سردار عبدالله عراقی از فرماندهان دوران دفاع مقدس در گفت وگو با «ایران»:
صدام در محاسبات خود حضور مردم را نادیده گرفت
اسماعیل علوی
دبیر گروه پایداری
از آغازین روزهای جنگ به خطوط مقدم شتافت و در یگانهای مختلف با مسئولیتهای متفاوت به صف مدافعان از مرزهای کشور پیوست. خود میگوید«با تک تیراندازی شروع کردم تا اینکه سال 62 فرمانده دسته و گروهان شدم و بتدریج به فرماندهی گردان و تیپ رسیدم. دراین مسیر دررکاب شهیدانی همچون حسن درویش و شهید مهدی زینالدین که فرماندهی لشکر17 علی بن ابی طالب(ع) را برعهده داشتند و حاج غلامرضا جعفری که بعدها فرماندهی لشکررا عهده دار شد، همراه وهمرزم بودم.» وی در تأسیس تیپ مستقل قزوین مشارکت فعال داشته و تا پایان جنگ در عملیات مختلف حضور مستمر و مؤثر یافته و از فیض همکاری سرداران بزرگی همچون شهید احمد کاظمی نیز برخوردار بوده است. بعد از جنگ در لشکر سیدالشهدای تهران، لشکر علی ابن ابی طالب(ع)، لشکر امام حسین(ع) و لشکر 10نیروی مخصوص درکسوت فرماندهی خدمت کرده، از سال 96 تا 97فرمانده سپاه تهران بزرگ- محمد رسول الله(ص) - بوده و درپی شهادت شهید شوشتری به مدت 8سال جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه شده است. پس از آن 3 سال مسئولیت اداره امنیت ستاد کل نیروهای مسلح را برعهده داشته و هم اکنون بهعنوان «رئیس پژوهشکده دفاع مقدس» زیرمجموعه پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس شهید حاج قاسم سلیمانی در دانشگاه عالی دفاع ملی، مشغول به کار است. درآستانه چهل و یکمین سالگرد آغاز جنگ تحمیلی گفتوگوی کوتاهی با ایشان انجام دادهایم که از پی میآید.
این روزها چه میکنید و به چه کاری مشغولید؟
این روزها مسئولیت «پژوهشکده دفاع مقدس» در دانشگاه دفاع ملی را برعهده دارم. این پژوهشکده همانطور که از اسم آن پیداست مباحثی مرتبط با دفاع مقدس، همچون علل موفقیت و دلایل عدم موفقیت عملیات مختلف درطول 8سال جنگ تحمیلی، ویژگیهای فرماندهی در دوران دفاع مقدس و... را مورد بررسی علمی - راهبردی قرار میدهد و در صدد ثبت و انتقال تجربیات ارزشمند دوران دفاع 8 ساله به نحو علمی وآکادمیک است. همچنین راهبردهای دشمن در جنگ تحمیلی علیه کشورمان نیز مورد بررسی قرار گرفته و به نحوی مطلوب تدریس و ارائه میشوند. نشستهای علمی متعددی هم توسط کارگروههای تخصصی برگزار میشود که خروجی آنها بهصورت مقالات علمی آمادهسازی و در سایتهای خاص برای مخاطبان خاص منتشر و درمعرض بهرهبرداری قرار داده میشوند.
41 سال پیش چنین ایامی همزمان با شروع جنگ کجا بودید، چه میکردید و با چه مأموریتی به جبهه اعزام شدید؟
آن موقع من در کمیته انقلاب اسلامی شهرستان قزوین مشغول به کار بودم، البته دانشآموزهم بودم. روزی که مشغول گشت و تأمین امنیت بودیم، تعدادی اتوبوس آمد و در منطقه ما ایستاد. دیدیم شیشه هایشان شکسته، کنجکاو بودم بدانم چه اتفاقی افتاده؟ که خبررسید فرودگاه بینالمللی مهرآباد و چند محل دیگررا بمباران کردهاند. ساعتهای اول همه حدس و گمانها این بود که رژیم صهیونیستی عامل این حملات است،اما بلافاصله معلوم شد که عراق در پی تجاوز سراسری به خاک کشورمان در صدد بوده تا توان هوایی ما را از بین ببرد، ولی موفق نشد و از همان لحظات اولیه سیستم دفاع هوایی و جنگندههای ما عکسالعمل مناسبی نشان دادند، بهطوری که کمتراز بیست ساعت بعد نزدیک به 200 فروند هواپیمای ارتش جمهوری اسلامی بلند شدند که 140 فروند از این تعداد در یک عملیات برون مرزی بهنام عملیات «البرز» یا «کمان 99» موفقیتهای بسیار بزرگی به دست آوردند و فرودگاهها و اهداف با ارزش بسیاری حتی دربغداد را بمباران و منهدم کردند.با این عملیات، برتری کامل هوایی کشورمان به رخ دشمن کشیده شد و پاسخی به یاوه گوییهای رژیم بعث عراق بود که از سوی خلبانان شجاع نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران داده شد.
صدام خیال اشغال استان خوزستان ظرف یک هفته و تضعیف جمهوری اسلامی را در سر میپروراند.تحلیل شما از عدم موفقیت صدام در اهداف اولیه خود چیست؟
در دانش جنگ که در محافل آکادمیک تعلیم میشود، اصطلاحی وجود دارد با عنوان«برآوردهای عملیاتی» به این معنا که قبل از هرجنگ وعملیاتی برآوردهای لازم با حضور فرماندهان عالی رتبه نیروهای هوایی، دریایی و زمینی و عناصر ستادی اعم از اطلاعات – عملیات و نیروی انسانی و سایر عوامل پشتیبانی، همچنین شرایط زمین مورد ارزیابی قرار میگیرد تا ضریب ریسک به حداقل برسد. یقیناً رژیم بعث عراق با برآورد، برپایه اطلاعاتی از شرایط کشور و موقعیت ارتش و نیروهای مسلح ایران و بعد از مشورت با افسران عالی رتبه خود با امید موفقیت وارد معرکه جنگ شد. بهنظر من صدام بی گدار به آب نزد و پساز مطالعاتی تقریباً همه جانبه وارد بازی جنگ شد و جنگ را به ایران تحمیل کرد. اتفاقاً برآورد بعثیان از نقطه نظر مادی درست بود. درکشور انقلاب شده و تغییرات کلی در ساختار مدیریتی کشور بهوجود آمده بود. ساختار جدید هم هنوز شکل نگرفته بود. سازمان ارتش بهدلیل قطع پشتیبانیهای آموزشی - تسلیحاتی حامیان رژیم قبلی با مشکل مواجه بود. سپاه پاسداران و بسیج هم تشکیلاتی نوپا بودند که عمر زیادی از شکلگیری آنها نگذشته بود. از همه مهمتر نیروهای انقلاب تجربه جنگ گسترده با ارتشی مهاجم و کلاسیک را نداشتند و تجربه کافی برای مقابله با ارتش مجهز و آماده دشمن وجود نداشت. سران نظام و مسئولان مشغول سر و سامان دادن به مشکلات عدیده و درگیریهای داخلی و ناامنیهای کردستان و سایرجاها بودند. براین اساس برآورد صدام از دستیابی به اهدافش با منطق مادی جور در میآمد. صدام پیش بینی میکرد پس از هجوم سراسری با یک ارتش توانمند و آماده روبهرو نخواهد شد. بنابراین برآوردش این بود که بلافاصله بعد از حمله به اهدافش دست خواهد یافت و درهمان ده روز اول جنگ مرکز استان – اهواز را به تصرف خود درخواهد آورد. از این رو حتی برای نابودی نظام جمهوری اسلامی هم تصمیم گرفته بودند،اما وقتی پس از عبور از مرز وارد خاک کشورمان شدند با یک پدیده نوظهور روبهرو شدند و آن حضور نیروهای با انگیزه مردمی، بویژه نیروهای بسیجی و داوطلب مردمی بود که راه پیشروی دشمن را سد کرد. اینگونه بود که امام با دوراندیشی زمینه تشکلهای مردمی برای حراست از انقلاب و امنیت کشور راتدبیر کرده بود با عبارتی دلگرم کننده و روحیه بخش فرمود:«دیوانه یک سنگی انداخته، مردم دفاع کنند.» نقلی نزدیک به این مضمون که موجب شکست هیمنه جنگ و دشمن شد. پس از آن نیروهای داوطلب مردمی به منطق مرزی گسیل شدند و با روحیه شهادتطلبی و آمادگی کامل به مقابله با دشمن پرداختند. این عامل تعیین کننده توانست ماشین جنگی ارتش عراق را زمینگیر کند و به وسیله عملیات چریکی و پارتیزانی آسیب دیده و از پیگیری اهداف خود باز بماند.
نیروهای مردمی در کدام مرحله از جنگ بیشترین حضور و تأثیر را داشتند؟
مقاطع جنگ را میتوان به چند مرحله تقسیم کرد. مرحله غافلگیری که دشمن بعثی توانست در این مرحله از مرز عبور کرده و وارد خاک کشورمان شود. مرحله بعد، مرحله زمینگیر کردن و به تأخیر انداختن حرکت دشمن بود که با عملیات چریکی و ایذایی موفق به این کار شدیم. دشمن وقتی با این تاکتیکهای ما روبهرو شد مجبورشد بیاید درساحل رودخانه کارون و در یک موضع پدافندی با استفاده از یک عارضه طبیعی مستقر شود. معنی این تغییر استراتژی دشمن تغییر روش آفندی به پدافند و زمینگیر شدن بود. نیروهای خودی بعد از این تغییر تاکتیک بر شدت حملات محدود خود افزودند تا دشمن نتواند توانش را علیه ما به کارگیرد. در تمام این مراحل نیروهای مردمی نقش تعیین کنندهای داشتند. بعد از این مرحله، بویژه بعد از فرار بنی صدر اولین عملیات بزرگ علیه حضور نامشروع دشمن طراحی و به اجرا درآمد. این عملیات بهدلیل شرایط آن روز کشور، عملیات «فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا» نامگذاری شد که در منطقه دارخوین با 11 گردان به اجرا درآمد و موفقیت خوبی نصیب کشور کرد. این عملیات سکوی جهشی بود برای عملیات بعدی که سرآغاز آنها عملیات ثامن الائمه بود، زیرا در همان ایام امام دستور داده بود «باید حصر آبادان شکسته شود» که با این عملیات خواسته امام(ره) محقق شد. بلافاصله بعد از عملیات شکست حصر آبادان سلسله عملیات معروف به کربلا و عملیات طریق القدس برای آزادسازی بستان و هویزه آغاز شد که توانست بین سپاههای ارتش عراق جدایی بیندازد. پس از آن در شمال منطقه عملیاتی جنوب، عملیات بزرگ فتح المبین به اجرا در آمد. سپس عملیات بیت المقدس انجام شد که در این عملیات نیروهای ما موفق شدند اغلب سرزمینهای اشغالی را از چنگ دشمن خارج کنند و در خیلی از جبههها ما تقریباً به نقطه مرزی رسیدیم. از این مقطع بهعنوان مرحله هجوم به دشمن یاد میشود که نیروهای مردمی نقش بیبدیلی در آن برعهده داشتند. بعد از این مرحله و بیرون راندن دشمن و بازپسگیری بیشتر مناطق به اشغال درآمده، مرحله تنبیه دشمن آغاز شد. این مرحله که با عملیات رمضان آغاز شد از حضور داوطلبانه و پرشور نیروهای داوطلب مردمی و بسیجیهای جان برکف برخوردار بود. این مرحله تا پایان جنگ ادامه واستمرار داشت.
بزرگترین دستاورد جنگ چه بود؟
دستاوردهای جنگ در دوران دفاع مقدس بسیار است، اما به یکی از آنها که همواره دستاورد ملموسی بوده اشاره کرده و بسنده میکنم و آن کسب اقتدار جمهوری اسلامی ایران است که در سایه آن امنیت پایداری درکشور و منطقه ایجاد شده است.
فردوسی با زبان شعر به نکته ظریفی دراین رابطه اشاره کرده و میگوید: به آغاز هر کار تندی مکن/ بیندیش و بنگر زسر تا به بن /به آغاز گر کار خویش ننگری/ به فرجام ناچار کیفر بری/ پژوهش نمای و بترس از کمین /سخن هرچه باشد به ژرفی ببین
سرنوشت جنگ برای عراق درس عبرتی است برای کسانی که درمحاسبات خود مردم را به حساب نمیآورند، چرا که نیروهای مردمی بالقوه توان قدرتمندی در راه دفاع از تمامیت ارضی کشور بوده وهست. قطعاً بعد از جنگ تحمیلی و دوران دفاع مقدس کمتر کسی هوس میکند با محاسبه ظاهری توان بسیج کنندگی انقلاب را در نظر نگرفته و محاسبه نکند. کما اینکه اگر دشمن بعثی این توان مردمی را در محاسبات خود لحاظ کرده بود شاید هرگز جرأت نمیکرد بیگدار به آب زده و پایههای حکومت خود را سست کند، البته تحریک امریکاییها و رژیم صهیونیستی و کشورهای منطقه خلیج فارس نیز در تدارک هجوم سراسری رژیم بعث عراق به کشورمان بیتأثیر نبود و با تجربه 8سال دفاع مقدس دیگر کسی جرأت نمیکند با وعده کشورهای بزرگ جنگی به وسعت جنگ تحمیلی را علیه جمهوری اسلامی ایران به راه بیندازد. این همه نبود مگر با حضور مؤثر و ایثارگرانه اقشار مختلف مردم که تا پایان کار پای جنگ ایستادند و هیچگاه جبهههای جنگ از وجود آنان خالی نبود.
ازدیگر دستاوردهای دوران دفاع مقدس استفاده از ذخایر معنوی و تجربی آن دوران در شرایط امروز است. ببینید تا یک ماه پیش امریکاییها در افغانستان مستقر بودند. کشورهای همسایه ما در حاشیه خلیج فارس همه بسیج شده بودند. در شمال غرب هنوز ضد انقلاب سنتی مستقر است. «پژاک» هنوز در شمال غرب در صدد ایجاد ناامنی است. همه هم میدانند از کجا حمایت میشود و..... اما چرا ما ناامنی را احساس نمیکنیم! امنیت مؤلفه گفتمانی و تبلیغی نیست تا رسانهای شود، امنیت ادراکی است. این امنیت را ما ازذخایر و تجارب دوران دفاع مقدس داریم. این تجارب در حوزه امنیت بسیار کارساز بوده است.
شما پذیرش قطعنامه را چگونه ارزیابی میکنید؟
ما به جنگ بهصورت اعتقادی نگاه میکردیم. براین اساس معتقدم تصمیمهای امام دردوران دفاع مقدس حکیمانه و از سر مصلحت بوده است. در آن مقطع حضرت امام تصمیم گرفتند که ایران قطعنامه را بپذیرد.پس حتماً این بهترین تصمیم بوده که امام با بررسی جوانب موضوع، ادامه جنگ را به مصلحت ندیدند و با پذیرش قطعنامه به جنگ پایان دادند. بهنظر میرسد که این تصمیم امام(ره)حکیمانه بوده و همه ما به آن تن دادیم. به غیر از این هر تحلیل و اظهار نظری به نظرم کامل و جامع نیست.تصمیم امام(ره) تصمیم جامع و کاملی بود واز سرمسئولیت این تصمیم حکیمانه گرفته شد.
همان زمان تکاپویی برای صلح هم بود ولو ملایم و در لایههای زیرین چون شعار اصلی آن روزها جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم بود و جنگ جنگ تا پیروزی و اینها بود ،اما بالاخره یک تلاش زیرپوستی هم بود که ما به موقعیتی دست پیدا کنیم که بتوانیم منافع کشورمان را در شرایط بهتری تأمین کنیم؟
البته درهیچ مقطعی کشورهای بزرگ و منطقهای پیشنهاد صلحی مطرح نکردند و برای آن هیچ سندی وجود ندارد. البته پیشنهاد آتش بس به ما شد، اما آتش بس با صلح از نظرمفهومی متفاوت است. معنای آتش بس این است که؛ هرکس، هرکجا هست، همانجا دست را از روی ماشه بردارد. بدین ترتیب جنگ بهصورت خاموش درجریان بود. اگرچه آتشی رد و بدل نمیشد، چون سربازان فقط دست از روی ماشه برمی داشتند و در مواضع اشغال خود باقی میماندند، البته باتوجه به اینکه تکیه ما یک تکیه گاه مردمی بود و رزمندگان بسیجی ما افرادی از میان دانشجویان، معلمین و دانشآموزان یا کارمندان و کسبه بودند، اگر ما آتش بس را میپذیرفتیم، قاعدتاً این افراد که از تجربه جنگی هم برخوردار بودند بر سرکار و زندگی خود برمی گشتند و شاکله یگانهای رزمی ما از دست میرفت، چون نیروی کلاسیک و ثابت رزمی پاسخگوی تهدیدات نبود. برعکس ما، ارتش صدام یک ارتش کلاسیک با نیروهای ثابت، آماده، آموزش دیده و قوی بود که هرآن نیازمی شد میآمدند و یگانهای رزمی را شکل میدادند.بنابراین آتش بس کاملاً به ضررما و موجب به وجود آمدن خلأیی میشد که جبران آن مشکل بود. ضمن آنکه خطری بالقوه میتوانست امنیت و تمامی ارضی کشورمان را در صورت تهاجم دوباره دشمن به مخاطره بیندازد؛ تهدیدی که درمرداد سال 1367 پس از پذیرش قطعنامه در ماجرای حمله منافقین با حمایت ارتش صدام عینیت یافت. دراین حمله، منافقین تا تنگه چهارزبرو نزدیک کرمانشاه آمدند و از جنوب هم ارتش عراق دراقدام غافلگیرانه و سریع باردیگر تا پادگان حمید و نزدیکی اهوازپیش آمد،اگر همان موقع هم حضور نیروهای مردمی نبود، معلوم نبود جنگ به چه سرنوشتی دچارشود. درآن مقطع امام(ره)پیام دادند، مردم هم بار دیگر جبهههای مقابله با دشمن بعثی را رونق بخشیدند.اساساً راهبرد ما در جنگ، راهبرد به کارگیری نیروهای مردمی برای مقابله با دشمن بود و پذیرش هر نوع آتش بسی میتوانست جبهه خودی را تضعیف و جبهه دشمن را تقویت کند. شاید از اینرو هیچگاه پیشنهاد صلح به ما ندادند که برمبنای آن طرفین بروند پشت مرزهای بینالمللی و موضع بگیرند. ایران با این منطق پیشنهاد آتش بس را نپذیرفت و در فاصله چهار دهه هم ملاحظه میشود که تصمیم راهبردی و درستی بوده است.
در شکست اهداف ارتش دشمن در روزهای اول جنگ، کدام عامل نقشی اساسی تر رابرعهده داشت.ساختار ارتش و توان باقی مانده درچهارچوب آن ساختار که بلافاصله با شروع جنگ حیات دوباره خود را بازیافت یا موجهای نیروهای مردمی؟
هردو اینها مؤثر بودند. هم باقی مانده توان ارتش بهدلیل ساختار، سازمان تجهیزات و آموزههایش در کنار تجربیات ارزشمندی که اندوخته بودند،هم نیروهای مردمی با روحیه ایثار و فداکاری در راه آرمانهای بلند که دفاع از کشور را درراستای تکلیف ملی و دینی خود میدید. این دوتا وقتی کنارهم قرار گرفتند و یکی شدند، همافزایی ایجاد شد، بویژه بعد از فرار بنی صدرکه زمینه برای همکاری و همدلی بیش از پیش شد. این همافزایی توانست کمر ارتش صدام را بشکند. برادران ارتشی ما هم بسیار خوب عمل کردند و با ساز و کار و تجربه و آموزشی که داشتند خیلی تأثیرگذار بودند و سهم بزرگی از موفقیتها در پیروزیهای ما از آن آنان است. حضور نیروهای داوطلب مردمی و بسیجی هم فرصتهای بسیار خوبی برای خلق حماسههای ستودنی بهوجود آورد.تا آنجا که میتوانیم بگوییم اگر حضور نیروهای داوطلب مردمی نبود، قطعاً توان نیروهای سازمان یافته سپاه و ارتش برای پاسخگویی به حجم استعداد نظامی که دشمن پای کار آورده بود کفایت نمیکرد. بنابراین ترکیبی از نیروهای داوطلب مردمی و نیروهای منظم ارتش و سپاه توانستند با همافزایی برای ما پیروزیهای بسیاری به ارمغان آورند.
حکایت دفاع مردم از شهرها به روایت سردار زنده یاد احمد سوداگر
مقابله با دشمن با کمترین امکانات
محمدمهدی بهداروند
نویسنده
در شهریور ۱۳۵۹ در حالی که نظام نوپای جمهوری اسلامی در حال قد کشیدن بود، تهاجم نظامی ارتش بعث عراق به ناگهان سرعت و توان حرکت این جریان انقلابی را گرفت و تمام هوش و حواسها متوجه خوزستان و غرب کشور شد.دشمنی به مصاف انقلاب اسلامی آمده بود که تصور میکرد این زمان بهترین فرصت برای رسیدن به اهداف تاریخی اش میباشد. در کشور هیچ کس تصور نمیکرد جنگی چنین خانمانسوز صورت گیرد و تا ۸ سال ادامه پیدا کند.
هر روز و هر لحظه این ایام حکایت عجیبی دارد که کمتر به گوشمان خورده است. احمد سوداگر از فرماندهان اطلاعات عملیات جنگ که آن روزها در سپاه دزفول در کنار غلامعلی رشید فرمانده اطلاعات فعالیت میکرد، درباره روز تهاجم و روزهای پس از آن در سالنامهاش حکایتهای متنوع و شیرینی نگاشته است.
او در روزنوشت خود در سهشنبه 31/7/۵۹ مینویسد: هواپیماهای دشمن آمدند بمباران کردند و رفتند و باز نوبتهای بعدی شاهد رژه آنها در آسمان بودیم به حدی که نمیدانستیم کدام خودی و کدام دشمن هستند.او از مکالمه خود با یک سرگرد ارتشی پرده برمیدارد که مدام به او اصرار میکرد به تیربار دستور شلیک به هواپیماهای مهاجم را بدهد ولی او امتناع میکند تا حدی که احمد سوداگر به همرزمانش دستور میدهد اگر هواپیما آمد با کالیبر ۵۰ شلیک کنید. او مینویسد سقف پرواز هواپیماهای عراقی آنقدر پایین بود که پرچم عراق را به خوبی بر بدنه هواپیماهای جنگی عراق میدیدیم.
ساعت ۲ بعدازظهر، اخبار سراسری جمهوری اسلامی، خبر تهاجم هوایی- زمینی ارتش عراق را رسماً اعلام مینماید و در نتیجه رسماً ایران وارد جنگ با همسایه غربی خود میشود تا جلوی چکمه پوشان او را بگیرد.
تمام مردم و سپاههای استانی خوزستان خودشان را به اهواز، خرمشهر، هویزه، بستان، آبادان، سوسنگرد و... میرسانند و با چوب و «ام یک» برای دفاعی جانانه آماده میشوند. ارتش مغرور عراق هرگز باور نمیکرد با سد آهنی مردم در جایجای مرزها و شهرهای مرزی روبهرو شود. حکایت مقاومت جانانه مردم در خرمشهر، ذوالفقاریه آبادان، قصر شیرین و سوسنگرد حکایتی بیبدیل در تاریخ کشور ایران به شمار میرفت.
احمد سوداگر همگام با مردم در آن روز راهی مرز میشود و مینویسد: پس از اعلام ساعت 2 اخبار که عراق به ایران حمله کرده است، بلافاصله با تعدادی تانک راهی مرز شدم و در فاصله ۸ کیلومتری نقطه صفر مرزی مستقر شده و تا ۱۶ ساعت با ارتش متجاوز بعث درگیر شدیم. به صورت تانک به تانک و حتی لحظهای هم به عقبنشینی فکر نکردیم.
احمد از سستیها و اعمال نظرها در آن روزها مینویسد. از فرستادن مهمات آموزشی به جای مهمات جنگی به مرز تا تأخیر زیاد در اعزام نیروهای کمکی.
او مینویسد: هرچه با پشت جبهه تماس میگرفتم هیچ کس پاسخگو نبود و ما را به دیگری حواله میدادند.
آن روزها حال و هوای ارتش بهدلیل کودتای نوژه اصلاً مناسب دفاع و مقاومت نبود. بسیاری از فرماندهان ارشد به اتهام حضور در کودتای نقاب، دستگیر شده بودند و بیاعتمادی در تمام رتبههای ارتش جاری بود.
احمد مینویسد: بعدها شنیدم که عاملان این خیانتها همگی دستگیر و محاکمه شدند.او از لحظات اضطراب و دلهره در هفته اول تهاجم مینویسد که در اوج غربت و مظلومیت وارد یک جنگ نابرابر شده بودند.
او در روز دوم جنگ یعنی چهارشنبه 1/7/ ۵۹ مینویسد: امروز در اوج درگیریمان با عراقیها ۳۵۰ تانک به سمت ما آرایش نظامی گرفتند و شروع به پیشروی کردند. در این طرف ما، در مقابل آن کثرت تانکهای دشمن، تنها دارای ۱۵ تانک بودیم که با قدرت ایستادیم و عراقیها را وادار به عقبنشینی کردیم.کسی حرف کسی را گوش نمیداد. ارتشیها معتقد بودند جوانان سپاهی از مختصات جنگ و نبرد سر رشتهای ندارند.
او از مذاکرهاش با برخی افراد مینویسد که چگونه آنها را مجاب کرد تا با همین تانکهای محدود به دل دشمن بزنند و آنها را به عقب نشینی وادار کنند.
بدین ترتیب عاقبت استدلالهای ایشان مؤثر واقع میشود و با هجوم به ارتش مکانیزه عراق و با انهدام 60 تانک عراقی آنان را تا عمق خاکشان به عقبنشینی وادار میکنند. احمد از عصبانیتها و دلخوریهایش مینویسد که امروز هرچه در بیسیم میگفتیم هواپیما بفرستید جواب نگرفتیم.
احمد از مورد اصابت قرار گرفتن تانکش مینویسد که در مصاف با ۳۰۰ تانک عراقی قرار داشت. او دردمندانه مینویسد:«مجبور شدیم عقبنشینی کنیم چون هیچ راهی برای ماندن و مقاومت برایمان نمانده بود.»
او با کمال تأسف مینویسد: متأسفانه ۵۵ کیلومتر عقبنشینی کردیم و در منطقه جفیر توقف نمودیم و بعد از سرشماری تانک هایمان متوجه شدیم از ۱۵ تانکمان تنها شش تانک برای ما باقی مانده است. امروز روز سختی برایمان بود.
او از روز سوم جنگ مینویسد یعنی پنجشنبه 2/7/ ۱۳۵۹ که به کمک یکی از ارتشیها خمپارهای را تعمیر و جهت شلیک سرپا میکند که بلافاصله بعد از درست شدن پشت سر هم به سمت عراق شلیک خمپاره را شروع میکند.او در این روز از ترس و وحشت عدهای مینویسد که وقتی متوجه شدند عراق تا کارخانه نورد یعنی دروازه شهر اهواز جلو آمده! چه رنگ و چهرهای پیدا کردند که اصرار داشتند به عقب بروند. اما من گفتم احدی حق عقب نشینی ندارد. باید ماند و مقاومت کرد. باور کنید فردا مردم به کمک ما میآیند و کار را تمام میکنند و صحنه عوض میشود.او زیبا ولی دردمندانه مینویسد که امیدتان کجا رفته، مگر خدا را قبول ندارید!خدایا تو کمکمان کن.او از روز جمعه 6/7/۱۳۵۹ مینویسد که برای شلیک آر.پی.جی مجبور بوده از اهواز مجوز شلیک بگیرد. او بیمحابا مینویسد: مگر ما فرزندان این آب و خاک نیستیم؟ این چه مظلومیتی است که نصیب ما شده است؟ او از همان روزهای اول مینویسد که گفته جنگ اینطور پیش نمیرود و دفاع صورت نمیگیرد.
در روز شنبه 6/7/۵۹ از پیام امام خمینی مینویسد که وقتی در دهلیز تانک نشسته بوده، رادیو پیام صحبتهای امام خمینی را پخش کرده که فرموده اند این جنگ رحمت الهی است، من از جنگ نمیترسم، ملت هم نمیترسد.
او می گوید، این پیام تمام انرژیهای نهفتهام و نهفته هر انسان آزادهای را رها میکند و تا سر حد انفجار میبرد. از روز یکشنبه مینویسد که خدا کند کسی بیاید و تاریخ این جنگ را بیغل و غش بنویسد و به لیست رزمندگان و فرماندهان نه کسی را اضافه کند و نه کسی را کسر. این جنگ معلوم نیست کی سپری شود. ما راه درازی را در پیش داریم. چه بسیار تاریخنگارانی که بر اساس ظن و گمان خود تاریخ مینویسند یا قلم فرسایی میکنند ولی خواهیم دید که با روح به وجود آورندگان آن تاریخ سازگاری ندارد. او مینویسد: باید تاریخ این روزها را نوشت که اگر این کار نشود دیگرانی میآیند و تاریخ دیگری مینویسند. اگر ما این کار را نکنیم قطعاً یورش منحرفان تاریخ نگار بر اندام تاریخ سازان شروع خواهد شد و با حملههای بیرحمانه همه برگهای زرین تاریخ حماسه و ایثار این ملت را نشانه خواهند رفت. اینک احمد سوداگر میهمان آسمان است اما هشدارهای او در تدوین تاریخ دفاع مقدس استشمام میشود. کمک کنیم به قول ابراهیم همت، جنگ را درشت ننویسیم بلکه درست بنویسیم.