ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مهتاب نصیرپور: سینما و تئاتر با حضور تماشاگر است که کامل میشوند و معنا پیدا میکنند
سینما و تئاتر بدون تماشاگر معنایی نخواهند داشت و تنها با حضور تماشاگر است که کامل میشوند و معنا پیدا میکنند. با ایجاد سالنهای بدون سقف هم بسیاری از گروههای تئاتری با دغدغه کمتری، حاضر به اجرای نمایش خواهند شد و هم تماشاگران با خاطری آسودهتر به تماشای تئاتر میآیند. به این ترتیب هم اشتغال جامعه تئاتری سر و سامانی پیدا میکند و هم در زمینه فرهنگسازی و سرگرم کردن مخاطبان توانستهایم اقدامی مؤثر انجام بدهیم.
بخشی از گفتوگوی این بازیگر و مدرس تئاتر با ایسنا
بخشی از گفتوگوی این بازیگر و مدرس تئاتر با ایسنا
هنرمندی که نام و هنرش در دنیا میدرخشد
لوریس چکناواریان
آهنگساز و رهبر ارکستر
ژیوان گاسپاریان نوازنده سرشناس ساز دودوک، نوازنده و آهنگساز فیلم اهل ارمنستان روز گذشته در سن 92 سالگی درگذشت. او در سال ۱۹۲۸ در دهکده کوچک سولاک ارمنستان متولد شد و از شش سالگی به تنهایی شروع به نواختن دودوک کرد. در دهه 40 میلادی، ژیوان به عضویت یک گروه فولکلور درآمد و در مقابل استالین به اجرای برنامه پرداخت و از او یک ساعت مچی جایزه گرفت. گاسپاریان که به عنوان «استاد دودوک» شناخته میشود، در سال ۲۰۰۶ نامزد دریافت جایزه گرَمی برای بهترین آلبوم موسیقی سنتی جهان شد. او با بسیاری از هنرمندان مانند استینگ، پیتر گابریل، حسین علیزاده، ارکان اوگور، مایکل بروک، برایان می، لیونل ریچی،هانس زیمر، درک شرینیان و بسیاری از نوازندگان پاپ و راک همکاری داشته است. آثار نوازندگی این هنرمند پرآوازه ارمنستانی در موسیقی متن فیلمهای معروفی چون، «گلادیاتور» (۲۰۰۰)، «کلاغ» (۱۹۹۴)، «محاصره» (۱۹۹۸)، «رونین» (۱۹۹۸)، «سیریانا» (۲۰۰۵)، «الماس خون» (۲۰۰۶) و «سامسارا» (۲۰۱۱) استفاده شده است.
زنده یاد استاد ژیوان گاسپاریان را از سالها قبل میشناختم هنرمندی بزرگ و دوست داشتنی. آهنگساز و نوازنده سرشناس ساز دودوک که توانست تحولی عظیم در این ساز به وجود آورد. آشنایی و دوستی نزدیکی با ژیوان گاسپاریان داشتم و هر گاه کنسرتی برگزار میکردم در برنامههای من حضور داشت و بسیار من را مورد تشویق قرار میداد و من نیز با افتخار در کنسرتهای او شرکت میکردم. ژیوان گاسپاریان علاقه بسیاری به جوانان بخصوص علاقهمندان به هنر موسیقی داشت و آنها را به آموختن موسیقی تشویق میکرد. استاد گاسپاریان کنسرتهای بزرگ و کم نظیری در دنیا برگزار کرده از جمله کنسرت در ایران و بویژه اجرای زیبا و کم نظیرش با استاد حسین علیزاده که به صورت آلبوم هم منتشر شد، آلبومی که میتوان آن را گفتوگوی تار و دودوک نامید و بسیار فوقالعاده است. همچنین نوازندگی بی نظیرش در دو فیلم «گلادیاتور» و «آخرین وسوسه مسیح» که موجب شد هنر این هنرمند بسیار معروف و جهانی شود و در واقع هنرنمایی در این دو فیلم این ساز را زنده کرد و بعد آن افراد بسیاری به دنبال آموختن دودوک رفتند و براساس متد مخصوص خود آن را آموزش میداد و امروز جوانان بسیاری چه در ایران و چه در خارج از ایران این ساز را اجرا میکنند. براین باورم هنرمند یک انسان کامل است و اگر احساساتش طبیعی نباشد، نمیتواند هیچ سازی را اجرا کند چون ساز بیانگر حس یک هنرمند است که به مخاطب منتقل میشود و ژیوان گاسپاریان یکی از همین هنرمندان بنام روزگار بود، هنرمندی سرشار از احساس و عاطفه وبزرگ و مانا و او نه فقط صدای ساز را میشناخت بلکه به لحاظ تکنیکی و هنری بسیار زیبا اجرا میکرد.
درخصوص ساز دودوک نیز باید بگویم یک سازقدیمی است و تقریباً 2 هزار سال قدمت دارد و مخصوص ارامنه است؛ سازی که از آن میتوان به عنوان ساز غم، اشک و درد نام برد. این ساز ساخته دست هنرمندان پراحساس ارامنه است و فلسفه ساخت آن به این سبب است که این ملت در طول تاریخ همیشه در غم و درد و اشک بوده است. استاد گاسپاریان در معرفی این ساز به دنیا تلاش بسیاری کرد و امروز نوازندگان بسیاری در دنیا با نواختن دودوک آشنایی دارند و مینوازند اما نکته قابل توجه این است که نواختن این ساز باید براساس یک حس و حال غریب و یک غم عجیب شکل بگیرد تا این صدای زیبا و دل انگیز طنین انداز شود و تنها بر اساس تکنیک نمیتوان آن را نواخت بلکه باید احساس و ارتباط بین نوازنده و ساز به وجود آید.
صندلی سیزده اتوبوس
بهاءالدین مرشدی
داستاننویس
یکی از رفقا در همین صفحات مجازی نوشته بود یکی نیست قصه ما را بنویسد؟ بعد بود که یاد این جمله تذکرةالاولیا در ذکر بایزید بسطامی افتادم که میگفت: این قصه را الم باید که از قلم هیچ نیاید.
قبلش بود که با یک اتفاق مواجه شده بودم. یکی از قوم و خویشها وقتی به خانهشان رفتم گفت میخواهد در این روزهایی که از عمر میگذرد از خودش چیزی به یادگار بگذارد، یا کتابی بنویسد یا فیلمی بازی کند یا به کلاس آواز برود و آواز بخواند و بعد بود که با حسرت با خودش این سه روش را تکرار میکرد و از من میخواست کمکش کنم.
اما دیدم برای ماندگار شدن باز هم نوشتن یکی از راههای ماندگاری است. همیشه هم با این پرسش مواجه بودم که چطور میشود نوشت و همیشه هم راهکارم برای این پرسش داشتن یک قلم و کاغذ و داشتن سر نترس است.
همیشه بر این عقیدهام که همگان میتوانند بنویسند منتها از کاغذ سفید میترسند و تا کاغذ سفید میبینند جانشان پر از اضطراب میشود که اگر چیز خوبی از آب در نیامد چه؟ و همین پرسش بلای جان نویسندگان آینده است. شما اگر با این پرسش مبارزه کردید و گفتید اگر غلط نوشتم هم یک کاغذ سفید دیگر هست برای نوشتن، حتماً پیروز این میدان خواهید بود.
اصلاً همه ما آدمیان دنبال راهی برای جاودانه شدن هستیم. اما هنوز من نمیدانم جاودانگی چه هست و چه نیست. جناب آقای عبدالرحمان جامی میگوید: نوح هزار سال در جهان به سر برده است، امروز پنج هزار سال است که مرده است. همیشه وقتی به جاودانگی میرسم و پرسشهایش یاد این جمله از جامی میافتم و فکر میکنم آن هزار سال جاودانگی است یا آن پنج هزار سال؟ بودن جاودانگی است یا نبودن. بعد هم یاد جمله جناب احمد شاملو در آن شعر درخشانش میافتم که میگفت: بودن به از نبود شدن خاصه در بهار.
بعد هم فکر میکنم جاودانگی بعد از مرگ چه چیز است؟ اگر با فلسفه من بخواهید بدانید زیاد فلسفه مثبتی نیست اما من فکر میکنم در ظاهر هم که شده باید مثبت بود و زندگی و جاودانگی را مثبت دید.
اما همیشه یاد این جمله همشهریام میافتم که وقتی برق به شهر ما آمده بود به او گفتند برو بالای تیر چراغ برق آن عیبش را بگیر و اگر هم اتفاقی افتاد بیمه هستی و خانوادهات از بیمه استفاده میکنند. او هم گفته بود: میخواهم بعد از من آفتاب نزند.
همیشه به این جمله فکر کردهام که یکجوری زندگی کردن را در خودش دارد و یکجوری هم فلسفه خطرناکی است. درست عین همین زمینخواران و آبفروشان و بیکفایتهایی است که امروز را میبینند و فردا را نه. البته که شاید قیاس درستی نباشد. این جدال بر سر جان است و آن جدال بر سر وطن است اما بههرحال آدم است و هزار فکر و خیال.
همه اینها را نوشتم تا برسم به تقویم و روز قلم که چهاردهم تیر است. بعد فکرم مشغول شد که این روز چرا روز قلم است؟ دست به دامن اینترنت شدم و دیدم که در روز سیزدهم تیر، هوشنگ پادشاه پیشدادی نویسندگان را دور هم جمع کرده و از آنها تجلیل کرده.
اما این روز با تقویم یک روز اختلاف دارد و شاید نویسندگان تقویم فکر کردهاند سیزده نحس است و بهتر است این روز چهاردهم باشد تا نویسندگان از نحسی درآیند. اما نظر من را بخواهید میگویم من همیشه روی صندلی سیزده اتوبوسها نشستهام.
داستاننویس
یکی از رفقا در همین صفحات مجازی نوشته بود یکی نیست قصه ما را بنویسد؟ بعد بود که یاد این جمله تذکرةالاولیا در ذکر بایزید بسطامی افتادم که میگفت: این قصه را الم باید که از قلم هیچ نیاید.
قبلش بود که با یک اتفاق مواجه شده بودم. یکی از قوم و خویشها وقتی به خانهشان رفتم گفت میخواهد در این روزهایی که از عمر میگذرد از خودش چیزی به یادگار بگذارد، یا کتابی بنویسد یا فیلمی بازی کند یا به کلاس آواز برود و آواز بخواند و بعد بود که با حسرت با خودش این سه روش را تکرار میکرد و از من میخواست کمکش کنم.
اما دیدم برای ماندگار شدن باز هم نوشتن یکی از راههای ماندگاری است. همیشه هم با این پرسش مواجه بودم که چطور میشود نوشت و همیشه هم راهکارم برای این پرسش داشتن یک قلم و کاغذ و داشتن سر نترس است.
همیشه بر این عقیدهام که همگان میتوانند بنویسند منتها از کاغذ سفید میترسند و تا کاغذ سفید میبینند جانشان پر از اضطراب میشود که اگر چیز خوبی از آب در نیامد چه؟ و همین پرسش بلای جان نویسندگان آینده است. شما اگر با این پرسش مبارزه کردید و گفتید اگر غلط نوشتم هم یک کاغذ سفید دیگر هست برای نوشتن، حتماً پیروز این میدان خواهید بود.
اصلاً همه ما آدمیان دنبال راهی برای جاودانه شدن هستیم. اما هنوز من نمیدانم جاودانگی چه هست و چه نیست. جناب آقای عبدالرحمان جامی میگوید: نوح هزار سال در جهان به سر برده است، امروز پنج هزار سال است که مرده است. همیشه وقتی به جاودانگی میرسم و پرسشهایش یاد این جمله از جامی میافتم و فکر میکنم آن هزار سال جاودانگی است یا آن پنج هزار سال؟ بودن جاودانگی است یا نبودن. بعد هم یاد جمله جناب احمد شاملو در آن شعر درخشانش میافتم که میگفت: بودن به از نبود شدن خاصه در بهار.
بعد هم فکر میکنم جاودانگی بعد از مرگ چه چیز است؟ اگر با فلسفه من بخواهید بدانید زیاد فلسفه مثبتی نیست اما من فکر میکنم در ظاهر هم که شده باید مثبت بود و زندگی و جاودانگی را مثبت دید.
اما همیشه یاد این جمله همشهریام میافتم که وقتی برق به شهر ما آمده بود به او گفتند برو بالای تیر چراغ برق آن عیبش را بگیر و اگر هم اتفاقی افتاد بیمه هستی و خانوادهات از بیمه استفاده میکنند. او هم گفته بود: میخواهم بعد از من آفتاب نزند.
همیشه به این جمله فکر کردهام که یکجوری زندگی کردن را در خودش دارد و یکجوری هم فلسفه خطرناکی است. درست عین همین زمینخواران و آبفروشان و بیکفایتهایی است که امروز را میبینند و فردا را نه. البته که شاید قیاس درستی نباشد. این جدال بر سر جان است و آن جدال بر سر وطن است اما بههرحال آدم است و هزار فکر و خیال.
همه اینها را نوشتم تا برسم به تقویم و روز قلم که چهاردهم تیر است. بعد فکرم مشغول شد که این روز چرا روز قلم است؟ دست به دامن اینترنت شدم و دیدم که در روز سیزدهم تیر، هوشنگ پادشاه پیشدادی نویسندگان را دور هم جمع کرده و از آنها تجلیل کرده.
اما این روز با تقویم یک روز اختلاف دارد و شاید نویسندگان تقویم فکر کردهاند سیزده نحس است و بهتر است این روز چهاردهم باشد تا نویسندگان از نحسی درآیند. اما نظر من را بخواهید میگویم من همیشه روی صندلی سیزده اتوبوسها نشستهام.
«ملک گرسنه»، تقویم شیدایی
حمید ناصری مقدم
مستندساز
درباره شمس و مولانا و رابطه عمیق این دو با هم و تأثیر احوالاتشان بر یکدیگر، حرف اصلی و منبع اصلی بیشک آثار پژوهشگران صاحبنام و بزرگی چون محمدعلی موحد و بزرگانی دیگر است اما معدود آثار و پژوهشهای امروزینی هم هستند که خواندن و مداقهشان خالی از لطف نیست. در این حوزه نهال تجدد یکی از نویسندگان و پژوهشگرانی است که آثارش مورد توجه مخاطبان قرار گرفته و نسبت به دیگر کتابهایی که امروزه به هر شکل و روش و اسلوبی در دسترس قرار میگیرند و فروشهای بالایی هم دارند، بر اسلوب و روش پژوهش و دستاورد میتواند قابل اعتنا باشد که یکی از جدیدترین آنها «ملک گرسنه» است که نشر چشمه آن را منتشر کرده و در عین مستند بودن میتوان آن را تقویم زندگی این دو نفر، یعنی شمس و مولانا دانست. محتوا و شیوه روایت او در این اثر به دو بخش کلی تقسیم میشود که یک بخش حاصل قلم تجدد و بخش دیگر منتخبی از متون دیگری است که با ارجاع درون متنی در کتاب مشخص شدهاند. در کل، کتاب از سه قسمت اساسی تشکیل شده که مسیر اصلی آنها، زندگی شمس تبریزی است. نخست به اتفاقات دوران کودکی تا زمانی که او خانواده خودش را ترک میکند، پرداخته شده است. پس از آن، آشنایی شمس با عارفان مختلف و معاشرت با آنان که مهمترینشان معاشرتش با مولاناست کتابت شده و نهایتاً قصه حسد ورزیدن مریدان مولوی است که سبب جدایی اجباری این دو از یکدیگر میشود. از دیگر امتیازات رمان «ملک گرسنه» که نظیر آن در رمانهای تاریخی کمتر مشاهده شده، میتوان به تعلیقات مناسب آن و اطلاعات مفیدی درباره زندگی فلاسفه، عارفان، معنای عبارات دشوار و مشخص شدن نام شهرهای ذکر شده در نقشه آسیای صغیر در پایان کتاب اشاره کرد. نام «ملک گرسنه» در این کتاب بر دو معنا اشاره دارد. اول آنکه مولانا در یکی از اشعار خود، سخنانش را غذای فرشتگان نامیده است. نویسنده نیز در پیشانینوشت کتاب با ذکر این بیت، یکی از دلایل نامگذاری خود را بیان میکند. دلیلی دیگر شاید تأکیدی بر گرسنه و طالب حقیقت بودن شمس و مولانا باشد. اینکه انسان همیشه طالب حقیقتی درباره جهان هستی است و گاهی نیز طالب شنیدن همان حقایق از یاران راستین است. این کتاب را نشر چشمه در 166 صفحه با قیمت 36 هزار تومان منتشر کرده است.
مستندساز
درباره شمس و مولانا و رابطه عمیق این دو با هم و تأثیر احوالاتشان بر یکدیگر، حرف اصلی و منبع اصلی بیشک آثار پژوهشگران صاحبنام و بزرگی چون محمدعلی موحد و بزرگانی دیگر است اما معدود آثار و پژوهشهای امروزینی هم هستند که خواندن و مداقهشان خالی از لطف نیست. در این حوزه نهال تجدد یکی از نویسندگان و پژوهشگرانی است که آثارش مورد توجه مخاطبان قرار گرفته و نسبت به دیگر کتابهایی که امروزه به هر شکل و روش و اسلوبی در دسترس قرار میگیرند و فروشهای بالایی هم دارند، بر اسلوب و روش پژوهش و دستاورد میتواند قابل اعتنا باشد که یکی از جدیدترین آنها «ملک گرسنه» است که نشر چشمه آن را منتشر کرده و در عین مستند بودن میتوان آن را تقویم زندگی این دو نفر، یعنی شمس و مولانا دانست. محتوا و شیوه روایت او در این اثر به دو بخش کلی تقسیم میشود که یک بخش حاصل قلم تجدد و بخش دیگر منتخبی از متون دیگری است که با ارجاع درون متنی در کتاب مشخص شدهاند. در کل، کتاب از سه قسمت اساسی تشکیل شده که مسیر اصلی آنها، زندگی شمس تبریزی است. نخست به اتفاقات دوران کودکی تا زمانی که او خانواده خودش را ترک میکند، پرداخته شده است. پس از آن، آشنایی شمس با عارفان مختلف و معاشرت با آنان که مهمترینشان معاشرتش با مولاناست کتابت شده و نهایتاً قصه حسد ورزیدن مریدان مولوی است که سبب جدایی اجباری این دو از یکدیگر میشود. از دیگر امتیازات رمان «ملک گرسنه» که نظیر آن در رمانهای تاریخی کمتر مشاهده شده، میتوان به تعلیقات مناسب آن و اطلاعات مفیدی درباره زندگی فلاسفه، عارفان، معنای عبارات دشوار و مشخص شدن نام شهرهای ذکر شده در نقشه آسیای صغیر در پایان کتاب اشاره کرد. نام «ملک گرسنه» در این کتاب بر دو معنا اشاره دارد. اول آنکه مولانا در یکی از اشعار خود، سخنانش را غذای فرشتگان نامیده است. نویسنده نیز در پیشانینوشت کتاب با ذکر این بیت، یکی از دلایل نامگذاری خود را بیان میکند. دلیلی دیگر شاید تأکیدی بر گرسنه و طالب حقیقت بودن شمس و مولانا باشد. اینکه انسان همیشه طالب حقیقتی درباره جهان هستی است و گاهی نیز طالب شنیدن همان حقایق از یاران راستین است. این کتاب را نشر چشمه در 166 صفحه با قیمت 36 هزار تومان منتشر کرده است.
تراژدی گلوله میخورد، کمدی شلیک میکند
میثم عبدی
کارگردان تئاتر
تابستان سال ۱۳۸۱ زلزلهای به بزرگی۶/۵ ریشتر و بمدت ۷ ثانیه دربخش آوج شهرستان بوئین زهرا، دو روستا را با خاک یکسان کرد و ۲۶۱ نفر کشته و دهها هزار نفر بیخانمان بر جای گذاشت. همان زمان از طرف کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تریلی سیار نمایش کودک با مأموریت تزریق نشاط و شادابی و ایجاد امید به زندگی در کودکان زلزلهزده، آماده اعزام به این مناطق شد و ناصر آویژه از بازیگران و کارگردانان خوب و کاربلد عرصه تئاتر کودک، کارگردانی نمایش ویژه تریلی سیار کانون را بر عهده گرفت. تریلی به مناطق زلزله زده رسید و بچههای روستا از نمایش شاد و موزیکال بشدت استقبال کردند. این مقدمه را آوردم تا بگویم از آن روز (که من تازه فارغالتحصیل شده بودم) تا امروز که چندین اثر نمایشی را کارگردانی کردهام، همواره بهدنبال این چالش بزرگ هستم که «با تمام این اوصاف و با در نظر گرفتن احوال، ما چرا تئاتر کار میکنیم؟» تئاتر در کشور ما ابتر شده است و دلالهایش روز به روز آن را از طبقات پایین شهری جامعه دور و به طبقات بالا شهری جامعه متصلتر و محتاجتر میکنند اما کمدی میتواند از این قاعده مستثنا باشد؛ همانطور که تراژدی داستان خدایان و بزرگان تاریخ است، کمدی از ابتدای تاریخ نمایش تا امروز همواره با زندگی طبقات فرو دست جامعه در ارتباط بوده، چه در داستانپردازی و چه در ارتباط تعاملی با اکثریت جامعه. بنابراین به قول رسانهها در این شرایط کمدی میتواند آینهای باشد مقابل زشتیها. در چنین شرایطی است که کمدی علاوه بر تأمین گیشه، میتواند مرهمی باشد روی زخمهای کوچک و بزرگ مردمی که امروزه در تنگنای کرونا و...قرار گرفتهاند و بسیاری چیزها برایشان واجبتر از تئاتر است. اساساً یکی از دلایل مهمی که تماشاگران در طول تاریخ، نسبت به کمدی استقبال خوبی نشان دادهاند، همین آمیختگی نسبی با زندگی روزمره است. ما خودمان را در تک تک صحنههای یک نمایش کمدی میبینیم و به خودمان میخندیم. از طرفی کمدی بهدلیل رسوخ منتقدانه در لایههای سیاسی جامعه و نقد شرایط موجود، طرفداران زیادی دارد و همواره با استقبال بینظیری از سمت تماشاگر روبهرو شده است؛ اما نه هر نمایش کمدی؛ کمدی که نه تنها خودش از تراژدی محکمتر و منطقیتر است بلکه تماشاگرانش بعد از اتمام اجرا هر کدام با تخیل به سویی پرواز میکنند. کمدی باید بعد از خندیدن جرقه تفکری را روشن کند وگرنه عنوان لودگی برای آن مناسبتر خواهد بود و بر خلاف تصور عامه، لودگی در گیشه هم بهشدت شکننده و آسیب پذیر است.حالا میرسیم به پاسخ صریح به سؤال. «بله کمدی نجات بخش است» چه به لحاظ روحی و چه بهلحاظ حضور انبوه تماشاگران برای حفظ تعادل مالی تئاتر؛ اما کمدی که بر اساس اصول و انواع کمدی خلق شده باشد نه با لودگی و هزل که بحث اش جداست و خلاصه اینکه تراژدی گلوله میخورد اما کمدی شلیک میکند.
کارگردان تئاتر
تابستان سال ۱۳۸۱ زلزلهای به بزرگی۶/۵ ریشتر و بمدت ۷ ثانیه دربخش آوج شهرستان بوئین زهرا، دو روستا را با خاک یکسان کرد و ۲۶۱ نفر کشته و دهها هزار نفر بیخانمان بر جای گذاشت. همان زمان از طرف کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تریلی سیار نمایش کودک با مأموریت تزریق نشاط و شادابی و ایجاد امید به زندگی در کودکان زلزلهزده، آماده اعزام به این مناطق شد و ناصر آویژه از بازیگران و کارگردانان خوب و کاربلد عرصه تئاتر کودک، کارگردانی نمایش ویژه تریلی سیار کانون را بر عهده گرفت. تریلی به مناطق زلزله زده رسید و بچههای روستا از نمایش شاد و موزیکال بشدت استقبال کردند. این مقدمه را آوردم تا بگویم از آن روز (که من تازه فارغالتحصیل شده بودم) تا امروز که چندین اثر نمایشی را کارگردانی کردهام، همواره بهدنبال این چالش بزرگ هستم که «با تمام این اوصاف و با در نظر گرفتن احوال، ما چرا تئاتر کار میکنیم؟» تئاتر در کشور ما ابتر شده است و دلالهایش روز به روز آن را از طبقات پایین شهری جامعه دور و به طبقات بالا شهری جامعه متصلتر و محتاجتر میکنند اما کمدی میتواند از این قاعده مستثنا باشد؛ همانطور که تراژدی داستان خدایان و بزرگان تاریخ است، کمدی از ابتدای تاریخ نمایش تا امروز همواره با زندگی طبقات فرو دست جامعه در ارتباط بوده، چه در داستانپردازی و چه در ارتباط تعاملی با اکثریت جامعه. بنابراین به قول رسانهها در این شرایط کمدی میتواند آینهای باشد مقابل زشتیها. در چنین شرایطی است که کمدی علاوه بر تأمین گیشه، میتواند مرهمی باشد روی زخمهای کوچک و بزرگ مردمی که امروزه در تنگنای کرونا و...قرار گرفتهاند و بسیاری چیزها برایشان واجبتر از تئاتر است. اساساً یکی از دلایل مهمی که تماشاگران در طول تاریخ، نسبت به کمدی استقبال خوبی نشان دادهاند، همین آمیختگی نسبی با زندگی روزمره است. ما خودمان را در تک تک صحنههای یک نمایش کمدی میبینیم و به خودمان میخندیم. از طرفی کمدی بهدلیل رسوخ منتقدانه در لایههای سیاسی جامعه و نقد شرایط موجود، طرفداران زیادی دارد و همواره با استقبال بینظیری از سمت تماشاگر روبهرو شده است؛ اما نه هر نمایش کمدی؛ کمدی که نه تنها خودش از تراژدی محکمتر و منطقیتر است بلکه تماشاگرانش بعد از اتمام اجرا هر کدام با تخیل به سویی پرواز میکنند. کمدی باید بعد از خندیدن جرقه تفکری را روشن کند وگرنه عنوان لودگی برای آن مناسبتر خواهد بود و بر خلاف تصور عامه، لودگی در گیشه هم بهشدت شکننده و آسیب پذیر است.حالا میرسیم به پاسخ صریح به سؤال. «بله کمدی نجات بخش است» چه به لحاظ روحی و چه بهلحاظ حضور انبوه تماشاگران برای حفظ تعادل مالی تئاتر؛ اما کمدی که بر اساس اصول و انواع کمدی خلق شده باشد نه با لودگی و هزل که بحث اش جداست و خلاصه اینکه تراژدی گلوله میخورد اما کمدی شلیک میکند.
عکس نوشت
خبرگزاری کتاب چند وقتی است بهسراغ کتابفروشیهای قدیمی میرود و با گزارش تصویری آنان را به مخاطبان معرفی میکند. اینبار بهسراغ کتابفروشی و انتشارات باقرالعلوم واقع در بنبست حاجنائب تهران رفتهاست.
شهروند مجـــازی
#برق
قطعی برق باعث شد که مخاطبان شبکههای مجازی از شرایط و زندگی روزهای بدون برق بنویسند. برخی از کاربران فضای مجازی با قطع برق شوخی کردند و عدهای هم در اعتراض از هموطنان خود خواستند که با این موضوع شوخی نکنند. بیشتر کاربران خواستار اعلام قطعی برق بودند تا بتوانند برای زندگی خود برنامهریزی کنند اما در نهایت فضای مجازی هم تبدیل به فضای طنز برای این موضوع شد و هم باعث فضای همدردی با یکدیگر. «برق هم شده تعارف، اومد نیومد داره دیگه حالا»، «میگم آب که از صبح قطع شده الان هم که برق قطع شد بگید گاز کی قطع میکنید ما آمادگیشو داریم.»، «نگرانم؛ چراگاز قطع نمیشه؟مگه گاز چیش از آب و برق کمتره؟»، «الان نون توی فروشه منچه»، «الان واقعاً توی بهترین سه ماهه سالیم؟؟؟»، «فکر میکنید مرحله بعد با چه مصیبتی جُک بسازیم؟»، «وای وای وای 20 دقیقه بعد امتحان دارم و تا همین 2دقیقه قبل برقامون 2 ساعت بود قطع بودن وااای که مُردم از استرس، گفتم دیگه نمیان و امتحانم می پره»، «یه فیلمی بود امروز توی خیابونا و سر چهارراهها برق نبود و چراغای راهنمایی خاموش، این ملتم با ماشین گره خورده بودن به همدیگه!! اصلاً یه وضی! مثال عینی شهر هرت! خلاصه خواستم یه تشکری کنم از وزارت محترم نیرو بابت قطع برق و فراهم کردن بساط شادی و خوشحالی مردم!»، «میشه فقط همین یبار بری؟ میشه شب پیشمون باشی؟ عاشقانههای من و برق»، «دورکاری و قطع برق شده کابوس، از اون کابوستر اتوبوس و مترو سواری در 3 کورس برا رسیدن به سرکار تو وضع قرمز کرونایی. از ترس هرپاراگرافی که تایپ میکنم تو سیو مسیج تلگرام کپی میکنم و ادامه میدم که اگه برق رفت، بشه از گوشی کارو انجام بدم. گوشی هم چسبیده به پاوربانک! خدایاشکرت برای تلگرام»، «یه جوری بیبرقی را ترند میکنیم انگار میخوایم به مسئولان اطلاع دهیم که برق رفته و اونا خبر ندارند!»، «امروز مادرم میگفت ما حاضریم برق ما بیشتر قطع بشود ولی شهرهای جنوبی آب و برقشان قطع نشود.».
سفر به ارمنستان
این روزها خبر سفر ایرانیها به ارمنستان به انگیزه تزریق واکسن کرونا واکنشهای زیادی داشته است؛ کیانوش جهانپور ـ مسئول روابط عمومی وزارت بهداشت و سخنگوی سازمان غذا و دارو از عدم استقبال مردم ارمنستان و تاریخ مصرف دار بودن واکسن سخن گفته است و علیرضا رئیسی ـ سخنگوی ستاد ملی مقابله با کرونا هم وظیفه دولت برای تزریق رایگان واکسن و عدم نیاز به سفر به ارمنستان سخن گفته است و البته مردم در فضای مجازی با این موضوع با دو رویکرد طنز و جدی مواجه شدهاند. «جریان شارلاتانیسم و شیاد که قسم خوردن تا آخرین قطره پول مردم ایران رو سرازیر کشورهای خارجی امثال ترکیه، ارمنستان و امارات بکنن ی پیاده نظام خیلی قوی و پر تعدادی هم دارن. از بازیگرهای درجه دو سه گرفته تا کاربرهای این فرمی.»، «ترکیه کم بود اینبار شیادها و شارلاتانها تور رو توی ارمنستان پهن کردن. شیاد بودن هم حدی داره»، «خب چون بحث سفر به ارمنستان برای واکسن خیلی داغه و هی قیمتهای عجیب و غریبی میشنوم واسه اقامت و حملونقل و همهچی، بر خودم که دوسال اونجا زندگی کردم واجب میدونم که یه سری اطلاعات واسه سفر ارزانتر بدم.»، «سؤال: آیا دم مرز ارمنستان واکسن به توریستها زده میشه یا نه. نظر شخصی من اینه که چرا اینکار رو بکنه دولت ارمنستان؟ مسئولیت واکسیناسیون ملتهای دیگه که برعهدهش نیست. منطقن فقط تو ایروان (پایتخت) این کار رو میکنه که باعث رونق صنعت توریسم کشورش بشه فلذا بعیده.»، «با همین روند پیش برید چند وقت دیگه تور ارمنستان جهت شارژ کردن لپ تاپ و گوشی خواهیم داشت»، «نمودار قابل تأمل مقایسه واکسیناسیون کووید19 ایران با کشور ارمنستان! ارمنستان که توانسته فقط 2 درصد از جمعیتش را حداقل با یک دوز واکسن، ایمنسازی کند، چه میشود که برای گردشگران خود، واکسن را عرضه میکند؟ پشت پرده این جریان تبلیغات چند روزه اخیر چیست؟»، «اینایی که میرن ارمنستان واکسن میزنن اگه سه ماه دیگه که باید دوز دوم رو بزنن، ارمنستان نتونن برن یا واکسن گیر نیارن برنامهشون چیه؟»، «طبق آماری که گرفتم، گرجستان کولرهای خوبی داره یه تور یه هفتهای بریم، خنک بشیم و برگردیم»، «احتمالاً چند وقت دیگه باید بریم ارمنستان پاوربانکهامون رو شارژ کنیم برگردیم.».
قطعی برق باعث شد که مخاطبان شبکههای مجازی از شرایط و زندگی روزهای بدون برق بنویسند. برخی از کاربران فضای مجازی با قطع برق شوخی کردند و عدهای هم در اعتراض از هموطنان خود خواستند که با این موضوع شوخی نکنند. بیشتر کاربران خواستار اعلام قطعی برق بودند تا بتوانند برای زندگی خود برنامهریزی کنند اما در نهایت فضای مجازی هم تبدیل به فضای طنز برای این موضوع شد و هم باعث فضای همدردی با یکدیگر. «برق هم شده تعارف، اومد نیومد داره دیگه حالا»، «میگم آب که از صبح قطع شده الان هم که برق قطع شد بگید گاز کی قطع میکنید ما آمادگیشو داریم.»، «نگرانم؛ چراگاز قطع نمیشه؟مگه گاز چیش از آب و برق کمتره؟»، «الان نون توی فروشه منچه»، «الان واقعاً توی بهترین سه ماهه سالیم؟؟؟»، «فکر میکنید مرحله بعد با چه مصیبتی جُک بسازیم؟»، «وای وای وای 20 دقیقه بعد امتحان دارم و تا همین 2دقیقه قبل برقامون 2 ساعت بود قطع بودن وااای که مُردم از استرس، گفتم دیگه نمیان و امتحانم می پره»، «یه فیلمی بود امروز توی خیابونا و سر چهارراهها برق نبود و چراغای راهنمایی خاموش، این ملتم با ماشین گره خورده بودن به همدیگه!! اصلاً یه وضی! مثال عینی شهر هرت! خلاصه خواستم یه تشکری کنم از وزارت محترم نیرو بابت قطع برق و فراهم کردن بساط شادی و خوشحالی مردم!»، «میشه فقط همین یبار بری؟ میشه شب پیشمون باشی؟ عاشقانههای من و برق»، «دورکاری و قطع برق شده کابوس، از اون کابوستر اتوبوس و مترو سواری در 3 کورس برا رسیدن به سرکار تو وضع قرمز کرونایی. از ترس هرپاراگرافی که تایپ میکنم تو سیو مسیج تلگرام کپی میکنم و ادامه میدم که اگه برق رفت، بشه از گوشی کارو انجام بدم. گوشی هم چسبیده به پاوربانک! خدایاشکرت برای تلگرام»، «یه جوری بیبرقی را ترند میکنیم انگار میخوایم به مسئولان اطلاع دهیم که برق رفته و اونا خبر ندارند!»، «امروز مادرم میگفت ما حاضریم برق ما بیشتر قطع بشود ولی شهرهای جنوبی آب و برقشان قطع نشود.».
سفر به ارمنستان
این روزها خبر سفر ایرانیها به ارمنستان به انگیزه تزریق واکسن کرونا واکنشهای زیادی داشته است؛ کیانوش جهانپور ـ مسئول روابط عمومی وزارت بهداشت و سخنگوی سازمان غذا و دارو از عدم استقبال مردم ارمنستان و تاریخ مصرف دار بودن واکسن سخن گفته است و علیرضا رئیسی ـ سخنگوی ستاد ملی مقابله با کرونا هم وظیفه دولت برای تزریق رایگان واکسن و عدم نیاز به سفر به ارمنستان سخن گفته است و البته مردم در فضای مجازی با این موضوع با دو رویکرد طنز و جدی مواجه شدهاند. «جریان شارلاتانیسم و شیاد که قسم خوردن تا آخرین قطره پول مردم ایران رو سرازیر کشورهای خارجی امثال ترکیه، ارمنستان و امارات بکنن ی پیاده نظام خیلی قوی و پر تعدادی هم دارن. از بازیگرهای درجه دو سه گرفته تا کاربرهای این فرمی.»، «ترکیه کم بود اینبار شیادها و شارلاتانها تور رو توی ارمنستان پهن کردن. شیاد بودن هم حدی داره»، «خب چون بحث سفر به ارمنستان برای واکسن خیلی داغه و هی قیمتهای عجیب و غریبی میشنوم واسه اقامت و حملونقل و همهچی، بر خودم که دوسال اونجا زندگی کردم واجب میدونم که یه سری اطلاعات واسه سفر ارزانتر بدم.»، «سؤال: آیا دم مرز ارمنستان واکسن به توریستها زده میشه یا نه. نظر شخصی من اینه که چرا اینکار رو بکنه دولت ارمنستان؟ مسئولیت واکسیناسیون ملتهای دیگه که برعهدهش نیست. منطقن فقط تو ایروان (پایتخت) این کار رو میکنه که باعث رونق صنعت توریسم کشورش بشه فلذا بعیده.»، «با همین روند پیش برید چند وقت دیگه تور ارمنستان جهت شارژ کردن لپ تاپ و گوشی خواهیم داشت»، «نمودار قابل تأمل مقایسه واکسیناسیون کووید19 ایران با کشور ارمنستان! ارمنستان که توانسته فقط 2 درصد از جمعیتش را حداقل با یک دوز واکسن، ایمنسازی کند، چه میشود که برای گردشگران خود، واکسن را عرضه میکند؟ پشت پرده این جریان تبلیغات چند روزه اخیر چیست؟»، «اینایی که میرن ارمنستان واکسن میزنن اگه سه ماه دیگه که باید دوز دوم رو بزنن، ارمنستان نتونن برن یا واکسن گیر نیارن برنامهشون چیه؟»، «طبق آماری که گرفتم، گرجستان کولرهای خوبی داره یه تور یه هفتهای بریم، خنک بشیم و برگردیم»، «احتمالاً چند وقت دیگه باید بریم ارمنستان پاوربانکهامون رو شارژ کنیم برگردیم.».
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
مهتاب نصیرپور: سینما و تئاتر با حضور تماشاگر است که کامل میشوند و معنا پیدا میکنند
-
هنرمندی که نام و هنرش در دنیا میدرخشد
-
صندلی سیزده اتوبوس
-
«ملک گرسنه»، تقویم شیدایی
-
تراژدی گلوله میخورد، کمدی شلیک میکند
-
عکس نوشت
-
شهروند مجـــازی
اخبارایران آنلاین