ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
عادل بزدوده از بسترهای تولید محتوای فرهنگی برای کودکان و نوجوانان در دوران کرونا میگوید
نسل جوان آینده بهتری میسازند
محسن بوالحسنی
خبرنگار
یکسال و اندی از شیوع ویروس کرونا میگذرد و در این مدت، کودکان و نوجوانان این سرزمین، مانند کشورهای بسیار دیگر، از مدرسه و جمع دوستان خود محروم شدند و مثل بزرگترها و حتی بیش از آنها به لحاظ کیفی و کمی، مجبور به خانهنشینی شدند. مراوده و مراقبت از کودکان در چنین شرایطی و در چنین مدت زمان طولانی کار را برای خانوادههایی که خود احتمالاً کلافه موقعیت پیش آمده هستند سنگین و گاهی از توان خارج میکند و به همین دلیل کودکان و نوجوانان نیاز به محتوایی دارند که برای آنها ساخته و پرداخته شده باشد و وقت آنها را بخوبی پر کند تا ضمن سرگرمشدن، آموزشهای لازم را به زبان خود ببینند و بشنوند. سؤال اما اینجاست که طی یکسال اخیر چه کارهایی برای این رده سنی انجام شده و آیا نسبت به تولید محتواهای نمایشی و سینمایی و... قدمی برداشته شده است یا نه. عادل بزدوده نویسنده، کارگردان نمایش عروسکی و عروسکساز ایرانی است. او فارغالتحصیل رشته نمایش عروسکی از دانشکده هنرهای دراماتیک دانشگاه هنر تهران و مدرس دانشگاه و در حال حاضر نیز عضو کانون پرورش فکری کودک و نوجوان در بخش انتخاب متن است. بزدوده در گفتوگو با «ایران»، به این نکته اشاره میکند که یک دست صدا ندارد و برای تولید محتوا باید همه سازمانها و نهادهای مرتبط با هم همگرا شوند تا بتوان به برداشتن قدمهای مؤثر امید داشت.
در این یکسال و اندی که از شیوع ویروس کرونا میگذرد چه کاری در حوزه کودک و نوجوان و تولید محتوا برای آنها انجام شده است؟
اول از همه باید گفت که ویروس کرونا مختص ایران نیست و تمام دنیا را تحت تأثیر خود قرار داده و به شوک برده؛ باید ببینیم در سطح بینالمللی در این زمینه چه اقداماتی انجام شده و ما در این مورد چه کردهایم. ما در مرکز تئاتر و سینمای کانون پرورش فکری کودک و نوجوان، تمام فعالیتهای اجرایی خود را به صورت آنلاین و در بستر فضای مجازی از طریق در اختیار گذاشتن فیلمها و فیلمتئاترها در معرض عموم مردم قرار دادیم. در واقع ما با تمام داشتههایمان جلو رفتیم اما حتماً کاستیهایی داریم و البته مشکلاتی.
آیا فکر میکنید تمام خانوادههای ایرانی توانستهاند نمایشهای تولید شده را ببینند؟ در واقع همه به چنین فضاهایی دسترسی دارند؟
این سؤالی است که من هم از خودم میپرسم و معتقدم رسیدن به جوابی عملیاتی برای این سؤال، بسترها و البته راهحلهایی نیاز دارد. یکی از راهحلها آن است که با دغدغه، آگاهی و با برنامهریزی درست تریلیهایی در قالب واحدهای سیار به اقصی نقاط کشور ارسال کنیم که در این تریلیها، هم سینما و هم تئاتر اجرا میشود و هم قابلیت انتقال کتاب و رساندن آن به بچهها وجود داشته باشد؛ اما این فقط کار یک نهاد، سازمان و... نیست و همه باید در آن همکاری داشته باشند و نباید گفت فقط بهعنوان مثال وظیفه کانون پرورش فکری است. جایی مثل کانون یک بضاعت مشخصی دارد و هستند نهادها و سازمانهای مرتبطی که میتوانند بسیار در این بخش کمککننده باشند و بدون اینکه اسمی بیاورم میتوانم بگویم به لحاظ بودجهای این سازمانها و نهادها، آنچنان پر و پیمان هستند که جایی مثل کانون به گرد پای بودجه آنها هم نمیرسد. متأسفانه نه کسی راهنمایی کرد و نه کسی و جایی کمکی کرد تا بتوانیم این امکانات را در فضایی گستردهتر و بازتر ارائه کنیم. میشد به روستاهایی رفت و در فضای بازی که مسقف نیست و آنجا برای بچههایی که اتفاقاً محرومتر از بسیاری همنسلان خود هستند اجرای برنامه داشت. این دغدغه و آرزوی ماست و دلمان میخواهد همه همیاری کنند تا بتوانیم به معنای واقعی مثمرثمر باشیم.
در این بین تلویزیون در برنامههای مختص کودک و نوجوان چه کارهایی انجام داده و فکر میکنید نقش خود را بدرستی ایفا کرده است؟
اتفاقاً من دقیقاً به همین دلیل به برنامههای تلویزیون با دقت نگاه کردم تا ببینم در طول این یکسالواندی چه برنامههای سرگرمکننده ای داشته که بتواند ذهن بچهها را از کرونا دور کند و پالایش دهد و به همان دنیای رنگین و کودکانه خودشان پیوند بزند. این سؤال را میتوانم از مدیران رسانه بپرسم که واقعاً چقدر تلویزیون به ما کمک کرده است؟ در اخبار فقط شنیدم که گفتند کانون پرورشی چند تریلی به شهرهای مختلف ارسال کردند. آیا واقعاً این کفایت میکند یا راه به جایی دارد؟ انتظار ما این بود که خودشان هم در این زمینه به کمک ما بیایند و همه با هم به کودکان این سرزمین کمک کنیم. این چالشی بود که نیازمند حضور همه بود و هست و هرگز نشد و نمیشود که با یک گل، بهار آورد. ما کرونا را باید دسته جمعی شکست دهیم و نمیشود که یک سازمان با امکاناتی محدود به تنهایی در جنگی که به راه افتاده شرکت کند تا مراقب بچهها باشد. بیهیچ تعارفی باید بگویم که در این پروسه زمانی که بچهها نیاز به مهربانی و محبت و دیده شدن دارند نباید از آنها غافل ماند که این غفلت خسران بزرگی خواهد بود. امیدوارم مدیران ارشد بتوانند جوابی منطقی به این سؤال و در واقع به بچهها بدهند. در کرونا وظایف ما بسیار سنگینتر است و یکی از این وظیفهها آن است که هر طور میتوانیم و با هر چه در توان داریم کاری کنیم که کودک و نوجوان این سرزمین، در کنار یادگیری مراقبت از خود، ذهناش پریشان نشود و زمانهای زیادی که در خانه میماند و نه مدرسه میرود نه دوستانش را میبیند محتوایی سرگرم کننده در اختیار داشته باشد که در دل آن همه چیز وجود دارد از جمله آموزش.
