ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
رسول اكرم (ص): من ادب آموخته خدا هستم و على، ادب آموخته من است . پروردگارم مرا به سخاوت و نيكى كردن فرمان داد و از بخل و سختگيرى بازَم داشت . در نزد خداوند عزّ و جلّ چيزى منفورتر از بخل و بد اخلاقى نيست . بد اخلاقى ، عمل را ضايع مى كند ، آنسان كه سركه عسل را. / مكارم الاخلاق ص 17
ابوتراب خسروی: رمان مفاهمه ایجاد میکند
فلسفه در پی پاسخ دادن به پرسشهاست، اما هدف ادبیات داستانی طرح پرسش است. نویسنده در فرآیند نوشتن به یک وضعیت میاندیشد و مخاطب را به خواندن و اندیشیدن دعوت میکند. وقتی داستان نوشته میشود مکانیزم وقوع وقایع بازتاب پیدا میکند و مخاطب با وضعیتی مواجه میشود که حاصل آن مفاهمه است و حاصل آن مفاهمه نیز میتواند فرهیختگی باشد.
بخشی از صحبتهای این نویسنده در کنار مخاطبانش در شیراز
فرخنده آقایی: منتظر موفقیت نویسندگان جوان باشیم
همین تعداد بالای نویسندگانی که بخش زیادی از آنان تحصیلکرده هستند نویدبخش اتفاقات خوبی است. شاید همه این افراد در کار خود استمرار نداشته باشند یا همه آنان موفق به خلق آثاری ماندگار نشوند؛ باید قدری منتظر بمانیم و ببینیم که نویسندگان جوان تا چه اندازه موفق به گام برداشتن در مسیر جهانی ادبیات و خلق آثاری با قابلیت انتشار در اقصی نقاط دنیا خواهند بود.
یادداشت کامل این نویسنده را
در صفحه 14 و 15 بخوانید
کتاب خاطرات 60 سال روزنامهنگاری محمد بلوری در مشهد رونمایی شد
قلم جادوگری از جنس امریکای لاتین
«ایران»: مراسم رونمایی از کتاب «خاطرات شش دهه روزنامه نگاری» نوشته محمد بلوری طی مراسمی در نهاد فرهنگی – ادبی پرورش کتاب مشهد با حضور جمعی از استادان دانشگاهی، فرهنگیان و علاقهمندان به ادبیات برگزار شد. در این مراسم نویسنده کتاب که به مشهد سفر کرده بود بهنقل خاطراتی درباره 60 سال فعالیت مطبوعاتیاش پرداخت و ضمن پاسخ به پرسشهای حاضران درباره کیفیت مطبوعات و نحوه تلاش خبرنگاران در دورههای مختلف قبل و بعد از انقلاب اسلامی به شرح خاطراتی از این دوره پرداخت. در این مراسم محمد حسین پاپلی یزدی استاد دانشگاه بهعنوان سخنران این نشست تلاش محمد بلوری در نگارش کتاب خاطرات 6 دهه روزنامه نگاری را ستود و کتاب بلوری را راهنمایی ویژه برای روشنفکران و خبرنگاران جوان دانست.
همچنین احمد آفتابی عضو هیأت علمی دانشگاه فردوسی مشهد که دبیری این نشست را برعهده داشت ضمن ستایش از تلاش 60 ساله محمد بلوری در عرصه روزنامهنگاری گفت: کتاب خاطرات 6 دهه روزنامه نگاری محمد بلوری کتابی به غایت جذاب و خواندنی است که مدام خواننده را از لحاظ شیوه نگارش و شرح وقایع به حیرت وا میدارد. او گفت: محمد بلوری در آغاز نگارش کتابش با شگردی خاص و بهکارگیری هوشمندانه شیوه روایی غافلگیر کنندهای که یاد آور ادبیات امریکای لاتین است، شوقی عجیب و دلپذیر به خواننده میبخشد. ذوق و استعداد نویسندگی و قدرت بیچون و چرا در روایت ماجراهای جنایی از محمد بلوری نویسندهای بیرقیب در این عرصه ساخته است. کتاب خاطرات او از طرفی سرشار از داستانهای واقعی جنایی است: مانند قتل زنی که با حمیدرضا پهلوی رابطه داشته و از او باردار بوده یا ماجراهای مهدی بلیغ معروف به آرسن لوپن ایران که کاخ دادگستری را فروخت و...
محمدبلوری در سخنانی به تشریح خاطرات دوران ۶۰ ساله روزنامهنگاریاش پرداخت که بخشی از خاطرات او بویژه در حوزه حوادث مورد استقبال حاضران واقع شد. او در بخشی از سخنان خود به این نکته اشاره کرد که تجربه رقابت خبرنگاران در دهههای گذشته یکی از دلایل اصلی پیشرفت مطبوعات بود که از سوی دیگر باعث میشد تیراژ روزنامهها نیز افزایش پیدا کند. رقابت خبرنگاران برای بهدست آوردن اخبار گاهی ماجراهای شگفتیآوری را بهوجود میآورد.
هشتادوشش سال از درگذشت «ابوالقاسم عارف قزوینی» گذشت
حافظه جمعی تاریخِ آزادیخواهی ایرانیان
حمیدرضا محمدی
خبرنگار
وقتی نوشت «این تصنیف در دوره دوم مجلس شورای ملی ایران در تهران ساخته شدهاست. بهواسطه عشقی که حیدرخان عمواوغلی بدان داشت، میل دارم این تصنیف به یادگار آن مرحوم طبع گردد. این تصنیف در آغاز انقلاب مشروطه ایران بهیاد اولین قربانیان آزادی سروده شدهاست» و شعرش را منتشر کرد، شاید هیچگاه فکرش را نمیکرد در این بیش از یکصدوده سال، ورد زبان مردم ایران شود؛ از همان روزگار مشروطه تا وقتی ایران در جنگ جهانی اول به تاراج و در جنگ جهانی دوم به یغما رفت و از کودتای سیاه سال سیودو تا انقلاب پنجاهوهفت و دست آخر تعدی رژیم بعثی عراق به خاک وطن، که سرآمدشان خوانش استاد محمدرضا شجریان در دستگاه شور است.اما «ابوالقاسم عارف قزوینی» جز «از خون جوانان وطن لاله دمیده»، بسیار سرود و ماندگار شد.
پدرش ملا هادی وکیل بود و دوست داشت فرزندش نیز ملا شود. به زی طلبگی درآمد و در قزوین که زاده شده بود، پای منبر یکی از وعاظ آن شهر نوحه میخواند اما با مرگ پدر، عمامه را به کناری نهاد و راهی پایتخت شد. به او که آن زمان هفده سال داشت، عنوان فراش خلوت دربار مظفرالدینشاه پیشنهاد میشود اما او رد میکند. عارف ترجیح داد در کنار مردم بماند تا در برِ خاندان قاجار.سروصدای مشروطهخواهی که به پا شد، بدل به شاعر مشروطه شد و با تصانیف خود آزادیخواهان را ستود. اما آزادگی عارف به همین برهه محدود و منحصر نماند و آنگاه که کلنل محمدتقیخان پسیان به شهادت رسید، از برای او گفت و چه خوش گفت:
این سر که نشان سرپرستی است / امروز رها ز قید هستی است
با دیده عبرتش ببینید / کاین عاقبت وطنپرستی است
عارف چند دوره بیماری را از سر گذراند؛ در سال ١٢٩۶ به جنون مبتلا شد و نظامالسلطنه مافی او را به بغداد و با آغاز جنگ جهانی اول به استانبول برد و در سال ١٣٠۵ که به بروجرد رفته بود، دچار افسردگی شد و به اراک و سپس همدان رفت اما مشقاتی که از سر گذرانده بود مانع از آن بود تا التیام یابد.او در همان شهر به تاریخ دوم بهمن ١٣١۲ دار فانی را وداع گفت و در جوار مزار ابوعلیسینا به خاک سپرده شد. وقتی درگذشت پنجاهوچهار سال بیشتر نداشت. مردی که بسیار صریحاللهجه بود و همین هم بود که انجام عمل را در عزلت گذراند. عبدالله دوامی گفته است: «عارف در سرتاسر زندگی خود همیشه صراحت داشته و این حداقل در تصنیفهای اجتماعی و سیاسی او بخوبی مشهود است. او بدون هراس آنچه را که فکر میکرد درست است بر زبان میراند تا جایی که صراحت او گاه باعث رنجش دوستان و یارانش میشدهاست» و خودش نوشته «آخر این چه بدبختی بود که دامنگیر من شدهاست. فرمانفرما با من بد، سلیمان میرزا بد، قوامالسلطنه بد، تقیزاده هم بد، نصرتالدوله بد، ملکالشعرا بد، مرتجع و آزادیخواه هر دو دشمن، من از هر طرف هدف تیر کینه خواهی شده» اما بیشک عارف قزوینی تا همیشه در حافظه جمعی تاریخ آزادیخواهی ایرانیان خواهد ماند.
لزوم رجوع به فرهنگ لغت
بهاءالدین مرشدی
داستاننویس
تا خیلی وقت فرهنگ لغت در خانه نداشتم اما رفیقی داشتم که سالها توی گوشم میخواند که لغتنامه داشتن برای خانه ضروری است. من هم همیشه برای داشتن لغتنامه احساس نیاز میکردم اما هیچوقت توانایی خریدن یک لغتنامه خوب نداشتم. هیچوقت هم توانش را پیدا نکردم چون هربار به سراغش میرفتم گرانتر شده بود. اما بالاخره یک دو جلدی همان دوستم که جواد است برایم خرید و مرا بینیاز کرد از فرهنگ لغت. اما این پایان ماجرای داشتن لغتنامه نیست چون پس از لغتنامهدار شدن هرگز گذرم به آن دو جلدی بیچاره نیفتاد و الان سالهاست کنج کتابخانه نشسته است و مرا با او کاری نیست. نه اینکه نیازی به فرهنگ لغت نداشته باشم، اتفاقاً فراوان اتفاق افتاده که معنی یک کلمه را نمیدانستم و نیاز به دانستن داشتم و فرهنگ لغت در کتابخانه بود و من دور از کتابخانه. شما برای اینطور وقتها چه پیشنهادی دارید؟ صبر میکنید تا به خانه برسید و کتاب را از کتابخانه بردارید و در کتاب بگردید و لغت مورد نظر را پیدا کنید و عطش علم و دانشآموزیتان فروکش کند؟ اما بعید است هیچکدامتان چنین رنجی را به خود روا بدارید. گوشی را بر میدارید و سرچ سادهای میکنید و گوگل به شما آنچه میخواهید میگوید. مثلاً واقعاً این آدمهای جدیدی را که از آدم میپرسند معنی فلان کلمه چیست درک نمیکنم. با خودم میگویم خب برو گوگل کن. شاید اینطور آدمها به فکرشان خطور نمیکند که معنای لغتها در گوگل موجود است و شاید هنوز فکر میکنند با کتابخانهشان فاصله زیادی دارند و دسترسی به آن ممکن نیست. اما همه این حرفهایی که نوشتم مقدمهای بود تا وارد یک کتاب بینظیر بشوم که سالهاست آن را میخرم و هدیه میدهم یا برای خودم نگه میدارم. چون فکر میکنم ممکن است یک روزی قحطی این کتاب بیاید و دیگر فیزیک کتاب را نداشته باشم. آخرینباری که یک نسخه از این کتاب را خریدم همین آبانماه بود از نمایشگاه کتاب کیش. داخل کتاب نوشته چاپ هجدهم 1398. اصلاً نمیشود «مکبث» نوشته ویلیام شکسپیر را غیر از ترجمه داریوش آشوری خواند. کتابی که در نشر آگه منتشر شده است. اما این کتاب به لغتنامه چه ارتباطی دارد؟ هیچ ارتباطی ندارد. فقط میخواهم بگویم آنقدر داریوش آشوری در انتخاب کلمات دقت کرده است و درست و بهقاعده استفاده کرده که آدم حیران میشود از این همه چفت شدن کلمات کنار یکدیگر. اصلاً کلمات در همنشینی با یکدیگر هستند که معجزه میکنند. اصلاً میتوانند در یک همنشینی درست بینظیر ظاهر شوند و خودشان را به رخ بکشند. درست عین همین همنشینیای که آشوری در «مکبث» رقم زده است. آن وقتهایی که در این نمایشنامه بازی میکردم حرفی مثل افسانه دست به دست ما علاقهمندان میگشت که آشوری یک تکه از این متن را از خود شکسپیر بهتر نوشته است. این را گواه از زباندانها میگفتیم ولی اصلاً یادم نمیآید مرجع این حرف چه کسی است اما اگر به قطعه «فرو میر آی ای شمعک فرو میر که نباشد زندگی الا سایهای لرزان و....» رجوع کنید میتوانید حس کنید که ترجمه فارسی چقدر درخشان است. یا وقتی که «مکبث» با «پزشک» درباره «لیدی مکبث» حرف میزند را ببینید: «اگر میتوانستی قاروره کشور مرا بگیری و بیماریاش را بیابی و مزاجش را پاک گردانی و آن را به تندرستی نخستینش بازگردانی، چنان کفی برایت میزدم که بازتابش کفزنان مدتها در هوا بماند.» اصلاً جوری این کلمات را نوشته که فکر میکنید قاروره کشور چیز مهمی است. اما برای اینکه بدانید چقدر آشوری در انتخاب کلمات درخشان است به لغتنامه رجوع کنید.
