ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام حسین (ع):
کسی که دوست دارد اجلش به تأخیر افتد و روزیاش افزایش یابد، صله رحم به جا آورد.
بحار الانوار، ج ۷۱ ص ۹۱
کسی که دوست دارد اجلش به تأخیر افتد و روزیاش افزایش یابد، صله رحم به جا آورد.
بحار الانوار، ج ۷۱ ص ۹۱
هنرمندان در فضای مجازی
چهره ها
آتیلا پسیانی تصویری از دخترش ستاره را در فیلم «یدو» ساخته مهدی جعفری به اشتراک گذاشته است و دریافت جایزه بهترین بازیگر زن را برای این فیلم در هشتمین جشنواره فیلم شهر تبریک گفته است. ستاره پسیانی نیز با بازنشر تصویری از این فیلم نوشته است: «خیلی ممنون از همه برای پیغام های تبریکتون. متأسفانهبه علت فیلمبرداری سریالجیران در اصفهان نتونستم در مراسم اختتامیه حضور پیدا کنم. این جایزه رو تقدیم میکنم به مردم خوب آبادان و بازماندگان فاجعهمتروپل».
آیدا پناهنده که این روزها فیلم «تی تی» را روی پرده اکران دارد تصویری از امیر اثباتی و خودش در پشت صحنه این فیلم را به اشتراک گذاشته و درباره تأثیرگذاری این طراح صحنه و لباس نوشته است: «یکی از بزرگترین اتفاقات زندگی کاری من، کار کردن و آموختن در کنار امیر اثباتی نازنین بود؛ مردی که فروتنانه و بزرگمنشانه، کولهبار تجربههای گرانقدرش را، از «طلسم» و «نرگس» و «سرزمین خورشید» و «ماهی و گربه» و... با خود آورد تا جهان ذهنی زنی غریب را با آن جان شیفتهاش جان دهد؛ نقاشیهای تیتی همه مخلوق قلم مردی است که خود را در ذهن تیتی خُله نشاند و به جای او رنگ بر کاغذ گذاشت و بعد از آن دستنوشتههای مشوش ابراهیم و سیاهچالهها و آن همه فرمول فیزیک و اخترشناسی که با چه وسواسی آموخت و به دست خود نوشت و مهندسی کرد. لباسهای تیتی، کفشهایش، اتاقش، آن رواندازِ با تصویرهای مکرر زنی که از نقاشیهای بازاری میآمد و آقای اثباتی با چه تلاشی پیدایش کرد و با چه شوق و شوری آن را روی رختخوابپیچِ گوشه اتاق تیتی انداخت. تکتک آن نقاشیها و هر گوشه آن اتاق کوچک، حاصل ساعتها تلاش و فکر و تمرکز اثباتی بود که چنین زنی چگونه فکر میکند و چگونه اتاقی باید از آن خود داشته باشد. بدون شما آقای اثباتی، تی تی هرگز وجود نمیداشت؛ هیچ تردیدی ندارم.»
هوتن شکیبا با انتشار تصویری از فیلم «ملاقات خصوصی» اولین ساخته بلند امید شمس، خبر دریافت مجوز نمایش این فیلم را بازنشر کرده است. در این فیلم به جز شکیبا، پریناز ایزدیار، ریما رامینفر، نادر فلاح، رؤیا تیموریان، سیاوش چراغیپور و.... حضور دارند.
مرضیه برومند که این روزها مجموعه عروسکی «کلیله و دمنه» را در یکی از پلتفرمهای آنلاین نمایشی در حال پخش دارد با انتشار ویدیویی از پشت صحنه این مجموعه که در حال صداگذاری یکی از عروسکهاست، نوشته: «گاهی هم مجبور میشدم سر صحنه به جای بازیگرا صدا بگم و بخونم».
ناصر فیض از اجرای ویژه برنامه طنز آنلاین با سخنرانی رشید کاکاوند، میزبانی سعید بیابانکی، داستانگویی مهرداد صدقی، اجرای موسیقی بابک رجبی و حضور اسماعیل امینی، صابر قدیمی، مهدی استاد احمد، سید شهاب جدا و خودش خبر داده است. این برنامه امروز دوشنبه 3 مرداد ساعت 19 برگزار میشود و ثبتنام در آن رایگان است.
سعید روستایی تصاویری از فیلم «خواب زمستانی» نوری بیلگه جیلان را به اشتراک گذاشته و نوشته است: ببینید. سکانس آخر خواب زمستانی. شاهکار بیبدیل «نوری بیلگه جیلان»
پژمان بازغی در استوری اینستاگرامش وقوع سیل را به مردم استان فارس تسلیت گفته است. او در استوری دیگری خبر شمارش معکوس برای آغاز بارندگیهای سیل آسا را بازنشر کرده است.
بهرام افشاری با انتشار ویدیویی از عدم تمدید نمایش «چه کسی جوجه تیغی را کشت» خبر داده است. این نمایش به کارگردانی و نویسندگی بهرام افشاری و تهیهکنندگی محمد قدس تا 8 مردادماه اجرا دارد. بهرام افشاری به همراه تینو صالحی در این نمایش ایفای نقش کردهاند.
تازههای نشر
وبگاه فروش کتاب طوطی در صفحه اینستاگرامش پرفروشهای ماه گذشته را معرفی کرده است. «هیولای رنگها» آنا یناس، «سام و حیوان خانگیاش» سانجیتا بهادرا، «شنگال» اثر کیو مکلیر، «چی بپوشم؟» پیام ابراهیمی، «من مترسکم ولی میترسم» احمد اکبرپور، «مهمانی عصرانه در جنگل» اثر آکیکو میاکوشی و... از آثار پرفروش این وبگاه در تیرماه است.
انتشارات آستان قدس رضوی،گزارشی با عنوان«ماه نشر تیر» از آثار منتشر شده خوددر تیر ماه منتشر کرده است. مـاه نشــر تیـــــر، مجموعه کتـابهایی است خواندنی با موضـوعات متنـوع در حوزه داستان و رمـان بزرگسال، کـودک و نوجـوان، ادعـیه و زیـارات که در اینمـاه از سوی این انتشارات منتشـر شده است.
آتیلا پسیانی تصویری از دخترش ستاره را در فیلم «یدو» ساخته مهدی جعفری به اشتراک گذاشته است و دریافت جایزه بهترین بازیگر زن را برای این فیلم در هشتمین جشنواره فیلم شهر تبریک گفته است. ستاره پسیانی نیز با بازنشر تصویری از این فیلم نوشته است: «خیلی ممنون از همه برای پیغام های تبریکتون. متأسفانهبه علت فیلمبرداری سریالجیران در اصفهان نتونستم در مراسم اختتامیه حضور پیدا کنم. این جایزه رو تقدیم میکنم به مردم خوب آبادان و بازماندگان فاجعهمتروپل».
آیدا پناهنده که این روزها فیلم «تی تی» را روی پرده اکران دارد تصویری از امیر اثباتی و خودش در پشت صحنه این فیلم را به اشتراک گذاشته و درباره تأثیرگذاری این طراح صحنه و لباس نوشته است: «یکی از بزرگترین اتفاقات زندگی کاری من، کار کردن و آموختن در کنار امیر اثباتی نازنین بود؛ مردی که فروتنانه و بزرگمنشانه، کولهبار تجربههای گرانقدرش را، از «طلسم» و «نرگس» و «سرزمین خورشید» و «ماهی و گربه» و... با خود آورد تا جهان ذهنی زنی غریب را با آن جان شیفتهاش جان دهد؛ نقاشیهای تیتی همه مخلوق قلم مردی است که خود را در ذهن تیتی خُله نشاند و به جای او رنگ بر کاغذ گذاشت و بعد از آن دستنوشتههای مشوش ابراهیم و سیاهچالهها و آن همه فرمول فیزیک و اخترشناسی که با چه وسواسی آموخت و به دست خود نوشت و مهندسی کرد. لباسهای تیتی، کفشهایش، اتاقش، آن رواندازِ با تصویرهای مکرر زنی که از نقاشیهای بازاری میآمد و آقای اثباتی با چه تلاشی پیدایش کرد و با چه شوق و شوری آن را روی رختخوابپیچِ گوشه اتاق تیتی انداخت. تکتک آن نقاشیها و هر گوشه آن اتاق کوچک، حاصل ساعتها تلاش و فکر و تمرکز اثباتی بود که چنین زنی چگونه فکر میکند و چگونه اتاقی باید از آن خود داشته باشد. بدون شما آقای اثباتی، تی تی هرگز وجود نمیداشت؛ هیچ تردیدی ندارم.»
هوتن شکیبا با انتشار تصویری از فیلم «ملاقات خصوصی» اولین ساخته بلند امید شمس، خبر دریافت مجوز نمایش این فیلم را بازنشر کرده است. در این فیلم به جز شکیبا، پریناز ایزدیار، ریما رامینفر، نادر فلاح، رؤیا تیموریان، سیاوش چراغیپور و.... حضور دارند.
مرضیه برومند که این روزها مجموعه عروسکی «کلیله و دمنه» را در یکی از پلتفرمهای آنلاین نمایشی در حال پخش دارد با انتشار ویدیویی از پشت صحنه این مجموعه که در حال صداگذاری یکی از عروسکهاست، نوشته: «گاهی هم مجبور میشدم سر صحنه به جای بازیگرا صدا بگم و بخونم».
ناصر فیض از اجرای ویژه برنامه طنز آنلاین با سخنرانی رشید کاکاوند، میزبانی سعید بیابانکی، داستانگویی مهرداد صدقی، اجرای موسیقی بابک رجبی و حضور اسماعیل امینی، صابر قدیمی، مهدی استاد احمد، سید شهاب جدا و خودش خبر داده است. این برنامه امروز دوشنبه 3 مرداد ساعت 19 برگزار میشود و ثبتنام در آن رایگان است.
سعید روستایی تصاویری از فیلم «خواب زمستانی» نوری بیلگه جیلان را به اشتراک گذاشته و نوشته است: ببینید. سکانس آخر خواب زمستانی. شاهکار بیبدیل «نوری بیلگه جیلان»
پژمان بازغی در استوری اینستاگرامش وقوع سیل را به مردم استان فارس تسلیت گفته است. او در استوری دیگری خبر شمارش معکوس برای آغاز بارندگیهای سیل آسا را بازنشر کرده است.
بهرام افشاری با انتشار ویدیویی از عدم تمدید نمایش «چه کسی جوجه تیغی را کشت» خبر داده است. این نمایش به کارگردانی و نویسندگی بهرام افشاری و تهیهکنندگی محمد قدس تا 8 مردادماه اجرا دارد. بهرام افشاری به همراه تینو صالحی در این نمایش ایفای نقش کردهاند.
تازههای نشر
وبگاه فروش کتاب طوطی در صفحه اینستاگرامش پرفروشهای ماه گذشته را معرفی کرده است. «هیولای رنگها» آنا یناس، «سام و حیوان خانگیاش» سانجیتا بهادرا، «شنگال» اثر کیو مکلیر، «چی بپوشم؟» پیام ابراهیمی، «من مترسکم ولی میترسم» احمد اکبرپور، «مهمانی عصرانه در جنگل» اثر آکیکو میاکوشی و... از آثار پرفروش این وبگاه در تیرماه است.
انتشارات آستان قدس رضوی،گزارشی با عنوان«ماه نشر تیر» از آثار منتشر شده خوددر تیر ماه منتشر کرده است. مـاه نشــر تیـــــر، مجموعه کتـابهایی است خواندنی با موضـوعات متنـوع در حوزه داستان و رمـان بزرگسال، کـودک و نوجـوان، ادعـیه و زیـارات که در اینمـاه از سوی این انتشارات منتشـر شده است.
روایت شخصی من از مقامات موسیقی ایرانی
حسین علیزاده:طی دوسال گذشته مشغول تدوین و انتشار کتابی تازه بودهام؛ در این کتاب روایت خودم از ردیفهای موسیقی را نوشتهام و درحال حاضر مشغول تدارک انتشار این اثر هستم.در مدت شیوع پاندمی کرونا، قطعات مختلفی ضبط کردم اما بیشتر فعالیتم متمرکز بر همین کتاب بوده است.نام این اثر «دستگاههای موسیقی ایرانی به روایت حسین علیزاده» است که تا سال آینده منتشر میشود. این نوشته کتابی دانشگاهی و مبتنی بر تجزیه و تحلیل است؛ تمام مقاماتی را که در موسیقی ایرانی است به روایت خودم ساختهام. «دستگاههای موسیقی ایرانی به روایت حسین علیزاده»، مانند رسالهای در موسیقی ایرانی است.
بخشی از گفتههای این نوازنده و استاد موسیقی سنتی در ایرنا
ضرورت تلاش هوشمند برای احیا و تداوم نمایشهای برخاسته از فرهنگملی
رضا آشفته
منتقد تئاتر
احیا و تداوم سیاه بازی یا همان ماندگاری نمایش سیاه بازی یا روحوضی که یکی از شاخصترین نمایشهای ایرانی است، میتواند یک اصل بنیادین برای حفظ فرهنگ و هنر جامعه ایرانی به شمار آید.
در دهه 40 بنابر تصمیمات نانوشتهای که در گروه هنر ملی به خواست شاهین سرکیسیان، عباس جوانمرد، علی نصیریان و بسیاری دیگر گرفته شد، به ضرورت تئاتر ایران، در تالار سنگلج توانستند سنگ بنای تئاتر ملی را بگذارند. در این بین بخشی از این تولیدات، مستقیم و غیرمستقیم دربرگیرنده توجه به سیاه بازی بود، چنانکه پیش از این موعد نیز در دهه سی، نمایش «بلبل سرگشته» به نویسندگی علی نصیریان و کارگردانی عباس جوانمرد رویکردی به نمایشهای ایرانی و بویژه سیاه بازی را بهصورت غیرمستقیم لحاظ کرده بود. هر چند بعدها خود نصیریان این مسیر را با نگارش مستقیم برخی از متون مثل بنگاه تئاترال و سیاه و مانند اینها همچنان ادامه داد و بهرام بیضایی نیز توانمندتر و اصولیتر و با نگاهی چندگانه به انواع نمایشهای ایرانی سعی بر آن داشت که نه فقط سیاه بازی، بلکه حتی تعزیه، خیمه شب بازی و بسیاری از آیینها، اساطیر و خرده نمایشهای ایرانی را به شکل مکتوب حفظ کند. شرایط ادامه این مسیر برای دیگران نیز مهیا شد چنانکه پس از انقلاب و بویژه از نیمه دوم دهه 70 هنرمندان بیشتری پیگیر این نوع متون نمایشی شدند و حتی فراتر از آن به لحاظ اجرایی نیز سعی کردند در این زمینه کوشا باشند. از جمله برخی از آثار حمید امجد، محمد رحمانیان، حسین کیانی، حسن باستانی، محمد چرمشیر، نغمه ثمینی، کوروش نریمانی و... در راستای تداوم همین راه و حرکت فرهنگی نوشته شدند که به نتایج خوبی هم در حیطه فرهنگ انجامیدند. با این حال نباید فراموش کرد که ادامه این راه به هیچ وجه نباید متوقف شود چراکه لازمه حضور ایران در تئاتر جهانی، اتکای مستقیم و غیرمستقیم آن به انواع نمایش ایرانی است. در این بین نمایش روحوضی نیز در جایگاه نوعی تئاتر کمدی میتواند بنابر شیوه و تکنیکهای منحصر بفرد و بیبدیل اش در جهان مطرح باشد. البته خود این شیوه باید به همان شکل سنتی و در عین حال در آمیزش با انواع ساختارها و شیوههای دیگر نگهداری شود و این همان هنر ناب ایرانی است که در صورت دارا بودن و تداومش میتواند هر چه زودتر ما را به تئاتر جهان پیوست کند. اگر امروز هنوز ایران جایگاهی را که باید در تئاتر جهانی نیافته، تنها دلیلش برخوردار نبودن از چنین جایگاه فرهنگی است. با آنکه همگی بر ضرورت تئاتر ملی پی بردهاند اما همچنان برخی با سنگاندازی از تداوم حرکت این قطار فرهنگی ممانعت میورزند. در حالی که با ریلگذاری درست و ایجاد زمینههای ساخت و ساز نمایشهای ایرانی در انواع مختلف و در مواجهه با دراماتورژی چندگانه ضروری است که همگی در این مسیر بکوشند. این بهترین روش ممکن برای برخورداری از نمایشهایی توانمند و باهویت است. این همان امکان لازم برای فرا رفتن از مرزهای ایرانی و ایجاد فضایی فرامرزی برای پیوست با انواع نمایشهای جهانی است. اگر ژاپن، هند، چین، اندونزی، کره جنوبی و ... توانستهاند در جهان حضور پررنگی داشته باشند، همانا بهدلیل اتکا به انواع تئاتر ملیشان بوده است. آنان در توسعه و نگهداری انواع نمایشهای خود میکوشند و از هیچ تلاشی در این زمینه چشم نمیپوشند و برای برنامهریزی و هدفگذاریهای درست و بسامان در تقویت تئاترهایشان کوشیدهاند. با این حال ما هنوز در تمنای بودن و نبودن ماندهایم و همچنان غفلتها بر دوراندیشیها و طی یک مسیر با چشمانداز دراز مدت، غالب است. این یعنی همان درجازدنی که به ناچار ما را از جهانی شدن باز میدارد.
منتقد تئاتر
احیا و تداوم سیاه بازی یا همان ماندگاری نمایش سیاه بازی یا روحوضی که یکی از شاخصترین نمایشهای ایرانی است، میتواند یک اصل بنیادین برای حفظ فرهنگ و هنر جامعه ایرانی به شمار آید.
در دهه 40 بنابر تصمیمات نانوشتهای که در گروه هنر ملی به خواست شاهین سرکیسیان، عباس جوانمرد، علی نصیریان و بسیاری دیگر گرفته شد، به ضرورت تئاتر ایران، در تالار سنگلج توانستند سنگ بنای تئاتر ملی را بگذارند. در این بین بخشی از این تولیدات، مستقیم و غیرمستقیم دربرگیرنده توجه به سیاه بازی بود، چنانکه پیش از این موعد نیز در دهه سی، نمایش «بلبل سرگشته» به نویسندگی علی نصیریان و کارگردانی عباس جوانمرد رویکردی به نمایشهای ایرانی و بویژه سیاه بازی را بهصورت غیرمستقیم لحاظ کرده بود. هر چند بعدها خود نصیریان این مسیر را با نگارش مستقیم برخی از متون مثل بنگاه تئاترال و سیاه و مانند اینها همچنان ادامه داد و بهرام بیضایی نیز توانمندتر و اصولیتر و با نگاهی چندگانه به انواع نمایشهای ایرانی سعی بر آن داشت که نه فقط سیاه بازی، بلکه حتی تعزیه، خیمه شب بازی و بسیاری از آیینها، اساطیر و خرده نمایشهای ایرانی را به شکل مکتوب حفظ کند. شرایط ادامه این مسیر برای دیگران نیز مهیا شد چنانکه پس از انقلاب و بویژه از نیمه دوم دهه 70 هنرمندان بیشتری پیگیر این نوع متون نمایشی شدند و حتی فراتر از آن به لحاظ اجرایی نیز سعی کردند در این زمینه کوشا باشند. از جمله برخی از آثار حمید امجد، محمد رحمانیان، حسین کیانی، حسن باستانی، محمد چرمشیر، نغمه ثمینی، کوروش نریمانی و... در راستای تداوم همین راه و حرکت فرهنگی نوشته شدند که به نتایج خوبی هم در حیطه فرهنگ انجامیدند. با این حال نباید فراموش کرد که ادامه این راه به هیچ وجه نباید متوقف شود چراکه لازمه حضور ایران در تئاتر جهانی، اتکای مستقیم و غیرمستقیم آن به انواع نمایش ایرانی است. در این بین نمایش روحوضی نیز در جایگاه نوعی تئاتر کمدی میتواند بنابر شیوه و تکنیکهای منحصر بفرد و بیبدیل اش در جهان مطرح باشد. البته خود این شیوه باید به همان شکل سنتی و در عین حال در آمیزش با انواع ساختارها و شیوههای دیگر نگهداری شود و این همان هنر ناب ایرانی است که در صورت دارا بودن و تداومش میتواند هر چه زودتر ما را به تئاتر جهان پیوست کند. اگر امروز هنوز ایران جایگاهی را که باید در تئاتر جهانی نیافته، تنها دلیلش برخوردار نبودن از چنین جایگاه فرهنگی است. با آنکه همگی بر ضرورت تئاتر ملی پی بردهاند اما همچنان برخی با سنگاندازی از تداوم حرکت این قطار فرهنگی ممانعت میورزند. در حالی که با ریلگذاری درست و ایجاد زمینههای ساخت و ساز نمایشهای ایرانی در انواع مختلف و در مواجهه با دراماتورژی چندگانه ضروری است که همگی در این مسیر بکوشند. این بهترین روش ممکن برای برخورداری از نمایشهایی توانمند و باهویت است. این همان امکان لازم برای فرا رفتن از مرزهای ایرانی و ایجاد فضایی فرامرزی برای پیوست با انواع نمایشهای جهانی است. اگر ژاپن، هند، چین، اندونزی، کره جنوبی و ... توانستهاند در جهان حضور پررنگی داشته باشند، همانا بهدلیل اتکا به انواع تئاتر ملیشان بوده است. آنان در توسعه و نگهداری انواع نمایشهای خود میکوشند و از هیچ تلاشی در این زمینه چشم نمیپوشند و برای برنامهریزی و هدفگذاریهای درست و بسامان در تقویت تئاترهایشان کوشیدهاند. با این حال ما هنوز در تمنای بودن و نبودن ماندهایم و همچنان غفلتها بر دوراندیشیها و طی یک مسیر با چشمانداز دراز مدت، غالب است. این یعنی همان درجازدنی که به ناچار ما را از جهانی شدن باز میدارد.
هنردرمانی شیوهای اثرگذار در دنیای پرتنش امروز
مهشید جمعهپور
عضو گروه سلامت و هنر شبکه جهانی یوسرن
میتوان با قطعیت گفت انسانی نیست که حداقل یک بار در تمام طول زندگی خود، در لحظات پر از تنش و اضطراب، پر از فراز و نشیب یا در لحظات آرام و بهیادماندنی خود، از دیدن هنر نقاش در تداعی کردن طبیعت، هنر نوازنده در به پرواز درآوردن نتهای موسیقی و هنر مجسمهساز در دمیدن در کالبد خاک لذت نبرده باشد. در سوی دیگر نیز، کودکی همه ما پر از تجربه لذت و آرامش ناشی از درک مفهوم هنر در بعد کودکانه خود، مانند رنگ پاشیدن بر بوم سفید نقاشی، جان بخشیدن به خاک بیجان، گوشمان پر از نوای لالایی و قصههای مادرانه و روحمان درگیر جان گرفتن در کالبدی دیگر بر صحنه نمایش بوده است. با نگاه به عقب و در کنار هم قرار دادن تمامی تجربههای زندگی میتوان نتیجه گرفت زندگی همه انسانها، خودآگاه و ناخودآگاه، با مفهوم هنر پیوند خورده است.
از سوی دیگر نیز، یکی از تجربههای مشترک همه ما در طول زندگی تجربه درد و رنج ناشی از بیماری و نیازمندی به درمان است که یادآور لحظات پر از غم و ناراحتی برای همه ما است.
در سالهای اخیر، قرار گرفتن واژه هنر در کنار درمان و شکل گرفتن مفهوم هنردرمانی، کمک بیشائبهای به بهبود وضعیت سلامت روانی و جسمانی افراد در سنین مختلف از کودکی تا بزرگسالی کرده است. مفهوم هنردرمانی در سادهترین تعریف، استفاده از واسط یا ابزار هنر برای ارتقا و بهبود سلامت روانی است. در این مفهوم، هنر ابزاری میشود تا جنبههای تیره و تاریک ترسها، تشویشها و اضطرابها، کمرنگ شده و افزایش میل و شور و امید به زندگی جلوهای برجستهتر بیابد.
برای اولین بار مفهوم هنردرمانی با دیدگاه «هنر برای کودکان» مطرح شد. روانشناس اتریشی در حدود سال ۱۹۰۰ اعتقاد داشت که کودکان در هنر آزادانه احساسات خود را ابراز میکنند. دو نفر از نویسندگان معاصر نیز، آلن دو باتن و جان آرمسترانگ، در کتاب شناخته شده «هنر همچون درمان»، از هفت عملکرد هنر که شامل به یاد آوردن، امید، ایجاد توازن، اندوه، خودشناسی، قدردانی و رشد است، بهعنوان راهی برای تسکین آلام روحی و جسمی و القای حس رهایی و آزادی به افراد یاد میکنند.
هنر بهعنوان ابزاری لطیف و الهامبخش و البته سرشار از اعجاب همچون دریچهای رو به زندگی، نسیمی پر از شور، نشاط و انگیزه، حیاتی دوباره را برایمان به ارمغان میآورد. فرد با هنر و بروز خلاقیت ذاتی خود میتواند افکار پریشان، نگاه متفاوت خود به زندگی، خواستههای سرکوب شده، آرزوهای غیرقابل دسترس را در شمایل یک اثر هنری ارزشمند، یک موسیقی بینظیر و... به دیگران معرفی کند و از هنر بهعنوان ابزاری برای بهبود و تقویت سلامت جسمی، عاطفی و روانی خود بهره ببرد. افراد در هنردرمانی با خلق آثار متفاوت با ابعاد ناهشیار روان خویش روبهرو شده و حس رهایی، آزادی و تخلیه روانی و جسمی گاهی چندین ساله را تجربه میکنند.
در سالهای اخیر پذیرش کارآمدی و اثرگذاری مفهوم هنر درمانی در جنبههای مختلف زندگی بیماران، مراکز درمانی را به سوی استفاده از هنر بهعنوان ابزاری شفابخش و حیاتی و با هدف کمک به بهبود سریعتر روانی و جسمانی بیماران بخصوص افراد درگیر با بیماریهای مزمن که نیازمند مراجعه چندینباره و بستری شدنهای طولانی مدت در مراکز درمانی هستند، سوق داده است.
در حال حاضر کمتر مرکز درمانی است که با ورود به آن تضاد ناشی از حس نگرانی و تشویش ذاتی مفهوم بیماری، در کنار نوای خنده و شادی کودکان در اتاق بازی یا نقاشیهای چشمنواز کودکانه در راهروهای آن، منجر به تعدیل فضای روانی مرکز درمانی نشده باشد و برای دقایقی لبخند را بر لبان بیماران نیاورده باشد.
مرکز طبی کودکان هم در کشورمان از این قاعده مستثنی نیست. گروه سلامت و هنر پس از هفت سال فعالیت در حوزه بهبود سلامت روان کودکان بیمار و در هشتمین سال فعالیت خود همچنان به مانند روزهای آغازین فعالیت پر از شور و اشتیاقی بیمانند برای ادامه دادن مسیر رؤیای دیرینهمان در جهت بهبود سلامت روان فرزندانمان، شنیدن دوباره طنین خنده کودکانمان، دیدن برق شادی در چشمانشان و زنده نگه داشتن نور امید در دلهایشان است. اگر در روزهای برگزاری مسابقات به مرکز طبی کودکان بیایید، شور و شوق بچهها از لمس حس کودکانه بازی و تفریح در یک مرکز درمانی را به وضوح مشاهده میکنید و این شور و اشتیاق به گفته تیم درمانی، خود به مثابه نیروی محرکهای برای ادامه مسیر سخت و پرپیچ و خم درمان است.
عضو گروه سلامت و هنر شبکه جهانی یوسرن
میتوان با قطعیت گفت انسانی نیست که حداقل یک بار در تمام طول زندگی خود، در لحظات پر از تنش و اضطراب، پر از فراز و نشیب یا در لحظات آرام و بهیادماندنی خود، از دیدن هنر نقاش در تداعی کردن طبیعت، هنر نوازنده در به پرواز درآوردن نتهای موسیقی و هنر مجسمهساز در دمیدن در کالبد خاک لذت نبرده باشد. در سوی دیگر نیز، کودکی همه ما پر از تجربه لذت و آرامش ناشی از درک مفهوم هنر در بعد کودکانه خود، مانند رنگ پاشیدن بر بوم سفید نقاشی، جان بخشیدن به خاک بیجان، گوشمان پر از نوای لالایی و قصههای مادرانه و روحمان درگیر جان گرفتن در کالبدی دیگر بر صحنه نمایش بوده است. با نگاه به عقب و در کنار هم قرار دادن تمامی تجربههای زندگی میتوان نتیجه گرفت زندگی همه انسانها، خودآگاه و ناخودآگاه، با مفهوم هنر پیوند خورده است.
از سوی دیگر نیز، یکی از تجربههای مشترک همه ما در طول زندگی تجربه درد و رنج ناشی از بیماری و نیازمندی به درمان است که یادآور لحظات پر از غم و ناراحتی برای همه ما است.
در سالهای اخیر، قرار گرفتن واژه هنر در کنار درمان و شکل گرفتن مفهوم هنردرمانی، کمک بیشائبهای به بهبود وضعیت سلامت روانی و جسمانی افراد در سنین مختلف از کودکی تا بزرگسالی کرده است. مفهوم هنردرمانی در سادهترین تعریف، استفاده از واسط یا ابزار هنر برای ارتقا و بهبود سلامت روانی است. در این مفهوم، هنر ابزاری میشود تا جنبههای تیره و تاریک ترسها، تشویشها و اضطرابها، کمرنگ شده و افزایش میل و شور و امید به زندگی جلوهای برجستهتر بیابد.
برای اولین بار مفهوم هنردرمانی با دیدگاه «هنر برای کودکان» مطرح شد. روانشناس اتریشی در حدود سال ۱۹۰۰ اعتقاد داشت که کودکان در هنر آزادانه احساسات خود را ابراز میکنند. دو نفر از نویسندگان معاصر نیز، آلن دو باتن و جان آرمسترانگ، در کتاب شناخته شده «هنر همچون درمان»، از هفت عملکرد هنر که شامل به یاد آوردن، امید، ایجاد توازن، اندوه، خودشناسی، قدردانی و رشد است، بهعنوان راهی برای تسکین آلام روحی و جسمی و القای حس رهایی و آزادی به افراد یاد میکنند.
هنر بهعنوان ابزاری لطیف و الهامبخش و البته سرشار از اعجاب همچون دریچهای رو به زندگی، نسیمی پر از شور، نشاط و انگیزه، حیاتی دوباره را برایمان به ارمغان میآورد. فرد با هنر و بروز خلاقیت ذاتی خود میتواند افکار پریشان، نگاه متفاوت خود به زندگی، خواستههای سرکوب شده، آرزوهای غیرقابل دسترس را در شمایل یک اثر هنری ارزشمند، یک موسیقی بینظیر و... به دیگران معرفی کند و از هنر بهعنوان ابزاری برای بهبود و تقویت سلامت جسمی، عاطفی و روانی خود بهره ببرد. افراد در هنردرمانی با خلق آثار متفاوت با ابعاد ناهشیار روان خویش روبهرو شده و حس رهایی، آزادی و تخلیه روانی و جسمی گاهی چندین ساله را تجربه میکنند.
در سالهای اخیر پذیرش کارآمدی و اثرگذاری مفهوم هنر درمانی در جنبههای مختلف زندگی بیماران، مراکز درمانی را به سوی استفاده از هنر بهعنوان ابزاری شفابخش و حیاتی و با هدف کمک به بهبود سریعتر روانی و جسمانی بیماران بخصوص افراد درگیر با بیماریهای مزمن که نیازمند مراجعه چندینباره و بستری شدنهای طولانی مدت در مراکز درمانی هستند، سوق داده است.
در حال حاضر کمتر مرکز درمانی است که با ورود به آن تضاد ناشی از حس نگرانی و تشویش ذاتی مفهوم بیماری، در کنار نوای خنده و شادی کودکان در اتاق بازی یا نقاشیهای چشمنواز کودکانه در راهروهای آن، منجر به تعدیل فضای روانی مرکز درمانی نشده باشد و برای دقایقی لبخند را بر لبان بیماران نیاورده باشد.
مرکز طبی کودکان هم در کشورمان از این قاعده مستثنی نیست. گروه سلامت و هنر پس از هفت سال فعالیت در حوزه بهبود سلامت روان کودکان بیمار و در هشتمین سال فعالیت خود همچنان به مانند روزهای آغازین فعالیت پر از شور و اشتیاقی بیمانند برای ادامه دادن مسیر رؤیای دیرینهمان در جهت بهبود سلامت روان فرزندانمان، شنیدن دوباره طنین خنده کودکانمان، دیدن برق شادی در چشمانشان و زنده نگه داشتن نور امید در دلهایشان است. اگر در روزهای برگزاری مسابقات به مرکز طبی کودکان بیایید، شور و شوق بچهها از لمس حس کودکانه بازی و تفریح در یک مرکز درمانی را به وضوح مشاهده میکنید و این شور و اشتیاق به گفته تیم درمانی، خود به مثابه نیروی محرکهای برای ادامه مسیر سخت و پرپیچ و خم درمان است.
مبدأ تاریخ سینمای مدرن
حمید ناصریمقدم
فیلمساز
یادم میآید اولین فیلمنامهای که در زندگی خواندم، «ماجرا»ی آنتونیونی بود. تصورش سخت است، کسی که هیچ فیلمنامهای نخوانده با متنی وارد این قالب نوشتاری شود که منتقدان زمان خودش هم در موضعگیری و واکنش خود به فیلم مشکل داشتند. یعنی داستان آنطور نبود که تا آن موقع فهمیده بودم، کلاسیک نبود. توی شهرستان دری به تخته خورده و فیلمنامهای به دست من رسیده بود. یکی از شخصیتهای اصلی گم میشود بعد نویسنده بیخیال پیگیری او میشود. بعد یک ماجرای عاشقانه را پیش میکشد. آدم با خودش فکر میکند: خب قرار است بالاخره بیفتیم داخل ماجرا. ولی خبر نداری که ماجرا شروع شده و تو داخل آن هستی و در حقیقت داری غرق میشوی. اگر قرار بود ناامید شوم همان موقع وقتش بود، چون طرف همان ماجرای عاشقانه را هم بیخیال میشود. بعدها که چهار تا کتاب خواندیم و فیلم دیدیم و گپ زدیم، فهمیدیم این یعنی متن مدرن. در سینما شد: فیلمنامه مدرن و فیلم ماجرا، تاریخ سینما را به دو قسمت قبل و بعد از خودش تقسیم کرد. حالا اگر این جمله آخر خیلی کلیشهای باشد اما در اینکه فیلم ماجرا مبدأ تاریخ سینمای مدرن محسوب میشود، اتفاق نظر وجود دارد. مدتی بعد از خواندن فیلمنامه، فیلم را دیدم و به مفهوم انطباق فرم و محتوا پی بردم. آنتونیونی در کارگردانی هم کارهایی کرده بود که در سینمای کلاسیک نه تنها نمیدیدیم بلکه منکر و منحوس و حرام بودند. کادرهایی که نقاط طلایی را رعایت نمیکنند، نامتعارفاند و شخصیتها به گوشهها پرتاب شدهاند. میزانسنهایی که به نقاط چرخش در فیلمنامه بیتوجه هستند و دقیقاً آن موقع که نباید، زاویه دوربین عوض میشود. نگاه شخصیتها طوری است که نگاه مخاطب را به بیرون کادر منتهی میکند. پشت به هم و عمود به هم میایستند. در سینمای کلاسیک که نداریم اینها را. بله نداریم چون قرار نیست داستانی سرراست داشته باشیم. قرار نیست روایتی سرراست داشته باشیم. حرف مؤلف هم چیز دیگری است، از جنس دیگری؛ گاهی تعبیر میکنیم به روشنفکری. اما حالا به نظرم دیگر خیلی روشنفکری و دور نیست. عدم ارتباط، از خود بیگانگی، بیمعنایی، بیهودگی، پریشانی، تنهایی، جستوجوی معنا و... مفاهیمی هستند که مردم عادی هم آن را درک میکنند. آنتونیونی بعداً این مسیر را در فیلمهای دیگرش نیز پی گرفت. در «شب»، «کسوف»، «صحرای سرخ»، «آگراندیسمان»، «حرفه: خبرنگار» و... و طبیعی است که وسعت تأثیرگذاری او گسترده شده و بیشتر هم شد، اما شاید مهمترین فیلمسازی که از او تأثیر گرفته و او را بسیار ستایش میکند «ویم وندرس» باشد و شاهکار ماندگارش: «پاریس، تگزاس» ماجرا در بسیاری از لیستهای نظرسنجی حاضر است و معمولاً جزو همان دهتای اول. فیلمی که تهیهکننده اولیه و عدهای از عوامل، پروژه را رها کردند و بقیه با سختی ادامه دادند تا تهیهکننده جدید به کار بپیوندد. بازیگران با آقای کارگردان ماندند و مهمترینشان، مونیکا ویتی که در فیلمهای بعدی آنتونیونی نیز یار او باقی ماند. الهه محبوب آنتونیونی که همکاریاش با استاد را با ماجرا آغاز کرد، ستاره سینما شد و مهمترین ستاره سینمای مدرن. فیلم را در کن هو کردند اما فیلم جای خودش را باز کرده بود. خودش را در کنار همشهری کین نشاند و چیزهای زیادی به زبان سینما اضافه کرد.
فیلمساز
یادم میآید اولین فیلمنامهای که در زندگی خواندم، «ماجرا»ی آنتونیونی بود. تصورش سخت است، کسی که هیچ فیلمنامهای نخوانده با متنی وارد این قالب نوشتاری شود که منتقدان زمان خودش هم در موضعگیری و واکنش خود به فیلم مشکل داشتند. یعنی داستان آنطور نبود که تا آن موقع فهمیده بودم، کلاسیک نبود. توی شهرستان دری به تخته خورده و فیلمنامهای به دست من رسیده بود. یکی از شخصیتهای اصلی گم میشود بعد نویسنده بیخیال پیگیری او میشود. بعد یک ماجرای عاشقانه را پیش میکشد. آدم با خودش فکر میکند: خب قرار است بالاخره بیفتیم داخل ماجرا. ولی خبر نداری که ماجرا شروع شده و تو داخل آن هستی و در حقیقت داری غرق میشوی. اگر قرار بود ناامید شوم همان موقع وقتش بود، چون طرف همان ماجرای عاشقانه را هم بیخیال میشود. بعدها که چهار تا کتاب خواندیم و فیلم دیدیم و گپ زدیم، فهمیدیم این یعنی متن مدرن. در سینما شد: فیلمنامه مدرن و فیلم ماجرا، تاریخ سینما را به دو قسمت قبل و بعد از خودش تقسیم کرد. حالا اگر این جمله آخر خیلی کلیشهای باشد اما در اینکه فیلم ماجرا مبدأ تاریخ سینمای مدرن محسوب میشود، اتفاق نظر وجود دارد. مدتی بعد از خواندن فیلمنامه، فیلم را دیدم و به مفهوم انطباق فرم و محتوا پی بردم. آنتونیونی در کارگردانی هم کارهایی کرده بود که در سینمای کلاسیک نه تنها نمیدیدیم بلکه منکر و منحوس و حرام بودند. کادرهایی که نقاط طلایی را رعایت نمیکنند، نامتعارفاند و شخصیتها به گوشهها پرتاب شدهاند. میزانسنهایی که به نقاط چرخش در فیلمنامه بیتوجه هستند و دقیقاً آن موقع که نباید، زاویه دوربین عوض میشود. نگاه شخصیتها طوری است که نگاه مخاطب را به بیرون کادر منتهی میکند. پشت به هم و عمود به هم میایستند. در سینمای کلاسیک که نداریم اینها را. بله نداریم چون قرار نیست داستانی سرراست داشته باشیم. قرار نیست روایتی سرراست داشته باشیم. حرف مؤلف هم چیز دیگری است، از جنس دیگری؛ گاهی تعبیر میکنیم به روشنفکری. اما حالا به نظرم دیگر خیلی روشنفکری و دور نیست. عدم ارتباط، از خود بیگانگی، بیمعنایی، بیهودگی، پریشانی، تنهایی، جستوجوی معنا و... مفاهیمی هستند که مردم عادی هم آن را درک میکنند. آنتونیونی بعداً این مسیر را در فیلمهای دیگرش نیز پی گرفت. در «شب»، «کسوف»، «صحرای سرخ»، «آگراندیسمان»، «حرفه: خبرنگار» و... و طبیعی است که وسعت تأثیرگذاری او گسترده شده و بیشتر هم شد، اما شاید مهمترین فیلمسازی که از او تأثیر گرفته و او را بسیار ستایش میکند «ویم وندرس» باشد و شاهکار ماندگارش: «پاریس، تگزاس» ماجرا در بسیاری از لیستهای نظرسنجی حاضر است و معمولاً جزو همان دهتای اول. فیلمی که تهیهکننده اولیه و عدهای از عوامل، پروژه را رها کردند و بقیه با سختی ادامه دادند تا تهیهکننده جدید به کار بپیوندد. بازیگران با آقای کارگردان ماندند و مهمترینشان، مونیکا ویتی که در فیلمهای بعدی آنتونیونی نیز یار او باقی ماند. الهه محبوب آنتونیونی که همکاریاش با استاد را با ماجرا آغاز کرد، ستاره سینما شد و مهمترین ستاره سینمای مدرن. فیلم را در کن هو کردند اما فیلم جای خودش را باز کرده بود. خودش را در کنار همشهری کین نشاند و چیزهای زیادی به زبان سینما اضافه کرد.
درمان بیماریِ روزمرگی
رامتین ایمانی نوبر
روانشناس
یکـــــــــــــــــــی از بزرگترین چالشهای انسان در سایه روشنهای زندگی، گلاویز شدن با بیماری روزمرگی است. در جنگیدن با ملال و مرارت و تکرار مکررات، در سرسپردگی به طنین سازی که دیگر گوشنواز نیست، در خیره ماندن به منظرهای که دیگر چشمنواز نیست، در لمیدن بر روی تخت زهوار در رفته کلبه درون و دویدن هراسناک در سیاه بیشه دنیای بیرون. آن هم برای بقا، نه برای زیستن. نه برای کشف حقیقتی که انسان را میتواند از تمام آن مرارت و ملالها نجات دهد. بنابراین او در گوشهای بیواره و آواره به دنبال درمان بیماریای میگردد که دچارش شده، تا از آن رها گردد. از این رو، مرهم بیماری روزمرگی، با الهام از مرهم جاودانی مانند کتاب که لازمه درمان تمام بیماریها است، نگریستن به زندگی و سایه روشنهایش، با چشمهایی جدید است. به آن چیزهایی که میتوانستند دیدنی باشند، اما نادیدنی شدهاند. به اینکه انسان آگاه شود از اینکه ناآگاه است. بنابراین چنین نگرشی میتواند از پرداختن به سادهترین مضامین آغاز شود. مثل نگریستن به یک گُل تا گشتن در مضامین اسرارآمیزی که میتواند لامپ خرد را در سقف خانه تاریک ذهن روشن کند. در واقع هر پاسخ و کشف تازهای، مانند تکههای پازلی است که یافتن تک تک شان به تکمیل پازل کمک میکند. به عبارتی دیگر، نگریستن به یک گُل از منظری دیگر، میتواند واکاوی یکایک عواملی باشد که به آن ماهیت و زندگانی داده اند. مثل نور خورشید که عاملی حیاتی برای گل است. از این رو میتوان پرسید: چرا گل به خورشید نیازمند است؟ انسان نیز همین طور، چرا؟ اصلاً خورشید کجاست؟ اگر به جای شرق از غرب طلوع میکرد چه میشد؟ اگر یک میلیمتر از زمین نزدیکتر یا دورتر بود چه اتفاقی رخ میداد؟ و به همین صورت هزار و یک چرا و اما و اگر و مگر و پرسشهای دیگر. در واقع هر کدام از این پرسشها میتواند به طور زنجیروار و از پلی به پل دیگر، انسان را وارد قلمرو جدیدی کند که علاوه بر غرابت، قرابت با سایر مضامین نیز دارد تا دریچه تازهای را به هزارتوی نگاه وی به خویش و پیرامونش بگشاید. درنتیجه، دستاوردی که برای او به ارمغان خواهد آورد، نجات یافتن از بیماری روزمرگی و قرار گرفتن در مسیر جست وجوی حقیقت است، آنچه که نیچه در «زایش تراژدی» در ستایش اش نوشت: «جست وجوی حقیقت از خود آن ارزشمندتر است.» سپس کاتالیزوری که به این مرهم وقار میدهد، عشق ورزیدن به زیبایی یا همان هنر میباشد که مالامال از طراوت، لطافت و ملاحت است. حتی زمانهایی که پژواکی از تراژدی است، باز هم وسیلهای برای گذر از همان تراژدی است! پارادوکسی نامتعارف که ویژگی شگفت انگیزش است. درواقع هنر با قدرت یگانهاش میتواند انسان را تا کرانههای نامتناهی مخیلهاش که هیچ حد و مرزی ندارد، رهسپار کند تا او از دمیدن نسیم تازگی بر ریه جانش، از تتمه داشتههایش که در زندگی مشقتزا برایش باقی مانده، لذت ببرد. از این رو آنچه در گذر زمان برای آدمی هویداتر میگردد، پی بردن به این واقعیت است که نگریستن حقیقت، ریشه در سیرت دارد تا در صورت. همان طور که آنتوان دوسنت اگزوپری از زبان روباه در «شازده کوچولو» نوشت: «بدان که جز با چشم دل نمیتوان خوب دید. آنچه اصل است از دیده پنهان است.» بنابراین میتوان گفت، آنچه در بیرون دیده میشود، طنین آن چیزی است که ابتدا از درون مشاهده میگردد. با این تفاصیل، چنین شخصی دیگر نه تنها منفعل و ناظرِ منظره، بلکه میتواند فاعل و جزئی از آن منظره باشد، تا از مرارت و ملالت بیماری روزمرگیها و گوشخراشی و چشم خراشیهایش رها شود، تا دیگر آن تماشاگری نباشد که ریلکه در ادامه مرثیهاش نوشت: «و ما: تماشاگرها، همیشه ناظرِ این منظرهایم و هیچ گاه جزئی از منظره نیستیم!»
روانشناس
یکـــــــــــــــــــی از بزرگترین چالشهای انسان در سایه روشنهای زندگی، گلاویز شدن با بیماری روزمرگی است. در جنگیدن با ملال و مرارت و تکرار مکررات، در سرسپردگی به طنین سازی که دیگر گوشنواز نیست، در خیره ماندن به منظرهای که دیگر چشمنواز نیست، در لمیدن بر روی تخت زهوار در رفته کلبه درون و دویدن هراسناک در سیاه بیشه دنیای بیرون. آن هم برای بقا، نه برای زیستن. نه برای کشف حقیقتی که انسان را میتواند از تمام آن مرارت و ملالها نجات دهد. بنابراین او در گوشهای بیواره و آواره به دنبال درمان بیماریای میگردد که دچارش شده، تا از آن رها گردد. از این رو، مرهم بیماری روزمرگی، با الهام از مرهم جاودانی مانند کتاب که لازمه درمان تمام بیماریها است، نگریستن به زندگی و سایه روشنهایش، با چشمهایی جدید است. به آن چیزهایی که میتوانستند دیدنی باشند، اما نادیدنی شدهاند. به اینکه انسان آگاه شود از اینکه ناآگاه است. بنابراین چنین نگرشی میتواند از پرداختن به سادهترین مضامین آغاز شود. مثل نگریستن به یک گُل تا گشتن در مضامین اسرارآمیزی که میتواند لامپ خرد را در سقف خانه تاریک ذهن روشن کند. در واقع هر پاسخ و کشف تازهای، مانند تکههای پازلی است که یافتن تک تک شان به تکمیل پازل کمک میکند. به عبارتی دیگر، نگریستن به یک گُل از منظری دیگر، میتواند واکاوی یکایک عواملی باشد که به آن ماهیت و زندگانی داده اند. مثل نور خورشید که عاملی حیاتی برای گل است. از این رو میتوان پرسید: چرا گل به خورشید نیازمند است؟ انسان نیز همین طور، چرا؟ اصلاً خورشید کجاست؟ اگر به جای شرق از غرب طلوع میکرد چه میشد؟ اگر یک میلیمتر از زمین نزدیکتر یا دورتر بود چه اتفاقی رخ میداد؟ و به همین صورت هزار و یک چرا و اما و اگر و مگر و پرسشهای دیگر. در واقع هر کدام از این پرسشها میتواند به طور زنجیروار و از پلی به پل دیگر، انسان را وارد قلمرو جدیدی کند که علاوه بر غرابت، قرابت با سایر مضامین نیز دارد تا دریچه تازهای را به هزارتوی نگاه وی به خویش و پیرامونش بگشاید. درنتیجه، دستاوردی که برای او به ارمغان خواهد آورد، نجات یافتن از بیماری روزمرگی و قرار گرفتن در مسیر جست وجوی حقیقت است، آنچه که نیچه در «زایش تراژدی» در ستایش اش نوشت: «جست وجوی حقیقت از خود آن ارزشمندتر است.» سپس کاتالیزوری که به این مرهم وقار میدهد، عشق ورزیدن به زیبایی یا همان هنر میباشد که مالامال از طراوت، لطافت و ملاحت است. حتی زمانهایی که پژواکی از تراژدی است، باز هم وسیلهای برای گذر از همان تراژدی است! پارادوکسی نامتعارف که ویژگی شگفت انگیزش است. درواقع هنر با قدرت یگانهاش میتواند انسان را تا کرانههای نامتناهی مخیلهاش که هیچ حد و مرزی ندارد، رهسپار کند تا او از دمیدن نسیم تازگی بر ریه جانش، از تتمه داشتههایش که در زندگی مشقتزا برایش باقی مانده، لذت ببرد. از این رو آنچه در گذر زمان برای آدمی هویداتر میگردد، پی بردن به این واقعیت است که نگریستن حقیقت، ریشه در سیرت دارد تا در صورت. همان طور که آنتوان دوسنت اگزوپری از زبان روباه در «شازده کوچولو» نوشت: «بدان که جز با چشم دل نمیتوان خوب دید. آنچه اصل است از دیده پنهان است.» بنابراین میتوان گفت، آنچه در بیرون دیده میشود، طنین آن چیزی است که ابتدا از درون مشاهده میگردد. با این تفاصیل، چنین شخصی دیگر نه تنها منفعل و ناظرِ منظره، بلکه میتواند فاعل و جزئی از آن منظره باشد، تا از مرارت و ملالت بیماری روزمرگیها و گوشخراشی و چشم خراشیهایش رها شود، تا دیگر آن تماشاگری نباشد که ریلکه در ادامه مرثیهاش نوشت: «و ما: تماشاگرها، همیشه ناظرِ این منظرهایم و هیچ گاه جزئی از منظره نیستیم!»
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
هنرمندان در فضای مجازی
-
روایت شخصی من از مقامات موسیقی ایرانی
-
ضرورت تلاش هوشمند برای احیا و تداوم نمایشهای برخاسته از فرهنگملی
-
هنردرمانی شیوهای اثرگذار در دنیای پرتنش امروز
-
مبدأ تاریخ سینمای مدرن
-
درمان بیماریِ روزمرگی
-
عکس نوشت
اخبارایران آنلاین