همه چیز در گل کلم خلاصه می‌شود!


سیدحسام فروزان
مترجم
سالوادور دالی(1989-1904) هنرمند عجیب و غریب اسپانیایی از چهره‌هایی است که داستان‌های باورنکردنی زیادی دارد. صاحب مشهورترین سبیل تاریخ! سبیلی همیشه چرب و مرتب و رو به بالا و مشهور به ده و ده دقیقه که الهام گرفته از دیه‌گو ولاسکز نقاش معروف قرن هفدهم بود. دالی همان کسی است که یک مورچه‌خوار از باغ‌وحش پاریس خرید و به‌عنوان حیوان خانگی به خانه برد. حتی یک بار با حیوان خانگی اش در خیابان‌های پاریس پیاده‌روی کرد. کسی که با لباس غواصی سخنرانی می‌کرد و معتقد بود این‌طوری بهتر در اقیانوس افکارش غرق می‌شود! یک بار هم نزدیک بود در همین لباس غواصی خفه شود که نجاتش دادند. دالی خیال‌پرداز و هنجارشکن و نوگرا بود و مدام کارهایی می‌کرد برای جلب توجه. یکی از مصاحبه‌هایش را در حالی انجام داد که روی درخت رفته بود. شک نکنید اگر امروز بود حتماً سلبریتی پر سر و صدایی محسوب می‌شد با میلیون ها دنبال‌کننده. کارهای عجیب او برای علاقه‌مندان هنرش خوشایند نبود اما بشدت توجه افکار عمومی را برمی‌انگیخت. اما پس از هر رسوایی که به بار می‌آورد، تقاضا برای خرید آثارش بیشتر می‌شد. دالی همان نقاش سوررئالیست (فراواقع‌گرا) نابغه‌ای است که در خاطراتش نوشته است: «هر روز صبح که بیدار می‌شوم، لذتی عالی تجربه می‌کنم: لذت سالوادور دالی بودن و حیرت‌زده از خودم می‌پرسم، امروز چه کار شگفت‌انگیزی می‌کند، این سالوادور دالی...»
در دسامبر سال 1955، این «کار شگفت‌انگیز» به این معنی بود که رولز رویس سفید مدل فانتوم دو دوستش را بگیرد، ۵۰۰ کیلوگرم گل‌کلم بخرد و ماشین را تا سقف پر از گل کلم سفید کند و به سمت سوربن در پاریس براند. در آنجا از ماشین پیاده شود و سخنرانی در باب «وجوه پدیدارشناختی روش انتقادی پارانوئیک» ارائه دهد. او خطاب به خبرنگاران و انبوه مستمعان مشتاق این سخنرانی گفت: «همه چیز در گل کلم خلاصه می‌شود». سپس آرنجش را روی میز گذاشت و گفت «همه عواطف از طریق آرنج به من منتقل می‌شود» بعد آخرین یافته‌اش را در نظریه پارانویای انتقادی بیان کرد. لب کلام این بود: «همه چیز از شاخ کرگدن شروع و به گل‌کلم ختم می‌شود!»
همچنان که شهرت دالی افزایش پیدا می‌کرد؛ پول بیشتری درمی‌آورد و کارهای محیرالعقول هم بیشتر از او سر می‌زد. عاشق پول بود و برای حفظ شهرت کاری می‌کرد که همیشه توی چشم باشد. مشهورترین نقاشی او «تداوم حافظه»(۱۹۳۱)منظره‌ای آخر‌الزمانی است که سه ساعت عقربه‌ای در حال ذوب در آن هستند. ایده ساعت‌های وارفته و در حال ذوب شدن موقعی به سرش زد که سردرد داشت. همسرش گالا با دوستانش به سینما رفته بود و دالی مریض در خانه مانده بود. او مدت زیادی پشت میز آشپزخانه نشست و به پنیر کاممبر در حال ذوب خیره شد. پیش از آنکه به رختخواب برود، وارد استودیو شد و به منظره‌ای که داشت می‌کشید نگاه کرد و تصمیم گرفت سه ساعت در حال ذوب به آن اضافه کند.
سالوادور دالی به خواب‌هایش اعتقاد راسخی داشت. او خواب را مهم‌ترین منبع الهام خود می‌دانست. او برای اینکه تصاویر خواب‌هایش را به چنگ بیاورد ترفند جالبی برای خودش داشت. دالی در حالی که کلید سنگینی در دست داشت روی صندلی می‌نشست و سعی می‌کرد بخوابد. وقتی به خواب می‌رفت، دستی که کلید در آن بود سست می‌شد و با زمین افتادن کلید، دالی چشم‌هایش را باز می‌کرد و برای لحظه‌ای خوابش را جلوی چشم‌هایش می‌دید. دالی عادت نداشت به منشی‌هایش حقوق کافی بدهد و حتی همان حقوق کم را هم هرگز سر وقت پرداخت نمی‌کرد، ولی در عوض به آنها کمیسیونی از فروش آثارش می‌داد یا تعدادی از تابلوهایی که فکر می‌کرد مهم نیستند را به آنها می‌داد که این عمل باعث پولدار شدن آنها و خانواده‌هایشان در سال‌های بعد شد. به غیر از رانندگی با ماشینی پر از گل‌کلم یا قدم زدن با مورچه‌خوارش در خیابان‌های پاریس، چیز عجیب دیگری هم وجود دارد. وقتی با عشق خود، گالا ازدواج کرد با او مثل یک الهه رفتار ‌کرد. برایش یک قلعه خرید و تنها با دعوتنامه کتبی به دیدنش می‌رفت. طبق وصیت دالی، آرامگاه او به گونه‌ای ساخته شد که مردم بتوانند روی آن راه بروند. او بعد از مرگ در کف یکی از اتاق‌های موزه دالی در شهر فیگوراس اسپانیا دفن شد، بنابراین روزانه صدها نفر از روی قبر او می‌گذرند.


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7677/15/582179/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها