نماد سازگاری منافع ملی و مصالح امت اسلامی
حجتالاسلام دکتر منصور میراحمدی
مدیر گروه علومسیاسی دانشگاه شهید بهشتی
با ظهور دولت سرزمینی (ملی) بهدنبال قرارداد وستفالی در سال 1648 در اروپا، مناسبات بین دولتهای جدید بر پایه مفهوم «منافع ملی» تنظیم شد. روابط بینالملل از این پس با وصف مدرن از روابط بینالملل به معنای مبادلات و ارتباطات واحدهای بینالمللی به مفهوم قدیم آن متمایز شد. این تحول بتدریج زمینهساز شکلگیری دانش روابط بینالملل پس از جنگ جهانی اول شد. در این دانش نظریههای گوناگونی توسط نظریهپردازان آن مطرح شد که در صدد فهم واقعیت روابط بینالملل جدید از یک سو و تبیین الگوهای مختلف حاکم بر این روابط از سوی دیگر بودند. این نظریهها در کمی بیش از نیم قرن، ادبیات نظری انبوهی را در این دانش نوپا فراهم ساختند.
در دنیای اسلام، اما، با آشنایی مسلمانان با این تحولات و مفهوم جدید «دولت ملی» منازعات نظری پردامنهای آغاز شد. اندیشمندان اسلامی بویژه فقیهان در مواجهه با این مفهوم، از امکان و امتناع به رسمیت شناختن دولت ملی بهعنوان واحد بینالمللی بحثهای گوناگونی به میان آوردند. در حالی که دستهای از آنان که با عنوان فقهای سنتی یا سلفی بازشناخته میشوند، با تکیه بر مفهوم «دار» و تقسیم دیرینه آن به «دارالاسلام» و «دارالکفر» و... و در نتیجه تمایز ذاتی مفهوم «امت اسلامی»، به امتناع معادلسازی آن با مفهوم دولت ملی میاندیشیدند، دستهای دیگر با رویکردی نوگرایانه به امکان معادلسازی آن از طریق شاخصسازی مفهوم دولت ملی و تطبیق آن بر شاخصهای مفهوم امت اسلامی یا حداقل با توسل به مفهوم «اضطرار» باور داشتند. اگر چه ادبیات گرانسنگی در دنیای اسلام در این منازعه نظری تولید شده است، با وجود این، همچنان این نزاع و گفتوگوی علمی ادامه دارد.
بیتردید، منازعه نظری مذکور تأثیر زیادی بر تعیین حکم شرعی رفتار بازیگران مسلمان در عرصه بینالمللی بر جای گذاشته است. فقیهان مذکور در جایگاه کشف و تبیین احکام شرعی ناظر به رفتار مسلمانان در این عرصه، تکلیف آنان را در رفتار بر پایه مفهوم منافع ملی یا مصالح امت اسلامی بیان کردهاند. در حالی که برخی از فقها در دستگاه فقه سنتی و سلفی، در برابر دوگانه «منافع ملی» و «مصالح امت اسلامی» مسلمانان ناگزیر از ترجیح مصالح امت اسلامی بوده و مفهوم منافع ملی را فاقد هرگونه مبنای شرعی و فقهی میدانستند، فقهای نوگرا در صدد سازگاری دو مفهوم «منافع ملی» و «مصالح امت اسلامی» برآمده، از امکان رفتار بر پایه منافع ملی سخن به میان آوردهاند. اگرچه فقیهان نوگرا برغم پشتوانه مفهومی و نظری دیرینه در سنت فقهی اما با تلاش سترگ خود توانستهاند در دوران معاصر ادبیات فقهی قابلتوجهی را تولید کنند. به نظر میرسد در عرصه عمل چگونگی سازگاری منافع ملی و مصالح امت اسلامی همچنان دغدغه دولتهای اسلامی و بازیگران مسلمان در عرصه بینالمللی است.
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در جایگاه فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، اما، توانست در عرصه بینالمللی بر پایه «منافع ملی» و «مصالح امت اسلامی» رفتار کند. او که در دوران دفاع مقدس ملت ایران و در جایگاه فرمانده لشکر 41 ثارالله نقش بسیار مهمی در تأمین امنیت ملی بهعنوان یکی از مهمترین مصادیق منافع ملی ایفا کرد و در دوران پس از آن نیز نقش تعیینکنندهای در برقراری امنیت در منطقه جنوب شرق ایران داشت، در واپسین دوران عمر خود از سال 1376 نقش برونمرزی بسیار مهمی در جایگاه فرماندهی نیروی قدس سپاه بر عهده گرفت. این دوران از زندگی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بیتردید نمایانگر تلاش ارزنده وی در راستای سازگاری منافع ملی و مصالح امت اسلامی است.
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در این دوران از زندگی خود اقدامات متعددی انجام داد که به وضوح سازگاری منافع ملی و مصالح امت اسلامی را در آنها میتوان مشاهده کرد. وی با بهرهگیری از تجربه ارزنده خود در دوران قبل از تصدی فرماندهی نیروی قدس سپاه، تقویت امنیت و اقتدار ملی ایران را در سطح فراملی در پیش گرفت. او در این دوران با اعتقاد به پیوند ناگسستنی میان تقویت امنیت ملی ایران و مصالح امت اسلامی افزون بر تأمین امنیت، دو فعالیت اساسی را در دنیای اسلام و بویژه منطقه غرب آسیا در دستور کار خود و نیروی قدس سپاه قرار داد:
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی مهمترین راهکار تأمین امنیت در کشورهای اسلامی در راستای عظمت امت اسلامی را حضور و مشارکت میدانی مردم میداند. وی با ارتباط بسیار گسترده با مردم، تشکلها و نهادهای مردمی، بزرگان و شخصیتهای ذینفوذ مردمی و... اعتماد بسیار زیادی را در میان آنان بهدست آورد. این اعتماد به مثابه مهمترین مؤلفه تولید سرمایهاجتماعی زمینهساز نقش تعیینکننده وی در بسیج مردمی در عرصههای مختلف و بویژه تأمین امنیت شد. وی با تکیه بر این سرمایه بنیادین نقش اساسی در سازماندهی نیروهای مردمی در برخی کشورهای اسلامی، همچون حشد الشعبی در عراق، در راستای مصالح امت اسلامی ایفا کرد.
از آنجا که استراتژی امریکا و اسرائیل در منطقه غرب آسیا در اولویت نخست دولتهای «دست نشانده» است و این استراتژی با شعار تحقق دموکراسی در این منطقه ناسازگار مینماید، در اولویت دوم امریکا و اسرائیل دولت «ضعیف» قرار گرفته است. دولت ضعیف، دولتی است که باوجود برخورداری از ساختارهای قانونی و برخاسته از رأی مردم، از نظر کارکردی در وضعیت ناکارآمدی قرار دارد. در برخی از کشورهای این منطقه چنین دولتهایی روی کار آمده؛ دولتهایی که بشدت در وضعیت «شکننده»ای قرار دارند. سردار شهید حاج قاسم سلیمانی با درک این واقعیت، تلاش بسیار ارزندهای در جهت تقویت دولتهای مردمی به انجام رساند. وی ارتباط مستحکمی با این دولتها برقرار کرده، با مشورتهای بموقع گامهای اساسی در جهت تقویت پایههای اقتدار این دولتها برداشت.
تقویت حضور و مشارکت مردمی در کنار تقویت اقتدار دولتهای مردمی در منطقه غرب آسیا به مفهوم شکلگیری و تقویت الگوی «مردمسالاری دینی» بهعنوان الگوی رقیب «لیبرال دموکراسی» در استراتژی دولتسازی امریکا در این منطقه است که سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در معرفی و حمایت ازاین الگوی نوپای نظام سیاسی دینی و دموکراتیک نقش اساسی ایفا کرد. تقویت الگوی مردمسالاری دینی از سویی بیانگر یکی از مهمترین مصادیق منافع ملی ایران در دوران پس از انقلاب اسلامی است و از سوی دیگر نشاندهنده پیوند این منفعت ملی با مصلحت امتاسلامی است. پر واضح است که مصلحت برتر امت اسلامی در کارزارالگوهای دولت، تحقق و تقویت الگوی «مردمسالاری دینی» در دنیای اسلام است چراکه در چنین وضعیتی دنیای اسلام نه شاهد دولتهای «سکولار» خواهد بود که مرجعیت دین را در زندگی سیاسی اجتماعی انکار کنند و نه دولتهای «اقتدارطلب و افراطی» که خواست و اراده مردم را نادیده انگارند. سردار شهید حاج قاسم سلیمانی شخصیتی در تراز استراتژی کلان جمهوری اسلامی از یک سو و همزمان استراتژی مصلحتگرایانه امت اسلامی از سوی دیگر است. ویژگیهای برجسته چنین شخصیتی است که او را امروزه به نماد سازگاری منافع ملی و مصلحت امت اسلامی بدل کرده است.
الگوی مدیریتی سردار شهید سلیمانی
مظهر قدرت هوشمند ایران
حجتالاسلام دکتر سید کاظم سیدباقری
مدیر گروه سیاست پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
1. شفقت سردار به مردم
حاج قاسم را می توان مظهر فرمانده تراز در اندیشه سیاسی-دفاعی اسلام دانست. بسیاری از ویژگیهای یک فرمانده برتر در اندیشه اسلامی در شخصیت ایشان جلوهگر شده بود. یکی از مهمترین این شاخصها که مردم با آن همراه شدند و آن را با همه وجود دریافتند، شفقت و مهربانی بیریای ایشان نسبت به مردم و دیگران بود. اصل شفقت به معنای آن است که فرد خود را به جای دیگری قرار دهد و تلاش کند تا رنجها، سختیها و دردهای دیگران را در عمق جان خویش، دریابد و با آنان همدردی و همدلی کند. شفقت، مهربانی، نیکخواهی، همدلی و همدردی با دیگر انسانها، نشانی مهم و بنیادین از حضور اخلاق در جان و نهان فرد قدرتمند است. فرماندهان و قدرتمندانی که این خصلت را داشته باشند، در درون خود به اعتدال میان چند قوه دست یافتهاند و میتوانند خود را به جای دیگران قرار دهند؛ امری که میتواند مهربانی را در اجزا و ارکان نظام سیاسی، به جریان اندازد و حرکت جامعه را در فراگیری آموزههای اخلاقی، سرعت بخشد.
در حدیثی از امام صادق(ع) ایشان بر چند امر تأکید میکند که به نحوی هر کدام از آنها مصادیقی از اصل اخلاقی «شفقت» به شمار میآیند، یکی آن است که مسلمانها بکوشند تا دلهای خود را به یکدیگر نزدیک سازند: «الْاجْتِهادُ فِی التَّواصُلِ» دیگری، همکاری به همراه محبت است: «وَالتَّعاوُنُ عَلَی التَّعاطُفِ» و اینکه آنان نسبت به نیازمندان، غمخواری، همدردی و یاریگری داشته باشند: «وَالْمُواساة لِاهْلِ الْحاجَه» و بعضی بر برخی دیگر عاطفه و محبت ورزند: «وَتَعاطُفُ بَعْضِهِمْ عَلی بَعْضٍ».
سپس امام(ع) میفرماید، همۀ این امور برای آن است تا آنگونه باشید که خداوند به شما دستور داده است که «رحماء بینهم»: حَتّی تَکونُوا کما امَرَکمُالله عَزَّوَجَلّ رُحَماءُ بَینَهُمْ. (حرّ عاملی، وسائل الشیعه؛ ج 8، ص 552.)
