گروه حوادث / سیلاب در شهرستان تربتجام جان دو سرنشین خودروی زانتیا را گرفت. ابراهیم بهمن آبادی معاون امداد و نجات جمعیت هلال احمر خراسان رضوی گفت: بر اثر جاری شدن سیل حاصل از بارش باران و تگرگ در ارتفاعات بزد و ورود سیلاب به کانالها و رودخانههای فصلی منتهی به جاده اصلی تربت جام به مشهد پنجشنبه شب یک دستگاه خودرو زانتیا به داخل کانال آب سقوط کرد. بر اثر این حادثه یک نفر جان خود را از دست داد و یک نفر دیگر نیز ناپدید شد که در پی جستوجوهای امدادگران جسد وی نیز پیدا شد.
مرگ 74 مسافر قطار به خاطر یک فنجان چای
گروه حوادث / مسافر قطار در پاکستان که برای درست کردن چای، گاز پیک نیک با خودش همراه داشت باعث انفجار و آتشسوزی قطار و مرگ دست کم 74 مسافر شد. بهگزارش رسانههای محلی پاکستان، این حادثه صبح پنجشنبه 9 آبان در نزدیکی شهر «رحیم یارخان» در جنوب ایالت پنجاب رخ داد. بهگفته کارشناسان یکی از مسافران گاز پیک نیکی را که مخفیانه وارد قطار کرده بود برای تهیه صبحانه در فضای بسته روشن کرد اما سر یکی از پیچها کپسول واژگون و منفجر شد. بهگفته شاهدان پس از انفجار کپسول و آتشسوزی، قطار 20 دقیقهای در حرکت بود تا سرانجام ترمز اضطراری کشیده شد. یکی از مسافران نجات یافته به خبرنگاران گفت: «واقعاً وحشتناک بود. ما مرگ را جلوی چشمانمان دیدیم. واگنها یکی پس از دیگری آتش میگرفت و بسیاری از مسافران از وحشت خود را بیرون میانداختند و مجروح یا کشته میشدند. نمیتوانم آن لحظات را فراموش کنم.» براساس آخرین گزارشها، برای امدادرسانی به این حادثه بالگردهای ارتش پاکستان نیز به محل آمدند و 9 نفر از مصدومان، هوایی به بیمارستان انتقال یافتند. آخرین گزارشها از مرگ 74 مسافر و مصدومیت 90 نفر خبر داده است. برخی رسانهها مدعی شدهاند که تعداد زیادی از مسافران این قطار برای برگزاری یک تظاهرات گسترده به سمت اسلام آباد حرکت میکردند اما این ادعا از سوی مقامات رسمی این کشور تأیید نشده است. این قطار از شهر کراچی بهسمت لاهور حرکت میکرد.
شاگرد مغازه طلافروش خسیس را نقره داغ کرد
گروه حوادث / شاگرد مغازه طلافروشی برای انتقام از صاحبکار خسیس خود سناریوی ربودن وی و سرقت 10 کیلو شمش طلا را طراحی و اجرا کرد.
بهگزارش خبرنگار جنایی «ایران»، چند روز قبل مرد میانسالی هراسان با پلیس تماس گرفت و از آدمربایی و سرقت طلاهایش خبر داد. او گفت: من در بازار مغازه طلافروشی دارم. امروز صبح بعد از خرید 10 کیلو شمش در راه بازگشت به مغازهام بودم که دو مرد با ظاهری آراسته در حالی که خودشان را مأمور پلیس معرفی میکردند راهم را سد کرده و مدعی شدند گزارشی درباره قاچاق طلا علیه من برایشان ارسال شده است سپس شروع به بازرسی بدنی من کردند و وقتی شمشهای طلا را دیدند از من خواستند که سوار خودروشان به اداره پلیس بروم. من هم سوار شدم اما دقایقی بعد متوجه شدم آنها بیهدف در شهر میگردند و بعد از ساعتی نیز وارد جاده خاوران شدند. به رفتارشان شک کردم و گفتم باید به خانوادهام خبر دهم. مردان ناشناس با درخواستم موافقت کردند و در حالی که خودرو را نگه داشتند تلفن همراهم را دادند تا تماس بگیرم. من از ماشین پیاده شدم و میخواستم کیفم را هم بردارم که اجازه ندادند و در یک چشم به هم زدن راننده پایش را روی گاز گذاشت وفرار کردند. خواستم شماره پلاک خودروشان را بردارم که متوجه شدم آن را مخدوش کردهاند. آنجا بود که متوجه شدم آنها سارق بودند نه مأمور پلیس.
سرنخ پلیس
با شکایت مرد میانسال، بلافاصله پروندهای در شعبه نهم دادسرای امور جنایی تهران تشکیل وبه دستور بازپرس سهرابی تحقیقات برای رسیدگی به این پرونده آغاز شد. در ادامه تحقیقات صاحب طلافروشی نخستین سرنخ را در اختیار مأموران قرار داد. او گفت: شاگردم چند روزی است که رفتارش تغییر کرده است و خیلی کم به مغازه میآید لباسهای گران قیمت میپوشد دیروز هم به من گفت تا آخر ماه بیشتر پیش من کار نمیکند. این درحالی است که او وضع مالی خوبی نداشت و همیشه از اینکه من اخراجش کنم میترسید.
دستگیری شاگرد مغازه
با سرنخی که مرد طلافروش در اختیار تیم تحقیق قرار داد، کارآگاهان شاگرد او را زیر نظر گرفته و در بررسیها مشخص شد که چند روز بعد از سرقت پول زیادی به حساب او واریز شده است. با این احتمال که وی در سرقت شمشها نقش داشته باشد از سوی پلیس بازداشت شد. امیر – شاگرد طلافروشی- ابتدا منکر دخالت در سرقت شد اما طولی نکشید که به سرقت اعتراف کرد و همدستانش را لو داد.
چرا به صاحبکارت خیانت کردی؟
او آدم خسیسی بود با اینکه سالها برایش صادقانه کار کردم حاضر نبود حقوقم را زیاد کند. من هم چون وضع مالی خوبی نداشتم و خرج و مخارج زندگی سنگین بود میترسیدم اگر اعتراض کنم اخراج شوم و بیکار بمانم. اما کینه او را به دل گرفته بودم.
نقشه سرقت چطور به ذهنت رسید؟
روزی برای یکی از دوستان قدیمیام درد دل میکردم که او پیشنهاد سرقت را مطرح کرد به من گفت با این کار هم از صاحب طلافروشی انتقام بگیرم و هم اینکه پولی برای خودم دست و پا کنم. من هم قبول کردم و او موضوع را به دو نفر دیگر از دوستانش گفت و روزی که مرد طلافروش برای خرید شمشها رفته بود را به آنها گفتم و سرقت انجام شد.
شمشها را چه کردید؟
تعداد زیادی از شمشها را حدود 4 و نیم میلیارد تومان فروختیم و پولش را بین چهار نفرمان تقسیم کردیم من با پولش ماشین و موتور و لباس خریدم البته مقداری از شمشها هم هست.
قصاص برای بوکسوری که دختر ماساژور را کشت
گروه حوادث / مرد بوکسور که پس از قتل دختر ماساژور جسدش را در کانال آب انداخته بود بزودی در دادگاه کیفری پای میز محاکمه خواهد رفت.
بهگزارش خبرنگار جنایی «ایران»، صبح 9 شهریور سال 96 جسد دختری 30 ساله در کانال آبی واقع در منطقه سیدخندان پیدا شد. از مرگ دختر جوان دو روز میگذشت و هویت جسد نیز ناشناس بود.
چند روز بعد کارشناسان هویت مقتول و خانوادهاش را شناسایی کردند. بهگفته آنها «نگار» کارشناس ارشد فیزیک بود و در یکی از دانشگاههای اروپایی برای تحصیل در مقطع دکترا پذیرفته شده بود اما از آنجا که وضع مالی خوبی نداشتند دختر جوان مجبور بود کار کند و پول مورد نیازش را فراهم کند. در ادامه مشخص شد وی با چند دختر دیگر در خانهای زندگی میکرده اما از چند روز قبل بهطرز مرموزی ناپدید شده بود.
بررسیهای پلیسی نشان میداد نگار آخرین بار با مرد جوانی بهنام سعید قرار ملاقات داشته است. بدین ترتیب به دستور بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران سعید بازداشت شد. او که ابتدا منکر جنایت بود پس از 40 روز به قتل دختر جوان اعتراف کرد و گفت: در یکی از کانالهای تلگرامی با آگهی ماساژور در خانه مواجه شدم وقتی تماس گرفتم نگار را به من معرفی کردند. او برای این کار 300 هزار تومان میگرفت. فردای آن روز حدود ساعت 3 با نگار قرار گذاشتم. من سوار خودرو به محل قرار رفتم اما با دیدن نگار پشیمان شدم. به او گفتم قرار ماساژ به هم خورده است اما او به من گفت باید 250 هزار تومان برای خسارت پرداخت کنم. سر همین موضوع باهم بحثمان شد، او شروع به داد و فریاد کرد. از آنجایی که محل قرارمان نزدیک خانهام بود و میترسیدم کسی متوجه شود چند مشت به او زدم تا بترسد. اما مشتهای من باعث مرگ او شد چرا که من سالهاست ورزشکارم و بوکس کار میکنم. با مرگ او تصمیم گرفتم جسد را در سطل زباله بیندازم اما ترسیدم که کسی ببیند. بنابراین صبر کردم تا هوا تاریک شود و جسد را داخل رودخانه انداختم. بدنبال اعترافات متهم او به بازسازی صحنه قتل پرداخت و با درخواست اولیای دم برای قصاص، کیفرخواست او به دستور بازپرس غلامی صادر شد. مرد 44 ساله بزودی در دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه خواهد رفت.
محاکمه مرد افغانستانی به جرم قتل زن ایرانی
گروه حوادث / مرد افغانستانی که زنی ایرانی را در ملاقاتی پنهانی به قتل رسانده و جسدش را در حیاط یک برج دفن کرده بود با درخواست اولیای دم مبنی بر قصاص بزودی در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه خواهد شد.
بهگزارش خبرنگار گروه حوادث «ایران»، رسیدگی به این پرونده از یک سال و نیم قبل با گزارش ناپدید شدن زن میانسال از سوی دخترش در دستور کار کارآگاهان ویژه قتل اداره آگاهی قرار گرفت.
او به کارآگاهان گفت: مادرم برای پیاده روی از خانه بیرون رفته بود اما دیگر از او خبری نشد. در حالی که ردیابیها از سوی پلیس ادامه داشت چند روز بعد دختر بزرگ خانواده نزد مأموران رفت و گفت اطلاعاتی درباره مادرش دارد که شاید سرنخی برای مأموران باشد.
او مدعی شد: مدتی بود که متوجه روابط غیراخلاقی مادرم با چند مرد شده بودم و بهخاطر آنکه پدر و برادرم از موضوع اطلاع پیدا نکنند چیزی نمیگفتم. روز آخری هم که مادرم از خانه بیرون میرفت دستبند، گردنبند و گوشوارههای طلایش را همراه برد. همین مسأله باعث شد که مطمئن شوم او برای پیاده روی از خانه خارج نشده است و من فکر میکنم با مرد غریبهای قرار گذاشته بود.
به این ترتیب مأموران به سراغ خط تلفن زن گمشده رفتند و شمارههای تماس او را مورد بررسی قرار دادند اما در میان شمارهها یک خط بیشتر از بقیه تکرار شده بود. با این سرنخ مأموران به سراغ صاحب خط که جوان 30 ساله افغانستانی بهنام کریم بود رفتند و وی بلافاصله
بازداشت شد. کریم آشنایی با زن گمشده را انکار کرد اما چندی بعد در بازجوییها گفت: این خط بهنام من است اما پدرم شیرمحمد از آن استفاده میکند.
ما در یک خانه بسیار بزرگ سرایدار بودیم اما پس از چندی آن خانه را خراب کردند و در آنجا برج ساختند و ما هم سرایدار آنجا شدیم. پدرم پس از رها کردن مادرم در افغانستان روابط نامشروع زیادی داشت و من هم از کارهایش ناراحت بودم. حتی او را مقصر فوت مادرم میدانستم و به همین خاطر رابطه خوبی با او نداشتم. شاید گم شدن آن زن هم با کارهای غیراخلاقی پدرم بیارتباط نباشد.
با اظهارات کریم، پدرش شیرمحمد بازداشت شد و بلافاصله به قتل زن میانسال اعتراف کرد. او در خصوص جزئیات این جنایت گفت: چند وقتی بود که با این زن آشنا شده بودم اما نمیدانستم متأهل است و با پرداخت مبالغی به زندگی این زن کمک میکردم در حالی که او با پولهای من برای خودش طلا میخرید. بعد از آنکه متوجه شدم متأهل است خواستم رابطهمان را قطع کنیم اما او حاضر به قطع رابطه نبود. روز حادثه بار دیگر پیش من آمد و از ندادن پول آنقدر گلایه کرد که از شدت عصبانیت مشتی به سرش زدم و با همان ضربه هم فوت کرد. در آن لحظه تنها فکری که به ذهنم رسید این بود که طلاهایش را بردارم. تلفن همراهش را شکستم و او را در باغچه برجی که سرایدارش بودم دفن کردم.
بدین ترتیب پرونده متهم با تکمیل تحقیقات و با درخواست فرزندان مقتول مبنی بر قصاص با صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد.