به بهانه برگزاری نمایشگاه «آل علی علیهم السلام» حسن روحالامین نقاش مذهبی در گفتوگویی اختصاصی با «ایران» مطرح کرد
نقاشیهای مذهبی پلی است بین روایت و توسل
مریم سادات گوشه
خبرنگار
نامش با نقاشیهای مذهبی عجین شده است. او حسن روحالامین است. از جوانان هنرمندی که در بین هم نسلانش خوش درخشید. او که فارغالتحصیل رشته نقاشی است، فعالیتش را بهصورت برگزاری نمایشگاه از سال 82 آغاز کرد و اکنون با اینکه 35 سال دارد، بهعنوان هنرمندی شناخته میشود که نقاشیهایش تکنیک خاص خود را دارد و به نوعی سبک و سیاق کارهایش همانند سبک کلاسیک نقاشان اروپایی است. همین ویژگی اوست که آثارش را از هنرمندان نسل قدیم نقاشیهای مذهبی و قهوه خانهای متمایز کرده است. با اینکه او از سال 85 نامش در لیست جوایز جشنواره تجسمی فجر و مسابقات بینالمللی ادیان توحیدی قرار گرفت و در دورههای بعدی جشنوارهها هم موفق به دریافت جایزه نخست شد، اما شهرتش در حراج تهران سال گذشته بهخاطر فروش بالای مجموعه عصیان دوچندان شد. تابلوی او با قیمت پایه 40 میلیون تومان، 280میلیون تومان چکش خورد و نام او بهعنوان هنرمند شگفتی ساز حراج دوازدهم تهران ثبت شد. او بجز کشیدن تابلوهای مذهبی، تابلوی معروف شهید محسن حججی و نیز سردار قاسم سلیمانی را هم به تصویر کشیده است. این بار نیز حسن روحالامین با نمایشگاه «آل علی علیهم السلام» در فرهنگسرای نیاوران 14 اثر ارزنده در مورد اهلبیت روی دیوار برده است. آثاری از واقعه عاشورا و اماننامه حضرت ابوالفضلالعباس(ع) در قطع بزرگ که مخاطب را با پردهای از ژانر یک روایت تاریخی به درون داستان میبرد. تابلوی معروف «حدیث کساء» او نیز در این نمایشگاه است؛ نمایشگاهی در سه طبقه با تابلوهایی که بعضاً حس و حال درونی مخاطب را به تصویر کشیده است بهگونهای که با آن بخوبی تاریخ اهل بیت را با وقایع ناب آن در ذهن مرور میکند. گفتوگوی حاضر با حسن روحالامین در مورد نحوه گرایش او به این نوع نقاشی، تحلیل آثارش و نیز مباحثی چون حراج تهران و تکنیک آثار او در بین هنرمندان هم نسل اوست که با هم میخوانیم.
نسلهای جوان اکنون وقتی وارد کار هنر میشوند بیشتر در ژانرهای دیگر هنری فعالیت میکنند تا مذهبی. شما نسبت به بقیه هنرمندان هم نسل خود از جایگاه و شهرت بیشتری برخوردار هستید، چطور شد که به سبک کشیدن نقاشی های مذهبی علاقهمند شدید؟
اینکه چطور شد به این سمت حرکت کردم، خود هسته اولیهای داشت که همان علاقه من به این موضوعات و به این خانواده بود. هرچقدر که جلوتر رفتم مثل موشکی که به فضا پرتاب میشود، بودم. موشک هرچه جلوتر میرود یک موتورش روشن میشود و کمی بالاتر میرود. در هر زمانی یک چیزی باعث میشد که من با سرعت بیشتری ادامه دهم. هرچه بیشتر جلو رفتم جای خالی آنها را بیشتر احساس کردم و چقدر ما به این نقاشیها احتیاج داریم. انیمیشن، کتابهای مذهبی و نیز فضای سوشیال مدیای ما به آن احتیاج دارد. ما باید حتماً آن را داشته باشیم بهعنوان