ســـرقت فرش های نفیس از خانه پدری
گروه حوادث / زن مطلقه که از بدرفتاریهای پدر ثروتمندش ناراحت بود در اقدامی کینه جویانه فرشهای گرانقیمت او را از انباری سرقت کرد.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، 30 بهمن مرد جوانی به اداره پلیس رفت و از سرقت فرش و تابلوفرشهای نفیس از انباری خانه پدری اش شکایت کرد و گفت: پدرم فروشنده تابلو فرش و فرشهای نفیس است اما به خاطر شیوع کرونا، مدتی مغازهاش را تعطیل کرد و بعد هم برای امنیت بیشتر تعدادی از فرشها را به خانه بردیم و در انباری نگهداری میکردیم. پدرم خانهای چهار طبقه در شمال تهران دارد که خودش ساکن یکی از طبقات است و من و دو برادر دیگرم نیز در سه طبقه از همان خانه زندگی میکنیم.
او ادامه داد: چند وقتی است که متوجه سرقت تابلو فرشها و فرشهای نفیس از انباری خانه پدری شدهایم. چون من و برادرانم نیز داخل مغازه کار میکنیم؛ بعد از ناپدید شدن فرشها و تابلوها ابتدا به برادران دیگرم ظنین بودم اما وقتی متوجه شدیم هیچ کدام از ما در این کار دخالت ندارد احتمال سرقت مطرح شد. با این حال سرقت هم باید کار یک آشنا باشد چرا که در انباری سالم است و هر که بوده کلید داشته است و چون غیر از ما سه برادر و پدرمان خواهرم سوسن هم کلید انباری را دارد به او ظنین هستیم. ضمن اینکه سوسن مدت هاست با پدرم اختلاف دارد.
ازدواج ناموفق
با شکایت مرد جوان، تحقیقات به دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت آغاز شد و در بررسیهای صورت گرفته، مدارکی بهدست آمد که نشان میداد، سوسن در این سرقت سریالی دست دارد. بدین ترتیب زن جوان بازداشت شد و در تحقیقات اولیه به سرقت از خانه پدری اعتراف کرد.
او گفت: دو سال قبل بعد از اینکه در فضای مجازی با پسری بهنام پیمان آشنا شدم به خواستگاریام آمد. فکر میکردم او پسری تحصیلکرده و ثروتمند است چون همیشه عکسهایی از خودش در اینستاگرام میگذاشت که سرو وضعی شیک داشت و کنار خودروهای مدل بالا بود. اما پدرم از همان روز اولی که پیمان را دید از او خوشش نیامد و به من گفت این پسر لیاقت تو را که دختری تحصیلکرده و زیبا و ثروتمند هستی، ندارد.
سوسن ادامه داد: با وجود مخالفتهای پدرم با اصرار خودم ازدواج کردیم اما بعد از مدتی متوجه شدم پیمان یک کلاهبردار حرفهای است که با زنان و دختران زیادی ارتباط داشته و به بهانه ازدواج پول و طلاهایشان را گرفته و کلاهبرداری میکند. وقتی به او اعتراض کردم گفت که قصد داشته از من هم کلاهبرداری کند اما زمانی که متوجه وضع مالی خوب پدرم شده، برای تصاحب پول بیشتر با من ازدواج کرده است. وقتی این حقیقت برایم فاش شد تصمیم به طلاق گرفتم. بعد هم قبل از اینکه طلاق بگیرم یک روز که به خانه رفتم متوجه سرقت پول و طلا و جواهرات و اموال با ارزش خانه شدم. هرچند که مطمئنم کار پیمان بوده اما منکر شد و گفت دزد به خانه مان زده است.
سوسن در ادامه گفت: وقتی از پیمان جدا شدم به خانه پدرم برگشتم اما او رفتار سردی داشت و با من برخورد خوبی نکرد. پدرم گفت چون قبل از ازدواج به تو هشدار داده بودم حالا نمیتوانم تو را ببخشم. بعد هم مرا از خانهاش بیرون کرد. هر چه اصرار کردم که برادرهایم هر کدام در یک واحد از این ساختمان زندگی میکنند و یک واحد هم برای زندگی به من بدهد، او قبول نکرد. میگفت جهیزیه و طلاهایی که به تو دادم ارزشش کمتر از یک خانه نبوده و تو همه را ازدست دادی.
زن جوان ادامه داد: من که کینه پدرم را به دل گرفته بودم تصمیم به انتقام گرفتم. از قبل کلید انباری خانه و مغازهها را داشتم. با کلیدی که پدرم به من داده بود، در زمانی که میدانستم کسی داخل خانه نیست، به انباری میرفتم و تابلو فرش و فرشهای نفیس را سرقت میکردم. بعضی از تابلو فرشها را فروختم، گرچه نیاز به پول نداشتم اما چون جایی برای نگهداری نداشتم آنها را فروختم. چند تخته از فرشها نیز در خانهام بود که هنگام دستگیری پیدا شدند.
با اعتراف زن جوان به سرقت او روانه بازداشتگاه شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
از تهران تا ترکیه در تعقیب خواستگــــار فــراری
گروه حوادث/ مرد جوان که به اتهام قتل زن مورد علاقهاش 6 ماه تحت تعقیب بود هنگام بازگشت از ترکیه در حالی دستگیر شد که منکر قتل است.
بهگزارش خبرنگار حوادث «ایران»، شامگاه دوشنبه ۲۴ شهریور، مأموران کلانتری ۱۵۴ چیتگر گزارش قتل زن جوانی در یکی از بیمارستانهای پایتخت را به ساسان غلامی بازپرس کشیک قتل اعلام کردند. بلافاصله تیم بررسی صحنه جرم راهی محل شده و تحقیقات در این باره ادامه یافت. بررسیهای اولیه نشان میداد زن جوان که مطلقه بوده و یک فرزند کوچک هم دارد شب حادثه برای ملاقات با نامزد 24 سالهاش از خانه دوستش در شرق تهران خارج شده و سوار بر تاکسی اینترنتی به محل قرار که دریاچه چیتگر بود، رفته است. بعد از اینکه شام خوردند به سمت پارکینگ رفته و شروع به صحبت کردند.
تصاویر دوربین مداربسته محل حادثه نشان میداد دقایقی بعد از صحبت بین زن و مرد جوان آنها با یکدیگر درگیری لفظی پیدا کردند و فریبا که قصد داشت با خودروی اینترنتی آنجا را ترک کند؛ مورد حمله خواستگار جوانش قرار گرفته و زمانی که خونین روی زمین میافتد، متهم پا به فرار میگذارد. رهگذران و افرادی که به دریاچه چیتگر آمده بودند، شاهد این درگیری بوده و دوربینهای مداربسته پارکینگ نیز تصاویر درگیری را ضبط کرده بودند.
بدینترتیب تحقیقات به دستور بازپرس پرونده برای دستگیری مرد فراری بهنام حمید ادامه داشت تا اینکه مأموران دریافتند متهم مخفیانه از کشور خارج شده است.در حالی که با گذشت 6 ماه از این جنایت پرونده از سوی کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت در حال پیگیری بود سرانجام کارآگاهان دریافتند که مرد فراری دوباره به ایران برگشته است. بدین ترتیب پس از هماهنگیهای قضایی با بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران، راهی مخفیگاه متهم شده و او را بازداشت کردند.
حمید در تحقیقات اولیه منکر جنایت شد و ادعا کرد که قتلی مرتکب نشده و زمانی که به ایران برگشته از ماجرای قتل فریبا با خبر شده است. اما به دستور بازپرس جنایی متهم در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شد. این در حالی است که اولیای دم فریبا درخواست قصاص برای قاتل فرزندشان را دادند.
گفتوگو با متهم
چطور با فریبا آشنا شدی؟
در یک گروه تلگرامی با فریبا آشنا شدم. بعد از گذشت دو ماه ارتباط و آشنایی به او علاقهمند شدم و تصمیم به ازدواج گرفتم.
می دانستی که قبلاً ازدواج کرده است؟
بله خودش برایم تعریف کرد حتی میدانستم بچه دارد، اما من به او علاقهمند شده بودم و واقعاً میخواستم ازدواج کنم. فریبا با این ازدواج مخالف بود و مدام میگفت ما به درد هم نمیخوریم. آنقدر اصرار کردم تا اینکه درنهایت موافقت کرد و گفت بعد از اتمام کارهای درمانی دخترش که ظاهراً بیماری کلیوی داشت و انجام کارهای حضانت دخترش، با من ازدواج میکند.
شب حادثه چه اتفاقی افتاد؟
آن شب فریبا با دوستش سر قرار آمد و در رابطه با ازدواج باهم صحبت کردیم. اما دعوا بین ما بالا گرفت، آنجا از هم جدا شدیم و چون از دستش دلخور بودم، دیگر با او تماس نگرفتم. تصور میکنم دوستش به خاطر حسادتی که به فریبا میکرد او را کشته است. دوستش به من دل بسته بود حتماً فریبا را کشته تا من با او ازدواج کنم.
چرا رفتی ترکیه؟
چون از قبل میخواستم برای کار به ترکیه بروم، تصمیم گرفتم قاچاقی از کشور خارج شوم به غرب کشور رفته و از آنجا به ترکیه رفتم. قاچاق بر از من 6 میلیون تومان گرفت و یک هفتهای طول کشید تا به وان ترکیه رسیدم. آنجا کارهای ساختمانی انجام میدادم. درآمدم بد نبود و به پول خودمان ماهی 9 میلیون تومان حقوق میگرفتم. چند ماهی که کار کردم با یک ایرانی آشنا شدم که او پیشنهاد داد به باشگاه بدنسازی بروم و بادیگارد هنرمندان و بازیگران ترکیهای شوم. اما درنهایت تصمیم گرفتم دوباره به ایران برگردم.
دختری که در زندان زاده شد
محمد بلوری - قسمت پانزدهم/ روز جدایی مهتاب از دختر شیرخوارهاش، در شیرخوارگاه زندان زنان صحنه غمانگیزی را ترسیم کرده بود. زن و شوهری که به تشخیص دادستان تهران، صلاحیت سرپرستی کودک را داشتند به زندان آمده بودند تا در مراسم قانونی، فرزند مهتاب را بهعنوان فرزندخوانده تحویل بگیرند و با خودشان ببرند.
زنان زندانی در سالن شیرخوارگاه حلقه بسته و شاهد این صحنه غمانگیز بودند. مهتاب قنداق فرزندش را به سینه فشرده بود و چشمهای نگران و غم زدهاش را با بیقراری به اطراف میگرداند.
رئیس زندان رضایتنامه دادستانی را نشانش داد و گفت:
- مهتاب خانم، این زوج از خانواده محترمی هستند که فرزندی ندارند و مشتاق هستند آزاده کوچولوی شما را به فرزندی قبول کنند. هرچند شما یک مادر هستید و جدایی همیشگی از فرزند برای یک مادر بسیار غمانگیز و دردناک است. حالا این آقا و خانم به اینجا آمدهاند تا فرزند شما را تحویل بگیرند.
مهتاب رو برگرداند و نگاهشان کرد. انگار میخواست از زیر پوست صورت زن و شوهر تا اعماق وجودشان نفوذ کند و اندازه مهربانیشان را نسبت به فرزندش بسنجد. زن را دید که دست هایش را بهسوی او دراز کرد تا کودک شیرخواره را در بغل بگیرد.
یکباره ترس پشیمانی بهجانش نشست و عرق سردی روی شقیقههایش جوشید. زنان زندانی با چشمانی گریان این صحنه را تماشا میکردند و گوشه چارقد را به گونههای خیسشان میکشیدند، مهتاب جلوتر رفت. کودکش را توی بغلش گذاشت. لحظهای با چشمهای پر از اشک به بچهاش زل زد و با لحنی سرشار از تمنا گفت:
- دوستش داشته باشید. دردانه ام، این یادگار عشق من و پدر خدا بیامرزش را به شما میسپارم.
آنگاه صورت خیس از اشکش را در موهای طلایی کودک فرو برد و با عمق سینه بویید. زنهای زندانی که شاهد این صحنه بودند به گریه افتادند و صدای هقهق بلند شد. مهتاب خم شد و رضایتنامهای را که روی میز بود امضا کرد و به نگهبانی که او را از سلول آورده بود، گفت:
-بریم دیگر
به پای در سالن که رسید سربرگرداند و رو به زن گفت:
- خانم خواهش میکنم آزاده صداش کنید.
چند روز بعد که برای ملاقات با مهتاب رفته بودم، یکی از زنان نگهبان برایم تعریف کرد: شبها مهتاب که میخواهد بخوابد بالش کوچک آزادهاش را به سینهاش میفشارد و با نفسهای عمیق بو میکشد تا با عطر موهای فرزندش بخوابد و من به یاد شبهای این مادرغمگین افتادم که روسری آبی مادرگمشدهاش را میبویید تا بخوابد.
٭٭٭
با گذشت پانزده سال از این ماجرا در یک غروب پاییزی، خیابان ناصرخسرو تن به شلاق تند باران سپرده بود و همچون ساقههای سربی و مواج به کف سربی خیابان فرود میآمد. مدیر یک مسافرخانه، در پاگیر پلهها پشت میزش نشسته بود و از یک لنگه در ورودی، خیابان باران زده را تماشا میکرد. زنی را دید که با چمدانی در دست وارد شد از پلهها بالا آمد و پای میزش ایستاد. زن لاغراندام و بلند قدی بود که یک بارانی خاکستری به تن داشت و چند تار از موهای خاکستری اش از زیر روسری آبی، روی پیشانیاش چسبیده بود. سر تا پا خیس شده بود. مهتاب بود که با صدای خسته و غم زدهای گفت:
- آقا سلام یک اتاق میخواستم.
مرد مسافرخانهچی به چهره افسردهاش خیره شد و پرسید:
- ببخشید شناسنامه همراهتان هست؟
مهتاب جواب داد:
- یک اتاق تک نفره میخواستم آقا، اما شناسنامه همراهم نیست.
صبح همان روز از زندان آزادش کرده بودند با یک برگه موقت آزادی که به دستش دادند و رئیس زندان گفته بود:
- ساعتی پیش بیگناهی ات در قتل همسرت طی نامهای از دادستان تهران به زندان ابلاغ شد. باید تا طی مراحل قانونی که معمولاً یک روز طول میکشد امروز هم میهمان ما در این زندان باشی اما سزاوار نبود با وجود بیگناهی تا فردا تو را اینجا نگه داریم. تصمیم گرفتم امروز آزادت کنم و خودمان مقررات قانونی را انجام میدهیم. فقط فردا سری به ما بزن تا برگههایی را هم امضا کنی. فردا که آمدی شناسنامهات را تحویلت میدهیم و برگه آزادیات را به تو میدهیم.
مهتاب بهت زده به رئیس زندان نگاه کرد و پرسیده بود:
- پس وصیتنامه رسمی برادرخوانده شوهر مرحومم در اعتراف به قتل از طرف دادگاه جنایی تأیید شده و قضات این دادگاه پس از پانزده سال زندان من را در کشته شدن مهرداد خدابیامرز بی گناه تشخیص دادهاند؟
- درسته مهتاب خانم شنیدهاید که میگن آدم بی گناه تا پای چوبه دار میره اما بالای دار نمیره، ما هم خوشحال هستیم بی گناهیات بالاخره برای قضات ثابت شده و حالا باید از ما خداحافظی کنی. عجله کن خانم ساعتی هم زودتر از این زندان خلاص شی، باز غنیمت است.
مهتاب در بیرون آمدن از اتاق رئیس زندان، قدمی بهسوی در برداشته بود که ایستاد و به فکر ماند، نگاه غم زدهاش را به او برگرداند و گفت:
- اما دخترم چی. باید پیداش کنم آدرسی از محل اقامت پدر و مادرخواندهاش باید داشته باشید؟
ادامه دارد
مترجم: آرزو کیهان
سرقت کیف با سیخ کباب
مردی که با استفاده از سیخ کباب مشتری یک فروشگاه را تهدید کرده و پس از تعرض به او کیف پولش را دزدیده بود بازداشت شد.
به گزارش کرایم، متهم «جلیل» 22 ساله توسط مأموران پلیس هاوایی امریکا دستگیر شده است.«مارک بورگمان» از پلیس منطقه در این باره گفت: متهم با پرش از بالای دیوار کناری فروشگاه خود را به سرویس بهداشتی زنانه رسانده و با استفاده از سیخ کباب یک زن را تهدید کرده و پس از تجاوز کیف پولش را به سرقت برده است. ما موفق شدیم پس از شکایت این زن با استفاده از فیلم دوربینهای مداربسته متهم را شناسایی و دو روز بعد دستگیر کنیم.از سوی دیگر با بررسی اطلاعات اداره پلیس متوجه شدیم او از سارقان سابقه دار هاوایی نیز است که این موضوع پرونده وی را قطورتر خواهد کرد.
