آرامبخش بستـــــــه
بستــــه حمایـــتی مستـــأجران شامل چه چیزهای دیگری است؟
فروغ زال
تب و تاب بالای ودیعه و اجارهبهای ناجوانمردانهای که تن و کمر مستأجران را به جای مستکبران به لرزه درآورده، باعث شد تا بستهای با عنوان «بسته حمایتی مستأجران» صادر شود. این بسته حمایتی مواردی دارد که رسانهای نشدهاند تا یک وقت «صف» تشکیل نشود.
یک- مالیات بر خانههای خالی
با این قانون قرار بود مالکان بیتربیتی که خانههایشان را وارد عرصه رهن و اجاره نکردهاند، متنبه شوند اما نشدند و اثرگذاری این قانون برکاهش هزینه اجارهبهای مسکن، مانند مالیدن نرم کننده مو بر تیغهای خارپشت بود. اگرچه این قانون نتوانست التیامی بر درد مستأجران باشد اما در بسته حمایتی دولت، «جعبه 12 تایی دمنوش بابونه» برای مستأجران پیشنهاد شدهاست.
دو- تمدید خودکار قراردادها بین 20 تا 25 درصد
درست است که چارهای برای کسانی که باید به خانه جدیدی نقل مکان کنند یا مالکشان بلد بوده و گفته خودم میخواهم ساکن شوم و باید خالی کنید قید نشده، اما بهدلیل بالا گرفتن نزاع و احتمال بروز صدمات روانی، در بسته حمایتی مستأجران، «یک بطری یک لیتری عرق دو آتیشه گل گاوزبان» قرار گرفته است.
سه- وام ودیعه مسکن
طبق آمار خبرگزاریها تا الان که آخرین روز خرداد باشد، فقط 46 سرپرست خانواده توانستهاند این وام را دریافت کنند.
برای سایر کسانی که نتوانستهاند وام را دریافت کنند یا بعداً برای بازپرداختش دوباره باید وام بگیرند نیز در این بسته حمایتی بروشور آموزشی «10 راه کاهش استرس و عصبانیت» به تعداد محدود تهیه شده. از جمله راههای پیشنهادی در این بروشور به خوردن انبه، عسل، نفس عمیق، آب یخ و شمردن معکوس اعداد اشاره
شده است.
همچنین یک سامانه برای ثبتنام و دریافت این بسته که شامل «جعبه 6 تایی دمنوش بابونه و عرق دوآتیشه گل گاوزبان و بروشور آموزشی راههای آرامبخش» است، طراحی شده که بهزودی در دسترس کاربران قرار میگیرد. نام کاربری ورود به این سامانه نیز کد ملی سرپرست خانوار است.
سرپرستان خانوار میتوانند هزینه تهیه این بسته را از یارانه اضافی و باقی مانده هر ماه خانواده تهیه کنند.
در ادامه این طرح حمایتی ذکر شده همه مستأجران بیمه هستند اما برای احتیاط، خود را بیمه عمر هم بکنند.
ذکر پمپ الفضولات مایک پمپئو
امین شفیعی
آن دامپر مِن کل دامپ، آن بازوی راست دونالد ترامپ، آن بقرات را دوشان، آن همواره محکم و قرص چون قرص جوشان آن یگانه نام نامسجع چون ویدیو، گُندةالوزراء مایک پمپئو (کنسِل اِشکمه)
با یاران خواص جمهوری طلب در حلقه ذکر اندر بودی و کله و مچ و را بغلی بگیر گویان چرخاندی و بوش که مراد ایشان بودی این ذکر زیر لب خواندی که افغان بگیر افغان بگیر و به آن کرامت که افغانستان بگرفتند به ذکر در عراق بگیر عراق بگیر فرمودند و چون عراق بگرفتند به ذکر ایران بگیر ایران بگیر اندر شدند لیک کلمات را کرامتی نیفتادی و بوش را زین سبب خیط المرادین خواندندی.
پس مراد دیگرش درافتاد بولتون نام که سرّ پیشگویی خویش عیان ساخت بر وی که گفت ایران چهلمین سالگرد خویش نتوان دید! لیک چون ایران چهلمین سالگرد بدید، گیم آور شد و خود دگر هیچ ندید.
شبی در تعزیت مرادین خویش نشسته و خرقه ۷ ایکس لارج بر قامت خود بسته که ناگهان سروشی به تهنیتش فرود آمد و از گنج اوراد، وردی به گوش او نیوشاند که هیچ پیک موتوری را بسیط آن مقدور نه! پس ایشان امر کرد سفارت به قدس برند تا اورشلیم پایتخت و برجام پاره کنند تا خیال از موشک و منطقه ایران تخت و سردارشان را شبانه زنند تا معاملت قرن به حجله بخت اندر گردند. چون برق کرامت از آستین وزارتش برون جست تِپ تِپی کرد و خاموش شد. پس پایتختش را به رسمیت نشناختند الا لائوس و میکرونزی و موشک و منطقه نگرفت جز گلوبال و هاوک و عین الاسدش که برفت و از معاملت قرن لایکی نصیبش ماند.پس همین که جنگ نشد را شکری بگفت و دانست که سگ نفس، پاچه سلوک را پاره پوره ساخته و زار بگریست و باقیت عمر به لانه موشان نشست و خویشتن خویش از چشم خلق بالاخص منتقمین پنهان ساخت و مریدان را فرمود بکوشید یا جامه رجوی و مصی بپوشید!
گویند سر از جیب مراقبت برون آورد جیب مراقبت سخت برایش گشاد شده بود و خرقه ۷ ایکس لارج بر تنش زار همی زد. مریدان براندازش پرسیدند تو را این کاهش وزن از چه روی در افتادفت رژیم گرفتم! گفتند چه رژیمی؟ گفت: رژیم جمهوری اسلامی!
سر به سر سعدی
من آنم، که عاشق مرغ بریانم
محمد اسدی
اصل حکایت
یکی را از بزرگان به محفلی اندر همی ستودند و در اوصاف جمیلش مبالغه میکردند.
سر برآورد و گفت: من آنم که من دانم.
تندیس تواضع
یکی را از بزرگان به محفلی اندر همی ستودند و در اوصاف جمیلش مبالغه میکردند.
سر برآورد و گفت: تازه روزه هم هستم.
بزرگ بعدی
یکی را از بزرگان به محفلی اندر همی ستودند و در اوصاف جمیلش مبالغه میکردند.
بزرگ دیگری سربرآورد و گفت: پس من چی؟
نه تا این حد!
یکی را از بزرگان به محفلی اندر همی ستودند و در اوصاف جمیلش مبالغه میکردند.
سر بر آورد و گفت: حال که چنین است، یارانه این ماهتان را به من بسپارید.
جمله گفتند: اوه اوه غذایمان روی بار است.
و گریختند.
بزرگ بیاعصاب
یکی را از بزرگان به محفلی اندر همی ستودند که زبان حیوانات داند و با 17 گونه از آنان مصاحبت کند.
سر برآورد و گفت: با احتساب شما زبان نفهمها میشود 18 گونه.
چه سری، چه دمی، عجب پایی
یکی را از بزرگان به محفلی اندر همی ستودند و در اوصاف جمیلش مبالغه میکردند.
قالب پنیر را زیر جامه برد و گفت: این کلکها قدیمی شده است.
چه خبرتونه؟
یکی را از بزرگان به محفلی اندر همی ستودند و در اوصاف جمیلش مبالغه میکردند.
سر برآورد و گفت:هاله نور هم دارم.
عزیزم کجایی؟ دقیقاً کجایی؟
یکی را از بزرگان به محفلی اندر همی ستودند که وی با درهمی، کسب و کاری راه بیندازد. جمله یاران خزان گردیدند و برگهایشان ریخت.
سر برآورد و گفت: حق دارید تعجب کنید؛ چون آموزش ندیدهاید.
قدر گاو بچه شیرده!
یکی را از بزرگان به محفلی اندر همی ستودند که هیچ طعام مینخورد و آن را به دیگران بخشد.
سر برآورد و گفت: من آنم که عاشق مرغ بریانم.
و آن چنان خورد که فیالجمله نماند از سایر خوراکی، طعامی که نخورد و خورشتی که نبرد.
زیاد نه، بسیار زیاد!
یکی را از نامزدها به محفلی اندر همی ستودند و در تعداد آرایش مبالغه میکردند که وی فرزند فلان دیار است و داماد بهمان آبادی.
سر برآورد و گفت: ناموساً پس اینجانب برنده قطعی انتخابات با نسبت آرای بسیار زیاد میباشم و انصاف از این مالیخولیا چندان فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند و ستون ما نیز تمام گشت!
فـــــــال هفته
زبالهها را سر ساعت بیرون بگذارید دیگر!
محدثه مطهری
فروردین: این هفته خود را ثروتمندترین ایرانی بدانید. در این هفته یک نفر اشتباهی پولی را به حساب شما واریز میکند که پول کمی هم نیست. ولی به نظرم دست به آن نزنید، چون طرف ریال به ریالش را از ته حلق حسابتان بیرون میکشد. مثل یک آدم شریف خودتان ببرید پس بدهید بلکه یک مشتلقی
هم بگیرید.
اردیبهشت: پولهایتان را جمع کنید! کنسرت خواننده محبوبتان نزدیک است؛ تقریباً سه ماه دیگر، بعد از محرم و صفر! شاید از نظر شما خیلی هم نزدیک نباشد ولی با این قیمت بلیت کنسرت، اگر از الان پولهایتان را جمع کنید، روز قبل از خرید هم یک مقدار دستی قرض بگیرید، میتوانید بلیت تهیه کنید.
خرداد: این هفته خیلی سرتان خلوت است تازه کفشتان هم پاره میشود! حالا کفش با قیمت مناسب از کجا گیر بیاورید؟ آقا من هم موافقم؛ بیایید دمپایی پلاستیکی پوشیدن را مد کنیم. مثلاً الان که تابستان است از این سوراخسوراخدارها بپوشیم.
تیر: یک اتفاق نادر! قرار است گوش شیطان کر این هفته پنج صفحه کتاب بخوانید! فکر کنم اتفاقی و از پیش تعیین نشده باشد. به نظرم فرصت را غنیمت شمرده و از چهل و هشت زاویه از کتاب، کتاب و ماگ قهوه، کتاب و هندزفری، کتاب و گلدان کاکتوس و... عکس بگیرید و در صفحه خود منتشر کنید. امید است ملت بفهمند صفحه چه فرهیختهای را دنبال میکنند!
مرداد: این هفته به آرایشگاه بروید. آرایشگرتان خبر خوبی شنیده، کیفش کوک است. موهایتان را خیلی تمیز اصلاح و رنگ میکند، دقیقاً عین همان چیزی که میخواهید.
شهریور: چه هفته زیبایی! ماشین را میبرید کارواش، ولی نه باران میآید نه کفترهای مازیار، پسر همسایهتان، ماشین را مورد عنایت قرار میدهند. البته اینکه روی ماشین روکش میکشید هم بیتأثیر نیست.
مهر: فکر کنم این هفته دیگر کتاب کتابخانه را ببرید پس بدهید. یعنی خواهش میکنم ببرید پس بدهید. اگر کتابهایی که از کتابخانه امانت دستتان مانده را پس بدهید، یقیناً فرهنگ و آگاهی این کشور یک تکان اساسی میخورد!
آبان: این هفته نان تان در روغن است. کارمند بانک به خاطر نقص در مدارک مربوط به وام ۵میلیونیتان به شما غر نمیزند و یکجوری رفع و رجوعش میکند و خلاصه پولدار میشوید.
آذر: این هفته یکی از گلدانهایتان خشک میشود. نه نشانه نگونبختی است نه شومی؛ یک تکانی به خودتان بدهید به گلدانهای زبانبستهتان آب بدهید. از آن پتوس ابلق هم یک قلمه به من بدهید تا خدا شما را ببخشد.
دی: این هفته کانون خانوادهتان خیلی گرم میشود. تو رو خدا بیخیال قبض آب و برق شوید، بگذارید کولر را روشن کنند. گرمهههه!
بهمن: این هفته اگر رفتگر محل در خانهتان را زد، نه ماهانه میخواهد نه عیدی! میخواهد فحش تان بدهد. آقا خب زبالهها را سر ساعت بیرون بگذارید دیگر!
اسفند: دمای هوا این هفته افزایش ناجوانمردانهای خواهد داشت و اذیت تان میکند. البته همهمان را اذیت میکند ولی باشد، شما را بیشتر. اگر گفتید این هفته در این هوای گرم و دلپذیر چه میچسبد؟ نه خیر، منظورم چای نیست، هی همهتان همین را میگویید. هندوانه میچسبد، بستنی میچسبد، البته از این ارزانهایش!
مروری بر مطبوعات طنز قدیمی ایران
تکرار اجارهبها
بهزاد توفیقفر
برخلاف تصور همه مردم و من، اختلاف طبقاتی، ربطی به ساختمان و طبقات آن ندارد و مسألهای اجتماعی - اقتصادی - فرهنگی - سیاسی - هنری - تاریخی - علمی است! یعنی یک جورهایی به همهچیز ربط دارد غیر از ساختمان و طبقات آن. مثلاً همین کاریکاتور زیر را که از هفتهنامه توفیق، 31 خرداد 1341 انتخاب شده است، ببینید. درست است که توی آن دو تا ساختمان (یا یک ساختمان و یک چیزی شبیه ساختمان) وجود دارد، اما در واقع دارد اختلاف طبقاتی را نشان میدهد و نظرش این است که در هر دوصورت، کلاه یک یا چند نفر از سرشان اُفتاده یا از سرشان برداشته شده یا کلاهشان پَسِ معرکه است. عیناً همان وضعیت، الان برای مستأجرها - فقط برای مستأجرها- تکرار تاریخ شده است و هی هم دارد تکرار تاریختر میشود. و این تکرار، نتیجه یک تکرار است که قبلاً تکرار شده و حالا برخی صاحبخانههای نامرد، دارند آن را تکرار میکنند و این داستان، همچنان تکرار میشود.