نسخه Pdf
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
گفتوگو با دکتر موسی حقانی (رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر)
رمز تداوم انقلاب
چطور میتوان بدنه و سرمایه اجتماعی انقلاب را حفظ کرد؟
مریمالسادات حسینی
نهضت تنباکو، انقلاب مشروطه، نهضت ملی شدن نفت و قیام پانزده خرداد از جمله تحولاتی بود که ایران و ایرانیان پشت سر گذاشتند؛ اما ارزشها و اهداف ملی و اسلامی این نهضتها سرانجام در انقلاب اسلامی ایران به تکامل رسید. در خصوص «تداوم اهداف و ارزشهای انقلاب اسلامی» با دکتر موسی حقانی استاد تاریخ و رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر به گفتوگو نشستیم. در کارنامه علمی دکتر حقانی آثاری چون «تاریخ تحولات سیاسی ایران»، «تاریخ فراماسونری در ایران» و «خاندان پهلوی به روایت اسناد» به چشم میخورد. او پیرامون نقش «هویت شیعی» و جریان «مرجعیت شیعه» در تداوم انقلاب اسلامی به نکات قابل تأملی اشاره میکند که در ادامه میخوانید.
در ارتباط با انقلاب و بهطور خاص انقلاب اسلامی ایران، از دو منظر میتوان بحث کرد؛ یک رویکرد «نگاه تاریخمند و کارکردگرایانه» است که انقلاب را بخشی از پروسه تحولات و رویدادی برای رفع نیازها و خواستههای مردم در آن مقطع تاریخی میبیند و وجه اسلامی آن را نه یک محتوای اصیل، بلکه صرفاً بهعنوان فرم و ابزاری برای سازماندهی انقلابیون برمیشمارد و منظر دیگر، «نگاه غایتگرا» است که انقلاب را نه صرفاً یک رویداد در تاریخی خاص، بلکه امتدادی در کلیت تاریخ یک ملت میبیند که مبتنی بر ارزشهای اصیل، ذاتی و غایی است. با توجه به اشرافی که شما به تحولات تاریخ معاصر ایران دارید، آیا میتوان انقلاب اسلامی را «تحولی مستمر در تاریخ ایران» دانست که پیش از سال 57 در نهضتها و حرکتهایی همچون نهضت تحریم تنباکو، انقلاب مشروطه، نهضت ملی نفت و قیام 15 خرداد بروز پیدا کرد و سپس در انقلاب اسلامی به تکامل رسید؟
اگر به ماهیت انقلاب اسلامی و جلوه بیرونی آن که در شعارهای قاطبه مردم بروز و ظهور داشته (استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی) تأمل کنیم درمییابیم که انقلاب، مبتنی بر ارزشهای اصیل و غایی است و بسیاری از این ارزشها، ذیل همان «اسلامیت» همراه با «جمهوریت» مورد تأکید واقع شده است.
اینکه آیا این اهداف در تحولات و نهضتهای تاریخی پیشین هم نمود و ظهور داشته است، باید گفت در عین حال که انقلاب اسلامی ادامه تحولات نهضتهای پیشین همچون نهضت تنباکو، انقلاب مشروطه، نهضت ملی شدن نفت و قیام پانزده خرداد بوده است، اما اهداف و ارزشهای مد نظر آن، از بسیاری جهات گستردهتر و متکاملتر است. ضمن اینکه هر یک از این نهضتها و حرکتها نیز گستره اهداف مشابهی نداشتند. چنانکه جریان تحریم تنباکو صرفاً بر قطع ید سلطه بیگانه و لغو امتیاز متمرکز بود و تغییرات نظام سیاسی در این نهضت مطمحنظر نبود.
در نهضت مشروطه نیز حفظ نظام سلطنت به شکل مشروط مطابق با قانون اساسی و اسلام مورد تأکید بود. نهضت ملی شدن نفت هم بر قطع دست بیگانگان از منابع ملی ایران تأکید داشت. در همه این جریانها، بنا به مصالح و مقتضیاتی که وجود داشت اهداف مذکور در همان چهارچوب نظام سیاسی پیشین دنبال میشد. اما در قیام 15 خرداد تحولی هم در «اهداف مبارزه» و هم در «روش مبارزه» اتفاق میافتد که بر همین اساس، حضرت امام خمینی(ره) آن را مبدأ انقلاب اسلامی دانستهاند و از این زمان تغییر و تحول انقلابی در نظام پیشین از سوی جریان روحانیت شیعه مطرح میشود که به نوعی اصول و ارزشهای بنیادین اسلامی و ملی همه نهضتهای پیشین را در صورتبندی نظام سیاسی جدیدی تداوم بخشید.
نقش هویت شیعی و جریان مرجعیت شیعه را در این تداوم چگونه ارزیابی میکنید؟
مرجعیت شیعه ملجأ و حافظ هویت ایرانی ـ شیعی و پیشگام مقابله با جریانهای تهدیدکننده این هویت در تاریخ چند صد ساله اخیر ایران بوده است. در نهضت تنباکو زمانی که استبداد داخلی و استعمار خارجی در پیوند با یکدیگر، کیان و استقلال ایران و مسلمانان را تهدید کردند، مرجعیت شیعه بر اساس آموزههای قرآنی سلطه کفار بر مسلمین را برنتافت و موجب عقبنشینی استبداد و ناکامی استعمار خارجی شد. در اینجا بحثی از تغییر نظام سیاسی حاکم از سوی مرجعیت شیعه دنبال نشد.
در مشروطه نیز همچنان حفظ نظام سیاسی موجود با محدود نمودن آن به قیود و مشروط نمودن قدرت، مدنظر زعمای شیعۀ دخیل در نهضت مشروطیت بود. در بیانات مراجع شیعه در این دوران، هم استقلال از بیگانه و هم رفاه رعیت و آزادی در چهارچوب حدود الهی و قانونی و تقویت قوای ملی مدنظر بوده است. البته همه این اهداف و دستاوردهای مشروطه، لگدمال چکمههای رضاخانی میگردد و اهداف و آمال انقلاب مشروطه با روی کار آمدن حکومت پهلوی کاملاً به فراموشی سپرده میشود.
در جریان نهضت ملی نفت هم، روحانیت شیعه همان اهداف نفی سلطه بیگانه را در حمایت از حرکت ملی کردن صنعت نفت دنبال مینمود، هر چند «جریان دینی» در این نهضت، نسبت به «جریان ملی» نگاه عمیقتری داشت و هدف خود را صرفاً بر ملی شدن صنعت نفت قرار نداده بود و حوزه تقابل خود را مقابله با استعمار خارجی در ایران و کشورهای اسلامی میدانست. چنانکه به تشکیل دولت اسرائیل و تحولات منطقه نیز واکنش نشان دادند. اما دکتر مصدق مأموریت خود را صرفاً در چهارچوب ملی کردن صنعت نفت میدید.
همین جریان دینی در 15 خرداد به زعامت امام خمینی(ره) افق دید گستردهتری مییابد و روش سیاسی علمای سلف در حفظ چهارچوب نظام سیاسی را متحول میکند. به طوری که حضرت امام خمینی(ره) در همین دوران میگویند که تقیه حرام است و مبارزه جدی و علنی با نظام سیاسی فاسد واجب است. تا پیش از این، زعما و مراجع شیعی بواسطه برخی محذورات، ناگزیر بر رعایت مصالحی برای حفظ تمامیت ارضی ایران بودند. اما بعد از 15 خرداد همه این ملاحظات با رهبری حضرت امام خمینی(ره) تغییر کرد و ایشان که پیش از این، در سال 1322 در کتاب «کشف الاسرار» از حکومت فقیه جامعالشرایط سخن گفته بودند در 1348 در سیزده جلسه درس خارج فقه خود در نجف اشرف، به طرح «نظریه ولایت فقیه» و «نظامسازی حکومتاسلامی» میپردازند و این نظامسازی را برای تداوم آن جریان دینی انقلابی و تاریخی ضروری به شمار آوردند و این امر در نهضتهای گذشته که در نهایت به انقلاب اسلامی انجامید، مطرح نبود.
