ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام صادق (ع):
صله رحم، انسان را خوش اخلاق، با سخاوت و پاکیزه جان مىنماید و روزى را زیاد مىکند و مرگ را به تأخیر مىاندازد.
کافى(ط-الاسلامیه) ج 2، ص 151، ح 6
«مورچهخوار» پشتپرده شاخهای مجازی را افشاگری میکند
شاهد احمدلو: «مورچهخوار» یک طنز اجتماعی است که زندگی فردی را که بر حسب اتفاقی ساده و حتی احمقانه تبدیل به یکی از ستارههای دنیای مجازی میشود، روایت میکند. این فیلم آن چیزی را که ما در فضای مجازی میبینیم نشان میدهد. شاید بهتر باشد بگویم که «مورچه خوار» یک افشاگری در مورد پشتپرده زندگی پوشالی شاخهای مجازی است همانطور که در خلاصه داستان فیلم هم همین را مطرح کردیم که احمقها را معروف نکنیم. این فیلم بسیار شبیه دنیای مجازی است، یعنی همان طور که در بخش جستوجوی (explorer) اینستاگرام، فیلمهایی با موضوعهای مختلف میبینید، این تنوع در ساختار فیلم مورچهخوار هم لحاظ شده است و بجز این، ما تلاش کردیم یک فیلم شریف و با ادب برای سطح وسیعی از مخاطبان سینما بسازیم.
بخشی از سخنان کارگردان فیلم سینمایی مورچه خوار در گفتوگو با ایسنا
جنگ، آنگونه که هست
محدثه واعظیپور
روزنامهنگار
این روزها که تصاویر جنگ در اوکراین، سریع و لحظه به لحظه علاوه بر شبکههای خبری در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود، جنگ بیش از هر زمان دیگر، همان گونه که هست، دیده میشود. برای ما که تجربه سالهای جنگ را پشت سر گذاشتهایم و آنچه از واقعیت آن میدانیم از راه تصاویر بوده؛ دیدن تصویر مقاومت در پنجشیر یا کی یف طعمی خاص دارد. در روزگاری که تصویرها، قهرمانها را نزدیکتر میکنند و اندوه و رنج را در نمایی عینی به چشم مخاطب میرسانند، این ذهنیت پیش میآید که تماشای دفاع هشت ساله مردم ایران، دیدن تصویر زنانی که در روزهای نخستین جنگ در جنوب ایران همپای مردان مقاومت کردند یا تماشای فیلمها و عکسهایی از زنان و مردانی که پای پیاده از شهرهای به آتش کشیده شده آواره شدند، چقدر میتوانست همدلی کشورهای همسایه و جهانیان را نسبت به رویدادی که داخل مرزهای ایران اتفاق افتاد، برانگیزد؟!سینمای مستند و داستانی ایران، در هشت سال دفاع کنار مردم بود، فیلمسازانی مثل رسول ملاقلیپور از همان روزهای آغازین جنگ در دل مناطق جنگزده فیلم ساختند. به همین دلیل شاید جنگ تحمیلی، از معدود رخدادهای تاریخ معاصر ایران باشد که در ابعاد مختلف از آن فیلم و تصویر باقی است، اما طبیعی است که این تصاویر و حتی بهترین فیلمهای سینمایی بهدلیل اولویتهای سیاسی مختلف به همه تریبونها راه نیافتند و شبکههای خبری جهان، آنگونه که شایسته بود تلخی جنگ در دو کشور همسایه را به مخاطبانشان مخابره نکردند.
بخش مهمی از سینمای ایران، روایت حماسهای است که ایرانیان در هشت سال خلق کردند. نسلی از سینماگرانی که پس از پیروزی انقلاب وارد سینما شدند با آثاری که در این باره ساختند به شهرت رسیدند و هنوز و همچنان فیلمهایی مانند «موقعیت مهدی» (هادی حجازیفر) یا «تنگه ابوقریب» (بهرام توکلی) تحسین شده و تماشاگر دارند. جنگ هشت ساله، واقعیتی است که ایرانیان با آن زندگی خواهند کرد، حتی اگر غبار زمان، فراموشی نسبت به آن به وجود بیاورد.
نیمه اسفندماه هر سال، یادآور سالروز درگذشت فیلمسازی است که بخشی از بهترین فیلمها درباره جنگ را میشود در کارنامه او دید. رسول ملاقلیپور که ناگهان و بیموقع از میان ما رفت، سینماگری خودآموخته بود که تجربههایش در روایت آنچه در جنگ دیده و زندگی کرده بود، ناب و اصیل است. او که تکنیسینی باهوش در خلق صحنههای درگیری و زد و خورد بود، هیچ گاه در این حد متوقف نشد. در فیلمهای ملاقلیپور میتوان رد پای عشق و زندگی را در جنگ یافت. (هیوا) میتوان حماسهای را باور کرد که با دستهای خالی خلق میشود. (سفر به چزابه) و میتوان عصیان انسان علیه جنگ را دید. (مزرعه پدری) سینمای به ظاهر مردانه جنگ، با فیلمهای ملاقلیپور رنگ و بوی زنانه گرفت؛ زنانی که مظهر عشق، معصومیت و مهر به سرزمین هستند.
گویا جهان بدون جنگ، معنایی ندارد. جنگ خانه عوض میکند و از سرزمینی به سرزمینی دیگر میرود. سینمای داستانی و مستند، تصویرها و عکسها، ثبت کننده رنج انسان درگیرِ جنگ هستند. تصویرها، تنهایی هولناک انسان در بحبوحه جنگ را همواره زنده نگه میدارند و سینما معمولاً راوی اندوهی است که در گذر زمان و در فوران اخبار و حوادث به فراموشی سپرده میشود.
روزنامهنگار
این روزها که تصاویر جنگ در اوکراین، سریع و لحظه به لحظه علاوه بر شبکههای خبری در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود، جنگ بیش از هر زمان دیگر، همان گونه که هست، دیده میشود. برای ما که تجربه سالهای جنگ را پشت سر گذاشتهایم و آنچه از واقعیت آن میدانیم از راه تصاویر بوده؛ دیدن تصویر مقاومت در پنجشیر یا کی یف طعمی خاص دارد. در روزگاری که تصویرها، قهرمانها را نزدیکتر میکنند و اندوه و رنج را در نمایی عینی به چشم مخاطب میرسانند، این ذهنیت پیش میآید که تماشای دفاع هشت ساله مردم ایران، دیدن تصویر زنانی که در روزهای نخستین جنگ در جنوب ایران همپای مردان مقاومت کردند یا تماشای فیلمها و عکسهایی از زنان و مردانی که پای پیاده از شهرهای به آتش کشیده شده آواره شدند، چقدر میتوانست همدلی کشورهای همسایه و جهانیان را نسبت به رویدادی که داخل مرزهای ایران اتفاق افتاد، برانگیزد؟!سینمای مستند و داستانی ایران، در هشت سال دفاع کنار مردم بود، فیلمسازانی مثل رسول ملاقلیپور از همان روزهای آغازین جنگ در دل مناطق جنگزده فیلم ساختند. به همین دلیل شاید جنگ تحمیلی، از معدود رخدادهای تاریخ معاصر ایران باشد که در ابعاد مختلف از آن فیلم و تصویر باقی است، اما طبیعی است که این تصاویر و حتی بهترین فیلمهای سینمایی بهدلیل اولویتهای سیاسی مختلف به همه تریبونها راه نیافتند و شبکههای خبری جهان، آنگونه که شایسته بود تلخی جنگ در دو کشور همسایه را به مخاطبانشان مخابره نکردند.
بخش مهمی از سینمای ایران، روایت حماسهای است که ایرانیان در هشت سال خلق کردند. نسلی از سینماگرانی که پس از پیروزی انقلاب وارد سینما شدند با آثاری که در این باره ساختند به شهرت رسیدند و هنوز و همچنان فیلمهایی مانند «موقعیت مهدی» (هادی حجازیفر) یا «تنگه ابوقریب» (بهرام توکلی) تحسین شده و تماشاگر دارند. جنگ هشت ساله، واقعیتی است که ایرانیان با آن زندگی خواهند کرد، حتی اگر غبار زمان، فراموشی نسبت به آن به وجود بیاورد.
نیمه اسفندماه هر سال، یادآور سالروز درگذشت فیلمسازی است که بخشی از بهترین فیلمها درباره جنگ را میشود در کارنامه او دید. رسول ملاقلیپور که ناگهان و بیموقع از میان ما رفت، سینماگری خودآموخته بود که تجربههایش در روایت آنچه در جنگ دیده و زندگی کرده بود، ناب و اصیل است. او که تکنیسینی باهوش در خلق صحنههای درگیری و زد و خورد بود، هیچ گاه در این حد متوقف نشد. در فیلمهای ملاقلیپور میتوان رد پای عشق و زندگی را در جنگ یافت. (هیوا) میتوان حماسهای را باور کرد که با دستهای خالی خلق میشود. (سفر به چزابه) و میتوان عصیان انسان علیه جنگ را دید. (مزرعه پدری) سینمای به ظاهر مردانه جنگ، با فیلمهای ملاقلیپور رنگ و بوی زنانه گرفت؛ زنانی که مظهر عشق، معصومیت و مهر به سرزمین هستند.
گویا جهان بدون جنگ، معنایی ندارد. جنگ خانه عوض میکند و از سرزمینی به سرزمینی دیگر میرود. سینمای داستانی و مستند، تصویرها و عکسها، ثبت کننده رنج انسان درگیرِ جنگ هستند. تصویرها، تنهایی هولناک انسان در بحبوحه جنگ را همواره زنده نگه میدارند و سینما معمولاً راوی اندوهی است که در گذر زمان و در فوران اخبار و حوادث به فراموشی سپرده میشود.
خروج از کلیشههای زندگی/5
چگونه زیباتر باشیم؟
آزاده سهرابی
روانشناس
به دنبال هر «کلیشهای» در زندگی، یک سودی نهفته است که شاید آن سود خودش کاذب ایجاد شده باشد، یا به مرور زمان سود آن کاذب شده باشد، مثلاً کلیشه اینکه تقسیم وظایف زن و مرد یک روزگاری حتماً کارکرد خود را داشته است ،اما با تغییر شکل جوامع حالا دیگر کارکرد خود را ندارد و تبدیل به یک کلیشه شده است. اما مهم ترین جایی که میتوان کلیشههایی را پیدا کرد که از ابتدای ایجاد آن، سودش کاذب بوده است در دنیای مد جای میگیرد! البته مد امروزه به یک صنعت تبدیل شده است و در بسیاری از زمینهها خودش را گسترش داده است، حتی در حوزه روانشناسی هم میتوان به دنبال مدها گشت، مثلاً رواج پیجها و دورههایی که قرار است اعتماد به نفس یا خوددوستداری را در افراد تقویت کند،یاد میدهد چگونه انرژی مثبت در زندگی خود ایجاد کنید و... ،اگر به عمق این آموزشها برویم میبینیم عملاً جز یک تلقین گذرا و نتیجه آن، این آموزهها جایی در تغییر سبک زندگی افراد ندارند اما امروزه کمتر کسی را میتوانید پیدا کنید که عضو یکی از این پیجها نباشد یا در کلاسهایش شرکت نکرده باشد. حتی حوزههای تخصصیتر روانشناسی مثل «طرحواره» که بخشی از آن به «تلههای زندگی» میپردازد، امروزه یک تجارت حسابی شده است و بسیاری از ناآگاهان به عمق این رویکرد درمانی فقط در حال آموزش به مردم عادی هستند تا جایی که امروزه بیشتر کسانی که به اتاق درمانگران مراجعه میکنند گویی خودشان میدانند در چه تلههایی گرفتارند و سؤال این است که اگر میدانند پس در اتاق درمان چه میکنند؟ بله گاهی ما فریب میخوریم و در سطح دانستهها به صورت کلیشه وار در نوسانیم و همین میشود کلیشههای زندگی مدرن، میشود مد روز!
جراحیهای زیبایی نمونه دیگری از این کلیشهها است که از ابتدا بر اساس یک سود واقعی ایجاد نشدند. زیبایی تحمیلی زندگی مدرن خودش را بر انسان تحمیل کرد و حالا در دنیا بسیاری از عملهای زیبایی عملهایی است که لزومی به انجامشان نیست ،اما گویی بنا بر کلیشههایی که زندگی مدرن و خصوصاً فضای مجازی این دنیا، به انسان تحمیل میکند افراد احساس میکنند باید هر روز بخشی از ظاهر خود را تغییر دهند و نکته اینجاست که این مسأله در بسیاری مواقع تبدیل به اختلال هم میشود و افرادی هستند که به عملهای کوچک و بزرگ زیبایی اعتیاد پیدا میکنند، بهطوری که حتی خارج از موضوع جراحیهای زیبایی کلیشه ای هر چه لاغرتر بهتر خودش به اختلال خوردن میتواند بینجامد.
نکته مهم اینجاست که هر چقدر «خودپنداره» در افراد واقعی و «خود» قوی باشد میتواند در برابر کلیشهها مقاومت کند و اتفاقاً اینجاست که فرد میتواند به یک خود دوست داشتن حقیقی برسد، نه با رفتن در دورههای تلقینی! مقاومت در برابر آنچه تحمیل میشود و فرد بدون ذرهای سود و زیان حقیقی بنا به دیدگاه اجتماع به آن تن میدهد، اول تغییری بزرگ است، چون یک روز چاقی مد میشود و یک روز لاغری. یک روز ابروی باریک مد میشود و یک روز ابروی پهن. یک روز بینی عقابی مد میشود و... ،اما این مد شدن و کلیشهها سودش برای مردم نیست ،بلکه پشتش یک تجارت است که این اجبارهای غیرضروری را ایجاد میکند تا انگار انسان همیشه مشغول چیزی بیهوده باشد. چیزی را انتخاب کنیم که حقیقتاً برای وجودمان سودی داشته باشد؛ اینگونه زیباتریم.
روانشناس
به دنبال هر «کلیشهای» در زندگی، یک سودی نهفته است که شاید آن سود خودش کاذب ایجاد شده باشد، یا به مرور زمان سود آن کاذب شده باشد، مثلاً کلیشه اینکه تقسیم وظایف زن و مرد یک روزگاری حتماً کارکرد خود را داشته است ،اما با تغییر شکل جوامع حالا دیگر کارکرد خود را ندارد و تبدیل به یک کلیشه شده است. اما مهم ترین جایی که میتوان کلیشههایی را پیدا کرد که از ابتدای ایجاد آن، سودش کاذب بوده است در دنیای مد جای میگیرد! البته مد امروزه به یک صنعت تبدیل شده است و در بسیاری از زمینهها خودش را گسترش داده است، حتی در حوزه روانشناسی هم میتوان به دنبال مدها گشت، مثلاً رواج پیجها و دورههایی که قرار است اعتماد به نفس یا خوددوستداری را در افراد تقویت کند،یاد میدهد چگونه انرژی مثبت در زندگی خود ایجاد کنید و... ،اگر به عمق این آموزشها برویم میبینیم عملاً جز یک تلقین گذرا و نتیجه آن، این آموزهها جایی در تغییر سبک زندگی افراد ندارند اما امروزه کمتر کسی را میتوانید پیدا کنید که عضو یکی از این پیجها نباشد یا در کلاسهایش شرکت نکرده باشد. حتی حوزههای تخصصیتر روانشناسی مثل «طرحواره» که بخشی از آن به «تلههای زندگی» میپردازد، امروزه یک تجارت حسابی شده است و بسیاری از ناآگاهان به عمق این رویکرد درمانی فقط در حال آموزش به مردم عادی هستند تا جایی که امروزه بیشتر کسانی که به اتاق درمانگران مراجعه میکنند گویی خودشان میدانند در چه تلههایی گرفتارند و سؤال این است که اگر میدانند پس در اتاق درمان چه میکنند؟ بله گاهی ما فریب میخوریم و در سطح دانستهها به صورت کلیشه وار در نوسانیم و همین میشود کلیشههای زندگی مدرن، میشود مد روز!
جراحیهای زیبایی نمونه دیگری از این کلیشهها است که از ابتدا بر اساس یک سود واقعی ایجاد نشدند. زیبایی تحمیلی زندگی مدرن خودش را بر انسان تحمیل کرد و حالا در دنیا بسیاری از عملهای زیبایی عملهایی است که لزومی به انجامشان نیست ،اما گویی بنا بر کلیشههایی که زندگی مدرن و خصوصاً فضای مجازی این دنیا، به انسان تحمیل میکند افراد احساس میکنند باید هر روز بخشی از ظاهر خود را تغییر دهند و نکته اینجاست که این مسأله در بسیاری مواقع تبدیل به اختلال هم میشود و افرادی هستند که به عملهای کوچک و بزرگ زیبایی اعتیاد پیدا میکنند، بهطوری که حتی خارج از موضوع جراحیهای زیبایی کلیشه ای هر چه لاغرتر بهتر خودش به اختلال خوردن میتواند بینجامد.
نکته مهم اینجاست که هر چقدر «خودپنداره» در افراد واقعی و «خود» قوی باشد میتواند در برابر کلیشهها مقاومت کند و اتفاقاً اینجاست که فرد میتواند به یک خود دوست داشتن حقیقی برسد، نه با رفتن در دورههای تلقینی! مقاومت در برابر آنچه تحمیل میشود و فرد بدون ذرهای سود و زیان حقیقی بنا به دیدگاه اجتماع به آن تن میدهد، اول تغییری بزرگ است، چون یک روز چاقی مد میشود و یک روز لاغری. یک روز ابروی باریک مد میشود و یک روز ابروی پهن. یک روز بینی عقابی مد میشود و... ،اما این مد شدن و کلیشهها سودش برای مردم نیست ،بلکه پشتش یک تجارت است که این اجبارهای غیرضروری را ایجاد میکند تا انگار انسان همیشه مشغول چیزی بیهوده باشد. چیزی را انتخاب کنیم که حقیقتاً برای وجودمان سودی داشته باشد؛ اینگونه زیباتریم.
دعوت به ضیافت تردستی یک شاعر
دکتر فاطمه آتشپیکر
شاعر و روزنامهنگار
«طوفان در زنجیر» کتابی با ۱۳۳ شعر سپید کوتاه با بسامد واژگانی چون «گل سرخ، سرباز، وطن، مادر، رنگینکمان، کودک، گندم، بوسه، سکوت، تنهایی و خدا» کشف لحظههای ویران انسان پریشان و مرموز امروزی را روایت میکند. فکر میکنم با دفتر ششم این شاعر روزنامهنگار مستندساز دو گونه میشود برخورد کرد؛ یک نگاهی گذرا به شعرها و سپردن آنها به حافظه و دیگر کندوکاوی کمی عمیقتر به آنچه وی بیادعا در این دفتر از خود به یادگار گذاشته. در نگاه اول گویی کیوان مهرگان آینهای برابر خودش و واژههایش گذاشته است و دیدن خویش را به خوانندههایش سپرده است یا شاید همان خواننده آینهاش شده است و در امتداد این دیدن و نگاه یا گناه متولد میشود یا گل سرخ و یا آنجا که برای رسیدن و دیدن خودش میدود و مخاطب هم به دنبالش و چنین است که همچنان شعر آفریده میشود.
بیشک زیباییهای پریمتیو وعاشقانه بعضی از شعرها چنان دلپذیر است که عمق خیال واژهها و تصویرشان در ذهن سبز میشود. از همه مهمتر زندگی عاشقانه و شهود شاعرانه در لحظه بیمکانی و بیزمانی تعدادی از شعرها شگرف و هویداست. البته در کنار شعرهای عاشقانه، دغدغهمندی اجتماعی شاعر وطندوستی چون کیوان مهرگان را نمیتوان نادیده گرفت.
به باور نگارنده، این لایه اول شعرهای مهرگان است. یعنی هر کس این کتاب را دست میگیرد میتواند این روایتهای متنوع را در شعر مهرگان لمس کند. اما وقتی در برخی اشعار این شاعر عمیق میشویم به تجربههایی منحصربهفرد در فرم روایت او بر میخوریم. مثلاً گنجاندن دو زمان مختلف در شعر یا تصویر دو حالت متضاد در شعر (شماره صفحه 100)
در این شعر چهار سطری شاعر دو حال مختلف شیدایی و ناکامی را در یک قاب به تصویر کشیده است. لایه سوم رفت و برگشتهای زمانی روایت شاعرانه است که تجربه نابی را با خوانندهای که معلوم نیست در چه زمانی است در میان میگذارد. در همین شعر صفحه 100، در سطر اول زمان گذشته است. در سطر دوم مضارع استمراری و در سطر پایانی آینده. این رفت و برگشتهای زمانی در اغلب اشعار این دفتر بهعنوان تجربهای منحصربهفرد مشاهده میشود.
یکی دیگر از لایههای دیگر این دفتر جابهجا شدن زاویه دید است. گاهی ما داستان کوتاه را از زاویه یک آینه میبینیم، گاهی از زاویه کسی که به درون آینه نگاه میکند و در بخش سوم زاویه دید به سوم شخص ارجاع پیدا میکند. (شعر صفحه 92)
در شعر صفحه 58 شاعر از مهارت فلیمساز بودنش بهدرستی استفاده کرده و یک روایت سینمایی چند لایه را به خواننده ارائه میکند. او از پلانهای خرد شروع کرده بعد یک تابلو را از نمای خیلی باز پیش چشم تماشاگر/ خواننده برپا میکند.
«طوفان در زنجیر» 133 شعر دارد که هر کدام میتواند ذهن را ساعتها به کار بگیرد که از اخبار تلخ این روزها فارغ و لختی به شعبده کلمات و تصویر و خیال و عصیان و سینما باهم مشغول شد. کیوان مهرگان در این دفتر بیسروصدا شما را به یک تردستی شاعرانه دعوت کرده است.
شاعر و روزنامهنگار
«طوفان در زنجیر» کتابی با ۱۳۳ شعر سپید کوتاه با بسامد واژگانی چون «گل سرخ، سرباز، وطن، مادر، رنگینکمان، کودک، گندم، بوسه، سکوت، تنهایی و خدا» کشف لحظههای ویران انسان پریشان و مرموز امروزی را روایت میکند. فکر میکنم با دفتر ششم این شاعر روزنامهنگار مستندساز دو گونه میشود برخورد کرد؛ یک نگاهی گذرا به شعرها و سپردن آنها به حافظه و دیگر کندوکاوی کمی عمیقتر به آنچه وی بیادعا در این دفتر از خود به یادگار گذاشته. در نگاه اول گویی کیوان مهرگان آینهای برابر خودش و واژههایش گذاشته است و دیدن خویش را به خوانندههایش سپرده است یا شاید همان خواننده آینهاش شده است و در امتداد این دیدن و نگاه یا گناه متولد میشود یا گل سرخ و یا آنجا که برای رسیدن و دیدن خودش میدود و مخاطب هم به دنبالش و چنین است که همچنان شعر آفریده میشود.
بیشک زیباییهای پریمتیو وعاشقانه بعضی از شعرها چنان دلپذیر است که عمق خیال واژهها و تصویرشان در ذهن سبز میشود. از همه مهمتر زندگی عاشقانه و شهود شاعرانه در لحظه بیمکانی و بیزمانی تعدادی از شعرها شگرف و هویداست. البته در کنار شعرهای عاشقانه، دغدغهمندی اجتماعی شاعر وطندوستی چون کیوان مهرگان را نمیتوان نادیده گرفت.
به باور نگارنده، این لایه اول شعرهای مهرگان است. یعنی هر کس این کتاب را دست میگیرد میتواند این روایتهای متنوع را در شعر مهرگان لمس کند. اما وقتی در برخی اشعار این شاعر عمیق میشویم به تجربههایی منحصربهفرد در فرم روایت او بر میخوریم. مثلاً گنجاندن دو زمان مختلف در شعر یا تصویر دو حالت متضاد در شعر (شماره صفحه 100)
در این شعر چهار سطری شاعر دو حال مختلف شیدایی و ناکامی را در یک قاب به تصویر کشیده است. لایه سوم رفت و برگشتهای زمانی روایت شاعرانه است که تجربه نابی را با خوانندهای که معلوم نیست در چه زمانی است در میان میگذارد. در همین شعر صفحه 100، در سطر اول زمان گذشته است. در سطر دوم مضارع استمراری و در سطر پایانی آینده. این رفت و برگشتهای زمانی در اغلب اشعار این دفتر بهعنوان تجربهای منحصربهفرد مشاهده میشود.
یکی دیگر از لایههای دیگر این دفتر جابهجا شدن زاویه دید است. گاهی ما داستان کوتاه را از زاویه یک آینه میبینیم، گاهی از زاویه کسی که به درون آینه نگاه میکند و در بخش سوم زاویه دید به سوم شخص ارجاع پیدا میکند. (شعر صفحه 92)
در شعر صفحه 58 شاعر از مهارت فلیمساز بودنش بهدرستی استفاده کرده و یک روایت سینمایی چند لایه را به خواننده ارائه میکند. او از پلانهای خرد شروع کرده بعد یک تابلو را از نمای خیلی باز پیش چشم تماشاگر/ خواننده برپا میکند.
«طوفان در زنجیر» 133 شعر دارد که هر کدام میتواند ذهن را ساعتها به کار بگیرد که از اخبار تلخ این روزها فارغ و لختی به شعبده کلمات و تصویر و خیال و عصیان و سینما باهم مشغول شد. کیوان مهرگان در این دفتر بیسروصدا شما را به یک تردستی شاعرانه دعوت کرده است.
عکسی که «نماد شهادت» شد
پیشانیبند «یا حسین» روی پیشانیاش بسته بود. عکس امام خمینی را روی سینهاش داشت و چفیه به کمرش بسته بود. همه اینها عکاس جنگ را مصمم کرد که یک عکس برای مادر شهید بگیرد. بحبوحه عملیات کربلای5 در جنوب کانال پرورش ماهی منطقه شلمچه روز دهم اسفند ماه سال ۶۵، احسان رجبی با دوربینش به دنبال ثبت تصاویر بود. وقتی به یک شهید رسید، ایستاد و با تعجب به چهره او نگاه کرد. امیر حاجامینی را میشناخت. صورتش غرق خون شده و راحت آرمیده بود؛ درنگ نکرد. ۲ عکس از او گرفت؛ یکی نمای نزدیک و دیگری نمای دور. این عکسها بعدها عنوان سمبل شهادت را به خود اختصاص داد.
