ژانر وحشت هم برای نوجوانان مثل بقیه ژانرهای ادبی است
مریم محمدخانی
نویسنده و مدرس ادبیات کودک و نوجوان
ژانر وحشت هم مانند دیگر ژانرهای ادبی است. برخوردی که ما با ادبیات داریم، کودک و نوجوان با آن ندارد. البته لازم به ذکر است که ادبیات کودک از ادبیات نوجوان مجزاست. آنطور که ما فکر میکنیم که ممکن است یک کتاب تأثیر بسیار عجیب و غریب بر بچهها بگذارد، این اتفاق نمیافتد. بچهها با ادبیات آن برخوردی را میکنند که به وسیله آن از این دنیا جدا شوند و در تخیل خود سیر کنند و تجربیاتی کسب میکنند که ممکن است در دنیای واقعی امکان کسب آن تجربه را نداشته باشند و ژانر وحشت هم این امکان را بهخوبی فراهم میکند و پر از عناصری است که برای بچهها هیجانانگیز است. قصههای غیرواقعی را که در واقعیت وجود ندارد و تقریباً غیرممکن است بچهها خیلی دوست دارند و میتوانند هیجان شخصیتهای آن کتاب را لمس کنند و این هیجان برایشان خوشایند است.
تلقی من در مواجهه با قشر کودک و نوجوان که البته شاگردان بسیاری هم از این گروه سنی داشتهام این است که خیلیها وقتی کتاب را تمام میکنند آن را میبندند و همانجا هم قصه تمام میشود. یعنی لزوماً آن حس را با خود به دنیای واقعی نمیآورند. همانطور که ممکن است یک کتاب رئال را بخوانند و مثلاً از مرگ شخصیت داستانی ناراحت شوند یا یک کتاب بامزه و طنز بخوانند و بخندند. یا یک کتاب تخیلی بخوانند و سرگرم شوند. منظور این است که برخورد بچهها با ادبیات متفاوت است با چیزی که ما به آن فکر میکنیم و میخواهیم از دور مواظب باشیم. البته بازهم تأکید میکنم که گروه سنی کودک و نوجوان با هم متفاوت است. ژانر وحشت هم مثل بقیه ژانرهای ادبی است و چرا باید فکر کرد که باید بچهها را از این نوع ادبی دور کرد؟ و یا چرا باید فکر کرد که بچهها را باید از تمام چیزهایی که فکر میکنیم آزاردهنده است، دور نگه داشت؟
هر آدمی به اندازه خودش در زندگی تجربههایی را دارد که اذیتش میکند و حال چه بهتر که در محیط امنی مثل ادبیات بعضی از این حسها را تجربه کند و بعد آماده شود اگر در زندگی واقعی با آن مواجه شد چه برخوردی داشته باشد. من روانشناس نیستم اما برخوردی که با ادبیات و با گروه سنی کودک و نوجوان داشتهام به این نتیجه رسیدهام.
ما در حوزه تألیف داستانهای وحشت نوجوانان نمونههای خیلی بکر نداریم. البته در ترجمه هم همین است. خیلیها تکرارکننده نمونههای پیش از خودشان هستند. ادبیات ژانری این خصوصیت را دارد و خیلی از الگوهای پیشساخته تبعیت میکند. در خارج از ایران هم همین است. ترجمههای کتابهای ژانر وحشت را که نگاه کنید میبینید آنها هم تجربه خیلی عمیق و یگانه نداشتهاند. آنها هم معمولاً تجربیات کتابهای پیش از خود را تکرار میکنند. بنابراین فقط منحصر به ادبیات کودک ایران نیست.
گاهی ما سراغ کتابهایی میرویم که خودشان کپی چیز دیگری هستند و این باعث میشود که یک پله عقبتر بیفتیم در صورتی که قصههای عامیانه ما میتوانند به نویسندگان ما بسیار کمک کند. نه فقط به قصه وحشت بلکه به قصههای فانتزی و علمی- تخیلی هم میتواند کمک کند تا نویسنده به کمک این عناصر قصهای خلق کند که برای بچهها هیجانانگیز باشد.
تجربههایی هم بوده که مخاطب از آن استقبال کرده است. مثل تجربه آقای گلشیری. البته باید بگویم که جای فضاهای متفاوتی که با کمک عناصر قصههای قدیمی خودمان آفریده شده خالی است.
نویسنده و مدرس ادبیات کودک و نوجوان
ژانر وحشت هم مانند دیگر ژانرهای ادبی است. برخوردی که ما با ادبیات داریم، کودک و نوجوان با آن ندارد. البته لازم به ذکر است که ادبیات کودک از ادبیات نوجوان مجزاست. آنطور که ما فکر میکنیم که ممکن است یک کتاب تأثیر بسیار عجیب و غریب بر بچهها بگذارد، این اتفاق نمیافتد. بچهها با ادبیات آن برخوردی را میکنند که به وسیله آن از این دنیا جدا شوند و در تخیل خود سیر کنند و تجربیاتی کسب میکنند که ممکن است در دنیای واقعی امکان کسب آن تجربه را نداشته باشند و ژانر وحشت هم این امکان را بهخوبی فراهم میکند و پر از عناصری است که برای بچهها هیجانانگیز است. قصههای غیرواقعی را که در واقعیت وجود ندارد و تقریباً غیرممکن است بچهها خیلی دوست دارند و میتوانند هیجان شخصیتهای آن کتاب را لمس کنند و این هیجان برایشان خوشایند است.
تلقی من در مواجهه با قشر کودک و نوجوان که البته شاگردان بسیاری هم از این گروه سنی داشتهام این است که خیلیها وقتی کتاب را تمام میکنند آن را میبندند و همانجا هم قصه تمام میشود. یعنی لزوماً آن حس را با خود به دنیای واقعی نمیآورند. همانطور که ممکن است یک کتاب رئال را بخوانند و مثلاً از مرگ شخصیت داستانی ناراحت شوند یا یک کتاب بامزه و طنز بخوانند و بخندند. یا یک کتاب تخیلی بخوانند و سرگرم شوند. منظور این است که برخورد بچهها با ادبیات متفاوت است با چیزی که ما به آن فکر میکنیم و میخواهیم از دور مواظب باشیم. البته بازهم تأکید میکنم که گروه سنی کودک و نوجوان با هم متفاوت است. ژانر وحشت هم مثل بقیه ژانرهای ادبی است و چرا باید فکر کرد که باید بچهها را از این نوع ادبی دور کرد؟ و یا چرا باید فکر کرد که بچهها را باید از تمام چیزهایی که فکر میکنیم آزاردهنده است، دور نگه داشت؟
هر آدمی به اندازه خودش در زندگی تجربههایی را دارد که اذیتش میکند و حال چه بهتر که در محیط امنی مثل ادبیات بعضی از این حسها را تجربه کند و بعد آماده شود اگر در زندگی واقعی با آن مواجه شد چه برخوردی داشته باشد. من روانشناس نیستم اما برخوردی که با ادبیات و با گروه سنی کودک و نوجوان داشتهام به این نتیجه رسیدهام.
ما در حوزه تألیف داستانهای وحشت نوجوانان نمونههای خیلی بکر نداریم. البته در ترجمه هم همین است. خیلیها تکرارکننده نمونههای پیش از خودشان هستند. ادبیات ژانری این خصوصیت را دارد و خیلی از الگوهای پیشساخته تبعیت میکند. در خارج از ایران هم همین است. ترجمههای کتابهای ژانر وحشت را که نگاه کنید میبینید آنها هم تجربه خیلی عمیق و یگانه نداشتهاند. آنها هم معمولاً تجربیات کتابهای پیش از خود را تکرار میکنند. بنابراین فقط منحصر به ادبیات کودک ایران نیست.
گاهی ما سراغ کتابهایی میرویم که خودشان کپی چیز دیگری هستند و این باعث میشود که یک پله عقبتر بیفتیم در صورتی که قصههای عامیانه ما میتوانند به نویسندگان ما بسیار کمک کند. نه فقط به قصه وحشت بلکه به قصههای فانتزی و علمی- تخیلی هم میتواند کمک کند تا نویسنده به کمک این عناصر قصهای خلق کند که برای بچهها هیجانانگیز باشد.
تجربههایی هم بوده که مخاطب از آن استقبال کرده است. مثل تجربه آقای گلشیری. البته باید بگویم که جای فضاهای متفاوتی که با کمک عناصر قصههای قدیمی خودمان آفریده شده خالی است.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه