ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
پیامبر خدا (ص):
هر که خواهد خداوند از جایی که گمان ندارد روزی اش ببخشد، باید بر خدا توکّل کند.
ارشاد القلوب، صفحه ۱۲۰
هر که خواهد خداوند از جایی که گمان ندارد روزی اش ببخشد، باید بر خدا توکّل کند.
ارشاد القلوب، صفحه ۱۲۰
علی دهکردی: با هر کارگردانی شروع به تجربه اندوختن میکنیم
زمانی پای خاطرات استادانی همچون علی نصیریان، محمدعلی کشاورز، داوود رشیدی و عزتالله انتظامی مینشستم. برایم جالب بود که چطور این استادان با جایگاهی که از نظر اعتباری و سنی داشتند همیشه در مصاحبه هایشان میگفتند باعث افتخارشان بوده که در فیلمی بازی کردهاند و امروز خودم قدم به قدم تجربه میکنم و معتقدم ما با هر کارگردانی که کار میکنیم دنیای جدیدی برای ما باز میشود و شروع به تجربه اندوختن میکنیم.
از سلسله نشستهای تاریخ شفاهی موزه سینمای ایران به مناسبت زادروز علی دهکردی
از سلسله نشستهای تاریخ شفاهی موزه سینمای ایران به مناسبت زادروز علی دهکردی
ادبیات، زبان و نمایش ایرانی
سیروس کهورینژاد
کارگردان و بازیگر تئاتر
وقتی از نمایش آیینی حرف میزنیم، یعنی یک ایدئولوژی را در بستر قصهای روایت میکنیم و به آن، سمتوسوی موردنظر خود را میدهیم و عقایدمان را به شکلی هدفمند در قالب آدمها و اتفاقات روایت میکنیم؛ اینجاست که قهرمانی را وارد ماجرا کرده و او را بهعنوان مدافع حق، در جنگ خیر و شر هدایت میکنیم. مقولهای که نباید فراموش کرد، وجود همزمان سه عنصر «زمان، مکان و موضوع» در شکلگیری درام است. وقتی این عناصر در خدمت نویسنده و متن قرار گیرند، آنوقت هرجا که متن را اجرا کنیم، اهمیتی ندارد و اگرچه فضای اجرا عوض میشود اما همان قصه با همان مفهومی که ما میخواهیم اجرا میشود. اگر این مفهوم برمبنای یک واقعه تاریخی را که میتواند مذهبی هم باشد با مقتضیات روز پیوند بزنیم؛ مثلاً آن را با شرایط سال 1400 منطبق کنیم و مشکلات یا دغدغههای حالا را در دلش بگنجانیم، یک نمایش آیینی متناسب با شرایط روز داریم که کارکردی موفقتر دارد و قهرمان ما حرف دل ما را زده و بهجای ما میجنگد و از حق دفاع میکند؛ اینگونه، آن واقعه تاریخ، کارکرد و رسالت خود را در زمان حال ما نشان میدهد. در این حوزه ما از منابع خوبی برخورداریم.
متونی که از بهرام بیضایی موجود است یا نتایج سالها تلاش و تحقیق شادروان جلال ستاری یا دکتر محمدحسین ناصربخت و...؛ در بحث نقالی، یک نقال، تنها با یک عصا تصویرسازی میکند و از قدرت و پتانسیل نمادها بهره میبرد تا مخاطبش، قصه را باور کند و در ماجرا غرق شود. عصای او در هر مرحله از روایتش تبدیل به چیزی میشود: اسب، پیکان، شمشیر؛ این کارکردها از فهم تکنیکهای نمایشهای آیینی و سنتی میآید؛ و از شناخت اسطورهها. با اینهمه برای کم کاری ما در این زمینه، علل مختلفی میتوان مطرح کرد که نیاز به آسیبشناسی، واکاوی دقیق و بحثهای مفصل دارد. آنچه مسلم است اینکه بعد ازمدتی شاهد انفکاکی دراین جریان بودیم؛ منظورم بهلحاظِ کمی در اجرای آثار این حوزه است. به نظرم از وقتی سرمایهگذاری در بخش نمایش و تأمین مالی آن از حوزه دولتی خارج شد، این اتفاق شدت گرفت. بههرعلتی پای سرمایهگذار خصوصی وسط میآید که نتیجهاش میشود اینکه به مدت تقریباً دو دهه مثلاً هیچگونه کار آیینی (خارج از مناسبتها و جشنوارهها) ساخته و ارائه نمیشود. من ضربالمثل «کار نیکو کردن از پُرکردن است» را در کتاب مدرسهام خواندم و حالا مفهوم و اثرش را در زندگیام مشاهده میکنم؛ این جزو فرهنگ ماست و اگر از بین برود، به فرهنگ ما آسیب رسیده. اگر اشعار حافظ بازخوانی نشوند، قصه سیاوش و سهراب و مجنون و... نسل به نسل منتقل نشوند، دچار خلأ فرهنگی میشویم. وقتی از نمایش آیینی و ایرانی حرف میزنیم، ادبیات و زبان بسیار مهم است چون اینها درهم آمیختهاند. موسیقی کلام، شکلی از آیین سنت است. سالها زحمت کشیده شده تا «م» میم و «ن» نون و از مجموع آنها کلمه «من» ساخته شود؛ تا به واسطه آن بتوانم به خود اشاره کنم. بهعنوان کسی که در این حوزه کار کرده و میکند معتقدم نمایشهای آیینی و سنتی بسیار تأثیرگذار هستند و در این باره تحقیق بسیار کرده و در ادامه این تحقیق و پژوهشها کاری مثل «شمایلگردانی» را انتخاب کردم و قصد دارم نمایشی را برمبنای آن، آبانماه امسال تحت عنوان «مجهول» در سالن «مهرگان» روی صحنه ببرم و قصد دارم در این کار، ذهن مخاطبان جوان را با آن به چالش وادارم؛ حتماً از مثلاً 100نفری که به تماشای این کار خواهند نشست، برای سه نفرشان ایجاد سؤال میشود تا بروند و بیشتر درباره این نمادها بخوانند و درباره «آرش» که روایت بهنوعی درباره این شخصیت است، مطالعه کنند.