احسان رجبی، شرایط جبهه در روز ۱۰ اسفند ماه سال ۱۳۶۵ در کانال پرورش ماهی را اینگونه شرح میدهد: «در این روز در شرق بصره کانال پرورش ماهی شرایط طوری بود که بچههای عکاس و فیلمبردار هم درگیر جنگ شدند چون باید آن منطقه حفظ میشد؛ ساعتها بچههای گروه عکس و فیلمبرداری از جمله شهیدان فلاحتپور، رودگری و سعید جانبزرگی در آنجا تلاش میکردند. دشمن اگر خط را میگرفت، ممکن بود آسیب جدی وارد شود و خیلیها اسیر و شهید شوند و منطقه را قیچی میکرد.»
بعد ادامه میدهد: «در منطقه نیرو خیلی کم بود؛ دسته شهید شاهحسینی هم آنجا بودند. یک فیلمی هست به نام «گلستان آتش» این فیلم نشان میدهد که چه اتفاقی در شرق بصره رخ داد. بچهها در واحد تبلیغات لشکر ۲۷ این فیلم را گرفتند و آقای آوینی آن را تدوین کرد؛ این فیلم شرح واقعه نبرد است. در آن شرایط، شهید پوراحمد جانشین گردان انصار و امیر حاجامینی و دوستان همراهی که داشتند، 5نفر آمدند و در همان فاصله که پشت خاکریزهای دشمن سینهکش خاکریز بودیم، خمپاره ۸۲ میلیمتری اصابت کرد و همه دوستان شهید شدند. در آن شرایط برای اینکه روحیه بچهها حفظ شود، سعید جانبزرگی به من گفت: «روی پیکر این بچهها گونی بکشیم.»
جنگ جانانه، مردانه و باغیرتی بود. رزمندهها ایستادگی میکردند. روی پیکر شهدا گونی میکشیدم. هرچه به چهره مبارک «امیر حاجامینی» نگاه کردم، دیدم نمیتوانم. دلیلش این بود که پیشانیبند «یا حسین» روی پیشانیاش بسته بود. عکس امام خمینی را روی سینهاش داشت و چفیه به کمرش بسته بود. خیلی قد و قامت زیبایی داشت. تنها چیزی که در آن لحظه به ذهنم خطور کرد، این بود که «من اینجا هستم، دوربین عکاسی دارم، یک عکس برای مادر این شهید بگیرم».
«شهید امیر حاجامینی» بیسیمچی گردان انصار لشکر حضرت رسول(ص) بود که ۵ دی ماه سال ۴۰ در روستای علیشار از توابع زرند ساوه چشم به جهان گشود و در روز ۱۰ اسفند ماه سال ۶۵ آسمانی شد. پیکر مطهرش در بهشت زهرا(س) قطعه ۲۹، ردیف ۶۰، شماره ۱۰ آرام گرفته است.
هنرمندان در فضای مجازی
فضای مجازی اهالی فرهنگ و هنر بخصوص آنهایی که هنرمند سینما هستند، به فوت ناگهانی زهره فکور صبور اختصاص داشت. برخی هنرمندان ونویسندگان هم آثارشان را معرفی و با مخاطبان خود درفضای مجازی به اشتراک میگذارند.
چهره ها
شبنم مقدمی بازیگر سینما با انتشار عکسی از پشت صحنه فیلم «آزمایشگاه» ساخته دکتر حمید امجد نوشته: «این عکس مال 10 سال پیش، پاییز سال ۱۳۹۰.اولین حسی که بعد از دیدن عکس بهم دست داد این بود که خداروشکر! همه آدمای توی عکس، زندهاند! صحیح و سالم… حالا گیرم 10 سال پیرتر! بعدش دلم تنگ شد…برای روزای کمی بهتر، که کمی راحتتر میشد خندید، کمی راحتتر میشد کنار هم بود، دست کم همدیگه رو براحتی میشد بغل کرد!»
مرجان ریاحی کارگردان هم به بهانه موفقیت جهانی فیلم کوتاه «امروز جمعه است» به کارگردانی محمد آهنگر به نقل خاطره از زمان نوشتن این فیلمنامه پرداخت: «فیلمنامه فیلم کوتاه «امروز جمعه است» را در سختترین شرایط روحیام نوشتم. در زمانی که همزمان سوگوار مرگ پدرم و دونفر از اقوام نزدیکم بودم. نوشتنش حدود یک ماه طول کشید ویادم است 15 روز اول را از خانه بیرون نرفتم.»
مهدی پاکدل بازیگر سینما با انتشار کلیپی از فیلم جیران به کارگردانی حسن فتحی و تهیه کنندگی اسماعیل عفیفه نوشته: «سه قسمت همراه عاشقانه «جیران» بودیم و عشق سیاوش و خدیجه را بهتماشا نشستیم، اما این تازه شروع این عاشقانه است! منتظر اوج داستان باشید.»
محمد کارت بازیگر و کارگردان که مستند سینمایی «آوانتاژ» را ساخته از پخش این مستند از طریق یکی از شبکههای نمایش خانگی خبر داده و نوشته: «این مستند که از دهم اسفند ماه از فیلیمو پخش میشود، مستندی که الان پنج سال از ساختنش میگذره و دیگه سازندهاش نیستم مخاطبشم و خیلی دوستش دارم.چون تلاش کردم روحش شریف و نفسش گرم باشه.چون دوست داشتم جان کلامش واسه مخاطب تأمل برانگیز باشه تا بعد دیدنش به حال خوبتری برسه.چون تلاش کردم برخلاف خیلی از مستندهای اجتماعی باری روی دوش سوژهاش نباشه بلکه بار از دوششون برداره و تک تک سوژههاش بتونن به حضورشون افتخار کنن.دوستش دارم چون میتونه بگه.توی همه ابعاد زندگی، ما اگر ته خطم باشیم با قدرت اراده میتونیم ورق رو برگردونیم. ما تو هر موقعیتی میتونیم قهرمان زندگی فردی خودمون باشیم، ما محور جهان خودمونیم.»
حسین پاکدل نویسنده و کارگردان درباره تئاتر «احتمالات» به نویسندگی و کارگردانی علی شمس نوشته: «چه موجود عجیبی است این علی شمس. تازه معلوم شد نباید اینطوری نگاهش کرد، کلیاش توی زمین است. اعجوبه است این بشر. آدم از این همه فهم، این همه تسلطاش به واژه، تاریخ، درام، پارودی، هجو، دراماتورژی، لجاش درمیآید. از وسعت ذهن سیالاش، قدرت رؤیاپردازی بدیعاش، بازیگوشیهای طنازانهاش فقط میشود حیرت کرد. حالا نوشته هیچ، که یک اتفاق است. کارگردانی هم اینجا غوغاست. طراحی صحنهاش، جلوههای ویژهاش. نورپردازیاش، وای موسیقیاش را دیگر نگو، هوش رباست. بازیها که یکی از یکی بهتر. مگر میشود؟ چه توانی، چه قدرتی، چه تسلطی، یاخدا! چه میکنند روی صحنه! کلاً این نمایش یک کلاس درس است. آنقدر چیز برای یاد گرفتن توش هست که مغز آدم هنگ میکند. فقط میتوانم بگویم با تمام وجود بهشان حسودی کردم! به تکتکشان. هر که هرچه میخواهد بگوید. من الان یک حسود تمام عیارم!تا آخر اسفند هرشب دارد اجرا میشود. در تئاتر شهر. چهارسو. ساعت هشت.»
دیگه چه خبر
رضا اسماعیلی شاعر،آخرین سروده خود را در صفحهاش منتشر کرد:«بُگذار /به این سنگ قبرها/دلخوش باشد/به حافظ قَسم/مَرگ/«آدم» شناس خوبی نیست:/هرگز نمیرد آن که دلش/زنده شد به عشق!»
خبر نمایش فیلم «آقای صیاد را ول کنید» ساخته مریم ملک مختار و نیز نشست گفتوگو با محمد صیاد و کارگردان فیلم در جشنواره فیلم تصویر را محمد نوروزی با عکسی در صفحه خود منتشر کرده است. او درباره این فیلم نوشت: «مراحل ساخت «آقای صیاد را ول کنید!» که حاصل بیش از ۵۰ ساعت گفتوگوی ضبط شده با محمد صیاد است، بیش از سه سال به طول انجامیده است. تدوین این مستند از ترکیب عکسها و خاطرات او از اولین روزهای انقلاب، دوران جنگ و دیگر رویدادهای مهم اجتماعی و سیاسی ایران با رویکردی خلاقانه توسط سهند صمدیان، انجام شده است. ترکیب صدای فیلم توسط محمدرضا دلپاک انجام شده است و طراحی پوستر و تیتراژ، آخرین فعالیت هنری زنده یاد مهرداد ذوالنور است. «آقای صیاد را ول کنید» که تولید مرکز فیلم تصویر است، در بخش نیمه بلند پانزدهمین جشنواره بینالمللی سینماحقیقت به نمایش درآمد و جایزه دبیر جشنواره را برای سوژه منحصر بهفرد فیلم به دست آورد.»
چهره ها
شبنم مقدمی بازیگر سینما با انتشار عکسی از پشت صحنه فیلم «آزمایشگاه» ساخته دکتر حمید امجد نوشته: «این عکس مال 10 سال پیش، پاییز سال ۱۳۹۰.اولین حسی که بعد از دیدن عکس بهم دست داد این بود که خداروشکر! همه آدمای توی عکس، زندهاند! صحیح و سالم… حالا گیرم 10 سال پیرتر! بعدش دلم تنگ شد…برای روزای کمی بهتر، که کمی راحتتر میشد خندید، کمی راحتتر میشد کنار هم بود، دست کم همدیگه رو براحتی میشد بغل کرد!»
مرجان ریاحی کارگردان هم به بهانه موفقیت جهانی فیلم کوتاه «امروز جمعه است» به کارگردانی محمد آهنگر به نقل خاطره از زمان نوشتن این فیلمنامه پرداخت: «فیلمنامه فیلم کوتاه «امروز جمعه است» را در سختترین شرایط روحیام نوشتم. در زمانی که همزمان سوگوار مرگ پدرم و دونفر از اقوام نزدیکم بودم. نوشتنش حدود یک ماه طول کشید ویادم است 15 روز اول را از خانه بیرون نرفتم.»
مهدی پاکدل بازیگر سینما با انتشار کلیپی از فیلم جیران به کارگردانی حسن فتحی و تهیه کنندگی اسماعیل عفیفه نوشته: «سه قسمت همراه عاشقانه «جیران» بودیم و عشق سیاوش و خدیجه را بهتماشا نشستیم، اما این تازه شروع این عاشقانه است! منتظر اوج داستان باشید.»
محمد کارت بازیگر و کارگردان که مستند سینمایی «آوانتاژ» را ساخته از پخش این مستند از طریق یکی از شبکههای نمایش خانگی خبر داده و نوشته: «این مستند که از دهم اسفند ماه از فیلیمو پخش میشود، مستندی که الان پنج سال از ساختنش میگذره و دیگه سازندهاش نیستم مخاطبشم و خیلی دوستش دارم.چون تلاش کردم روحش شریف و نفسش گرم باشه.چون دوست داشتم جان کلامش واسه مخاطب تأمل برانگیز باشه تا بعد دیدنش به حال خوبتری برسه.چون تلاش کردم برخلاف خیلی از مستندهای اجتماعی باری روی دوش سوژهاش نباشه بلکه بار از دوششون برداره و تک تک سوژههاش بتونن به حضورشون افتخار کنن.دوستش دارم چون میتونه بگه.توی همه ابعاد زندگی، ما اگر ته خطم باشیم با قدرت اراده میتونیم ورق رو برگردونیم. ما تو هر موقعیتی میتونیم قهرمان زندگی فردی خودمون باشیم، ما محور جهان خودمونیم.»
حسین پاکدل نویسنده و کارگردان درباره تئاتر «احتمالات» به نویسندگی و کارگردانی علی شمس نوشته: «چه موجود عجیبی است این علی شمس. تازه معلوم شد نباید اینطوری نگاهش کرد، کلیاش توی زمین است. اعجوبه است این بشر. آدم از این همه فهم، این همه تسلطاش به واژه، تاریخ، درام، پارودی، هجو، دراماتورژی، لجاش درمیآید. از وسعت ذهن سیالاش، قدرت رؤیاپردازی بدیعاش، بازیگوشیهای طنازانهاش فقط میشود حیرت کرد. حالا نوشته هیچ، که یک اتفاق است. کارگردانی هم اینجا غوغاست. طراحی صحنهاش، جلوههای ویژهاش. نورپردازیاش، وای موسیقیاش را دیگر نگو، هوش رباست. بازیها که یکی از یکی بهتر. مگر میشود؟ چه توانی، چه قدرتی، چه تسلطی، یاخدا! چه میکنند روی صحنه! کلاً این نمایش یک کلاس درس است. آنقدر چیز برای یاد گرفتن توش هست که مغز آدم هنگ میکند. فقط میتوانم بگویم با تمام وجود بهشان حسودی کردم! به تکتکشان. هر که هرچه میخواهد بگوید. من الان یک حسود تمام عیارم!تا آخر اسفند هرشب دارد اجرا میشود. در تئاتر شهر. چهارسو. ساعت هشت.»
دیگه چه خبر
رضا اسماعیلی شاعر،آخرین سروده خود را در صفحهاش منتشر کرد:«بُگذار /به این سنگ قبرها/دلخوش باشد/به حافظ قَسم/مَرگ/«آدم» شناس خوبی نیست:/هرگز نمیرد آن که دلش/زنده شد به عشق!»
خبر نمایش فیلم «آقای صیاد را ول کنید» ساخته مریم ملک مختار و نیز نشست گفتوگو با محمد صیاد و کارگردان فیلم در جشنواره فیلم تصویر را محمد نوروزی با عکسی در صفحه خود منتشر کرده است. او درباره این فیلم نوشت: «مراحل ساخت «آقای صیاد را ول کنید!» که حاصل بیش از ۵۰ ساعت گفتوگوی ضبط شده با محمد صیاد است، بیش از سه سال به طول انجامیده است. تدوین این مستند از ترکیب عکسها و خاطرات او از اولین روزهای انقلاب، دوران جنگ و دیگر رویدادهای مهم اجتماعی و سیاسی ایران با رویکردی خلاقانه توسط سهند صمدیان، انجام شده است. ترکیب صدای فیلم توسط محمدرضا دلپاک انجام شده است و طراحی پوستر و تیتراژ، آخرین فعالیت هنری زنده یاد مهرداد ذوالنور است. «آقای صیاد را ول کنید» که تولید مرکز فیلم تصویر است، در بخش نیمه بلند پانزدهمین جشنواره بینالمللی سینماحقیقت به نمایش درآمد و جایزه دبیر جشنواره را برای سوژه منحصر بهفرد فیلم به دست آورد.»
عکس نوشت
بَرم دِلک محوطهای باستانی در نزدیکی شهر شیراز است که با نقشبرجسته شاهزاده زن ساسانی، بهرام دوم و شاپور اول ساسانی شناخته میشود که در سالهای اخیر مکرر نسبت به نابودی تدریجی این نقوش برجسته هشدار داده شده است. پس از این هشدار اکنون برای تعطیلی هرچه زودتر این معدن اقداماتی صورت گرفته است./ایسنا
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
«مورچهخوار» پشتپرده شاخهای مجازی را افشاگری میکند
-
جنگ، آنگونه که هست
-
چگونه زیباتر باشیم؟
-
دعوت به ضیافت تردستی یک شاعر
-
عکسی که «نماد شهادت» شد
-
هنرمندان در فضای مجازی
-
عکس نوشت
اخبارایران آنلاین