ایزابل آلنده از رمان تازهاش، تاریخ و عشق و البته کرونا میگوید
ظهور نورامید در دل ظلمات
از کرونا نمیترسم و به کارم ادامه میدهم، از مرگ هراسی ندارم
وصال روحانی
مترجم
ایزابل آلنده در 77 سالگی نیز منبع شور و دنیایی از انرژی است، این نویسنده زن مطرح شیلیایی یک عادت عجیب دارد که از نظمی مثال زدنی نشأت میگیرد. آلنده سال هاست که اغلب هشتم ژانویه پشت ماشین تایپ خود مینشیند تا نگارش رمان تازه خود را شروع کند و معمولاً این کار را طی پنج - شش ماه و گاهی هم یک سال به پایان میرساند. حاصل این نظم طلبی ویژه، انتشار 23کتاب اغلب جذاب و اکثر داستانی با در برداشتن پس زمینههایی تاریخی و واقعی در پنج دهه اخیر است که شمار قابل توجهی از آنها به فیلمهای سینمایی و مینیسریالهای تلویزیونی موفقی برگردانده شدهاند. جدیدترین رمان آلنده که باز هم برخاسته از سنن و رویکردهای تاریخی است «یک گلبرگ طولانی در دریا» نام دارد که آن را «عشق کوتاه و فراموش بلند» هم نامیدهاند، این رمان سالجاری عرضه شده و یک بار دیگر ثابت کرده که آلنده استاد در شرح و بسط روابطی است که جهان کنونی را شکل داده و بشریت را به نقطه تلاقی و گاه استیصال محض کشانده است. در ورای هر ارتباط عاطفی به تصویر کشیده شده در رمانهای آلنده، نوع سرگشتگی و حتی نمادهای مرگ خودنمایی میکنند؛ او اعتراف میکند که ماجراهای اخیر کرونا و ضربات مهلک آن، جهان هستی اش را بیش از پیش به سوی باور مرگ سوق داده است اما این چیزی نیست که او از آن بهراسد و آیینهای اساسی خود را بر اثر آن عوض کند.
خانم آلنده، رمان تازه شما اسپانیا را بلافاصله پس از اتمام جنگ داخلی این کشور به تصویر میکشد. داستان آن با یادگاریهای تلخ این پیکار عجین شده که به شیلی هم سفر میکند. چه چیزی سبب شد داستانتان را در ارتباط با چنان دوره تاریخی بنویسید؟
من از طریق مهاجران اسپانیایی فراوانی که با فرار از جنگ داخلی کشورشان به شیلی آمدند، با فرهنگ و مسائل آنان آشنا شدم. از آنجایی که سالهای طولانی در کشور من ماندند با دو- سه نفرشان دوست شدم و از زبان آنان درباره اتفاقات و پیامدهای جنگ داخلی اسپانیا مطلع شدم و فهمیدم سوژههای نابی برای داستاننویسی دارند. این کتاب را براساس داستان زندگی یکی از افراد فوق که نامش «ویکتور پی کاسادو» بود نوشتم، هر چند که تنها یک هفته قبل از اینکه بتوانم نسخه چاپ شده را برایش بفرستم او فوت کرد و مرا غمگین ساخت.
تا چه اندازه شاهد تأثیر پذیرفتن این رمان از اتفاقات برخاسته از زندگی خودتان و خانوادهتان هستیم؟
ویژگی همیشگی آثار من همان مسائلی است که اغلب شخصاً تجربه کردهام، مسألهای که در رأس آن حس و حال فردی است که در جامعهای بهعنوان خارجی به شمار میآید.پس از کودتای خونین «آگوستو پینوشه» علیه «سالوادور آلنده» و سقوط حکومت قانونی آلنده و به قدرت رسیدن نظامیان در شیلی، خانواده من نیز که قوم و خویش آلنده بوده و هستیم متأثر شدند؛ زندگیشان عوض شد و ما احساس افرادی را پیدا کردیم که انگار مهاجرند و پای به کشوری ثانوی و دور از وطن گذاشتهاند. بسیاری از مردم عادی در آن دوران مجازات شدند؛ به قتل رسیدند، برخی زندانی شدند وحتی عدهای همچون خانواده من مجبور به مهاجرت و اسکان در کشوری دیگر شدند. در نتیجه من بهتر از بسیاری از افراد شرایط روحی و طرز فکر افراد فرار کرده از جنگ داخلی اسپانیا را درک میکنم و قادر به ترسیم آن در متن داستانم هستم.