مواد خام مانند یک رسانه. ما اگر بخواهیم تصویر دیر و راهب آن صحنهای که سر مقدس سیدالشهدا در مسیر شام به در دیر آمد را در سینما به تصویر بکشیم، هم باید بازیگر مناسب انتخاب کنیم تا خوب بازی کند و هم گریمور و نورپردازی و دکوپاژمان حرفهای باشد. همه اینها را باید کنار هم چید و از طرفی علاوه برهمه اینها، باید نیت گروه سازنده هم خوب باشد، حس بگیرند و آن را درک کنند که خیلی کار سختی است. کاری که یا در سینما اتفاق نیفتاده و اگر اتفاق افتاده خیلی کم بوده و از سوی دیگر کار بسیار هزینه بری هم هست. اما من دیدم با یک صدم هزینه ساخت یک فیلم سینمایی آن را میتوانم روی بوم اجرا کنم. یک بار بکشم و سالیان سال باشد تا مخاطب آن را از هر طریقی چه تصویری و چه اصل کار را ببیند.این آثار باید تولید شود. تولید این آثار یک نکته است و نکته دیگر اینکه باعث امید و نیز ترسیم کردن فضایی است برای ادامه دادن این راه توسط هنرجویان دیگر. وقتی هنرجویی در قلبش این محبت وجود داشته باشد و این آثار را ببیند، میگوید پس چرا من این کار را انجام ندهم؟ و آنچه که من همیشه به آن فکر میکنم ماندگاری این آثار است. ما عمر محدودی داریم. آنچه که از ما میماند، چیست؟ از ما چیز خوب بماند خیلی بهتر است تا چیزی نماند یا بد بماند.
قطعاً کار مذهبی در هر ژانری به مطالعه اسناد و روایات متقن نیاز دارد، آنچه در بیشتر آثار شما به چشم میخورد، روایت برخی وقایع تاریخی در دوران ائمه معصوم(ع) است، آثار شما چقدر مبتنی بر این اسناد و روایات صحیح خلق میشوند؟
بله همینطور است. مثلاً در شعر اگر کسی در مورد واقعهای شعر بگوید، نباید از آن واقعه یا روایت فاصله داشته باشد. سخن سرایی به قول اخوان ثالث یا شعر که حالت تغزلی یا الهامی دارد، هم باید از موضوع فاصله نداشته باشد و تحریف نشود وهم نباید خیلی گیر واقعیت باشد. در نقاشی هم همینطور است. ما موضوعی را بیان نمیکنیم که تحریف شده باشد یعنی از واقعیت فاصله نمیگیریم و در عین حال خیلی هم به واقعیت نمیچسبیم. یعنی آنقدری باید بگوییم که تحریف نباشد و آنقدری هم بگوییم که مستند و قابل استناد باشد، چون ما مستند دقیق را نمیدانیم. ما روایات مختلف داریم؛ روایاتی که از اهل بیت و از طریق سندهای معتبر آمده، صددرصد مستند است ولی تصویر را که نمیتوانیم ببینیم. مثلاً حضرت سیدالشهدا 57 ساله بودند یا حضرت علی اصغر6 ماهه بوده است. طفل شش ماهه فیزیکش چه شکلی است؟ در آن زمان آدم ها چه شکلی بودهاند. مثل بچه 9 ساله که اکنون نمیتواند ازدواج کند اما آن زمان میتوانسته است. اینها چیزهایی است که اگر خیلی به آن نزدیک شوید دچار تحریف میشوید چون نمیدانیم که دقیق چه بوده است. قدیمیها در این باره درست میگفتند. اگر چهرهای از امیرالمؤمنین(ع) میکشیدند میگفتند تمثال مبارک. یعنی شبیه به آن شخصیت یعنی مثل. در نتیجه برای اینگونه کارها هم بهترین حرف همان تمثال است. نباید این گونه فکر شود که این است و غیر از این نیست.
یعنی تخیلی که بر مبنای واقعیت است به کار برده اید؟
بله. اصل کار یک واقعیت است. تصور کنید میزانسنی است که بازیگر، نور و همه چیز در آن است. این کارگردان است که از چه زاویهای انتخاب میکند. ما اصل کار را میدانیم که چه اتفاقی افتاده با بیست درصد هم امکان خطا با وجود طول زمان تاریخی هم که گذراندهایم. من روایتی را کار نکردهام که مستند از قول اهلبیت نباشد. اگر روایتی راجع به اماننامهای که برای حضرت عباس(ع) آوردهاند، کار کردم، این مستند از قول اهل بیت است. چون نمیتوانم حرفی بزنم که فردا نتوانم جواب آن را بدهم. در دنیا سختی ای ندارد. مثل آتش اش که خیلی نمیسوزاند. پوستت را میسوزاند. اینطور نیست که هر بار بسوزاند و زندهات کند و دوباره بسوزاند. در نتیجه بقیه دنیا هم این گونه است. سختیهایش خیلی جانکاه نیست.
تابلوهایی مثل اصحاب کسای شما خیلی با مخاطب همذات پنداری میکند. همیشه مخاطب در ذهنش عبایی داشته و میخواهد بداند چگونه پنج تن آل عبا در زیر یک عبا کنار هم نشستهاند.
من هم همین را میخواهم. از اهل بیت حدیث و روایت داریم. در قرآن هم به اهل بیت اشاره داریم. مخاطب ما بعد از هزار و چند صد سال فقط نمیتواند در موج لجنی که در جامعه جهانی و فضای مجازی هست، به روایت توسل پیدا کند. روایت عالی است. درجه یک است اما یک چیز دیگر برای تقارب فکر و توسلش نیاز دارد. چیزی نیاز دارد که تصویری ببیند. چقدر باید آقای میرباقری زحمت بکشد؟ 4 سال یا 10 سال یک سریال بسازد. بقیه هم میتوانند کارهای کم هزینهتر و سریعتر و در دسترستر انجام دهند.
برخی تابلوهایتان برای مخاطب خیلی ملموستر است و همذات پنداری آن برای مخاطب بیشتر است. مثل بلند کردن در خیبر توسط امیرالمؤمنین(ع).
شاید دلیلش این است که از ذهن یک آدم بیرون آمده است. داستان خیبر این است که دشمنان حضرت میآمدند و میگفتند یا علی تو که نان جو میخوردی و قوت نداشتی که این در را بلند کنی و بهگونهای میخواستند به حضرت کنایه بزنند. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند من با قدرت جسمانی این در را بلند نکردم. در نتیجه فتح در خیبر یک اتفاق عادی نیست ولی ما برای اینکه مخاطب مان بفهمد، خودمان اول باید بفهمیم. از دید کوتاه خودمان نگاه میکنیم.
تابلوی امیرالمؤمنین(ع) هم همینطور است. یک تابلوی کوچک، در گوشه این نمایشگاه، اما پر از حرف است. آدم را به کوچههای کوفه میبرد. همان ناشناسی که در تاریکی شب میبرد شام یتیمان عرب. آیا مخاطبان هم همین نظر را دارند؟
من مخاطبان با محبتی دارم که نمیدانند این محبت به صاحب کارها مربوط است نه من. چیزی از من نیست. تمام آدمهایی که به اینجا میآیند و حرف میزنند اگر نقاشی بلد بودند، بهتر از من نقاشی میکردند. مثل زبان میماند. شما به کشور خارجی میروید و خیلی هم سخنورید اما زبان نمیدانید. یکی هم زبان میداند و دست و پاشکسته حرف میزند و شما فکر میکنید که چقدر بلد است. من هم همینطور زبان تصویر بلدم نه خیلی فصیح بلکه الکن.
به نقاشی هایتان چه نمرهای میدهید؟
11.
چرا؟
یازده هم نه.10 میدهم. آنهم با ارفاق. بهعنوان یک شاگرد میگویم و چون میدانم معلمم خیلی بامرام هست این را میگویم وگرنه من نمره نمیگیرم. مثلاً اگر کسی در خانه امام حسن(ع) برود و از آقا چیزی بخواهد به او میدهند. این به آن معنا نیست که تو لایقش هستی بلکه یعنی صاحبخانه کریم است. اگر قرار باشد کسی به من نمره بدهد، کسی نیستم که به خودم نمره بدهم ولی اگر آنها بخواهند به من نمره بدهند، 10 میگیرم. آنهم بهخاطر کرم اهلبیت است. طلبهای به حرم امام رضا(ع) رفت و گفت این همه ما بهشما سلام کردیم حالا یک بار هم شما به ما سلام کن. بزرگی آنجا بود و به عزت و جلال خداوند قسم خورد که یک بار نشد تو به امام رضا(ع) سلام کنی و تو نفر اول باشی. او به تو سلام کرده و تو جواب دادهای. ما با چنین خانوادهای طرفیم. یا اینکه در روایت آمده کسی به امام حسین(ع) عرض کرد که به من پولی بدهید. امام هر چه داشت به او داد. آن مرد هم شروع کرد به شمردن. کسی که همراه امام بود، گفت: مگر طلبکاری که میشماری. امام فرمودند بله که طلبکار است. او آبرویش را معامله کرده پس طلبکار است. وقتی با چنین خانوادهای طرف باشی مگر میشود نمره نگیری. هر چه ایراد در کار باشد از من است و هرچه جذابیت در آثارم باشد از من نیست. برمیگردد به آن قضیه که تو حرکت کن و او برکت میدهد.
بالاخره شما هم حرکت کردید تا به این جا رسیدید؟
انسان انرژیاش را برای چه کسی باید خرج کند که بیارزد. بعضیها عمرشان را صرف کارهای بیهوده میکنند.
منتقدان معتقدند که وجه تمایز آثار شما با آثار نقاشان قهوه خانهای مثل چلیپا و سایر استادان این نقاشی این است که از تکنیک سبک کلاسیک اروپایی در آثارتان کار برده اید، پاسختان چیست؟
قبول دارم. ما اگر بخواهیم کاری انجام دهیم، ابزار برای کارمان نیاز داریم، نمیگوییم این ابزار کجا ساخته شده است؟ ایران ساخته، یا اروپا. برای بیان آثار چه تکنیکی جواب میدهد؟ تکنیک نقاشی چینی جواب میدهد؟ یا تکنیک های دیگر. شما مرز را در ذهنتان پاک کنید. اینجا ایران است، چین است یا...
بجز چند دهه قبل که یکسری نقاشیهای قدیم مذهبی توانستند وارد حراج تهران شوند، تاکنون دیگر نقاشیهای مذهبی نداشتیم...
من هم در این حراج نقاشی مذهبی و انقلابی ندادم. دو دوره شرکت کردم که مجموعه عصیانم در آن بود. اسب بود.
بااینکه حراج سال گذشته جوان ترها هم به این حراج راه یافتند، اما تا پیشاز آن جوان ترها کمتر توانستند وارد حراج تهران شوند، چطور آثارتان به حراج تهران راه پیدا کرد؟
حراج تهران دو بخش دارد یکی در دی ماه و یکی هم در تیرماه است. درتیرماه برای استادان و درگذشتگان هست و در حراج دی ماه جوانها هم راه پیدا کردند.
سابقه نداشت که در چنین حراجهایی کسی که نقاشی مذهبی میکشد وارد شود و آثارش با قیمت کمینه وارد شود اما با تفاوت بسیار چشمگیری رکورد بشکند و شگفتی ساز شود. چه شد که چنین اتفاقی افتاد؟ آیا رویکردها تغییر کردهاند؟
نه رویکردها تغییر نکردهاند. من تا به حال حراج تهران نرفتم و هیچ حراجی هم شرکت نکردم. آنچه احساس میکنم این است که حراج تهران یک سیستم اقتصادی دارد. گاهی میخرند بهخاطر موضوعی که پشت آن اثر است و گاهی هم اثری میخرند و اصلاً کاری ندارند که چیست؟ دلایل مختلفی برای فروش اثر در حراج وجود دارد. گاهی کار بیارزشی یکدفعه گران میشود. نمیتوان گفت که حتماً کاری ارزشمند بوده که یکدفعه گران شده است. گاهی هم خریداری هست که دوست دارد از آن هنرمند کار بخرد.
در مورد اثر خودتان چه نظری دارید؟
من همیشه معتقدم کاری که روی دیوار گذاشته میشود اول باید به مخاطب احترام بگذارد یعنی روی آن کار کرده باشی و زحمت کشیده شده باشد. وقتی این اتفاق بیفتد مخاطب هم برای کار ارزش میگذارد. کار حراج من هیچ ربطی به اهل بیت نداشت. یکی از دلایلی که برخی کارهای نمایشگاههای مختلف به فروش نمیرسد این است که مخاطب اثر میبیند که هیچ اعجاز و جذابیتی در اثر وجود ندارد. کسی که واقعاً بخواهد اثر بخرد این دقت را دارد. روی سخنم به کسانیکه با برنامهریزی خرید میکنند و قیمت را بالا میبرند، نیست. من تا زمانیکه کار میکنم معتقدم کارهایی که برای اهلبیت هست باید خیلی روی آن کار شود و با دقت کافی انجام شود و تکنولوژی ساختن یک اثر را داشته باشد، اما در مورد کارهایی که خارج از موضوع اهل بیت هم هست باید طوری کشیده شود که به مخاطب احترام گذارد.
فروش آثارتان خوب است؟
شکر خدا بله.
معمولاً هنرمندان تجسمی از فروش آثارشان راضی نیستند؟
کلاً هنرمندان راضی نیستند. بخرند راضی نیستند، نخرند هم همینطور.
درست است که حسن روحالامین را قبل از حراج هم با آثارش میشناختند، موافقید که حراج تهران بر شهرت شما افزود؟
بله تأثیر دارد. اما ما دچار یک بایکوت شدید خبری هستیم. تشبیه خوب من این است که شما دور کندوی زنبور را دیدهاید که 20 تا زنبور دور آن میچرخند و تشبیه بد را هم به عهده مخاطب میگذارم. این کندوی زنبور که گفتم یعنی همیشه جمعهها در گالریهای مختلف بروید یکسری آدم هستند که همیشه از یک گالری به گالری دیگر میروند. مثل تماشاگرنماها. یکسری هم استادان و همکاران من هستند که هیچ کدامشان اینجا نیامدند. ما نقاشهای مذهبی در مجلات و سایتهای هنری و نقدها همیشه بایکوت هستیم. شک ندارم اگر من بهعنوان یک نقاش شاخه فکریام چیز دیگری بود و راجع به موضوع دیگری فکر میکردم خیلی فرق داشت. الان مثل این است که به نوعی جلوه خاصی بدهند. میگویند این کیست؟ توضیح میدهند روحالامین است همین که نمایشگاه داشت. آنها کار را نمیبینند، فقط دیوار را نگاه میکنند. دومتر کار را نمیبینند. البته دیده شدن در دنیا خیلی فرق نمیکند و اهمیتی هم ندارد.
شما چندین نمایشگاه هم در خارج از ایران داشتهاید چگونه این نوع نقاشی را میتوانید به دنیا نشان دهید؟ و هنرمند جهانی باشید.
ما نمایشگاه خارج از کشور هم داشتیم. ببینید در انیمیشن یک تور بزرگ میاندازند و یک لشکر ماهی را میگیرند و یک ماهی از آن در میآید. مخاطب عمومی من هم در سطح جامعه اروپایی این گونه به دست میآید. اولاً ما در آنجا اجازه تبلیغ نداریم که بخواهیم نمایشگاهی راجع به اسلام بگذاریم، چون مردم را از اسلام ترساندهاند. این ذهنیت منفی در بدنه جامعه اروپایی هست و همچنین راجع به رایزنی فرهنگی در سراسر اروپا، آنها هم دوست ندارند چنین نمایشگاهی برگزار شود.
چرا؟
میگویند دردسر درست نکن. منبت کاری و قلم زنی بگذار.
