ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام سجاد (ع): کارى که با تقوا همراه باشد اندک نیست، چگونه آنچه مقبول خـدا قرار گرفته، انـدک محسـوب شـود.
تحف العقول، ص ۳۱۸
تحف العقول، ص ۳۱۸
محمد قاسمزاده: جوانان را برای کتابخوانی تربیت نمیکنیم
جوانان را برای کتابخوانی تربیت نمیکنیم. از دوران دبستان و دبیرستان به بچهها فشار میآید که بنشین و کتاب درسی بخوان تا شاگرد اول شوی، دانشآموزان در مدارس اجازه خواندن کتاب غیردرسی ندارند، اکثر مدارس ما کتابخانه ندارند و اگر کتابخانه دارند، درش بسته است و از طرف دیگر انتخاب کتابها برای مدارس توسط نهادهایی با نگاه خاص انجام میشود. در طول ۱۲ سال از مدت عمر بچهها به آنها اجازه نمیدهند کتاب غیردرسی بخوانند و آنها به کتابخوانی عادت ندارند و اگر هزار طرح کتابخوانی هم بگذارند فایده ندارد. این طرحها آسپرین است و با آسپرین نمیشود بیماری مهلک را درمان کرد، گاهی بیماری نیاز به داروی قوی و گاه نیاز به جراحی دارد.
بخشی از گفتوگوی این نویسنده با ایسنا
بخشی از گفتوگوی این نویسنده با ایسنا
همدلی همه جانبه،لازمه رشد تئاتر
امیر دژاکام
کارگردان و مدرس تئاتر
ایده مرکززدایی و توجه به استانها و شهرهای مختلف در حوزه تئاتر ایده و اتفاق بسیار خوبی خواهد بود و من هم طبیعتاً مثل بسیاری دیگر از همکارانم از این ایده حمایت میکنم و با کمال میل حاضرم هر کمکی که میتوانم در این راه انجام بدهم. مرکزیت قائل نبودن برای هنر، بیانگر یک نگاه درست متکثرنگر است که میخواهد هنری مثل تئاتر نه فقط در تهران، که در تمام شهرها و استانهای این کشور زنده، بالنده و پرتکاپو باشد و چه چیزی از این بهتر. هنرمندی که میداند چه در تهران کارش را روی صحنه ببرد و چه در شهرستان یک اندازه قدر میبیند و حمایت میشود طبیعتاً از این اتفاق حمایت میکند اما این مسأله از ایده تا عمل مسیری پرچالش را طی خواهد کرد و تنها از عهده یک سازمان، نهاد و... برنخواهد آمد. من بهعنوان کارگردان و مدرس تئاتر تقریباً در تمام ایران هم تدریس کردهام و هم کار روی صحنه بردهام و میتوانم بگویم بواسطه این سفرها و دمخور بودن با بچههای هنرمند استانها و شهرهای مختلف با مسأله از نزدیک آشنا هستم. توجه به تئاتر و همراهی کردن با آن به هیچ عنوان با همراهی یک نهاد و یک سازمان و یک اداره کل محقق نمیشود. در استانهای مختلف باید حتماً سه ضلع اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی، استانداری و امامان جمعه و جماعت در کنار هم قرار بگیرند و قلباً به این ضرورت واقف باشند و کارها را با هم پیش ببرند. وقتی چندین مدیر با هم همدلی و همراهی داشته باشند و نسبت به هنر نمایش و لزوم توجه به آن با هم همنظر باشند آن وقت میتوان امید داشت که اتفاق مبارکی رقم بخورد وگرنه تا آنجا که تجربه به من میگوید اگر به اصطلاح مدیرکل در مسیر مورد نظر باشد اما استانداری و امام جمعه محترم به چنین طرحی روی خوش نشان ندهد آن مدیر کل هم عقب مینشیند چون میداند احتمالاً باعث ناراحتی اضلاع دیگر خواهد شد. اگر به شهرستانهای مختلف برویم متوجه میشویم که بودجههای تئاتر از کمترین تا بیشترین بین 10 میلیون تومان تا نهایت پنجاه میلیون تومان است که این رقم واقعاً شوخی است و چیزی نیست که حتی بشود درباره اش حرف زد. هنرمندان هم همیشه نشان دادهاند که در این راه هرگز کمکاری نکردهاند و هر وقت به آنها گفته شده که به استانهای مختلف بروند و تدریس کنند یا کار روی صحنه ببرند با کمال میل پذیرفتهاند چون به رشد دانش و حضور یکدست این سرزمین در زمینه تئاتر ایمان دارند. با این حال همین مسأله بودجه گاهی دوستان هنرمند ما (مثل شکرخدا گودرزی که پروژهای برای اجرا در شهرستانی را داشت) را از رفتن و کار کردن منصرف میکند. نگاه ما به تمرکززدایی و توزیع منابع و امکانات در سراسر کشور باید نگاهی بلندمدت و حمایتگرانه باشد. درباره بودجه حرف زدیم اما میخواهم به این نکته تأکید کنم که مسأله بودجه، اصلیترین مسأله نیست؛ چون وقتی آن همدلیها و همراهیهای همه مسئولان و مدیران فرهنگی سیاسی یک استان اتفاق بیفتد بحث بودجه براحتی حل میشود. نکته اینجاست که متأسفانه برای بسیاری از مدیران فرهنگی ما در استانها و شهرستانها بهدلیل همین ناهمخونی و عدم باور به تئاتر، یک نوع دردسر محسوب میشود و من بارها از زبان بسیاریشان شنیدهام که سری را که درد نمیکند دستمال نمیبندند. این تفکر باید عوض شود و تغییر پیدا کند و من امیدوار و خوشبین هستم که در دوره جدید این اتفاق و تغییر رویه آرامآرام صورت بپذیرد.
هنرمندان در فضای مجازی
جدا از زندهیاد حمیدرضا صدر که در چند خط بعدی، بیشتر درباره آن خواهید خواند واکنشها نسبت به «کرونا» و «افغانستان» بار دیگر در فضای مجازی هنرمندان داغ شده. ابتلا به کرونا و بستری شدن بابک حمیدیان و آناهیتا درگاهی جزو اخبار بازنشر شده روز یکشنبه در این فضا بود. اشکان خطیبی با انتشار عکسی مشترک با همسرش آناهیتا درگاهی نوشت: «همیشه نگات به جلو بوده وقتی من پشتم رو میپاییدم» این بازیگر همچنین با این عبارات به همبازیاش در سریال «خاتون» دلگرمی داد: «بابک عزیزم، قوی باش. زود خوب شو. ما (من و اهالی خاتون) چشم انتظارتیم.» چشم خیلیها این روزها به پنجشیر است. نوید محمودی کارگردان افغانستانی ساکن ایران زیر عکس احمد مسعود نوشته «پنجشیر چراغ روشن افغانستان» و صحرا کریمی دیگر فیلمساز این کشور هم آورده: «و روشنایی بیشتر و بیشتر خواهد شد.»
سند پیروزی حمیدرضا بر درد
عصر شنبه و روز یکشنبه، روز حمیدرضا صدر بود. چاپ و انتشار نسخه صوتی «از قیطریه تا اورنجکانتی» از یک سو و مراسم تدفین این منتقد سینما و فوتبال از سوی دیگر باعث شد در پرسهزنی فضای مجازی بارها و چند ثانیهای روی عکس زندهیاد حمیدرضا صدر متوقف شویم. پیکر حمیدرضا صدر بعد از بازگشت به ایران در قطعه نامآوران بهشت زهرا به خاک سپرده شد. او وصیت کرده بود اعضایش برای تحقیقات پزشکی اهدا شود. در بخشی از یادداشت غزاله صدر دختر او میخوانیم: «بابا را به خاک سپردیم، همان خاکی که دوستش داشت، همان خاک وطن، خاک تهران، شهر محبوبش. پدر فقط یک آرزو داشت و شمایی که کتابش را تا آخر خواندهاید میدانید. تنها وصیت پدر این بود: اهدای بدنش به مرکز علمی جهت تحقیقات پزشکی.» هوشنگ گلمکانی منتقد سینما هم در اینباره نوشته: «چه خوب شد آمدی اینجا. کسی و چیزی که نتوانست مانع رفتنت شود، لااقل آمدی اینجا. اولش باورم نشد. آن هم پس از چهلو چند روز؟ فکر میکردم در این روزها تو را سوزاندهاند و خاکسترت را آن سوی دنیا در اورنجکانتی نثار چمنهای یک زمین فوتبال کردهاند، به نیت امجدیه محبوبت. همین را نمیخواستی؟ نمیدانم. هرچه باشد، خوب کردی برگشتی به شهر محبوبت.» و عباراتی که در ادامه میخوانید واکنش حبیب رضایی به این خبر است: «جاهای خالی که همچنان داغ است و رفتنهایی که حفره میگذارد در جایی از وجودت.» اما همزمان با این اتفاق رادیوگوشه نسخه صوتی «از قیطریه تا اورنجکانتی» را با صدای رضا کیانیان و فاطمه معتمدآریا منتشر کرد. کیانیان در بخشی از یادداشتش به این مناسبت آورده: «با نوشتن درد بر درد پیروز شد. درد را بیرون ریخت. ریخت روی کاغذ. نگذاشت درد در او لانه کند. لانهاش را به چنگ آورد. از خود بیرونش کرد و در کتابی به بندش کشید. در کتاب «از قیطریه تا اورنج کانتی»! این کتاب دردنامه حمید رضا صدر نیست! دردنامه درد است و سند پیروزی حمیدرضا بر درد. البته نبرد درد دارد. زخم دارد. اما پیروزی شیرین است حتی با زخمهایی که بر تن داریم.»
چهرهها
تصویر نوید محمدزاده و ترانه علیدوستی یکی از تصاویر وایرال شده است که علاوه بر صفحات خبری مرتبط با سینما میشد در پستها و استوری حمایتی اغلب اهالی سینما با آرزوی درخشش و موفقیت آنها را دید. این عکس اولین تصویر از فیلم «تفریق» است که همزمان با پایان تدوین منتشر شده. فیلمبرداری این فیلم به کارگردانی مانی حقیقی اسفند سال گذشته آغاز و اواخر خردادماه امسال به پایان رسید.
سعید روستایی که این روزها پیش تولید سومین فیلم بلندش را آغاز کرده از آرزوی همکاری دوباره با هومن بهمنش فیلمبردار محبوب سینماییها نوشته: «هومن تو چه قلبی داری! تو برای من رفیقی، تو برادری، تو عزیزی، تو عشقی، یه فیلمبردار بزرگ، یه آرتیست محشر که کار و رفاقت باهات جز کیف مدام چیز دیگهای نداره.» درام اجتماعی «برادران لیلا» به تهیهکنندگی جواد نوروزبیگی به تازگی پروانه ساخت گرفت.
سروش صحت اگر چه از چهرههای محبوب فضای مجازی است اما حضور فعالی در این عرصه ندارد. داستانکهای کوتاه او در فضای مجازی با محوریت شخصیت جلال با استقبال معناداری روبهرو شده. تازهترین روایت او از این قرار است: «برادرم ناراحت است و حالش خیلی خوب نیست. یک بار سعی کردم حرف بزنیم و آراماش کنم، بعد از یک ساعت که سخنرانی کردم برادرم گفت «چقدر چرت و پرت میگی.» رفتیم پیش جلال.جلال پرسید «چی شده؟» برادرم گفت «تازگیها همهاش گریهام میگیره، خبرهای کرونا را که میخونم گریهام میگیره، فیلمهای فرودگاه افغانستان را که دیدم گریهام گرفت، وقتی یه جوک خندهدار میشنوم، میخندم ولی نمیدونم چرا گریهام هم میگیره، اصلاً همهاش گریهام میگیره.» جلال گفت «منم همینطوری شدم» بعد هر دو گریه کردند، من هم گریه کردم. بعد جلال هندوانه آورد، هندوانه را خوردیم و دوباره گریه کردیم.
تازههای نشر
انتشارات روشنگران و مطالعات زنان در صفحه اینستاگرام خود کتاب «سرگیجه» را توسط علیرضا زندی، نویسنده این اثر معرفی کرده است. در بخشی از معرفی این کتاب آمده است: «امروز یکی از رفیقام را که شش ماه پیش مرده بود توی خیابون دیدم که سلانه سلانه توی پیادهرو از روبهروم داشت میاومد...»
سند پیروزی حمیدرضا بر درد
عصر شنبه و روز یکشنبه، روز حمیدرضا صدر بود. چاپ و انتشار نسخه صوتی «از قیطریه تا اورنجکانتی» از یک سو و مراسم تدفین این منتقد سینما و فوتبال از سوی دیگر باعث شد در پرسهزنی فضای مجازی بارها و چند ثانیهای روی عکس زندهیاد حمیدرضا صدر متوقف شویم. پیکر حمیدرضا صدر بعد از بازگشت به ایران در قطعه نامآوران بهشت زهرا به خاک سپرده شد. او وصیت کرده بود اعضایش برای تحقیقات پزشکی اهدا شود. در بخشی از یادداشت غزاله صدر دختر او میخوانیم: «بابا را به خاک سپردیم، همان خاکی که دوستش داشت، همان خاک وطن، خاک تهران، شهر محبوبش. پدر فقط یک آرزو داشت و شمایی که کتابش را تا آخر خواندهاید میدانید. تنها وصیت پدر این بود: اهدای بدنش به مرکز علمی جهت تحقیقات پزشکی.» هوشنگ گلمکانی منتقد سینما هم در اینباره نوشته: «چه خوب شد آمدی اینجا. کسی و چیزی که نتوانست مانع رفتنت شود، لااقل آمدی اینجا. اولش باورم نشد. آن هم پس از چهلو چند روز؟ فکر میکردم در این روزها تو را سوزاندهاند و خاکسترت را آن سوی دنیا در اورنجکانتی نثار چمنهای یک زمین فوتبال کردهاند، به نیت امجدیه محبوبت. همین را نمیخواستی؟ نمیدانم. هرچه باشد، خوب کردی برگشتی به شهر محبوبت.» و عباراتی که در ادامه میخوانید واکنش حبیب رضایی به این خبر است: «جاهای خالی که همچنان داغ است و رفتنهایی که حفره میگذارد در جایی از وجودت.» اما همزمان با این اتفاق رادیوگوشه نسخه صوتی «از قیطریه تا اورنجکانتی» را با صدای رضا کیانیان و فاطمه معتمدآریا منتشر کرد. کیانیان در بخشی از یادداشتش به این مناسبت آورده: «با نوشتن درد بر درد پیروز شد. درد را بیرون ریخت. ریخت روی کاغذ. نگذاشت درد در او لانه کند. لانهاش را به چنگ آورد. از خود بیرونش کرد و در کتابی به بندش کشید. در کتاب «از قیطریه تا اورنج کانتی»! این کتاب دردنامه حمید رضا صدر نیست! دردنامه درد است و سند پیروزی حمیدرضا بر درد. البته نبرد درد دارد. زخم دارد. اما پیروزی شیرین است حتی با زخمهایی که بر تن داریم.»
چهرهها
تصویر نوید محمدزاده و ترانه علیدوستی یکی از تصاویر وایرال شده است که علاوه بر صفحات خبری مرتبط با سینما میشد در پستها و استوری حمایتی اغلب اهالی سینما با آرزوی درخشش و موفقیت آنها را دید. این عکس اولین تصویر از فیلم «تفریق» است که همزمان با پایان تدوین منتشر شده. فیلمبرداری این فیلم به کارگردانی مانی حقیقی اسفند سال گذشته آغاز و اواخر خردادماه امسال به پایان رسید.
سعید روستایی که این روزها پیش تولید سومین فیلم بلندش را آغاز کرده از آرزوی همکاری دوباره با هومن بهمنش فیلمبردار محبوب سینماییها نوشته: «هومن تو چه قلبی داری! تو برای من رفیقی، تو برادری، تو عزیزی، تو عشقی، یه فیلمبردار بزرگ، یه آرتیست محشر که کار و رفاقت باهات جز کیف مدام چیز دیگهای نداره.» درام اجتماعی «برادران لیلا» به تهیهکنندگی جواد نوروزبیگی به تازگی پروانه ساخت گرفت.
سروش صحت اگر چه از چهرههای محبوب فضای مجازی است اما حضور فعالی در این عرصه ندارد. داستانکهای کوتاه او در فضای مجازی با محوریت شخصیت جلال با استقبال معناداری روبهرو شده. تازهترین روایت او از این قرار است: «برادرم ناراحت است و حالش خیلی خوب نیست. یک بار سعی کردم حرف بزنیم و آراماش کنم، بعد از یک ساعت که سخنرانی کردم برادرم گفت «چقدر چرت و پرت میگی.» رفتیم پیش جلال.جلال پرسید «چی شده؟» برادرم گفت «تازگیها همهاش گریهام میگیره، خبرهای کرونا را که میخونم گریهام میگیره، فیلمهای فرودگاه افغانستان را که دیدم گریهام گرفت، وقتی یه جوک خندهدار میشنوم، میخندم ولی نمیدونم چرا گریهام هم میگیره، اصلاً همهاش گریهام میگیره.» جلال گفت «منم همینطوری شدم» بعد هر دو گریه کردند، من هم گریه کردم. بعد جلال هندوانه آورد، هندوانه را خوردیم و دوباره گریه کردیم.
تازههای نشر
انتشارات روشنگران و مطالعات زنان در صفحه اینستاگرام خود کتاب «سرگیجه» را توسط علیرضا زندی، نویسنده این اثر معرفی کرده است. در بخشی از معرفی این کتاب آمده است: «امروز یکی از رفیقام را که شش ماه پیش مرده بود توی خیابون دیدم که سلانه سلانه توی پیادهرو از روبهروم داشت میاومد...»
به بهانه زادروز هوشنگ مرادی کرمانی
شما که غریبه نیستید
زهره نیلی
روزنامه نگار
۱۶ شهریور ۱۳۲۳ در روستای سیرچ از توابع کرمان به دنیا آمد. در یک آبادی سرسبز که رودخانهای از میان آن میگذشته؛ راستی روستای آنها یک سرو تنومند هم داشته که سرش به ستارهها میرسیده و تصور اهل سیرچ این بوده که اگر درخت راست قامت و بلندبالاشان خشک شود، آبادیشان رو به ویرانی میگذارد. عمو قاسم که جوان خوش لباس و خوش قیافه و درس خواندهای بوده نام او را از میان شخصیتهای شاهنامه انتخاب میکند. حالا اسم او «هوشنگ» است؛ به معنی باهوش، گرچه او را «هوشو» صدا میزنند.
او با پدر بزرگ و مادربزرگش، «آغ بابا» و«ننه بابا» زندگی میکند. ننه، پزشک سنتی است؛ او دمنوشها و داروهای گیاهی را خوب میشناسد و عاشق داستانهای امیرارسلان نامدار است. «آغ بابا» هم، قصههای بسیار بلد است و آنهاها را با آب و تاب بسیار برای نوهاش هوشو تعریف میکند تا او در خیال خود به شهداد، زادگاه مادرش برود و او را در آغوش بگیرد؛ مادری که شش ماه پس از تولد او از دنیا رفته و هوشو، هیچ خاطرهای از مادرش ندارد. پدر هوشو، کارمند ژاندارمری بوده اما به خاطر اختلالات روانی از کار برکنار شده. هوشنگ، حتی پدرش را هم تا پنج، شش سالگی ندیده، تا این که یک شب سرد زمستانی، پدر، پای پیاده به سیرچ میآید و از بقچهاش یک شماره مجله «اطلاعات هفتگی» بیرون میآورد و به هوشو نشان میدهد و میگوید: این عکس را ببین؛ مادرت، همین شکلی بود! هوشو به عکس خیره میشود و با عشق، تصویر مادرش را در ذهن حک میکند.
کودکی هوشنگ مرادی کرمانی، آن گونه که در زندگینامه خود نوشت ِ خود،«شما که غریبه نیستید» روایت کرده با فقر و تلخی و در فضایی ناشاد میگذرد. حالا عمو قاسم ازدواج کرده و ننه بابا و آغ بابا هم، مثل مادرش از دنیا رفتهاند. هوشنگ با عموی دیگرش به شهر رفته و به مدرسه شبانه روزی میرود؛ مدرسهای که بیشتر بچههای آن یتیم و بیپولاند. بین همه آنها، تنها ستارزاده است که با بقیه فرق دارد. اوست که گنجینهای پر از نقل و شیرینی به هوشو نشان میدهد و او را با «کیهان بچهها» آشنا میکند. حالا هوشو مجله میخواند و خیالپردازی میکند و خاطراتش را مینویسد و برای نشریه دلخواهش میفرستد. هوشو، نوشتن را دوست دارد چون وقتی مینویسد، کمتر احساس تنهایی میکند. او در کرمان با سینما آشنا و دریچههای تازهای به رویش گشوده میشود. حالا دیگر هوشنگ مرادی کرمانی، ۱۹ ساله شده؛ کفالت پدر را برعهده گرفته و به تهران آمده است. او کارگری میکند. نقش سیاهی لشکر را در تئاتر و سینما برعهده میگیرد و در نهایت کارشناس وزارت بهداشت میشود. از آن زمان تاکنون سالها گذشته، حالا هوشنگ مرادی کرمانی، یکی از برجستهترین نویسندگان ایرانی است که بارها و بارها نامزد جایزه آسترید لیندگرن و هانس کریستین آندرسن که آن را نوبل کوچک هم مینامند، شده اما کودکی خود را فراموش نکرده و ندیدن و نداشتن مادر، یکی از حسرتهای همیشه او است.
گرچه او برای نوجوانان مینویسد اما این متولدین اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت هستند که بیش از هر گروه سنی دیگری با خالق «قصههای مجید» خاطره دارند، البته این بدان معنا نیست که نوجوانهای امروز نمیتوانند مخاطب قصههای مرادی کرمانی باشند؛ او آنقدر شیرین و روان مینویسد که بچههای امروز هم از خواندن داستانهایش لذت میبرند و با نویسندهای آشنا میشوند که گرچه تلخیها و سختیهای بسیاری را پشت سر گذاشته اما تلخ ننوشته و بدبینانه و نومیدانه به جهان نگاه نکرده برعکس کوشیده تا دنیای خود را خوشایندتر و دلچسبتر کند.
هوشنگ مرادی کرمانی در «شما که غریبه نیستید» به تصویر کردن صادقانه زندگی خود پرداخته. او هیچ وقت به خوانندهاش دروغ نگفته و شاید این رک و راست بودن، یکی از دلایل موفقیتاش بوده است.
روزنامه نگار
۱۶ شهریور ۱۳۲۳ در روستای سیرچ از توابع کرمان به دنیا آمد. در یک آبادی سرسبز که رودخانهای از میان آن میگذشته؛ راستی روستای آنها یک سرو تنومند هم داشته که سرش به ستارهها میرسیده و تصور اهل سیرچ این بوده که اگر درخت راست قامت و بلندبالاشان خشک شود، آبادیشان رو به ویرانی میگذارد. عمو قاسم که جوان خوش لباس و خوش قیافه و درس خواندهای بوده نام او را از میان شخصیتهای شاهنامه انتخاب میکند. حالا اسم او «هوشنگ» است؛ به معنی باهوش، گرچه او را «هوشو» صدا میزنند.
او با پدر بزرگ و مادربزرگش، «آغ بابا» و«ننه بابا» زندگی میکند. ننه، پزشک سنتی است؛ او دمنوشها و داروهای گیاهی را خوب میشناسد و عاشق داستانهای امیرارسلان نامدار است. «آغ بابا» هم، قصههای بسیار بلد است و آنهاها را با آب و تاب بسیار برای نوهاش هوشو تعریف میکند تا او در خیال خود به شهداد، زادگاه مادرش برود و او را در آغوش بگیرد؛ مادری که شش ماه پس از تولد او از دنیا رفته و هوشو، هیچ خاطرهای از مادرش ندارد. پدر هوشو، کارمند ژاندارمری بوده اما به خاطر اختلالات روانی از کار برکنار شده. هوشنگ، حتی پدرش را هم تا پنج، شش سالگی ندیده، تا این که یک شب سرد زمستانی، پدر، پای پیاده به سیرچ میآید و از بقچهاش یک شماره مجله «اطلاعات هفتگی» بیرون میآورد و به هوشو نشان میدهد و میگوید: این عکس را ببین؛ مادرت، همین شکلی بود! هوشو به عکس خیره میشود و با عشق، تصویر مادرش را در ذهن حک میکند.
کودکی هوشنگ مرادی کرمانی، آن گونه که در زندگینامه خود نوشت ِ خود،«شما که غریبه نیستید» روایت کرده با فقر و تلخی و در فضایی ناشاد میگذرد. حالا عمو قاسم ازدواج کرده و ننه بابا و آغ بابا هم، مثل مادرش از دنیا رفتهاند. هوشنگ با عموی دیگرش به شهر رفته و به مدرسه شبانه روزی میرود؛ مدرسهای که بیشتر بچههای آن یتیم و بیپولاند. بین همه آنها، تنها ستارزاده است که با بقیه فرق دارد. اوست که گنجینهای پر از نقل و شیرینی به هوشو نشان میدهد و او را با «کیهان بچهها» آشنا میکند. حالا هوشو مجله میخواند و خیالپردازی میکند و خاطراتش را مینویسد و برای نشریه دلخواهش میفرستد. هوشو، نوشتن را دوست دارد چون وقتی مینویسد، کمتر احساس تنهایی میکند. او در کرمان با سینما آشنا و دریچههای تازهای به رویش گشوده میشود. حالا دیگر هوشنگ مرادی کرمانی، ۱۹ ساله شده؛ کفالت پدر را برعهده گرفته و به تهران آمده است. او کارگری میکند. نقش سیاهی لشکر را در تئاتر و سینما برعهده میگیرد و در نهایت کارشناس وزارت بهداشت میشود. از آن زمان تاکنون سالها گذشته، حالا هوشنگ مرادی کرمانی، یکی از برجستهترین نویسندگان ایرانی است که بارها و بارها نامزد جایزه آسترید لیندگرن و هانس کریستین آندرسن که آن را نوبل کوچک هم مینامند، شده اما کودکی خود را فراموش نکرده و ندیدن و نداشتن مادر، یکی از حسرتهای همیشه او است.
گرچه او برای نوجوانان مینویسد اما این متولدین اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت هستند که بیش از هر گروه سنی دیگری با خالق «قصههای مجید» خاطره دارند، البته این بدان معنا نیست که نوجوانهای امروز نمیتوانند مخاطب قصههای مرادی کرمانی باشند؛ او آنقدر شیرین و روان مینویسد که بچههای امروز هم از خواندن داستانهایش لذت میبرند و با نویسندهای آشنا میشوند که گرچه تلخیها و سختیهای بسیاری را پشت سر گذاشته اما تلخ ننوشته و بدبینانه و نومیدانه به جهان نگاه نکرده برعکس کوشیده تا دنیای خود را خوشایندتر و دلچسبتر کند.
هوشنگ مرادی کرمانی در «شما که غریبه نیستید» به تصویر کردن صادقانه زندگی خود پرداخته. او هیچ وقت به خوانندهاش دروغ نگفته و شاید این رک و راست بودن، یکی از دلایل موفقیتاش بوده است.
«بقعه هفتم» منتشر شد
در چهلمین سال شهادت آیتالله دکتر بهشتی و پس از چهارده سال تلاش و بازنگریهای متعدد، کتاب نفیس «بقعه هفتم»، مجموعه عکسهای کامران عدل از آرامگاه شهدای هفتم تیر و هشتم شهریور با همکاری بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید آیتالله دکتر بهشتی و مقدمه طراح بنا، منتشر شد. کامران عدل در یادداشتی درباره این کتاب مینویسد:
«باید یادآور شد که در دهه 1350 معماری نوین ایران با ورود معماران بسیار کارکشته ای چون مهندس درویش و منوچهر مقتدر و کامران دیبا، وارد فاز نوینی از معماری شد که کاربرد مصالح سنتی مانند آجر و مصالح مدرن مانند بتون، اساس تفکر آن بود. این معماری که خیلی زود جای خود را در میان دست اندرکاران و علاقهمندان معماری باز کرد، به دو دلیل به سرعت گسترش یافت. یکی اینکه ایران کشوری زلزله خیز است و این دو عنصر ساختمانی باعث استحکام بناها میشد، و دوم آنکه کاربرد آن بسیار آسان بود. معماری ایران که دارای پیچ و خمهای خاصی است، توانست با استفاده از این دو ماتریل، خود را دوباره و در ترکیبی نو نشان دهد، تقریباً همه ساختمان های مهم آن دوره مانند سازمان تلویزیون ملی ایران، ساختمان های دانشگاههای شیراز و اهواز و موزه هنرهای معاصر ایران، که نمونههای بارز این معماری در ایران هستند، بهاین ترتیب ساخته شدهاند. در این جریان، طراح این بنا نیز با کاربرد بتون و آجر و با دیدگاه خاص خود به معماری ایران، این جریان را ادامه داد. ساختمان بقعه هفتم، به جهت آنکه بنای یادبودی مذهبی است، تا حدودی از معماری صفوی الهام گرفته است که در زیر، شرح آن خواهد آمد. بقعه شهدای هفتم تیر و هشتم شهریور در بهشت زهرای تهران واقع شده است. در این ساختمان، اِلمان های سنتی معماری ایران، همراه با تکنیک های امروزی، ساختمانی را بهوجود آوردهاند که قابل تأمل و تعمق بسیار است. فاساد اصلی آن یادآور ستون های ساختمان کاخ چهل ستون واقع در اصفهان، ولی ساده شده آن است. در ورودی، در سمت راست ساختمان قرار دارد. طراح بنا، با قرار دادن ورودی در این محل و آن هم با زاویهای ۴۵ درجه، مانع دید مستقیم بازدیدکنندگان به داخل صحن میشود که خود، یادآور اسلوب ورودی مسجد جامع و مسجد امام در اصفهان است. ساختار بتونی آشکار ساختمان، و اختلاط آن با آجر، پرسپکتیو زیبایی را در داخل بنا ایجاد کرده است. هفت بقعه (به عدد هفت توجه داشته باشید) آن را پوشانده که مزار شهید بهشتی در زیر بقعه پنجم، که بزرگترین و بلندترین آنها است قرار دارد. در سمت جنوبی و در کنار صحن، گذری تعبیه شده است که قطعات شمالی و جنوبی قبرستان بهشت زهرا را به یکدیگر مرتبط میکند. این گذر که به سبک بازارچههای سنتی درست شده، دارای هفت پنجره است که به سمت داخل صحن باز میشوند. در پایین آنها، سکوهایی برای نشستن عابرین ایجاد شده است که یادآور سکوهای مدرسه مادر شاه واقع در خیابان چهارباغ اصفهان است. در کنار بقعه چهارم، طراح بنا شبه بازارچه یا پاساژ یا گذر را مسقف کرده و پوشانده است و سقف و دیوارهای آن با منفذهای گلنویی پوشیده شدهاند. زیر این سقف نیز، حوض بزرگی ساخته شده است که تصویر بنا و منفذهای گلنویی در آن منعکس میشود. در نتیجه، در تمام روز، از وقتی که آفتاب طلوع میکند، نور خورشید از طریق پنجرههای مدوری که شیشههایی به شکل ویترای در آنها کار شده است و در چهار طرف بقعه تعبیه شدهاند بهداخل صحن بقعه وارد میشود. در ساعاتی از روز، نور خورشید علاوه بر آنکه از طریق ویترایهای بقعه وارد صحن میشود، از طریق منفذهای گلنویی به روی حوض داخل گذر که با پنجره بسیار بزرگی از مزار شهید بهشتی جدا شده است به درون صحن بقعه منعکس میشود. من، بیش از چهل سال است که عکاسی معماری میکنم ولی تا کنون ساختمانی را ندیدهام که معمارش به این شیوه ظریف و استادانه، از نور خورشید استفاده کرده رقص نوری برپا کند که حیرتانگیز باشد.»
بقعه هفتم
کامران عدل / بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید آیتالله دکتر بهشتی
«باید یادآور شد که در دهه 1350 معماری نوین ایران با ورود معماران بسیار کارکشته ای چون مهندس درویش و منوچهر مقتدر و کامران دیبا، وارد فاز نوینی از معماری شد که کاربرد مصالح سنتی مانند آجر و مصالح مدرن مانند بتون، اساس تفکر آن بود. این معماری که خیلی زود جای خود را در میان دست اندرکاران و علاقهمندان معماری باز کرد، به دو دلیل به سرعت گسترش یافت. یکی اینکه ایران کشوری زلزله خیز است و این دو عنصر ساختمانی باعث استحکام بناها میشد، و دوم آنکه کاربرد آن بسیار آسان بود. معماری ایران که دارای پیچ و خمهای خاصی است، توانست با استفاده از این دو ماتریل، خود را دوباره و در ترکیبی نو نشان دهد، تقریباً همه ساختمان های مهم آن دوره مانند سازمان تلویزیون ملی ایران، ساختمان های دانشگاههای شیراز و اهواز و موزه هنرهای معاصر ایران، که نمونههای بارز این معماری در ایران هستند، بهاین ترتیب ساخته شدهاند. در این جریان، طراح این بنا نیز با کاربرد بتون و آجر و با دیدگاه خاص خود به معماری ایران، این جریان را ادامه داد. ساختمان بقعه هفتم، به جهت آنکه بنای یادبودی مذهبی است، تا حدودی از معماری صفوی الهام گرفته است که در زیر، شرح آن خواهد آمد. بقعه شهدای هفتم تیر و هشتم شهریور در بهشت زهرای تهران واقع شده است. در این ساختمان، اِلمان های سنتی معماری ایران، همراه با تکنیک های امروزی، ساختمانی را بهوجود آوردهاند که قابل تأمل و تعمق بسیار است. فاساد اصلی آن یادآور ستون های ساختمان کاخ چهل ستون واقع در اصفهان، ولی ساده شده آن است. در ورودی، در سمت راست ساختمان قرار دارد. طراح بنا، با قرار دادن ورودی در این محل و آن هم با زاویهای ۴۵ درجه، مانع دید مستقیم بازدیدکنندگان به داخل صحن میشود که خود، یادآور اسلوب ورودی مسجد جامع و مسجد امام در اصفهان است. ساختار بتونی آشکار ساختمان، و اختلاط آن با آجر، پرسپکتیو زیبایی را در داخل بنا ایجاد کرده است. هفت بقعه (به عدد هفت توجه داشته باشید) آن را پوشانده که مزار شهید بهشتی در زیر بقعه پنجم، که بزرگترین و بلندترین آنها است قرار دارد. در سمت جنوبی و در کنار صحن، گذری تعبیه شده است که قطعات شمالی و جنوبی قبرستان بهشت زهرا را به یکدیگر مرتبط میکند. این گذر که به سبک بازارچههای سنتی درست شده، دارای هفت پنجره است که به سمت داخل صحن باز میشوند. در پایین آنها، سکوهایی برای نشستن عابرین ایجاد شده است که یادآور سکوهای مدرسه مادر شاه واقع در خیابان چهارباغ اصفهان است. در کنار بقعه چهارم، طراح بنا شبه بازارچه یا پاساژ یا گذر را مسقف کرده و پوشانده است و سقف و دیوارهای آن با منفذهای گلنویی پوشیده شدهاند. زیر این سقف نیز، حوض بزرگی ساخته شده است که تصویر بنا و منفذهای گلنویی در آن منعکس میشود. در نتیجه، در تمام روز، از وقتی که آفتاب طلوع میکند، نور خورشید از طریق پنجرههای مدوری که شیشههایی به شکل ویترای در آنها کار شده است و در چهار طرف بقعه تعبیه شدهاند بهداخل صحن بقعه وارد میشود. در ساعاتی از روز، نور خورشید علاوه بر آنکه از طریق ویترایهای بقعه وارد صحن میشود، از طریق منفذهای گلنویی به روی حوض داخل گذر که با پنجره بسیار بزرگی از مزار شهید بهشتی جدا شده است به درون صحن بقعه منعکس میشود. من، بیش از چهل سال است که عکاسی معماری میکنم ولی تا کنون ساختمانی را ندیدهام که معمارش به این شیوه ظریف و استادانه، از نور خورشید استفاده کرده رقص نوری برپا کند که حیرتانگیز باشد.»
بقعه هفتم
کامران عدل / بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید آیتالله دکتر بهشتی
منابع نهضت عاشورا-23
«معجم کبیر» منشأ برخی روایات غیر صحیح در کتب شیعی
اسماعیل علوی
دبیر گروه پایداری
«المعجم الکبیر» از جمله منابع برجایمانده و قدیمی است که بخشی از آن به حادثه عاشورا اختصاص دارد. این کتاب تألیف ابوالقاسم سلیمان بن احمد بن ایوب لخمی شامی، مشهور به طبرانی(260-360ق) از جمله مورخان ومحدثان قرنهای سوم وچهارم است. وی درطبریه شام به دنیا آمد و برای کسب علوم دینی و جمعآوری احادیث به سرزمینهای اسلامی سفر کرد و پس از ۳۳ سال تحقیق و مطالعه، به تدریس پرداخته و شاگردان بسیاری را تربیت نمود. طبرانی سه مجموعه در باب علم حدیث نوشته که به نامهای معجم کبیر، معجم اوسط و معجم صغیر مشهورند. این عالم مسلمان سرانجام پس از عمری طولانی در یکصد سالگی در اصفهان درگذشت.
دو اثرمهم او با عنوان معجم اوسط و معجم الکبیر مجموعهای عظیم از روایات را در خود جای داده است. طبرانى به اختلافات میان صحابه و اختلاف حسنین(ع) با معاویه را ذکر کرده است. البته همچون دیگر کتابهای تاریخی و روایی از هجمه تحریفات عاشورایی مصون نمانده، و خواننده را در برخی مطالب مربوط به عاشورا در تردید قرار میدهد. گرچه طرق حدیثی کتابهای وی مسند و متصل است، اما با بررسی متنی روایات میتوان دریافت که مؤلف با بیان اخباری خاص، سعی در نشان دادن رویکردی دارد که هدف اصلی نهضت امام حسین(ع) را تحت تأثیر دیدگاهی خاص قرارمی دهد. دیگر عالمان اهل سنت نیز این دیدگاه را از کتابهای وی گرفته و رواج دادهاند. حتی برخی از ایشان مانند «ابنعساکر» و «ذهبی»این روایات را با اضافاتی نقل کردهاند. روایاتی که بیشتر مربوط به حوادث خارقالعاده و غیرطبیعی پس از شهادت امام حسین(ع) است. گزارش طبرانی از واقعه عاشورا، بعضاً با وقایع مسلّم یا روایات تاریخی دیگر ناسازگار است و گاه ضمن ضعف جدی سند و متن با تناقضات و تعارضات عقلی مواجه است. گزارشهای وی شأن امام معصوم(ع) خاندان رسول خدا(ص) را تضعیف و پایههای نااستواری برای تحقیق پیش روی عالمان بعد از خود قرار داده است. متأسفانه عالمان سلف شیعی از این روایات متأثر بوده و به نقل روایتهای آن مبادرت کردهاند.
بخش مقتل کتاب المعجم الکبیر به کوشش و تحقیق محمد شجاع صیفالله به صورت مستقل با عنوان مقتل الحسین(ع) به چاپ رسیده است. مقتل الحسین(ع) مشتمل بر 148 روایت است که هر کدام به بخشی از زندگی امام حسین(ع) از فضائل تا رخدادهای کربلا اختصاص دارد. این کتاب، مقتل به معنای معمول آن نیست، اما روایات آن میتواند گوشهای از مسائل مربوط به عاشورا را روشن کند. بسیاری از نقلها، به تحولات غیر طبیعی که در پی شهادت امام حسین(ع)رخ داده، اختصاص یافته است. طبعاً طریق این روایات، طرق اهل سنت است و طبرانی هم به عنوان یک محدث برجسته اهل سنت شناخته میشود.
طبرانی در المعجم الکبیر، نام و شرح حالها را بر حسب حروف الفبا آورده و در «باب الحاء»، به شمایل، فضایل و امام حسین(ع) و حادثه کربلا پرداخته است. پیشگویی شهادت امام حسین(ع) به وسیله پیامبر خدا(ص)، وقایع مرتبط با تربت امام حسین(ع)، کشته شدگان کربلا، ذکر قاتلان امام حسین(ع)، وقایع شگفت پس از عاشورا و نیز بخشی از احادیث امام حسین(ع) به روایت امام زین العابدین(ع) و برخی مطالب دیگر را وی در کتاب خود آورده است.
دبیر گروه پایداری
«المعجم الکبیر» از جمله منابع برجایمانده و قدیمی است که بخشی از آن به حادثه عاشورا اختصاص دارد. این کتاب تألیف ابوالقاسم سلیمان بن احمد بن ایوب لخمی شامی، مشهور به طبرانی(260-360ق) از جمله مورخان ومحدثان قرنهای سوم وچهارم است. وی درطبریه شام به دنیا آمد و برای کسب علوم دینی و جمعآوری احادیث به سرزمینهای اسلامی سفر کرد و پس از ۳۳ سال تحقیق و مطالعه، به تدریس پرداخته و شاگردان بسیاری را تربیت نمود. طبرانی سه مجموعه در باب علم حدیث نوشته که به نامهای معجم کبیر، معجم اوسط و معجم صغیر مشهورند. این عالم مسلمان سرانجام پس از عمری طولانی در یکصد سالگی در اصفهان درگذشت.
دو اثرمهم او با عنوان معجم اوسط و معجم الکبیر مجموعهای عظیم از روایات را در خود جای داده است. طبرانى به اختلافات میان صحابه و اختلاف حسنین(ع) با معاویه را ذکر کرده است. البته همچون دیگر کتابهای تاریخی و روایی از هجمه تحریفات عاشورایی مصون نمانده، و خواننده را در برخی مطالب مربوط به عاشورا در تردید قرار میدهد. گرچه طرق حدیثی کتابهای وی مسند و متصل است، اما با بررسی متنی روایات میتوان دریافت که مؤلف با بیان اخباری خاص، سعی در نشان دادن رویکردی دارد که هدف اصلی نهضت امام حسین(ع) را تحت تأثیر دیدگاهی خاص قرارمی دهد. دیگر عالمان اهل سنت نیز این دیدگاه را از کتابهای وی گرفته و رواج دادهاند. حتی برخی از ایشان مانند «ابنعساکر» و «ذهبی»این روایات را با اضافاتی نقل کردهاند. روایاتی که بیشتر مربوط به حوادث خارقالعاده و غیرطبیعی پس از شهادت امام حسین(ع) است. گزارش طبرانی از واقعه عاشورا، بعضاً با وقایع مسلّم یا روایات تاریخی دیگر ناسازگار است و گاه ضمن ضعف جدی سند و متن با تناقضات و تعارضات عقلی مواجه است. گزارشهای وی شأن امام معصوم(ع) خاندان رسول خدا(ص) را تضعیف و پایههای نااستواری برای تحقیق پیش روی عالمان بعد از خود قرار داده است. متأسفانه عالمان سلف شیعی از این روایات متأثر بوده و به نقل روایتهای آن مبادرت کردهاند.
بخش مقتل کتاب المعجم الکبیر به کوشش و تحقیق محمد شجاع صیفالله به صورت مستقل با عنوان مقتل الحسین(ع) به چاپ رسیده است. مقتل الحسین(ع) مشتمل بر 148 روایت است که هر کدام به بخشی از زندگی امام حسین(ع) از فضائل تا رخدادهای کربلا اختصاص دارد. این کتاب، مقتل به معنای معمول آن نیست، اما روایات آن میتواند گوشهای از مسائل مربوط به عاشورا را روشن کند. بسیاری از نقلها، به تحولات غیر طبیعی که در پی شهادت امام حسین(ع)رخ داده، اختصاص یافته است. طبعاً طریق این روایات، طرق اهل سنت است و طبرانی هم به عنوان یک محدث برجسته اهل سنت شناخته میشود.
طبرانی در المعجم الکبیر، نام و شرح حالها را بر حسب حروف الفبا آورده و در «باب الحاء»، به شمایل، فضایل و امام حسین(ع) و حادثه کربلا پرداخته است. پیشگویی شهادت امام حسین(ع) به وسیله پیامبر خدا(ص)، وقایع مرتبط با تربت امام حسین(ع)، کشته شدگان کربلا، ذکر قاتلان امام حسین(ع)، وقایع شگفت پس از عاشورا و نیز بخشی از احادیث امام حسین(ع) به روایت امام زین العابدین(ع) و برخی مطالب دیگر را وی در کتاب خود آورده است.
عکس نوشت
در سرزمین گسترده ایران علاوه بر تنوع فرهنگی و قومی، روشهای سنتی دیگری هم وجود دارد. یکی از رسوم با آغاز برداشت انگور در شهریورماه تولید کشمش به روش سنتی «بولآو» است که در روستای دولاب استان کردستان انجام میشود. در این روش خاکستر چوب را با آب میجوشانند و بعد از سرد و تهنشین شدن خوشاب بهدست میآید که انگورها را به آن آغشته و سپس انگور آغشته به خوشاب را بر پشتبام در مقابل نور خورشید بهمدت حدود 15 روزقرار میدهند تا خشک شود. خبرگزاری صدا و سیما گزارش تصویری از این روش سنتی و روستای زیبا دولاب که بافت پلکانی دارد منتشر کرده است.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
محمد قاسمزاده: جوانان را برای کتابخوانی تربیت نمیکنیم
-
همدلی همه جانبه،لازمه رشد تئاتر
-
هنرمندان در فضای مجازی
-
شما که غریبه نیستید
-
«بقعه هفتم» منتشر شد
-
«معجم کبیر» منشأ برخی روایات غیر صحیح در کتب شیعی
-
عکس نوشت
اخبارایران آنلاین