«کارآمدی انقلاب اسلامی» در گفتوگو با دکتر منوچهر محمدی
آرمانهایی که به واقعیت بدل شد
در «نظامسازی» موفق عمل کردیم اما در «دولتسازی» و «جامعهسازی» باید گامهایمان را بلندتر کنیم
مهسا رمضانی
دکتر منوچهر محمدی استاد دانشگاه و دکترای مطالعات بینالملل از دانشگاه کارولینای جنوبی در شهر کلمبیا است. او از صاحبنظران علوم سیاسی و از انقلابپژوهانی بشمار میرود که آثارش در حوزه انقلاب اسلامی محل رجوع بسیاری از تاریخپژوهان و تحلیلگران انقلاب اسلامی است؛ «تحلیلی بر انقلاب اسلامی»، «انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای روسیه و فرانسه»، «انقلاب اسلامی: زمینهها، پیامدها و دستاوردها»، «بازتاب جهانی انقلاب اسلامی»، «بازتاب انقلاب اسلامی بر جوامع بشری» و «ایران؛ ابرقدرت منحصر به فرد» از جمله تحقیقات و تألیفات او در این زمینه است. در خصوص «کارآمدی انقلاب اسلامی و دستاوردهایش» با او به گفتوگو نشستیم. ایشان در حالی که در دفتر کارش به گرمی میزبان ما شد، برایمان از مسیر پرفراز و نشیبی گفت که انقلاب اسلامی ما در این 43 سال طی کرده است. دکتر محمدی تأکید دارد که انقلاب ما با وجود ضعفها و کاستیهایی که در برخی حوزهها همچون دولتسازی و ساماندهی نظام اقتصادی دارد اما بیشک یک انقلاب موفق است؛ چون علاوه بر اینکه از مسیر و ریل اهداف و آرمانهای خود خارج نشده، بلکه توانسته روز به روز بر قدرتش در سطح ملی و بینالمللی بیفزاید؛ چنان که اکنون ایران به «ابرقدرتی منحصر به فرد» بدل شده است.
جناب دکتر محمدی، ارزیابی شما از دستاوردهای انقلاب اسلامی ما در این 43 سال چیست؟ وقتی از دستاوردهای انقلاب سخن به میان میآید، اغلب صاحبنظران بر این امر متفقالقولند که انقلاب اسلامی ما در رسیدن به آرمان «عدالت» خود، کمترین و در راه رسیدن به آرمان «استقلال» خود، بیشترین دستاورد را داشته است. منتهی به نظر میرسد که در بحث استقلال هم با ابعاد مختلفی مواجه هستیم؛ نخست «استقلال سیاسی» که میتوان با قاطعیت از موفقیت در این حوزه صحبت کرد. دوم «استقلال اقتصادی» که تلاشهایی را بویژه در بحث مقابله با تحریمها در دستور کار داریم و سوم «استقلال فرهنگی» که به زعم برخی، هنوز چنان که باید در این زمینه کارنامه قابل قبولی نداریم. تا چه اندازه با چنین نگاهها و تحلیلهایی همدل هستید؟
ابتدا باید تفکیکی بین «انقلاب» و «نظام جمهوری اسلامی» قائل شد. انقلاب یک «جریان» است؛ حرکتی است که طی آن نظام قبلی ساقط و نظام جدیدی ایجاد میشود؛ مثل رودخانه جلو میرود و هر آنچه بر سر راهش باشد، نابود میکند و روز به روز هم شفافتر و پاکتر میشود. ولی نظام یک «ساختار» است؛ ساختار همچون آب ساکن است بنابراین ورود آلودگی در این آب ساکن محتمل است؛ حتی ممکن است به مرداب هم تبدیل شود اما رودخانه هیچ وقت مرداب نمیشود.بنابراین، در وهله نخست باید بین دو پدیده «نظام» و «انقلاب» تفکیک قائل شد. انقلاب سه رکن «مردم»، «رهبری» و «مکتب» دارد. اگر بخواهیم انقلاب را در این 43 سال ارزیابی کنیم میبینیم که در هر سه رکن گستردهتر و توسعهیافتهتر شده است. یعنی اگر در یک دوره مردم ایران پشتیبان انقلاب بودند، اکنون این پشتیبانی از مرزهای ایران خارج و جهانی شده است تا آنجا که حتی اثرگذاری آن را میتوان تا امریکای لاتین هم پیگیری کرد.درخصوص رکن دوم، یعنی «رهبری انقلاب»، باید گفت اگر یک زمانی مسأله رهبری تنها مربوط به ایران بود، اکنون به کل جهان اسلام و اساساً جهان مستضعفین تسری پیدا کرده است. در حوزه «مکتب» نیز اگر روز اول با ابهاماتی درخصوص آن مواجه بودیم، در طول زمان به جایی رسیدیم که اکنون میتوانیم از «مکتب اسلام ناب محمدی» حرف بزنیم.به همین علت، معتقدم که انقلاب ما موفق بوده است چون روز به روز قدرتمندتر میشود. در کتاب اخیرم با عنوان «ایران؛ ابرقدرت منحصربه فرد» هم توضیح دادهام که چگونه ما از یک کشور ضعیف جهان سومی، امروز به یک ابرقدرت بدل شدهایم که ابرقدرتهایی همچون امریکا از ما وحشت دارند. بنابراین، در یک نگاه کلان، انقلاب ما در هر سه رکن توفیقات قابلتوجهی داشته است و در موفقیت آن تردیدی نیست.اما «نظام» شامل چهار ستون و ساختار «نظامی»، «سیاسی»، «اقتصادی» و «فرهنگی» است که در نظام جمهوری اسلامی باید بررسی کنیم و ببینیم که در این چهار ستون آیا به یک ساختار مستقل و غیروابسته رسیدهایم یا خیر؟ معیار ما برای این بررسی باید میزان و سطح استقلال ما در گذشته باشد. تردیدی نیست که قبل از انقلاب، در هر چهار رکن وابسته که هیچ، تحت سلطه هم بودیم و برای ما همه تصمیمها در نظام سلطه گرفته میشد. اما اکنون قطع به یقین، ما بندهای سلطه و وابستگی را در هر چهار بُعد قطع کردهایم اما واقعیت این است که همان طور که در بعضی حوزهها توانستیم بهتر عمل کنیم از نظر اقتصادی هنوز به استقلال کامل نرسیدهایم ولی باز هم این خودمان هستیم که تصمیم میگیریم. یادمان باشد که ما الگو و مدلی هم از نظر نظام سیاسی نداشتیم که بگوییم این نظام، مدل و الگوی ما است. بنابراین همه چیز را از بنیان خودمان طراحی کردیم و این امر در برخی حوزهها برای اینکه به نتیجه مطلوب برسد زمانبر است. به خاطر دارم در دوران انقلاب و پیش از آن، از ما میپرسیدند منظورتان از «جمهوری اسلامی» چیست؟ تنها چیزی که میتوانستیم به صورتی مبهم و گنگ بگوییم، این بود که حکومتی مثل حکومت حضرت علی(ع) و پیامبر اکرم(ص) میخواهیم داشته باشیم. حتی آن زمان به ما ایراد میگرفتند که چطور میخواهید به 1400 سال پیش برگردید؟ و در جواب، ایده روشنی نداشتیم. روشمان هم آزمون و خطا بود؛ چون ما چیزی به اسم «جمهوری» در تاریخ اسلام نداشتیم تا طبق آن الگو عمل کنیم. بنابراین با اقتباس از سیستمهای غربی «نظام جمهوری» را انتخاب کردیم و تفکیک قوا انجام دادیم و نقش مردم را در آن پررنگ کردیم، البته جاهایی هم اشتباه داشتهایم.
به عنوان مثال در چه حوزههایی به اشتباه گام برداشتیم؟ کجاها آزمون و خطا کردیم؟
مثلاً در قانون اساسی اول، برای جلوگیری از دیکتاتوری، همه کارها را شورایی کردیم. ده سال هم تجربه کردیم اما متوجه شدیم که اشتباه بوده و اصلاحش کردیم. آزمون و خطا اینجا معنا و مفهوم پیدا میکند. این آزمون و خطا همچنان هم موضوعیت دارد، ممکن است که در آینده خیلی از امور را تغییر دهیم.مثلاً اینکه آیا سیستم ما «ریاستی» یا «پارلمانی» است؟ در این مسأله آنچه اهمیت دارد این است که ما موفق شدیم نظامی را ایجاد کنیم که نه تنها تحت سلطه و وابسته نباشد بلکه در مسائل فرهنگی، نظامی، سیاسی و اقتصادی مستقل هم باشد. اگر هم اشتباه میکنیم خودمان اشتباه میکنیم. منتهی در یک قسمتهایی موفقتر بودهایم و در یک قسمتهایی مثل حوزه اقتصادی، کمتر موفق بودیم. بنابراین، اگر میخواهیم «دستاوردهای انقلاب اسلامی» را بیان کنیم، این دستاوردها را باید در قالب سه رکن مردم، رهبری و مکتب بررسی کرد و اگر میخواهیم «دستاوردهای نظام جمهوریاسلامی» را بررسی کنیم باید شئون مختلف سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی را مدنظر قرار دهیم.
شما بین «انقلاب» و «نظام» تفکیک قائل شدید. حال میخواهیم بدانیم بین این دو چه رابطه و نسبتی برقرار است؟
انقلاب حرکتی خودجوش بود؛ البته در انقلاب ما امدادهای غیبی هم نقش داشتند و هنوز هم نقش دارند. در انقلابهای دیگر به محض اینکه انقلاب به پیروزی رسید، «نظام» جانشین «انقلاب» شد. اما در ایران دولت موقت میخواست این کار را انجام دهد اما حضرت امام خمینی(ره) اجازه ندادند. واقعیت این است که ما هم انقلابمان ادامه پیدا کرده است و هم نظاممان ایجاد شده است. نظام «مولود» انقلاب است نه «جانشین» انقلاب.
برخی از تحلیلگران معتقدند ما در انقلاب با «امر ایدهآل» و در نظام با «امر واقع» مواجه هستیم. بنابراین نیاز داریم که مرتب «امر واقع» را با «امر ایدهآل» تطبیق دهیم تا دچار انحراف نشویم و بتوانیم ریلگذاریهای خود را اصلاح کنیم. پرسشی که در این فضا مطرح میشود این است که ما چقدر همچنان در مسیر انقلاب هستیم؟
در غرب دو گروه هستند؛ رئالیستها که بر «واقعیتها» تأکید دارند و ایدهآلیستها که به «ساحت ایدهآل» نظر دارند که هیچوقت هم به آن نمیرسند. اما سیستم ما اینگونه است که در عین اینکه به «آرمانها» وفادار هستیم، به «واقعیتها» هم توجه داریم. به همین دلیل اگر از ما بپرسند که ایدهآلیست یا رئالیست هستید؟ پاسخ این خواهد بود که ما «آرمانگرای واقعگرا» هستیم. «آرمان» فراروی ما قرار دارد و ما در حال حرکت به سوی آن هستیم، ممکن هم هست هیچوقت به آن آرمان نرسیم ولی حرکت ما باید به آن سمت باشد. ممکن است در این مسیر با موانعی هم برخورد کنیم یا پایمان را به خطا بگذاریم و در چاله بیفتیم، ولی میدانیم که مسیرمان به چه سمتی است. قانون اساسی هم آرمانهای ما را مشخص کرده است و آن حکومت جهانی مستضعفین است. این امر زمانی محقق میشود که امام زمان(عج) ظهور کنند.
به همین علت، ما این انقلاب را زمینهساز ظهور ایشان میدانیم. ممکن است بعضی دولتها، از این مسیر به چپ و راست متمایل شده باشند ولی نظام همچنان در مسیر خود در حرکت است. بنابراین، تفکیک دیگری که باید قائل شد این است که انقلاب، نظام را تولید کرد. نظام، دولت را تولید میکند. دولت، جامعه را ایجاد میکند و جامعه هم تمدنسازی میکند.
بنابراین من به جرأت میتوانم بگویم که مسیر را درست میرویم، به نسبت اول انقلاب هم پیشرفت خوبی داشتهایم و به خوبی در آن سمت حرکت کردهایم. هیچگاه هم از مسیرمان پشیمان نشدهایم. در انقلابهای دیگر، همچون انقلاب کمونیستی روسیه و چین، در تعهد به آرمانهایشان تنها به یک نامگذاری بسنده کردهاند و در عمل به حکومتی کاپیتالیستی و سرمایهداری بدل شدهاند. چین در ظاهر همچنان خود را به مائو وفادار میداند ولی در عمل، فاصله زیادی با مائو دارد. این در حالی است که ما بهرغم اینکه مسیر را اصلاح میکنیم ولی همچنان به آن متعهد هستیم. چون آرمانهای ما، آرمانهای ساخته و پرداخته دست بشر نیست. آرمانهای ما ساخته خداوند متعال است که از 1400 سال پیش طرح شده و همچنان هم موضوعیت دارد. بیتردید، «قرآن» آیینه تمامنمای ما در این مسیر است. بنابراین ما به هیچوجه ادعا نکردیم، میتوانیم یا میخواهیم در این نسل (نسل سال 58) آرمانها را محقق کنیم ممکن است صد سال دیگر این آرمانها تحقق یابد ولی مسیر همان مسیر است و رشد ما در همان مسیر صورت خواهد گرفت.
اشاره کردید که در «مبانی» و «نظامسازی» موفق عمل کردهایم. به اعتقاد شما، در «دولتسازی» و «جامعهسازی» چقدر به موفقیت رسیدهایم؟
به نکته مهمی اشاره کردید. واقعیت این است که ما نظام را به خوبی ساختیم البته آن هم کامل نیست اما موفق بودهایم اما در «دولتسازی» باید گامهای بلندتری برداریم تا به موفقیت برسیم. دلیل اینکه در زمینه دولتسازی مشکل داشتهایم این است که سیستم و الگوی انتخاباتی ما غربی است و به مدت کوتاهی برای چهار سال، توسط مردم انتخاب میشود. مردم هم ممکن است در این انتخاب اشتباه کنند، دولتهای ما گاهی متمایل به شرق شدند و گاه متمایل به غرب. ممکن است روزی مجبور شویم دولت را هم اصلاح کنیم بنابراین هنوز در مرحله دولتسازی هستیم. حال اینکه کی بتوانیم در این زمینه توفیقات لازم را کسب کنیم، مشخص نیست. البته امیدواریم آقای دکتر رئیسی با سیاست متوازنی که در پیش گرفته در این مسیر مثمر ثمر واقع شود.
چقدر توانستیم «بینش و منش انقلابی» را در بدنه جامعه ایجاد کنیم؟ برخی بر این باورند که ما حتی در سطح نخبگانی هم نتوانستهایم بر سر واژههای گفتمانی خود متفقالقول شویم و هنوز با ادبیات غربی در مورد جامعه خودمان حرف میزنیم. در این فضا، انتقال آرمانها به نسل سوم و چهارم چطور محقق میشود؟
معتقدم که باید بین «جامعه نخبگانی» و «توده مردم» تفکیک قائل شد. انقلاب ما انقلاب نخبگانی نبود، هنوز هم نیست. به همین علت هم نخبگان ما در تحلیل انقلاب با مشکل مواجه هستند. خیلی از نخبگان هم تحت تأثیر مفاهیم غربی هستند و میکوشند تا انقلاب را در همان قالب معرفی کنند و نهایتاً ناکام میمانند ولی مفاهیم، جامعه و نگاه تودههای مردم هیچگاه غربی نبوده است.
تودههای مردم، تودههای عاشورایی هستند. اگر میخواهید آنان را بشناسید باید آنان را در هیأتها، نمازجمعهها، تظاهرات 22 بهمن و... شناسایی کنید. «جامعه» ما اسلامی است و تحت تأثیر غرب هم نیست و با یک بدبینی به آن نگاه میکند ولی مفاهیم اسلامی را به خوبی در طول این 1400 سال حفظ کرده و توسعه داده است و همچنان هم به انقلاب وفادار است.
وقتی یک قهرمان انقلابی مانند حاج قاسم سلیمانی شهید میشود، دهها میلیون نفر برای تشییع جنازه ایشان شرکت میکنند. یا وقتی میفهمند غرب توطئهای را در جامعه ایجاد کرده است مثل 9 دی 88 به میدان میآیند و همه آنان را که مقابل انقلاب ایستادهاند به حاشیه میبرند.
واژهها و مفاهیم غربی اساساً میان تودهها نامفهوم است؛ توده مردم با اصطلاحاتی چون لیبرالیسم، مارکسیسم، بورژوازی و سایر اصطلاحاتی که در علومسیاسی غربی هست کاری ندارند ولی مردم از مفاهیمی چون مستضعف، استکبار، اشراف، محرومان، سلطه و غیرسلطه درک خوبی دارند. اینها هیچ یک در ادبیات غرب وجود ندارد. بنابراین این دو ادبیات (یعنی ادبیاتی که نخبگان به کار میبرند با ادبیات توده مردم) کاملاً متفاوت است.
بنابراین، معتقدم مشکل اجماع بر سر واژهها و مفاهیم، مشکل نخبگانی است و مشکل تودههای مردم نیست. انقلاب ما انقلاب تودههای مردم بود که با الهام از عاشورا و مکتب امام حسین(ع) رقم خورد و جالب این است که هم در محرم شروع و هم در محرم به پیروزی رسید.
وقتی در یک ساختار بر «مردم» و حضور، پذیرش، مشارکت و فهم مردم تکیه و تأکید میشود گاهی متهم به «ساختار پوپولیستی» میشود. فرق بین «نظام مردمی» با «نظام پوپولیستی» چیست؟
به نکته بسیار مهمی اشاره کردید. «پوپولیست» اصطلاحی غربی است که به «تودههای ناآگاه» اشاره دارد که در زبان و فرهنگ ما اصطلاحاً «عوامالناس» گفته میشود. اما تودههای مردمی که انقلاب کردند و همچنان پشتیبان انقلاب هستند، نه پوپولیستاند و نه عوام. در این راستا و با توجه به اهمیت آگاهیبخشی به تودههای مردم، حضرت امام خمینی(ره) همواره بر «بصیرتافزایی» و «آگاهی مردم» تأکید داشتند و در قرآن هم به این مسأله اشاره شده است. خداوند در سوره رعد آیه 11 میفرماید:«... إِنَّالله لاَ یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یغَیرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ...» اول باید مردم تغییر کنند تا خداوند به آنان کمک کند. در کتاب «حکومت اسلامی» حضرت امام خمینی(ره) به طلبهها تأکید میشود که شما به مردم آگاهی بدهید، بصیرتافزایی کنید؛ آنان جلو میکشند. بنابراین وقتی از حضرت امام خمینی(ره) میپرسند که شما با کدام لشکرتان میخواهید بجنگید، امام خمینی(ره) میفرمایند لشکریان من یا به دنیا نیامدهاند یا در دامان مادرشان شیر میخورند. ایشان 15 سال روی بصیرتافزایی و آگاهی مردم کار کردند. بنابراین، مردم خیلی خوب میفهمند که چه زمانی باید وارد صحنه شوند. آنان گوش به زنگ هستند و آنجا که نظام و انقلاب را در خطر ببینند، به صحنه میآیند. ممکن است اشتباهاتی هم داشته باشند، ولی به محض آگاهی، اشتباهشان را اصلاح میکنند. به خاطر دارم که بنیصدر با 75 درصد آرا انتخاب شد. یک سال بعد مردم متوجه شدند که انتخاب درستی نداشتهاند؛ بنابراین به خیابان آمدند و اعتراض خود را به بنیصدر و اقداماتش اعلام کردند.
اشاره کردید که انقلاب ما انقلاب نخبگانی نبود؛ به تعبیری ریشه و آبشخوری نخبگانی نداشت، اما اکنون در زمان استقرار نظام و برای دولتسازی و جامعهسازی چقدر نیازمند این طیف از جامعه هستیم و برای مسائلمان به همراهی و همفکری آنان نیاز داریم؟
نخبگان یکدست نیستند. ما دو گروه جامعه نخبگی داریم؛ یک گروه که بسیار تحتتأثیر فرهنگ غربی هستند و از اسلام و مفاهیم اسلامی درک درستی ندارند.بنابراین از این گروه نمیتوان در پیشبرد اهداف و آرمانهای انقلابیمان استفاده کرد؛ اما گروه دیگری از جامعه نخبگی ما که به انقلاب و حکومت اسلامی باورمند هستند، میتوانند ما را به آرمانهای واقعگرایانهمان نزدیکتر کنند.من فارغالتحصیل دکترا از امریکا هستم و به عنوان «نظریهپرداز انقلاب» شناخته میشوم.
وقتی نظام تشخیص میدهد که من در راستای نظام و انقلاب اسلامی فعالیت فکری میکنم و از مسیر نظام منحرف نشدهام از من به شکلی حداکثری استفاده میکند. نخبگان توقع دارند که حتی اگر دگراندیش هستند، در مسائل مربوط به نظام محل مشورت قرار گیرند! که چنین چیزی عملاً امکانپذیر نیست. برای پیشبرد اهداف نظام جمهوری اسلامی چگونه میتوان از نظر و مشورت کسانی بهره برد که معتقدند نظام اسلامی از اساس کارآمد و کارساز نیست.
اکنون اکثریت قریب به اتفاق دولتمردان ما از نخبگان هستند منتهی نخبگان وفادار، متدین و باورمند به نظام جمهوری اسلامی؛ آنانی که در چارچوب نظام و انقلاب قرار میگیرند و اساساً در همین راستا بود که اوایل انقلاب، مسأله تعهد و تخصص مطرح شد.
غفلت ما از آیندهپژوهی انقلاب اسلامی
حجتالاسلام والمسلمین محسن مهاجرنیا
استادیار گروه سیاست پژوهشکده نظامهای اسلامی
1. اگر منشأ انقلاب را از دهه چهل در نظر بگیریم، نزدیک به شصت سال است که راجع به انقلاب کار کردهایم اما پرسش اصلی اینجاست که اکنون چقدر راجع به 10 سال آیندهمان مطالعات و داشتههای نظری قابلاتکا داریم؟ واقعیت این است که در همه بحثهایی که در طول 43 سال پس از پیروزی انقلاب اسلامیمان داشتهایم، عمدتاً توجه ما به گذشته بوده است. اغلب کتابها و مقالهها بر ریشهها و عوامل بروز انقلاب، اهداف، شخصیتها و جریانهای اثرگذار، جایگاه مردم در پیروزی انقلاب و... تمرکز داشته و عقبه انقلاب را در دستور کار خود قرار دادهاند. بنابراین، یکی از نقاط مغفول در پژوهشهای ما «آیندهپژوهی انقلاب» است. این در حالی است که در گام دوم انقلاب، باید مجدد مسائل پیش رو و اولویتها را محل تأمل قرار دهیم؛ همانطور که رهبر معظم انقلاب هم در بیانیه گام دوم انقلاب به آن اشاره کردهاند.«آیندهپژوهی» دانش نوینی است و قدمت چندانی ندارد. با این حال اکثر قریب به اتفاق کشورها از این دانش برای ترسیم دورنمایی که پیش روی خود دارند، بهره میبرند و بعضاً برای صدسال آیندهشان برنامهریزی میکنند. فراتر از این، آنان حتی راجع به آینده ما هم فکر میکنند، اما متأسفانه ما در حوزه «آیندهپژوهی انقلاب اسلامی» خلأ و کاستی داریم. از این رو، بحث آیندهپژوهی انقلاب را باید در متون درسی دانشگاهها گنجاند تا دانشجویان ضمن آگاهی و آشنایی با گذشته انقلاب به این درک برسند که انقلاب در آینده چه مسیری را طی خواهد کرد و دانشگاه برای مسائلی که در آینده ممکن است پیش روی انقلاب قرار گیرد آمادگی فکری، نظری و عملیاتی داشته باشد.
2. اما اولویتهای ما در حوزه آیندهپژوهی انقلاب چیست؟ باید بدانیم که آیندهپژوهی انقلاب اختصاص به حوزه خاصی ندارد؛ عرصههای سیاست، دولت، حکومت و حتی حوزههای فرهنگی، اخلاقی، علمی و اقتصادی و اجتماعی میتوانند موضوع علم آیندهپژوهی باشند و در همه این حوزهها این پرسش قابل طرح است که آیا مسیر امروزمان در حال تکامل است؟ یا سیری نزولی دارد؟ بیتردید، اگر به فکر جبران خلأهایمان در آیندهپژوهی انقلاب نباشیم، در دو دهه آینده با مسائل جدی رو بهرو خواهیم شد.
به تعبیر آیه 11 سوره رعد «...إِنَّالله لاَ یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یغَیرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ.../ خدا حال قومى را تغییر نمىدهد تا آنان حال خود را تغییر دهند» آینده هر قوم، ملت و جامعهای را خود آن ملت میسازد. سنتهایی در هستی وجود دارد، یکی از آن سنتها این است که خداوند برای اراده انسانها، جایگاه قائل است. اراده خداوند این است که سرنوشت را با اراده انسان تغییر دهد ،نه با جبر اجتماعی. این مبنایی است که در معارف هم آمده است. اکثر مبانی که در علم آیندهپژوهی طرح میشود، در معارف دینی تحت عنوان دوراندیشی و آیندهنگری آمده است تا آنجا که حتی در خصوص آینده تاریخ هم آیه داریم و در قرآن، پایان تاریخ پیشبینی شده است. بر اساس فلسفه دینی ما، پایان تاریخ پیروزی حق بر باطل و حاکمیت صالحان و مستضعفان است. با وجود اهمیت مسأله آیندهنگری در ادبیات دینی، اما متأسفانه ما بهصورت معرفتی و علمی به این حوزه ورود نکردهایم.در ساخت ادبیات «آیندهپژوهی انقلاب اسلامی» رسانهها نقش بسیار مهمی ایفا میکنند. فراروی آینده انقلاب، احتمالهای زیاد و بدیلهای مختلفی قابل تصور است اما هیچکدام قطعی نیست. قطعیتاش زمانی محقق میشود که ما «ساختن» را کلید بزنیم؛ اگر در حوزههایی ضعف داریم، آنها را تقویت کنیم. اگر اقتصاد یکی از نقاط ضعف انقلاب محسوب میشود، باید با بهرهگیری از پارامترهای موجود در حوزه آیندهپژوهی اقتصادی نقاط ضعف را برطرف و قواعد درست را بر جریان اقتصادی مسلط کنیم. اگر سیستم مدیریتی و سیاسی ناکارآمد است، آن را اصلاح و پویا کنیم و از طرف دیگر، ضمن آگاهی از نقاط مثبتمان، راهکارهایی برای تقویت آنها داشته باشیم.
3. به تعبیر رهبر معظم انقلاب در بیانیه گام دوم انقلاب، ما تنها انقلابی هستیم که بیش از چهل سال تداوم داشتهایم. شاید چهل و سه سال پیش، کسی فکر نمیکرد این انقلاب ادامه پیدا کند و روز به روز هم شکوفاتر شود. ممکن است در بعضی حوزهها با کاستیها و ضعفهایی مواجه باشیم اما سرجمع انقلاب و مسیری که طی کرده رو به رشد و تکامل است، اما به آینده انقلاب و مسیرهای پیش رویش باید امروز فکر کنیم و این امر «آیندهپژوهی انقلاب» را برایمان اولویتدار میکند؛ حوزهای که تاکنون از آن بسیار غفلت داشتهایم.