پابلو نرودا (شاعر معروف شیلیایی) در داستانتان نمودی پررنگ دارد و در همان کشتیای قرار دارد که سایر کاراکترهای عمده داستان را به شیلی برمیگرداند. او در واقع انگیزش اصلی و خاستگاه این رمان است ولی چه چیزی سبب شد «نرودا» را اینگونه در داستانتان به تصویر بکشید؟
این کشتی که آن را باید اودیسهوار دید و کشتی امید نامید، اگر بدون شخصیت پابلو نرودا در رمان تازه من سر بر میآورد، کارها کامل نمیشد و قصه به سمت و سویی نمیرفت که من میخواستم. او بهرغم شیلیایی بودن، اسپانیا را بسیار دوست میداشت و جنگ داخلی مرگبار اسپانیا (1936 تا 1939) قلب وی را هم خونین کرده بود.
برای کاملتر و مستندتر شدن داستان چقدر به مطالعه و ریشهیابی وقایع مذکور پرداختید؟
زمان هیچ کدام از این وقایع به گذشته بسیار دوری مربوط نمیشد، بنابراین مطالعه درباره آنها کار چندان سختی نبود. در شیلی بهرغم تلاش ژنرالهای کودتاچی برای تحریف تاریخ، امکان دسترسی به همه مستندات کودتای سال 1973 و پیامدهای تلخ آن وجود دارد. از همه مهمتر اینکه از طریق گفتوگو با برخی افراد حاضر در جنگهای داخلی اسپانیا به حقایق ارزشمندی دست یافتم و توانستم داستانم را مجهز به این حقایق مستند و تاریخی کنم.
پس از این همه سال نوشتن رمانهای مطرح آیا تغییری در نحوه نگارش داستانهای خود احساس میکنید؟
شاید محسوسترین تغییر در طرز نگارش من، راحتتر و صریحتر نوشتن باشد، با گذشت زمان به این باور رسیدم که وقت و آزادی و فضای کافی برای پرورش ایدههایم دارم و در نتیجه نیازی به اضطراری یا مبالغهآمیز نوشتن نیست. پختگی در متن فقط با گذر ایام میسر میشود.
نسخه سینمایی «خانه ارواح» یکی از موفقترین کتابهای شما با بازی «مریل استریپ» در یکی از نقشهای اصلی همچنان در دسترس است اما ظاهراً شبکه هولو قصد دارد یک مینی سریال هم از روی آن بسازد. نظرتان درباره نسخههای متعدد سینمایی و تلویزیونی ساخته شده از آثارتان چیست؟
من همیشه از توجه سایر هنرمندان و از جمله فیلمسازان به کارهایم خوشحال میشوم. این عادت من نیست که در کار آنها دخالت کنم و به آنان خط بدهم و تکلیف کنم که در اقتباسهای خود به کدام شیوه عمل کنند. وقتی خودم به هیچکس حق دخالت در نوشتههایم را نمیدهم چرا و چگونه از کارگردانان بخواهم دقیقاً همان فیلمی را بسازند که من دوست دارم.
دوستی شما با «ویکتور پیکاسادو» و سفر مشترکتان با یک کشتی به شیلی 40 سال پیش شکل گرفت و با این حساب باید پرسید چرا در تألیف این قصه اینقدر صبر کردید؟
مشکلات مهاجرتهای دائمی و اسکانهای موقت اهالی برخی کشورهای جهان سومی، در حال رشد و حتی اروپای شرقی به چنین سطح گستردهای نرسیده بود. اما به مرور شرایطی رقم خورد که از جمله آنها میتوان به تعلل در جذب این گونه افراد به زندگی عادی کشوری که وارد آن شدهاند و بلاتکلیف ماندن طولانی مدتشان اشاره کرد؛ این مسائل جهان را پا در هوا کرده است. احساس کردم حالا بهترین زمان برای نگارش قصه سفر مهاجران اسپانیایی و اسکانشان در شیلی و هر مهاجرت دیگری از این دست است.
در آن زمان (دهه 1970) با مهاجران در شیلی چطور برخورد میشد؟
شیلی کشوری بسیار منحصر به فرد و عجین با آیینهای خویش است؛ مردم آن مذهبی و معتقد به اخلاق و به لحاظ سیاسی آگاه و افرادی حساس و دلسوزند. با این حال دولت سالوادور آلنده یک حکومت دست چپی بود که به تنهایی نمیتوانست نظر مخالف اکثر احزاب این کشور و همچنین کلیسای کاتولیک را نسبت به پذیرش مهاجران خنثی کند. البته در میان مردم شیلی فراوان بودند کسانی که با سنن و اتفاقات داخلی اسپانیا آشنا بودند و اعتقاد داشتند که باید به این مردم در رفع رنج کمک کرد.
به تازگی شاهد برپایی گرامیداشت سالگرد ورود کشتی مورد اشاره شما به خاک شیلی بودیم که برخی مسافران و بستگان در قید حیات آنها گرد آمدند و آیینی را برپا داشتند. حتماً شما هم در این مراسم حاضر بودید؟
خیر، چون از این مراسم خبر نداشتم، قصه جدید من برای گرامیداشت آن سفر شجاعانه دست کم در ارتباط با خودم کفایت میکند. برخی از اجزای این رمان خیالی و داستانی است اما اصل قصه عین حقیقت است. مهمترین مسأله این است که آن اتفاقات فرجام به نسبت خوبی برای مهاجران اسپانیایی داشتند.
ولی کاراکتر اصلی قصه شما به زندان میرود، شکنجه میشود و... این فقط حاکی از بیرحمی دنیای معاصر در قبال فعالان سیاسی است!
من هرگز نگفتم که در جهانی خالی از نقص زندگی میکنیم و برعکس زندگی ما روی کره خاکی سرشار از خاطرههای مکدر و کش و قوسهای رنج آور است اما همیشه احتمال گونهای رهایی وجود دارد و در تاریکترین ظلمات نیز میتوان نور امید و روشنایی زندگی را لمس و رؤیت کرد.
اما جهان فعلی با ویروس مرگبار کرونا نیز آمیخته شده است!
میدانم اما من زندگیام را میکنم. یاد گرفتهام که از این گونه عوامل و اتفاقات نترسم و من هیچ هراسی از مرگ ندارم. البته قبول دارم که این بیماری جهان را به شکلهای مختلف فلج و زندگی مردم را عوض کرده است اما چارهای نیست و باید با آن وفق یافت. خود من کار روزانهام را قدم به قدم و براساس اتفاقات مرتبط با کرونا و با دوری جستن از آن به پیش میبرم.
یعنی تأثیرگذاری «کووید 19» بر کار شما اندک بوده؟
تنها تأثیر بزرگ آن تغییر در جوامع بشری و ایجاد تفاوت در روشهای زندگی مردم است که در نوشتههای من هم تجلی مییابد. شما به هریک از وجوه زندگی رجوع کنید تأثیرات کرونا را بر آن خواهید دید اما این لزوماً به معنای تسلیم شدن مقابل آن نیست.
این بیماری نفسگیر و تبعات آن چه چیزهایی را به ما آموخته؟
متأسفانه طرز برخورد طبقات مختلف مردم نیز با این عارضه جهانی متفاوت است. ثروتمندان همچنان بیخیال این اتفاقاتاند و طبقه فقیر بهدنبال کمترین تمهیدات پزشکی و بهداشتی هستند تا جان خود را نجات بدهند. از روز ازل همین وضع برقرار بوده و در انتظار تغییری در این فرآیند نباشید. محکم باشید و به همنوعان خود کمک کنید که همین برای انجام مسئولیت انسانیتان کافی است. عشق به زندگی و ارادت به سایر انسانها حلکننده بسیاری از مشکلات است.
جدیدترین پروژه و کتابی که در دست دارید چیست، این را از این جهت میپرسیم که از 8 ژانویه که روز سنتی شروع نگارش کتابهای جدیدتان است، بیش از شش ماه میگذرد!
امسال سنت من به هم خورد و نوشتن داستان تازهای را شروع نکردم؛ دلیل آن فقط تأثیر منفی کرونا بر احوالاتم نبود، هنوز به یک جمعبندی دقیق نرسیدهام. میخواهم یک رویداد واقعی بر پایه تجربه و اطلاعاتم در مورد زندگی و فعالیتهای زنان در جوامع دیروز و امروز را به روی کاغذ بیاورم که حرف تازهای داشته باشد. در اولین فرصت دست به قلم خواهم شد و فکر میکنم نگارش صرف آن هم بیش از یک سال زمان ببرد که این فقط از اهمیت عظیم این موضوع برمیخیزد.
منابع: Time و Daily Telegraph
بــــــــرش
منتقدان «Along Petal of the sea» را شاهکاری در توصیف عشقهای به بحران کشیده شده و آیینهای از جهان هستی در مسیر ویرانی نامیدهاند، نیویورک تایمز نوشته: «این زن (آلنده) استاد بینظیر تبدیل کردن روشنترین روز به تاریکترین شب و سپس تاباندن نور یک زندگی تازه و مجدد در دل شب است، از اینرو بیهوده نیست که او را غول با احساس و دیرپای جهان فعلی ادبیات توصیف کردهاند. جدیدترین گفتوگو با ایزابل آلنده که فامیل نزدیک سالوادور آلنده رهبر چپگرای برکنار شده سال 1973 شیلی است، نشانگر اوصاف رمان تازه و بسیاری از کششها و رویکردهای ویژه او در درازای زمان و تصویرگر جهان در عصر آشفته 2020 است.
بــــــــرش
«یک گلبرگ طولانی در دریا» داستان علاقهمندشدن یک زن جوان به یک پزشک ارتشی است که در نتیجهاش مجبور میشوند برای ازدواج و تشکیل زندگی مشترک از اسپانیای ایام جنگ داخلی بگریزند. آنها میکوشند خانهای تازه و مکانی آرام برای زیست بیابند و در این راه به شیلی یعنی سرزمین آلنده میآیند اما عواملی همچون تقدیر و زمان آنها را چندان آسوده نمیگذارند تا قلم سحرکننده آلنده از تنشهای زندگی آنان درسهایی برای بهروزی نسلهای بعدی برگیرد که با مشکلاتی بنیان برافکنتر از کووید 19 روبهرو خواهند شد و شاید با جهان هستی پس از یک انفجار اتمی تازه رویارویی تلخ و مرگباری داشته باشد.
نگاهی به جایگاه ادبی «ایزابل آلنده» در گفتوگو با کاوه میرعباسی
رئالیسم جادویی در نوشتههایش قابل انکار نیست
مریم شهبازی
خبرنگار
ایزابل آلنده از آن دست نویسندگانی است که طی سالهای فعالیتش موافقان و مخالفان زیادی داشته، به قول کاوه میرعباسی، او را میتوان از بحث برانگیزترین نویسندگان شیلیایی دانست. این نویسنده و مترجم کشورمان معتقد است آلنده طی سالهای اخیر با سیری نزولی در نوشتههایش روبهرو شده. با این حال کارهای او را برخوردار از نوعی رئالیسم جادویی میداند که خاص خود آلنده و البته غیر قابل باور است. نویسندهای که شاید شاهد ابداعات ساختاری چندانی در آثارش نباشیم اما نمیتوانیم قصه گویی مثال زدنی اش را نادیده بگیریم. نکات بیشتری درباره آثار این روزنامه نگار و نویسنده مطرح را در گفتوگو با میرعباسی میخوانید.
اهمیت نوشتههای ایزابل آلنده را از چه جهت میدانید؟
هم به جهت ساختار و هم ازنظر مضمونی که به کار گرفته؛ هرچند که به عقیده من آثار «ایزابل آلنده» را باید در دو دوره زمانی بررسی کرد. دوره نخست شامل اولین آثار عرضهشده او در بازارهای جهانی کتاب میشود که شاخصترین نوشتههای آلنده در این دوره زمانی جای میگیرند. آلنده با رمان «خانه اشباح» یا همان «خانه ارواح» به جامعه ادبی و علاقهمندان معرفی شد؛ انتشار این رمان آغاز درخشانی را برای او رقم زد که بعدتر با کتابهایی همچون «از عشق و سایهها» ادامه پیدا کرد. دوره بعدی هم از نیمه دوم زندگی حرفهایاش شروع میشود.
مسأله سیاست، بویژه با پیشینه خانوادگی خاصی که از آلنده بهدلیل نسبت فامیلی با «سالوادور آلنده» سراغ داریم چقدر در کارهای او دیده میشود؟
تاریخ یکی از ویژگیهای مشترک اغلب نوشتههای «ایزابل آلنده» است. اگر بهطورجدی مطالعه نوشتههای او را شروع کنید خواهید دید که آلنده به بسیاری وقایع سیاسی- تاریخی شیلی دهههای اخیر و از سویی مسائلی که به دوره عموی او، «سالوادور آلنده» بازمیگردد توجهی جدی نشان داده است. البته خودش را تنها به شیلی محدود نکرده و حتی مسائل سیاسی و درگیریهای کلیت امریکای لاتین را بهنوعی در آثار خود آورده است. بهعنوان نمونه ماجرای «سرزمین زیردریا» در کارائیب سپری میشود، حتی اتفاقاتی که در هائیتی رخداده هم در نوشتههای او منعکسشدهاند. او در میان نویسندگان جغرافیایی اسپانیاییزبان ازجمله پرمخاطبترینها به شمار میآید.
برخی منتقدان ادبی اعتبار چندانی برای کارهای آخر آلنده قائل نیستند!
رمانهای او بهتدریج با افت کیفی قابلتوجهی روبهرو شدهاند و قابلمقایسه با آثار شاخصی که ابتدای راه نوشته نیستند. باوجود همه این نقدها نمیتوان جایگاه ادبی آلنده در دوره معاصر را نادیده گرفت، هرچند که مخالفان زیادی دارد. یکی از شاخصترین چهرههایی که در زمره مخالفان او قرار دارند میتوان به «روبرتو بولانیو» نویسنده و شاعر شیلیایی اشاره کرد. او نهتنها خیلی بیپروا دست به تخریب آلنده زده، آنچنان که آلنده هم بدون هیچ تعارفی، بولانیو را از نفرتانگیزترین آدمهایی خطاب کرده که میشناسد. بولانیو سردمدار جنبشی شد که بهطورکلی ادبیات امریکای لاتین پیش خودشان را انکار میکنند؛ آنان نویسندگانی نظیر «ماریو بارگاس یوسا» و حتی چهرههای شاخص رئالیستم جادویی مانند مارکز را هم قبول نداشته و ندارد؛ هرچند که نوک پیکان انتقاد آنان متوجه ایزابل آلنده است.
و این مخالفت بیشتر از چه بابتی است؟
آنان با تأکید بر نویسندگانی مانند ایزابل آلنده معتقد هستند که کفگیر رئالیسم جادویی دیگر به تهدیگ خورده و تأکید دارند مردم دیگر از مطالعه داستانهای غیرواقعی این سبک لذت نمیبرند. بااینکه نظر این افراد چندان موردقبول نیست اما بههرحال آلنده نویسنده بحثبرانگیزی است که مخالفان و موافقان بسیاری دارند. آلنده بهرغم ورود موفق به عرصه ادبیات، در سالهای اخیر از آن نقطه اوج فاصله بسیاری گرفته است.
در میان آثار متعددی که از آلنده وارد بازارهای جهانی کتاب شده برای کدام یک اعتبار بیشتری قائل هستید؟
«خانه اشباح» همچنان از شاخصترین نوشتههای او به شمار میآید. «از عشق و سایهها» هم اثری خواندنی است که هر دو اینها دربردارنده بخشهایی از تاریخ شیلی هستند. بااینحال من او را ازجمله نویسندگان تراز اول نمیدانم؛ در رمان «جزیره زیردریا» آلنده به رویدادهایی پرداخته که «آلخو کارپانتیه» هم در رمان «قلمرو این عالم» آنها را آورده، آنهم به سبک و سیاقی بهتر. آلنده در سالهای اخیر بیشتر از حد معمول به خوانندگان خود رشوه داده است. آلنده در تلاش برای خلق آثاری با موضوعات جهانشمول و حتی جلب مخاطبان نوجوان برآمده که برخلاف حوزه بزرگسال، استعداد چندانی برای تألیف آثار نوجوان ندارد. بااینحال بازهم تأکید دارم که نویسنده جالبی است.
میتوان مدعی شد که ایزابل آلنده به پایان راه خود رسیده و بهتر است نوشتن را کنار بگذارد؟
نه! نویسندگی قابل پیشبینی نیست؛ ممکن است در همین اوضاع و احوالی که معتقد به سیر نزولی کارهای او هستیم دست به خلق اثری بزند که بازهم او را بهروزهای اوج بازگرداند.
رد پای زندگی سیاسی شخص ایزابل آلنده چقدر در آثار او مشهود است؟ بویژه که بعد از کودتای پینوشه ناچار به فرار از شیلی وزندگی در ونزوئلا میشود!
مسائلی که به برخی از آنها اشاره کردید تأثیر زیادی بر زندگی حرفهای او داشتهاند. این مسأله در برخی نوشتههای آلنده همچون «از عشق و سایهها» خیلی آشکار استفادهشده و در برخی نظیر «خانه اشباح» قدری در لفافهتر آمده است. آلنده تجربهای طولانی از تبعید را پشت سر گذاشته که در قدرت خلاقیت، تألیف آثارش و حتی جلب نظر مخاطبان به نوشتههای او اثر بسیاری گذاشته است. سیاست بیشتر در پسزمینه آثار او وجود دارد؛ نوشتههای شاخص آلنده برخوردار از شخصیتپردازیهایی بسیار خوب با انعکاس هنرمندانهای از عواطف انسانی هستند. بااینحال هرگز از سیاست، استفاده شعاری نکرده است.
و در میان نویسندگان زن امریکای لاتین چه جایگاهی میتوان برای ایزابل آلنده متصور شد؟
بیشک او از پرمخاطبترین نویسندگان زن امریکای لاتین است. نویسندهای که روابط عاشقانه در اغلب نوشتههای او حضوری پررنگ دارند؛ آلنده به مسائل روانشناختی و خلق داستانهایی با نگاه زنانه هم توجهی ویژه دارد. با این حال گمان نمیکنم نویسنده ماندگاری باشد و بتوان او را در زمره غولهای ادبی جهان دانست.
قصه گویی در خون او جریان دارد
اسدالله امرایی
نویسنده و مترجم
ایزابل آلنده از جمله نویسندگانی است که تا به امروز آثار متعددی از او را ترجمه کرده ام؛ «شهر جانوران»، «سرزمین اژدهای طلایی»، «جنگل کوتوله ها» و «دختر بخت». شاید بپرسید چرا؟ «مضمون»، همان مسألهای است که در پاسخ این سؤال خواهم گفت؛ مسألهای که در انتخاب کتابها برای ترجمه حتی بیش از ساختارهای ادبی برای شخص من اهمیت دارد. آلنده نویسنده قصه گویی است و این اصلاً یکی از مهمترین ویژگیهای افرادی است که در سبک رئالیسم جادویی مینویسند. آلنده نویسندهای است با سبکی که در حال و هوای رئالیسم جادویی که گاهی هم به رئالیسم میزند. او قصه گوی بسیار ماهری است و به لطف تجربههای زیستی متعددی که پشت سرگذاشته و از سویی سابقه سیاسی خانوادگی اش برخوردار از نوشتههایی با پس زمینههای تاریخی-سیاسی است. آلنده نثر روان و خوبی دارد، از سویی او هم خانواده «سالوادور آلنده»، سیاستمدار مشهور شیلیایی است که به تاریخ شیلی گره خورد و به جذابیت نوشتههای او افزوده است. البته پدر ایزابل هم سفیر بوده و همین مسأله تجربه سفر به کشورهای بسیاری را برای او رقم زده، از کشورهای اروپایی و آسیایی گرفته تا آفریقایی که این سفرها موجب غنی شدن هر چه بیشتر نوشتههای او شده است. «خانه ارواح» و«پائولا» از نخستین نوشتهها و مشهورترین آثار آلنده هستند که به همت افرادی همچون زنده یاد حشمت کامرانی به فارسی هم ترجمه شدهاند. به لطف مطالعه آثا نویسندگان مختلف معتقدم آلنده نویسندهای شش دانگ است که انگار قصه گویی در ذات اوست. نگاه آلنده به زندگی خیلی خاص و ویژه است؛ آنچنان که وقتی به سراغ داستانهای او بروید با آثاری پرکشش روبهرو میشوید. توصیه من به افرادی که خواهان مطالعه آثاری خواندنی هستند این است که به سراغ کتابهای آلنده بروند.
اقتباسهای سینمایی از نوشتههای آلنده
ترجمه کتابهای آلنده به بیش از 35 زبان زنده و از سویی فروش 60 میلیون نسخهای آنها تنها بخشی از موفقیتهایی است که او طی سالها فعالیت حرفهای از آن خود کرده. با این حال جالب است که بدانید این نویسنده 77 ساله تا پیش از 40 سالگی نزدیک به 20 رمان نوشته بوده که هیچ کدام منتشر نشده بودند. از مشهورترین نوشتههای آلنده همان طور که در گفتوگوهایی امروز هم آمده میتوان به «خانه ارواح»، «از عشق و سایهها»، «داستانهای اوا لونا»، «پائولا» و «دختر بخت» اشاره کرد. آلنده افزون بر دریافت جوایز مختلف داخلی و خارجی ادبی مانند «هانس کریستین آندرسن» و «مدال جایزه کتاب ملی امریکا»، قدری خوش شانستر از دیگر نویسندگان معاصر است چراکه برخی نوشتههای او به سینما و تلویزیون هم راه یافتهاند. «عشق و سایه ها» «Of Love and Shadows» عنوان فیلمی است که سال 1994 به کارگردانی «بتی کپلن» اکران شد و در آن «آنتونیو باندراس» و «جنیفر کانلی» در نقش شخصیتهای اصلی آن ظاهر شدند. این تنها اقتباسی نیست که از نوشتههای آلنده انجام شده؛ خانه اشباح (House of the Spirits) هم عنوان ساخته سینمایی دیگری است به کارگردانی «بیله آگوست»، سینماگر مطرح دانمارکی که سال 1993، با ایفای نقش «جرمی آیرونز»، «مریل استریپ» و«آنتونیو باندراس» و... اکران شد. البته مینی سریالی هم با همین نام قرار شده از سوی شبکه هولو ساخته شود که هنوز به سرانجام نرسیده است.