بازتعریف هویت در سرزمین های اشغالی از 1948 تا 2022
فلسطین؛ از ناسیونالیسم عربی به مقاومت اسلامی
عماد هلالات
پژوهشگر حوزه روابط بینالملل
فلسطین گزاره بیکران جهان اسلام، از نهر تا بحر. سرزمین ابراهیم خلیل الله، اما از 1948 طعمه توطئه
بریتانیایی- صهیونیستی قرار گرفت. از آنجایى که بریتانیا، قصد سیطره و چنگاندازى بر منطقه عربى اطراف کانال سوئز را داشت، مصر را اشغال و یهودیان را ترغیب کرد تا ادعاى بیاساس خود را مبنى بر داشتن حق بازگشت، به کوه کذایى «صهیون» در قدس و برپایى دولت در فلسطین، مجدداً مطرح کنند؛ دولتى که حامى منافع بریتانیا در منطقه بوده و از کمکهاى همهجانبه این کشور برخوردار باشد.
بریتانیا در همین زمینه، مشوق تئودور هرتسل (خبرنگار یهودتبار اتریشى) در امر دعوت از یهودیان جهان، براى تأسیس دولت صهیونیستى در فلسطین بود و عملاً نخستین کنگره صهیونیستى در شهر بازل سوئیس (1897) با حضور صدها نفر از شخصیتهاى یهودى سراسر جهان برگزار شد. در این اجلاس شرکت کنندگان موافقت کردند براى بازگرداندن یهودیان جهان به فلسطین و برپایى دولت صهیونیستى، علیه ملت و صاحبان راستین آن، تلاش کنند و در همین راستا مؤسسات مالى چندى، براى تحقق این هدف شوم دایر کردند. هرتسل هم به نوبه خود کوشید سلطان عثمانى (عبدالحمید دوم)، در مقابل پرداخت چند میلیون سکه طلا، با تسلیم فلسطین به یهودیان موافقت کند.
سلطان عبدالحمید این پیشنهاد را رد و تأکید کرد که سرزمین فلسطین، متعلق به مسلمانان بوده و حتى با پول همه یهودیان آن را نخواهد فروخت. بدین جهت یهودیان وى را در سال 1908 سرنگون کردند. هرتسل که از این نیرنگ طرفى نبسته بود، راهى آلمان، ایتالیا و روسیه شد تا آنها، یهودیان را در اشغال فلسطین یارى رسانند اما آنها از این کار سر باز زدند، زیرا فلسطین سرزمینى است که مردم خودش را داشته و تحت حاکمیت امپراطورى عثمانى بود. او که دست خالى از این کشورها بازگشته بود، به مشوق اصلى و مروج ایده صهیونیستى (بریتانیا) روى آورد و این کشور تعهد داد از طرح تشکیل رژیم صهیونیستى حمایت کند.
در سال 1917 زمانی که جنگ جهانی اول رو به پایان بود، لرد بالفور وزیر امور خارجه انگلیس تشکیل یک سرزمین ملی یهود تحت حمایت دولت انگلیس در فلسطین را به جهانیان اعلام داشت. صدور اعلامیه بالفور زمینه
قانونی - سیاسی لازم را برای تشکیل آتی دولت مستقل یهود در سرزمین فلسطین فراهم کرد. پس از سال 1918، جامعه ملل، فلسطین را به تحت الحمایگی انگلیس درآورد و این کشور متعهد شد بر پایه شرایط تحت الحمایگی فلسطین، این سرزمین را به گونهای اداره کند که زمینههای شکلگیری یک کشور مستقل فراهم شده و حقوق فلسطینیها پایمال نشود. ولی انگلیس تحت فشار محافل یهودیان روز به روز یهودیان بیشتری را در این سرزمین جای داد، در 15 مه 1948 همزمان با خروج نیروهای انگلیس از فلسطین، رژیم اسرائیل اعلامیه استقلال خود را منتشر کرد، به این شکل رژیم اشغالگر اسرائیل در سرزمینی شکل گرفت که متعلق به ساکنان اصلی آن یعنی فلسطینیان بود. پس از آن ساکنان یهودی این مناطق برای تداوم حضور خود در این منطقه و بخصوص فلسطین از اقدامات مختلفی مانند تلاش در جهت مهاجرت یهودیان از بیشتر نقاط جهان به سرزمینهای اشغالی، قتل و کشتار اعراب مسلمان، خرید زمینهای فلسطینیان و غیره استفاده میکردند.
با وجود جنگهای 1967 و 1973 اعراب با رژیم صهیونیستی، اما فلسطین نتوانست خود را از یوغ اشغالگری صهیونیستها بیرون بیاورد. سرزمین مادری که حالا شاهد مهاجرت هزاران یهودی از اروپا و سایر مناطق جهان است. با گذر زمان، اما طلیعه امید از سال 1979 آغاز شد. امیدی که با وجود اینکه تمام جهان اسلام، آن را احساس میکردند، اما فلسطینیها بیشتر نسبت به بازگشت به سرزمین غصب شده و مادری خود امیدوارتر شدند.
با وجود اینکه جنگ ایران و عراق در سال 1980 روابط ایران را با تشکیلات خودگردان به دلیل حمایت عرفات، از صدام کمرنگ کرد، اما فلسطینیها دریچه امید خود را نبسته و از آن زمان پیوند ناگسستنی بین هویت خود و دریچه امیدی که میخواهد بار دیگر هویت ازدست رفته را به آنها برگرداند، ایجاد کردند. مبارزات فلسطینی رنگ دیگری به خود گرفت و با فاصله گرفتن از ناسیونالیسم عربی، هویت دینی و اسلامی برای خود در گفتمان مقاومت تعریف کرد که هرم اصلی آن سرزمین مسجدالاقصی است.
حرکت جدید در دسامبر 1987 (آذر1366) در جبالیا در نواز غزه با قیام مردمی و با الهام از انقلاب اسلامی جمهوری اسلامی و با حمله فردی از جنبش جهاد اسلامی فلسطین به گروه گشتی صهیونیست آغاز و طی آن فرمانده پلیس نظامی رژیم اشغالگر کشته شد. ژیم صهیونیست در 8 دسامبر 1987 برای انتقام از کشته شدن سرپلیس نظامی بیتالمقدس، با هدایت یک کامیون به صف کارگران فلسطین زد که چهار کارگر بی دفاع مسلمان زیر چرخهای کامیون به شهادت رسیدند و 9 نفر دیگر بشدت مجروح شدند. در پی شهادت این کارگران مسلمان، اوضاع در همه مناطق مسلمان نشین فلسطین ملتهب شد و مردان و زنان مسلمان فلسطین به خیابانها ریختند و هسته اصلی انتفاضه شکل گرفت. انتفاضه اول چنان بر اشغالگران گران بود که اسحاق رابین، نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی گفت: آرزو میکنم روزی از خواب برخیزم و ببینم تمام غزه در دریا فرو رفته و از شر این منطقه رهایی یافتهام.
در تاریخ 28 سپتامبر سال 2000 و در پی هجوم «آریل شارون» نخست وزیر وقت رژیم اشغالگر قدس به مسجد مبارک الاقصی به همراه تعداد زیادی از نظامیان ارتش صهیونیستی، انتفاضه دوم فلسطین موسوم به انتفاضه اقصی شعلهور شد. در درگیریهای صهیونیستها 7 فلسطینی شهید و بیش از 250 نفر دیگر زخمی شدند،همچنین 13 نظامی صهیونیست هم مجروح شدند. در آن زمان درگیریهای شدیدی در شهر اشغالی قدس درگرفت. «محمد الدوره» کودک شهید فلسطینی که در دومین روز انتفاضه اقصی به شهادت رسید، نماد انتفاضه دوم فلسطین به شمار میرود.
شکلگیری جنبش اسلامی حماس و جهاد اسلامی باعث شد رنگ و بوی دفاع از فلسطین متفاوت شود و مقاومت فلسطینیها در برابر صهیونیستها به سطحی برسد که از سال 2008 تاکنون در تمام نبردهای صهیونیستها علیه فلسطینیان، با شکست مواجه شوند. جنگ 22 روزه 2008-2009، جنگ 8 روزه سال 2012، جنگ 55 روزه سال 2014، جنگ 2 روزه و سرانجام جنگ 11 روزه سال 2021، همه و همه ناشی از یک پیوند هویت اسلامی-فلسطینی با دریچه امید خود که در سال 1979 طلوع کرد.
اکنون در سال 2022 فلسطین دیگر سرزمین سال 1948 نیست، شکستهای پی در پی صهیونیستها از محور مقاومت باعث شده دیگر مقاومت فلسطینیها فقط در غزه نباشد. از شیخ جراح تا خان یونس، از کرانه باختری تا رام الله، اکنون دیگر برای فلسطینیها مسجل شده تنها راه بازپسگیری سرزمین مادری خود، مقاومت است و تا مقاومت است، فلسطین خواهد ماند و مسجد الاقصی قطعاً آزاد خواهد شد.
نگاهی به کتاب «سفیر قدس»؛ برشهایی از خاطرات مرحوم حسین شیخ الاسلام
از زندگی در دیویس کالیفرنیا تا شهادت سردار سلیمانی
یکی از شخصیتهای کلیدی در عرصه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، مرحوم حسین شیخ الاسلام است. شیخالاسلام را میتوان الگوی انگیزهمندی، تکلیفمداری، پرکاری و تواضع دانست. این را میتوان در برهههای مختلف خاطراتش بخوبی لمس کرد؛ چه در دوران تحصیل در امریکا، چه ایام حضور در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی، چه در مقطع خدمت در وزارت امورخارجه و چه در سالهای فعالیت در جبهه جهانی مقاومت. او نمادی از خودباوری، عزم راسخ و امید به آینده بود.
کتاب «سفیر قدس» بخشهایی از خاطرات حسین شیخالاسلام است که به تازگی از سوی انتشارات «راه یار» منتشر شده است. آنگونه که در مقدمه کتاب آمده، در طول ده سال گذشته، دهها گفتوگوی تفصیلی در توصیف خاطرات مرحوم شیخالاسلام انجام شده که از جمله آنها میتوان به پنج جلسه گفتوگو در مرکز اسناد انقلاب اسلامی در سال ۱۳۹۳ اشاره کرد. از اوایل سال ۱۳۹۸ به مناسبت چهلمین سالگرد تسخیر سفارت امریکا در تهران توسط دانشجویان پیرو خط امام، حسین چاردولی مجموعه گفتوگوهایی را با مرحوم شیخالاسلام انجام داد که انجام این گفتوگوها تا واپسین روزهای حیات وی ادامه داشت و متأسفانه این روند با درگذشت ناگهانی ایشان متوقف ماند. کتاب «سفیر قدس» حاصل تجمیع این گفتوگوهاست که توسط راضیه حقیقت و محمدحسن روزیطلب تدوین شده و محمد محبوبی آن را ارزیابی و ویراستاری محتوایی کرده است. نام کتاب هم از تجلیل رهبر معظم انقلاب اسلامی از مرحوم شیخ الاسلام در روز قدس سال ۱۳۹۹ برگرفته شده که برای ایشان رحمت الهی مسألت نموده بود. در پشت جلد کتاب آمده است: «روزهایی که دانشجوی ساده رشته کامپیوتر در دانشگاه دیویس کالیفرنیا بود هرگز به ذهنش خطور نمیکرد که روزی در وطنش، یک انقلاب برآمده از اسلام رقم بخورد و نظام کهنسال پادشاهی را سرنگون کند؛ به فکرش نمیرسید که پایگاه توطئه و جاسوسی مستقر در سفارتخانه امریکا در تهران سقوط کند و او، همان محصل جوان مقیم امریکا، مترجم اسناد جاسوسی و گروگانهای امریکایی شود؛ تصور نمیکرد زمانی فرا خواهد رسید که بهعنوان یکی از دیپلماتهای مؤثر و برجسته وزارت امور خارجه ایران خدمت کند و حتی خوابش را نمیدید که روزی از چهرههای دیپلماتیک مهم در مسیر مقاومت علیه اسرائیل و آزادی فلسطین شود.»
معرفی فصول و عناوین کتاب
مطالب کتاب در پنج بخش تنظیم شده است؛ در بخش اول با عنوان «خانواده و تحصیلات و زندگی فردی» به مطالبی چون اصل و نسب خانوادگی، دوران کودکی، تحصیلات، زندگی در دیویس و تحصیل در امریکا، راه یافتن به جلسات انجمن اسلامی، زندگی در برکلی، برگشت به ایران، اشتغال و ازدواج پرداخته شده است. «تسخیر لانه جاسوسی» عنوان بخش دوم کتاب است که در آن خاطرات مرتبط با این حادثه تاریخی آمده است. در این بخش مرحوم شیخ الاسلام از موضوعاتی چون دلایل اقدام برای تسخیر لانه جاسوسی، چگونگی حرکت برای تسخیر لانه جاسوسی، حیطه وظایف او در این اتفاق تاریخی، وضعیت گروگانها در دوران اسارت، وضعیت اسناد و وسایل سفارت، نقش امریکا در امور داخلی ایران، کم و کیف برخی فعالیتهای دانشجویان در لانه و نقشه عملیات طبس صحبت میکند.
اشاره به یافتن سندی تاریخی مربوط به بنی صدر و ارتباط وی با امریکا یکی از نکات جالبی است که در این بخش توضیح داده شده است. عنوان بخش سوم «سازماندهی وزارت امور خارجه تا شهادت رجایی» است که در آن مرحوم شیخالاسلام خاطرات خود را از مذاکرات الجزایر و کار با بهزاد نبوی، نخستوزیری و بولتن و خدمت در نخستوزیری بیان میکند. از جمله مباحث جالب این بخش توصیف ویژگیهای شهید رجایی، خودسازی او و شیوه مدیریتی وی و نیز شیوه تعامل او با قوه مقننه است. همچنین بیان خاطرات مرتبط با اشتغال در معاونت سیاسی و مناطق مختلف آن، توصیف شیوه مدیریتی خود مرحوم، خاطرات مرتبط با جبهه پایداری عرب، نامه امام به گورباچف، سفارت در سوریه و نمایندگی در مجلس از دیگر مطالب این بخش است.
در این بخش همچنین درباره اتفاقات 88 و خاطرات شیخالاسلام از این مقطع خاطراتی آورده شده است. بخش چهارم به «دفاع مقدس» اختصاص دارد و خاطرات مرتبط با جنگ تحمیلی، دیپلماسی ایران در جنگ، فتح فاو؛ تغییری در معادلات بینالمللی، قطعنامه 598، عملکرد دستگاه دیپلماسی بعد از پذیرش قطعنامه، فشار بینالمللی بر نظام اسلامی، دستاورد مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق برای ایران، روابط جمهوری اسلامی با دوستان عراقی، تأثیر دستگاه دیپلماسی ایران در ارتباط با دولت وقت عراق و حج خونین در آن بیان شدهاند.
در این بخش سیاست خارجی ایران در زمان جنگ مورد تحلیل قرار گرفته و به این سؤال که آیا در آن مقطع جمهوری اسلامی رویکرد واقعگرا داشته یا آرمانگرا پاسخ داده شده است. در نهایت در بخش پنجم با عنوان «حزبالله و سوریه» خاطرات مرتبط با این سرفصل آورده شده است. آشنایی با جریان فلسطین و لبنان، شکلگیری جریان مقاومت حزبالله، آشنایی با شهید سیدعباس موسوی، شهادت او، تحلیل ماجرای درگیری امل با حزبالله لبنان، آشنایی با سید حسن نصرالله و بیان ویژگیهای مثبت او، آشنایی با شهید عماد مغنیه و ویژگیهای رفتاری و تئوری امنیت ویژه او، ضعف اسرائیلیها در کشف رمز اطلاعات حزبالله، دیدارهای عماد مغنیه با علمای عارف ایران، تحلیل جنگ 33 روزه، تحلیل سوریه زمان حافظ اسد و جانشین او، تحلیل مسائل مرتبط با معارضان سوری و ناآرامیهای این کشور، موضع حافظ اسد در جنگ عراق و ایران و نقش جمهوری اسلامی در ایجاد مردم سالاری در سوریه از مهمترین مطالب این بخش است.
همچنین ذکر خاطراتی از سپاه قدس، روند شکلگیری جریان تکفیری و تأثیرگذاری راهبردی شهید سردار حاج قاسم سلیمانی از مطالب جالب این بخش است. در ضمیمه کتاب مجموعه بینظیری از عکسهای مرحوم شیخالاسلام با سیاستمداران در مقاطع و مناصب مختلف آورده شده که بر جذابیت آن افزوده است. در پایان کتاب نیز چند نمونه اسناد مرتبط با مرحوم شیخالاسلام آورده شده که از جمله آنها میتوان به احکام وی برای آغاز به کار در مناصب مختلف اشاره کرد. گفتنی است مرحوم شیخالاسلام مسئولیتهایی چون معاون امور بینالملل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، معاون بینالملل دانشگاه آزاد اسلامی، معاونت سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، دبیرکلی دبیرخانه کنفرانس بینالمللی حمایت از انتفاضه فلسطین، معاون سیاسی و معاون عربی و آفریقایی، معاون خاورمیانه و کشورهای مشترکالمنافع وزیر امور خارجه و قائممقامی وزارت امور خارجه را در کارنامه کاری خود داشته است. این کتاب در ۳۲۸ صفحه و شمارگان ۱۲۰۰ نسخه و با قیمت ۶۵ هزار تومان روانه بازار شده و از کتابفروشیهای معتبر قابل تهیه است.
عبدالله بیننده
پژوهشگر سیاسی
با مروری بر تاریخ 70 سال اخیر جهان یعنی از جنگ جهانی دوم به بعد تا حال حاضر، اروپا و امریکا هیچ گاه این گونه که اکنون در مسأله اوکراین دچار انفعال شدهاند، در موضع ضعف و انفعال نبودهاند. به نظر میرسد این انفعال نشانهای مهم از تضعیف جایگاه آنها در ساختار جهانی است. بخش عمدهای از هژمونی امریکا و اروپا در طول این بازه بیش از ۷۰ساله، سیطره ایدئولوژیک بر جهان بوده است؛ هژمونی ای که در آن غرب، مظهر پیشرفت، عقلانیت، قانون گرایی، اقتدار، تکثرگرایی، نظم، دموکراسی، برابری و امثال آن به حساب آورده شده است. تصویری که به نظر میرسد اکنون با مواضع انفعالی کنونی آنان از یک سو و موضعگیریهای نژادپرستانه و نگاه تحقیرآمیز علنی آنان نسبت به دیگران از سوی دیگر، در حال ترک برداشتن است. همه این روزها رئیس جمهور روسیه را به دیکتاتوری محکوم میکنند، اما به روی خود نمیآورند که پوتین حاصل رأی ملت روسیه است؛ یعنی حاصل دموکراسی؛ مسأله در خوب یا بد بودن دموکراسی یا پوتین نیست، مسأله سیطرهای است که این تلقی بر اذهان دارد و هر اتفاقی که بیفتد، نباید به آن دستگاه مفاهیم که غرب به مدد آنها هژمون شده و تصویری که از غرب ساخته شده است، گردی بنشیند. اما چرا غرب چشم به روی این دموکراسی میبندد و سعی میکند تصویری دیکتاتورمآبانه از رئیسجمهور روسیه ارائه کند؟ آیا دموکراسی مورد تأیید، تنها دموکراسی است که غرب را تأیید کند و غرب آن را؟ جنگ جهانی اول و دوم، در خود اروپا مشروعیت بسیاری از مفاهیم اروپایی را در معرض نقادیهای بنیادین قرار داد. مسأله فعلی روسیه و اوکراین نیز میتواند چنین کارکردی را برای سایر مردم جهان داشته باشد. تلاش اصلی بی بی سی، یورونیوز و امثال آنها در این روزها حفظ همان تصویر است تا مبادا کسی از مخاطبانشان بپرسد که چرا غرب مقتدر، نمیتواند روسیه را مهار کند؟ تا مبادا کسی بپرسد، که مگر پوتین محصول دموکراسی نیست پس در کدام چهارچوب تحلیلی دیکتاتور محسوب میشود؟ در چهارچوب تحلیلی آنها جرج بوش و ناتو که بیش از 2 میلیون انسان را در عراق و افغانستان کشتند، دموکرات بودند و نه دیکتاتور! پی بردن به این استانداردهای دوگانه بزرگترین ثمره برای ما است؛ مایی که آنها اسممان را جهان سومیها گذاشتهاند! این را هم باید بدانیم که روسیه هرچه هست، ماهیتاً بخشی از تاریخ و تمدن و اندیشه غرب دوران مدرن است؛ حتی زمانی که نماد شرق دانسته شود. چنان که ترامپ، مرکل، جانسون، بوش، کارتر و امثال آنها بوده و هستند. جنگ روسیه و اوکراین حتی در نگاهی عمیقتر جنگ بخشی از غرب علیه غرب است، به این معنا که سیطره انگارهها و اندیشههای غرب بر جهان است که در مجموع کار را به این نقطه کشانده است. چنان که دو جنگ جهانی که بنا به برخی آمارها بیش از 70 میلیون کشته برجای گذاشت، نیز محصول همین انگارهها و اندیشهها بود. جالب آنجا است که با نگاهی به تاریخ، هیچ گاه در طول تاریخ بشر این حجم از کشتار و ویرانی که در دوران مدرن وجود داشته، سابقه نداشته است اما چرا مفاهیم اروپایی همچنان برای جریانهای غرباندیش مقدس به حساب میآیند، در حالی که در خود اروپا تقریباً همه این مفاهیم با پرسشهای بنیان برانداز مواجه شدهاند؟ در طول این چهار دهه با این حجم از کشتار و ویرانی در آفریقا، امریکای لاتین، آسیا و امثال آنها آیا هیچ گاه غرب و رسانههایش نگران اضطراب میلیونها انسان بوده است؟ در تاریخ چیزی را در این باره نمیتوان یافت. چون از نظر آنان، غیر خودشان انسان نیستند یا دست کم بربر یا انسانهای نیمه وحشی و در بهترین حالت غیرمتمدناند که نمونه واضح برای این موضوع مردم افغانستان و یمن هستند. نحوه مواجهه اروپا و امریکا با جنگ اوکراین، درسهای بزرگی هم در حوزه سیاستاندیشی و هم در حوزه سیاستورزی دارد، اگر که درس گیرندهای وجود داشته باشد.