واقعاً باید در کنار آموزش چه کرد تا این بیماری ذهن بچهها را مسموم نکند و این ادبیات و ذهنهای کوچک کرونازده، گرفتار ترس و مسائل نابجای روانی نشود؟
مقدار زیادی از این شکل و راه محافظت به خانواده برمیگردد. ویروس، ویروس جدی است که باید نسبت به آن آموزش داده میشد و بیشک آموزشی که مخصوص کودکان است زبان و بیان و شکل خودش را دارد. من کسانی را میشناسم که متأسفانه حتی در خارج از کشور زندگی میکنند و اعتقادی به مراقبت و رعایت پروتکلهای بهداشتی ندارند و وظیفه ماست که این خانواده ها و در نتیجه کودکان این خانوادهها را با چنین مسألهای و خطراتش آشنا کنیم. در کشور ما هنوز هم دقیقاً مشخص نیست که چنین وظیفهای بهعهده کیست. ما روانشناس و روانکاو نیستیم؛ کسی مثل من هنرمند است و ابزار محدودی در دست و ذهن دارد و برای اینکه کاری مثمرثمر بتواند انجام بدهد حتماً باید از کارشناسان حوزههای مختلف استفاده کند. در کنار کار فرهنگی، ابزارهای علمی و فکری نیز باید به کمک بیایند و در نهایت باید یک بسته آموزشی را با زبان هنر به خانواده و کودکانشان منتقل کرد. همانطور که گفتم یک دست صدا ندارد. کسی مثل من با تجربه پیش میروم اما در کنار این تجربه باید با تفکر و علم یک روانشناس، جامعهشناس و مردم شناس و... درهم بیامیزد. مثلاً این چهرههای علمی میتوانند به ما بگویند چه تئاتری را در چه بومی اجرا کنیم یا اجرا نکنیم که مبادا در ساحت یک بوم و اقلیم و اهالیاش تأثیر منفی داشته باشد.
نکتهای که مهم به نظر میرسد این است که متأسفانه همیشه تهران در مرکز توجه فعالیتهای فرهنگی و هنری و... بوده و اگر چه تلاشهایی برای این مرکزگریزی انجام شده ولی دست کم تا امروز چندان مثمرثمر واقع نشده یا به تمامی این مسأله را حل نکرده است. در این دوران برای دسترسی به کودکانی که در شهرها و روستاهای محروم زندگی میکنند چه اقداماتی شده و آیا فکر میکنید توانستهایم آنها را هم ببینیم و برایشان تولیداتی داشته باشیم و به دستشان برسانیم؟
من روی این مسأله صحه میگذارم. امسال کانون پرورش فکری 5 واحد سیاری را که داشت به کار گرفت تا به این شهرستانها و روستاها بروند. این نهایت بضاعت ما بود که 5 گروه تئاتری را به شهرستانها فرستادیم و به این بضاعت میشود همکاری دیگر نهادها و سازمانهای مرتبط را اضافه کرد و این 5 گروه را به 50 گروه رساند. اگر بواقع این دغدغه مشترک همه ماست پس باید به هم کمک کنیم و حاصل این همکاریها، ترمیم خلأ و کمبودی است که ما در حوزه تولید محتوا برای کودکان و نوجوانهای سراسر ایران آن را حس میکنیم. باید از مدیران فرهنگی سؤال کرد که در این مسیر چقدر همیاری داشتهاند. در رأس این سازمانهایی که بجد میتوانند یاریبخش باشند، صداوسیماست که بودجه کلانی دارد و میتواند نقش مهمی در این حوزه ایفا کند، اما واقعاً نگاه کنیم ببینیم چه کرده است و برنامههایی که امروز میسازد و پخش میکند چه تفاوتی با برنامههای سنوات قبل و روزگار پیش از کرونا دارد.
آیا نمیشد از چهرههای شاخص کانون و داستاننویسها و قصهگوهایی که خوشبختانه هنوز در قید حیات هستند برای تولید محتوا کمک گرفت؟
ما برخی از این کارها را انجام دادهایم اما باید بگویم که مسلماً کافی نیست چون بضاعت ما محدود است. درست در همین دوران قصهگوهای متعددی را آوردیم تا به شکل مجازی قصهها را روی وب سایت بگذاریم و آنها را در اختیار کودکان قرار بدهیم. همین جا هم یک چالش دیگر پیش میآید و این مسأله که آیا همه در اقصی نقاط ایران، علیالخصوص در روستاهای دورافتاده دسترسی به لپتاپ و موبایل و شبکههای اجتماعی در اینترنت دارند؟ مسلماً جواب خیر است. از پیش رو برداشتن این محدودیتها وظیفه چه کسی است؟ حرف من این است که ما هر چه برای بچهها پول خرج کنیم و محدودیتها را از سر راه تولید محتوا برای آنها برداریم باز هم کم است و این هزینهها در نهایت باعث میشود که جوانههای امروز، درختهایی بارور در آینده شوند. حداقل خبر دارم که جایی مثل کانون پرورش فکری کودک و نوجوان در بخش قصهگویی بهترین روایتگران قصه را از پیشکسوت این کار، خانم احترامالسادات برومند که از بهترین قصهگوهای تاریخ ایران هستند دعوت کرد تا در کنار جوانترها، قصههایی را برای بچهها نقل کنند. اینجا اما باز چالشی دیگر وجود دارد که چطور به قول شما اینها را میتوانیم به دست آن بچههای ساکن در شهرها و روستاهای دورافتاده برسانیم؟ این وسط باز جای غایبانی به چشم میآید که بودجه کلان دارند و قدمی برنمیدارند. من نمیدانم گفتوگویی با نهادها و سازمانهای ذیربط شده یا نه. از سوی دیگر بروکراسیها و جلسههای پشت سرهم آنقدر زیاد است که اگر کاری هم بخواهد انجام شود سالیان سال طول میکشد. تصور من این است که همه ما در یک صف هستیم و یک وظیفه داریم. همه میخواهیم از فرهنگ کودک و نوجوان محافظت و مثل جوانه گلی از آن مراقبت و به شکلی درست آن را آبیاری کنیم که امروز روزی نیاییم و زانوی غم بغل بگیریم که چرا بچهها مدام پای شبکههای کودک و نوجوان ماهواره هستند. حتماً همه ما کم کاری کردهایم یا وسعمان نرسیده که بیش از این کاری کنیم. با اینکه یکسالواندی است از شیوع این ویروس میگذرد اما من معتقدم زمان داریم هنوز تا دست به دست هم بدهیم و به بچهها و خانوادههایشان خدمت کنیم. از نظر من این خدمت در نهایت با همدلی و همکاری همه به دست میآید و نمیشود فقط یک جریان و یک فرد و یک ارگان و سازمان و نهاد کار کنند و بقیه نگاه کنند. الان نیاز داریم که بقیه دوستان شیپور به دست در کنار ما قرار بگیرند. جراید هم مسئولیت دارند که راهحل منطقی و درست ارائه کنند و طرح مسأله داشته باشند. یک مسأله مهم آن است که برای هر شهر و اقلیم و بومی باید برنامه خاص خودش را ساخت و ارائه کرد و نمیتوانیم برای همه یک نسخه بپیچیم.
