالبی میکنند که خوشایند افراد باشد؛ نه ضرورتاً اخباری که واقعیت دارند. رسانههای اجتماعی مغرض از نارضایتیهای عمومی ارتزاق کرده و روی آنها موج سواری میکنند. اینگونه روایتهای غیر واقعی شکل میگیرد و در نتیجه، این روایتهای غیرواقعی خود واقعیت آفرینی میکنند؛ اما واقعیتهایی که مبنای واقعی نداشتهاند و در حقیقت به انحراف کشیده شدهاند.
به مناسبت 14 مه موسوم به روز «نکبت»
رژیم جعلی صهیونیستی چگونه شکل گرفت؟
اسماء فاخوری
پژوهشگر
تاریخ ایجاد رژیم جعلی صهیونیستی که میتوان آن را «تاریخ نکبت» نامید، برخلاف ادعای صهیونیستها و البته حامیان غربی آنها، نه طولانی است و نه ریشهای دارد. صهیونیستها از همان آغاز فعالیتهای سیاسی خود در واپسین سالهای قرن نوزدهم میلادی که به تشکیل کنگره «بال» در سوئیس (سال۱۸۹۷م) انجامید، از یک چالش عمده رنج میبردند؛ آنها فاقد پیشینه و اعتبار تاریخی لازم برای جلب نظر یهودیان جهان بودند.
تئودور هرتسل، نخستین نظریهپرداز آنها، چنان برای شکل دادن به تفکراتش دچار مشکل بود که ناچار بهجای متون مقدس یهودی، دست به دامن دیدگاههای «سیسیل رودز»، از برجستهترین سران استعمار انگلیس در قاره آفریقا شد. برای وی نامه نوشت و افکار خود را نه یک دیدگاه نژادی و دینی، بلکه یک تفکر «استعماری» معرفی کرد. به دیگر سخن، صهیونیستها برای استعمار فلسطین پا به آن گذاشتند و آنچه بهعنوان رؤیای کشور یهودی مطرح میکردند، فقط یک شوی تبلیغاتی بود.
آنها با پا گرفتن «آژانس یهود» و شروع تکاپوهای استعماری در فلسطین تحت اشغال بریتانیا که اداره آن را «هربرت ساموئل»، یهودی انگلیسی و طرفدار تفکرات صهیونیستی برعهده داشت، تازه به فکر تاریخسازی افتادند؛ موجی از جعل رویدادهای گذشته در میان نوشتههای آنها به راه افتاد. کتاب «تاریخ صهیونیسم» که توسط ناحوم سوکولوف، یک صهیونیست لهستانی به رشته تحریر درآمد، تقریباً تمام شخصیتهای تاریخ دین یهود را بهنوعی صهیونیست معرفی میکرد؛ از یوشع نبی بگیرید تا موسی مونتهفیوره در قرن نوزدهم و خاندانهای کلیمی ساکن دمشق و بیتالمقدس که قرنها در کنار مسلمانان با صلح و آرامش زندگی کرده بودند. سوکولوف را باید یکی از نظریهپردازان «روز نکبت» بدانیم. او نقشی کلیدی در صدور قرار بالفور داشت و حتی نام «تلآویو» را سوکولوف برای این شهرک صهیونیستی که بعدها مرکز فعالیت رژیم جعلی اسرائیل شد انتخاب کرد؛ هرچند او در سال۱۹۳۶م مرد و شاهد تحقق «روز نکبت» نشد.
اما اگر بخواهیم به دقت در مورد تشکیل رژیم صهیونیستی سخن بگویم باید به اندیشههای تئودور هرتسل رجوع کنیم. تئودور هرتسل در واقع پیامبر جدید یهودیان است. چرا اندیشههای تئودور هرتسل مهم است؟ چون وی تنها کسی بود که میگفت: مسأله یهود یک مسأله سیاسی بینالمللی است و باید در عرصه بینالمللی و توسط کشورهای متمدن دنیا به صورت مشترک حل شود. سرانجام اندیشههای تئودور هرتسل منجر به نگاشت کتاب دولت یهود شد. هرتسل دولت یهود را در واپسین سالهای قرن نوزدهم نوشت. در آن قرن و قرون ماقبل آن مجموعه تحولاتی رخ داد که منشأ بسیاری از تحولات قرن بیستم و بیست و یکم از جمله شکلگیری صهیونیسم سیاسی و بالطبع پیدایش رژیم صهیونیستی شد. این تحولات تأثیر متضادی بر موقعیت یهودیان داشت. از یکسو موجب تقویت جایگاه آنان در جوامع متبوع خود شد به گونهای که اندیشه همگرایی یا ادغام آنها در جوامع اروپایی شکل گرفت و از سوی دیگر تحولات مذکور به واکنش یهودیان منتهی شد و برخی تحولات و تفاسیر خاص روشنفکران یهودی از جمله تئودور هرتسل از حوادث و وقایع آن مقطع به اندیشه تشکیل یک دولت مستقل یهودی انجامید. بنابراین در آن مقطع صهیونیسم وارد نقطه عطفی شد. ابتکار بزرگ تئودور هرتسل این بود که وی باعث شد اندیشه صهیونیسم از یک تئوری ذهنی به یک واقعیت عینی و انضمامی تبدیل شود. در واقع تئودور هرتسل از صهیونیسم مذهبی وارد صهیونیسم سیاسی شد.
این امر در دورههای بعد باعث شد که به عنوان یک نظریه دولت-ملت برای صهیونیسم عنوان شود. تئودور هرتسل در کتاب دولت یهود میگوید برای اینکه برای عموم قابل درک باشد (منظور تشکیل دولت یهود) در ذات خود بسیار ساده است فرض کنیم حاکمیت اعطایی به ما در بخشی از جهان به اندازهای باشد که نیازهای برحق یک ملت را برآورده سازد بقیه را باید خود مدیریت کنید، ایجاد دولتی جدید نه احمقانه و نه غیر ممکن است امروز شاهد روندی در ارتباط با دولتهایی هستیم که بیشترین جمعیت آنها قبل از اینکه طبقه متوسط باشد طبقه فقیر و بیسواد است. بنابراین از ما ضعیفتر هستند.
دولت یهود چگونه شکل گرفت؟
دولتمردان همه کشورهایی که از یهودستیزی دچار آسیب شدهاند برای کمک به ما به منظور دستیابی به حاکمیت مدنظر تمایل دارند (منظور کشورهای غربی). برنامهریزی این طرح ساده، اما اجرای آن پیچیده است و توسط دو نهاد یعنی جامعه یهود و شرکت یهود قابل اجرا خواهد بود. جامعه یهود کارهای مقدماتی را در حوزههای دانش و سیاست شرکت یهود اجرای عملی آن را برعهده خواهد داشت. شرکت یهود نمایندگی منتخب منافع کاری یهودیان مهاجر را برعهده خواهد داشت و امور مالی و تجارت را در کشور جدید سازماندهی خواهد کرد. نباید مهاجرت یهودیان را امری ناگهانی تصور کنیم بلکه تدریجی، مستمر و در طول دهها سال اتفاق خواهد افتاد. در ابتدا فقیرترین افراد برای زراعت و کشت خواهند رفت. طبق برنامهریزی انجام شده آنها جادهسازی، پلسازی و نصب خطوط تلگراف و راهآهن، سدسازی و ساخت محل اقامت خود را برعهده دارند.آنها موجب تجارت و در نتیجه ایجاد بازار و در پی آن جذب ساکنان جدید خواهند شد که داوطلبانه و با هزینه خود با پذیرفتن خطر به آنجا با کار انجام شده روی زمین ارزش آن افزوده خواهد شد و یهودیان به سرعت متقاعد خواهند شد. فضای جدید و دائمی برای کسب و کار در اینجا فراهم شده است که تاکنون ممنوع از نفرت و بیحرمتی بود.
چرا فلسطین؟
ارجحیت گزینه فلسطین بر سایر گزینهها بیش از آنکه مذهبی باشد سیاسی بود و چون ایده تشکیل دولت یهودی را محقق میکرد مورد توجه قرار گرفت. البته جا انداختن این مکان نیاز به انگارهسازی داشت؛ یکی از انگارههای مهم که در صهیونیسم سیاسی بسیار قابل توجه است فلسطین سرزمینی بدون ملت برای ملتی بدون سرزمین بود. در حقیقت تفکر صهیونیسم سیاسی دارای اصول و پایههای مختلف از یکی از مهمترین آنها همینگذار است. در متون مختلف صهیونیستی این شعار به اسرائیل از آن گوریل منتسب شده است اما برخی پژوهشگران معتقدند این اصطلاح را که نخستین بار الکساندر کیست در سال ۱۸۴۹ به کار گرفت که زمینهساز مهاجرت سازمان یافته صهیونیستها به فلسطین شد. برخی صهیونیستها با نوشتن رمانها و سفرنامههای خیالی از سرزمین بایر و متروکه فلسطین سخن به میان آورده بودند و از نگاه بسیاری از صهیونیستها سرزمین پیشینیان آنها خالی و منتظر بازگشت نوادگان متفرق شده خود به نظر میرسید، گویی تاریخ به مدت دو هزار سال از حرکت باز ایستاده بود.
نهتنها بنیانگذاران صهیونیسم سیاسی مروجین این ایده بودند بلکه بنیانگذاران رژیم صهیونیستی نیز به این ایده وفادار ماندند. آلبرت انیشتین میگوید من از حمیم وایزمن «رئیس سازمان جهانی صهیونیسم و اولین رئیس جمهور رژیم صهیونیستی» سؤال کردم اگر فلسطین به یهودیان داده شود اعراب چه؟ وایزمن گفت: چه عربی؟ آنها محلی از اعراب ندارند. «گلدایمر» در ژوئن ۱۹۶۹ ادعا کرد: فلسطین وجود ندارد اینطور نیست تصور کنیم که یک فرد فلسطینی در فلسطین وجود داشته که خود را به عنوان یک خلق فلسطین تلقی میکردند و ما آمدیم آنها را بیرون کرده و کشورشان را گرفتیم. آنها اصلاً وجود ندارند.
یکی از ابهامات بسیار مهم درباره مسأله فلسطین فروش زمین توسط عربها بود. در سالهای اخیر این سؤال مطرح شده که اعراب آگاهانه و داوطلبانه زمینهای خود را به صهیونیستها فروختند و نباید ادعایی داشته باشند. در پاسخ به این مغالطه باید گفت: مالکیت اراضی فلسطین تا قبل از اشغال تقریباً به طور کامل در اختیار فلسطینیها بود تا سال ۱۹۴۷ که سرزمین فلسطین تجزیه شد صهیونیستها توانستند 5/6 درصد اراضی فلسطینی را خریداری کنند. اسناد اداره قیمومت انگلیس در این باره رقم کمتری را تأیید میکند. بر اساس اسناد این اداره تا سال ۱۹۴۶ یهودیان توانسته بودند تنها 6/5 درصد زمینهای فلسطینیها را خریداری کنند. خرید زمین برای استقرار مهاجران صهیونیستی انجام شد تا مقدمات جمعیت ایجاد دولت مستقل یهودی فراهم شود. براساس دستورالعملی که هرتسل در کتاب دولت یهود ارائه کرده بود روند مهاجرت به سرزمین فلسطین آغاز شد و پس از اولین کنگره صهیونیستها در شهر بازل، سازمان های صهیونیستی مهاجرت یهودیان به فلسطین را سازماندهی کردند.
نقش بازیگران بینالمللی در شکلگیری رژیم صهیونیستی
بعد از رایزنیهای بیحاصل هرتسل با سلطان عبدالحمید پادشاه عثمانی و ویلهلم دوم پادشاه آلمان، وی به دولت بریتانیا روی آورد. هرتسل با ژوزف چمبرلین مشاور دولت بریتانیا در امور مستعمرات ملاقات کرد. در اوج جنگ جهانی اول انگلیسیها با صدور اعلامیه بالفور با تشکیل موطن و نه دولت یهودی در فلسطین موافقت کردند. بعد از فروپاشی عثمانی، انگلیسیها پس از جنگ جهانی اول قیمومت فلسطین را عهدهدار شدند و زمینه مهاجرت گسترده یهودیان به سرزمینهای فلسطین فراهم شد. سرانجام روندی که در سال ۱۸۹۷ در بازل سوئیس آغاز شده بود، در سال ۱۹۴۷ به تقسیم سرزمین فلسطین انجامید. اسرائیل در ۱۴ مه۱۹۴۸ با اخراج فلسطینیها و تصرف سرزمین آنها ایجاد شد و به این صورت وعده هرتسل تحقق یافت. دولت رژیم صهیونیستی بر مبنای مجموعه نهادهایی که نیم قرن منتهی به اشغال فلسطین، ایجاد شده بودند استوار شد و سازمانهای نظامی- تروریستی که مهاجران اولیه ایجاد کرده بودند، ارتش این رژیم را تشکیل دادند. دولت امریکا نیز به رغم برخی اختلافنظرها تنها پس از چند دقیقه این رژیم را به رسمیت شناخت و دولت شوروی نیز که در عصر جنگ سرد به دو قطبی غیرمنعطف با امریکا به سر میبرد رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخت.
سخن پایانی
صهیونیسم سیاسی یکی از پدیدههای بسیار مهم در تاریخ معاصر جهان و منطقه خاورمیانه است که شکلگیری آن از جریانهای مختلف درون دینی یهودیت و نیز تحولات سیاسی اجتماعی اروپا ریشه میگیرد. کتاب دولت یهود که در سال ۱۸۹۶ میلادی توسط تئودور هرتسل نوشته شده متن مقدس صهیونیسم سیاسی و صهیونیسم مدرن است که رژیم صهیونیستی بر اساس آن شکل گرفته و سرزمین فلسطین را اشغال کرده است. در واقع کتاب دولت یهود تئودور هرتسل یکی از چندین کتاب تأثیرگذار در قرن بیستم محسوب میشود که زیربنای فکری بسیاری از تحولات در تاریخ معاصر جهان بویژه خاورمیانه قرار گرفته است. این کتاب را میتوان به مانیفست صهیونیسم سیاسی معرفی کرد زیرا در این کتاب هرتسل به جای تکیه بر قومیت، فردیت و... بر ملت تأکید میکند. وی میگوید ما باید با اجتماع یهودیان یک ملت واحد با وجود اختلاف ها تشکیل بدهیم. بر این اساس میتوان گفت ایده و طرح کلی تئودور هرتسل در تشکیل یک دولت-ملت برای یهودیان خلاصه میشود. دولت-ملتی که براساس طرح صهیونیسم جهانی شکل میگیرد و منطقه کانونی آن فلسطین خواهد بود، که سرانجام آن در 14 مه1948 رژیم صهیونیستی شکل گرفت.