خروس جنگی صاحبش را کشت
یک مرد هندی که خروس خود را برای یک مسابقه آماده میکرد با پرشهای این حیوان به کام مرگ رفت.به گزارش دیلی استار، صاحب خروس که یک مرد هندی است برای اینکه حیوانش در مسابقات خروس جنگی برنده شود به پای حیوان چاقویی بسیار تیز بسته بود تا حریف را شکست دهد اما هرگز تصور نمیکرد که خودش قربانی این حادثه شود.بر اساس گزارشهای پلیس هند، این خروس جنگی با پرش به سمت صاحب خود بارها با تیغه چاقو او را زخمی کرده و برش عمیقی در ران پای صاحبش بهوجود آورده است.این مرد پس از زخمی شدن به بیمارستان منطقه روستایی «تلانگانای» هند منتقل شد اما پزشکان اعلام کردند که قربانی بهدلیل خونریزی شدید جان خود را از دست داده است.بنا بر این گزارش، برگزاری مسابقات خروس جنگی غیرقانونی بوده و با مرگ این مرد، پلیس در جستوجوی 15 مرد دیگری است که قصد برگزاری این مسابقات را داشتهاند. در این مسابقه چاقو و تیغههای بسیار تیزی به پای خروسها بسته میشود تا بتوانند خروسهای رقیب را کشته یا زخمی کرده و از میدان بدر کنند.
قتل همسر باردار با شلیک گلوله
شوهر عصبانی با شلیک گلوله جان همسر باردار خود و جنین اش را گرفت.به گزارش کرایم، این زن و شوهر 4 فرزند مشترک داشتند و در انتظار پنجمین نوزاد خود بودند که شوهر خشمگین بهدنبال یک مشاجره لفظی، همسرش را به قتل رساند.گزارشهای پلیس پیتسبورگ امریکا نشان میدهد زن جوان پس از درگیری با همسرش از سوی وی هدف شلیک گلوله قرار گرفت و بشدت زخمی شد اما در راه انتقال به بیمارستان جان سپرد.سخنگوی پلیس بیان کرد که «جیسون براون» 24 ساله همسر مقتول با دو اتهام قتل همسرش و جنین وی روبهرواست و بزودی پای میز محاکمه قرار خواهد گرفت. متهم پس از تیراندازی سوار بر یک خودرو تلاش کرده تا صحنه جنایت را ترک کند اما اثر انگشت وی روی دستگیره در و شهادت دیگر فرزندانش او را به دام مأموران پلیس انداخت. گزارشهای موجود نشان میدهد که متهم چند خیابان آن طرفتر در عملیات تعقیب و گریز پلیس دستگیر شده است وی هنوز انگیزه اصلی خود را از این جنایت بازگو نکرده است.
20 سال زندان مجازات یک بمب گذار
مرد سفید پوست که به جرم اقدام برای قتل عامل و توطئه برای بمبگذاری دستگیر شده بود به 20سال زندان محکوم شد.
به گزارش کرایم، متهم «ریچارد هولزر» 28 ساله توسط مأموران پلیس کلرادوی امریکا دستگیر شده است.بنا بر گزارشهای پلیس، متهم قصد داشته با جاسازی بمب در یک کلیسا آنجا را منفجر کند اما با هوشیاری مأموران پلیس اف بیآی این عملیات متوقف شده است.
گزارشها نشان می دهد که ریچارد در خانهاش در کلرادو بیش از 3 بمب و 14 دینامیت و سلاحهای دستسازی داشته تا توطئه قتل عام دسته جمعی را اجرا کند.یک کارآگاه اف بیآی اعلام کرد که متهم جزو فرقه نژادپرستان سفید پوست بوده است که نفرت از دیگر نژادها را همواره در دل داشته و در حال برنامهریزی برای انتقام و پاکسازی نژادی بوده است.
یک مأمور که نخواست نامش فاش شود، اعلام کرد که «هولزر» از طریق شنود مکالمات زیر نظر بوده و در نهایت به دام مأموران افتاده است.
شهادت دو مأمور پلیس در حمله قاچاقچیان
گروه حوادث / حمله مسلحانه فردی ناشناس به مأموران پلیس در ایستگاه بازرسی پل گاومیشان ایلام منجر به شهادت دو مأمورشد.
این حادثه شامگاه شنبه در حالی رخ داد که مردی ناشناس به مأموران نیروی انتظامی مستقر در پل گاومیشان شهرستان دره شهر شلیک کرد و در این حادثه ستوانیکم روحالله باصره و محمد دریکوند سرباز درهشهری مجروح شدند اما قبل از انتقال مجروحان به بیمارستان سرباز دریکوند به شهادت رسید.