تغییر و تحولات کانون به کجا رسید و در این مدت اخیر اوضاع به لحاظ مدیریتی چگونه پیش رفته است؟
مطمئناً دوستان بزرگوار و نسل جوانی که بسیار پرخون و پرانرژی هستند میتوانند امروز و آینده بهتری برای کانون بسازند و آن را به روزهای اوج خود برگردانند. بهشخصه مدیریت آقای فاضل نظری را مدیریت درستی میدانم و حضور او را در کانون، حضوری مثمرثمر. بهعنوان کسی که سالیان سال است از نزدیک با کانون کار میکنم و عضو آن هستم میتوانم بگویم که آنقدر درست کار کرد که نمونه بارز آن، این است که ما امروز تریلی سیار داریم و به 5 عدد تریلی رساندیم پس او و تیمش به صورت خلاقانه مدیریتی درست و پیشرو داشتهاند که به شکلی شفاف قابل رؤیت است. اینکه بخواهند او را در این سمت نگه دارند و یا نه، کاری است که از حیطه اختیار ما خارج است و ما فقط میتوانیم اگر از ما نظری پرسیدند بیتعارف آن نظر را بگوییم و درباره آقای نظری و عملکردش واقعاً نظرها مثبت است. اگر دغدغه پیشرفت زیرساختهای فرهنگی برای کودکان و نوجوانان را داشته باشیم حضور چنین شخصیتهای آگاهی بیشک مثمرثمر خواهد بود. تغییر و تحولات در جایی مثل کانون فرصتسوزی است چون تا شخصی جدید بخواهد بیاید با اساس کار آشنا شود فرصتهای بسیاری از دست رفته و همه ما دوست داریم که فرهنگ تولید محتوا برای کودکان بیشتر و بالاتر برود.
خبرنگار
یکسال و اندی از شیوع ویروس کرونا میگذرد و در این مدت، کودکان و نوجوانان این سرزمین، مانند کشورهای بسیار دیگر، از مدرسه و جمع دوستان خود محروم شدند و مثل بزرگترها و حتی بیش از آنها به لحاظ کیفی و کمی، مجبور به خانهنشینی شدند. مراوده و مراقبت از کودکان در چنین شرایطی و در چنین مدت زمان طولانی کار را برای خانوادههایی که خود احتمالاً کلافه موقعیت پیش آمده هستند سنگین و گاهی از توان خارج میکند و به همین دلیل کودکان و نوجوانان نیاز به محتوایی دارند که برای آنها ساخته و پرداخته شده باشد و وقت آنها را بخوبی پر کند تا ضمن سرگرمشدن، آموزشهای لازم را به زبان خود ببینند و بشنوند. سؤال اما اینجاست که طی یکسال اخیر چه کارهایی برای این رده سنی انجام شده و آیا نسبت به تولید محتواهای نمایشی و سینمایی و... قدمی برداشته شده است یا نه. عادل بزدوده نویسنده، کارگردان نمایش عروسکی و عروسکساز ایرانی است. او فارغالتحصیل رشته نمایش عروسکی از دانشکده هنرهای دراماتیک دانشگاه هنر تهران و مدرس دانشگاه و در حال حاضر نیز عضو کانون پرورش فکری کودک و نوجوان در بخش انتخاب متن است. بزدوده در گفتوگو با «ایران»، به این نکته اشاره میکند که یک دست صدا ندارد و برای تولید محتوا باید همه سازمانها و نهادهای مرتبط با هم همگرا شوند تا بتوان به برداشتن قدمهای مؤثر امید داشت.
در این یکسال و اندی که از شیوع ویروس کرونا میگذرد چه کاری در حوزه کودک و نوجوان و تولید محتوا برای آنها انجام شده است؟
اول از همه باید گفت که ویروس کرونا مختص ایران نیست و تمام دنیا را تحت تأثیر خود قرار داده و به شوک برده؛ باید ببینیم در سطح بینالمللی در این زمینه چه اقداماتی انجام شده و ما در این مورد چه کردهایم. ما در مرکز تئاتر و سینمای کانون پرورش فکری کودک و نوجوان، تمام فعالیتهای اجرایی خود را به صورت آنلاین و در بستر فضای مجازی از طریق در اختیار گذاشتن فیلمها و فیلمتئاترها در معرض عموم مردم قرار دادیم. در واقع ما با تمام داشتههایمان جلو رفتیم اما حتماً کاستیهایی داریم و البته مشکلاتی.
آیا فکر میکنید تمام خانوادههای ایرانی توانستهاند نمایشهای تولید شده را ببینند؟ در واقع همه به چنین فضاهایی دسترسی دارند؟
این سؤالی است که من هم از خودم میپرسم و معتقدم رسیدن به جوابی عملیاتی برای این سؤال، بسترها و البته راهحلهایی نیاز دارد. یکی از راهحلها آن است که با دغدغه، آگاهی و با برنامهریزی درست تریلیهایی در قالب واحدهای سیار به اقصی نقاط کشور ارسال کنیم که در این تریلیها، هم سینما و هم تئاتر اجرا میشود و هم قابلیت انتقال کتاب و رساندن آن به بچهها وجود داشته باشد؛ اما این فقط کار یک نهاد، سازمان و... نیست و همه باید در آن همکاری داشته باشند و نباید گفت فقط بهعنوان مثال وظیفه کانون پرورش فکری است. جایی مثل کانون یک بضاعت مشخصی دارد و هستند نهادها و سازمانهای مرتبطی که میتوانند بسیار در این بخش کمککننده باشند و بدون اینکه اسمی بیاورم میتوانم بگویم به لحاظ بودجهای این سازمانها و نهادها، آنچنان پر و پیمان هستند که جایی مثل کانون به گرد پای بودجه آنها هم نمیرسد. متأسفانه نه کسی راهنمایی کرد و نه کسی و جایی کمکی کرد تا بتوانیم این امکانات را در فضایی گستردهتر و بازتر ارائه کنیم. میشد به روستاهایی رفت و در فضای بازی که مسقف نیست و آنجا برای بچههایی که اتفاقاً محرومتر از بسیاری همنسلان خود هستند اجرای برنامه داشت. این دغدغه و آرزوی ماست و دلمان میخواهد همه همیاری کنند تا بتوانیم به معنای واقعی مثمرثمر باشیم.
در این بین تلویزیون در برنامههای مختص کودک و نوجوان چه کارهایی انجام داده و فکر میکنید نقش خود را بدرستی ایفا کرده است؟
اتفاقاً من دقیقاً به همین دلیل به برنامههای تلویزیون با دقت نگاه کردم تا ببینم در طول این یکسالواندی چه برنامههای سرگرمکننده ای داشته که بتواند ذهن بچهها را از کرونا دور کند و پالایش دهد و به همان دنیای رنگین و کودکانه خودشان پیوند بزند. این سؤال را میتوانم از مدیران رسانه بپرسم که واقعاً چقدر تلویزیون به ما کمک کرده است؟ در اخبار فقط شنیدم که گفتند کانون پرورشی چند تریلی به شهرهای مختلف ارسال کردند. آیا واقعاً این کفایت میکند یا راه به جایی دارد؟ انتظار ما این بود که خودشان هم در این زمینه به کمک ما بیایند و همه با هم به کودکان این سرزمین کمک کنیم. این چالشی بود که نیازمند حضور همه بود و هست و هرگز نشد و نمیشود که با یک گل، بهار آورد. ما کرونا را باید دسته جمعی شکست دهیم و نمیشود که یک سازمان با امکاناتی محدود به تنهایی در جنگی که به راه افتاده شرکت کند تا مراقب بچهها باشد. بیهیچ تعارفی باید بگویم که در این پروسه زمانی که بچهها نیاز به مهربانی و محبت و دیده شدن دارند نباید از آنها غافل ماند که این غفلت خسران بزرگی خواهد بود. امیدوارم مدیران ارشد بتوانند جوابی منطقی به این سؤال و در واقع به بچهها بدهند. در کرونا وظایف ما بسیار سنگینتر است و یکی از این وظیفهها آن است که هر طور میتوانیم و با هر چه در توان داریم کاری کنیم که کودک و نوجوان این سرزمین، در کنار یادگیری مراقبت از خود، ذهناش پریشان نشود و زمانهای زیادی که در خانه میماند و نه مدرسه میرود نه دوستانش را میبیند محتوایی سرگرم کننده در اختیار داشته باشد که در دل آن همه چیز وجود دارد از جمله آموزش.
واقعاً باید در کنار آموزش چه کرد تا این بیماری ذهن بچهها را مسموم نکند و این ادبیات و ذهنهای کوچک کرونازده، گرفتار ترس و مسائل نابجای روانی نشود؟
مقدار زیادی از این شکل و راه محافظت به خانواده برمیگردد. ویروس، ویروس جدی است که باید نسبت به آن آموزش داده میشد و بیشک آموزشی که مخصوص کودکان است زبان و بیان و شکل خودش را دارد. من کسانی را میشناسم که متأسفانه حتی در خارج از کشور زندگی میکنند و اعتقادی به مراقبت و رعایت پروتکلهای بهداشتی ندارند و وظیفه ماست که این خانواده ها و در نتیجه کودکان این خانوادهها را با چنین مسألهای و خطراتش آشنا کنیم. در کشور ما هنوز هم دقیقاً مشخص نیست که چنین وظیفهای بهعهده کیست. ما روانشناس و روانکاو نیستیم؛ کسی مثل من هنرمند است و ابزار محدودی در دست و ذهن دارد و برای اینکه کاری مثمرثمر بتواند انجام بدهد حتماً باید از کارشناسان حوزههای مختلف استفاده کند. در کنار کار فرهنگی، ابزارهای علمی و فکری نیز باید به کمک بیایند و در نهایت باید یک بسته آموزشی را با زبان هنر به خانواده و کودکانشان منتقل کرد. همانطور که گفتم یک دست صدا ندارد. کسی مثل من با تجربه پیش میروم اما در کنار این تجربه باید با تفکر و علم یک روانشناس، جامعهشناس و مردم شناس و... درهم بیامیزد. مثلاً این چهرههای علمی میتوانند به ما بگویند چه تئاتری را در چه بومی اجرا کنیم یا اجرا نکنیم که مبادا در ساحت یک بوم و اقلیم و اهالیاش تأثیر منفی داشته باشد.
نکتهای که مهم به نظر میرسد این است که متأسفانه همیشه تهران در مرکز توجه فعالیتهای فرهنگی و هنری و... بوده و اگر چه تلاشهایی برای این مرکزگریزی انجام شده ولی دست کم تا امروز چندان مثمرثمر واقع نشده یا به تمامی این مسأله را حل نکرده است. در این دوران برای دسترسی به کودکانی که در شهرها و روستاهای محروم زندگی میکنند چه اقداماتی شده و آیا فکر میکنید توانستهایم آنها را هم ببینیم و برایشان تولیداتی داشته باشیم و به دستشان برسانیم؟
من روی این مسأله صحه میگذارم. امسال کانون پرورش فکری 5 واحد سیاری را که داشت به کار گرفت تا به این شهرستانها و روستاها بروند. این نهایت بضاعت ما بود که 5 گروه تئاتری را به شهرستانها فرستادیم و به این بضاعت میشود همکاری دیگر نهادها و سازمانهای مرتبط را اضافه کرد و این 5 گروه را به 50 گروه رساند. اگر بواقع این دغدغه مشترک همه ماست پس باید به هم کمک کنیم و حاصل این همکاریها، ترمیم خلأ و کمبودی است که ما در حوزه تولید محتوا برای کودکان و نوجوانهای سراسر ایران آن را حس میکنیم. باید از مدیران فرهنگی سؤال کرد که در این مسیر چقدر همیاری داشتهاند. در رأس این سازمانهایی که بجد میتوانند یاریبخش باشند، صداوسیماست که بودجه کلانی دارد و میتواند نقش مهمی در این حوزه ایفا کند، اما واقعاً نگاه کنیم ببینیم چه کرده است و برنامههایی که امروز میسازد و پخش میکند چه تفاوتی با برنامههای سنوات قبل و روزگار پیش از کرونا دارد.
آیا نمیشد از چهرههای شاخص کانون و داستاننویسها و قصهگوهایی که خوشبختانه هنوز در قید حیات هستند برای تولید محتوا کمک گرفت؟
ما برخی از این کارها را انجام دادهایم اما باید بگویم که مسلماً کافی نیست چون بضاعت ما محدود است. درست در همین دوران قصهگوهای متعددی را آوردیم تا به شکل مجازی قصهها را روی وب سایت بگذاریم و آنها را در اختیار کودکان قرار بدهیم. همین جا هم یک چالش دیگر پیش میآید و این مسأله که آیا همه در اقصی نقاط ایران، علیالخصوص در روستاهای دورافتاده دسترسی به لپتاپ و موبایل و شبکههای اجتماعی در اینترنت دارند؟ مسلماً جواب خیر است. از پیش رو برداشتن این محدودیتها وظیفه چه کسی است؟ حرف من این است که ما هر چه برای بچهها پول خرج کنیم و محدودیتها را از سر راه تولید محتوا برای آنها برداریم باز هم کم است و این هزینهها در نهایت باعث میشود که جوانههای امروز، درختهایی بارور در آینده شوند. حداقل خبر دارم که جایی مثل کانون پرورش فکری کودک و نوجوان در بخش قصهگویی بهترین روایتگران قصه را از پیشکسوت این کار، خانم احترامالسادات برومند که از بهترین قصهگوهای تاریخ ایران هستند دعوت کرد تا در کنار جوانترها، قصههایی را برای بچهها نقل کنند. اینجا اما باز چالشی دیگر وجود دارد که چطور به قول شما اینها را میتوانیم به دست آن بچههای ساکن در شهرها و روستاهای دورافتاده برسانیم؟ این وسط باز جای غایبانی به چشم میآید که بودجه کلان دارند و قدمی برنمیدارند. من نمیدانم گفتوگویی با نهادها و سازمانهای ذیربط شده یا نه. از سوی دیگر بروکراسیها و جلسههای پشت سرهم آنقدر زیاد است که اگر کاری هم بخواهد انجام شود سالیان سال طول میکشد. تصور من این است که همه ما در یک صف هستیم و یک وظیفه داریم. همه میخواهیم از فرهنگ کودک و نوجوان محافظت و مثل جوانه گلی از آن مراقبت و به شکلی درست آن را آبیاری کنیم که امروز روزی نیاییم و زانوی غم بغل بگیریم که چرا بچهها مدام پای شبکههای کودک و نوجوان ماهواره هستند. حتماً همه ما کم کاری کردهایم یا وسعمان نرسیده که بیش از این کاری کنیم. با اینکه یکسالواندی است از شیوع این ویروس میگذرد اما من معتقدم زمان داریم هنوز تا دست به دست هم بدهیم و به بچهها و خانوادههایشان خدمت کنیم. از نظر من این خدمت در نهایت با همدلی و همکاری همه به دست میآید و نمیشود فقط یک جریان و یک فرد و یک ارگان و سازمان و نهاد کار کنند و بقیه نگاه کنند. الان نیاز داریم که بقیه دوستان شیپور به دست در کنار ما قرار بگیرند. جراید هم مسئولیت دارند که راهحل منطقی و درست ارائه کنند و طرح مسأله داشته باشند. یک مسأله مهم آن است که برای هر شهر و اقلیم و بومی باید برنامه خاص خودش را ساخت و ارائه کرد و نمیتوانیم برای همه یک نسخه بپیچیم.
تغییر و تحولات کانون به کجا رسید و در این مدت اخیر اوضاع به لحاظ مدیریتی چگونه پیش رفته است؟
مطمئناً دوستان بزرگوار و نسل جوانی که بسیار پرخون و پرانرژی هستند میتوانند امروز و آینده بهتری برای کانون بسازند و آن را به روزهای اوج خود برگردانند. بهشخصه مدیریت آقای فاضل نظری را مدیریت درستی میدانم و حضور او را در کانون، حضوری مثمرثمر. بهعنوان کسی که سالیان سال است از نزدیک با کانون کار میکنم و عضو آن هستم میتوانم بگویم که آنقدر درست کار کرد که نمونه بارز آن، این است که ما امروز تریلی سیار داریم و به 5 عدد تریلی رساندیم پس او و تیمش به صورت خلاقانه مدیریتی درست و پیشرو داشتهاند که به شکلی شفاف قابل رؤیت است. اینکه بخواهند او را در این سمت نگه دارند و یا نه، کاری است که از حیطه اختیار ما خارج است و ما فقط میتوانیم اگر از ما نظری پرسیدند بیتعارف آن نظر را بگوییم و درباره آقای نظری و عملکردش واقعاً نظرها مثبت است. اگر دغدغه پیشرفت زیرساختهای فرهنگی برای کودکان و نوجوانان را داشته باشیم حضور چنین شخصیتهای آگاهی بیشک مثمرثمر خواهد بود. تغییر و تحولات در جایی مثل کانون فرصتسوزی است چون تا شخصی جدید بخواهد بیاید با اساس کار آشنا شود فرصتهای بسیاری از دست رفته و همه ما دوست داریم که فرهنگ تولید محتوا برای کودکان بیشتر و بالاتر برود.
زندگی همچنان ادامه دارد
داوود کیانیان و حسن دادشکر در گفتوگو با «ایران» به این سه سؤال پاسخ دادهاند که «طی یکسال اخیر، کودکان و نوجوانان تقریباً از هر نوع تغذیه فرهنگی محروم بودهاند. آسیب و نتیجه چنین اتفاقی از نظر شما چیست؟»، «در این دوره چه کارهایی میشد انجام داد که در عین حفظ سلامت، محتوای مناسبی برای در خانه ماندن این قشر سنی فراهم آورد» و «در کشورهای پیشرفته الگو یا حرکتهای قابل توجهی وجود داشته که بتوان درباره آن سخن گفت؟» یادداشت های زیر حاصل گفته های ایشان است.
یادداشت
داوود کیانیان
کارگردان، نمایشنامه نویس و پژوهشگر نمایش کودک
بیش از یک سال است که کودکان و نوجوانان ما محکوم به خانه نشینی شدهاند، اما از خوراک فرهنگی مناسب برای این دوران پر فراغت محروم بودهاند. این به آن معنی نیست که نهادهای مربوطه دست روی دست گذاشتهاند و هیچ کاری انجام ندادهاند بلکه آنها در حد بضاعت جیب، بضاعت پژوهشی و بضاعت مدیریتی قدم هایی برداشتهاند که بعضی جواب داده و خیلی از آنها هم جواب نداده است. هنگامی که نهادی میگوید؛ بودجه نداریم یعنی نه میتواند پژوهشی انجام دهد و نه میتواند تولیدی داشته باشد که آن را برای مخاطبانش مدیریت کند. متأسفانه این پاسخی بود که در این یک سال و اندی از اکثر نهادها برای تولید خوراک فرهنگی میشنیدیم و هنوز هم میشنویم. وقتی بودجه نیست، کارهایی که انجام میشود دم دستی و باری به هر جهت خواهد بود و این گرفتاری تداوم داشته است. آن دسته حداقلی هم که این مشکل را نداشتند، هرگز با اقدام به «پژوهش» دست به این تولیدات نزدند، بلکه در واقع اقدام به یک تولید داخلی و محدود کردند که یا با پژوهش همراه نبود و اگر بود با پژوهشگر درون سازمانی خودشان انجام شد تا بودجه به بیرون درز نکند و پژوهشگران خبره آن حوزه به کار گرفته نشدند. در حالی که ما با یک پدیده جهانی و ملی روبهرو بودیم که در داخل با ویژگیهای جغرافیایی، تاریخی و اجتماعی خاص خودش مواجه بود. بویژه مدیریتی خاص که فقط مربوط به کشور ما میشد.
اما در این رابطه هنرمندان ما با توجه به بیکاری، خانه نشینی و دست به گریبان بودن با معضلات اجتماعی خوب عمل کردند، شاعران شعر گفتند و چاپ کردند. قصه گوها دست به کار شدند و انواع و اقسام قصهها را برای کودکان خوانش کردند. تئاتریها نمایشهایشان را بهصورت آنلاین برای آنها به نمایش گذاشتند و جولان آثار سایر هنرمندان را نیز در این عرصه مشاهده میکردیم. اما اینجا پای تقاضای ملی در میان بود. وقتی نهادها نمیتوانستند به تنهایی پاسخگوی این تقاضای کشوری باشند، چگونه میشود از هنرمندانی که وابسته به نهادی هم نیستند انتظار داشت که پاسخگوی این تقاضای میلیونی باشند؟ در این میان هنرمندانی بودند که پا را از عرصه هنر« برای» کودکان و نوجوانان فراتر گذاشتند و هنر را به خانهها بردند تا تولیدات «با» کودکان و نوجوانان شکل بگیرد. مثلاً کودکان و نوجوانان قصه بنویسند، آنان نمایش بدهند، آنان نقاشی بکشند، عروسک درست کنند و خلاصه از طریق هنر به آموزش، تربیت و سرگرمی سالم آنان پرداخته شود. گو این که این حرکت آنان بسیار ارزشمند بود و هست، اما در مقیاس کمیت عرضه و تقاضای کلان بیشتر به باز شدن یک گل در زمستانی سرد شبیه بود. این دو دسته هنرمند نیاز به حمایتهای مالی و مدیریت اطلاعرسانی و پخش داشتند که دریغ از حمایت. پس وضعی به وجود آمده که اکنون شاهد آن هستیم؛ بیکاری، بیحوصلگی، بیانگیزه بودن و... .
در این زمینه پژوهشگران زیادی داشتیم که دست به کار شدند و بدون آن که سفارشی به آنها داده شده باشد، روی احساس مسئولیت ایدههایی را به نهاد مطرح کردند که میتوانست منشأ اثرات خوبی باشد، اما طرحهایشان یا بایگانی شد یا بهطور ناقص به صورتی دیگر مورد بهرهبرداری قرار گرفت که طراح اصلی را پشیمان میکرد که چرا طرحش را با فلان نهاد مطرح کرده است. نتیجه آن که طراحان و هنرمندان دست از طراحی کشیدند، خانوادهها دچار سردرگمی و ندانم کاری شدند و کودکان و نوجوانان با دو ساعت کلاس آنلاین و یکی دو ساعت رفع تکلیف تن به تحصیلی سپردند که آنچنان هم خوشایندشان نبود. آنها با برنامههای جدید زندگیشان زیر و رو شد و اکنون با روندی خو گرفتهاند که مورد تأیید مربیان آموزشی و پرورشی نیست.