با توجه به آن «نگاه غایتانگارانه از انقلاب اسلامی» جریان معارض با انقلاب در صحنههای مختلف تحولات تاریخی معاصر ایران (از مشروطه تاکنون) چه ماهیتی داشته و چگونه به تقابل برخاسته است؟
قبل از مشروطه یعنی از اواسط دوره قاجار شاهد شکلگیری جریانی بهنام جریان روشنفکری در ایران هستیم که خاستگاه و ریشههای آن بیرون از ایران بود. روشنفکران، نوعی «این همانی» بین ایران و غرب متصور بودند و تلاششان در جهت ایجاد وضعیتی مشابه غرب در ایران بود. برخی از آنها صرفاً پیوند فکری با غرب داشتند اما برخی مانند تقیزاده و میرزا ملکمخان دارای پیوستگیهای تشکیلاتی و سیاسی نیز بودند. اینها مهمترین جریان معارض با جریان دینی که مرجعیت شیعه زعامت آن را به عهده داشت به شمار میرفتند. برخی از اعضای این جریان که معتقد به ادغام ایران و فرهنگ و هویت ایرانی در غرب بودند، حتی استعمار و غارت غرب را نیز تئوریزه میکردند ،چنانچه در نوشتههای ملکمخان میخوانیم که خداوند نعمات خود را به یکسان به همه ابنای بشر داده و گروهی به جهت لیاقت، باید از نعمات سایرین که لیاقت استفاده از آن را ندارند بهرهمند گردند! مشروطه برای این جریانها، نقطه عزیمت و چرخشگاهی برای هضم و ادغام هویت شیعی- ایرانی در فرهنگ و تمدن غربی بود. بنابراین در نگاهی کلی به تاریخ تحولات دو سده اخیر ایران، این دو جریان در دو مسیر جدا از هم حرکت کردهاند. «جریان مرجعیت شیعه» که مدافع استقلال ایران، اقتدار ایران و نافی استبداد و دخالت بیگانگان بوده است که در طول تاریخ تداوم داشته و با انقلاب اسلامی در قالب نظام جمهوری اسلامی تثبیت میشود. و جریان مقابل که میتوان آن را تحت عنوان «جریان سکولار» نامید، همواره مخالف دخالت مرجعیت شیعی و قوانین اسلام در سیاست و نظام سیاسی بوده است که انواع طیف روشنفکران تجددگرا، ناسیونالیست و روشنفکران دینی را در بر میگیرد.
این جریانهای روشنفکری نسبت به انقلاب اسلامی چه موضعی داشتند؟
شاخص اصلی همه این روشنفکران این است که از منظر «مدرنیته» به تحولات ایران نگاه میکنند. از این جهت حتی دین را هم از آن چشمانداز میبینند و برخی از این جریانهای روشنفکری دینی دائماً دچار تجدید نظرطلبی میشوند. هیچیک از این جریانهای روشنفکری با جریان حضرت امام خمینی(ره) و خصوصاً با جمهوری اسلامی پیوند عمیق نداشتند. جریان شاخص روشنفکری در مقطع وقوع انقلاب «نهضت آزادی» بود که با دیدگاههای جریان رهبری امام(ره) به هیچوجه همسو نبود. مهندس سحابی در خاطراتش آورده است که وقتی جزوههای حکومت اسلامی امام خمینی(ره) در حوالی سال 1350 در زندان به دستشان میرسد، آنها طرح چنین دیدگاههایی از سوی حضرت امام(ره) را نوعی عقبگرد و امری ارتجاعی میدانستند.بعد از انقلاب هم آنها جزوه مفصلی علیه ولایت فقیه منتشر کردند و معتقد بودند باید از ابزار سازماندهنده روحانیت برای مقابله با شاه استفاده کرد. اشخاصی چون آیتالله سید محمدکاظم شریعتمداری نیز هنوز در همان گفتمان سلطنتی پیشین زیست میکردند که با روح انقلاب در تضاد بود. مهمترین تفاوت اینها با جریان انقلاب این بود که گستره نگاه این جریانها صرفاً «ملی» بود ولی رویکرد حضرت امام(ره) یک منظر «ملی ـ امتی ـ جهانی» بود. بنابراین بنده معتقدم بسیاری از این جریانهای سکولار و روشنفکری یا چپ هر چند با شاه مبارزه میکردند ولی متعلق به جریان انقلاب که ریشههای آن را در تحولات معاصر ایران بویژه از 15خرداد برشمردیم، نبودند. و مردم هم با آن جریانهای معارض شاه همراه نبودند چون با آنها تحولی اتفاق نمیافتاد چنانکه پیش از این هم نیفتاده بود. از این رو، مردم با جریان انقلاب اسلامی بهعنوان یک ضرورت تاریخی و تحولساز در ایران همراه شدند.
در وضعیت کنونی، به نظر میرسد انتظارات اقتصادی مردم، به گونهای اولویت یافتهاند که آن ارزشهای اصیل انقلابی کمرنگتر به نظر میرسند. آیا با چنین دیدگاهی موافقید و به نظر شما آیا میتوان دوگانه اولویت «رفاه» و «ارزشهای انقلاب» را در مواجهه با یکدیگر قرار داد؟
تا کنون 43 سال از عمر انقلاب اسلامی گذشته است و این تداوم 43 ساله منبعث از ریشهدار بودن بنیانهای انقلاب است. هیچ یک از نهضتهای قبلی چنین دوامی نداشتند، هر چند وضعیت کنونی با شرایط آرمانی فاصله دارد اما باید گفت شرایط کنونی ما معلول مسائل مختلفی است. ما از ابتدای انقلاب و بویژه از دهه 1370 با تهاجم گسترده فرهنگی غرب و کانونهای وابسته به آن مواجه بودهایم. فضای مجازی و اینترنت و هجمه فرهنگی که بویژه در دهه اخیر از این طریق به ما وارد میشود حتی برخی رجال را تغییر داده است. در حوزه مسائل اقتصادی نیز بواسطه اقدامات و برنامههای بعضی کارگزاران اقتصادی نئولیبرال و سیاستهای اقتصاد آزاد از دهه 70 شکافهایی بین مردم و دولت ایجاد شده است. خروج برخی کارگزاران و دولتهای پس از انقلاب از گفتمان انقلابی و رواج تساهل و تسامح و تجملگرایی این عناصر، موجب بیگانگی مردم با آنها شده است. در حالی که ما در ذیل بحث جمهوری اسلامی بحث «عدالت» را داریم که میتواند «تداوم انقلاب» را موجب شود. امروزه در دهه پنجم انقلاب سه کلیدواژه اساسی «عدالت»، «استقلال» و «پیشرفت» رمز تداوم انقلاب اسلامی هستند. با این فرمول میتوانیم بدنه و سرمایه اجتماعی انقلاب را حفظ کنیم. غربگرایان داخلی با القای یأس و ناامیدی و کشورهای غربی با فشار و تحریم درصدد جدا کردن این بدنه از انقلاب هستند. تلاش دویست ساله این جریانها، ایجاد مانع برای ایران با توجه به ظرفیت تمدنی چند هزار سالهاش و انفعال آن در منطقه است. با این حال اتفاقاتی نظیر تشییع سردار سلیمانی که نماد «ایستادگی در برابر غرب»، «دفاع از ایران» و «گفتمان امتمحور انقلاب اسلامی» بوده است، نشان داد که بدنه اجتماعی انقلاب همچنان به جریان انقلاب متصل است. امید است که با تغییراتی که در مدیریت اجرایی دولتها و قوای اجرایی اتفاق میافتد، بار دیگر همه نیروها در همان مسیر «تداوم انقلابی» بسیج و سامان یابند.
نیم نگاه
کلیدواژههای «عدالت»، «استقلال» و «پیشرفت» رمز تداوم انقلاب اسلامی هستند. با این فرمول میتوانیم بدنه و سرمایه اجتماعی انقلاب را حفظ کنیم. اتفاقاتی نظیر تشییع سردار سلیمانی که نماد «ایستادگی در برابر غرب»، «دفاع از ایران» و «گفتمان امتمحور انقلاب اسلامی» بوده است، نشان داد که بدنه اجتماعی انقلاب همچنان به جریان انقلاب متصل است.
نهضت تنباکو، انقلاب مشروطه، نهضت ملی شدن نفت و قیام پانزده خرداد از جمله تحولاتی بود که ایران و ایرانیان پشت سر گذاشتند؛ اما ارزشها و اهداف ملی و اسلامی این نهضتها سرانجام در انقلاب اسلامی ایران به تکامل رسید. در خصوص «تداوم اهداف و ارزشهای انقلاب اسلامی» با دکتر موسی حقانی استاد تاریخ و رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر به گفتوگو نشستیم. در کارنامه علمی دکتر حقانی آثاری چون «تاریخ تحولات سیاسی ایران»، «تاریخ فراماسونری در ایران» و «خاندان پهلوی به روایت اسناد» به چشم میخورد. او پیرامون نقش «هویت شیعی» و جریان «مرجعیت شیعه» در تداوم انقلاب اسلامی به نکات قابل تأملی اشاره میکند که در ادامه میخوانید.
در ارتباط با انقلاب و بهطور خاص انقلاب اسلامی ایران، از دو منظر میتوان بحث کرد؛ یک رویکرد «نگاه تاریخمند و کارکردگرایانه» است که انقلاب را بخشی از پروسه تحولات و رویدادی برای رفع نیازها و خواستههای مردم در آن مقطع تاریخی میبیند و وجه اسلامی آن را نه یک محتوای اصیل، بلکه صرفاً بهعنوان فرم و ابزاری برای سازماندهی انقلابیون برمیشمارد و منظر دیگر، «نگاه غایتگرا» است که انقلاب را نه صرفاً یک رویداد در تاریخی خاص، بلکه امتدادی در کلیت تاریخ یک ملت میبیند که مبتنی بر ارزشهای اصیل، ذاتی و غایی است. با توجه به اشرافی که شما به تحولات تاریخ معاصر ایران دارید، آیا میتوان انقلاب اسلامی را «تحولی مستمر در تاریخ ایران» دانست که پیش از سال 57 در نهضتها و حرکتهایی همچون نهضت تحریم تنباکو، انقلاب مشروطه، نهضت ملی نفت و قیام 15 خرداد بروز پیدا کرد و سپس در انقلاب اسلامی به تکامل رسید؟
اگر به ماهیت انقلاب اسلامی و جلوه بیرونی آن که در شعارهای قاطبه مردم بروز و ظهور داشته (استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی) تأمل کنیم درمییابیم که انقلاب، مبتنی بر ارزشهای اصیل و غایی است و بسیاری از این ارزشها، ذیل همان «اسلامیت» همراه با «جمهوریت» مورد تأکید واقع شده است.
اینکه آیا این اهداف در تحولات و نهضتهای تاریخی پیشین هم نمود و ظهور داشته است، باید گفت در عین حال که انقلاب اسلامی ادامه تحولات نهضتهای پیشین همچون نهضت تنباکو، انقلاب مشروطه، نهضت ملی شدن نفت و قیام پانزده خرداد بوده است، اما اهداف و ارزشهای مد نظر آن، از بسیاری جهات گستردهتر و متکاملتر است. ضمن اینکه هر یک از این نهضتها و حرکتها نیز گستره اهداف مشابهی نداشتند. چنانکه جریان تحریم تنباکو صرفاً بر قطع ید سلطه بیگانه و لغو امتیاز متمرکز بود و تغییرات نظام سیاسی در این نهضت مطمحنظر نبود.
در نهضت مشروطه نیز حفظ نظام سلطنت به شکل مشروط مطابق با قانون اساسی و اسلام مورد تأکید بود. نهضت ملی شدن نفت هم بر قطع دست بیگانگان از منابع ملی ایران تأکید داشت. در همه این جریانها، بنا به مصالح و مقتضیاتی که وجود داشت اهداف مذکور در همان چهارچوب نظام سیاسی پیشین دنبال میشد. اما در قیام 15 خرداد تحولی هم در «اهداف مبارزه» و هم در «روش مبارزه» اتفاق میافتد که بر همین اساس، حضرت امام خمینی(ره) آن را مبدأ انقلاب اسلامی دانستهاند و از این زمان تغییر و تحول انقلابی در نظام پیشین از سوی جریان روحانیت شیعه مطرح میشود که به نوعی اصول و ارزشهای بنیادین اسلامی و ملی همه نهضتهای پیشین را در صورتبندی نظام سیاسی جدیدی تداوم بخشید.
نقش هویت شیعی و جریان مرجعیت شیعه را در این تداوم چگونه ارزیابی میکنید؟
مرجعیت شیعه ملجأ و حافظ هویت ایرانی ـ شیعی و پیشگام مقابله با جریانهای تهدیدکننده این هویت در تاریخ چند صد ساله اخیر ایران بوده است. در نهضت تنباکو زمانی که استبداد داخلی و استعمار خارجی در پیوند با یکدیگر، کیان و استقلال ایران و مسلمانان را تهدید کردند، مرجعیت شیعه بر اساس آموزههای قرآنی سلطه کفار بر مسلمین را برنتافت و موجب عقبنشینی استبداد و ناکامی استعمار خارجی شد. در اینجا بحثی از تغییر نظام سیاسی حاکم از سوی مرجعیت شیعه دنبال نشد.
در مشروطه نیز همچنان حفظ نظام سیاسی موجود با محدود نمودن آن به قیود و مشروط نمودن قدرت، مدنظر زعمای شیعۀ دخیل در نهضت مشروطیت بود. در بیانات مراجع شیعه در این دوران، هم استقلال از بیگانه و هم رفاه رعیت و آزادی در چهارچوب حدود الهی و قانونی و تقویت قوای ملی مدنظر بوده است. البته همه این اهداف و دستاوردهای مشروطه، لگدمال چکمههای رضاخانی میگردد و اهداف و آمال انقلاب مشروطه با روی کار آمدن حکومت پهلوی کاملاً به فراموشی سپرده میشود.
در جریان نهضت ملی نفت هم، روحانیت شیعه همان اهداف نفی سلطه بیگانه را در حمایت از حرکت ملی کردن صنعت نفت دنبال مینمود، هر چند «جریان دینی» در این نهضت، نسبت به «جریان ملی» نگاه عمیقتری داشت و هدف خود را صرفاً بر ملی شدن صنعت نفت قرار نداده بود و حوزه تقابل خود را مقابله با استعمار خارجی در ایران و کشورهای اسلامی میدانست. چنانکه به تشکیل دولت اسرائیل و تحولات منطقه نیز واکنش نشان دادند. اما دکتر مصدق مأموریت خود را صرفاً در چهارچوب ملی کردن صنعت نفت میدید.
همین جریان دینی در 15 خرداد به زعامت امام خمینی(ره) افق دید گستردهتری مییابد و روش سیاسی علمای سلف در حفظ چهارچوب نظام سیاسی را متحول میکند. به طوری که حضرت امام خمینی(ره) در همین دوران میگویند که تقیه حرام است و مبارزه جدی و علنی با نظام سیاسی فاسد واجب است. تا پیش از این، زعما و مراجع شیعی بواسطه برخی محذورات، ناگزیر بر رعایت مصالحی برای حفظ تمامیت ارضی ایران بودند. اما بعد از 15 خرداد همه این ملاحظات با رهبری حضرت امام خمینی(ره) تغییر کرد و ایشان که پیش از این، در سال 1322 در کتاب «کشف الاسرار» از حکومت فقیه جامعالشرایط سخن گفته بودند در 1348 در سیزده جلسه درس خارج فقه خود در نجف اشرف، به طرح «نظریه ولایت فقیه» و «نظامسازی حکومتاسلامی» میپردازند و این نظامسازی را برای تداوم آن جریان دینی انقلابی و تاریخی ضروری به شمار آوردند و این امر در نهضتهای گذشته که در نهایت به انقلاب اسلامی انجامید، مطرح نبود.
با توجه به آن «نگاه غایتانگارانه از انقلاب اسلامی» جریان معارض با انقلاب در صحنههای مختلف تحولات تاریخی معاصر ایران (از مشروطه تاکنون) چه ماهیتی داشته و چگونه به تقابل برخاسته است؟
قبل از مشروطه یعنی از اواسط دوره قاجار شاهد شکلگیری جریانی بهنام جریان روشنفکری در ایران هستیم که خاستگاه و ریشههای آن بیرون از ایران بود. روشنفکران، نوعی «این همانی» بین ایران و غرب متصور بودند و تلاششان در جهت ایجاد وضعیتی مشابه غرب در ایران بود. برخی از آنها صرفاً پیوند فکری با غرب داشتند اما برخی مانند تقیزاده و میرزا ملکمخان دارای پیوستگیهای تشکیلاتی و سیاسی نیز بودند. اینها مهمترین جریان معارض با جریان دینی که مرجعیت شیعه زعامت آن را به عهده داشت به شمار میرفتند. برخی از اعضای این جریان که معتقد به ادغام ایران و فرهنگ و هویت ایرانی در غرب بودند، حتی استعمار و غارت غرب را نیز تئوریزه میکردند ،چنانچه در نوشتههای ملکمخان میخوانیم که خداوند نعمات خود را به یکسان به همه ابنای بشر داده و گروهی به جهت لیاقت، باید از نعمات سایرین که لیاقت استفاده از آن را ندارند بهرهمند گردند! مشروطه برای این جریانها، نقطه عزیمت و چرخشگاهی برای هضم و ادغام هویت شیعی- ایرانی در فرهنگ و تمدن غربی بود. بنابراین در نگاهی کلی به تاریخ تحولات دو سده اخیر ایران، این دو جریان در دو مسیر جدا از هم حرکت کردهاند. «جریان مرجعیت شیعه» که مدافع استقلال ایران، اقتدار ایران و نافی استبداد و دخالت بیگانگان بوده است که در طول تاریخ تداوم داشته و با انقلاب اسلامی در قالب نظام جمهوری اسلامی تثبیت میشود. و جریان مقابل که میتوان آن را تحت عنوان «جریان سکولار» نامید، همواره مخالف دخالت مرجعیت شیعی و قوانین اسلام در سیاست و نظام سیاسی بوده است که انواع طیف روشنفکران تجددگرا، ناسیونالیست و روشنفکران دینی را در بر میگیرد.
این جریانهای روشنفکری نسبت به انقلاب اسلامی چه موضعی داشتند؟
شاخص اصلی همه این روشنفکران این است که از منظر «مدرنیته» به تحولات ایران نگاه میکنند. از این جهت حتی دین را هم از آن چشمانداز میبینند و برخی از این جریانهای روشنفکری دینی دائماً دچار تجدید نظرطلبی میشوند. هیچیک از این جریانهای روشنفکری با جریان حضرت امام خمینی(ره) و خصوصاً با جمهوری اسلامی پیوند عمیق نداشتند. جریان شاخص روشنفکری در مقطع وقوع انقلاب «نهضت آزادی» بود که با دیدگاههای جریان رهبری امام(ره) به هیچوجه همسو نبود. مهندس سحابی در خاطراتش آورده است که وقتی جزوههای حکومت اسلامی امام خمینی(ره) در حوالی سال 1350 در زندان به دستشان میرسد، آنها طرح چنین دیدگاههایی از سوی حضرت امام(ره) را نوعی عقبگرد و امری ارتجاعی میدانستند.بعد از انقلاب هم آنها جزوه مفصلی علیه ولایت فقیه منتشر کردند و معتقد بودند باید از ابزار سازماندهنده روحانیت برای مقابله با شاه استفاده کرد. اشخاصی چون آیتالله سید محمدکاظم شریعتمداری نیز هنوز در همان گفتمان سلطنتی پیشین زیست میکردند که با روح انقلاب در تضاد بود. مهمترین تفاوت اینها با جریان انقلاب این بود که گستره نگاه این جریانها صرفاً «ملی» بود ولی رویکرد حضرت امام(ره) یک منظر «ملی ـ امتی ـ جهانی» بود. بنابراین بنده معتقدم بسیاری از این جریانهای سکولار و روشنفکری یا چپ هر چند با شاه مبارزه میکردند ولی متعلق به جریان انقلاب که ریشههای آن را در تحولات معاصر ایران بویژه از 15خرداد برشمردیم، نبودند. و مردم هم با آن جریانهای معارض شاه همراه نبودند چون با آنها تحولی اتفاق نمیافتاد چنانکه پیش از این هم نیفتاده بود. از این رو، مردم با جریان انقلاب اسلامی بهعنوان یک ضرورت تاریخی و تحولساز در ایران همراه شدند.
در وضعیت کنونی، به نظر میرسد انتظارات اقتصادی مردم، به گونهای اولویت یافتهاند که آن ارزشهای اصیل انقلابی کمرنگتر به نظر میرسند. آیا با چنین دیدگاهی موافقید و به نظر شما آیا میتوان دوگانه اولویت «رفاه» و «ارزشهای انقلاب» را در مواجهه با یکدیگر قرار داد؟
تا کنون 43 سال از عمر انقلاب اسلامی گذشته است و این تداوم 43 ساله منبعث از ریشهدار بودن بنیانهای انقلاب است. هیچ یک از نهضتهای قبلی چنین دوامی نداشتند، هر چند وضعیت کنونی با شرایط آرمانی فاصله دارد اما باید گفت شرایط کنونی ما معلول مسائل مختلفی است. ما از ابتدای انقلاب و بویژه از دهه 1370 با تهاجم گسترده فرهنگی غرب و کانونهای وابسته به آن مواجه بودهایم. فضای مجازی و اینترنت و هجمه فرهنگی که بویژه در دهه اخیر از این طریق به ما وارد میشود حتی برخی رجال را تغییر داده است. در حوزه مسائل اقتصادی نیز بواسطه اقدامات و برنامههای بعضی کارگزاران اقتصادی نئولیبرال و سیاستهای اقتصاد آزاد از دهه 70 شکافهایی بین مردم و دولت ایجاد شده است. خروج برخی کارگزاران و دولتهای پس از انقلاب از گفتمان انقلابی و رواج تساهل و تسامح و تجملگرایی این عناصر، موجب بیگانگی مردم با آنها شده است. در حالی که ما در ذیل بحث جمهوری اسلامی بحث «عدالت» را داریم که میتواند «تداوم انقلاب» را موجب شود. امروزه در دهه پنجم انقلاب سه کلیدواژه اساسی «عدالت»، «استقلال» و «پیشرفت» رمز تداوم انقلاب اسلامی هستند. با این فرمول میتوانیم بدنه و سرمایه اجتماعی انقلاب را حفظ کنیم. غربگرایان داخلی با القای یأس و ناامیدی و کشورهای غربی با فشار و تحریم درصدد جدا کردن این بدنه از انقلاب هستند. تلاش دویست ساله این جریانها، ایجاد مانع برای ایران با توجه به ظرفیت تمدنی چند هزار سالهاش و انفعال آن در منطقه است. با این حال اتفاقاتی نظیر تشییع سردار سلیمانی که نماد «ایستادگی در برابر غرب»، «دفاع از ایران» و «گفتمان امتمحور انقلاب اسلامی» بوده است، نشان داد که بدنه اجتماعی انقلاب همچنان به جریان انقلاب متصل است. امید است که با تغییراتی که در مدیریت اجرایی دولتها و قوای اجرایی اتفاق میافتد، بار دیگر همه نیروها در همان مسیر «تداوم انقلابی» بسیج و سامان یابند.
نیم نگاه
کلیدواژههای «عدالت»، «استقلال» و «پیشرفت» رمز تداوم انقلاب اسلامی هستند. با این فرمول میتوانیم بدنه و سرمایه اجتماعی انقلاب را حفظ کنیم. اتفاقاتی نظیر تشییع سردار سلیمانی که نماد «ایستادگی در برابر غرب»، «دفاع از ایران» و «گفتمان امتمحور انقلاب اسلامی» بوده است، نشان داد که بدنه اجتماعی انقلاب همچنان به جریان انقلاب متصل است.
آسیبشناسی وضعیت کنونی انقلاب اسلامی و راهکارهایی برای جریان عدالتخواه
رسالت جریان حزبالله در گام دوم انقلاب
ادامه از صفحه 21
«غربگزینی» هم همان رویکرد «مدرنیته اسلامی» است. غربگزینی یعنی از غرب گزینش کنیم و این گزینش هم، گزینشی خام است. طرفداران این رویکرد میگویند غرب را خوب و بد میکنیم؛ خوبهایش را میگیریم و بدهایش را کنار میگذاریم. عمدتاً هم معتقدند: علمش که خوب است، تکنولوژیاش که خوب است، ساختارهای اجتماعی و مدرنش هم خوب است، حتی اهدافش مثل رفاه، توسعه، امنیت و... هم خوباند! فقط میماند بعضی از مواجهههای فرهنگی و اخلاقیاش که باید آنها را به نفع اسلام تغییر دهیم. اما این گروه توجه ندارد که این مفاهیم مبتنی بر یک بنیادهایی تعریف میشوند.
به نظر من، اگر ما در چالش هویتی به این سمت حرکت کنیم و بهدنبال غربگزینی خام باشیم، به همان جریان «توسعهگرا» و «غربگرا» و «مدرنیزاسیون» منتهی میشویم که معتقدند ما باید هویت اسلامی را به نفع هویت دینی و هویت مدرن تغییر دهیم.
اما یک رویکرد دیگری هم وجود دارد که معتقد است ما برای اینکه از سلطه غرب و تسلط فرهنگ غرب نجات پیدا کنیم و بتوانیم هویت خودمان را اصلاح کنیم باید از آنان تبری بجوییم، منزوی شویم و فاصلهگذاری مطلق با دنیای مدرن انجام دهیم و نگذاریم هویت ما تحتتأثیر آنان قرار گیرد که این فاصلهگذاری مطلق هم در عمل موفق نیست چون اکنون به حدی در جامعه جهانی قرار گرفتهایم و با آن مرتبط شدهایم و اقتضائات جامعه جهانی در دنیای ما وجود دارد که انزوا و فاصلهگذاری مطلق در عمل امکانپذیر نیست.
به نظر میآید در این چالش، «طرح استحاله» راه درست ما است؛ باید تلاش کنیم هویت اسلامیمان را اصل قرار دهیم و سازوکارهای تمدن غرب را در جهازهاضمه اسلام هضم کنیم. معتقدم رویکرد بیانیه گام دوم انقلاب هم همین است.
وقتی رویکرد ما «رویکرد تمدنی» شد یعنی میخواهیم تمدن دیگری بسازیم در حالی که بشدت هم با اقتضائات تمدن رقیب مرتبط هستیم و تمدن رقیب در عرصههایی نفوذ کرده و در عمق جامعه ما هویتسازی، ساختارسازی و نهادسازی کرده است و ما نه میتوانیم به انزوا و فاصلهگذاری مطلق فتوا دهیم نه میتوانیم درگیری کور با آنان داشته باشیم. از طرف دیگر هم، یک گزینش خام ما را به منفعل شدن و مستحیل شدن در آن تمدنی که یک طرح جامع دارد، منتهی میکند؛ چرا که آنان یک طرح جامع و یک طرح توسعه پایدار در مقیاس جامعه جهانی دارند و مطابق آن قانونگذاری کردهاند و اکنون هم دارند مقیاسش را از مقیاس حکمرانی در سطح عالم واقعی به عالم مجازی و عالم خیال تغییر میدهند.
چاره این است که ما یک تمدن رقیب برای آنان طراحی کنیم. این حرکت تمدنی، با «انقلاب اسلامی» و برپایی «نظام اسلامی»، دو گام خود را با موفقیت برداشته است. اما در مرحله دولتسازی باید مدل ما مدل استحاله هویت تمدنی غرب در هویت اسلامی باشد. کما اینکه در سازوکارهای جهانی هم باید مدل ما مدل درگیری همه جانبه در عرصه جامعه جهانی برای دستیابی به حکومت جهانی باشد. بنابراین طرح ما باید یک طرح جهانی باشد و در این طرح جهانی بهدنبال استحاله تمدن رقیب در تمدن اسلامی باشیم.
این دوگانههایی که در جامعه ما وجود دارد عدالتخواههای ما را هم رنج میدهد؛ یعنی چون نتوانستند مسألهشان را با هویت غرب و تمدن غرب حل و فصل کنند بنابراین گاهی عدالتخواهیها به سمت الگوهای غربی ـ گاه سوسیالیستی، گاه سرمایهداری پیش میرود در حالی که انگیزه اصلی عدالتخواهان ناشی از هویت اسلامی است و واقعاً عدالتخواهی یک ایده اسلامی است و ما باید بشدت آن را دنبال کنیم و نباید این پرچم را رها کنیم و نباید بگذاریم این پرچم به دست دیگران بیفتد. اصلاً پیروزی انقلاب اسلامی در مقابل مارکسیسم به خاطر همین بوده که ما پرچم عدالتخواهی را از دست آنان گرفتیم و کانونش را در دنیا عوض کردیم. بنابراین نباید پرچم عدالتخواهی را نه در مقیاس ملی نه در مقیاس جهانی از دست بدهیم. ولی اینکه عدالتخواهی چگونه باید اتفاق بیفتد منوط به این است که چالش «عدم تحقق عدالت در کشورمان» را بتوانیم تحلیل کنیم. به نظرم آسیب اصلی در دوگانه «مدرنیته» و «اسلام» در کشور ما است که هر دو هم در جامعه ما نفوذ دارند. حرکت به سمت «عدالت اسلامی» و طراحی سازوکارهای «تمدن اسلامی» براساس الگوی استحاله، چاره کار ما است.
2ـ برنامه و مقدورات جریان حزبالله در پیشبرد انقلاب اسلامی
مقدورات انسانی ما که بسترساز حرکت به سمت آرمانهای انقلاب اسلامی باشد، چیست؟ برای شکلگیری جریان ناب دینی و تحقق نظام ولایی باید نکاتی را مدنظر داشته باشیم. بحثی در قرآن در باب حزبالله هست که عمدتاً هم در دو سوره مطرح شده است؛ یکی «سوره مجادله» که در داستان نجوای شیطان در مقابل نجوای رسولالله(ص) مطرح میشود و یکی هم در سوره مبارکه مائده است.
1ـ2. مختصات جریان حزبالله در قرآن کریم
«سوره مائده» سوره ولایت است؛ با توجه به آیاتی از این سوره مبارکه در جامعه مؤمنین دو جریان شکل میگیرد؛ یک جریانی که احساس خطر از ناحیه دشمن میکند و برای دفع خطر سعی میکنند در جمع آنان قرار گیرند. مثل برخی که میگویند «ما باید نظام جهانی را بپذیریم و جزئی از دهکده جهانی شویم. وقتی جزئی از آنان شدیم دلیلی ندارد به ما ضربه بزنند؛ چون ضربه زدن به ما، ضربه زدن به خودشان خواهد بود! بنابراین اکنون دیگر دوران استقلال نیست.» رهبر انقلاب هم بارها این گفته را رد کردند و صراحتاً بر حفظ استقلال خودمان تأکید گذاشتند با تذکر به اینکه «استقلال به معنی بریدن از بیرون نیست.»
قرآن کریم هم درباره این نوع افکار میفرماید آنچه در باطنشان میگذرد چیزی فراتر از این توجیه ظاهری است. به نظرم میآید این گروه بواقع دلداده آن نظم جهانیاند و به اندازهای که آن نظم را قبول دارند، دین را قبول ندارند؛ دین را فرهنگی میدانند که به وسیله آن میخواهند با طرح دشمن آشتی ایجاد کنند و تلاش میکنند در همان طرح عمل کنند و طرح خود را در درون طرح آنان قرار میدهند.
اما جریان دیگر که در مقابل آنان هستند کسانیاند که از فضل خدا برخوردارند و غرق در محبت خدا و محبوب خدا هستند. نسبت به جامعه مؤمنان احساس تواضع و نسبت به کفار احساس عزت میکنند. اینها آدمهای جهادی هستند و نگران بدگوییهای دشمن و آن طرح فراگیر دشمن هم نیستند. خدای متعال درباره این دسته میفرماید این جمعیت نیاز به ولایت دارند ولی ولایت آنان فقط با خدا و رسول اکرم(ص) و اولیای معصوم(ع) است. اینها اگر تحت ولایت قرارگیرند بر جریان دشمن غلبه پیدا خواهند کرد اما اگر مستقل عمل کنند در مقابل طرح دشمن به غلبه نمیرسند. اکنون برای جریانهای عدالتخواه آنچه لازم است این است که باید این دو جریان را بدرستی بشناسند؛ یک جریانی که برای تحقق طرح اسلام بیرون از طرح ولایت الهی عمل میکنند و دوم جریانی که بهدنبال طرح امت اسلامی و طرح ملی در برابر طرح دشمن هستند. این گروه دوم بهدنبال این هستند که همان طرح دشمن را در امت اسلامی «نوسازی» و «بومیسازی» کنند.
اما در مقابل این دو جریان قوی، جریان «حزبالله» وجود دارد. در این جریان انسانهایی با خصلت جهادی هستند که در مقابل کفار هم عزتنفس دارند و احساس حقارت نمیکنند اما در مقابل مؤمنان متواضعاند. آنقدر استوار هستند که حتی جنگ نرم دشمن آنان را منفعل نمیکند. این گروه وقتی در طرح ولایت الله قرار میگیرند، جریان «حزبالله» را شکل میدهند که در این صورت غلبه بر جریانهای دشمن برایشان آسان میشود. اما اگر بخواهند مستقل عمل کنند این غلبه برایشان حاصل نمیشود («وَمَن یتَوَلَّالله وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَالله هُمُ الْغَالِبُونَ.»)
آنچه اشارهوار گفتیم در واقع نحوه شکلگیری جریان حزبالله و نحوه مشارکت و توسعه مشارکت ارادههای اجتماعی در طرح نظام ولایت است. حال اگر بر این اساس، عمل کنیم و جریانی شکل بگیرد این همان «آتش به اختیارها» یا جریانهای جهادی انقلابی هستند. بنابراین تحقق گام دوم انقلاب و رسیدن به دولت اسلامی بر دوش همین «آتش به اختیارها» است که باید ذیل طرح ولایت الهی عمل کنند تا بر جریانهای مخالف غلبه یابند.
2ـ2. ضرورت فعالسازی سازهها و نهادهای تاریخی و اجتماعی اسلام
به نظرم میآید باید چند کار در مقابل سازوکارهای مدرنی که در جامعه ما وجود دارد انجام دهیم: یکی از آنها این است که باید ساختارهای دینی و سرمایههای تاریخیمان را فعال کنیم. بهعنوان مثال ساختار مساجد، هیأت ها و حرمها را فعال کنیم و این ظرفیتها را به فعلیت برسانیم، یعنی ساختارهایی که میتوانند بستر تحقق جامعه دینی و یکی از ارکان دولت اسلامی باشند.
نهادهای انقلابی که در دوره انقلاب شکل گرفته مثل بسیج، انجمنهای اسلامی و حرکتهای جهادی را باید بازسازی کنیم و بعد قرارگاهی را ایجاد کنیم که بتواند این نهادهای احیا شده را به هم گره بزند و نیروهای حزباللهی را در این نهادها فعال کنیم و مبتنی بر طرح و نقشه راهی که از بیانیه گام دوم به دست میآید به سمت ایجاد دولت اسلامی و احیا و بازسازی نهادهای تاریخی و نهادهای انقلابی، حرکت کنیم. به این ترتیب، ساختارهای مدرنی را که در کشور وجود دارد بتدریج در مسیر دولتسازی اسلامی استحاله کنیم و تغییر دهیم.
نکته حائز اهمیت این است که مطابق با تغییر مقیاس حرکت دشمن، ما نیز باید نقشهراهمان را پیشدستانه تغییر دهیم. نباید صبر کنیم که آنان حادثه ایجاد کنند و ما درون حادثه بهدنبال آنان حرکت کنیم. به نظر میآید که اکنون دشمن، نقشه خود را تغییر داده است، مفهوم دولت - ملتها را برهم زده است و بهدنبال ایجاد «حکمرانی مجازی» در جهان است. به نظر میرسد آنان سویه درگیری تمدنی را عوض کردهاند. احساس میکنند لیبرال دموکراسی به رهبری امریکا هژمونیاش را از دست داده است بنابراین قصد دارند بشریت را به سمت «حکمرانی مجازی» سوق دهند و زمام این حکمرانی را خود به دست گیرند. گرچه مدعیاند که در آنجا آزادیهای عمومی بیشتر است و عدالت بیشتر محقق میشود و شهرهای رؤیاییشان را در فضای مجازی وعده میدهند اما حکمرانیشان در فضای مجازی حکمرانی مطلق خواهد بود!
آنان در دورهای، بشر را در زمین زندانی کردند حالا میخواهند بشر را به سیاهچال فضای مجازی ببرند. وقتی دشمن، طرحاش را عوض میکند ما نیز باید بهعنوان رقیب تمدنی دشمن، در گام دوم انقلاب اسلامی فعالیتهایمان را تغییر دهیم و بهدنبال مقابله با حکمرانی مجازی آنان باشیم و سازوکارهای طراحی جامعه اسلامی را باید تغییر دهیم تا بتوانیم در مقیاس دیگری با آنان مبارزه کنیم.
سازوکار درگیری با حکمرانی مجازی متفاوت با سازوکار درگیری با حکمرانی است که اینها بعد از جنگ جهانی اول درست کردند. به نظر میآید انقلاب اسلامی از آن سازوکارها عبور کرده و آن سازوکارها دیگر توان اداره جهان را ندارند، لذا اینها به سمت طراحی سازوکارهای جدیدی رفتند، ما هم باید مبارزه با آنان را وارد عرصه جدیدی کنیم و آن عرصه حکمرانی مجازی است که اقتضائات خودش را دارد.
باید توجه داشته باشیم که مقیاس درگیری در حال تغییر کردن است. آنان حکمرانی مجازی را طراحی کردهاند که رهبر انقلاب در سال 1396 فرموده بودند اگر این اتفاق بیفتد پنج سال آینده رئیسجمهور در تهران هم دیگر نمیتواند حکومت کند. یک آموزش الکترونیک درست میکنند بعد هم با کروناهراسی جامعه جهانی را به سمت آموزش از راه دور و آموزش الکترونیک میبرند. به این ترتیب، با فضایی که خلق میکنند کل وزارت آموزش و پرورش و دانشگاه فرهنگیان را تعطیل میکنند. بعد برای نسل جدید دورههایی را طراحی میکنند.
حال ببینید ما دنبال این بودیم که طرح تحول آموزش و پرورش را عملی کنیم و جلوی 2030 را بگیریم، اما اینها آمدند بیش از 2030 و در مقیاسی بزرگتر عمل کردند و همه را به فضای مجازی و آموزش الکترونیک هدایت کردند و بعد برایشان دورههایی را طراحی کردند و میخواهند دانشآموزان و دانشجویان ما را در مدارس معتبر جهانی و دانشگاههای معتبر جهانی ثبتنام کنند! یعنی عملاً آنی که تحت عنوان 2030 میخواست عملی بشود بسیار گستردهترش در حال عملی شدن است!
حال معتقدم اگر این نیروی حزبالله میخواهد انقلاب اسلامی را ادامه دهد و این دوگانهها را حل کند باید توجه داشته باشد که رقیب ما در درگیری با انقلاب اسلامی مقیاس کار خود را عوض کرده است. لذا طرح و نقشه مهم برای گام دوم انقلاب اسلامی باید مقیاس اش عوض شود. بهعنوان مثال اگر تمرکزمان را بر طرح تحول آموزش و پرورش گذاشتیم، غافل شدیم از اینکه آنان اصلاً موضوع آموزش و پرورش را منتفی کردهاند. اینچنین دیگر با آنان مقابله تمدنی نکردهایم بلکه در طرح آنان قرار گرفتهایم و اکنون این آسیبی است که ما را تهدید میکند.
نیم نگاه
مقیاس درگیری در حال تغییر کردن است. آنان حکمرانی مجازی را طراحی کردهاند که رهبر انقلاب در سال 1396 فرموده بودند اگر این اتفاق بیفتد پنج سال آینده رئیسجمهور در تهران هم دیگر نمیتواند حکومت کند. یک آموزش الکترونیک درست میکنند بعد هم با کروناهراسی جامعه جهانی را به سمت آموزش از راه دور و آموزش الکترونیک میبرند. به این ترتیب، با فضایی که خلق میکنند کل وزارت آموزش و پرورش و دانشگاه فرهنگیان را تعطیل میکنند. بعد برای نسل جدید دورههایی را طراحی میکنند.
«غربگزینی» هم همان رویکرد «مدرنیته اسلامی» است. غربگزینی یعنی از غرب گزینش کنیم و این گزینش هم، گزینشی خام است. طرفداران این رویکرد میگویند غرب را خوب و بد میکنیم؛ خوبهایش را میگیریم و بدهایش را کنار میگذاریم. عمدتاً هم معتقدند: علمش که خوب است، تکنولوژیاش که خوب است، ساختارهای اجتماعی و مدرنش هم خوب است، حتی اهدافش مثل رفاه، توسعه، امنیت و... هم خوباند! فقط میماند بعضی از مواجهههای فرهنگی و اخلاقیاش که باید آنها را به نفع اسلام تغییر دهیم. اما این گروه توجه ندارد که این مفاهیم مبتنی بر یک بنیادهایی تعریف میشوند.
به نظر من، اگر ما در چالش هویتی به این سمت حرکت کنیم و بهدنبال غربگزینی خام باشیم، به همان جریان «توسعهگرا» و «غربگرا» و «مدرنیزاسیون» منتهی میشویم که معتقدند ما باید هویت اسلامی را به نفع هویت دینی و هویت مدرن تغییر دهیم.
اما یک رویکرد دیگری هم وجود دارد که معتقد است ما برای اینکه از سلطه غرب و تسلط فرهنگ غرب نجات پیدا کنیم و بتوانیم هویت خودمان را اصلاح کنیم باید از آنان تبری بجوییم، منزوی شویم و فاصلهگذاری مطلق با دنیای مدرن انجام دهیم و نگذاریم هویت ما تحتتأثیر آنان قرار گیرد که این فاصلهگذاری مطلق هم در عمل موفق نیست چون اکنون به حدی در جامعه جهانی قرار گرفتهایم و با آن مرتبط شدهایم و اقتضائات جامعه جهانی در دنیای ما وجود دارد که انزوا و فاصلهگذاری مطلق در عمل امکانپذیر نیست.
به نظر میآید در این چالش، «طرح استحاله» راه درست ما است؛ باید تلاش کنیم هویت اسلامیمان را اصل قرار دهیم و سازوکارهای تمدن غرب را در جهازهاضمه اسلام هضم کنیم. معتقدم رویکرد بیانیه گام دوم انقلاب هم همین است.
وقتی رویکرد ما «رویکرد تمدنی» شد یعنی میخواهیم تمدن دیگری بسازیم در حالی که بشدت هم با اقتضائات تمدن رقیب مرتبط هستیم و تمدن رقیب در عرصههایی نفوذ کرده و در عمق جامعه ما هویتسازی، ساختارسازی و نهادسازی کرده است و ما نه میتوانیم به انزوا و فاصلهگذاری مطلق فتوا دهیم نه میتوانیم درگیری کور با آنان داشته باشیم. از طرف دیگر هم، یک گزینش خام ما را به منفعل شدن و مستحیل شدن در آن تمدنی که یک طرح جامع دارد، منتهی میکند؛ چرا که آنان یک طرح جامع و یک طرح توسعه پایدار در مقیاس جامعه جهانی دارند و مطابق آن قانونگذاری کردهاند و اکنون هم دارند مقیاسش را از مقیاس حکمرانی در سطح عالم واقعی به عالم مجازی و عالم خیال تغییر میدهند.
چاره این است که ما یک تمدن رقیب برای آنان طراحی کنیم. این حرکت تمدنی، با «انقلاب اسلامی» و برپایی «نظام اسلامی»، دو گام خود را با موفقیت برداشته است. اما در مرحله دولتسازی باید مدل ما مدل استحاله هویت تمدنی غرب در هویت اسلامی باشد. کما اینکه در سازوکارهای جهانی هم باید مدل ما مدل درگیری همه جانبه در عرصه جامعه جهانی برای دستیابی به حکومت جهانی باشد. بنابراین طرح ما باید یک طرح جهانی باشد و در این طرح جهانی بهدنبال استحاله تمدن رقیب در تمدن اسلامی باشیم.
این دوگانههایی که در جامعه ما وجود دارد عدالتخواههای ما را هم رنج میدهد؛ یعنی چون نتوانستند مسألهشان را با هویت غرب و تمدن غرب حل و فصل کنند بنابراین گاهی عدالتخواهیها به سمت الگوهای غربی ـ گاه سوسیالیستی، گاه سرمایهداری پیش میرود در حالی که انگیزه اصلی عدالتخواهان ناشی از هویت اسلامی است و واقعاً عدالتخواهی یک ایده اسلامی است و ما باید بشدت آن را دنبال کنیم و نباید این پرچم را رها کنیم و نباید بگذاریم این پرچم به دست دیگران بیفتد. اصلاً پیروزی انقلاب اسلامی در مقابل مارکسیسم به خاطر همین بوده که ما پرچم عدالتخواهی را از دست آنان گرفتیم و کانونش را در دنیا عوض کردیم. بنابراین نباید پرچم عدالتخواهی را نه در مقیاس ملی نه در مقیاس جهانی از دست بدهیم. ولی اینکه عدالتخواهی چگونه باید اتفاق بیفتد منوط به این است که چالش «عدم تحقق عدالت در کشورمان» را بتوانیم تحلیل کنیم. به نظرم آسیب اصلی در دوگانه «مدرنیته» و «اسلام» در کشور ما است که هر دو هم در جامعه ما نفوذ دارند. حرکت به سمت «عدالت اسلامی» و طراحی سازوکارهای «تمدن اسلامی» براساس الگوی استحاله، چاره کار ما است.
2ـ برنامه و مقدورات جریان حزبالله در پیشبرد انقلاب اسلامی
مقدورات انسانی ما که بسترساز حرکت به سمت آرمانهای انقلاب اسلامی باشد، چیست؟ برای شکلگیری جریان ناب دینی و تحقق نظام ولایی باید نکاتی را مدنظر داشته باشیم. بحثی در قرآن در باب حزبالله هست که عمدتاً هم در دو سوره مطرح شده است؛ یکی «سوره مجادله» که در داستان نجوای شیطان در مقابل نجوای رسولالله(ص) مطرح میشود و یکی هم در سوره مبارکه مائده است.
1ـ2. مختصات جریان حزبالله در قرآن کریم
«سوره مائده» سوره ولایت است؛ با توجه به آیاتی از این سوره مبارکه در جامعه مؤمنین دو جریان شکل میگیرد؛ یک جریانی که احساس خطر از ناحیه دشمن میکند و برای دفع خطر سعی میکنند در جمع آنان قرار گیرند. مثل برخی که میگویند «ما باید نظام جهانی را بپذیریم و جزئی از دهکده جهانی شویم. وقتی جزئی از آنان شدیم دلیلی ندارد به ما ضربه بزنند؛ چون ضربه زدن به ما، ضربه زدن به خودشان خواهد بود! بنابراین اکنون دیگر دوران استقلال نیست.» رهبر انقلاب هم بارها این گفته را رد کردند و صراحتاً بر حفظ استقلال خودمان تأکید گذاشتند با تذکر به اینکه «استقلال به معنی بریدن از بیرون نیست.»
قرآن کریم هم درباره این نوع افکار میفرماید آنچه در باطنشان میگذرد چیزی فراتر از این توجیه ظاهری است. به نظرم میآید این گروه بواقع دلداده آن نظم جهانیاند و به اندازهای که آن نظم را قبول دارند، دین را قبول ندارند؛ دین را فرهنگی میدانند که به وسیله آن میخواهند با طرح دشمن آشتی ایجاد کنند و تلاش میکنند در همان طرح عمل کنند و طرح خود را در درون طرح آنان قرار میدهند.
اما جریان دیگر که در مقابل آنان هستند کسانیاند که از فضل خدا برخوردارند و غرق در محبت خدا و محبوب خدا هستند. نسبت به جامعه مؤمنان احساس تواضع و نسبت به کفار احساس عزت میکنند. اینها آدمهای جهادی هستند و نگران بدگوییهای دشمن و آن طرح فراگیر دشمن هم نیستند. خدای متعال درباره این دسته میفرماید این جمعیت نیاز به ولایت دارند ولی ولایت آنان فقط با خدا و رسول اکرم(ص) و اولیای معصوم(ع) است. اینها اگر تحت ولایت قرارگیرند بر جریان دشمن غلبه پیدا خواهند کرد اما اگر مستقل عمل کنند در مقابل طرح دشمن به غلبه نمیرسند. اکنون برای جریانهای عدالتخواه آنچه لازم است این است که باید این دو جریان را بدرستی بشناسند؛ یک جریانی که برای تحقق طرح اسلام بیرون از طرح ولایت الهی عمل میکنند و دوم جریانی که بهدنبال طرح امت اسلامی و طرح ملی در برابر طرح دشمن هستند. این گروه دوم بهدنبال این هستند که همان طرح دشمن را در امت اسلامی «نوسازی» و «بومیسازی» کنند.
اما در مقابل این دو جریان قوی، جریان «حزبالله» وجود دارد. در این جریان انسانهایی با خصلت جهادی هستند که در مقابل کفار هم عزتنفس دارند و احساس حقارت نمیکنند اما در مقابل مؤمنان متواضعاند. آنقدر استوار هستند که حتی جنگ نرم دشمن آنان را منفعل نمیکند. این گروه وقتی در طرح ولایت الله قرار میگیرند، جریان «حزبالله» را شکل میدهند که در این صورت غلبه بر جریانهای دشمن برایشان آسان میشود. اما اگر بخواهند مستقل عمل کنند این غلبه برایشان حاصل نمیشود («وَمَن یتَوَلَّالله وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَالله هُمُ الْغَالِبُونَ.»)
آنچه اشارهوار گفتیم در واقع نحوه شکلگیری جریان حزبالله و نحوه مشارکت و توسعه مشارکت ارادههای اجتماعی در طرح نظام ولایت است. حال اگر بر این اساس، عمل کنیم و جریانی شکل بگیرد این همان «آتش به اختیارها» یا جریانهای جهادی انقلابی هستند. بنابراین تحقق گام دوم انقلاب و رسیدن به دولت اسلامی بر دوش همین «آتش به اختیارها» است که باید ذیل طرح ولایت الهی عمل کنند تا بر جریانهای مخالف غلبه یابند.
2ـ2. ضرورت فعالسازی سازهها و نهادهای تاریخی و اجتماعی اسلام
به نظرم میآید باید چند کار در مقابل سازوکارهای مدرنی که در جامعه ما وجود دارد انجام دهیم: یکی از آنها این است که باید ساختارهای دینی و سرمایههای تاریخیمان را فعال کنیم. بهعنوان مثال ساختار مساجد، هیأت ها و حرمها را فعال کنیم و این ظرفیتها را به فعلیت برسانیم، یعنی ساختارهایی که میتوانند بستر تحقق جامعه دینی و یکی از ارکان دولت اسلامی باشند.
نهادهای انقلابی که در دوره انقلاب شکل گرفته مثل بسیج، انجمنهای اسلامی و حرکتهای جهادی را باید بازسازی کنیم و بعد قرارگاهی را ایجاد کنیم که بتواند این نهادهای احیا شده را به هم گره بزند و نیروهای حزباللهی را در این نهادها فعال کنیم و مبتنی بر طرح و نقشه راهی که از بیانیه گام دوم به دست میآید به سمت ایجاد دولت اسلامی و احیا و بازسازی نهادهای تاریخی و نهادهای انقلابی، حرکت کنیم. به این ترتیب، ساختارهای مدرنی را که در کشور وجود دارد بتدریج در مسیر دولتسازی اسلامی استحاله کنیم و تغییر دهیم.
نکته حائز اهمیت این است که مطابق با تغییر مقیاس حرکت دشمن، ما نیز باید نقشهراهمان را پیشدستانه تغییر دهیم. نباید صبر کنیم که آنان حادثه ایجاد کنند و ما درون حادثه بهدنبال آنان حرکت کنیم. به نظر میآید که اکنون دشمن، نقشه خود را تغییر داده است، مفهوم دولت - ملتها را برهم زده است و بهدنبال ایجاد «حکمرانی مجازی» در جهان است. به نظر میرسد آنان سویه درگیری تمدنی را عوض کردهاند. احساس میکنند لیبرال دموکراسی به رهبری امریکا هژمونیاش را از دست داده است بنابراین قصد دارند بشریت را به سمت «حکمرانی مجازی» سوق دهند و زمام این حکمرانی را خود به دست گیرند. گرچه مدعیاند که در آنجا آزادیهای عمومی بیشتر است و عدالت بیشتر محقق میشود و شهرهای رؤیاییشان را در فضای مجازی وعده میدهند اما حکمرانیشان در فضای مجازی حکمرانی مطلق خواهد بود!
آنان در دورهای، بشر را در زمین زندانی کردند حالا میخواهند بشر را به سیاهچال فضای مجازی ببرند. وقتی دشمن، طرحاش را عوض میکند ما نیز باید بهعنوان رقیب تمدنی دشمن، در گام دوم انقلاب اسلامی فعالیتهایمان را تغییر دهیم و بهدنبال مقابله با حکمرانی مجازی آنان باشیم و سازوکارهای طراحی جامعه اسلامی را باید تغییر دهیم تا بتوانیم در مقیاس دیگری با آنان مبارزه کنیم.
سازوکار درگیری با حکمرانی مجازی متفاوت با سازوکار درگیری با حکمرانی است که اینها بعد از جنگ جهانی اول درست کردند. به نظر میآید انقلاب اسلامی از آن سازوکارها عبور کرده و آن سازوکارها دیگر توان اداره جهان را ندارند، لذا اینها به سمت طراحی سازوکارهای جدیدی رفتند، ما هم باید مبارزه با آنان را وارد عرصه جدیدی کنیم و آن عرصه حکمرانی مجازی است که اقتضائات خودش را دارد.
باید توجه داشته باشیم که مقیاس درگیری در حال تغییر کردن است. آنان حکمرانی مجازی را طراحی کردهاند که رهبر انقلاب در سال 1396 فرموده بودند اگر این اتفاق بیفتد پنج سال آینده رئیسجمهور در تهران هم دیگر نمیتواند حکومت کند. یک آموزش الکترونیک درست میکنند بعد هم با کروناهراسی جامعه جهانی را به سمت آموزش از راه دور و آموزش الکترونیک میبرند. به این ترتیب، با فضایی که خلق میکنند کل وزارت آموزش و پرورش و دانشگاه فرهنگیان را تعطیل میکنند. بعد برای نسل جدید دورههایی را طراحی میکنند.
حال ببینید ما دنبال این بودیم که طرح تحول آموزش و پرورش را عملی کنیم و جلوی 2030 را بگیریم، اما اینها آمدند بیش از 2030 و در مقیاسی بزرگتر عمل کردند و همه را به فضای مجازی و آموزش الکترونیک هدایت کردند و بعد برایشان دورههایی را طراحی کردند و میخواهند دانشآموزان و دانشجویان ما را در مدارس معتبر جهانی و دانشگاههای معتبر جهانی ثبتنام کنند! یعنی عملاً آنی که تحت عنوان 2030 میخواست عملی بشود بسیار گستردهترش در حال عملی شدن است!
حال معتقدم اگر این نیروی حزبالله میخواهد انقلاب اسلامی را ادامه دهد و این دوگانهها را حل کند باید توجه داشته باشد که رقیب ما در درگیری با انقلاب اسلامی مقیاس کار خود را عوض کرده است. لذا طرح و نقشه مهم برای گام دوم انقلاب اسلامی باید مقیاس اش عوض شود. بهعنوان مثال اگر تمرکزمان را بر طرح تحول آموزش و پرورش گذاشتیم، غافل شدیم از اینکه آنان اصلاً موضوع آموزش و پرورش را منتفی کردهاند. اینچنین دیگر با آنان مقابله تمدنی نکردهایم بلکه در طرح آنان قرار گرفتهایم و اکنون این آسیبی است که ما را تهدید میکند.
نیم نگاه
مقیاس درگیری در حال تغییر کردن است. آنان حکمرانی مجازی را طراحی کردهاند که رهبر انقلاب در سال 1396 فرموده بودند اگر این اتفاق بیفتد پنج سال آینده رئیسجمهور در تهران هم دیگر نمیتواند حکومت کند. یک آموزش الکترونیک درست میکنند بعد هم با کروناهراسی جامعه جهانی را به سمت آموزش از راه دور و آموزش الکترونیک میبرند. به این ترتیب، با فضایی که خلق میکنند کل وزارت آموزش و پرورش و دانشگاه فرهنگیان را تعطیل میکنند. بعد برای نسل جدید دورههایی را طراحی میکنند.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
رمز تداوم انقلاب
-
رسالت جریان حزبالله در گام دوم انقلاب
اخبارایران آنلاین