تبیینی بر بیانات رهبر معظم انقلاب در سالگرد ارتحال امام (ره)
اقتدار مردم پایه راز تداوم نظام اسلامی
محمد جلیلی
دانشجوی دکترای علوم سیاسی
با برگزاری سیوسومین سخنرانی مقام معظم رهبری در سالروز رحلت امامخمینی(ره) بنیانگذار انقلاب اسلامی، جمعی از منتقدین، اشکالاتی را علیه برخی مواضع استراتژیک ایشان وارد ساختند که اولاً نشانگر تأثیر بسزای این سخنان با گذشت 44 سال از وقوع انقلاب اسلامی و ثانیاً بیانگر حجم عصبانیتی است که نسبت به ناکامیهای مکررشان در تحقق رؤیای براندازی وجود دارد. در اینجا برای مرور این نظرات و ذکر پاسخی اجمالی به این دعاوی، طرح بحثی ارائه میشود.
رهبر انقلاب فرمودند: «امام(ره) روح این انقلاب و درسنامه زندگی ایشان، نرمافزار جامعی است که میتواند در مسئولیتهای ملی و انقلابی جوانان راهنما باشد. نباید گذاشت که شخصیت امام را تحریف و یاد ایشان را در اذهان کمرنگ کنند و اگر کسانی سبک زندگی غربی و مشی سیاستهای بیگانه را در کشور دنبال میکنند، در پی ارتجاع ملت به شرایط منسوخ دوران پهلویاند.» این بیانات به این نکته اشارت داشت که تنسپاری به غربی شدن در نگاه ایشان، مصداق پسرفت و عقباندازی کشور و دور شدن از مؤلفههایی است که هویت ایرانی اسلامی را قوام میبخشند؛ چراکه مزیت نسبی ما بر استقلال هویتی و معارف معنوی وابسته است و در عینحال بر مقاومت و ایستادگی و آزادی اندیشه و عمل ایرانیان ابتنا دارد که این شاخصهها با عناصری چون غیریتسازی و فاصلهگذاری از زیست موردپسند جهان غربی، مصونیتپذیر است.
در ادامه با ذکر این مثال که انقلاب روسیه و فرانسه کمتر از دو دهه بعد از پیروزی به دامان خاندان گذشته یا خانوادهای مستبدتر از قبل گرفتار آمدند و نقش اولی مردم به قهقرا رفت اما انقلاب ایران مردمی بود و مردمی ماند، عنصر درخشان انقلاب ایران را اشارت دادند و مؤلفه معنویتگرایی و دینمداری را شاخصهای نامیدند که در هیچکدام از دیگر انقلابها وجود نداشت. در اینجا جناح اپوزیسیون پی تحمیل تطبیق ایران با دیکتاتوری شوروی افتاد که به رغم ذخایر انبوه بمبهای هستهای خود، فروپاشید و شکست خورد، تا اینطور القا کند که نظام اسلامی ایران نیز سرانجام فروپاشیدنی است. اما ایشان ملتفت نبودند که اصل را بر لیبرال دموکراسی امریکایی نهاده و ذات متعارض جمهوری اسلامی را بدون درنظر داشتن ماهیت از بن متفاوتش از سر لجبازی و تقابل با نظام استبدادی کمونیسم یکسان پنداشتهاند! آنان در همین تناقض ذهنی خود به اعتراف بزرگی دستزدهاند: اینکه انقلاب ایران پس از چهل سال حرکت دارای چنان ابهت ساختاری و عظمت مادی شده که در چشم منتقدین نیز از حیث قدرت و اثرگذاری با هیمنه جهانی شوروی قابل قیاس است و تلویحاً پذیرفتهاند که یگانه هماورد امریکا در میان تمام حریفان، تنها جریانی در قامت انقلاب اسلامی است! ضمن آنکه این اقتدار را در شرایطی معترفاند که خود میدانند ایران خالی از کلاهکهای اتمی و دارای نظامی ریاستی و چندحزبی است، پس این ابهت حاضر نه منبعث از تسلیحات نظامی صرف، بلکه وابسته به عناصری از جنس مردمپایگی، نفوذ ایدئولوژی اسلامی و معنویت باوری الهی است.
برخی رسانه ها مدعی شدند، از آنجا که رهبر انقلاب ایران از بازگشت بوربونهای فرانسوی میگوید، یعنی از بازگشت پهلوی یک روز پس از سخنرانی رضا پهلوی در امریکا ترسیده! این سخن بهواقع از چنان درونمایه ضعیفی برخوردار بود که برای گویندگان نیز مایه خندهآوری است؛ چراکه رضا پهلوی بهعنوان فرزند شاهی مخلوع که پس از دستور به قلع و قمع خیابانی مخالفین به کشوری عربی فرار و میهندوستی خود را در حجم سرقت 56 میلیارد دلاری از اموال مالی ـ اعتباری مردم ایران نمایان کرد، از هنری برخوردار نیست جز آنکه با تکیه بر مقرری والدهاش فرح، فارغالتحصیل لیسانس علوم سیاسی شود و به جهت ناتوانی در اشتغال و کسب مهارتی اجتماعی خالی از هرگونه جایگاه علمی، سیاسی و اندیشگی حتی در میان ایرانیان مهاجر به امریکا باشد. حال امروز با گذشت 44 سال از وقوع انقلاب اسلامی درحالی که ایرانیان هزاران مدیر عالی، وزیر و رئیسجمهور متخصص و محبوب با قطاری از سوابق درخشان علمی ـ اجرایی در رشتههای گوناگون به خود دیدهاند، تنها امید ملموس طیف معاند برای کنار زدن حاکمیت ریشهدار فعلی، فراخوان به هواداری از چنین شخصی است! از طرفی دهها هزار مهاجر ایرانی به غرب در دوران پهلوی را ناشی از تخصصگرایی شاه دانسته اما مهاجرت تحصیلی برخی دانشجویان کنونی را نه ارتقای ظرفیت نخبهپروری بلکه نشانه تنفر از انقلاب میخوانند، حال که در هیچ کجا اولین عامل مهاجرت ناتوانی مبدأ نیست.
در ادامه اشکال گرفتند که چرا رهبری جنایات غرب را ضلع دوم روشنفکری ریاکارانه بهحساب آورده است. باید گفت اگر اندک مطالعهای در تاریخ اروپا داشته باشیم، از قرون وسطی تا عصر روشنگری، اشغال امریکا، جنگهای صدساله، سیساله و هفتساله مذهبی، رنسانس صنعتی انگلستان، انقلاب سیاسی فرانسه و حوادث حاکم بر جنگهای جهانی، بهوضوح درمییابیم که روح حاکم بر این مردمان به تنها عنصری که به جد تمایل دارد، تأمین نفع شخصی و رفاه مادی از هر طریقی است، بیآنکه بر اصول کرامت انسانی، حقوق معنوی و شریعت الهی تکیه کند. آنسان که قوانین سکولار نوشتند، جویای تعیین سهم چپاول بودند، آنگاه که پول را محرک اجتماعی کردند، عدالت را کشتند! و حتی حقوق بشر نگاشتند تا وجهی بر سرکوب اعتراضات در مستعمرات بیابند! چگونه به مردمانی که در قرن بیستم، ظرف 9 سال جنگهای جنونآمیز جهانی، 90 میلیون انسان را کشتهاند میتوان آموزگار حقوق بشر گفت؟ کجای تاریخ معاصر غرب بدون وحشیگری و بر اساس دموکراسی پیش رفته که دیگران متعلمش باشند؟ پرجنایتترین مناطق گیتی در تاریخ مکتوب بشری، نه خاورمیانه که اروپای غربی است! عموم متفکران و سیاستمداران ایشان از ماکیاولی تا لاک و جفرسون، آیین جنگ، بردهداری و فریبکاری را تئوریزه کردهاند، آنوقت کسانی هنوز هم جای کاویدن انسانیت، تعاون و برادری در ادیان الهی، آموزههای شرقی و ایرانی، رو به کعبه غرب نماز میخوانند. گزارههایی که معاصرین ایشان نیز به آن باور ندارند و انگلیس و فرانسهای که اروپاییان خالص محسوب میشوند با یک قرن جنگ تاریخی و امریکاییهایی که خود را الگوی جهان مینامند با غصب سرزمینی و قتلعام 100 میلیون سرخپوست، خود را مستحق این توصیف نمیخوانند که بعضی ترجمهخوانان غربزده، به این صرافت از آن دفاع می کنند.
رهبر انقلاب اشاره داشتند که علت ناکامیهای مکرر امریکا تبعیت از آموزههای مشاورینی خائن و ایرانی است که وضعیت کشور را درست نمیفهمند، هم به کشور خود و هم به دولت متخاصم با تحلیلهای غلطشان خیانت میکنند. مخالفین پاسخ دادند، نمیشود از تشییع جنازه قاسم سلیمانی، مراجع و علمای دین، استقبال سراسری از یک سرود مذهبی یا شرکت گسترده در تظاهرات سالانه 22 بهمنماه نتیجه گرفت که مردم متدینتر شدهاند! بلکه باید به خالی شدن صندوقهای رأی اشاره داشت و یقین کرد که مردم از نظام، روحانیت و اسلام دلزدهاند. با این استدلال میتوان پاسخ داد که اگر حضور 20 میلیونی مردم ایران در تشییع پیکر سردار قاسم سلیمانی، احترام به شهادت، اعتقاد هوادارانه به نفوذ فرامنطقهای ایران، حمایت و باور به حقانیت فرهنگ مقاومت و قدرشناسی از مسئول تراز جمهوری اسلامی نیست، یقیناً راهپیمایی چندصدهزار نفری مردم در 25 خرداد 88 نیز نشانه تقابل با نظام و مخالفت با خروجی انتخابات نیست و صورتی جز پیادهروی عصرانه و سبزپوشی در احترام به سادات ندارد! مضاف بر این اگر حضور پای صندوقهای رأی نشانه تمایل بهنظام است که باید گفت میانگین مشارکت در 50 انتخابات صورتگرفته بیش از 65 درصد و بالاتر از میانگین مشارکت در امریکا و اتریش است. همچنین سالیان متمادی بر محبوبیت فزاینده برخی هنرمندان زاویهدار با انقلاب اسلامی تبلیغ میشد تا اینگونه رقیبپروریها در ذهن دوقطبیساز مخالفین، مایه تفرقهانگیزی میان هموطنان باشد؛ اما با فوت برخی از آنها و استقبال محدود از تشییع جنازهشان نمایان شد که این محبوبیتها تا چه حد مجازی است و اساساً در مرحله قیاس قرار نمیگیرد. فلذا اگر شیوع کرونا در کاهش حضور مردم در این سنخ گردهماییها دخالت دارد، پس در افول مشارکت دو انتخابات اخیر نیز مؤثر بوده است.
از نگاه برخی منتقدین، جمهوری اسلامی باید پاسخگوی ناکارآمدی مدیرانی که اندیشه لیبرالی و غیرانقلابی دارند نیز باشد، اما دستاوردهای چهلساله نظام در رشد علمی 13 برابری، پیشرفت نظامی 18 برابری و توسعه انسانی 2 برابری، 5 میلیون دانشجوی در حال تحصیل در 800 رشته علمی و ممتازی در علوم پزشکی، نجوم، ریاضیات، مهندسی، راهسازی، سدسازی، توسعه برق و آب و گاز و توزیع خدمات شهری به اقصینقاط ایران، هیچ نسبتی با منابع انقلاب اسلامی و الگوی مردمسالاری دینی ندارد! آنها معتقدند که این امنیت و اقتدار نظامی ـ اطلاعاتی و این حجم از پیشرفتهای تصاعدی با انقلاب و مردمان طرفدار آن بینسبت است اما عموم ناکامیهای نهفته در تبعیض اقتصادی و نفوذ فرهنگی، ناشی از ایدئولوژی انقلابی است. یعنی تورم را بانکهای جمهوری اسلامی ایجاد کرده و کارتلهای عمامهبهسر اقتصاد ملی را تضعیف کردهاند، نه پیروی از اقتصاد لیبرال سرمایهداری پس از انقلاب یا اولویت ندادن به عنصر عدالت در مناسبات اقتصادی برخی دولتهای غیرانقلابی! یا فرهنگ بومی را علمای دین و جماعات مذهبی آلوده کرده و نفوذ فرهنگ رسانهای شبکههای فارسیزبان، ثانویه است!
این سنخ تحلیلهای متناقض، یک مفهوم کلی را میرسانند و آن نادیده انگاشتن واقعیات جاری و کتمان حقایقی از تاریخ انقلاب اسلامی است که آکنده از فداکاری و استقامت اقشار عمومی در حفظ اصول نظام حاکم و کوشش بسیاری از مسئولین متعهد برای حل مشکلات ساختاری آن است. به عبارت بهتر، بقای جمهوری اسلامی در زیر تحریمهای اقتصادی و تهدیدات نظامی و نفوذ فرهنگی و کارشکنی سادهلوحان و خرابکاری خائنین داخلی و خارجی آن، خود گواه کارآمدی این سیستم و مقبولیت بالای آن نزد ملت است که به رغم انتقادات عمده، هیچ پیشنهادی را همشأن جایگزینی با آن ندانسته و انتقادشان نه از جنس مخالفت با مبادی انقلاب 57، بلکه از باب مطالبه همان شعائر از برخی مسئولین سستعنصر و غربگرا است.