کارگردان و بازیگر تئاتر
وقتی از نمایش آیینی حرف میزنیم، یعنی یک ایدئولوژی را در بستر قصهای روایت میکنیم و به آن، سمتوسوی موردنظر خود را میدهیم و عقایدمان را به شکلی هدفمند در قالب آدمها و اتفاقات روایت میکنیم؛ اینجاست که قهرمانی را وارد ماجرا کرده و او را بهعنوان مدافع حق، در جنگ خیر و شر هدایت میکنیم. مقولهای که نباید فراموش کرد، وجود همزمان سه عنصر «زمان، مکان و موضوع» در شکلگیری درام است. وقتی این عناصر در خدمت نویسنده و متن قرار گیرند، آنوقت هرجا که متن را اجرا کنیم، اهمیتی ندارد و اگرچه فضای اجرا عوض میشود اما همان قصه با همان مفهومی که ما میخواهیم اجرا میشود. اگر این مفهوم برمبنای یک واقعه تاریخی را که میتواند مذهبی هم باشد با مقتضیات روز پیوند بزنیم؛ مثلاً آن را با شرایط سال 1400 منطبق کنیم و مشکلات یا دغدغههای حالا را در دلش بگنجانیم، یک نمایش آیینی متناسب با شرایط روز داریم که کارکردی موفقتر دارد و قهرمان ما حرف دل ما را زده و بهجای ما میجنگد و از حق دفاع میکند؛ اینگونه، آن واقعه تاریخ، کارکرد و رسالت خود را در زمان حال ما نشان میدهد. در این حوزه ما از منابع خوبی برخورداریم.
متونی که از بهرام بیضایی موجود است یا نتایج سالها تلاش و تحقیق شادروان جلال ستاری یا دکتر محمدحسین ناصربخت و...؛ در بحث نقالی، یک نقال، تنها با یک عصا تصویرسازی میکند و از قدرت و پتانسیل نمادها بهره میبرد تا مخاطبش، قصه را باور کند و در ماجرا غرق شود. عصای او در هر مرحله از روایتش تبدیل به چیزی میشود: اسب، پیکان، شمشیر؛ این کارکردها از فهم تکنیکهای نمایشهای آیینی و سنتی میآید؛ و از شناخت اسطورهها. با اینهمه برای کم کاری ما در این زمینه، علل مختلفی میتوان مطرح کرد که نیاز به آسیبشناسی، واکاوی دقیق و بحثهای مفصل دارد. آنچه مسلم است اینکه بعد ازمدتی شاهد انفکاکی دراین جریان بودیم؛ منظورم بهلحاظِ کمی در اجرای آثار این حوزه است. به نظرم از وقتی سرمایهگذاری در بخش نمایش و تأمین مالی آن از حوزه دولتی خارج شد، این اتفاق شدت گرفت. بههرعلتی پای سرمایهگذار خصوصی وسط میآید که نتیجهاش میشود اینکه به مدت تقریباً دو دهه مثلاً هیچگونه کار آیینی (خارج از مناسبتها و جشنوارهها) ساخته و ارائه نمیشود. من ضربالمثل «کار نیکو کردن از پُرکردن است» را در کتاب مدرسهام خواندم و حالا مفهوم و اثرش را در زندگیام مشاهده میکنم؛ این جزو فرهنگ ماست و اگر از بین برود، به فرهنگ ما آسیب رسیده. اگر اشعار حافظ بازخوانی نشوند، قصه سیاوش و سهراب و مجنون و... نسل به نسل منتقل نشوند، دچار خلأ فرهنگی میشویم. وقتی از نمایش آیینی و ایرانی حرف میزنیم، ادبیات و زبان بسیار مهم است چون اینها درهم آمیختهاند. موسیقی کلام، شکلی از آیین سنت است. سالها زحمت کشیده شده تا «م» میم و «ن» نون و از مجموع آنها کلمه «من» ساخته شود؛ تا به واسطه آن بتوانم به خود اشاره کنم. بهعنوان کسی که در این حوزه کار کرده و میکند معتقدم نمایشهای آیینی و سنتی بسیار تأثیرگذار هستند و در این باره تحقیق بسیار کرده و در ادامه این تحقیق و پژوهشها کاری مثل «شمایلگردانی» را انتخاب کردم و قصد دارم نمایشی را برمبنای آن، آبانماه امسال تحت عنوان «مجهول» در سالن «مهرگان» روی صحنه ببرم و قصد دارم در این کار، ذهن مخاطبان جوان را با آن به چالش وادارم؛ حتماً از مثلاً 100نفری که به تماشای این کار خواهند نشست، برای سه نفرشان ایجاد سؤال میشود تا بروند و بیشتر درباره این نمادها بخوانند و درباره «آرش» که روایت بهنوعی درباره این شخصیت است، مطالعه کنند.
اخلاص رمز شخصیت شهید حسن باقری
اسماعیل علوی
دبیر گروه پایداری
سالن تحریریه مثل هر روز در آن ساعت شلوغ بود و گروهها با ظرفیت کامل مشغول فعالیت بودند. همهروزه در میانه روز بهدلیل تداخل نوبت کاری صبح و بعدازظهر، تحریریه با ازدحام مواجه میشد. غیر میز فرهنگی که معمولاً میهمان داشتند و کارهای صفحه را در ساعات پایانی انجام میدادند، بقیه بخشهای تحریریه مشغول تهیه و یا تدوین و تنظیم اخبار و گزارشهای شماره فردا بودند. غلامحسین افشردی (حسن باقری) دبیر میز خبر تهران درحالی که آستینهایش را برای وضو بالا زده بود داشت با تلفن صحبت میکرد. ناگهان صدای چند انفجار از دور به گوش رسید. پیش از این هم صدای انفجاری مهیب تحریریه را شوکه کرده بود. زمانی که انفجار کامیون بمبگذاری شده توسط عوامل حزب بعث عراق در میدان توپخانه جان بیش از 100 نفر را گرفت و تعداد بیشتری را نیز زخمی کرد. همه نگاهها خود به خود متوجه میز خبر تهران و غلامحسین افشردی شد تا عطش خود را فرو نشانند. غلام دست به کار شد و همزمان با هر دو تلفن سبزرنگ روی میزش شمارهگیری کرد. یکی از تلفنها زودتر پاسخ داد و وی جویای دلیل صدا شد. به ناگاه طبق عادت که هرگاه خبر بدی بود با کف دست به پیشانی میکوبید، با کف دست محکم به پیشانیاش کوبید و روی صندلیاش ولو شد. جمع تحریریه که هنوز چشم به دهان غلامحسین داشتند با شنیدن خبر حمله هوایی به فرودگاه مهرآباد در جای خود میخکوب شدند. بهدنبال آن تلفنهای تحریریه یکی بعد از دیگری به صدا درآمد و هر یک حاوی پیامهای شوم آغاز جنگ و بمباران مراکز فرودگاهی و یا اقتصادی بودند. سؤال همه از یکدیگر این بود که چه اتفاقی خواهد افتاد!؟ خوشبینها پیشبینی میکردند تا چند روز بیشتر طول نخواهد کشید اما نظر سردبیر و دبیران بخشهای سیاسی و بینالملل این نبود. آنان میگفتند که صدام از پی مأموریتی به این جنگ وارد شده و قصدش محدود کردن امواج انقلاب اسلامی درون مرزهاست. غلامحسین افشردی بعد از لحظاتی رو به من پرسید: «می تونی بیایی با هم بریم جنوب؟» استقبال کردم و زودتر به منزل رفتم تا آماده سفر به جنوب و مناطق جنگی شوم. فردای آن روز بعد از اقامه فریضه صبح به همراه سعید صادقی عکاس و راننده به سوی اهواز به راه افتادیم. در این فاصله او همه هماهنگیها را کرده بود. برای همین بلافاصله بعد از رسیدن به اهواز یکسره به گلف رفت و ما را نیز راهی خرمشهر کرد. از آن به بعد ما نیز او را با شخصیت جدیدش میشناختیم، شخصیت حسن باقری فرمانده عالیرتبه جنگ، و چه برازنده آن بود. اوایل باور اینکه یکی از پشت میز خبر بدون هیچ پیشزمینهای بشود فرمانده عالی جنگ و طراح عملیات برایمان سخت بود. ولی واقعیت داشت و او قالب جدیدی برای خودش برگزیده بود. قالبی با نام حسن باقری جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه! اینکه چگونه چنین چیزی ممکن است؟ نکته قابل تأملی است که به بهانه تجدید چاپ کتاب حیاتنامه وی از سوی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس به اجمال به آن میپردازیم.
حسن باقری هرکاری میکرد برای خدا انجام میداد. در نتیجه کارهایش با خلوص نیت همراه بوده و همین خلوصش اطرافیان را تحت تأثیر قرار میداد. خلوص نیت وی مانع از خودمحوری و تکروی بود. وجدان بیدارش اجازه نمیداد خونی بیجهت ریخته شود، بر این اساس تا از جزئیات بیشتری در رابطه با دشمن، زمین عملیات وحتی نحوه تعامل افراد دشمن و... به دست نمیآورد، مبادرت به طراحی و اجرای عملیات نمیکرد. بیتردید حسن باقری در پیروزیهای شگفتانگیز سپاه اسلام در چهار عملیات پیاپی که منجر به رهاسازی اغلب مناطق اشغالی و در اوج آنها آزادی خرمشهر شد، نقش برجسته و مؤثری داشت. او همچون برادری دلسوز نسبت به کمترین جراحت رزمندگان حساس بود و در این رابطه از آنچنان تعهدی برخوردار بود که بعد از اولین عملیات پس از حماسه فتح خرمشهر که منجر به شکست و شهادت بسیاری از نیروهای رزمنده شد، توفنده و غیرتمند فرماندهان را به باد نقد گرفت و آنان را نسبت به مسئولیت سنگین حفظ جان رزمندگان در عین پیشبرد اهداف دفاعی هوشیار ساخت. این سخنرانی وی در جمع فرماندهان یکی از صفحات افتخارآمیز وی در زمان مسئولیت است و بیانگر نگاه انسانی وی حتی در خشنترین موقعیت یعنی میدان جنگ. خدایش رحمت کند.
دبیر گروه پایداری
سالن تحریریه مثل هر روز در آن ساعت شلوغ بود و گروهها با ظرفیت کامل مشغول فعالیت بودند. همهروزه در میانه روز بهدلیل تداخل نوبت کاری صبح و بعدازظهر، تحریریه با ازدحام مواجه میشد. غیر میز فرهنگی که معمولاً میهمان داشتند و کارهای صفحه را در ساعات پایانی انجام میدادند، بقیه بخشهای تحریریه مشغول تهیه و یا تدوین و تنظیم اخبار و گزارشهای شماره فردا بودند. غلامحسین افشردی (حسن باقری) دبیر میز خبر تهران درحالی که آستینهایش را برای وضو بالا زده بود داشت با تلفن صحبت میکرد. ناگهان صدای چند انفجار از دور به گوش رسید. پیش از این هم صدای انفجاری مهیب تحریریه را شوکه کرده بود. زمانی که انفجار کامیون بمبگذاری شده توسط عوامل حزب بعث عراق در میدان توپخانه جان بیش از 100 نفر را گرفت و تعداد بیشتری را نیز زخمی کرد. همه نگاهها خود به خود متوجه میز خبر تهران و غلامحسین افشردی شد تا عطش خود را فرو نشانند. غلام دست به کار شد و همزمان با هر دو تلفن سبزرنگ روی میزش شمارهگیری کرد. یکی از تلفنها زودتر پاسخ داد و وی جویای دلیل صدا شد. به ناگاه طبق عادت که هرگاه خبر بدی بود با کف دست به پیشانی میکوبید، با کف دست محکم به پیشانیاش کوبید و روی صندلیاش ولو شد. جمع تحریریه که هنوز چشم به دهان غلامحسین داشتند با شنیدن خبر حمله هوایی به فرودگاه مهرآباد در جای خود میخکوب شدند. بهدنبال آن تلفنهای تحریریه یکی بعد از دیگری به صدا درآمد و هر یک حاوی پیامهای شوم آغاز جنگ و بمباران مراکز فرودگاهی و یا اقتصادی بودند. سؤال همه از یکدیگر این بود که چه اتفاقی خواهد افتاد!؟ خوشبینها پیشبینی میکردند تا چند روز بیشتر طول نخواهد کشید اما نظر سردبیر و دبیران بخشهای سیاسی و بینالملل این نبود. آنان میگفتند که صدام از پی مأموریتی به این جنگ وارد شده و قصدش محدود کردن امواج انقلاب اسلامی درون مرزهاست. غلامحسین افشردی بعد از لحظاتی رو به من پرسید: «می تونی بیایی با هم بریم جنوب؟» استقبال کردم و زودتر به منزل رفتم تا آماده سفر به جنوب و مناطق جنگی شوم. فردای آن روز بعد از اقامه فریضه صبح به همراه سعید صادقی عکاس و راننده به سوی اهواز به راه افتادیم. در این فاصله او همه هماهنگیها را کرده بود. برای همین بلافاصله بعد از رسیدن به اهواز یکسره به گلف رفت و ما را نیز راهی خرمشهر کرد. از آن به بعد ما نیز او را با شخصیت جدیدش میشناختیم، شخصیت حسن باقری فرمانده عالیرتبه جنگ، و چه برازنده آن بود. اوایل باور اینکه یکی از پشت میز خبر بدون هیچ پیشزمینهای بشود فرمانده عالی جنگ و طراح عملیات برایمان سخت بود. ولی واقعیت داشت و او قالب جدیدی برای خودش برگزیده بود. قالبی با نام حسن باقری جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه! اینکه چگونه چنین چیزی ممکن است؟ نکته قابل تأملی است که به بهانه تجدید چاپ کتاب حیاتنامه وی از سوی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس به اجمال به آن میپردازیم.
حسن باقری هرکاری میکرد برای خدا انجام میداد. در نتیجه کارهایش با خلوص نیت همراه بوده و همین خلوصش اطرافیان را تحت تأثیر قرار میداد. خلوص نیت وی مانع از خودمحوری و تکروی بود. وجدان بیدارش اجازه نمیداد خونی بیجهت ریخته شود، بر این اساس تا از جزئیات بیشتری در رابطه با دشمن، زمین عملیات وحتی نحوه تعامل افراد دشمن و... به دست نمیآورد، مبادرت به طراحی و اجرای عملیات نمیکرد. بیتردید حسن باقری در پیروزیهای شگفتانگیز سپاه اسلام در چهار عملیات پیاپی که منجر به رهاسازی اغلب مناطق اشغالی و در اوج آنها آزادی خرمشهر شد، نقش برجسته و مؤثری داشت. او همچون برادری دلسوز نسبت به کمترین جراحت رزمندگان حساس بود و در این رابطه از آنچنان تعهدی برخوردار بود که بعد از اولین عملیات پس از حماسه فتح خرمشهر که منجر به شکست و شهادت بسیاری از نیروهای رزمنده شد، توفنده و غیرتمند فرماندهان را به باد نقد گرفت و آنان را نسبت به مسئولیت سنگین حفظ جان رزمندگان در عین پیشبرد اهداف دفاعی هوشیار ساخت. این سخنرانی وی در جمع فرماندهان یکی از صفحات افتخارآمیز وی در زمان مسئولیت است و بیانگر نگاه انسانی وی حتی در خشنترین موقعیت یعنی میدان جنگ. خدایش رحمت کند.
آغاز سفر قهرمان در 91 سالگی
درنگی بر فیلم «ماچوی گریان» آخرین ساخته کلینت ایستوود
علیرضا نراقی
منتقد سینما
بعضی فیلمسازهای خوب به خاطر تغییر نکردن فرسوده میشوند و برخی دیگر به خاطر تغییر، راههای ارتباط برقرار کردن خود را گم میکنند. هیچ حکم همیشه صادقی برای اینکه تغییر هنرمند، خوب است یا بد وجود ندارد. همه چیز به اصالت و تسلط برمیگردد چه با تغییر، چه با ثبات. کلینت ایستوود با وجود آثار متنوع و گوناگونی که ساخته، جزو فیلمسازانی است که از راه ثبات و سرسختی، هنرمندی خود را حفظ کرده و به پختگی رسانده است. او جهان ارزشی خود را هیچ گاه تغییر نداده و با همان نگاه سرد، آرام و فریبندهاش در بازیگری، فیلمسازی را نیز در راهی سرراست و بدون توقف، اما سخت اخلاقگرا ادامه داده است.
کلینت ایستوود همچنان و با آخرین ساختهاش «ماچوی گریان» در 91 سالگی سینمای وسترن و الگوهای قهرمانمحور داستانگویی شورانگیز را با رایحه شهسوارانی چون جان فورد، هاوارد هاکس، نیکلاس ری و... به مشام میرساند و سرسختانه بر مرام اخلاقی جهان فردگرای قهرمان غرب وحشی تأکید میکند. «ماچوی گریان» داستان مایکو، سوارکار بازنشستهای است که در جوانی و اوج موفقیت بشدت آسیب دیده و سالها به پرورش اسب مشغول بوده است. او همسر و فرزندش را از دست داده و در حالی که گویی در انزوا جاده زندگی خود را به پایان میرساند، ناگزیر به سفری تازه و پر مخاطره پا میگذارد. فیلم در سالهای 1979 و 80 میگذرد. مایکو توسط رئیس سابق خود هاوارد پولک مأمور میشود که فرزند 13 سالهاش را از چنگ مادر مکزیکی خود که از او سوء استفاده میکند، برهاند و پیش پدرش بیاورد. اما مایکو این پیشنهاد دشوار را در این شرایط جسمی و سنی چرا میپذیرد؟ چون به رئیس دروغگو و بیاخلاق پیشین خود مدیون است. در زمانی که او ورشکسته و روبه نابودی بوده است، هاوارد به او کار داده است و همین کافی است برای اینکه مایکو فارغ از شخصیت رئیس سابق خود، احساس وظیفه کند. این همان شمایلی است که از یک قهرمان وسترن سراغ داریم؛ مردی که پای دین و قول خود تا پای جان میماند، وسوسه نمیشود، گول نمیخورد، به ابزار وابسته نیست و اهمیتی نمیدهد که پشت بر زمین بساید و بر سنگ بخوابد.
در فیلم لحظات زد و خورد و تعقیب و گریز نیز وجود دارد اما خاصیت اصلی در مایکو که از او قهرمان میسازد این ویژگیهای فیزیکی نیست. عدم تکیه بر خصوصیات فیزیکی طبیعی است و حتی همین حد از جنگ و گریز نیز با توجه به سن و وضعیت جسمی ایستوود اغلب غیر قابل باور و بیش از حد است. آنچه در شخصیت مایکو برجسته است، خاصیت شفادهندگی و رامکنندگی اوست. او یک پرورش دهنده اسب است اما به طور کلی با حیوانات ارتباطی نزدیک دارد، گویی زبان آنها را میفهمد و میتواند آنها را مداوا کند. همین ارتباط خوب را با انسانها بخصوص کودکان دارد. این ویژگی حمایت کننده و حکیموار او عامل پیش برنده داستان و حل کننده چالشهاست. ایستوود از این طریق در «ماچوی گریان» نمایانگر وجه درونیتری از قهرمان وسترن و ارزشهای جهان گذشته است.
«ماچوی گریان» بر اساس رمانی از ریچارد نش ساخته شده اما آن عنصر آشنایی که ایستوود به سینمای وسترن و الگوی داستانگویی آن اضافه کرده است را با خود به همراه دارد. آنچه ایستوود وارد سینمای وسترن به عنوان کارگردان کرد بی شباهت به همان شمایل او در سینما به عنوان بازیگر (به جز تجربیاتی چون «هری کثیف» و...) نیست. سینمای وسترن گونهای زمخت و مردانه بوده است، هر چند که هیچ گاه خالی از روابط پرشور عاشقانه و شکستهای عاطفی دردناک نبوده، اما همواره زاویه فیلم زاویهای مردانه و متکی به ارزشهای پدرسالارانه بوده است؛ البته در طریقی فردی و ضد اجتماع. همین نکته فردگرایی و ضدیت با جمع هم همواره نوعی تمایز با عام و خاصیت ضد قدرت به قهرمان سینمای وسترن بخشیده است. ایستوود اما در این قالب ضمن حفظ عناصر اصلی، فردگرایی غلیظتری ایجاد کرده و این فردگرایی را به نوعی درونگرایی مفرط آمیخته است. در همین آخرین اثر یعنی «ماچوی گریان» آنچه از همان ابتدا در کمگویی و لحظات نسبتاً طولانی سکوت و تنهایی مایکو میبینیم همین خاصیت درونگرایی است که همنشینی دلنشینی با خصوصیت درمانگر و رام کننده او دارد. ایستوود توانسته در قهرمان آشنا و کابوی خشن، اخلاقگرا و فردمحور وسترن، نوعی خاصیت انفسی و درونی ایجاد کند که به او نوعی طبیعت دوستی و لطافت بخشیده است. «ماچوی گریان» فیلمی ساده و گاه حتی ساده انگارانه است. بازیها و صحنهها الزاماً یکدست نیستند و گاه پیشروی کُند داستان مخاطب را از اثر بیرون میبرد. اما با همه این اشکالات، فیلمی روان است، حاوی الگوهایی جالب توجه و بسیار تمیز از داستانی کلاسیک که بزرگداشتی است از یک شمایل 91 ساله از خودش با نهایت سکوت و نجابت.
منتقد سینما
بعضی فیلمسازهای خوب به خاطر تغییر نکردن فرسوده میشوند و برخی دیگر به خاطر تغییر، راههای ارتباط برقرار کردن خود را گم میکنند. هیچ حکم همیشه صادقی برای اینکه تغییر هنرمند، خوب است یا بد وجود ندارد. همه چیز به اصالت و تسلط برمیگردد چه با تغییر، چه با ثبات. کلینت ایستوود با وجود آثار متنوع و گوناگونی که ساخته، جزو فیلمسازانی است که از راه ثبات و سرسختی، هنرمندی خود را حفظ کرده و به پختگی رسانده است. او جهان ارزشی خود را هیچ گاه تغییر نداده و با همان نگاه سرد، آرام و فریبندهاش در بازیگری، فیلمسازی را نیز در راهی سرراست و بدون توقف، اما سخت اخلاقگرا ادامه داده است.
کلینت ایستوود همچنان و با آخرین ساختهاش «ماچوی گریان» در 91 سالگی سینمای وسترن و الگوهای قهرمانمحور داستانگویی شورانگیز را با رایحه شهسوارانی چون جان فورد، هاوارد هاکس، نیکلاس ری و... به مشام میرساند و سرسختانه بر مرام اخلاقی جهان فردگرای قهرمان غرب وحشی تأکید میکند. «ماچوی گریان» داستان مایکو، سوارکار بازنشستهای است که در جوانی و اوج موفقیت بشدت آسیب دیده و سالها به پرورش اسب مشغول بوده است. او همسر و فرزندش را از دست داده و در حالی که گویی در انزوا جاده زندگی خود را به پایان میرساند، ناگزیر به سفری تازه و پر مخاطره پا میگذارد. فیلم در سالهای 1979 و 80 میگذرد. مایکو توسط رئیس سابق خود هاوارد پولک مأمور میشود که فرزند 13 سالهاش را از چنگ مادر مکزیکی خود که از او سوء استفاده میکند، برهاند و پیش پدرش بیاورد. اما مایکو این پیشنهاد دشوار را در این شرایط جسمی و سنی چرا میپذیرد؟ چون به رئیس دروغگو و بیاخلاق پیشین خود مدیون است. در زمانی که او ورشکسته و روبه نابودی بوده است، هاوارد به او کار داده است و همین کافی است برای اینکه مایکو فارغ از شخصیت رئیس سابق خود، احساس وظیفه کند. این همان شمایلی است که از یک قهرمان وسترن سراغ داریم؛ مردی که پای دین و قول خود تا پای جان میماند، وسوسه نمیشود، گول نمیخورد، به ابزار وابسته نیست و اهمیتی نمیدهد که پشت بر زمین بساید و بر سنگ بخوابد.
در فیلم لحظات زد و خورد و تعقیب و گریز نیز وجود دارد اما خاصیت اصلی در مایکو که از او قهرمان میسازد این ویژگیهای فیزیکی نیست. عدم تکیه بر خصوصیات فیزیکی طبیعی است و حتی همین حد از جنگ و گریز نیز با توجه به سن و وضعیت جسمی ایستوود اغلب غیر قابل باور و بیش از حد است. آنچه در شخصیت مایکو برجسته است، خاصیت شفادهندگی و رامکنندگی اوست. او یک پرورش دهنده اسب است اما به طور کلی با حیوانات ارتباطی نزدیک دارد، گویی زبان آنها را میفهمد و میتواند آنها را مداوا کند. همین ارتباط خوب را با انسانها بخصوص کودکان دارد. این ویژگی حمایت کننده و حکیموار او عامل پیش برنده داستان و حل کننده چالشهاست. ایستوود از این طریق در «ماچوی گریان» نمایانگر وجه درونیتری از قهرمان وسترن و ارزشهای جهان گذشته است.
