گفت وگو با عبدالله فاتحی، به بهانه انتشار مجموعه 5 جلدی با عنوان جهاد سازندگی
نقش بی بدیل جهاد سازندگی در دفاع مقدس
اسماعیل علوی
دبیرگروه پایداری
شکلگیری حرکت جهادی برای سازندگی پیشینهای عقب تر از پیروزی انقلاب و تأسیس نهاد جهاد سازندگی دارد. تا آنجا که شاید بتوان برای آن تاریخی به طول نهضت مردم ایران در نظر آورد؛ تاریخی که همچون پدیدههای مردمی بخشی از آن تاریخ شفاهی است. نسل انقلاب به خوبی به یاد دارد که جهادسازندگی ابتدا یک اهتمام همگانی و آمیخته با روح ملی بود. از اینرو از صبح پیروزی انقلاب گروههای خودجوش که یکدیگر را در انجمنهای دانشجویی یا هیأتهای مذهبی و مساجد و... یافته بودند باهم قرار گذاشتند تا برای سازندگی عقب ماندگیهای زندگی جمعی بر اثرغفلتهای رژیم شاه به مناطق محروم و دورافتاده و روستایی بروند و با کار جهادی و ایثارگرانه طعم زندگی یکسان با مردم و مناطق برخوردار را به همگان بچشانند. مهندس عبدالله فاتحی که خود از بنیانگذاران اولیه این حرکت سازنده و مردمی است در اقدامی شایسته به تدوین تاریخ وخدمات جهادگران جهادسازندگی پرداخته و کار برجسته و جهادی مردان و زنان جهادگر در طول ۸سال دفاع مقدس و قبل و بعد از آن را در ۵ جلد ثبت و منتشر کرده است. این مجموعه افتخارات این نهاد را به شکلی مطلوب تدوین نموده و در دسترس عموم قرار گرفته است. به همین مناسبت «ایران» گفتوگویی با ایشان انجام داده است که از پی میآید.
چه نسبتی میان جهادسازندگی و شعارهای انقلاب وجود داشت که از جمله اولین نهادهای شکل گرفته بعد از انقلاب، چه بهصورت خودجوش و مردمی وچه به صورت رسمی، جهاد سازندگی بود؟
شعارهای انقلاب اسلامی به طور مشخص حول و حوش چند محور اساسی بود. از جمله مبارزه با نظام شاهنشاهی، مبارزه با ظلم و استبداد، مبارزه با اشرافی گری و مبارزه با فقر و محرومیت و تأمین آزادیهای سیاسی، شعارهای انقلاب را شکل میدادند. در این بین مبارزه با اشرافی گری و سرمایه سالاری غربی، یکی از شعارهای اصلی بود که همه گروههای مبارز و ضد نظام شاهنشاهی روی آن تأکید داشتند، ترکیب جمعیت شهری به روستایی در کشور قبل از پیروزی انقلاب سی وپنج به شصت و پنج بود و این به معنی آن بود که بخش 65 درصدی جمعیت کشور در مناطق روستایی و عمدتاً محروم زندگی میکردند. به همین دلیل در شهرهای بزرگ حاشیه نشینی و حلبی آبادها شکل میگرفت. شما با فاصله کوتاهی از شهرهای بزرگ و حتی پایتخت میتوانستید این فقر را ببینید، روستاهای ما که دوسوم جمعیت کشور را درخود جای داده بود، فاقد هرگونه امکانات رفاهی و حتی امکانات اولیه آموزشی، بهداشتی و درمانی بود. امکاناتی از قبیل مدرسه، جاده و راههای ارتباطی، درمانگاه و پزشک، آب آشامیدنی و برق در اکثر روستاها وجود نداشت. نبود درآمد و بیکاری، معیشت روستاییان را به بدترین وضع رسانده بود. روستاییان حتی برای فروش محصولات تولیدی خود امکان تردد ، جاده و وسیله حملونقل نداشتند و مجموعه این مشکلات موجب مهاجرت روستاییان به حاشیه شهرها میشد و همین موضوع هم باعث بهوجودآمدن چهره ناموزونی در شهرها شده بود. فقرمطلق از سویی و رفاه و ثروتاندوزی و اشرافی گری وبرخورداری بیحد و حصر قشری خاص مسائلی بود که گروههای مبارز را به اعتراض به عملکرد نظام شاهی وامی داشت و برای محکومیت عملکرد نظام پهلوی به عرصه مبارزه میکشید. بههمین خاطر حاشیه شهرها و حلبی آبادها انگیزهای برای مبارزه با رژیم شاه بود و مبارزین از این نمادهای تبعیض اجتماعی برای مبارزه الهام میگرفتند و در عین حال درصدد رفع فقر آنان بود. این نسبتها برقرار بود تا اینکه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی به پیروزی رسید و تشکیل جهادسازندگی 4 ماه پس از پیروزی انقلاب پاسخ به این مشکلات و محرومیتها و فقرمطلق در جایجای کشورمان بود. فعالیتهای جهادسازندگی توسط نیروهای انقلابی و دانشجویان مسلمان از همان روزهای اول پیروزی انقلاب بهطور غیررسمی آغاز شده بود تا اینکه پس از انسجام جهادگران و جمعبندی تجربیات در27 خردادماه 1358 توسط امام خمینی تأسیس نهاد جهادسازندگی رسماً اعلام شد.
فعالیتهای جهادی بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب چه ضرورتی داشت و با چه رویکردی آغاز شد؟
تأسیس نهاد جهادسازندگی درواقع ایجاد یک ظرفیت بود برای شکل دهی و ساماندهی همه فعالیتهای پراکنده نیروهای انقلابی که در زمینه فقرزدایی و محرومیت زدایی فعالیت میکردند و یک اقدام منحصر به فرد برای حضور آحاد مردم کشور در کمکرسانی به محرومان و از نظر سیاسی نیز حضور مردم در صحنههای انقلاب بود. جهادسازندگی نهادی بود که مأموریت داشت همه اقشار مردم بخصوص جوانان و دانشجویان و دانشآموزان را در خود جای دهد و برای هریک از اقشار مردم اعم از استاد، دانشجو، دانشآموز، افراد با تخصصهای مختلف، مشاغل آزاد، کارمندان، کارگران، کشاورزان و حتی زنان جامعه برنامهریزی کند و در جهت بهرهبرداری از ظرفیتهای بهوجود آمده برای رفع محرومیت اقشار مختلف وارد عمل شوند. لذا مهمترین رویکرد جهادسازندگی مردمی بودن، خالصانه کارکردن، اهمیت دادن به هدف اصلی و پرهیز از بوروکراسی اداری و تشریفات زائد اداری بود، در پیام امام خمینی(ره) برای تشکیل جهادسازندگی چند نکته اساسی وجود دارد؛ اینکه «ما باید متوسل بشویم به مردم...، ما باید به همت ملت آن خرابیها را ترمیم کنیم، ناچاریم که به ملت متذکر بشویم برای سازندگی...، همه باهم باید تشریک مساعی کنند و این ایران را که خراب شده است بسازند...، همه موافق باشند که در این جهادسازندگی شرکت کنند و آن خرابهها را بسازند و برادران خودشان را کمک کنند که شاید هیچ عبادتی بالاتر از این عبادت نباشد، بلکه من میخواهم از اشخاصی که برای زیارتها، برای مکه معظمه، برای مدینه منوره میخواهند بروند لکن بهطوراستحباب من میخواهم از آنها تقاضا کنم که شما برای ثواب میخواهید بروید مکه مشرف بشوید، میخواهید بروید مدینه منوره، عتبات عالیات مشرف بشوید امروز ثوابی بالاتر از اینکه به برادرهای خودتان کمک کنید نیست و این سازندگی را همه باهم شروع کنید که ایران خودتان ساخته بشود و برادرهای خودتان نجات پیدا بکنند...» همین پیام امام خمینی(ره) رویکرد اصلی بود و شعار اصلی جهادسازندگی (همه باهم جهادسازندگی) ازهمین پیام امام استخراج شد و در آرم جهادسازندگی جای گرفت. البته باید اذعان داشته باشیم جوانان و نیروهای جهادسازندگی باوجود ساده زیستی و مردمی بودن از بهترین دانشجویان و اغلب افراد نخبه بودند که با انگیزه انقلابی وارد جهادسازندگی شدند و وجود همین نیروهای نخبه و برجسته علمی و تجربی بود که جهادسازندگی توانست درمدت عمرکوتاه خود با سازماندهی بینظیر و با استقرار نیروهای خود در دورافتادهترین نقاط محروم کشورمان بیشترین خدمات را ارائه کند، جهادسازندگی برای اجرای خدمات خود واحدهای تخصصی ازجمله کمیته عمران، کمیته بهداشت و درمان، کمیته برقرسانی روستایی، کمیته آبرسانی، کمیته فرهنگی آموزشی، کمیته کشاورزی، کمیته امور دام و کمیته صنایع روستایی را ایجاد کرد و هر یک از جهادگران بنا به تخصص و علاقه خود در یکی از این کمیتهها فعالیت میکردند. نکته مهم دیگر اینکه سازوکار اداری جهادسازندگی نیز یک سازوکار منحصر به فرد بود به این معنی که علاوه بر نیروهای دائمی جهادسازندگی با ظرفیتسازی و برنامهریزی خوبی که انجام شده بود، نیروهای مردمی متناسب با توان تخصصی و وقتشان میتوانستند در طول ماه یا هفته در مناطق مختلف حضورداشته باشند و در طرحها و برنامههای جهادسازندگی مشارکت کنند. از این رو طرحهای عمرانی و کشاورزی با کمترین هزینه و کمترین زمان و بادقت مناسب پیش میرفت چون هر یک از طرحها یک ناظر و طراح متخصص مقیم داشت که برهمه طرحها وفعالیتها نظارت داشت. ما وقتی از رویکرد جهادسازندگی صحبت میکنیم باید بگوییم در واقع رویکرد مردم محور بود. بدین معنی که در گذشته قبل از پیروزی انقلاب و متأسفانه در حال حاضر روستاییان برای هریک از درخواستها و کارهای خودشان باید به ادارات مختلف در شهرها مراجعه کنند و در چرخه نامحدود و بیانتهای گرفتن مجوزها گرفتار هستند و در آخر با دست خالی به روستا بازمی گردند. درحالی که رویکرد جهادسازندگی برعکس این مجوزمحوری و دیوانسالاری بود. به این معنا که نیروهای جهادسازندگی خودشان در روستاها حضور پیدا میکردند و مجوزها را درهمانجا صادر کرده و همه امکانات را برای روستاییان فراهم میکردند و درصورت لزوم آموزشهای فنی به روستاییان میدادند و اصلاً نیازی به مراجعه چندین باره یک روستایی برای انجام کارتولیدی در روستای خودش نبود.
جهاد با چه تحلیل و مأموریتی وارد جنگ تحمیلی شد؟
حضور جهادسازندگی و نیروهای جهادگر در جنگ تحمیلی 8 ساله با انگیزه دفاع از کیان اسلامی و کشور بود در زمانی که نیروهای رژیم بعثی عراق به کشورمان حمله کردند (31/6/1359) بخشی از نیروهای جهادگر در مرزهای جنوبی وغربی کشورمان در روستاهای مرزی در حال خدماترسانی به روستاییان بودند که با حمله دشمن به مرزهای کشورمان جهادگران نیزهمانند سایر نیروهای مسلح اسلحه به دوش گرفته و تا پای جانشان با دشمن جنگیدند. گروه دوم جهادگرانی بودند که درنقاط دیگر کشورمان درحال اجرای طرحهای جهادی بودند و بلافاصله با شنیدن خبرحمله دشمن به مرزهای کشورمان ازهمان روز دوم جنگ بلافاصله خودشان را به مناطق جنگی رسانده و به یاری رزمندگان و نیروهای مسلح شتافتند. این گروه از جهادگران که عمدتاً از مهندسین و نیروهای فنی و متخصص بودند با امکانات وتجهیزات و ماشینآلات مهندسی خودشان را به مناطق جنگی رساندند و شروع کردند به دفاع از مرزها با ایجاد موانع طبیعی و ساخت سنگر و جاده و استحکامات برای رزمندگان که میتوان از مهمترین این فعالیتها ایجاد خندق به دور شهر اهواز برای جلوگیری از هجوم احتمالی دشمن به شهر و بازسازی ومدیریت بیمارستانهای شهر آبادان و خرمشهر و کمک به انتقال روستاییان مرزنشین به مناطق امن است. این گروه از جهادگران در واقع پایه گذاران اولیه قرارگاه مهندسی جنگ جهاد در جنوب وغرب وسپس درطول جنگ تحمیلی ایجاد قرارگاههای کربلا – نجف – نوح نبی – و حمزه سیدالشهدا و قرارگاه برون مرزی رمضان بودند. در این خصوص میتوان به سرداران شهید جهادگر بهعنوان بنیانگذاران این تشکیلات عظیم از جمله شهید مهندس طرحچی، شهید مهندس سیدتقی رضوی، شهید مهندس حسین ناجیان و شهید حاج هاشم ساجدی نام برد. اما گروه سوم از جهادگران نیروهای داوطلب مردمی بودند که با حضور در دفاتر جهادسازندگی درسراسر کشور بهطور داوطلبانه از طریق ستادهای پشتیبانی جنگ جهاد به جبههها اعزام شده و در جبهههای جنگ تحمیلی در قالب تشکیلات مهندسی رزمی جنگ جهاد حضور پیدا کردند و این حضور مردمی با محبوبیت خوبی بود که جهادگران در بین مردم و بخصوص روستاییان وعشایر بهدست آورده بودند. روستاییان و اقشارمردم وقتی روحیه وانگیزه انقلابی واخلاص و اعتقاد و ایمان بچههای جهاد را دیدند با اولین فراخوان به جبهههای نبرد شتافتند تا اینکه تشکیلات پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد پس از سپاه و ارتش بهعنوان رکن سوم جنگ بیشترین نیرو (بیش از540 نفراعزامی) به جبهههای جنگ را داشت و با ایجاد6 قرارگاه و6 تیپ مهندسی و34 گردان مهندسی رزمی در طول جبهههای جنگ تحمیلی از شمالغرب تا جزایر خلیج فارس استقرار یافت و جهادگران پا به پای رزمندگان جنگیدند تا پیروزیهای پی درپی بهدست آمد و دشمن از مرزهای کشورمان به بیرون رانده شد و بدین سبب بود که امام خمینی(ره) به جهادگران لقب سنگرسازان بیسنگر را اعطا فرمودند.
در اشارهای کوتاه به عملکرد مهندسی رزمی جهاد در دفاع مقدس باید اعلام کنم؛ جهاد با اعزام بیش از 540 هزارنیرو به جبهههای جنگ تحمیلی 3 هزار و 396 شهید و 23هزار و913 جانباز و یکهزار و 80 آزاده تقدیم کشورمان کرده است. همچنین جهاد علاوه برحضور درشبهای عملیات برای سنگرسازی و ایجاد جانپناه برای رزمندگان توانسته است اقدام به احداث 340 کیلومتر دژمستحکم، بیش از 15 هزار پاسگاه عملیاتی و دیده بانی، 1003 مورد احداث سایت موشکی و سکوی ادوات نظامی و پدافندهوایی، باند هلی کوپتر و دکل دیده بانی، 370 هزار و 300 مترمربع محوطهسازی و ایجاد قرارگاههای تاکتیکی و مقر گردانها و پادگانها، 87 مورد بیمارستان و اورژانس صحرایی، 664 مورد ایجاد مواضع توپخانه و مقرهای توپخانه، 173هزار و 781مورد احداث سنگرهای انفرادی واجتماعی و سنگرهای خودرو و مهمات و تانک و نفربر، 28 هزار و 100 مورد احداث انواع پلهای نفر رو، بشکهای، لولهای فلزی، بتنی، و...، 147 مورد احداث سدخاکی واسکله خاکی، 77هزار و 325 کیلومتر احداث جادههای عملیاتی و مواصلاتی و نفوذی و کوهستانی، بیش از 100 هزار کیلومتر شنریزی جادهها، 120هزار و 442 متراحداث کانال نفررو، 15 هزارمورد لجستیک وحمل ونقل و مهمات، 16هزار و270 مورد احداث سنگرهای بزرگ اجتماعی و ایستگاه صلواتی و 15 هزار مورد تعمیرات ادوات راهسازی، نیروهای سپاه وارتش توانسته است نقش بیبدیلی در8 سال دفاع مقدسمان از خود برجای بگذارد.
اثر ۵جلدی شما در رابطه با تاریخ وعملکرد جهاد شامل چه سرفصلهایی بوده و دارای چه ویژگیهایی است؟
مجموعه کتاب 5 جلدی اینجانب با عنوان جهادسازندگی است که جلد اول آن به تاریخچه تشکیل جهادسازندگی اختصاص دارد وعناوین اصلی آن عبارت است از ضرورت تشکیل جهادسازندگی، زمینهها و شرایط اجتماعی تشکیل جهادسازندگی، وضعیت مناطق محروم پیش از انقلاب اسلامی، مقدمات تشکیل جهادسازندگی، ترور جهادگران (شهدای سازندگی) انقلاب و ضرورت تغییرنهادی، سیر تحول جهادسازندگی وماهیت فعالیتهای آن، دوره دیوانسالاری زدایی، دوره دیوانسالاری شدن، رویکردها ودستاوردها، تشریح وقایع و زمینههای تشکیل جهادسازندگی، تشکیل کمیتههای سازندگی روستایی، ویژگیهای حرکت جهادی، تصویب قانون اساسی وجهادسازندگی، شکلگیری جهادسازندگی همزمان درسایر نقاط کشور، فعالیتهای جهاد درمناطق محروم، توسعه صنایع روستایی، احداث راههای ارتباط روستایی، واحدهای تولیدی گروهی و تعاونیهای تولیدی، شورای اسلامی روستا، هیأتهای هفت نفره واگذاری زمین، همزیستی جهادگران با مردم، نقش زنان در فقرزدایی روستاها و آموزشهای فرهنگی به زنان روستایی، بیان دیدگاههای توسعه روستایی، اساسنامه طرح جهادسازندگی روستاها، تاریخچه تحولات وظایف و تشکیلات وزارت جهاد سازندگی، تشکیل وزارت جهاد سازندگی، کارنامه 11 ماه جهاد سازندگی، فعالیتهای جهاد سازندگی درعمران مناطق روستایی الگوهای توسعه وعمران روستایی درقبل ازانقلاب اسلامی، دستاوردهای جهاد سازندگی، عملکرد جهاد سازندگی دربخشهای برق رسانی، صنایع روستایی، جهاد بهداری، قانون تشکیل وزارت جهاد کشاورزی تغییر وتحولات جهاد سازندگی دردورههای مختلف، عنوان جلد دوم کتاب (تبیین نقش جهاد سازندگی در پشتیبانی و کمکهای مردمی در8 سال دفاع مقدس)، عنوان جلد سوم (تبیین نقش جهاد سازندگی درمهندسی رزمی دفاع مقدس)، عنوان جلد چهارم (تبیین نقش مهندسی رزمی جهاد درعملیاتها و چهرههای ماندگار)، عنوان جلد پنجم (تبیین اقدام شاخص جهاد درعملیاتهای رزمندگان بخصوص ابتکارات و تحقیقات مهندسی جنگ) است که به علت طولانی شدن مبحث از بیان تیتراصلی مطالب کتابها خودداری میکنم.
یادکردی از سردار شهید مصطفی طالبی فرمانده عملیات لشکر 4 بعثت
ققنوس روزهای سخت جنگ
سمیه مظاهری
خبرنگار
زندگی پررنجی دارند؛ به سختی نفس میکشند، زخم هایشان عمیق است آنقدر که جگرت را آب میکند. سرفه، خس خس و تنگی نفس؛ همدم و همراه همیشگیشان و یادگار از جنگ است. پا به سن که میگذارند زخم هایشان تازه میشود. از درد مچاله میشوند، اما خم به ابرو نمیآورند. مرد روزهای سختند؛ روزهایی که نگذاشتند کابوس شوم جنگ بر خواب ناز فرزندان این سرزمین سایه اندازد. شیمیایی شدند و درد را به جان خریدند تا از انقلاب و وطن دفاع کنند. مثل «مصطفی طالبی» سردار شهدای شیمیایی استان همدان که تیر و ترکش و شیمیایی جزئی از وجودش شده بود. متولد 1339 بود در شهر ملایر و خانوادهای با شش پسر که چهار نفرشان به طور همزمان در جبهه بودند. وی در عملیات های بسیاری حضور داشت. مطلع الفجر، والفجر مقدماتی، بدر، خیبر، رمضان، بیت المقدس، فتح المبین، والفجر۲، والفجر ۴ و ۵، کربلای ۴ و ۵، والفجر ۸ و مرصاد.
اخلاص، ایمان محکم و قدرت نظامی بالا سبب شد تا مسئولیتهای متعددی را به او واگذار کنند. فرماندهی گردان ۱۵۱ مسلم ابن عقیل(ع) لشکر 32 انصار، جانشین فرماندهی عملیات قرارگاه نجف، فرماندهی عملیات تیپ ذوالفقار، فرماندهی محور لشکر ۳۲ انصار، فرماندهی قرارگاه شهید کاظمی و فرماندهی عملیات لشکر ۴ بعثت. مبارزهای همراه با تحمل مصدومیتهای متعدد و خونریزی ریه و جراحت شیمیایی. خودش میدانست چه دردی بر وجودش سایه انداخته، اما دم نمیزد تا اینکه در پاییز 72 بیماریاش اوج گرفت. سرطان ارمغان شوم جنگ برای مصطفی بود و تا 31 خرداد 1374 که مظلومانه پر کشید؛ مشغول درمان بود. او را «سردار شهدای شیمیایی استان همدان» مینامند چون در بین افرادی که بر اثر عوارض ناشی از شیمیایی به شهادت رسیدهاند از نظر رده نظامی بالاتر است.
درد او را مچاله کرده بود
مژگان کشاورزیان همسر صبورش او را اینطور روایت میکند: «از مصطفی برایم دو پسر و یک دختر به یادگار مانده و انبوهی از خاطرات تلخ و شیرین. هجده ساله بودم که با مصطفی ازدواج کردم. در سپاه خدمت میکردم و یکی از دوستانمان من را به او معرفی کرد. وقتی به خواستگاریام آمد؛ خانوادهام نگران بودند که شاید نتوانم در این زندگی دوام بیاورم چون پدرم از ملاکان بزرگ ملایر بود و دو خانواده از نظر اقتصادی باهم فاصله طبقاتی داشتیم، اما وقتی رضایت من را دیدند؛ موافقت کردند. مهریهام یک جلد قرآن و یک سکه بود. زندگی ساده، اما پر محبتی را آغاز کردیم. در سرکوبی غائله کردستان آسیب جدی دید و شنوایی یکی از گوشهایش را از دست داد.
مصطفی در کربلای 5 بشدت مجروح شد و دست چپش از کار افتاد. وقتی پیکر خون آلودش را برگرداندند؛ سه ماه در یکی از بیمارستانهای تهران بستری بود و مدتی هم در منزل، اما خوب نشد. برای معالجه به آلمان اعزامش کردند و 9 ماه آنجا بود. 14 بار دستش جراحی شد و همانجا بود که متوجه شدند؛ ریههایش بشدت شیمیایی شده است. از سال 63 با مشکل ریه کنار آمده بود تا اینکه سال 65 وقتی در آلمان دچار خونریزی ریه شده بود متوجه وخامت حالش شدند. همراهانش را قسم داده بود که به ما چیزی نگویند. وقتی برگشت دخترم 6 ماهه بود که برای نخستین بار در آغوش پدر جای گرفت چون در غیاب او متولد شده بود. او تا پایان جنگ در مناطق عملیاتی ایفای نقش کرد و در عملیات مرصاد حضور داشت. ایشان در گردان 151 حضرت مسلم ابن عقیل(ع) ملایر در تنگه چهارزبر حضور مؤثری داشتند، اما متأسفانه هیچ کجا از وی نام برده نشده است. مصطفی پس از جنگ تحمیلی هم برای خدمت به نظام جمهوری اسلامی تلاش کرد، اما مشکلات جسمی اش بر اثر عوارض ناشی از حمله شیمیایی از سال 73 شدیدتر شد تا جایی که سرطان خون گرفت و پس از سالها تحمل رنج در بیمارستان تهران به شهادت رسید.»
نگران تربیت بچهها بود
شهناز طالبی خواهر شهید هم میگوید: «دو برادرم در دوران دفاع مقدس به شهادت رسیدند. کوچکترین برادرم «علیرضا» که در نیروی ارتش بود و مصطفی که در سپاه خدمت میکرد. علیرضا باوجود کم سن و سال بودنش هوای ما را خیلی داشت و مرتب به ما سر میزد و از همان حقوق اندکش برای ما خرج میکرد. همسرم معلم بود و در کنار تدریس به مناطق عملیاتی میرفت تا از کشورش دفاع کند.
سال 65 در سرپل ذهاب بود که برای نخستین بار، ملایر را بمباران کردند. برگشت تا ما را در جای امنی قرار دهد و دوباره برگردد. همان موقع سال خمسیمان هم رسیده بود و وقتی از منزل خارج شد تا خمس را پرداخت کند بر اثر بمباران هواپیماهای عراقی به شهادت رسید. بعد از شهادت همسرم «رستم علی یزدان»، مصطفی و علیرضا برای بچههایم پدری میکردند. ماههای اول پس از شهادتش با حضور مصطفی در آلمان مصادف شده بود. از آنجا برایم نامه مینوشت و دلداری میداد که صبر کنم تا بتوانم بچههای خوبی تربیت کنم.»
به تمام معنا خود را وقف انقلاب کرد
مرتضی نادرمحمدی، معاون گردان تخریب لشکر 32 انصار استان همدان هم درباره سردار شهید طالبی میگوید: «پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در جلسات قرآن با هم آشنا شدیم. من و مصطفی و شهید حسن تاجوک. اعلامیههای امام(ره) را با هم پخش میکردیم. بعدها وارد جمع مبارزان انقلابی شدیم تا اینکه انقلاب پیروز شد. حاج مصطفی در خدمت به انقلاب از هیچ کوششی دریغ نمیکرد. تلاش برای برقراری امنیت شهر، کمک به کشاورزان و خدمت به محرومان از مهمترین کارهای او بود. مدتی هم مسئولیت بنیاد مستضعفان و تنها سینمای شهر را برعهده گرفت، اما این کارها روح بزرگ مصطفی را آرام نکرد. وقتی سپاه پاسداران در ملایر تشکیل شد؛ جزء نخستین افرادی بود که به آن پیوست. در آموزش و سازماندهی نیروهای بسیجی فردی مؤثر بود. در مبارزه با جبهه نفاق و بیان روشنگری از هیچ کوششی دریغ نمیکرد و برای امام(ره) سربازی پا در رکاب بود. مصطفی به تمام معنا خود را وقف انقلاب و نظام جمهوری اسلامی کرده و همواره در خط مقدم دفاع بود. حضور مداوم در مناطق عملیاتی، گویای این واقعیت است که او دنبال گمشدهای بود و زندگی در شهر و کنج امن، او را قانع نمیکرد. جبهه میانی سرپل ذهاب در آغازین روزهای دفاع مقدس تا سرزمین شلمچه و آخرین حضورش در مرصاد نشان بیقراری او در رسیدن به معشوق بود. حضور و نقش مؤثر شهید طالبی در عملیات «مطلع الفجر» فراموش نشدنی است؛ وقتی تعدادی از رزمندگان در منطقه تنگه کورک و تنگه حاجیان محاصره شدند به کمک رزمندگان ملایر آنها را نجات داد. در امور مربوط به دانش نظامی تبحر ویژهای داشت و به همین دلیل در جبهه ایلام کنار شهید «موسی محمدی» انجام کارهای اطلاعات و شناسایی را به او سپردند. با وجود شایستگی و تواناییهای بالای فردی متواضع بود و با اینکه میتوانست عنوانهای برجستهای بگیرد؛ همراهی با شهید تاجوک در گردان 151 مسلم ابن عقیل(ع) ملایر را ترجیح داد. حضور این دو فرمانده شجاع که شباهت بسیاری از نظر چهره و اندیشه به هم داشتند در عملیات کربلای 5 با پیکر مجروح، اوج اخلاص و عزم راسخ شان را در رویارویی با دشمن بعثی میرساند. حضور این دو سردار رشید در شهرک «دوعیجی» عراق سبب قوت قلب رزمندگان ملایر شده و توانستند به خوبی در برابر دشمن ایستادگی کنند. حضور در منطقه ماووت و ارتفاعات «گرده رش» آخرین عملیات مشترک حاج حسن و حاج مصطفی بود و حاج حسن در این منطقه، گوی سبقت را از یار دیرینش ربود و آسمانی شد. مصطفی که داغ یار روزهای سخت جنگ بر قلبش سنگینی میکرد و پذیرش قطعنامه جگرش را آتش زده بود؛ صبر پیشه ساخت تا میدانداری کند. در عملیات مرصاد کاری کرد کارستان زیرا نخستین گردان آماده و سازماندهی شده در اردوگاه شهید شهبازی گردان رزمندگان ملایر بود که در جاده اسلام آباد - کرمانشاه، نخستین اقدام بازدارنده بر ضد منافقان را انجام داد. پس از پایان جنگ تحمیلی هم مدتی در دانشکده فرماندهی و ستاد، دوره دافوس را گذراند و مدتی هم فرمانده لشکر 4 بعثت شد تا اینکه مشکلات ریهاش شدت گرفت و مشغول درمان شد و پس از تحمل رنج بسیار در آخرین روز از خرداد سال 1374 پر کشید.»