بهگزارش ایرنا، روحالله باصره همرزم شهید محمد دریکوند نیز صبح دیروز به شهادت رسید.
ستوانیکم روحالله باصره از نیروهای انتظامی درهشهر بود که بر اثر شلیک قاچاقچیان در ایستگاه بازرسی پل گاومیشان درهشهر مجروح شده بود و براثر جراحات وارده به شهادت رسید. تحقیقات برای شناسایی عوامل این حمله مسلحانه ادامه دارد.
قتل به خاطر دفاع از برادر
گروه حوادث/ مرد جوان که برای دفاع از برادرش مرتکب قتل شده بزودی برای دفاع از خود پای میز محاکمه خواهد ایستاد.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، حدود سه ماه قبل درگیری مرگباری در یکی از محلههای جنوب شهر تهران بین دو برادر با مردی جوان رخ داد. در این ماجرا مرد جوان بهنام جعفر به قتل رسید. مأموران پلیس در ادامه تحقیقات یکی از متهمان را دستگیر کردند. وی که بیژن نام دارد در تشریح ماجرا به پلیس گفت: جعفر از افراد خلافکار و سابقه دار بود او تازه از زندان آزاد شده بود و سابقه سرقت داشت. یک روز قبل از حادثه مرا در کوچه دید و از من خواست که موتورم را به او بدهم اما چون سابقهاش را میدانستم موتور را به او ندادم و گفتم خودم لازمش دارم. آن روز موتور را از من نگرفت اما فردای همان روز دوباره به سراغم آمد حتی وارد پارکینگ خانه ما شد و گفت که موتور را لازم دارد. من گفتم نمیدهم و همین باعث دعوا شد من هم برادرم را صدا کردم و او به طرفداری از من جعفر را کشت. بعد هم هردو فرار کردیم.
با توجه به اطلاعات به دست آمده، مأموران تحقیقات خود را برای دستگیری متهم دیگر پرونده آغاز و بعد از گذشت دوماه او را ردیابی و بازداشت کردند. بهرام در تحقیقات قتل را قبول کرد و گفت: من نگهبان پارک بودم روز حادثه سر کارم بودم که برادرم با من تماس گرفت و گفت فردی میخواهد به زور موتورش را بگیرد. من هم برای کمک به برادرم به خانه رفتم و دیدم جعفر در پارکینگ خانه با برادرم درگیر شده است. برادرم کوچک بود و زورش به او نمیرسید به محض اینکه جعفر من را دید به سمتم حمله کرد. یک دستمال پارچهای دستش بود وقتی با او درگیر شدم همان دستمال را دور گردنش پیچیدم و خفهاش کردم. البته قصدم کشتن او نبود فقط میخواستم کاری کنم دست از سر برادرم بردارد. ضمن اینکه همه اهالی به خاطر شرارتهایش از او میترسیدند، چون زورگیری و ایجاد مزاحمت میکرد اما من نمیخواستم اجازه دهم از برادرم زورگیری کند.
مأموران در ادامه متوجه شدند بهرام هم سابقهدار است و چند ماه قبل از زندان آزاد شده است او درباره سابقهای که داشت گفت: من را به خاطر اعتیاد بازداشت کردند. مأموران وارد پارک شدند و وضعیت من را که دیدند مرا تفتیش بدنی کردند و مقداری مواد مخدر از من کشف شد به همین دلیل هم بازداشت شدم. بعد هم به خاطر حمل مواد به 6 ماه حبس محکوم شدم.
مادر مقتول بهعنوان تنها ولی دم از متهم شکایت کرد و گفت: این دو برادر پسر من را به خانه کشانده و به قتل رساندند آنها خودشان هم سابقه دار هستند. اگر پسر من دنبال موتور بود میتوانستند او را از پارکینگ بیرون کنند و در را ببندند چطور است که به گفته شاهدان او را به داخل پارکینگ کشانده و به قتل رساندند آنها حتی در پارکینگ را بستهاند که پسر من راه فرار نداشته باشد.
با توجه به شکایت این زن بهعنوان ولی دم و تکمیل تحقیقات، صحنه قتل بازسازی شد. بعد از گفتههای متهم و تکمیل تحقیقات کیفرخواست علیه او صادر و پرونده برای رسیدگی با درخواست قصاص از سوی مادر مقتول به دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد تا در دادگاه کیفری از خود دفاع کند.