طرح یک فیلم کوتاه
نیمهشب سگی
محمدرضا رضایی
موقعیت: شب، پارک تاریک و خلوت. یک نفر روی نیمکت پارک منتظر کسی نشسته است و با اضطراب به اطرافش نگاه میکند. فرد مورد انتظار میرسد.
نفر اول: چرا اینقدر دیر کردی؟ قرارمون ساعت ۱۱ بود، نه ۱۲:۳۰.
نفر دوم: باید مطمئن میشدم کسی تعقیبت نکرده باشه. محموله رو آوردی؟
نفر اول: آره، گذاشتم زیر پالتو.
نفر دوم: زیر پالتو چرا احمق؟ نمیگی بهت شک میکنن؟
نفر اول: خیالت راحت، پالتوش گشاده، مال زمان چاقی بابام بوده؛ کسی نمیفهمه زیرش چیزی قایم کردم.
نفر دوم: ابله واسه چیزی که زیرش قایم کردی نمیگم؛ وسط تابستون کاپشن پوشیدی، اون باعث شک میشه.
نفر اول: خب ترسیده بودم، راه دیگهای به ذهنم نرسید. فقط خواستم هرجور شده سگم رو بیارم پارک.
نفر دوم: باشه حالا، بغضت رو جمع کن خرس گنده؛ از هیکلت خجالت بکش. سگت رو آروم بنداز تو این ساک دستی که کنارت گذاشتم.
نفر اول: تو ساک دستی؟ خفه میشه اون تو؛ تازه از تاریکی هم میترسه.
نفر دوم: نگران نباش، زیپش رو تا آخر نمیبندم، بتونه نفس بکشه. بعدش هم از تاریکی میترسه چه صیغهایه؟ مثلاً سگه ها!
نفر اول: من نمیدونم؛ من سگم رو اینطوری تحویلت نمیدم.
نفر دوم: میخوای سگت رو ببرم بگردونم یا نه؟ اگه میخوای تنها راهش همینه که پلیس نفهمه. میدونی اگه من رو با سگت بگیرن حکمم چیه؟
نفر اول: نه، حکمت چیه؟
نفر دوم: خودم هم نمیدونم، چون تازه سگگردانی ممنوع شده؛ ولی حتماً حکمش سنگینه. پس اگه میخوای سگت رو بذار تو ساک ببرم دوساعت برات تو پارک بگردونمش و تحویلت بدم. اگه هم نمیخوای ما رو علاف خودت نکن؛ کلّی مشتری دارم.
نفر اول: باشه پس بذار همین زیر پالتو باهاش خداحافظی کنم.
نفر دوم: اه اه، چندش! مرد هم اینقدر نُنُر؟ دو ساعت میخوای سگت رو بدی ببرم پارکگردی دیگه، نمیخوام بخورمش که. ببین تا ۳۰ ثانیه دیگه سگت رو نندازی تو ساک، رفتم.
نفر اول: باشه بابا، چقدر تو بیاحساسی؛ بذار پالتو رو در بیارم...
نفر دوم: یا خدا این سگه یا خونآشامه؟ یکساعت داشتی واسه این هیولا ابراز احساسات میکردی؟ اصلاً چطوری زیر پالتو جا دادی زبونبسته رو؟ بدبخت سرگیجه گرفته کلّاً!
نفر اول: نگاه به ظاهرش نکن؛ انقدر مهربونه که تا من نگم کسی رو پارهپوره نمیکنه. بیا جلو ببین چه با محبّت صورتت رو لیس میزنه!
نفر دوم: برو بابا وحشی!
نفر اول: عه! بهش نگو وحشی؛ میفهمه ناراحت میشه.
نفر دوم: به سگت نگفتم وحشی، به خودت گفتم وحشی که این بدبخت رو تبدیل کردی به حیوون خونگی. من اینو نمیبرم پارکگردی، هم واسه خودم خطر داره، هم واسه بقیه؛ مأمورا هم سهسوته پیدام میکنن. خداحافظ، دیگه هم به من زنگ نزن.
نفر اول: یعنی چی تو پولش رو گرفتی؛ کجا میری؟ من امشب به این بچه قول گردش داده بودم، وایستا؛ تو حق نداری با احساساتش بازی کنی، نرو؛ آهای...
نفر دوم بهسرعت از موقعیت دور میشود و نفر اول که در تاریکی شب رفتنش را تماشا میکند، روی زانوانش میافتد و پس از کمی گریه، رو به آسمان کرده و داد میزند: خدااااااااا.... سگ میگرخد و به صاحبش حمله کرده و وی را تا ته میجود.
آیا پوتین با همه اینگونه رفتار میکند؟
تحلیل زبان بدن پوتین در تهران
سید مهدی موسوی
هفته قبل آقای پوتین به ایران آمد و عکسهای متعددی پخش شد که در اینجا یکی از مهمترین آنها را با هم بررسی میکنیم؛
۱- در همان نگاه اول چیزی که مشخص است کفه قدرت سیاسیای است که به طرف روسیه سنگینی کرده است؛ در اینجا ما تصویر سه روحانی بزرگ ایرانی را میبینیم و در مقابل یک روس کت و شلوار پوش، یعنی همه ایرانیها با رهبران زنده و مرده یک طرف و عالیجناب پوتین هم طرف دیگر...
۲- با اینکه سعی شده میز و گل تقریباً در وسط دو طرف قرار داشته باشد همان طور که مشخص است باز هم زور روسها چربیده و طرف پرگل این سبد به طرف پوتین است و این نشان میدهد که جمهوری اسلامی با اینکه سعی کرده حفظ ظاهر کند ولی در خفا همان روسوفیلی است که قبلاً بود.
۳- ننگ بزرگتر از این که پرچم روسیه به تصویر رهبر فقید ایران نزدیکتر است تا پرچم ایران به تصویر رهبر فعلی؟ آیا ما کرور کرور شهید دادهایم که ایران اینگونه نوکر اجنبی بشود؟
۴- زاویه بازتر پاهای آقای پوتین یا نشان از تحمیل ارادههای خود بر طرف ایرانی دارد یا عرق سوز شده است، دقیق نمیدانم...
۵- به چهره گرفته آقای رئیسی و منتظر آقای پوتین توجه کنید، معلوم است پوتین از رئیسی صد تومن پول دستی خواسته و او نمیتواند نه بگوید، در واقع ما کسی را رئیسجمهور کردهایم که از بچگی توانایی «نه گفتن» ندارد.
۶- به رنگ فرش دقت کردید؟ یک نوار سفید که پایین آن طرحی با پس زمینه آبی است، اطمینان دارم اگر زاویه عکس بازتر میبود پایین رنگ آبی به رنگ قرمز هم میرسیدیم، حال به پرچم روسیه دقت کنید، بعله روسها حتی در کشور خودمان هم اینگونه ما را سخره خاص و عام میکنند.
۷- به انگشت دست پوتین دقت کنید، در حال ذکر گفتن است!
پوتین هم دریافته که در ایران با حفظ ظاهر میشود کار را راه انداخت برای همین دارد الکی زیر لب ذکر جیزس کرایست میگوید.
التماس خلاقیت
- از حستون برامون بگین. امروز، اینجا... - اَدَ بودَ گودَ، دَدَه.
(مترجم زبان نینیها: ما انسانهای نوپا، همین که توی این سن رو پای خودمون وایسادیم، نشوندهنده فکر و تدبیر مسئولان برای ماست.)
علیرضا عبدی
- آهان بله. بیشتر توضیح میدید؟
- هَدَ عودَ شودَ مودَه.
(مترجم زبان نینیها: ما از مسئولان هم تشکر میکنیم که هرچی میشه اولین کاری که میکنن پوشک رو گرون میکنن.ازاینکه به فکرما و آینده مایید ممنونیم.)
- خب از مشکلاتتون بگید.
- رودَ بودَ غوَده...
(مترجم زبان نینیها: ما از همین حالا برای زندگی آماده میشیم دیگه. پوشکی که باید روزی ۵ بارعوض بشه، ۳ بارعوض میشه. همه مسئولیت خودمون رو خودمون برعهده میگیریم. همین نشون میده که برای زندگی آمادهایم. درسته الان سخته، ولی یه بوی عجیب زندگی جریان داره.)
- درسته. درخواستتون دیگه از مسئولان چیه؟
- خودَ کودَ مودَه...
(مترجم زبان نینیها: بیشتر هم میشه فکر کرد، تا یه اتفاق کوچولو میافته، میگن نمیتونیم دست روی دست بذاریم که ما مسئولیم مثلاً. چیکارکنیم، چیکارنکنیم... آهان پوشک رو گرون کنیم. یه کم خلاقیت و ایده جدید داشته باشید لااقل.)
- ممنون از پیشنهادتون. حرف آخر؟
- اَگلَ بَگَلَه؟
(مترجم زبان نینیها: کی پخش میشه؟)
- بزودی.
چی کارهایم؟
حاشیهنگاری سفر بایدن به فلسطین اشغالی
صنم یاوری
بایدن:سلام دوست عزیز.داری چی کار میکنی؟
مسئول استقبال از بایدن: دارم همراهیتون میکنم قربان.
بایدن: برای چی؟
م م: برای اینکه راه رو نشونتون بدم.
بایدن: حالا من باید چی کار کنم؟
م م ا ا ب (مخفف مسئول مربوطه): باید همراه من بیایید دیگه
بایدن: اونوقت بقیه چی کار میکنند؟
م م: اونا هم پشت سر ما میان دیگه.
بایدن: چرا پشت سر ما میان؟ با ما چی کار دارن؟
م م: مراقبمون هستن دیگه
بایدن: مراقبمون هستن که چی کار نکنیم؟
م م: نه مراقبمون هستن تا بتونیم یه کاری بکنیم.
بایدن: دقیقاً چه کاری میکنیم که باید مراقبمون باشن. کار بدیه؟
م م: نمیدونم بد یا خوب.به من گفتن با هم بریم داخل فلسطین یه چرخی بزنیم حال و هواتون عوض بشه.
بایدن: اونوقت فلسطینیها چیکار میکنن وقتی ما رو ببینن که داریم چرخ میزنیم؟
م م: احتمالاً بهتون خوش آمد میگن.
بایدن:من در جواب خوش آمد شون چی کار باید بکنم؟
م م: بلد نیستید؟
بایدن: از کجا باید یاد بگیرم؟
م م: ما در جواب خوش آمد فلسطینیها همون کاری رو می کنیم که شما در مقابل خوش آمد سرخ پوستها کردید.شما که دیگه استادی ماشالا.
بایدن: ما چیکار کردیم مگه؟
م م: یادتون نمیاد.
بایدن: چی رو؟
آهان الان یادم اومد. الان ما تو فلسطین هستیم. قراره بریم یه چرخی بزنیم.
م م: اولاً فلسطین نه اسرائیل، دوماً تازه اینرو یادتون اومد؟ یه مقدار تو به یاد آوردن تأخیرتون زیاده.پس اون قبلیها رو اصلاً یادتون نمیاد؟
بایدن: کدوم قبلیها؟ قبل من که ترامپ بود قبلش هم کلینتون بود دیگه. نه بذار الان میگما...کارتر بود. نه واستا هولم نکن نوک زبونمه.
م م: نه اون قبلیها منظورم نیست.
کارهایی که قبلاً کردید رو میگم.
بایدن: وای خاک بر سرم شما هم شنیدید؟
م م: اصلاً ولش کنید. الان میخواهیم بریم تو اسرائیل یه دور بزنیم..
بایدن: منم میام.
م م: با هم میریم دیگه
بایدن: اِ فکر کردم با این میرید منو قال میذارید.
م م: با کی؟
بایدن: همین که کنارتون داره راه میره.
ماشاءالله چه خوش بر و رو هم هست.
م م: پیش من که کسی نیست
بایدن: حالتون خوبه خانم؟ شما هم افتخار میدید با ما یه دوری بزنیم؟
م م: آقای بایدن اینجا کسی نیست. پیش خبرنگارا آبرومون رفت.
بایدن: مسئول مربوطه جان شما اصلاً نیاز نیست بیای. برو به کارت برس. ما خودمون دو تایی میریم. لطفاً بهم زنگ نزن.
م م: پس بازدید از اسرائیل چی میشه؟
بایدن: اسرائیل دیگه کجاست؟ کشور جدیده؟ زمان ما که اصلاً نبود.
م م: وااای... شما برید به قرارتون برسید. من خودم برنامههاتون رو میچینم.
بایدن: منم همون اول گفتم بگید چی کار کنم بیخودی معطل کردی منو!