انسان برای هر دردی درمان آن را یافته است. مربیان خلاق، معلمان عاشق، هنرمندان پیشرو و دانشمندان کاشف، همگی میتوانند در رفع این مشکلات قدم های بزرگی بردارند. کافی است آنها به بازی گرفته شوند. کم نبود پیشنهادات سازندهای که از طرف این طراحان دلسوز طرح و ارائه شد، اما به تولید نرسید. در حالی که اینها برای این موقعیتهای جدید روش های جدیدی خلق کرده بودند که میتوانست آموزش و پرورش کشور را نه تنها از بحران نجات دهد، بلکه آن را دچار تحول های اساسی نماید که در آینده نیز مورد استفاده قرار گیرد. کافی بود فراخوان میدادند تا ببینند که چه حجم ایده برای تولید محتوا وجود دارد، البته برای یک کار بزرگ ملی همه باید دست به دست هم بدهند. پژوهشگران طرحهای خود را ارائه دهند، نهادها جدا از موازی کاری برای این طرحها زمینه تولید فراهم کنند و سپس اطلاعرسانی و انجام کار. ما در تمام این زمینهها متأسفانه دست به اقدامی جمعی نزدیم. مگر حرکتهای مقطعی و فردی که در جای خود دارای ارزش هستند. مثلاً، اقدام کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای فراخوان ایدههای نو جهت تولید محتوا که منجر به برگزیده شدن طرحهایی شد که میتواند بسیار مفید باشد، از جمله سازه نمایش که کودکان و نوجوانان میتوانند با آن در خانهها نمایش عروسکی بدهند یا اقدام جهاد دانشگاهی هنر برای انتشار مجموعه شش جلدی کتاب در مورد نمایش خلاق که میتواند مربیان، خانوادهها و کودکان و نوجوانان را در خانه به اجرای نمایش خلاق وادارد.
مطمئنم فعالیتهای فراوان و متنوعی در این زمینهها صورت گرفته است که ما از آنها بیاطلاعیم. مسأله کرونا یک مسأله جهانی بوده است. بدون شک فرهنگ جهانی واکنشهای گستردهای نسبت به آن داشتهاند که میشود با ترجمه آنها با توجه به فرهنگ بومی مورد استفاده قرار گیرند. متأسفانه ما در این زمینه هم برای اطلاعرسانی کوتاهیهای فراوان داشتهایم.
حسن دادشکر
پیشکسوت تئاتر کودک و نوجوان
فعالیتهای مختصر و مفیدی از طرف برخی ارگانهای فرهنگی مملکت انجام شده اما باید گفت در چنین اتفاقاتی مانند سیل، زلزله و در نهایت همین ویروس کرونا که بر ما حادث شده تمام ارگانهای جامعه باید بسیج شوند و با هم همیاری و همکاری داشته باشند. در حیطه فرهنگی متأسفانه بیشتر به مسائل تحصیلی و ارتباط معلم و شاگرد پرداخته شده است اما بهنظر من فرهنگ یعنی باور یک ملت و اعتقادات و زبان و ادبیات و هنر آن جامعه و البته کلیه پدیدههای اجتماعی و ارتباط انسانها با یکدیگر. به عقیده من در مدت اخیر، تصمیم ها یکجا و هماهنگی در این زمینه گرفته نشد و بیشتر ارگانها و سازمانها رأساً اقداماتی کردند تا بتوانند بهگونهای اوقات فراغت و بیکاری کودکان و نوجوانان را در منازل پر کنند. در دورهای که ما در آن حضور داریم متأسفانه کودکان و نوجوانان به دلایل شرایط موجود نمیتوانند از خانه بیرون بروند و باید برای بچهها به تناسب فرهنگ، سواد و وسعت فکرشان چارهای اندیشیده شود و اگر این اقدامات بدون برنامهای درست اجرا شوند صرفاً به برنامههایی تکراری و بهدرد نخور تبدیل میشوند؛ در صورتی که باید با تولید و ساخت برنامههایی خلاقانه این رخوتی که کرونا برای همه پیش آورده به عقب رانده شود چرا که چنین تکراری انسان را به نوعی بیخیالی و بیفکری و در خود فرورفتن دچار میکند و چون مفری برای بیرون رفتن از این حالت پیدا نمیکند دچار افسردگی میشود. بههمین دلیل کشورها و جوامع مختلف باید دائماً ستادهایی داشته باشند آماده برخورد با چنین پدیدههایی؛ آنهم ستادهایی که بیشتر تخصصشان در بحث فرهنگ و آسیبهای اجتماعی است و متشکل از چهرههای خبره و شاخص است. متأسفانه تلویزیون که در تمام خانهها وجود دارد و میتوانست نقش بسزایی ایفا کند صرفاً به یکسری برنامههای تکراری روی آورد و نتوانست نقش قابل قبولی ارائه دهد. در یک جمعبندی کلی میتوانم بگویم کارهایی انجام شد اما بهلحاظ کیفی و کمی کارهای آنچنان شایان توجهی نبود و علاوه بر فقدان یک دغدغه جمعی، کمبود امکانات هم بهچشم میآمد.
بهدلیل محدودیتهایی که وجود دارد شاید بهترین شیوه ، راه استفاده از پدیدههای الکترونیک و اینترنتی باشد اما باید آن را برنامهریزی کرد و کانالهای خصوصی و دولتی و... باید در این زمینه پا پیش بگذارند و مثمرثمر باشند و نمیشود فقط از یک نهاد و سازمان و... انتظار حضور داشت. بهعنوان مثال کانون پرورش فکری کودک و نوجوان به قدر بضاعت خود با تولید و ارسال کتاب و فیلم و تئاتر به مناطق مختلف کشور کارهایی از پیش برد و نشان داد میخواهد مثل همیشه در خدمت کودکان باشد. به نظر من هنوز هم میشود کارهای خلاقانه و بدیعی انجام داد. مثلاً گروههای کودکانه دونفره و سهنفره در قالب نمایشهای کوتاه و شاد و آموزنده را به محلهها فرستاد و برای کودکان و خانوادههای آنها در محیط باز نمایش اجرا کرد. راه دیگر، تولید برنامه و پخش از آن در بستر اینترنت است که میشود مسابقات و کارهای سرگرمکننده تعاملی تولید کرد که بچهها فقط بیننده نباشند و ارتباط دو طرفه باشد. اینطور ذهن بچهها در حال کار و فعالیت خواهد بود. پارک بهدلیل فضای بازی که دارد میتواند محیط خوب و بیخطری برای اجراهای نمایشی باشد آنهم به این شکل که با فاصله اجتماعی صندلی برای حاضرین مهیا کرد و آنها را پای برنامه نشاند. مسأله بعد حضور گروههای تئاتری کم نفر در مجتمعهای کم خانوار است که میشود تئاترهای محیطی را به این مناطق برد که با اجرای تئاتر، خانوادهها و کودکان را سرگرم کرد و البته آموزش داد. بههر صورت نمیشود زندگی را تعطیل کرد بلکه باید بتوانیم در کنار کرونا، دشمن جانمان، زندگی کنیم.
من آنچنان دقیق از فعالیت کشورهای دیگر خبر ندارم اما میدانم در بسیاری از کشورها مربیان مهدکودکها و... با رعایت پروتکلهای بهداشتی کارشان را با بچهها ادامه دادهاند و آنها را به امان خدا رها نکردهاند و در این کلاسها ضمن آموزش به بچهها برای مراقبت از خودشان، سرگرمیسازی و پالایش ذهن کودکان را هم از یاد نبردهاند. شنیدهام مربی به محله بچهها میرود و آنها را گروهگروه میکند و به بچهها یاد میدهد که ما میتوانیم زندگی عادیمان را داشته باشیم. از طرف دیگر آنها از بسترهای مختلفی مثل اینترنت استفاده کامل را داشتهاند و اجراهای زنده و میدانی را هم از یاد نبردهاند و حتی در سالن هم با تماشاچیهای محدود برنامه اجرا کردهاند تا ثابت کنند اگر چه ریتم زندگی کند شده اما همچنان جریان دارد. اولین کاری که تئاتر میکند این است که به جامعه آموزش میدهد تکتک مردم در برابر این بیماری مسئول هستند و اگر بهداشت را رعایت نکنیم باعث مرگ نزدیکان خود خواهیم شد. متأسفانه این آموزشهای هنرمندانه طی یکسال اخیر بشدت نادیده گرفته شده در صورتی که میشد به جای امر و نهی، با کارهای خلاقانه هنری به مردم، بچهها و خانوادههای خود هم آموزش و هم قوت قلب بدهیم.
یادداشت
داوود کیانیان
کارگردان، نمایشنامه نویس و پژوهشگر نمایش کودک
بیش از یک سال است که کودکان و نوجوانان ما محکوم به خانه نشینی شدهاند، اما از خوراک فرهنگی مناسب برای این دوران پر فراغت محروم بودهاند. این به آن معنی نیست که نهادهای مربوطه دست روی دست گذاشتهاند و هیچ کاری انجام ندادهاند بلکه آنها در حد بضاعت جیب، بضاعت پژوهشی و بضاعت مدیریتی قدم هایی برداشتهاند که بعضی جواب داده و خیلی از آنها هم جواب نداده است. هنگامی که نهادی میگوید؛ بودجه نداریم یعنی نه میتواند پژوهشی انجام دهد و نه میتواند تولیدی داشته باشد که آن را برای مخاطبانش مدیریت کند. متأسفانه این پاسخی بود که در این یک سال و اندی از اکثر نهادها برای تولید خوراک فرهنگی میشنیدیم و هنوز هم میشنویم. وقتی بودجه نیست، کارهایی که انجام میشود دم دستی و باری به هر جهت خواهد بود و این گرفتاری تداوم داشته است. آن دسته حداقلی هم که این مشکل را نداشتند، هرگز با اقدام به «پژوهش» دست به این تولیدات نزدند، بلکه در واقع اقدام به یک تولید داخلی و محدود کردند که یا با پژوهش همراه نبود و اگر بود با پژوهشگر درون سازمانی خودشان انجام شد تا بودجه به بیرون درز نکند و پژوهشگران خبره آن حوزه به کار گرفته نشدند. در حالی که ما با یک پدیده جهانی و ملی روبهرو بودیم که در داخل با ویژگیهای جغرافیایی، تاریخی و اجتماعی خاص خودش مواجه بود. بویژه مدیریتی خاص که فقط مربوط به کشور ما میشد.
اما در این رابطه هنرمندان ما با توجه به بیکاری، خانه نشینی و دست به گریبان بودن با معضلات اجتماعی خوب عمل کردند، شاعران شعر گفتند و چاپ کردند. قصه گوها دست به کار شدند و انواع و اقسام قصهها را برای کودکان خوانش کردند. تئاتریها نمایشهایشان را بهصورت آنلاین برای آنها به نمایش گذاشتند و جولان آثار سایر هنرمندان را نیز در این عرصه مشاهده میکردیم. اما اینجا پای تقاضای ملی در میان بود. وقتی نهادها نمیتوانستند به تنهایی پاسخگوی این تقاضای کشوری باشند، چگونه میشود از هنرمندانی که وابسته به نهادی هم نیستند انتظار داشت که پاسخگوی این تقاضای میلیونی باشند؟ در این میان هنرمندانی بودند که پا را از عرصه هنر« برای» کودکان و نوجوانان فراتر گذاشتند و هنر را به خانهها بردند تا تولیدات «با» کودکان و نوجوانان شکل بگیرد. مثلاً کودکان و نوجوانان قصه بنویسند، آنان نمایش بدهند، آنان نقاشی بکشند، عروسک درست کنند و خلاصه از طریق هنر به آموزش، تربیت و سرگرمی سالم آنان پرداخته شود. گو این که این حرکت آنان بسیار ارزشمند بود و هست، اما در مقیاس کمیت عرضه و تقاضای کلان بیشتر به باز شدن یک گل در زمستانی سرد شبیه بود. این دو دسته هنرمند نیاز به حمایتهای مالی و مدیریت اطلاعرسانی و پخش داشتند که دریغ از حمایت. پس وضعی به وجود آمده که اکنون شاهد آن هستیم؛ بیکاری، بیحوصلگی، بیانگیزه بودن و... .
در این زمینه پژوهشگران زیادی داشتیم که دست به کار شدند و بدون آن که سفارشی به آنها داده شده باشد، روی احساس مسئولیت ایدههایی را به نهاد مطرح کردند که میتوانست منشأ اثرات خوبی باشد، اما طرحهایشان یا بایگانی شد یا بهطور ناقص به صورتی دیگر مورد بهرهبرداری قرار گرفت که طراح اصلی را پشیمان میکرد که چرا طرحش را با فلان نهاد مطرح کرده است. نتیجه آن که طراحان و هنرمندان دست از طراحی کشیدند، خانوادهها دچار سردرگمی و ندانم کاری شدند و کودکان و نوجوانان با دو ساعت کلاس آنلاین و یکی دو ساعت رفع تکلیف تن به تحصیلی سپردند که آنچنان هم خوشایندشان نبود. آنها با برنامههای جدید زندگیشان زیر و رو شد و اکنون با روندی خو گرفتهاند که مورد تأیید مربیان آموزشی و پرورشی نیست.
انسان برای هر دردی درمان آن را یافته است. مربیان خلاق، معلمان عاشق، هنرمندان پیشرو و دانشمندان کاشف، همگی میتوانند در رفع این مشکلات قدم های بزرگی بردارند. کافی است آنها به بازی گرفته شوند. کم نبود پیشنهادات سازندهای که از طرف این طراحان دلسوز طرح و ارائه شد، اما به تولید نرسید. در حالی که اینها برای این موقعیتهای جدید روش های جدیدی خلق کرده بودند که میتوانست آموزش و پرورش کشور را نه تنها از بحران نجات دهد، بلکه آن را دچار تحول های اساسی نماید که در آینده نیز مورد استفاده قرار گیرد. کافی بود فراخوان میدادند تا ببینند که چه حجم ایده برای تولید محتوا وجود دارد، البته برای یک کار بزرگ ملی همه باید دست به دست هم بدهند. پژوهشگران طرحهای خود را ارائه دهند، نهادها جدا از موازی کاری برای این طرحها زمینه تولید فراهم کنند و سپس اطلاعرسانی و انجام کار. ما در تمام این زمینهها متأسفانه دست به اقدامی جمعی نزدیم. مگر حرکتهای مقطعی و فردی که در جای خود دارای ارزش هستند. مثلاً، اقدام کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای فراخوان ایدههای نو جهت تولید محتوا که منجر به برگزیده شدن طرحهایی شد که میتواند بسیار مفید باشد، از جمله سازه نمایش که کودکان و نوجوانان میتوانند با آن در خانهها نمایش عروسکی بدهند یا اقدام جهاد دانشگاهی هنر برای انتشار مجموعه شش جلدی کتاب در مورد نمایش خلاق که میتواند مربیان، خانوادهها و کودکان و نوجوانان را در خانه به اجرای نمایش خلاق وادارد.