در مورد اسامی ای که در پایین تابلوهایتان نوشتید، اسمی بهنام «جون» دیدم یعنی چه؟
«جون» غلام ابوذر بود. ابوذر این غلام را به امام حسن مجتبی(ع) میبخشد. بعد از شهادت امام حسن(ع)، غلام به حضرت سیدالشهدا بخشیده میشود. سیستم غلام و کنیزک در آن زمان بوده، حتی امام هم او را آزاد میکرده نمیرفته و به نوعی به اهل بیت ارادت و شوق خدمت داشتند. خودشان با عشق شدید میخواستند خدمت کنند. روز عاشورا «جون» به آقا میگوید اجازه بدهید من فدای شما شوم. امام حسین(ع)میفرمایند تو آزادی. از اول هم آزاد بودی خودت خواستی بمانی. زندگیات را بردار و برو. «جون» گریه میکند و میگوید نکند من سیاهم و بدنم بوی بد میدهد نمیخواهید من با شما یک جا به شهادت برسم. امام حسین(ع) اجازه میدهند و او شهید میشود. اینجاست که فرق تفکر اهل بیت معین میشود که فرقی بین فرزند و غلام نیست. در روز عاشورا خیلیها کشته شدند وعزیز بودند. اما امام حسین(ع) دو جا صورت بهصورت شهید گذاشت. یکی وقتی که حضرت علی اکبر(ع) شهید میشود و دیگری صورت بهصورت «جون» میگذارد. بنی اسد وقتی جنازهها را جمع میکردند، دیدند بجز قتلگاه جایی خیلی معطر است، که همان بدن «جون» بود.
بعضی از تابلوهای شما گویای همه چیز هست اما بعضیهای دیگر باید از اسامی پایین تابلو معنا را فهمید مثل تابلوی «بعد فاطمه»، به نظر میرسد این تابلوها با اسامی معنایشان بیشتر مشخص میشود؟
ما چون محدودیت نشان دادن چهره داریم گاهی اسمها کمک ما میکند.
ابدوالله چیست؟
«ابدوالله ما ننسی حسینا» یعنی به خدای زهرا(س) ما هرگز حسین(ع) را فراموش نمیکنیم. داستان آنهم اماننامهای است که حضرت عباس(ع) برای شمر میآورد. شب تاسوعا دم غروب صدای نحسی میآید که به عباس و برادرانش میگوید تو و سه برادر و مادرت که از قبیله بنی کلاب از قبیله ما هستید در امانید بیایید پیش ما. حضرت عباس(ع) برمیگردد سمت خیمه امام حسین(ع). امام حسین(ع) میگوید آنکه ما را صدا میکند ولو فاسق هم باشد جوابش را بده.حضرت عباس(ع) می رود و اماننامه را پاره میکند و میگوید من که غلام پیامبر(ص) هستم، اماننامه داشته باشم ولی پسر حضرت زهرا(س) نداشته باشه. بعد به خیمه امام نمیرود. گریه امانش را میبرد و حضرت زینب(س) به حضرت عباس(ع) میگوید که من دیدم نامه را چگونه پاره کردی، روی ما را سفید کردی.
چه شد که دو تابلوی ورودی نمایشگاه را در ابعاد بسیار بزرگ کار کردید؟
مگر میشود برای حضرت عباس(ع) کار کوچک کرد!
آیا نمایشگاه شما را با قشرهای مذهبی میتوان دید یا سایر اقشار جامعه هم از آن دیدن میکنند؟
بله بقیه هم میآیند. روحالامین خودش مهم نیست. به او برای این نگاه میکنند چون برای امام حسین(ع) کار کرده است. کسی که امام حسین(ع) را دوست داشته باشد دیگر مذهبی و غیر مذهبی ندارد.
در مورد تابلویی که در سریال آقازاده هست، بگویید؟
دوسال پیش تابلوی اصحاب کساء را کار کردم. به من گفتند که حامد عنقا این کار را میخواهد. چون میشناختمش تابلو را به او فروختم. کارهایم را به هر کسی نمیفروشم. بعداً با اینکه تابلو را از من خریده بود از من اجازه گرفت تا در فیلمش استفاده کند و من هم گفتم این مال شماست. هر جا خواستید استفاده کنید. این سریال خیلی در دیده شدن تابلو تأثیر داشت و شاید معروفترین اثر مجموعه باشد. خیلی هم شنیدم که گفتهاند من پول زیادی دادم تا کارم نشان داده شود درصورتی که اینطور نبود. تنها چیزی که بین ما رد و بدل شد یک استکان چای بود که آن هم حامد عنقا به من داد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه