تذکره‌نامه

حسیـــــــنیه‌ای بـــــه وسعــــــت قاجار تاکنون


آداب و رسوم مردم تهران قدیم در ماه محرم
عزاداری محرم در تهران سابقه‌ای طولانی دارد و همه ساله بر شکوه و جلال آن افزوده شده است. از حدود دهم و پانزدهم ماه ذیحجه مساجد و تکایا در تهران قدیم برای مراسم ماه محرم آماده شده و چادرها و خیمه‌ها برای اجرای روضه‌خوانی و تعزیه برپا می‌شد. در کتاب طهران قدیم، تالیف جعفر شهری، تاریخچه روضه‌خوانی به این صورت نقل شده است :«از ازمنه دور یعنی از رسیدن طایفه بنی اسد به دشت کربلا و شناختن اجساد شهدا و به خاک سپردن ایشان و مویه زدن بر مزارشان که روز سوم و به روایتی پنجم شهادت بوده، مردم شیعه مذهب پنهانی و در زمان دیلمیان و دودمان صفویه بطور آشکار همه ساله در دهه محرم، بیستم صفر (چهلم امام) که اربعین حسین نامیده می‌شود مجلس تذکاری در عزای آن بزرگوار برپا می‌داشتند که تا سنه نهصد هجری قمری ادامه داشت.  تا زمانی که ملا حسین کاشفی هراتی واعظ با استفاده از مقاتل و کتب گذشته‌ها در مقتل کتابی به نام (روضة الشهدا) [روضه به معنای باغ] تدوین و تمام نموده و استفاده و استنساخ آنرا وقف عام نمود و چون جامعترین کتاب در این زمینه بود، در این ماه هرکس عقیده و سوادی داشت آنرا بر مردم می‌خواند و گریه می‌گرفت تا کم کم این کتاب اجتماع مذهبی را بر آن داشت تا در خانه و مسجد وقتی را به روضة الشهدا خوانی مخصوص گردانند و به خوش خوانها و بهتر خوانها اجرتی بپردازند.» به گفته ایشان، با اقبال مردم از این مراسم و شیوه برگزاری آن، تغییراتی در جهت جذاب‌تر شدن این مجالس صورت گرفت تا اینکه این مجالس به روضه‌خوانی و کتابخوان آن به روضه خوان شهرت یافت.


محدث تک‌فلاح
روزنامه‌نگار  

برای شناخت فرهنگ یک کشور باید به تاریخ مردمانش سری زد. مرور بخش‌های تاریخی و حوادث قدیمی نشانه‌های خوبی برای شناخت یک ملت می‌دهد. یکی از عوامل مهم این شناخت، بخش فرهنگ دینی است. اعتقادات مذهبی مردم برای خوانندگان تاریخ حرف‌های زیادی دارد. نمونه‌ای از آن حسینیه‌ای در قلب تهران است.حسینیه سادات اخوی که ردپای مهمی از نوع عزاداری‌های مردم تهران را به ما نشان می‌دهد. 

تهران و روضه
«فتحعلی شاه در دین‌داری خیلی تظاهر می‌کرد و مخصوصاً در اظهار ارادت به خانواده پیغمبر (ص) از بذل مال مضایقه نمی‌کرده و به سادات احترام می‌گذاشته حتی با سید حسن تقوی تهرانی صیغه اخوت خوانده و به او اخوی می‌گفته است به همین مناسبت اولاد آقا حسن به سادات اخوی معروف شده‌اند.» (شرح زندگانی من، عبدالله مستوفی،چاپ‌یکم،جلدیکم،ص۵۳)
اما هنوز هم می‌توان رد پای این خاندان را در تکیه‌ای جستجو کرد. موقوفه حسینیه سادات اخوی در پامنار (خیابان مصطفی خمینی) بعد از چهارراه سرچشمه کوچه افشار چهارراه حسینیه قرار دارد. حسینیه‌ای یادگار از دوره قاجار که همچنان پابرجاست و اعیاد و مناسبت‌های مذهبی گوناگونی در آن اجرا می‌شود. 
هم اکنون متولی آن سید محمود سادات اخوی از نوادگان واقف سید ابراهیم سادات اخوی است.
حاج میر سید علی، برادر بزرگ‌تر سادات اخوی تقوی تهران (این سلسله از سادات به امام محمد تقی (ع) باز می‌گردد) در دوره خود محسوب می‌شود. در کتاب المآثر و آلاثار جلد ۱ از چهل سال تاریخ ایران، ص ۲۷۲، اعتمادالسلطنه درباره او آورده است: «حاج سید علی طهرانی: از سلسله سادات اخوی از افاضل دارالخلافه است. 
در معقول و منقول رنج‌ها برده، از سخن طرازی به پارسی و تازی هر دو توانا است. نیمه شعبان را که میلاد حضرت بقیه‌الله است جشنی شایع ساخته و در تجدید و تشیید بنیان خانه‌ای که ما بین او و برخی از بنی اعمامش مشترک است و حسینیه متبرک جناب جلالت مآب میرزا اسمعیل خان امین الملک، وزیر خزانه عامره مبلغی گزاف پرداخته، زادالله توفیقه.» 
این مطالب در مورد متولی این حسینیه در مقاله جواد بشری در آینه پژوهش شماره ۱۲۹ مرداد و شهریور ۱۳۹۰ در صفحات ۷۴ تا ۷۵ آمده است.»
یحیی دولت آبادی هم در کتاب حیات یحیی جلد ۱ چاپ پنجم آورده که: «سادات اخوی سلسله بزرگی هستند در تهران. مردم به آنها اظهار ارادت می‌کنند. فتحعلی شاه قاجار به جد آنها اخوی می‌گفته، از این سبب آنها را به این اسم می‌خوانند. سادات اخوی تکیه روضه‌خوانی مفصلی دارند که شب عاشورا شمع و چراغ بسیار در آن تکیه روشن و نذر و نیاز به آنجا برده می‌شود؛ به حدی که جمعی از فقرای آنها از این راه معاش می‌نمایند  و هم در نیمه شعبان باغچه سادات اخوی محل توجه عمومی است. برای جشن میلاد امام دوازدهم- عج الله فرجه- شعرا و ادبا در آن جشن داد سخن سرایی می‌دهند. 
حاج میر سید علی اخوی شخص با فضل با ذوقی است. با همه کس آمد و رفت دارد. تمام سال زحمت رونق دادن به جشن نیمه ماه شعبان را می‌کشد.  در این کار نتایجی که در نظر دارد، می‌گیرد.»
در جلد دوم تذکره مدینه‌الادب  صفحه ۸۱۸ هم آمده است که حاج میر سید علی از سال ۱۲۹۹ ق به بعد، این جلسات را شکل داد و در برگزاری آن‌ها، علاوه بر انگیزه مذهبی، انگیزه سیاسی و مبارزه با بهایی‌ها را هم مد نظر داشت. محل برگزاری این جلسات در باغ حجتیه یا تکیه / روضه خانه سادات اخوی واقع در خیابان عین‌الدوله تهران بود.
درباره حضور امین‌السلطان در این مجالس و نیز یکی از چندین کدورتی که بین او و حاج میر سید علی روی داده و لابد پس از حضور او در مجالس شعبانیه تا حدودی برطرف می‌شده، عبدالحسین خان سپهر در کتاب مرآت الوقایع مظفری صفحات ۴۷۲ تا ۴۷۳ مطلبی دارد: «در شب پانزدهم شعبان که شب میلاد حضرت حجت (عج) است، سادات اخوی در تهران در منزل خود جشن می‌گیرند و اغلب مردم در آنجا حاضر می‌شوند. 
صدراعظم نیز ساعتی به حسب معمول در آنجا آمد. حاجی میرزا سید علی از سادات اخوی روی به صدر اعظم کرد که نمی‌دانستم که تو این همه بی غیرت هستی. صدراعظم او را پاسخ نداد. 
سبب این حرف این بود که وقتی صدر اعظم معزول [بود]  و در قم جای داشت، حاجی میرزا سید علی که از دوستان او بود در عقب او، به قم آمد و هر روز ختم می‌گرفت که صدراعظم دوباره منصوب 
شود. 
پس از آنکه صدراعظم شد، به حاجی هیچ مهربانی ننمود و تلافی محبت‌های او را نکرد.» میر سید علی در شعرسرایی توانمند بود دیوان چهار جلدی داشته که هم اکنون یک جلد آن باقی است.  او در ۲۹ محرم ۱۳۳۵ دار فانی را وداع گفت.»
قدیمی‌ترین حسینیه تهران
زمانی که وارد حسینیه می‌شوید، دو جمله بر سر در حسینیه خودنمایی می‌کند: «قال رسول الله: حسین منی و انا من الحسین» که در زیر آن نام حسینیه و واقف آن ذکر شده بود: «حسینیه سادات اخوی، واقف حاج سید ابراهیم سادات اخوی».
حسینیه سادات اخوی قدمت زیادی دارد. این قدمت تنها از روایات قابل استخراج نیست بلکه از اهالی قدیمی و جدید محله عودلاجان گرفته تا افراد عبوری و حتی نرم افزارهای گوشی تلفن همراه، «حسینیه سادات اخوی» را می‌شناسند. سردر دو درب ورودی حسینیه، روی چند کاشی سورمه‌ای با اندازه‌ای بزرگ که از 100 متر عقب‌تر هم معلوم است نام حسینیه سادات اخوی نوشته شده است. 
اهالی محل از همه برنامه‌های حسینیه، نوع و ساعت اجرای مراسم و حتی پذیرایی از مهمانان اطلاع دارند. در دوران همه‌گیری کرونا که تعطیل بود بسیاری از اهالی نتوانسته بودند جای خالی برنامه‌ها را با مکان و مراسم دیگری پر کنند. اینجا نه تنها آجر و ملات و در و دیوار و ستون، بلکه آدم‌هایش هم قدمت دارند. اصالت از در و دیوارش می‌ریزد. برنامه دهه اول محرم حسینیه را با هیچ برنامه دیگری نمی‌توان جایگزین کرد. 
ساعت 7 صبح که می‌شود، صدای بلندگوی حسینیه بالا می‌رود. اما این صدا به خانه همسایه ورود نمی‌کند. نسبت به جمعیت تنظیم شده است. اوایل صبح شلوغی کمتر است. جمعیت رفته رفته زیاد می‌شود. از رفت و آمدهای حسینیه معلوم است چقدر آدم داخلش نشسته. کوچه‌ای که حسینیه در آن قرار گرفته معروف است به کوچه سادات اخوی. هر چند شهرداری تهران نام دیگری را روی تابلوهایش نوشته باشد اما مردم آن را به این نام می‌شناسند. مخصوصا ایام فعالیت حسینیه، که رفت و آمد زیاد است. درب اصلی حسینیه نبش کوچه است. از این درب هرچند کم ولی اغلب آقایان رفت و آمد می‌کنند. 
بر حسب رسوم قدیمی و همیشگی مساجد و اماکن در ایران، درب ورودی خانم‌ها حدود 30 متر جلوتر و داخل کوچه است. در حال حاضر البته، بیرون هر دو درب یک آکاردئون کشویی نصب شده است اما درب‌های سبز رنگ چوبی با کولون‌ها نشان از گذشته را با خود به یادگار دارد. 
بعد از گذر از درب اصلی، زیر دالانی با طول حدودا 5-4 متری سمت راست سکوی بلند و بزرگی است. برای نشستن تعبیه شده که میزبانان روی این سکو صف نشسته‌اند و با ورود مهمان از جا برمی‌خیزند و خوشامدگویی دارند.  سمت چپ هم آشپزخانه و یا بهتر است بگوییم چایخانه است. بساط سماور و قوری و استکان و نعلبکی در این اتاق به راه است. قوری‌هایی که روی اجاق ذغالی گذاشته و استکان‌های شیشه‌ای و نعلبکی چینی، که جمع‌آوری می‌شدند و هم‌اکنون و اینجا در حال شسته شدن بودند. 
از این دالان که گذر می‌کنیم وارد محوطه اصلی حسینیه می‌شویم. یک حیاط بزرگ با دو ایوان شرقی و غربی . سه ستون عظیم‌الجثه در مرکز حیاط چادر بزرگی را نگه‌داشته‌اند که محیط چادر به سقف دور تا دور عمارت بسته شده است. اینجا مسقف به چادری است که قدمتی دارد.  یک پارچه سفید بزرگ که طراحی و نقوش خاص خودش را دارد. به‌جز دو سه سوراخ کوچک که مرکز چادر وجود دارد، باقی پارچه مانع عبور نور آفتاب است و گستره حیاط حسینیه  را کاملاً سایه‌پوش کرده است. هر دو ایوان، حیاط بزرگ و اتاق‌های شرق و شمال و غرب حسینیه مفروشند و دیوارها سیاه‌پوش. 
هر دو ایوان یک اندازه دارند. هم ارتفاع  و هم مساحت. پوشیده از فرش. ایوان غربی را اغلب آقایان پر می‌کنند و حیاط و ایوان شرقی را خانم‌ها. به همین دلیل است که درب اصلی که نبش کوچه است به ورود آقایان اختصاص دارد و درب داخل کوچه که سمت ایوان شرقی است برای خانم‌هاست. ارتفاع ایوان‌ها بیش از یک متر است و ستون‌هایی 4 متری دارد. اتاقک‌هایی در همین ایوان‌ها و دور تا دور حیاط خانه وجود دارد که ابتدای مراسم بسته‌اند. در برنامه‌ها زمانی باز می‌شود که جمعیت زیاد باشد. دور تا دور حیاط، زیرزمین‌هایی است که با چند پله که به داخل زمین رفته، از حیاط وارد می‌شود.
با ورود به محوطه حسینیه کیسه کفش را برمی‌دارید و باید هر جا که جا پیدا کنید بنشینید. کاری که بدون ذکر کردن هم به صورت طبیعی انجام می‌دهید. اما مهم است که کجا می‌نشینی. پیش یک پیرزن قدیمی که تمام آمال و آرزوهایش را پشت سرگذاشته و با آرامشی که طی زندگی داشته، آمده و اینجا نشسته تا در این سال‌های فراغت از شور و نشاط جوانی، با خدای خودش خلوت کند و لختی بیاساید؛ یا زن جوانی که فرزند کوچکش را با خود آورده و از رفت و آمد کودک تمرکز گوش کردن روضه را ندارد. برو بیای پسربچه حواسش را پرت کرده ودائم صدا می‌زند: «امیرعلی بیا اینجا!» یا دخترک جوان‌تری که یک گوشه کز کرده و با تکیه به دیوار و خیره به یک سو، ساکت دارد اشک می‌ریزد و آرزوهایش را در ذهن مرور می‌کند و از خدا و صاحب مراسم طلب روزی می‌کند. شاید مردی که یک زانو را تکیه گاه آرنجش قرار داده و کف دستش چشمانش را پوشانده است و با شنیدن صدای روضه شانه‌هایش لرزه می‌گیرد.  پیرمردی که به افق نگاه می‌کند و دست راستش تسبیح را می‌چرخاند و ذکر می‌گوید و هر چند کلمه و جمله وسط روضه‌ها یک «لااله الاالله» بلند می‌گوید. 
 از گذشته رسم بوده به علت تاریكی در شب، زنان پس از نماز صبح در مراسم عزاداری حضور داشتند و میزبان برای صبحانه، همچون دوران قاجار با چای در استكان‌های شاه‌عباسی و نان قندی از عزاداران پذیرایی می‌‌كرد و برای پذیرایی مفصل‌تر با پنیر لیقوان و نان سنگک عزاداران را مورد پذیرایی قرار می‌داد. اینجا هنوز هم همین است. رسم عزاداری برای این حسینیه هنوز هم همان رسوم قدیم است. زنان از صبح علی‌الطلوع می‌آیند و اینجا می‌نشینند و روضه می‌خوانند، در آخر هم یک چای و نان قندی می‌خورند. تبرک هم می‌برند که هنوز هم نان اینجا تبرک است.

مردمی  از جنس بلور، میهمان و میزبان
اینجا نه آدم‌های خاصی میهمانند و نه میزبان. همه یک دست برای روضه می‌آیند و وعظ. کمی که گوش می‌کنند و گریه می‌کنند و عزاداری، چای و نان قندی( این پذیرایی ثابت حسینیه سادات اخوی) را می‌خورند و اگر روحشان سیر شد و یا رزق‌شان را گرفتند، می‌روند. روضه خوان‌ها هم همین‌اند. ده دقیقه، یک ربع، می‌آیند و می‌خوانند و می‌روند. سخنران هم زیاد صحبت نمی‌کند. نقل کوتاهی از مطالب را دارد. مردم، زیاد نمی‌مانند. هر چند اگر بخواهند حضور داشته باشند کسی مانع نیست. در مراسم این حسینیه، دویست و اندی سال است که کسی تعیین تکلیف نمی‌کند. هر کسی در وسع خودش ارائه دارد و در روزی خودش. اینجا نه شخص روضه خوان مطرح است و نه سخنران. مردم هم قشر ویژه و مشخصی نیستند. تنها محوریت حضور افراد در حسینیه سادات اخوی، «روضه» است و عزاداری. حتی در ایام شادی هم تنها ذکر اهل بیت. اما برنامه و فضا چنان افراد را غنی می‌کند که روح جلا می‌گیرد و سیر می‌شود و برمی‌خیزد. 
بعد از هر روضه، جمعیت حسینیه بیشتر و بیشتر می‌شود؛ تا جایی که بسیاری مجبورند در کوچه و بیرون از آن در مراسم عزاداری مشارکت کنند. بیشتر عزاداران این مراسم را زنان تشکیل می‌دهند، در یک طرف حیاط مردان و در طرف دیگر و سراسر حیاط، زنان حضور دارند. گفته می‌شود در گذشته این مراسم مختص زنان بوده است.
اصلاً این ساختمان و بنا ساخته شده برای «ذکر اهل بیت» همین و بس. آدم‌هایی که اینجا می‌آیند، شاید روضه‌خوان و سخنران را بشناسند، اما فقط برای او نمی‌آیند. برای شرکت در «مجلس اهل بیت» می‌آیند. فقیر و غنی، پیر و جوان، زن و مرد!
در ایامی که در این حسینیه مراسمی به پا است، بوی اسپند درکوچه پیچیده است. پارکینگ خانه‌ای که روبه روی درب اصلی است محلی برای چیدن ایستگاه صلواتی است. در ایام برپایی مراسم در این حسینیه، علاوه بر پذیرایی‌هایی که در داخل آن  انجام می‌شود، در این ایستگاه نیز از مردم پذیرایی می‌کنند. شاید کسی فرصت نشستن نداشته باشد و شاید تنها برای نوشیدن چای و یا برداشتن نان قندی آمده باشد. دیگر نیاز نیست داخل باشد و بنشیند و منتظر بماند. 

جزئیات مراسم
مراسم محرم در دوازده روز اول از بعد از نماز صبح برقرار است تا ظهر و  سه شب آخر محرم هم روز و هم شب عزاداری و هر شب تا ساعت بیست و چهار در تكیه رضا قلی خان آیین سوگواری برگزار می‌‌شود.
یکی ازاتفاقات ویژه اینجا نوع برگزاری مراسم است. از ساعت 7 صبح که میزبان مردم هستند تا اذان ظهر همین روال رفت و آمدها و پذیرایی و عزاداری و سخنرانی تکرار می‌شود. هر کسی به حد وسعش در اجرا و در حضور می‌تواند باشد. اگر فرصت داری نصف روز وگرنه نیم ساعت و یاحتی یک دقیقه.  فرقی ندارد که چه میخواهی و چه می‌توانی. هر قدر که روزی‌ات شود برمی‌داری. می‌روی و دنبال زندگی‌ات را می‌گیری.
سخنران که صحبتش تمام می‌شود. روضه خوان عزاداری کوتاهی می‌کند و می‌رود. حسینیه می‌ماند و جمعی عزادار . سکوت زیر سقف، چادر حسینیه را می‌فشارد. سکوت بعد از گریه روضه را اگر دیده باشید می‌دانید چه حسی دارد. همه دنبال مرور ماوقع روضه هستند الا کودکان. آنها دارند بازی‌شان را می‌کنند و برای دنیای خودشان طلب دارند. در همین سکوت است که پسران جوانی با سینی‌های پر از استکان چای و نعلبکی و قاشق چایخوری می‌آیند. پذیرایی مختصر ولی ثابت اینجا همان است که ذکر شد. اما نان قندی که کنارش می‌دهند برای خودش ماجراها دارد. چه مردمانی که از تبرک این نان قندی طلب شفا و حاجت کرده‌اند و چه افرادی که فقط برای این تبرک به این خوان نعمت روی آورده‌اند. تا شاید ذکر و نامی که در این نان خوانده شده است، حاجت نظرآنان را برآورده کند و حتی برای فرزند و همسر و اقوام و همسایه هم به تبرک ببرند. تا شاید گرهی باز کند و برای کاری راه بگشاید. به گفته  مردم محل به ویژه بانوان، حسینیه سادات اخوی منبر متبرکی دارد و زنان برای حاجت روا شدن از زیر منبر رد شده و حتی گفته می‌شود در زمان قاجار قنداقه کودکان را با این منبر متبرک می‌کرده‌اند و به همین دلیل در حال حاضر نیز حضور بسیاری از مادران با نوزادانشان در مراسم این حسینیه به چشم می‌خورد.


فعالیت مجدد بعد از ۳۰ ماه
دایر شدن مجدد حسینیه سادات اخوی محله عودلاجان برای اهالی محل خیلی مهم است. مادربزرگی که خودش هم نمی‌دانست چند سال دارد و تمام زنانی که کنارش نشسته بودند را می‌شناخت و می‌شناختندش، این را می‌گوید. برای ورود پیش قدم بود و از صبح آماده حضور در مراسم. کنج ایوان نشست و به ستون تکیه داد و برای خودش ذکر می‌گفت. تسبیحش در دستش می‌چرخید و از لب‌خوانی متوجه می‌شدیم بر محمد و آلش صلوات می‌فرستد.
زنانی که قدیمی این محله‌اند را از چادر و لباس و آرامش‌شان می‌توان شناسایی کرد. چشمش به در و دیوار منحصر به فرد اینجا نمی‌چرخد. احتمالاً در تعریف کلی بتوان گفت که این زنان تسبیحی در دست دارند و برای خودشان ذکر می‌گویند. در این مراسم گوشه می‌نشینند و با روضه گریه می‌کنند و به واعظ گوش می‌کنند و با بقیه در خواندن زیارت عاشورا همراهی می‌کنند. حتی بعضی از قدیمی‌ترها برای صبحانه‌شان هم نان و پنیر آورده‌اند که با چای شیرین حسینیه میل کنند. نوه‌هایشان را هم در دنیای خودشان دعا می‌کنند که عاقبت به ‌خیر شوند. چه بسا نتیجه‌هایشان. اینجا سهم زنانی است که روضه را از کودکی با مادرشان هر سال بوده‌اند. زنانی که اکنون در سرسرای خود تنها مانده‌اند و هر از گاهی فرزند و نوه و نتیجه و شاید حتی ندیده، دور و برشان را می‌گیرند. زنانی که با کمری خمیده برای بالا رفتن از پله‌های ایوان و دالان ورودی حسینیه باید دست به دیوار بگیرند و از این گذرگاه عبور کنند. زنانی که برای پیمودن مسیر زمان بیشتری نیاز دارند. زنانی از جنس گذشته. دخترکان گذشته‌های
 دور.
عصمت خانم که زن میانسالی بود گفت: «یکی از همسایه‌ها بود که بچه‌دار نمی‌شد. اهل روضه آمدن هم نبود. قدیم‌ها برای این کارها دکتر و درمان نبود. ما چند نفری که به نمک این روضه ایمان داشتیم به او پیشنهاد دادیم که برای اینجا حلوایی نذر ظهر تاسوعا کند. نتیجه آن شد که الان همان آدم را با فرزندش هر سال در برنامه‌ها می‌بینم. البته از این محل رفته‌اند ولی برای دهه اول محرم حتماًً می‌آید.
یک بار خانمی آمده بود که غریبه بود. یکی از اهالی محل با او بد صحبت کرده بود. او هم اهل هیأت آمدن نبود. این یک بار را بخاطر خواهرش آمده بود. با ناراحتی از حسینیه خارج شد. چند روز بعد دوباره آمد. گریه می‌کرد. گفت شب خواب دیدم یک مرد سفید پوش به دلجویی‌ام آمده که از مجلس من ناراحت بیرون رفتی . من از این اتفاق‌ها در این حسینیه زیاد دیدم.»
بانوان کهنسال این محله در این جا راویان تاریخند. خیلی از نقل‌ها را نسل به نسل و سینه به سینه با خود به همراه دارند. در حسینیه سادات اخوی، برای همه جا هست. چای هست. نان قندی هست. روضه و وعظ هست. اینجا مخصوص یک نفر نیست. مخصوص یک قشر نیست. مخصوص هیچ کس نیست. اینجا حسینیه‌ای به وسعت تاریخ ایران و نقل کننده مصور تاریخ عزاداری‌های ایرانیان از قاجار تا امروز است. اینجا حسینیه سادات اخوی تهران است. 

سیاهه‌های صد ساله راوی عاشورا
اما نه فرش‌ها فرش امروزی‌اند و نه سیاهه‌های دیوار را جای دیگر می‌توان یافت. فرش‌های خاص حسینیه سادات اخوی را فقط در همین حسینیه می‌توانید مشاهده کنید. همانطور که کتیبه‌ها و سیاهه‌ها را. در بخش جنوبی حیاط، مرکز ضلع دیوار، منبر قرار دارد. منبری برای سخنرانی و یا روضه‌خوانی. روی همین دیوار جنوبی با فاصله مساوی و بین این همه کتیبه مشکی، سه کتیبه سفید رنگ نصب شده است. کتیبه‌هایی در ابعاد یک متر در دو متر. متن زیارت عاشورا با خط زیبا و خوانا و رنگ مشکی روی آن نوشته شده است. کتیبه‌ها چاپی به نظر نمی‌رسد چون با وجود اینکه ابعاد پارچه و زیبایی هنری خط و رنگ و... یکی است، اما تفاوت‌های کوچکی در آنها یافت می‌شود. 
تمام سیاهه‌ها و کتیبه‌ها مختص همین خانه و همین دیوارها دوخته شده است. با ساختار دالان‌ها و ستون‌ها برش پارچه یکی است. در بین این سه کتیبه زیارت عاشورا کتیبه‌های دیگری با زمینه مشکی هم نصب شده است. عمودی هستند و همان متن معروف شعر محتشم روی کتیبه‌ها را دارد: «بازین چه شورش است که در خلق عالم است. بازین چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است» اما انگار مربوط به دستگاه‌های چاپ هم سن و سال آدم‌های این عصر نیست. این‌ها چاپ دستی است. نه فقط این کتیبه، بلکه تمام کتیبه‌های دیگر هم با یکی دو رنگ طبیعی بین طلایی و زرشکی و طیف رنگ‌های این بین با چاپی که می‌توان حدس زد چاپ دستی است، طراحی شده‌اند. هیچ آجری، هیچ دیواری و هیچ بدنه‌ای از این بنا نیست که بدون‌ پوشش سیاهه‌ها در معرض دید باشد. تمام نمایه‌های عمارت با پارچه پوشیده شده است. 
البته تاریخ و تحقیقات می‌گوید: « قدیمی‌ترین چادر حسینیه ۸۰ ساله است و آن را مرحوم خیام در اصفهان دوخته است. دومین چادر را نیز مرحوم خیام در سال ۱۳۴۵ دوخت، سومین چادر در سال ۱۳۷۵ توسط استاد علوی در اصفهان آماده شد. آخرین چادر نیز در سال ۱۳۹۴ از جنس برزنت برای حسینیه دوخته شد.» ولی چشم و نگاه چیز دیگری می‌گوید.



آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/8025/6/629450/1
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها