نسخه Pdf
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
چهرهها
کنار مانیتور کیمیایی قاببندی یاد میگرفتم
مهران مدیری: او راهنماییهای عجیبی به بازیگر میدهد و یک کلمه در گوشت میگوید و میرود و همین کارت را میسازد میفهمی چهکار کنی. ما شبکار بودیم، مینشستیم کنار آتش درباره ادبیات موسیقی، سیاست و تاریخ گپ میزدیم و ایشان خاطره میگفت و من یواشکی میرفتم کنار مانیتور کیمیایی قاببندی یاد میگرفتم و به نظرم هر بازیگری یک بار باید با مسعود کیمیایی کار کند.
از صحبتهای این بازیگر در نشست خبری «خائن کشی»
صورتاً به دکتر مصدق شبیه هستم
فرهاد آئیش: من صورتاً به دکتر مصدق شبیه هستم و تئاتری هم در تالار وحدت بازی کردم که برای آن کار مدتها با مصدق زندگی کردم و این بار از زاویه نگاه مسعود کیمیایی این شخصیت را بررسی کردم. ویدیوهای زیادی دیدم که مثلاً به راه رفتنش شبیه باشم و خیلی سعی کردم به مصدق
وفادار باشم.
از صحبتهای این بازیگر در نشست خبری «خائن کشی»
عاشقانههای یک شهید در «موقعیت مهدی»
ژیلا شاهی: همسر شهید مهدی باکری، از زمانی که با این شهید ازدواج میکند، طبیعتاً تبدیل به بخشی از زندگی او میشود. ما برای شناخت یک آدم، طبیعتاً خانواده و روابط او را باید بررسی کنیم. از این منظر «همسر شهید باکری» بودن خودش یک ویژگی مهم برای یک فرد میتواند باشد. ما در فیلم درباره شکلگیری رابطه این دو نفر صحبت میکنیم و اینکه چه رابطه عاشقانهای میان این دو برقرار بوده است.
از صحبتهای این بازیگر در گفتوگو با مهر
دهه 60، انقلاب، نفوذ و تاریخ
امیرعباس ربیعی: جایزه انگیزه خوبی برای فیلمساز نیست. مهم این است که فیلم او بایکوت نشود. من دوست دارم مواجهه مخاطبم با فیلمم صادقانه باشد و از روزی میترسم که فشارها باعث شوند من دغدغهام را نسازم. مسأله و دغدغه من دهه ۶۰، انقلاب، نفوذ و تاریخ است. من سیاست را بشدت مهم و تأثیرگذار در مباحث اجتماعی میدانم.
از صحبتهای کارگردان «ضد» در برنامه سینما ملت
مهران مدیری: او راهنماییهای عجیبی به بازیگر میدهد و یک کلمه در گوشت میگوید و میرود و همین کارت را میسازد میفهمی چهکار کنی. ما شبکار بودیم، مینشستیم کنار آتش درباره ادبیات موسیقی، سیاست و تاریخ گپ میزدیم و ایشان خاطره میگفت و من یواشکی میرفتم کنار مانیتور کیمیایی قاببندی یاد میگرفتم و به نظرم هر بازیگری یک بار باید با مسعود کیمیایی کار کند.
از صحبتهای این بازیگر در نشست خبری «خائن کشی»
صورتاً به دکتر مصدق شبیه هستم
فرهاد آئیش: من صورتاً به دکتر مصدق شبیه هستم و تئاتری هم در تالار وحدت بازی کردم که برای آن کار مدتها با مصدق زندگی کردم و این بار از زاویه نگاه مسعود کیمیایی این شخصیت را بررسی کردم. ویدیوهای زیادی دیدم که مثلاً به راه رفتنش شبیه باشم و خیلی سعی کردم به مصدق
وفادار باشم.
از صحبتهای این بازیگر در نشست خبری «خائن کشی»
عاشقانههای یک شهید در «موقعیت مهدی»
ژیلا شاهی: همسر شهید مهدی باکری، از زمانی که با این شهید ازدواج میکند، طبیعتاً تبدیل به بخشی از زندگی او میشود. ما برای شناخت یک آدم، طبیعتاً خانواده و روابط او را باید بررسی کنیم. از این منظر «همسر شهید باکری» بودن خودش یک ویژگی مهم برای یک فرد میتواند باشد. ما در فیلم درباره شکلگیری رابطه این دو نفر صحبت میکنیم و اینکه چه رابطه عاشقانهای میان این دو برقرار بوده است.
از صحبتهای این بازیگر در گفتوگو با مهر
دهه 60، انقلاب، نفوذ و تاریخ
امیرعباس ربیعی: جایزه انگیزه خوبی برای فیلمساز نیست. مهم این است که فیلم او بایکوت نشود. من دوست دارم مواجهه مخاطبم با فیلمم صادقانه باشد و از روزی میترسم که فشارها باعث شوند من دغدغهام را نسازم. مسأله و دغدغه من دهه ۶۰، انقلاب، نفوذ و تاریخ است. من سیاست را بشدت مهم و تأثیرگذار در مباحث اجتماعی میدانم.
از صحبتهای کارگردان «ضد» در برنامه سینما ملت
داوود بیدل در گفتوگو با «ایران» از تجربه کارگردانی «نمور» گفته است
درصدد پنهان کردن داستان نبودیم
فروغ گشتیل
خبرنگار
فیلم سینمایی «نمور» به کارگردانی داوود بیدل و تهیهکنندگی سیدیاسر جعفری در چهلمین جشنواره فیلم فجر حضور دارد و داستان دختری را روایت میکند که سالها از مادر خود دور بوده و او را نمیشناخته است تا اینکه یک روز و بر سر دیداری تصادفی با پدرش همه چیز برملا میشود. درباره داستان فیلم و حضورش در چهلمین جشنواره فیلم فجر با داوود بیدل کارگردان این اثر به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید.
فیلمنامه فیلم سینمایی «نمور» توسط نوشین معراجی نوشته شده است، چرا کارگردانی این اثر را پذیرفتید؟
در ابتدا فیلمنامه «نمور» من را به خودش جذب کرد، از طرف دیگر به فضای فیلمهای ملودرامی که مفهوم نهادینه شدهای در خود جای داده باشد، علاقهمند هستم به همین دلیل با تهیهکننده درباره ساخت فیلم صحبتی کردیم و درنهایت به فیلم «نمور» رسیدیم.
«نمور» داستان چند روز از زندگی دختری را روایت میکند که همان مدت کوتاه، دنیا و زندگی خانوادگیاش را دگرگون میکند اما رازی که در این فیلم وجود دارد بزودی یا حتی اوایل فیلم توسط مخاطب کشف میشود. فکر میکنید این امکان وجود نداشت که فیلم در مدت زمان کوتاهتری ساخته شود و مخاطب نیز از ادامه دادن چیزی که میداند خسته نشود؟
قصه «نمور» پلیسیوار نبود که مخاطب را جلو ببرد و درنهایت رازی را برملا کند، همچنین وقتی فیلمی رازی داشته باشد که توسط تماشاگران کشف میشود، قابل دیدن دوباره نیست، داستان کاملاً از بین میرود و دیگر نمیتوان آن را دید، پس ترجیحاً سعی کردهایم که اطلاعات در همه فیلم پراکنده شود و کم کم توسط مخاطب کشف شود، یعنی او میداند که داستان چیست اما همچنان این سؤال را با خود حمل میکند که چگونه قرار است داستان به پایان برسد.
این موضوع را میتوان در مینیسریالی 6 قسمتی یا فیلمی کوتاه به تماشای مخاطبان رساند، هر اثر موفقی در دنیا 2 تم فیزیکی یعنی قصهها و متافیزیکی یعنی روح داستان دارد که فیلمساز قرار است آن را به تصویر بکشد.
انتخاب بازیگران فیلم به چه صورت انجام گرفت؟ چرا از بازیگران نامآشناتری استفاده نکردید؟
در انتخاب بازیگر قصد نداشتیم که از بازیگران روتین سینما که هرکدام در طول جشنواره 2 یا سه فیلم دارند، استفاده کنیم. همیشه بهدنبال ترکیب جدیدی بودم و تأکیدم بر حضور بازیگران آشنا نبود بلکه میخواستم بازیگرانی را انتخاب کنم که باتوجه به قصه به نقشآفرینی بپردازند.
شاید اگر از بازیگران آشناتری در فیلم «نمور» استفاده میکردیم میزان مخاطبان 50درصد کاهش مییافت.
چرا «نمور» در بندرانزلی فیلمبرداری شده است؟ این مسأله به نامگذاری فیلم نیز مربوط است؟
انزلی فضایی بندرگونه، نمور، مرطوب و رنگی دارد که برای ساخت فیلم «نمور» مناسب بود، اگر قرار بود فیلم را در یزد یا شهرهای دیگر کشور کار کنیم باید تمام فضاسازیها اعم از دیالوگها یا روابطها را تغییر میدادیم. خیلی چیزها دست به دست هم میداد که این شهر را برای فیلمبرداری انتخاب کنم.
کلمه «نمور» نیز همچون انزلی به معنای نمدار و مرطوب بودن است و به روابط میان کاراکترهای فیلم مربوط میشود.
در پایان، فیلم را به مقام مادر و فرشته طائرپور تقدیم کردید، علت این مسأله چیست؟
«نمور» داستان ایثار را روایت میکند. کسی که نقش دایی را بازی میکند بهعنوان بتمن قصه شناخته میشود؛ او خیلی از داشتههای خود را کنار گذاشته است تا آبروی خواهرش را حفظ کند و دختر داستان را بهعنوان فرزند خود قبول کند، درنهایت نیز مادر قصه سعی میکند دخترش را که سالهاست ندیده است، بپذیرد و مادرانگیاش را نثار او کند به همین دلیل فیلم به مقام مادر تقدیم میشود.
بهعنوان سؤال آخر؛ نظرتان درباره چهلمین جشنواره فیلم فجر و حضورتان در این رویداد چیست؟
جشنواره فیلم فجر مهمترین رویداد سینمایی کشورمان است که هرچقدر سطحیتر به آن نگاه کنیم، ارزش هنر کشورمان را پایین آوردهایم. باید بهدنبال فکری اساسیتر باشیم تا این رویداد بهصورت جهانیتر دیده شود و هنر ایران از مرزها خارج و توسط دنیا مشاهده شود. متأسفانه در سالهای اخیر شاهد تغییر چندانی در جشنواره فیلم فجر نبودهایم.
خبرنگار
فیلم سینمایی «نمور» به کارگردانی داوود بیدل و تهیهکنندگی سیدیاسر جعفری در چهلمین جشنواره فیلم فجر حضور دارد و داستان دختری را روایت میکند که سالها از مادر خود دور بوده و او را نمیشناخته است تا اینکه یک روز و بر سر دیداری تصادفی با پدرش همه چیز برملا میشود. درباره داستان فیلم و حضورش در چهلمین جشنواره فیلم فجر با داوود بیدل کارگردان این اثر به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید.
فیلمنامه فیلم سینمایی «نمور» توسط نوشین معراجی نوشته شده است، چرا کارگردانی این اثر را پذیرفتید؟
در ابتدا فیلمنامه «نمور» من را به خودش جذب کرد، از طرف دیگر به فضای فیلمهای ملودرامی که مفهوم نهادینه شدهای در خود جای داده باشد، علاقهمند هستم به همین دلیل با تهیهکننده درباره ساخت فیلم صحبتی کردیم و درنهایت به فیلم «نمور» رسیدیم.
«نمور» داستان چند روز از زندگی دختری را روایت میکند که همان مدت کوتاه، دنیا و زندگی خانوادگیاش را دگرگون میکند اما رازی که در این فیلم وجود دارد بزودی یا حتی اوایل فیلم توسط مخاطب کشف میشود. فکر میکنید این امکان وجود نداشت که فیلم در مدت زمان کوتاهتری ساخته شود و مخاطب نیز از ادامه دادن چیزی که میداند خسته نشود؟
قصه «نمور» پلیسیوار نبود که مخاطب را جلو ببرد و درنهایت رازی را برملا کند، همچنین وقتی فیلمی رازی داشته باشد که توسط تماشاگران کشف میشود، قابل دیدن دوباره نیست، داستان کاملاً از بین میرود و دیگر نمیتوان آن را دید، پس ترجیحاً سعی کردهایم که اطلاعات در همه فیلم پراکنده شود و کم کم توسط مخاطب کشف شود، یعنی او میداند که داستان چیست اما همچنان این سؤال را با خود حمل میکند که چگونه قرار است داستان به پایان برسد.
این موضوع را میتوان در مینیسریالی 6 قسمتی یا فیلمی کوتاه به تماشای مخاطبان رساند، هر اثر موفقی در دنیا 2 تم فیزیکی یعنی قصهها و متافیزیکی یعنی روح داستان دارد که فیلمساز قرار است آن را به تصویر بکشد.
انتخاب بازیگران فیلم به چه صورت انجام گرفت؟ چرا از بازیگران نامآشناتری استفاده نکردید؟
در انتخاب بازیگر قصد نداشتیم که از بازیگران روتین سینما که هرکدام در طول جشنواره 2 یا سه فیلم دارند، استفاده کنیم. همیشه بهدنبال ترکیب جدیدی بودم و تأکیدم بر حضور بازیگران آشنا نبود بلکه میخواستم بازیگرانی را انتخاب کنم که باتوجه به قصه به نقشآفرینی بپردازند.
شاید اگر از بازیگران آشناتری در فیلم «نمور» استفاده میکردیم میزان مخاطبان 50درصد کاهش مییافت.
چرا «نمور» در بندرانزلی فیلمبرداری شده است؟ این مسأله به نامگذاری فیلم نیز مربوط است؟
انزلی فضایی بندرگونه، نمور، مرطوب و رنگی دارد که برای ساخت فیلم «نمور» مناسب بود، اگر قرار بود فیلم را در یزد یا شهرهای دیگر کشور کار کنیم باید تمام فضاسازیها اعم از دیالوگها یا روابطها را تغییر میدادیم. خیلی چیزها دست به دست هم میداد که این شهر را برای فیلمبرداری انتخاب کنم.
کلمه «نمور» نیز همچون انزلی به معنای نمدار و مرطوب بودن است و به روابط میان کاراکترهای فیلم مربوط میشود.
در پایان، فیلم را به مقام مادر و فرشته طائرپور تقدیم کردید، علت این مسأله چیست؟
«نمور» داستان ایثار را روایت میکند. کسی که نقش دایی را بازی میکند بهعنوان بتمن قصه شناخته میشود؛ او خیلی از داشتههای خود را کنار گذاشته است تا آبروی خواهرش را حفظ کند و دختر داستان را بهعنوان فرزند خود قبول کند، درنهایت نیز مادر قصه سعی میکند دخترش را که سالهاست ندیده است، بپذیرد و مادرانگیاش را نثار او کند به همین دلیل فیلم به مقام مادر تقدیم میشود.
بهعنوان سؤال آخر؛ نظرتان درباره چهلمین جشنواره فیلم فجر و حضورتان در این رویداد چیست؟
جشنواره فیلم فجر مهمترین رویداد سینمایی کشورمان است که هرچقدر سطحیتر به آن نگاه کنیم، ارزش هنر کشورمان را پایین آوردهایم. باید بهدنبال فکری اساسیتر باشیم تا این رویداد بهصورت جهانیتر دیده شود و هنر ایران از مرزها خارج و توسط دنیا مشاهده شود. متأسفانه در سالهای اخیر شاهد تغییر چندانی در جشنواره فیلم فجر نبودهایم.
داستانهای واقعی در جشنواره چهلم
رضا صائمی
منتقد سینما
از جمله ویژگی فیلمهای جشنواره چهلم تعداد زیاد فیلمهایی است که بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده یا برداشتی از یک داستان واقعی بوده است. «علفزار»، «هناس»، «ملاقات خصوصی»، «موقعیت مهدی»، «دسته دختران» و چند فیلم دیگر نمونههایی از این فیلمها هستند. به نظر میرسد این گرایش سینما به بازنمایی قصههای واقعی نشان از نوعی میل بهواقعگرایی و رئالیستی بودن در فیلمسازی است که سینمای داستانی و مستند را به هم نزدیک میکند تا از تأثیرگذاری بیشتری بر مخاطب برخوردار شود. یک دهه پیش مهدویان با آوردن فضا و فرم مستند به فیلم داستانی، تلاش کرد جهان داستانی و مستند را با هم ترکیب کند و پیشنهاد تازهای به سینمای ایران بدهد. گرچه مهدویان در ژانر جنگ و دفاع مقدس دست به این کار زد که با رویکردی تاریخی همراه بود. حالا اما فیلمسازان در ژانرهای دیگر بویژه در ارتباط با قصههای اجتماعی به سراغ واقعیت و داستانهای واقعی رفتهاند. مثلاً به سراغ پروندههای قضایی و جنایی تا قصه خود را از دل واقعیت بیرون بکشند اما چند نکته قابل تأمل در این باره وجود دارد که باید به آنها توجه کرد. یکی اینکه باید بین این دوجمله یعنی «داستان این فیلم واقعی است» و «بر اساس یک داستان واقعی» تفکیک قائل شد. جمله اول تأکید این معناست که واقعیت تبدیل به امر نمایشی و دراماتیزه شده و دومی یعنی با یک درام مواجه نیستیم بلکه با یک واقعیت مواجه هستیم. این یعنی اینکه فیلم بیشتر به مستند نزدیک است تا یک اثر داستانی. به عبارت دیگر درباره فیلمهای مستند میتوان گفت که این یک داستان واقعی است چرا که حتی زاویه دید مستندساز و شیوه روایت در یک فیلم مستند، واقعیت را در قالب و ساختاری داستانی قرار میدهد و به جرأت میتوان گفت که هیچ واقعیت ناب و خالصی وجود ندارد. چنانکه اگر یک سوژه و واقعیت مشترک را به دو مستند ساز بدهیم هر کدام خوانش و روایت خود را از آن واقعیت به تصویر میکشند. از سوی دیگر هیچ داستانی صرفاً زاییده خیال نیست گرچه از تخیل نویسنده آمده باشد. در واقع در پرسش به این سؤال که داستانها از کجا میآیند باید گفت از واقعیت. حتی خیال هم بخشی از واقعیت انسان و جهان است. لذا تأکید بر واقعی بودن داستان که در ابتدای چندین فیلم امسال دیدیم نمیتواند و نباید یک جمله توجیهگر برای دفاع از فیلمها یا انکار کاستیهای آن باشد. چنانکه برخی از قصههایی که کاملا برساخته تخیل است واقعیتر از فیلمهایی است که یک واقعیت را به زبان و بیان سینمایی روایت میکند. به عبارت دیگر باید گفت آنچه دلیل فیلم خوب است واقعی بودن داستان آن نیست بلکه سینمایی بودن روایت آن واقعیت است. لذا یک فیلم بد یا ضعیف را نمیتوان صرفاً با ارجاع به اینکه واقعی است توجیه کرد یا مشروعیت بخشید. واقعیت به خودی خود نمیتواند دلیل بر خوب بودن یک اثر سینمایی باشد. آنچه شاخص فیلم خوب است نه قصه واقعی که قصهای تأثیرگذار است که خوب روایت شده است. در سینما فرم بر مضمون و محتوا تقدم دارد.
منتقد سینما
از جمله ویژگی فیلمهای جشنواره چهلم تعداد زیاد فیلمهایی است که بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده یا برداشتی از یک داستان واقعی بوده است. «علفزار»، «هناس»، «ملاقات خصوصی»، «موقعیت مهدی»، «دسته دختران» و چند فیلم دیگر نمونههایی از این فیلمها هستند. به نظر میرسد این گرایش سینما به بازنمایی قصههای واقعی نشان از نوعی میل بهواقعگرایی و رئالیستی بودن در فیلمسازی است که سینمای داستانی و مستند را به هم نزدیک میکند تا از تأثیرگذاری بیشتری بر مخاطب برخوردار شود. یک دهه پیش مهدویان با آوردن فضا و فرم مستند به فیلم داستانی، تلاش کرد جهان داستانی و مستند را با هم ترکیب کند و پیشنهاد تازهای به سینمای ایران بدهد. گرچه مهدویان در ژانر جنگ و دفاع مقدس دست به این کار زد که با رویکردی تاریخی همراه بود. حالا اما فیلمسازان در ژانرهای دیگر بویژه در ارتباط با قصههای اجتماعی به سراغ واقعیت و داستانهای واقعی رفتهاند. مثلاً به سراغ پروندههای قضایی و جنایی تا قصه خود را از دل واقعیت بیرون بکشند اما چند نکته قابل تأمل در این باره وجود دارد که باید به آنها توجه کرد. یکی اینکه باید بین این دوجمله یعنی «داستان این فیلم واقعی است» و «بر اساس یک داستان واقعی» تفکیک قائل شد. جمله اول تأکید این معناست که واقعیت تبدیل به امر نمایشی و دراماتیزه شده و دومی یعنی با یک درام مواجه نیستیم بلکه با یک واقعیت مواجه هستیم. این یعنی اینکه فیلم بیشتر به مستند نزدیک است تا یک اثر داستانی. به عبارت دیگر درباره فیلمهای مستند میتوان گفت که این یک داستان واقعی است چرا که حتی زاویه دید مستندساز و شیوه روایت در یک فیلم مستند، واقعیت را در قالب و ساختاری داستانی قرار میدهد و به جرأت میتوان گفت که هیچ واقعیت ناب و خالصی وجود ندارد. چنانکه اگر یک سوژه و واقعیت مشترک را به دو مستند ساز بدهیم هر کدام خوانش و روایت خود را از آن واقعیت به تصویر میکشند. از سوی دیگر هیچ داستانی صرفاً زاییده خیال نیست گرچه از تخیل نویسنده آمده باشد. در واقع در پرسش به این سؤال که داستانها از کجا میآیند باید گفت از واقعیت. حتی خیال هم بخشی از واقعیت انسان و جهان است. لذا تأکید بر واقعی بودن داستان که در ابتدای چندین فیلم امسال دیدیم نمیتواند و نباید یک جمله توجیهگر برای دفاع از فیلمها یا انکار کاستیهای آن باشد. چنانکه برخی از قصههایی که کاملا برساخته تخیل است واقعیتر از فیلمهایی است که یک واقعیت را به زبان و بیان سینمایی روایت میکند. به عبارت دیگر باید گفت آنچه دلیل فیلم خوب است واقعی بودن داستان آن نیست بلکه سینمایی بودن روایت آن واقعیت است. لذا یک فیلم بد یا ضعیف را نمیتوان صرفاً با ارجاع به اینکه واقعی است توجیه کرد یا مشروعیت بخشید. واقعیت به خودی خود نمیتواند دلیل بر خوب بودن یک اثر سینمایی باشد. آنچه شاخص فیلم خوب است نه قصه واقعی که قصهای تأثیرگذار است که خوب روایت شده است. در سینما فرم بر مضمون و محتوا تقدم دارد.
شادی کرمرودی از حضور فیلم کوتاه «هرگز گاهی همیشه» به «ایران» گفته است:
فیلم کوتاه، فیلمساز جدید معرفی میکند
نرگس عاشوری
خبرنگار
«هرگز گاهی همیشه» از جمله فیلم کوتاههای حاضر در چهلمین جشنواره فیلم فجر است که حضوری درخشان در بخش داستانی سی و هشتمین جشنواره فیلم کوتاه تهران داشت و در چهار حوزه (بهترین فیلمنامه، بهترین فیلم داستانی، بهترین کارگردانی و بهترین صدابرداری) نیز کاندیدای دریافت جایزه اصلی جشنواره شد و توانست جایزه بهترین فیلمنامه را از آن خود کند. شادی کرمرودی که علاوه بر این فیلم کوتاه، بهعنوان بازیگر در اولین تجربه فیلم بلند همسرش آرین وزیر دفتری حضور دارد، در گفتوگو با «ایران» از تجربه بازیگری، کارگردانی، فیلمنامهنویسی در این فیلم کوتاه گفته است.
ایده داستانی و فرم روایی «هرگز گاهی همیشه» چطور به ذهنتان رسید؟ چطور سوژه را پرورش دادید و برای رسیدن به نتیجه ایده آل چه معیارهایی را مد نظر قرار دادید؟
نقطه شروع کار خبر تلخی بود که سال 96 منتشر شد و مثل خیلیها من را هم متأثر کرد. دو دختر نوجوان دبیرستانی در اصفهان اقدام به خودکشی کرده و ویدیویی را هم از خودشان منتشر کرده بودند. ذهنم درگیر خانواده و اطرافیان آنها شده بود، اینکه آنها چه میکنند و چطور میشود جلوی این اتفاق را گرفت. قصه درباره خواهر کوچکتر است اما کاراکتر اصلی فیلم من خواهر بزرگتری است که در آموزشگاه موسیقی درس میدهد. من خودم موسیقی تدریس میکردم و حال و هوایی از آن زمان در این فیلم وارد شده است.
درباره تشابه نام فیلمتان با «هرگز به ندرت گاهی همیشه» (Never Rarely Sometimes Always) ساخته الیزا هیتمن توضیح دهید. این تشابه از کجا میآید؟
این ماجرا واقعاً عجیب و تا حدودی آزاردهنده شده است. فیلمنامه «هرگز گاهی همیشه» را با ارجاع به گزینههای پرسشنامهای، مرداد سال 98 در بانک فیلمنامه خانه سینما ثبت کردم. همان سال با همین عنوان و مشخصات در یک مسابقه فیلمنامه ایرانی شرکت کردم و 20 داور فیلمنامهام را خواندند و بابت آن هم جایزه گرفتم. آذر سال 98 فیلمبرداری کار تمام شده بود - همه مدارک موجود است- اما زمستان همان سال و در جشنواره ساندنس 2020 متوجه حضور فیلمی با همین عنوان شدم. شوکه شده بودم، فیلمبرداری تمام شده بود و مهمترین سکانس فیلم همین بخش پرسشنامه بود. نمیتوانستم اسم فیلم را عوض کنم چون آن سکانس الکن میشد. با خودم فکر کردم همه شواهد که موجود است و مشکلی پیش نمیآید ولی مشکلساز شد و دارم به همه جواب میدهم. حتی پرسشنامه من هم 4 گزینهای یعنی «هرگز ندرتاً گاهی همیشه» بود اما برای اینکه عنوان فیلم طولانی نشود از گزینه ندرتاً فاکتور گرفتم. میدانم این اتفاق عجیب به نظر میرسد، برای خود من هم عجیب بود.
مشکلات ساخت فیلم کوتاه در روزهای کرونایی دو چندان شده است. مهمترین مشکلی که برای ساخت فیلمتان با آن مواجه بودید چه بود؟ چطور اعتماد سرمایهگذار را جلب کردید. حضور آرین وزیر دفتری و کارنامه درخشان او در ساخت فیلم کوتاه چقدر این مسیر را برای شما هموار کرد.
خوشبختانه آذر سال 98 و یک ماه پیش از شیوع کرونا در ایران فیلمبرداری تمام شده بود. همان طور که خودتان اشاره کردید از مهمترین موانع برای فیلمسازی کوتاه سرمایه است. «هرگز گاهی همیشه» با سرمایه شخصی خودم و همسرم ساخته شد. دوستانم در کنارم ایستادند و توانستم با کمک آنها فیلم را راحتتر بسازم. به طور معمول سرمایه مانعی بزرگ است چون ساز و کار مشخصی برای پیدا کردن آن وجود ندارد. هر فیلمی یک جور سرمایهاش را پیدا میکند و سیستماتیک نیست. بالا رفتن هزینه تولید و گران شدن تجهیزات باعث شده آدم ها با ریسک کمتری فیلم بسازند، طبعاً فیلمها محافظهکارتر میشوند و روح زندهای که شاخصه فیلم کوتاه است، ساقط میشود.
تجربه همزمان بازی و کارگردانی سخت نبود؟ فکر میکنید اگر بازیگر دیگری در فیلم حضور داشت، از تأثیرگذاری آن کم میشد یا مشکل سرمایه و هزینه بود؟
اساساً دنبال تجربه کردن همین وضعیت بودم که خودم بنویسم، بسازم و بازی هم کنم. میخواستم این حد از مؤلف بودن را در فیلم تجربه کنم. پروژه از اول همین طور شکل گرفت. قطعاً در میان دوستانم بازیگران توانمندی هستند که بهتر از خودم میتوانستند این نقش را بازی کنند اما به شخصه دنبال کسب این تجربه بودم که چطور میشود هم فیلمنامه را نوشت، هم کارگردانی و هم بازیگری کرد.
از حضور چهرههای شناخته شده در فیلمهای کوتاه استقبال میکنید؟
فیلم کوتاه مخاطب عام ندارد و فروش هم ندارد. مخاطب اصلیاش جشنواره و منتقدان و فعالان این عرصه هستند بنابراین حضور چهرهها به منظور تضمین گیشه مؤلفهای تصمیمساز نیست. آنچه اهمیت دوچندان دارد الزام فیلمنامه است. گاهی فیلمنامه ایجاب میکند که بازیگر حرفهای نقش را بازی کند. از فیلم «هنوز نه» آرین وزیر دفتری مثال میزنم که درجریان ساخت آن حضور داشتم. حضور فرهاد اصلانی و خانم پانتهآ پناهی در این فیلم لازم و ضروری بود. این فیلم یک سکانس پلان بسیار پیچیده بود. دو پلان سکانس همزمان گرفته میشد و نمیشد با بازیگر غیرحرفهای کار کرد. باید سراغ پرتجربهها میرفتیم.
ساخت فیلم کوتاه برای بسیاری از علاقهمندان پیش زمینهای برای فیلمسازی بلند است. جایگاه خودتان را در این مسیر چطور ارزیابی میکنید؟ به نظرتان فیلمسازان کوتاه در بستر سینمای حرفهای ایران میتوانند از این مسیر به سازنده آثار داستانی یا مستند بلند تبدیل شوند؟
قطعاً برایم مهم است که وارد سینمای بلند شوم. ساختن فیلم کوتاه میتواند مسیر را برای تجربه بلند سینمایی هموار کند. آرین وزیردفتری و امید شمس که در جشنواره امسال حضور دارند هر دو از فیلمسازان شناخته شده عرصه فیلم کوتاه بودند.
برگزیده شدن فیلمتان در جشنواره فیلم فجر چقدر به دیده شدن آن کمک میکند؟ با توجه به پتانسیلهای جشنواره فیلم کوتاه برای معرفی فیلمسازان جوان و نوگرا، اساساً چه ضرورتی به بودن این بخش در جشنواره فیلم فجر وجود دارد؟
نمی شود انکار کرد که جشنواره فیلم فجر مهمترین جشنواره سینمای ایران است و حضور فیلم کوتاه در این رویداد فرصت انکار نشدنی برای فیلم و سازندهاش ایجاد میکند اما به اعتقاد من پتانسیلهای این بخش خیلی بیشتر از آن چیزی است که اجرا میشود. باید این بخش را جدیتر گرفت چرا که فیلم کوتاه، فیلمساز جدید معرفی میکند و آیندهساز سینمای ایران است.
از حضور در فیلم «بیرویا» آرین وزیر دفتری و پیچیدگی این نقش مکمل بگویید.
همانطور که خودتان گفتید نقش پیچیده است و قابل توضیح دادن نیست. در عین پیچیدگی خیلی کم راجع به آن اطلاعات داده میشود و در نتیجه بخش زیادی از بار نقش روی دوش بازیگر است. من از مرحله طرح در جریان فیلمنامه بودم و به تمام مسیری که کاراکتر شکل گرفت آگاه بودم. با وجود این ایفای آن کار سختی بود. خیلی جاها گیج میزدم و به هر آنچه که آرین میگفت، اعتماد میکردم. پارتنر اصلی من - طناز طباطبایی- به پیدا کردن نقش کمک کرد. اگر این ارتباط دو سویه شکل نمیگرفت، نقش در نمیآمد.
خبرنگار
«هرگز گاهی همیشه» از جمله فیلم کوتاههای حاضر در چهلمین جشنواره فیلم فجر است که حضوری درخشان در بخش داستانی سی و هشتمین جشنواره فیلم کوتاه تهران داشت و در چهار حوزه (بهترین فیلمنامه، بهترین فیلم داستانی، بهترین کارگردانی و بهترین صدابرداری) نیز کاندیدای دریافت جایزه اصلی جشنواره شد و توانست جایزه بهترین فیلمنامه را از آن خود کند. شادی کرمرودی که علاوه بر این فیلم کوتاه، بهعنوان بازیگر در اولین تجربه فیلم بلند همسرش آرین وزیر دفتری حضور دارد، در گفتوگو با «ایران» از تجربه بازیگری، کارگردانی، فیلمنامهنویسی در این فیلم کوتاه گفته است.
ایده داستانی و فرم روایی «هرگز گاهی همیشه» چطور به ذهنتان رسید؟ چطور سوژه را پرورش دادید و برای رسیدن به نتیجه ایده آل چه معیارهایی را مد نظر قرار دادید؟
نقطه شروع کار خبر تلخی بود که سال 96 منتشر شد و مثل خیلیها من را هم متأثر کرد. دو دختر نوجوان دبیرستانی در اصفهان اقدام به خودکشی کرده و ویدیویی را هم از خودشان منتشر کرده بودند. ذهنم درگیر خانواده و اطرافیان آنها شده بود، اینکه آنها چه میکنند و چطور میشود جلوی این اتفاق را گرفت. قصه درباره خواهر کوچکتر است اما کاراکتر اصلی فیلم من خواهر بزرگتری است که در آموزشگاه موسیقی درس میدهد. من خودم موسیقی تدریس میکردم و حال و هوایی از آن زمان در این فیلم وارد شده است.
درباره تشابه نام فیلمتان با «هرگز به ندرت گاهی همیشه» (Never Rarely Sometimes Always) ساخته الیزا هیتمن توضیح دهید. این تشابه از کجا میآید؟
این ماجرا واقعاً عجیب و تا حدودی آزاردهنده شده است. فیلمنامه «هرگز گاهی همیشه» را با ارجاع به گزینههای پرسشنامهای، مرداد سال 98 در بانک فیلمنامه خانه سینما ثبت کردم. همان سال با همین عنوان و مشخصات در یک مسابقه فیلمنامه ایرانی شرکت کردم و 20 داور فیلمنامهام را خواندند و بابت آن هم جایزه گرفتم. آذر سال 98 فیلمبرداری کار تمام شده بود - همه مدارک موجود است- اما زمستان همان سال و در جشنواره ساندنس 2020 متوجه حضور فیلمی با همین عنوان شدم. شوکه شده بودم، فیلمبرداری تمام شده بود و مهمترین سکانس فیلم همین بخش پرسشنامه بود. نمیتوانستم اسم فیلم را عوض کنم چون آن سکانس الکن میشد. با خودم فکر کردم همه شواهد که موجود است و مشکلی پیش نمیآید ولی مشکلساز شد و دارم به همه جواب میدهم. حتی پرسشنامه من هم 4 گزینهای یعنی «هرگز ندرتاً گاهی همیشه» بود اما برای اینکه عنوان فیلم طولانی نشود از گزینه ندرتاً فاکتور گرفتم. میدانم این اتفاق عجیب به نظر میرسد، برای خود من هم عجیب بود.
مشکلات ساخت فیلم کوتاه در روزهای کرونایی دو چندان شده است. مهمترین مشکلی که برای ساخت فیلمتان با آن مواجه بودید چه بود؟ چطور اعتماد سرمایهگذار را جلب کردید. حضور آرین وزیر دفتری و کارنامه درخشان او در ساخت فیلم کوتاه چقدر این مسیر را برای شما هموار کرد.
خوشبختانه آذر سال 98 و یک ماه پیش از شیوع کرونا در ایران فیلمبرداری تمام شده بود. همان طور که خودتان اشاره کردید از مهمترین موانع برای فیلمسازی کوتاه سرمایه است. «هرگز گاهی همیشه» با سرمایه شخصی خودم و همسرم ساخته شد. دوستانم در کنارم ایستادند و توانستم با کمک آنها فیلم را راحتتر بسازم. به طور معمول سرمایه مانعی بزرگ است چون ساز و کار مشخصی برای پیدا کردن آن وجود ندارد. هر فیلمی یک جور سرمایهاش را پیدا میکند و سیستماتیک نیست. بالا رفتن هزینه تولید و گران شدن تجهیزات باعث شده آدم ها با ریسک کمتری فیلم بسازند، طبعاً فیلمها محافظهکارتر میشوند و روح زندهای که شاخصه فیلم کوتاه است، ساقط میشود.
تجربه همزمان بازی و کارگردانی سخت نبود؟ فکر میکنید اگر بازیگر دیگری در فیلم حضور داشت، از تأثیرگذاری آن کم میشد یا مشکل سرمایه و هزینه بود؟
اساساً دنبال تجربه کردن همین وضعیت بودم که خودم بنویسم، بسازم و بازی هم کنم. میخواستم این حد از مؤلف بودن را در فیلم تجربه کنم. پروژه از اول همین طور شکل گرفت. قطعاً در میان دوستانم بازیگران توانمندی هستند که بهتر از خودم میتوانستند این نقش را بازی کنند اما به شخصه دنبال کسب این تجربه بودم که چطور میشود هم فیلمنامه را نوشت، هم کارگردانی و هم بازیگری کرد.
از حضور چهرههای شناخته شده در فیلمهای کوتاه استقبال میکنید؟
فیلم کوتاه مخاطب عام ندارد و فروش هم ندارد. مخاطب اصلیاش جشنواره و منتقدان و فعالان این عرصه هستند بنابراین حضور چهرهها به منظور تضمین گیشه مؤلفهای تصمیمساز نیست. آنچه اهمیت دوچندان دارد الزام فیلمنامه است. گاهی فیلمنامه ایجاب میکند که بازیگر حرفهای نقش را بازی کند. از فیلم «هنوز نه» آرین وزیر دفتری مثال میزنم که درجریان ساخت آن حضور داشتم. حضور فرهاد اصلانی و خانم پانتهآ پناهی در این فیلم لازم و ضروری بود. این فیلم یک سکانس پلان بسیار پیچیده بود. دو پلان سکانس همزمان گرفته میشد و نمیشد با بازیگر غیرحرفهای کار کرد. باید سراغ پرتجربهها میرفتیم.
ساخت فیلم کوتاه برای بسیاری از علاقهمندان پیش زمینهای برای فیلمسازی بلند است. جایگاه خودتان را در این مسیر چطور ارزیابی میکنید؟ به نظرتان فیلمسازان کوتاه در بستر سینمای حرفهای ایران میتوانند از این مسیر به سازنده آثار داستانی یا مستند بلند تبدیل شوند؟
قطعاً برایم مهم است که وارد سینمای بلند شوم. ساختن فیلم کوتاه میتواند مسیر را برای تجربه بلند سینمایی هموار کند. آرین وزیردفتری و امید شمس که در جشنواره امسال حضور دارند هر دو از فیلمسازان شناخته شده عرصه فیلم کوتاه بودند.
برگزیده شدن فیلمتان در جشنواره فیلم فجر چقدر به دیده شدن آن کمک میکند؟ با توجه به پتانسیلهای جشنواره فیلم کوتاه برای معرفی فیلمسازان جوان و نوگرا، اساساً چه ضرورتی به بودن این بخش در جشنواره فیلم فجر وجود دارد؟
نمی شود انکار کرد که جشنواره فیلم فجر مهمترین جشنواره سینمای ایران است و حضور فیلم کوتاه در این رویداد فرصت انکار نشدنی برای فیلم و سازندهاش ایجاد میکند اما به اعتقاد من پتانسیلهای این بخش خیلی بیشتر از آن چیزی است که اجرا میشود. باید این بخش را جدیتر گرفت چرا که فیلم کوتاه، فیلمساز جدید معرفی میکند و آیندهساز سینمای ایران است.
از حضور در فیلم «بیرویا» آرین وزیر دفتری و پیچیدگی این نقش مکمل بگویید.
همانطور که خودتان گفتید نقش پیچیده است و قابل توضیح دادن نیست. در عین پیچیدگی خیلی کم راجع به آن اطلاعات داده میشود و در نتیجه بخش زیادی از بار نقش روی دوش بازیگر است. من از مرحله طرح در جریان فیلمنامه بودم و به تمام مسیری که کاراکتر شکل گرفت آگاه بودم. با وجود این ایفای آن کار سختی بود. خیلی جاها گیج میزدم و به هر آنچه که آرین میگفت، اعتماد میکردم. پارتنر اصلی من - طناز طباطبایی- به پیدا کردن نقش کمک کرد. اگر این ارتباط دو سویه شکل نمیگرفت، نقش در نمیآمد.
درباره «خائنکشی» ساخته مسعود کیمیایی
آیین دیداری دوباره با همان آقای کیمیایی همیشگی
علیرضا نراقی
منتقد سینما
ما منتظر فیلمی تازه و متفاوت نیستیم. حتی منتظر فیلمی که کمی هم متفاوت باشد نیستیم. چنین انتظاری از مسعود کیمیایی پس از 55سال فیلم ساختن و شناختی که در 3دهه اخیر از شاکله کار او پیدا کردیم چندان منطقی نیست. آنچه منتظرش هستیم دیدن موتیفهای آشنای کیمیایی در شکل داستانگویی، زبان و دیالوگنویسی، شمایلسازی و تصویرپردازی و کمی کمتر و بیاهمیتتر از اینها، مضامینی است که حاصل زاویه دید این فیلمساز است؛ حاصل تجربه زیسته او و نگاه منحصربهفردش به لایههای کمتر دیدهشده و خردهفرهنگی طردشده در جامعه ایران. پس میتوان گفت تمام این آیین پراستقبال دیدن فیلمی از مسعود کیمیایی در جشنواره، آیینی برای دیدار با خود اوست. چون فیلمسازی برای او، محملی برای شکلی دیگر از بازتعریف خود است. در این میان انتظار(شاید هم آرزو) این است که موتیفها اینبار تمیزتر و منسجمتر شکل بگیرند و فیلمساز به شکل ایدهآلی که در سالهای دور پیش داشته کمی نزدیکتر شود.
توقع تغییر یا دگردیسی، اینجا غیرمنطقی و خوشخیالانه است. در سینمایی که آدمهای خیلی خیلی کم سابقهتر و جوانتر از کیمیایی، خیلی زود به تکرار خود خو میگیرند و با کیش شخصیت در پی بازنمایی صرف خود هستند، توقع اینکه فیلمسازی موفق و بسیار محبوب میان عامه مردم خود را تغییر بدهد خیالی خام است. پس «خائنکشی» را دیدم بدون امیدی برای تغییر. تنها برای لذت از موتیفهای آشنایی که بارها دیدهام، به این امید که بهتر اجرا شده باشند، منسجمتر و مربوطتر شکل گرفته باشند و کمتر الکن و در خود فرومانده باشند. از نکات خوب فیلم، این است که بخش عمده آن در دکور ساخته شده و نه در فضاهای واقعی. این با آن ذهنگرایی افراطی سالهای اخیر کیمیایی در فضاسازی و غرابت زبان و لحن فیلمهای او همخوانی دارد، گویی که فیلمساز میتواند بهراحتی به درون دنیای ذهنی خود بخزد و ما را هم به آن دنیا دعوت کند، بدون اینکه با توهم واقعنمایی یا اجتماعگرایی کاذب و جعلی معذبمان کند. اما همچنان از انسجام خبری نیست، از زبان گویا و غیرمبهم خبری نیست. بعید است بتوان آدمها را دقیق بجا آورد و برای هدف و مانع آنها توضیحی شفاف بر اساس دادههای خود فیلم داشت؛ حتی نگاه به تاریخ، نگاه به مصدق، نگاه به شاه، نگاه به حزب توده و... در فیلم شفاف نیست. تنها نکته این است که گویی کیمیایی حالا از استالین بسیار عصبانی است و بهطور کلی سیاست را تباهکننده مردم میپندارد.
با امیر آقایی یک بازیگر خوب و متناسب برای آن شمایل مرد قهرمان خود را پیدا کرده و توانسته یک مهران مدیری کنترلشده با بازی نسبتاً معقول و اندازه در اغلب جاها -و نه همه جا- ارائه کند. در این میان بازی زنهای فیلم بسیار برجسته و قابل توجه است. پانتهآبهرام، سارا بهرامی و نرگس محمدی در اغلب سکانسهای مشترک، حضوری شاخص و گیرا دارند. امتزاج رنگ و کلمات کیمیایی با قابها، رنگ و اشیا نیز از نکاتی است که همواره در فیلمهای او به میزان زیادی وجود دارد، اما اینجا در مقایسه با آثار سالهای اخیر او تازگی و گیرایی بیشتری پیدا کردهاند.
دیگر فیلمهای کیمیایی از قضاوت گذشتهاند. اشتباهات فیلمنامهای و ساختاری تکرار میشوند و نقاط قوت نیز همچنین؛ تنها نکته، درصد و نسبت اینهاست. با یک نگاه غیر قضاوتگر و متسامح، «خائنکشی» اثری متوسط در کارنامه چند سال اخیر کارگردان است. میشود موتیفها و سبک کارگردان را در شکل و قالب این اثر هم دید و البته آموخت که میتوان به دل تاریخ رفت و با دکور کارگردانی کرد، اما فضا و صحنهپردازی را شبیه به کاردستی مقوایی نکرد و همین پیام از آقای کیمیایی برای سریالسازان و فیلمسازان امروزی که به دل تاریخ معاصر رفتهاند بس.
منتقد سینما
ما منتظر فیلمی تازه و متفاوت نیستیم. حتی منتظر فیلمی که کمی هم متفاوت باشد نیستیم. چنین انتظاری از مسعود کیمیایی پس از 55سال فیلم ساختن و شناختی که در 3دهه اخیر از شاکله کار او پیدا کردیم چندان منطقی نیست. آنچه منتظرش هستیم دیدن موتیفهای آشنای کیمیایی در شکل داستانگویی، زبان و دیالوگنویسی، شمایلسازی و تصویرپردازی و کمی کمتر و بیاهمیتتر از اینها، مضامینی است که حاصل زاویه دید این فیلمساز است؛ حاصل تجربه زیسته او و نگاه منحصربهفردش به لایههای کمتر دیدهشده و خردهفرهنگی طردشده در جامعه ایران. پس میتوان گفت تمام این آیین پراستقبال دیدن فیلمی از مسعود کیمیایی در جشنواره، آیینی برای دیدار با خود اوست. چون فیلمسازی برای او، محملی برای شکلی دیگر از بازتعریف خود است. در این میان انتظار(شاید هم آرزو) این است که موتیفها اینبار تمیزتر و منسجمتر شکل بگیرند و فیلمساز به شکل ایدهآلی که در سالهای دور پیش داشته کمی نزدیکتر شود.
توقع تغییر یا دگردیسی، اینجا غیرمنطقی و خوشخیالانه است. در سینمایی که آدمهای خیلی خیلی کم سابقهتر و جوانتر از کیمیایی، خیلی زود به تکرار خود خو میگیرند و با کیش شخصیت در پی بازنمایی صرف خود هستند، توقع اینکه فیلمسازی موفق و بسیار محبوب میان عامه مردم خود را تغییر بدهد خیالی خام است. پس «خائنکشی» را دیدم بدون امیدی برای تغییر. تنها برای لذت از موتیفهای آشنایی که بارها دیدهام، به این امید که بهتر اجرا شده باشند، منسجمتر و مربوطتر شکل گرفته باشند و کمتر الکن و در خود فرومانده باشند. از نکات خوب فیلم، این است که بخش عمده آن در دکور ساخته شده و نه در فضاهای واقعی. این با آن ذهنگرایی افراطی سالهای اخیر کیمیایی در فضاسازی و غرابت زبان و لحن فیلمهای او همخوانی دارد، گویی که فیلمساز میتواند بهراحتی به درون دنیای ذهنی خود بخزد و ما را هم به آن دنیا دعوت کند، بدون اینکه با توهم واقعنمایی یا اجتماعگرایی کاذب و جعلی معذبمان کند. اما همچنان از انسجام خبری نیست، از زبان گویا و غیرمبهم خبری نیست. بعید است بتوان آدمها را دقیق بجا آورد و برای هدف و مانع آنها توضیحی شفاف بر اساس دادههای خود فیلم داشت؛ حتی نگاه به تاریخ، نگاه به مصدق، نگاه به شاه، نگاه به حزب توده و... در فیلم شفاف نیست. تنها نکته این است که گویی کیمیایی حالا از استالین بسیار عصبانی است و بهطور کلی سیاست را تباهکننده مردم میپندارد.
با امیر آقایی یک بازیگر خوب و متناسب برای آن شمایل مرد قهرمان خود را پیدا کرده و توانسته یک مهران مدیری کنترلشده با بازی نسبتاً معقول و اندازه در اغلب جاها -و نه همه جا- ارائه کند. در این میان بازی زنهای فیلم بسیار برجسته و قابل توجه است. پانتهآبهرام، سارا بهرامی و نرگس محمدی در اغلب سکانسهای مشترک، حضوری شاخص و گیرا دارند. امتزاج رنگ و کلمات کیمیایی با قابها، رنگ و اشیا نیز از نکاتی است که همواره در فیلمهای او به میزان زیادی وجود دارد، اما اینجا در مقایسه با آثار سالهای اخیر او تازگی و گیرایی بیشتری پیدا کردهاند.
دیگر فیلمهای کیمیایی از قضاوت گذشتهاند. اشتباهات فیلمنامهای و ساختاری تکرار میشوند و نقاط قوت نیز همچنین؛ تنها نکته، درصد و نسبت اینهاست. با یک نگاه غیر قضاوتگر و متسامح، «خائنکشی» اثری متوسط در کارنامه چند سال اخیر کارگردان است. میشود موتیفها و سبک کارگردان را در شکل و قالب این اثر هم دید و البته آموخت که میتوان به دل تاریخ رفت و با دکور کارگردانی کرد، اما فضا و صحنهپردازی را شبیه به کاردستی مقوایی نکرد و همین پیام از آقای کیمیایی برای سریالسازان و فیلمسازان امروزی که به دل تاریخ معاصر رفتهاند بس.
نگاهی به فیلم «نمور» ساخته داوود بیدل
فقدان بدیهیات درام
نوشتن درباره برخی فیلمها بسیار دشوار است. اگر تعهدات و الزامات مربوط به رخدادی چون جشنواره نباشد قطعاً هر منتقدی ترجیح میدهد که در سکوت از کنار چنین آثاری بگذرد تا آرام آرام عصبانیت ناشی از فیلمی بسیار بسیار بد و ناقصالخلقه فروکش کند و دیگر چنین مجموعه غلط و بیسر و تهی برای نوشتن مرور نشود؛ اما تعهد اطلاعرسانی و ارائه شناخت نسبت به آثار جشنواره الزام نوشتن و توضیح دوباره و دوباره بدیهیات فیلمسازی و درامپردازی در مدیوم سینما را ناگزیر میکند. درام ناچار است باورپذیر و منطقی باشد. سبک داشته باشد و بر مبنای آن سبک، فضای درونی خود را شکل دهد. درام خوب سینمایی باید شخصیتهایی را ایجاد کند که باور شوند و همدلی ایجاد کنند. درام ناگزیر از انسجام و کنش است. ارسطو چهار قرن پیش از میلاد و در ابتدای صورتبندی چیزی به نام ساختار دراماتیک، بر این امر تأکید کرده بود که وجه تمایز درام با حماسه- ادبیات داستانی- این است که در آن رخداد و کنش همانجا اتفاق میافتد، روایت نمیشود بلکه در زمان ارائه اثر دیده میشود و در وحدتی درونی روند پیدا میکند. پیش داستان نیروی یاریرسان رخدادها و کنشهای داستان در حال وقوع هستند و نه اصل ماجرا، وگرنه اساساً قالبی روایی میگیرد و این با ماهیت درام در تناقض قرار میگیرد.
فیلم مغشوش و بی سر و شکل «نمور» ساخته داوود بیدل بیشتر از آنکه داستان داشته باشد، پیش داستان دارد و بیشتر از آنکه مبتنی بر رخداد و کنش بهعنوان طبیعت درام در چنین فیلمی باشد، گزارشی از گذشته آدمهاست. تازه این گزارش هم گویا و شفاف نیست و در نهایت بیمنطقی، الکنی و با زبان و دیالوگهایی مبهم و بیمبنا بازتعریف میشود. فیلم داستان خواهر و برادری است که سالها با هم قهر بودند و حالا با تلاش و صحنهسازی برادر کوچکتر خود با هم روبهرو میشوند. خواهر سرطان دارد و در این میان فیلم سرشار از کینهها و خرده داستانها و مسائلی باقی مانده از گذشته است که مدام به شکلی ناقص بیان میشوند، اما هیچ انسجام و سرانجامی پیدا نمیکنند.
فیلم میان ملودرامی خانوادگی، درامی عاشقانه و حتی گاه نوعی رئالیسم اجتماعی دست و پا میزند و در نهایت جدیت و بدون قصد قبلی در بسیاری از صحنهها مضحک و خنده آور از آب درآمده. سبک و شاکله فیلم نامشخص است و این سردرگمی در کنشها و احساسات و حالات متناقض شخصیتها مشهود است. تا انتهای فیلم و حتی پس از پایانبندی نمیشود درباره خصوصیات داوود و دلآرام بهعنوان شخصیتهای اصلی فیلمنامه اظهارنظر کرد و این نقصان در خصوص شخصیتهای فرعی حادتر هم هست. بازیها هم با توجه به اینکه بر همین فیلمنامه بهشدت ضعیف و بدون کوچکترین شخصیتپردازی و تحلیلی بنا شده، بسیار ابتدایی و تصنعی است.
روابط فیلم و مراوده افراد آنقدر شکل نایافته و غیرقابل باور است که کم کم هیچ رفتاری نامنتظر نیست به همان اندازه که با منطقی داستانی و شخصیتپردازانه نمیتوان چیزی را هم پیشبینی کرد.
اصطلاح آماتوری بهترین توصیفی است که درباره «نمور» میتوان به کار برد و سؤال این است که جای فیلمی تا این حد آماتور در کجای چهلمین دوره جشنواره فیلم فجر است؟!
فیلم مغشوش و بی سر و شکل «نمور» ساخته داوود بیدل بیشتر از آنکه داستان داشته باشد، پیش داستان دارد و بیشتر از آنکه مبتنی بر رخداد و کنش بهعنوان طبیعت درام در چنین فیلمی باشد، گزارشی از گذشته آدمهاست. تازه این گزارش هم گویا و شفاف نیست و در نهایت بیمنطقی، الکنی و با زبان و دیالوگهایی مبهم و بیمبنا بازتعریف میشود. فیلم داستان خواهر و برادری است که سالها با هم قهر بودند و حالا با تلاش و صحنهسازی برادر کوچکتر خود با هم روبهرو میشوند. خواهر سرطان دارد و در این میان فیلم سرشار از کینهها و خرده داستانها و مسائلی باقی مانده از گذشته است که مدام به شکلی ناقص بیان میشوند، اما هیچ انسجام و سرانجامی پیدا نمیکنند.
فیلم میان ملودرامی خانوادگی، درامی عاشقانه و حتی گاه نوعی رئالیسم اجتماعی دست و پا میزند و در نهایت جدیت و بدون قصد قبلی در بسیاری از صحنهها مضحک و خنده آور از آب درآمده. سبک و شاکله فیلم نامشخص است و این سردرگمی در کنشها و احساسات و حالات متناقض شخصیتها مشهود است. تا انتهای فیلم و حتی پس از پایانبندی نمیشود درباره خصوصیات داوود و دلآرام بهعنوان شخصیتهای اصلی فیلمنامه اظهارنظر کرد و این نقصان در خصوص شخصیتهای فرعی حادتر هم هست. بازیها هم با توجه به اینکه بر همین فیلمنامه بهشدت ضعیف و بدون کوچکترین شخصیتپردازی و تحلیلی بنا شده، بسیار ابتدایی و تصنعی است.
روابط فیلم و مراوده افراد آنقدر شکل نایافته و غیرقابل باور است که کم کم هیچ رفتاری نامنتظر نیست به همان اندازه که با منطقی داستانی و شخصیتپردازانه نمیتوان چیزی را هم پیشبینی کرد.
اصطلاح آماتوری بهترین توصیفی است که درباره «نمور» میتوان به کار برد و سؤال این است که جای فیلمی تا این حد آماتور در کجای چهلمین دوره جشنواره فیلم فجر است؟!
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
چهرهها
-
درصدد پنهان کردن داستان نبودیم
-
داستانهای واقعی در جشنواره چهلم
-
فیلم کوتاه، فیلمساز جدید معرفی میکند
-
آیین دیداری دوباره با همان آقای کیمیایی همیشگی
-
فقدان بدیهیات درام
اخبارایران آنلاین