مطمئنم فعالیتهای فراوان و متنوعی در این زمینهها صورت گرفته است که ما از آنها بیاطلاعیم. مسأله کرونا یک مسأله جهانی بوده است. بدون شک فرهنگ جهانی واکنشهای گستردهای نسبت به آن داشتهاند که میشود با ترجمه آنها با توجه به فرهنگ بومی مورد استفاده قرار گیرند. متأسفانه ما در این زمینه هم برای اطلاعرسانی کوتاهیهای فراوان داشتهایم.
حسن دادشکر
پیشکسوت تئاتر کودک و نوجوان
فعالیتهای مختصر و مفیدی از طرف برخی ارگانهای فرهنگی مملکت انجام شده اما باید گفت در چنین اتفاقاتی مانند سیل، زلزله و در نهایت همین ویروس کرونا که بر ما حادث شده تمام ارگانهای جامعه باید بسیج شوند و با هم همیاری و همکاری داشته باشند. در حیطه فرهنگی متأسفانه بیشتر به مسائل تحصیلی و ارتباط معلم و شاگرد پرداخته شده است اما بهنظر من فرهنگ یعنی باور یک ملت و اعتقادات و زبان و ادبیات و هنر آن جامعه و البته کلیه پدیدههای اجتماعی و ارتباط انسانها با یکدیگر. به عقیده من در مدت اخیر، تصمیم ها یکجا و هماهنگی در این زمینه گرفته نشد و بیشتر ارگانها و سازمانها رأساً اقداماتی کردند تا بتوانند بهگونهای اوقات فراغت و بیکاری کودکان و نوجوانان را در منازل پر کنند. در دورهای که ما در آن حضور داریم متأسفانه کودکان و نوجوانان به دلایل شرایط موجود نمیتوانند از خانه بیرون بروند و باید برای بچهها به تناسب فرهنگ، سواد و وسعت فکرشان چارهای اندیشیده شود و اگر این اقدامات بدون برنامهای درست اجرا شوند صرفاً به برنامههایی تکراری و بهدرد نخور تبدیل میشوند؛ در صورتی که باید با تولید و ساخت برنامههایی خلاقانه این رخوتی که کرونا برای همه پیش آورده به عقب رانده شود چرا که چنین تکراری انسان را به نوعی بیخیالی و بیفکری و در خود فرورفتن دچار میکند و چون مفری برای بیرون رفتن از این حالت پیدا نمیکند دچار افسردگی میشود. بههمین دلیل کشورها و جوامع مختلف باید دائماً ستادهایی داشته باشند آماده برخورد با چنین پدیدههایی؛ آنهم ستادهایی که بیشتر تخصصشان در بحث فرهنگ و آسیبهای اجتماعی است و متشکل از چهرههای خبره و شاخص است. متأسفانه تلویزیون که در تمام خانهها وجود دارد و میتوانست نقش بسزایی ایفا کند صرفاً به یکسری برنامههای تکراری روی آورد و نتوانست نقش قابل قبولی ارائه دهد. در یک جمعبندی کلی میتوانم بگویم کارهایی انجام شد اما بهلحاظ کیفی و کمی کارهای آنچنان شایان توجهی نبود و علاوه بر فقدان یک دغدغه جمعی، کمبود امکانات هم بهچشم میآمد.
بهدلیل محدودیتهایی که وجود دارد شاید بهترین شیوه ، راه استفاده از پدیدههای الکترونیک و اینترنتی باشد اما باید آن را برنامهریزی کرد و کانالهای خصوصی و دولتی و... باید در این زمینه پا پیش بگذارند و مثمرثمر باشند و نمیشود فقط از یک نهاد و سازمان و... انتظار حضور داشت. بهعنوان مثال کانون پرورش فکری کودک و نوجوان به قدر بضاعت خود با تولید و ارسال کتاب و فیلم و تئاتر به مناطق مختلف کشور کارهایی از پیش برد و نشان داد میخواهد مثل همیشه در خدمت کودکان باشد. به نظر من هنوز هم میشود کارهای خلاقانه و بدیعی انجام داد. مثلاً گروههای کودکانه دونفره و سهنفره در قالب نمایشهای کوتاه و شاد و آموزنده را به محلهها فرستاد و برای کودکان و خانوادههای آنها در محیط باز نمایش اجرا کرد. راه دیگر، تولید برنامه و پخش از آن در بستر اینترنت است که میشود مسابقات و کارهای سرگرمکننده تعاملی تولید کرد که بچهها فقط بیننده نباشند و ارتباط دو طرفه باشد. اینطور ذهن بچهها در حال کار و فعالیت خواهد بود. پارک بهدلیل فضای بازی که دارد میتواند محیط خوب و بیخطری برای اجراهای نمایشی باشد آنهم به این شکل که با فاصله اجتماعی صندلی برای حاضرین مهیا کرد و آنها را پای برنامه نشاند. مسأله بعد حضور گروههای تئاتری کم نفر در مجتمعهای کم خانوار است که میشود تئاترهای محیطی را به این مناطق برد که با اجرای تئاتر، خانوادهها و کودکان را سرگرم کرد و البته آموزش داد. بههر صورت نمیشود زندگی را تعطیل کرد بلکه باید بتوانیم در کنار کرونا، دشمن جانمان، زندگی کنیم.
من آنچنان دقیق از فعالیت کشورهای دیگر خبر ندارم اما میدانم در بسیاری از کشورها مربیان مهدکودکها و... با رعایت پروتکلهای بهداشتی کارشان را با بچهها ادامه دادهاند و آنها را به امان خدا رها نکردهاند و در این کلاسها ضمن آموزش به بچهها برای مراقبت از خودشان، سرگرمیسازی و پالایش ذهن کودکان را هم از یاد نبردهاند. شنیدهام مربی به محله بچهها میرود و آنها را گروهگروه میکند و به بچهها یاد میدهد که ما میتوانیم زندگی عادیمان را داشته باشیم. از طرف دیگر آنها از بسترهای مختلفی مثل اینترنت استفاده کامل را داشتهاند و اجراهای زنده و میدانی را هم از یاد نبردهاند و حتی در سالن هم با تماشاچیهای محدود برنامه اجرا کردهاند تا ثابت کنند اگر چه ریتم زندگی کند شده اما همچنان جریان دارد. اولین کاری که تئاتر میکند این است که به جامعه آموزش میدهد تکتک مردم در برابر این بیماری مسئول هستند و اگر بهداشت را رعایت نکنیم باعث مرگ نزدیکان خود خواهیم شد. متأسفانه این آموزشهای هنرمندانه طی یکسال اخیر بشدت نادیده گرفته شده در صورتی که میشد به جای امر و نهی، با کارهای خلاقانه هنری به مردم، بچهها و خانوادههای خود هم آموزش و هم قوت قلب بدهیم.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
نسل جوان آینده بهتری میسازند
-
زندگی همچنان ادامه دارد
اخبارایران آنلاین