سردار سلیمانی یکی از مصداقهای شاخص عمل به این روایت بود، برجستگی این امر از آنجاست که در میان حاکمان و شهروندان، اهمیتی دوچندان دارد که با قدرت خویش میتوانند بسترهای این همکاری و همدلی را در جامعه فراهم سازند. حضرت علی(ع) از بزرگ فرماندهانی است که همواره کارگزاران خود را به کارآمدی گسترده فضیلت شفقت برای فرمانروایان تأکید کرده است و در نامه 53 نهجالبلاغه، به مالک چنین سفارش می کند که از لشکریان خود کسی را به فرماندهی قرار ده که دیر خشم میگیرد و عذرپذیرتر است و نسبت به ضعفا، مهربان است.
لذا حضرت علی(ع) در این نامه خطاب به مالک اشتر، بهعنوان یک فرمانده برجسته، میفرماید: «مهربانی بر رعیت را برای دل خود پوششی گردان و مهرورزی و لطف به آنان را سرلوحه کار خود قرار بده.» همچنین در نامه 27 به «محمد بن ابی بکر» والی مصر توصیه مینماید: «در برابر رعیت فروتن باش و آنان را با گشادهرویی و نرمخویی بپذیر.»
فرمانده و قدرتمند، آنگاه به سهمی بلند از اخلاق دست مییابد که نسبت به دیگران، همدلی و همدردی داشته باشد و بتواند از پیامد تصمیمها و دیدگاههای خود در زندگی آنان، تصوری دستکم اجمالی، داشته باشد، در این صورت، او میتواند، رنج مردم را رنج خود بداند و شادی آنان را شادی خود. بیسبب نیست که آن همه سفارش برای سادهزیستی حاکمان وجود دارد و اینکه حاکم باید سطح زندگی خود را با پایینترین اقشار جامعه، هماهنگ سازد، این امر برای آن است تا او بتواند درد و غم آنان را دریابد و برای حل آن، برنامهای دقیق داشته باشد. با وجود این روحیه بود که مردم با سردار سلیمانی، احساس همراهی و همدلی میکردند و او را از خود میدانستند، با آنکه ایشان اصولاً فرماندهی نظامی بود.
2.همذاتپنداری مردم با سردار
وجود شفقت در جان سردار و البته دیگر ویژگی های عالی روحی مانند شکیبایی، سعه صدر، طبع بلند، روحیه عدالتطلبی، رفتار حکیمانه و درگیر نشدن در مجادلات سطحی و بیثمر سیاسی، موجب شد تا مردم با شهید سلیمانی احساس همراهی و همذاتپنداری کنند. مردم احساس میکردند که او از زبان آنان حرف میزند و برای آنان تلاش میکند، لذا شهادت او هم برای مردم سنگین بود و آن را بزرگ داشتند. این مسأله، امری کلیدی برای افزایش قدرت نرم در جمهوری اسلامی به شمار میآید و هشداری برای همه است که اگر میخواهیم قدرت نرم و سخت و جایگاه ایران، تقویت شود باید رویه و روش سردار را پی بگیریم.
3. سردار سلیمانی، یکی از جلوههای قدرت نرم جمهوری اسلامی
جوزفنای در دهه ۱۹۹۰ میلادی در زمینه «قدرت نرم» نظریهپردازی کرد و در سال ۲۰۰۴ سوزان ناسل در امریکا تعبیر «قدرت هوشمند» را به کار برد و این اصطلاح را برای نقد دیدگاه جوزفنای استفاده کرد و گفت که قدرت هوشمند استفاده از هر دو قدرت نرم و سخت با تلفیق عقلانی، فعال، پویا و دور از تعصب رفتاری و تعاملات مکانیکی است.
تلفیق قدرت سخت و نرم کاری هنرمندانه است و هر کسی توان به کارگیری آن را ندارد. امریکا هم قدرت نرم و هم قدرت سخت فراوان دارد، ولی ترامپ هرگز نتوانست از ظرفیت تلفیقی این دو بهصورت هوشمندانه استفاده کند ،بلکه گاه بر خلاف آن عمل کرده است، که به شهادت رساندن سردار سلیمانی یکی از جلوههای آن است.
اما شهید سلیمانی «مظهر قدرت هوشمند در ایران» است. ایشان ضمن استفاده هوشمندانه، سنجیده و بجا از قدرت سخت نظام اسلامی در عرصه نظامی و میدان مبارزه با دشمنان، در عین حال در حیطه مأموریت اش، دیپلماتی کاملاً فعال، زیرک با فهمی عمیق نسبت به توانمندیهای جبهه خودی و دشمن بود و روابط صمیمانه با همه نیروهای فعال در جبهه مقاومت برقرار کرده بود و توانسته بود با همه کسانی که در این جبهه حضور دارند ارتباط مشفقانه برقرار کند، لذا بسیاری از نیروهای جبهه مقاومت، شیفته روش و منش ایشان بودند. او توانست با بهره از ظرفیتهای وجودی خود بهعنوان فرمانده موفق اسلامی، همراهی مردم و نیروهای مقاومت را بهوجود آورد و با تلاش و تکاپو، همدلی و همکاری مشتاقانه با یکدیگر را در جبهه مقاومت نهادینه سازد و این همان سرمایه بزرگی است که باید از آن محافظت کرد و در دیگر عرصههای نظام نیز پیگیری کرد و از کشمکشهای بیحاصل سیاسی دست کشید.
تدبیر حاج قاسم برای صدور انقلاب اسلامی
تربیت سیاسی سردار
دکتر علی شیرخانی
رئیس انجمن مطالعات سیاسی حوزه علمیه
در طرح مباحث رهبر معظم انقلاب در خصوص گامها و نقشه راه «نهضت اسلامی ایران» چندین مرحله بیان شده است که عبارتند از: انقلاباسلامی، دولت اسلامی، نظام سیاسی اسلامی، جامعه اسلامی و تمدن نوین اسلامی. بر اساس این دیدگاه، اگر بخواهیم به تمدن نوین اسلامی برسیم که در مراحل پنجگانه طی طریق مینماید و تمدن نوین اسلامی غایت آن مراحل محسوب میشود، ناگزیر باید یک مرکزیتی داشته باشیم. از اوایل انقلاب این مرکزیت گفته میشد و در باب استراتژی ملی و بحث تئوری ام القری نیز مطرح شده است و ایران از اوایل انقلاب اسلامی بهعنوان مرکز وام القری مطرح بوده است ولی جنگ تحمیلی مانع از تثبیت این امر شد و به نظر میرسد اقدامات شهید قاسم سلیمانی در کشورهای مختلف، چه همسو با ایران باشند و چه نباشند، بحث ام القرایی را برای ایران در میان کشورهای جهان و قدرتهای جهانی، جاانداخت. حال وظیفه ما است که بتوانیم این ام القری و مرکز ثقل را به نحو مطلوب تداوم دهیم که هم تثبیت قویتر صورت گیرد و هم تداوم داشته باشد.
در میان جریانهای مختلف بعد از انقلاب اسلامی در خصوص بحث صدور انقلاب اسلامی دیدگاههای مختلفی وجود دارد که سه دسته را میتوان برشمرد:
الف) یک دسته قائل به عدم صدور انقلاب بودند. ب)عدهای دیگر معتقد بودند که از آغاز انقلاب باید در کشورهای مختلف حضور داشته باشیم و صدور انقلاب را عملیاتی کنیم. اقداماتی هم در این زمینه انجام دادند که موفق نبود. ج) دیدگاه سوم با تکیه بر دیدگاه حضرت امام خمینی(ره) بود. معتقدان به این باور، تأکید داشتند که ما باید مفاهیم انقلاب اسلامی را بهصورت نرمافزاری به کشورهای مختلف صادر کنیم و این مفاهیم اگر صادر شود ظرفیت وجودی برای آن کشورها ایجاد خواهد کرد و مردم به انقلاب متمایل میشوند و آن کشورها خودشان به پا میخیزند و آیه لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ، تحقق عینی پیدا میکند.
به نظر میرسد در تحقق عینی آیه لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی موفق بوده است. این شیوهای است که شهید قاسم سلیمانی توانست آن را عملیاتی کند چرا که در کشورهای منطقه، انقلابیون و کسانی را که انگیزه مبارزه علیه ظلم و ستم داشتند، حول محور مقاومت گرد هم آورد تا در فکر قیام علیه ظلم و ستم باشند و توانست به نوعی قیام و خیزش را در این کشورها جا اندازد و رفتار این شهید نیز حکایت از این اقدام دارد.
جنبه دیگر اقدامات این شهید سرافراز را میتوان اینگونه بیان کرد که سه مفهوم «استعمارزدایی»، «جهانسومگرایی» و «پسااستعمارگرایی» به نوعی سه موج در روابط بینالملل هستند. موج نخست تلاشی برای کسب استقلال سیاسی و حقوقی بوده است که میشود «استعمارزدایی»؛ یعنی مبارزات آزادیخواهی و آزادیبخشی. موج دوم، مبارزه و مقاومت برای کسب برابری اقتصادی است که در جهانسومگرایی و جنبش عدم تعهد وجود دارد. یعنی کشورهایی در جهان سوم پیدا شدند که دنبال یک نوع نظم اقتصادی متمایزی بودند که اگر با آن اولی جمع کنید، میشود تلاش برای یک نظم سیاسی-اقتصادی فرااستعماری.
موج سوم مبارزه برای کسب استقلال فرهنگی است که حتی در ادبیات روابط بینالملل هم رایج است. مشخصاً هدلی بول بهعنوان یک نظریهپرداز میگوید: سه موج شورش علیه غرب در نظام بینالملل بوده که موج سومش مبارزه و مقاومت برای کسب استقلال فرهنگی است، یعنی مقابله با استعمار فرانوین. مفهومی بهنام «تجدیدنظر طلبی» است. این اصطلاح را به کشورها و بازیگرانی اطلاق میکنند که نظم حاکم سلطه را نمیپذیرند. البته از نگاه گفتمان غالب، تجدیدنظر طلبی بار منفی دارد، ولی یکی از شاخصهای «گفتمان مقاومت» همانا تغییر نظم موجود است. یعنی ما نظم موجود را ناعادلانه میدانیم و میخواهیم آن را تغییر دهیم. پنجمین نظریه که به نوعی به بحثهای مقاومت نزدیک میشود، «نظریه وابستگی» است.
شهید قاسم سلیمانی هم، تقریباً از سال 1376 شمسی که فرمانده سپاه قدس شد به مرور توانست در کشور و منطقه و حتی جهان، این اندیشه و باور را ایجاد کند که میشود در برابر یک قدرت مادی توانگر و مستکبر، مقاومت انجام داد و این دیدگاه و باور را روز به روز شکوفاتر کرد و در نهایت به مرحلهای رسید که محور مقاومت را در منطقه تأسیس کرد. از سوی دیگر، نکته حائز اهمیت این است که شهید سلیمانی توانست با تدبیرهایی بهعنوان یک نظامی و بهعنوان دیپلمات و استراتژیست، مقدمات برقراری روابط راهبردی و شبه راهبردی با کشورهایی که با ما همخوانی مذهبی نیز ندارند و برخی اوقات نیز علیه هم بودهاند؛ ایجاد کند. همچنین اینکه توانست این روابط راهبردی را با کشورهای دیگر از جمله روسیه نیز به سامان برساند.
مهمترین دستاورد و اقدام عملی شهید سلیمانی که میتوان از آن یاد کرد این بود که با تولید و تشکیل گفتمان مقاومت، سوریه حفظ شد، مقاومت لبنان قویتر شد، حشد الشعبی در عراق شکل گرفت و بهعنوان یک نیروی رسمی نظامی عراق در ساختار نیروهای مسلح قرار گرفت، در یمن نیز انصارالله بهعنوان تأثیرگذارترین عنصر در آن کشور نقش ایفا میکند و نیروهای فاطمیون افغانستان، حیدریون پاکستان و الحرس الجمهوری سوریه و صدها جریان مختلف در سراسر دنیا نیز از یادگارهای مکتب شهید سلیمانی هستند.