«ماچوی گریان» بر اساس رمانی از ریچارد نش ساخته شده اما آن عنصر آشنایی که ایستوود به سینمای وسترن و الگوی داستانگویی آن اضافه کرده است را با خود به همراه دارد. آنچه ایستوود وارد سینمای وسترن به عنوان کارگردان کرد بی شباهت به همان شمایل او در سینما به عنوان بازیگر (به جز تجربیاتی چون «هری کثیف» و...) نیست. سینمای وسترن گونهای زمخت و مردانه بوده است، هر چند که هیچ گاه خالی از روابط پرشور عاشقانه و شکستهای عاطفی دردناک نبوده، اما همواره زاویه فیلم زاویهای مردانه و متکی به ارزشهای پدرسالارانه بوده است؛ البته در طریقی فردی و ضد اجتماع. همین نکته فردگرایی و ضدیت با جمع هم همواره نوعی تمایز با عام و خاصیت ضد قدرت به قهرمان سینمای وسترن بخشیده است. ایستوود اما در این قالب ضمن حفظ عناصر اصلی، فردگرایی غلیظتری ایجاد کرده و این فردگرایی را به نوعی درونگرایی مفرط آمیخته است. در همین آخرین اثر یعنی «ماچوی گریان» آنچه از همان ابتدا در کمگویی و لحظات نسبتاً طولانی سکوت و تنهایی مایکو میبینیم همین خاصیت درونگرایی است که همنشینی دلنشینی با خصوصیت درمانگر و رام کننده او دارد. ایستوود توانسته در قهرمان آشنا و کابوی خشن، اخلاقگرا و فردمحور وسترن، نوعی خاصیت انفسی و درونی ایجاد کند که به او نوعی طبیعت دوستی و لطافت بخشیده است. «ماچوی گریان» فیلمی ساده و گاه حتی ساده انگارانه است. بازیها و صحنهها الزاماً یکدست نیستند و گاه پیشروی کُند داستان مخاطب را از اثر بیرون میبرد. اما با همه این اشکالات، فیلمی روان است، حاوی الگوهایی جالب توجه و بسیار تمیز از داستانی کلاسیک که بزرگداشتی است از یک شمایل 91 ساله از خودش با نهایت سکوت و نجابت.
نغمههای کرمانشاه روایت شد
رضامهدوی
پژوهشگر و منتقد هنری
کرمانشاهان سرزمین موسیقی تنبور سرشار از نغمههای اساطیری و آیینی که هر یک حرف ها دارند. کوه دالاهو که امروز گوران می خوانندش و در هورامانات کوه شاهو در عبور و مرور تاریخ هماره با نغمه های پرجنب و جوش انگشتان دست زخمه وارانه برتنبور حکایت ها روا می دارند. سرزمین پررمز و راز کردستان کرمانشاه در هر خطه اش زبان و بیان و لهجه دارد و به چهارزبان حرف می زنند که گویی موسیقی ترنم می کنند و کرمانشاه هم در این اقلیم تپه ماهوری واقع است . در آلبوم «بانگ به یان» حال و هوای قشلاق و ییلاقی ایل گورانی را با هفت تیره ایلیاتی: تفنگچی، قلخانی، گهواره، نیرژی، قادرمیرویسی، بویانی وکرند می توان صدای هر یک را در تنبور نوازانش دریافت که چقدر اعتقادوار با پیشینه و اصالت و عزم قوی در نسل ها در سینه و حنجره و زخمه ها محتاجوار نگهداشت می کنند. استاد علی اکبر مرادی نیز نغمه ها را سینه به سینه آموخته و تعهدوارانه در تمامی آلبوم های منتشره خود: «مقامات مجلسی تنبور»، «نورباده»، «کردانه»، «گلاریژان»، «مهجوری»، «دو واله»، «پاییز»، «مانگه شه» و مقامات تنبور، سماع مستانه، نجوا، مهرو ماه،سحرواران،تریکه هانه تا بدین جا که «سرود سپیده» عرضه شده در نهایت اهتمام به دقایق و ظرایف مقامات کردی سعی در حفظ و اشاعه و صیانت از فرهنگ آیینی این موسیقی داشته. در شیاراول (خدمت گزیده) وشیار آخر(گلبانگ روژ) علی اکبر مرادی با صدای خود طنین وارانه بر دل تنبور نواخته و جانانه آواز سر می دهد. در دیگر شیارهای دوازده گانه: قطعه آوازی براساس مقامات تنبور، مناجات سحر، قطعه آوازی براساس مه قام سه حه ری، به یان ده ی، وه رده به زم شاهو ، قطعه آوازی براساس ملودی های هورامان، سماع سحر ، سماع نور ، سه حه ری ، لیسک خه ور ... به همراهی نوازندگی سازهای کوبه ای پژمان حدادی موسیقی ها را آنچنان به اوج می رساند که گویی شنونده را مجذوب در فلسفه چگونگی مقامات و نوازندگی تنبور وادار می سازد که اگر بخواهی فهم درستی بیابی بهتر است در کنار شنیدن مطالعه هم کنید هر آنچه که مربوط به فرهنگ موسیقی کردی این سرزمین اساطیری است .لحن و بیان در جوار تکنیک و زخمه های ناخن به عبارتی پخته نوازی بر سیم ها سر لوحهای است بر تاریخ پر فراز و نشیب کارگاه فرهنگی – هنری فلات ایران که بطور قطع این نغمه ها و مقامات با اندیشه و پنجه های علی اکبر مرادی برای نسلهای بعدی یادگار است ؛ یادگاری .
بانگ به یان (سرود سپیده)
موسیقی و تنبور
علی اکبر مرادی
ناشر:سروده تنبور / تولید: 1400
پژوهشگر و منتقد هنری
کرمانشاهان سرزمین موسیقی تنبور سرشار از نغمههای اساطیری و آیینی که هر یک حرف ها دارند. کوه دالاهو که امروز گوران می خوانندش و در هورامانات کوه شاهو در عبور و مرور تاریخ هماره با نغمه های پرجنب و جوش انگشتان دست زخمه وارانه برتنبور حکایت ها روا می دارند. سرزمین پررمز و راز کردستان کرمانشاه در هر خطه اش زبان و بیان و لهجه دارد و به چهارزبان حرف می زنند که گویی موسیقی ترنم می کنند و کرمانشاه هم در این اقلیم تپه ماهوری واقع است . در آلبوم «بانگ به یان» حال و هوای قشلاق و ییلاقی ایل گورانی را با هفت تیره ایلیاتی: تفنگچی، قلخانی، گهواره، نیرژی، قادرمیرویسی، بویانی وکرند می توان صدای هر یک را در تنبور نوازانش دریافت که چقدر اعتقادوار با پیشینه و اصالت و عزم قوی در نسل ها در سینه و حنجره و زخمه ها محتاجوار نگهداشت می کنند. استاد علی اکبر مرادی نیز نغمه ها را سینه به سینه آموخته و تعهدوارانه در تمامی آلبوم های منتشره خود: «مقامات مجلسی تنبور»، «نورباده»، «کردانه»، «گلاریژان»، «مهجوری»، «دو واله»، «پاییز»، «مانگه شه» و مقامات تنبور، سماع مستانه، نجوا، مهرو ماه،سحرواران،تریکه هانه تا بدین جا که «سرود سپیده» عرضه شده در نهایت اهتمام به دقایق و ظرایف مقامات کردی سعی در حفظ و اشاعه و صیانت از فرهنگ آیینی این موسیقی داشته. در شیاراول (خدمت گزیده) وشیار آخر(گلبانگ روژ) علی اکبر مرادی با صدای خود طنین وارانه بر دل تنبور نواخته و جانانه آواز سر می دهد. در دیگر شیارهای دوازده گانه: قطعه آوازی براساس مقامات تنبور، مناجات سحر، قطعه آوازی براساس مه قام سه حه ری، به یان ده ی، وه رده به زم شاهو ، قطعه آوازی براساس ملودی های هورامان، سماع سحر ، سماع نور ، سه حه ری ، لیسک خه ور ... به همراهی نوازندگی سازهای کوبه ای پژمان حدادی موسیقی ها را آنچنان به اوج می رساند که گویی شنونده را مجذوب در فلسفه چگونگی مقامات و نوازندگی تنبور وادار می سازد که اگر بخواهی فهم درستی بیابی بهتر است در کنار شنیدن مطالعه هم کنید هر آنچه که مربوط به فرهنگ موسیقی کردی این سرزمین اساطیری است .لحن و بیان در جوار تکنیک و زخمه های ناخن به عبارتی پخته نوازی بر سیم ها سر لوحهای است بر تاریخ پر فراز و نشیب کارگاه فرهنگی – هنری فلات ایران که بطور قطع این نغمه ها و مقامات با اندیشه و پنجه های علی اکبر مرادی برای نسلهای بعدی یادگار است ؛ یادگاری .
بانگ به یان (سرود سپیده)
موسیقی و تنبور
علی اکبر مرادی
ناشر:سروده تنبور / تولید: 1400
هنرمندان در فضای مجازی
فضای مجازی درشبانه روزگذشته تحت تأثیر خبر درگذشت مهلقا ملاح قرار گرفت و اهالی هنر از تلاشهای این بانوی بزرگ و مادر طبیعت نوشتند. خبرهای دیگر اختصاص دارد به فعالیت این روزهای نیکی کریمی و همچنین اثر جدید محمد اصفهانی و حسامالدین سراج.
او زندگی را یادآوری میکرد
آزاده بیزارگیتی پژوهشگر و مستند ساز درباره فوت مه لقا ملاح نوشت: «دریغ که آدمهای خوب از نسل شما، یکی یکی میروند و جهان روز به روز تاریکتر میشود...! چقدر بودن تلخ است بیاین آدمها. چقدر بودن سخت...!» هانا کامکار هم نوشت: «پس از مادرم، آموزگار بزرگم در پاسداری از زیست بوم، به طبیعت پیوست.» میترا حجارهم درفقدان این بانوی بزرگ نوشت: «مهلقا ملاح ملقب به مادر محیطزیست ایران درگذشت.... مهلقا ملاح برای تمام فعالین محیطزیست بخصوص خانمها الگویی بیبدیل بوده و خواهد ماند. آنچیزی که مرگ نمیتواند از بین ببرد وجود اسطورهای مانند ایشان است.»
صابر ابرنیز نوشت:
«شما را ندیدم متأسفانه! امروزصبح خواندم که در۱۰۴ سالگی از جهان رفتهاید.مثل تمام تأسفهایی که وقت اعلامش تنم میلرزد، هزار حیف... شما از آنهایی بودید که زندگی را یادآوری میکردید، سلامت زندگی را، هر وقت از شما تصویری دیدم و یا تکهای را خواندم، شُکر کردم که حواستان به هوای ما بود.»
مریم پالیزبان بازیگرسینما و تئاتر هم نوشته:خبر درگذشت خانم ملاح، مهلقایی که مادر همه ما بود، بسیار غم انگیزه.برای منی که در دوران نوجوانی اولین تجربه حضور در یک حرکت اجتماعی را، درکنار «جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست» تجربه کرده، یاد و خاطره تلاشها و مهربانی مه لقا ملاح تا همیشه زنده و پایدار خواهد بود.»
چهرهها
بهرام شاه محمد لو بازیگر و کارگردان ایران که به آقای حکایتی میشناسندش در صفحه مجازی خود همچنان به قصه گویی برای مخاطبان میپردازد و این بار قرار است قصه «هانی وشیخ مریدش» را برای مخاطبان دیروز روایت کند.بازنویسی این قصه را شرمین نادری انجام داده است.
علیرضا خمسه هم ویدیویی منتشرکرده و درخصوص آن به موضوع موفقیت وشکست اشاره داشت:«چرا برندهها از شکست نمیترسند ولی بازندهها مدام به شکست فکر میکنند و همیشه از آن هراس دارند؟ در پاسخ باید گفت که مسیر موفقیت معمولاً از ایستگاههای متعدد شکست عبور میکند. بنابراین اگر در سودای رسیدن به آرزوهایمان هستیم باید مانند این درخت با صلابت و انعطاف از حرکت باز نمانیم و ادامه دهیم.»
نیکی کریمی هم با انتشار ویدیویی از پشت صحنه فیلم «سوت پایان» یادی از کامبوزیا پرتوی داشته و نوشت: «سومین فیلم سینمایی که ساختم، فیلمنامه را به همراه کامبوزیا پرتوى عزیز که یادش گرامى باد نوشتیم و با تورج اصلانى عزیز به تصویر درآوردیم. سوت پایان ١٣٨٩/٢٠١١».این بازیگرهمچنین با انتشاریک تصویر اشارهای به ضبط موسیقی «اتابای» داشته «یکى از همین روزها، ضبط موسیقى زیباى تیتراژ پایانى«اتاباى» به رهبرى استاد علیزاده گرامى.»
محسن تنابنده بازیگر سریال پایتخت ویدیویی منتشرکرده ازبرنامه چـــادرشب که اشاره به مراسم عروسی دارد که مربوط به سالها قبل است و بهگفته او مرور خاطرات گذشته و خاطرهسازی و به مخاطبان پیشنهاد کرد: «در صورت تمایل به همکاری، تصاویری از مراسم نامزدی، حنابندون، عقد و عروسی شامل که قابل پخش در رسانه ملی یا دیگر رسانههای دیداری باشد به شماره تلفن اعلام شده ارسال کنند.»
دنیای موسیقی
صفحه مجازی محمد اصفهانی هم از کار مشترک این خواننده با بابک زرین آهنگساز خبرداده است.
حسامالدین سراج هم کارجدید خود را به اشتراک گذاشته که اثری بازسازی شده به آهنگسازی زنده یاد جلال ذوالفنون که قرار است کلیپ آن پنجشنبه منتشر شود:تقدیم به مهربانى هاى استاد ذالفنون؛ موسیقیدان و نوازنده بزرگ سه تار. هنرمندى که به لحاظ بزرگ منشى وتواضعش ناشناخته ماند.» مسعود حبیبى، امیراطمینان و صابرسورى دراین کار همکاری دارند.
او زندگی را یادآوری میکرد
آزاده بیزارگیتی پژوهشگر و مستند ساز درباره فوت مه لقا ملاح نوشت: «دریغ که آدمهای خوب از نسل شما، یکی یکی میروند و جهان روز به روز تاریکتر میشود...! چقدر بودن تلخ است بیاین آدمها. چقدر بودن سخت...!» هانا کامکار هم نوشت: «پس از مادرم، آموزگار بزرگم در پاسداری از زیست بوم، به طبیعت پیوست.» میترا حجارهم درفقدان این بانوی بزرگ نوشت: «مهلقا ملاح ملقب به مادر محیطزیست ایران درگذشت.... مهلقا ملاح برای تمام فعالین محیطزیست بخصوص خانمها الگویی بیبدیل بوده و خواهد ماند. آنچیزی که مرگ نمیتواند از بین ببرد وجود اسطورهای مانند ایشان است.»
صابر ابرنیز نوشت:
«شما را ندیدم متأسفانه! امروزصبح خواندم که در۱۰۴ سالگی از جهان رفتهاید.مثل تمام تأسفهایی که وقت اعلامش تنم میلرزد، هزار حیف... شما از آنهایی بودید که زندگی را یادآوری میکردید، سلامت زندگی را، هر وقت از شما تصویری دیدم و یا تکهای را خواندم، شُکر کردم که حواستان به هوای ما بود.»
مریم پالیزبان بازیگرسینما و تئاتر هم نوشته:خبر درگذشت خانم ملاح، مهلقایی که مادر همه ما بود، بسیار غم انگیزه.برای منی که در دوران نوجوانی اولین تجربه حضور در یک حرکت اجتماعی را، درکنار «جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست» تجربه کرده، یاد و خاطره تلاشها و مهربانی مه لقا ملاح تا همیشه زنده و پایدار خواهد بود.»
چهرهها
بهرام شاه محمد لو بازیگر و کارگردان ایران که به آقای حکایتی میشناسندش در صفحه مجازی خود همچنان به قصه گویی برای مخاطبان میپردازد و این بار قرار است قصه «هانی وشیخ مریدش» را برای مخاطبان دیروز روایت کند.بازنویسی این قصه را شرمین نادری انجام داده است.
علیرضا خمسه هم ویدیویی منتشرکرده و درخصوص آن به موضوع موفقیت وشکست اشاره داشت:«چرا برندهها از شکست نمیترسند ولی بازندهها مدام به شکست فکر میکنند و همیشه از آن هراس دارند؟ در پاسخ باید گفت که مسیر موفقیت معمولاً از ایستگاههای متعدد شکست عبور میکند. بنابراین اگر در سودای رسیدن به آرزوهایمان هستیم باید مانند این درخت با صلابت و انعطاف از حرکت باز نمانیم و ادامه دهیم.»
نیکی کریمی هم با انتشار ویدیویی از پشت صحنه فیلم «سوت پایان» یادی از کامبوزیا پرتوی داشته و نوشت: «سومین فیلم سینمایی که ساختم، فیلمنامه را به همراه کامبوزیا پرتوى عزیز که یادش گرامى باد نوشتیم و با تورج اصلانى عزیز به تصویر درآوردیم. سوت پایان ١٣٨٩/٢٠١١».این بازیگرهمچنین با انتشاریک تصویر اشارهای به ضبط موسیقی «اتابای» داشته «یکى از همین روزها، ضبط موسیقى زیباى تیتراژ پایانى«اتاباى» به رهبرى استاد علیزاده گرامى.»
محسن تنابنده بازیگر سریال پایتخت ویدیویی منتشرکرده ازبرنامه چـــادرشب که اشاره به مراسم عروسی دارد که مربوط به سالها قبل است و بهگفته او مرور خاطرات گذشته و خاطرهسازی و به مخاطبان پیشنهاد کرد: «در صورت تمایل به همکاری، تصاویری از مراسم نامزدی، حنابندون، عقد و عروسی شامل که قابل پخش در رسانه ملی یا دیگر رسانههای دیداری باشد به شماره تلفن اعلام شده ارسال کنند.»
دنیای موسیقی
صفحه مجازی محمد اصفهانی هم از کار مشترک این خواننده با بابک زرین آهنگساز خبرداده است.
حسامالدین سراج هم کارجدید خود را به اشتراک گذاشته که اثری بازسازی شده به آهنگسازی زنده یاد جلال ذوالفنون که قرار است کلیپ آن پنجشنبه منتشر شود:تقدیم به مهربانى هاى استاد ذالفنون؛ موسیقیدان و نوازنده بزرگ سه تار. هنرمندى که به لحاظ بزرگ منشى وتواضعش ناشناخته ماند.» مسعود حبیبى، امیراطمینان و صابرسورى دراین کار همکاری دارند.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
علی دهکردی: با هر کارگردانی شروع به تجربه اندوختن میکنیم
-
ادبیات، زبان و نمایش ایرانی
-
اخلاص رمز شخصیت شهید حسن باقری
-
آغاز سفر قهرمان در 91 سالگی
-
نغمههای کرمانشاه روایت شد
-
هنرمندان در فضای مجازی
-
عکس نوشت
اخبارایران آنلاین