در یک روز کمپ تیرانا چه میگذرد؟
یکقدم مانده بهگور
محمدرضا رضایی
۳ صبح: اعلام بیدارباش.
۳:۳۰ صبح: اعلام مجدد بیدارباش با صدایی بلندتر.
۳:۵۹ صبح: اعلام مجدد بیدارباش همراه با تهدید به اینکه «هرکی دیر بیدار شه تا ظهر از دستشویی محرومه».
۴ صبح: حضور تمام اعضای کمپ در صفهای دستشویی.
۵ صبح: همچنان دستشویی.
۵:۵۹ صبح: اتمام برنامه صبحگاهی دستشویی.
۶ صبح: ورزش صبحگاهی چرخاندن مچها و گردن.
۶:۱۵ صبح: اتمام ناگهانی ورزش صبحگاهی به علت شکستن لگن و ستون فقرات ناشی از ورزش سنگین اعضای کمپ.
۶:۵۹ صبح: پایان عملیات امدادرسانی و جمعآوری مصدومان حادثه ورزش صبحگاهی.
۷ صبح: صبحانه برای افراد باقیمانده از ورزش صبحگاهی.
۷:۳۰ صبح: همچنان تلاش برای جویدن صبحانه با دندان مصنوعی.
۷:۵۹ صبح: جمعآوری ناگهانی میز صبحانه و کشیدن زورکی بشقابها از دست اعضای کمپ.
۸ صبح: برگزاری کلاس آموزشی نحوه کار با کامپیوتر جهت فعالیت در فضای مجازی.
۸:۴۵ صبح: موفق شدن چند نفر از اعضا در روشنکردن سیستم و اتصال به اینترنت و بازکردن مرورگر طبق آموزشهای مربی.
۹ صبح: پایان جشن و پایکوبی برای موفقیت گفتهشده در بالا و ادامه کلاس آموزشی.
۹:۴۵ صبح: افسردگی شدید مربی کلاس بهدلیل ناامیدی از سطح پایین یادگیری اعضا، همراه با گریههای بلند و جانسوز.
۹:۵۹ صبح: اعلام اعضا مبنی بر یادگرفتن کامل آموزشها و آمادگی نسبت به شروع عملیات بزرگ هشتگزنی (ناشی از دلسوزی برای مربی مفلوک که مثل بچهها گریه میکرد).
۱۰ صبح: قرارگیری اعضا در پشت کامپیوترها و شروع عملیات بزرگ هشتگ جاویدان (با نظارت و کمک کامل مربی جهت توانمندسازی اعضا در استفاده از سیستمها).
۱۰:۳۰ صبح: بلندشدن صدای ترق تروق ناشی از شکستن مهرههای گردن و ستون فقرات اعضا، بهدلیل نشستن طولانیمدت سالمندان روی صندلیهای پلاستیکی و غیراستاندارد.
۱۱ صبح: پایان عملیات خارجسازی کمرگرفتگان و گردنشکستگان سالمند از سالن کامپیوترها و انتقال به بهداری کمپ.
۱۱:۳۰ صبح: تعجب مربی از فهمیدن اینکه برخی از اعضا وسط این شلوغیها توئیتر و اینستاگرام را بستهاند و سایتهای دیگری را باز کردهاند.
۱۱:۴۵ صبح: استعفای مربی آموزش سایبری همراه با جملات «من دیگه بریدم» و «دیگه نمیکشم» و نیز ارائه پیشنهادی قبل از خروج از کمپ مبنی بر نصب قفل کودک و نوجوان روی کامپیوترهای اعضا.
۱۲ ظهر: اعلام پایان عملیات بزرگ هشتگزنی بهدلیل سوءاستفاده اعضا از کامپیوترها و اینترنت کمپ و کشیدن کار به جاهای باریک.
۱۲:۳۰ ظهر: کلافگی و عصبانیت اعضا از تأخیر در آمادهشدن ناهار و بروز شورش و قیام علیه تشکیلات.
۱۳ بعدازظهر: توزیع ناهار و متعاقباً فروکش کردن خشم اعضا و پایان قیام علیه تشکیلات.
۱۴ بعدازظهر: پایان ناهار و حرکت دستهجمعی به سمت دستشوییهای کمپ.
۱۸ بعدازظهر: اعلام بیدارباش از چرت نیمروزی جهت تفریح و سرگرمی و پخش فیلم.
۱۹ بعدازظهر: بیدار شدن بعد از شنیدن کلی فحش و ناسزا از مسئولان کمپ و دوباره حرکت به سمت دستشویی.
۱۹:۳۰ بعدازظهر: دستشویی
۲۰ شب: دستشویی
۲۰:۳۰ شب: بیرونکشیدن اعضا از دستشویی به زور ارعاب و تهدید، توسط مسئولان کمپ.
۲۰:۵۹ شب: استقرار اعضا در سالن اجتماعات کمپ جهت تماشای فیلم و فروش پاپکورن به اعضا با قیمت مناسب.
۲۱ شب: شروع فیلم مفرح و سرگرمکننده سخنرانیهای انگیزشی مسعود رجوی جهت ارتقای روحیه اعضا.
۲۱:۳۰ شب: قطع اجباری فیلم بهدلیل چرت اعضا و بیمحلی به فیلم.
۲۲ شب: رسیدن به خوابگاه و اعلام خاموشی جهت استراحت و آمادگی اعضا برای شروع پرانرژی روز بعد و فعالیت مؤثر تا سرنگونی رژیم.
زکی پدیا عملیات مرصاد
مجتبی قبادی
عملیات مرصاد یا عملیات فروغ جاویدان (غروب جاویدان) نام نبردی است که توسط سازمان مجاهدین خلق (به اختصار س.م.خر) طرحریزی شد و میان جمهوری اسلامی ایران و س.م.خر پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران و پایان جنگ ایران و عراق، در سال ۱۳۶۷ درگرفت.
شب عملیات
مسعود رجوی در شب آغاز عملیات گفت: «ما 48 ساعت دیگه تهرونیم. به خونوادههاتون بگین گاو و گوسفندی چیزی قربونی نکنن. مراسم استقبال ساده برگزار بشه. کاری که ما میخواهیم انجام دهیم در حد توان و اشل یک ابرقدرت است. چون فقط یک ابرقدرت میتواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند. همین بابا صدام رو می بینین 8 ساله درگیره، چون مثل ما بیشماریم نبوده، اصلاً مال این حرفا نیست، بیست سی تا کشور از اول الکی کمکش کردن، باید به ما کمک میکردن. اصلاً هم نترسید، پوشک به تعداد کافی هست، با خودتون راحت باشید، برید جلو من دستور میدم مردم بیان شهرها رو بدن به شما. به بابا صدامم گفتم باید حواسش به ما باشه. گفته برو جلو من پشتتم. پس به نام خلق بریزید تو خیابونا.»
ورود س.م.خر به کشور
به دلیل هجوم ایذایی همزمان ارتش عراق به جبهه جنوب بخش عمدهای از توان نظامی ایران در جبهههای جنوب غربی مشغول دفع تهاجم عراق بودند. به همین دلیل در برابر حرکت ستونهای مجاهدین مقاومت کلاسیکی وجود نداشت و با پشتیبانی نیروهای عراقی، مجاهدین با سرعت زیاد در این جبهه پیشروی کردند و نیروهای مجاهدین بدون مانعی جدی تا عمق ۱۴۵ کیلومتری خاک ایران پیش رفتند. در این هنگام مسعود رجوی گفت: «دشمن پشتش به ماست، دارن میرن که از مرز افغانستان خارج بشن، شما ابریشمچی جان، تعقیبشون کنید و اگه تونستید تا 72 ساعت دیگه کابل رو هم بگیرید، جا داشت تا هند برید، اصلاً اگه تونستی تو از شرق برو ژاپن رو بگیر میگم مریم از غرب بره که قیچی کنیم و تا 144 ساعت دیگه سازمان ملل باشیم، فقط حواست باشه امریکایی نکشین، سگ صاحبش رو گاز نمیگیره.»
عاقبت
با حضور مردم و فرماندهی شهید سپهبد صیاد شیرازی در عملیات مرصاد بیش از 438 دستگاه نفربر و تانک و خودرو و بیش از 1200 قبضه تجهیزات نظامی از س.م.خر از بین رفت و بیش از 2506 نفر از اعضای مجاهدین خلق کشته و 531 رأس نیز به اسارت درآمدند. پس از پایان عملیات، تنگه چهارزبر، تنگه مرصاد یا کمینگاه نام گرفت و مسعود رجوی با زدن چند سوت از محل دور شد.
زنان سازمان یا سازمان زنان
محمد اسدی
به نام خلق. و به نام مسعود، مریم، مهین تاج، آفت، شهپر، مهوش و پریوش.
بار دیگر توانستیم گردهم آییم و شعار آزادی ایران را با ندای بلندی سر دهیم.
نخست اینکه امسال را یعنی سال 1401، سال پایان رژیم ایران اعلام کردیم. این افتخار و دستاورد بسیار بزرگی برای ماست. چرا که برای سیودومین سال متوالی این تصمیم را گرفتیم. یادش بخیر، برای اولین بار که تصمیم گرفتیم سال 69، سال پایان رژیم ایران باشد، من یک دختربچه 5، 6 ساله بودم و خیلی خوشحالم که با عزم راسخ، هنوز بر سر این تصمیممان هستیم. امیدوارم بتوانیم هر سال این تصمیم را تمدید کنیم.
مشورت دائم، مشورت موقت
ما اعتقاد داریم که رژیم ضد زن ایران، زنان و دختران را مشغول فعالیتهای حاشیهای مثل ورزش کردن و دانشگاه رفتن میکند تا حواسشان از حقوق اساسی خود پرت شود. حق اساسی زن ایرانی، این است که بتواند در بالاترین سطوح حاکمیتی نقش ایفا کند.
به طور مثال زنان سازمان، همواره به عالیترین مقام سازمان، یعنی مسعود رجوی مشورت میدادند. حتی بعضی وقتها، مردها به مسعود اعتراض میکردند و میگفتند: با ما هم مشورت کن، ولی مسعود میگفت نه، مشورت زنان بهتر است و فقط مشورت آنها را میگرفت. طبق مستندات، او تاکنون با بیش از 432 نفر از زنان سازمان مشورت کرده است؛ بسیاری از این مشورتها موقت و بعضی نیز مشورت دائم بوده است.
ورچیدن پای زن ایرانی
اما زن در خانواده ایرانی یک نقش کالایی دارد؛ به همین خاطر ما با ازدواج و تشکیل خانواده مخالفیم. ما حتی در فرهنگ عامه ایرانیان نیز، این مسأله را میبینیم! در مسأله ازدواج، با زن بهعنوان کالای مورد معامله برخورد میشود. «نون و پنیر آوردیم، دخترتونو بردیم!» و اسفناکتر، پاسخ خانواده دختر است که میگوید: «نون و پنیر ارزونی تون، دختر نمیدیم بهتون!» در این قسمت، اعتراض به این معامله نیست؛ بلکه آنها میخواهند نرخ را بالاتر ببرند.
در خانواده ایرانی، گاهی وقتها زن با یک کاسه شیر نیز معاوضه میگردد؛ و حتی این حق به همسرش داده میشود که اسم او را نیز تغییر دهد. «شیرشو ببر هندوستون، یک زن کردی بستون، اسمشو بذار عم قزی.» آیا این زن، تاکنون اسم نداشته است؟ چرا هویت او نادیده انگاریده میشود؟ اما نه تنها هیچ کس به این پروپاگاندای حکومت اعتراض نمیکند، بلکه در کمال آرامش، یک پایشان را ور میچینند و این ورچیدن پا به این معناست که زن ایرانی باید پایش را از عرصه سیاست و جامعه بیرون بکشد.
این داستان غم انگیز دختران ایرانی است.
لژیونر مریم
ما همچنین در سازمان تلاش میکنیم تا زنان در عرصههای بینالمللی و خارجی فعالیت کنند. بهعنوان مثال بانو مریم رجوی در سال 1395 در یک فعالیت بینالمللی با یک شاهزاده سعودی به نام ترکی الفیصل ازدواج کردند. به عبارتی ایشان یک لژیونر هستند و اتفاقاً یک قرارداد بلندمدت خیلی خوب بستند و تا اینجا عملکرد خوبی هم داشتند و بهعنوان «خانم گل» مسابقات دست یافتند.
به امید حضور همه زنان و مردان ایرانی در عرصههای بینالمللی.