فقدان دیالوگ صلح محور
فاطمه صدرعاملی
مدیر کانون گفتوگو در مؤسسه امام موسی صدر
مریم با فرزندش در آغوش از مسکن خود به سوی مردم میرود و از گوشه عزلت به جمع میپیوندد. به آهستگی و با وقار راه میپیماید و به مردم که در انتظار او بودند نزدیک میشود. علمای یهود و مردم کوچه وبازار با منظرهای باور ناکردنی مواجه میشوند و با یکدیگر آهسته صحبت میکنند که آیا این مریم است؟ و آیا مریم یک طفل در بغل دارد؟ نمیتوانستند باور کنند و وقتی مطمئن شدند که مریم طفلی را در آغوش گرفته است قبل از هر چیز شروع به انتقاد میکنند و رفته رفته فراتر رفته به او تهمت میزنند که بچه از آن کیست و پدر او کدام است. مریم را ظاهر فریب میخوانند و به او طعنه بیعفتی میزنند.
نوع سخن گفتن علمای یهود و مردم در واقع یکطرفه و مونولوگ است. هیچگونه احترام که یکی از اصول مسلم دیالوگ است برای مریم قائل نمیشوند و لحظهای تأمل نمیکنند که بتوانند از حال واقعی مریم باخبر شوند. در تهمت و قضاوت شتاب دارند. قضاوت و شتاب نفیکننده هر گونه ارتباط و گفتوگوی انسانی است. لحظهای ذهن های متحجر شده خود را باز نمیکنند که مطلب دیگری غیر از پیشداوریشان به آن رسوخ کند. آماده نیستند در وضعیت یادگیرنده قرار گیرند و فکر میکنند همه چیز را میدانند. از صداقت بدورند و نمیتوانند با انصاف جویای واقعیت شوند. بر خویش و اعمال و حرفها و تهمتهای خود که نثار مریم میکنند نظارت نمیکنند وحاضر نمیشوند افکار خود را موقتاً به تعلیق در آورند که شاید تهمتها ناروا باشد. اینها همه نشان از رفتاری غیرگفتوگویی دارد. سیل خروشان تمهتها و نارواییها مریم را تحت فشار قرار میدهد و طفل استیصال مادر را حس میکند و به بیان میآید.
خداوند به من کتاب آموخته است (بیان صادق واقعیت) مرا نبوت داده است (حمایت سازنده از موضع خود کردن) هرجا که باشم برکت خداوند همراه من است (بر خویشتن خویش ناظر بودن)، اومرا به نماز و زکات امر کرده است تا هروقت که زنده باشم (نوآوری و مردم محوری)، مأمورم با مادرم مهربانی کنم (اعلام و ابراز وظیفه)، جبار و تیره بخت نباشم (پیشداوریها را کنار گذاشتن)، سلام بر من روزی که متولد شدم و روزی که از دنیا میروم و روزی که دوباره مبعوث میشوم (استقامت در راه بر پا نگهداشتن حق و استقامت درانجام گفتوگو با جمع).
در آغاز سال میلادی هستیم. هر سال تولد مسیح را جشن میگیریم. هر سال غلبه آگاهی بر جهل را و پیروزی صداقت بر تهمت را گرامی میداریم و هر سال غلبه کلام را بر گنگی گرامی میداریم و بر آن سریم که با توجه به تولد مسیح و گفتوگوهای پیرامون آن میتوانیم بر تاریکیها و برتکرویها غلبه کنیم و گفتوگو و ارتباط سازنده داشته باشیم. امید که چنین باشد.
عکس نوشت
در حالی که انتظار میرفت رونمایی و انتشار پوستررویدادهای مهمی چون جشنوارههای فجر در مراسمی خاص یا یک نشست خبری انجام بگیرد، روزگذشته پوسترسی و پنجمین جشنواره موسیقی فجر به مانند دوره گذشته تنها از سوی روابط عمومی این دوره از جشنواره اعلام خبری و منتشرشد. پوستر این دوره از جشنواره با طراحی خانه طراحی «آچهار» انجام گرفته است. سیوپنجمین جشنواره موسیقی فجر با اجرای گروههای موسیقی دستگاهی، نواحی، کلاسیک، ارکسترال، تلفیقی، کودک و نوجوان و بانوان به دبیری شاهین فرهت ۲۴ تا ۳۰ بهمن برگزار میشود.
شهروند مجـــازی
یگانه خدامی
هشتـگ
#پلاسکو
سریال وقایع تلخ دی ماه با سالگرد فروریختن ساختمان پلاسکو تمام میشود. 30 دی سومین سالگرد حادثهای است که برای پلاسکو افتاد و شهادت 16 آتشنشان را بهدنبال داشت. اتفاق تلخی که روزهای زیادی دلهای مردم را آزرد. همزمان با سالگرد فروریختن پلاسکو کاربران ایرانی درباره این روز مینوشتند. اینکه 30 دی کجا بودند و چطور خبر را شنیدند و چه روزهایی را گذراندند. از شهدای آتشنشان مینوشتند و از اینکه هنوز تکلیف ساختمان روشن نشده است. عکسها و فیلمهای زیادی هم از آن روز و روزهای بعدش بازنشر شد اما سؤال و گره اصلی این بود: چرا پلاسکو سوخت؟ چرا آتشنشانها شهید شدند؟
نوشتههای کاربران ایرانی را درباره پلاسکو بخوانید: «سه سال پیش پلاسکو آتش گرفت و فرو ریخت و ۱۶ قهرمان این کشور در اون آتش سوختند. بهعنوان کسی که پدر و دو برادرش آتشنشان هستن این درد و استرس و اضطراب برایم همیشگی و دائمی است.»، «یادی بکنیم از فرو ریختن پلاسکو و کشته شدن تعدادی از کسبه و آتشنشانها و گزارشی که تهش معلوم نشد چی شد و ساختمونهای دیگه که فراموش شدن و تجهیزات جدیدی که هنوز خریداری نشده و ساختمونی که هنوز جای خالیش معلومه.»، «فقط سه سال از سقوط پلاسکو گذشته ولی انقدر اتفاقای جور و واجور افتاده که انگار سی سال گذشته؛ زلزله و سیل و سانچی و هواپیمای اوکراینی. ولی شهر قهرمانانش رو فراموش نکرده و نمیکنه.»، «پلاسکو جلو چشمامون ریخت، سانچی جلو چشمامون غرق شد، هواپیما جلو چشمامون سقوط کرد. چشمامون از قلبمون بیشتر درد کشید»، «یادتونه فکر میکردیم بعد از پلاسکو اون آدمهای سابق نمیشیم؟ نشدیم. بعد از سانچی هم. فقط انگار حادثه به حادثه تکهای از وجودمون رو به شیطان اندوه میفروشیم که بفهمیم آنچه ادامه دارد زندگی است...»، «پلاسکو غم انگیزترین اتفاق برای من بود، هر شب میرفتم و تماشا میکردم آوار برداریو، اینقدر گریه کردم و فشار روحی روم بود مریض شدم و مریضیم همیشگی شد....»، «دی سال۹۶ پلاسکو، دی سال ۹۷ سانچی، دی امسال هواپیمای اوکراینی. نه از پلاسکو کسی زنده بیرون آمد نه از سانچی و نه از هواپیما. گویا قرار نیست هیج دیماهی به خوشی تمام شود. دلم گرفت ازین حجم مصیبت...»، «امروز بچههای آتشنشان ایستگاه ۲۸ به یاد شهید حمید_هوایی که در حادثه پلاسکو شهید شد عدسی میدادند.»، «امروز ۳۰ دی ماه برای ما یادآور حادثهای تلخه، روزی که آتشنشانان به دل آتش زدن تا شعلههای پلاسکو رو مهار کنند، شعلهها مهار شد اما برخی برنگشتند. روح شهدای آتشنشان شاد، کسانی که «حقوق نجومی» نداشتند اما غیرتشون نجومی بود...»، «گردنم درد میکرد. اتفاق خوب این بود که ۵شنبه صبحها هم مطب دکتر باز بود. منتظر نشسته بودم که منشی تلویزیون رو روشن کرد. پلاسکو بود که میسوخت. سوخت تا از کمر شکست و ریخت. همه مریضهای منتظر، مبهوت زل زدهبودیم به تلویزیون. بعد از سه سال گردنم هنوز خوب نشده، قلبم هم.»، «3 سال زمان کمی است برای حل شدن معمای پلاسکو، البته اگه یه فرد خارجی تو پلاسکو بود شاید 3 ماه هم کفایت میکرد....»
ماجـــرا
شیرهای سمی
شایعه وجود آفلاتوکسین در شیر با وجود تکذیبها همچنان برای مردم مسألهای استرس زاست. البته در شبکههای اجتماعی خیلیها با ماجرا شوخی میکنند اما کسانی هم هستند که بهصورت جدی از نگرانیشان مینویسند. البته خیلیها هم به این اشاره میکنند که همه چیز از یک گزارش در صداوسیما شروع شده و حالا کسی نمیتواند این شک و شبهه را از بین ببرد. کاربرانی هم که اطلاعاتی درباره این موضوع دارند تلاش میکنند بقیه را آگاه کنند: «ماجرای آفلاتوکسین اولین بار از صداوسیما درآمد، وزارت بهداشت، سازمان استاندارد و حالا دامپزشکی شائبه را رد کردند، کاری ندارم که روزنامهنگاری اساساً طرح شائبه در برنامههای زنده صداوسیما نیست، کار صداوسیما هم از اصرار بر انتشار اخبارجعلی گذشته که بخواهیم به آن نقدی وارد کنیم»، «در ماجرای آفلاتوکسین و طرح ادعای آلودگی محصولات لبنی به این ماده، اگر یک وبسایت یا روزنامه چنین ادعایی را مطرح کرده بود، حتماً تا الان توقیف شده بود!کاش این سعه صدر مسئولان قضایی برای همه رسانهها باشد تا اگر اشتباهی صورت میگیرد، فرصت جبران داشته باشند.»، «ماجرای آفلاتوکسین شده ماجرای اون نادانی که یه سنگی به چاهی میاندازه و صد تا عاقل نمیتونن در بیارن!»، «اگه میخواین ما باور کنیم که تو شیرهای پاستوریزه سم آفلاتوکسین نیست، بیایید اعلام کنید که هست، زیادم هست»، «برای اثبات وقاحت در صداوسیمای میلی همین بس که خودش کالاهای آسیبرسان به سلامت رو تبلیغ میکند و بعد نسبت به شایعه وجود سم آفلاتوکسین اظهار نگرانی کرده و اذهان عمومی را مشوش میکند.»، «تنها کار مفیدی که برای سلامتیم میکردم خوردن یه لیوان شیر روزانه بود نگو همون هم سمی بود»، «این ماجرای دروغ آفلاتوکسین هم بهانهای شد تا کاسبی لبنیاتیها رونق بیشتری پیدا کنه. عجیبه که چنین شغلی هنوز در ایران وجود داره و همچنان از توهم علاقه و اعتماد به محصولات محلی، غیرکارخانهای و فرآوری نشده ارتزاق میکنه.»، «مقدار مجاز آفلاتوکسین در شیر، طبق مقاله ۲۰۱۵، در ایران ۵۰۰ نانوگرم بر لیتر بوده....حالا چطور کدکس یک شبه تبدیل شده به صد نانوگرم بر لیتر؟ استاندارد کانادا و امریکا هم همین ۵۰۰ نانوگرم بر لیتره»، «بهعنوان کسى که سالها در ارتباط با محصولات دامى هم درس خوندم هم کار کردم باید خدمتتون عرض کنم که وجود آفلاتوکسین در شیر کذب محضه. در پایان هم پیشنهاد مى کنم شیر استریلیزه و ترجیحا کم چرب مصرف کنید.»، «تو این برنامه مربوط به شیر و آفلاتوکسین یه بخشی در مورد ذرت آلوده صحبت میکنن مجری میگه من میدونم ولی نمیتونم بگم. خوب الان که اینو گفتی چرا اونو نمیتونی بگی؟ مگه افشاگری با افشاگری فرق داره؟ حتی وقتی هدفشون مشخص نیست دروغشون تو ذوق میزنه».
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
ابوتراب خسروی: رمان مفاهمه ایجاد میکند
-
فرخنده آقایی: منتظر موفقیت نویسندگان جوان باشیم
-
قلم جادوگری از جنس امریکای لاتین
-
حافظه جمعی تاریخِ آزادیخواهی ایرانیان
-
لزوم رجوع به فرهنگ لغت
-
فقدان دیالوگ صلح محور
-
عکس نوشت
-
شهروند مجـــازی
اخبارایران آنلاین