ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
چهرهها
به سیمرغ فکر نمیکنم
پژمان جمشیدی: نگاه من به سینما بهعنوان حرفه نیست و اگر احساس کنم فیلمنامهای خوب است و نقشم را دوست دارم؛ قطعاً در فیلم حضور خواهم داشت و حتماً بر مبنای احساسم پیش میروم. من به سیمرغ گرفتن فکر نمیکنم و باید بازی همه عزیزان را نگاه کرد و بعد نظر داد. یادداشتهای شما مرا دلگرم میکند اما به سیمرغ فکر نمیکنم.
از صحبتهای این بازیگر در نشست خبری «بیمادر»
فضای تلخ زندان
هوتن شکیبا: کاراکتر من در فیلم بسیار از من دور بود و برای این نقش به زندان رفته تا فضا را ببینم. مستندهایی درباره زندان دیدیم، در طول فیلمبرداری فکر میکردم مکانی که در آن هستیم فضای تلخی است که یکسری زندانی در آن زندگی میکنند.
از صحبتهای این بازیگر در نشست خبری «ملاقات خصوصی»
خودمان را قاضی نبینیم
علی شاهحاتمی: بعد از جشنواره باید یک جلسه محاکمه برگزار کنیم و ببینیم چرا برخی فیلمها را انتخاب کردهاند، گاهی برخی سؤالات برایم تعجببرانگیز است. همیشه سلایق وجود داشته است، خودمان را قاضی نبینیم، به اندازه قاضی نیستم.
از صحبتهای این تهیهکننده در نشست خبری «ماهان»
باید دوباره اژدها وارد شود
رامین سهراب: دوست دارم اکشن ایران را دوباره زنده کنم، فیلمهای جمشید هاشمپور فیلمهای اکشن بسیار خوبی بود اما بعد کمرنگ شد و معتقدم باید دوباره اژدها وارد شود.
از صحبتهای این کارگردان در نشست خبری «لایههای دروغ»
پژمان جمشیدی: نگاه من به سینما بهعنوان حرفه نیست و اگر احساس کنم فیلمنامهای خوب است و نقشم را دوست دارم؛ قطعاً در فیلم حضور خواهم داشت و حتماً بر مبنای احساسم پیش میروم. من به سیمرغ گرفتن فکر نمیکنم و باید بازی همه عزیزان را نگاه کرد و بعد نظر داد. یادداشتهای شما مرا دلگرم میکند اما به سیمرغ فکر نمیکنم.
از صحبتهای این بازیگر در نشست خبری «بیمادر»
فضای تلخ زندان
هوتن شکیبا: کاراکتر من در فیلم بسیار از من دور بود و برای این نقش به زندان رفته تا فضا را ببینم. مستندهایی درباره زندان دیدیم، در طول فیلمبرداری فکر میکردم مکانی که در آن هستیم فضای تلخی است که یکسری زندانی در آن زندگی میکنند.
از صحبتهای این بازیگر در نشست خبری «ملاقات خصوصی»
خودمان را قاضی نبینیم
علی شاهحاتمی: بعد از جشنواره باید یک جلسه محاکمه برگزار کنیم و ببینیم چرا برخی فیلمها را انتخاب کردهاند، گاهی برخی سؤالات برایم تعجببرانگیز است. همیشه سلایق وجود داشته است، خودمان را قاضی نبینیم، به اندازه قاضی نیستم.
از صحبتهای این تهیهکننده در نشست خبری «ماهان»
باید دوباره اژدها وارد شود
رامین سهراب: دوست دارم اکشن ایران را دوباره زنده کنم، فیلمهای جمشید هاشمپور فیلمهای اکشن بسیار خوبی بود اما بعد کمرنگ شد و معتقدم باید دوباره اژدها وارد شود.
از صحبتهای این کارگردان در نشست خبری «لایههای دروغ»
مرتضی فاطمی در گفتوگو با «ایران»:
امیدوارم مخاطب با دیدن «بیمادر» به حقیقتهای جدیدی برسد
فروغ گشتیل
خبرنگار
فیلم سینمایی «بیمادر» نخستین ساخته سید مرتضی فاطمی در مقام کارگردان است که با تهیهکنندگی محمدرضا مصباح و علی اوجی به چهلمین جشنواره فیلم فجر راه یافت. این فیلم داستان چند زندگی را روایت میکند؛ زندگی زن و شوهری که برای به دست آوردن فرزند در تلاشند، زندگی زنی که برای نجات جان فرزندش به هر کاری دست میزند و برادری که در پی بهبود زندگی خواهر است. کارگردان این اثر پیشتر بهعنوان چهره باسابقه عرصه مطبوعات بخصوص در حوزه تلویزیون شناخته میشود که در ادامه گفتوگویی با او درباره فیلم اولش داشتیم.
باتوجه به اینکه داستان فیلم سینمایی «بیمادر» به قلم خودتان نوشته شده است، درباره روند شکلگیری آن به ما توضیح میدهید؟
حین مطالعه کتابی، موضوعی درباره فلسفه اخلاق در ذهن من نقش بست که از ابعاد مختلف به بررسی آن پرداختم و متوجه شدم که این مسأله چه وجوه مختلفی دارد. همین مورد باعث شد که به تصویر موجود در ذهنم بست دهم و درنهایت به فیلمنامه «بیمادر» برسم.
نگارش این فیلمنامه چقدر به طول انجامید؟ درباره داستان آن میتوانید به ما بگویید؟
نگارش فیلمنامه «بیمادر» تقریباً 10 یا 11 ماه به طول انجامید که از این زمان تقریباً 2 ماه و نیم به نگارش اولیه آن پرداختم. «بیمادر» بستری برای رسیدن به ارتباط میان انسانها و پیچیدگیهای اخلاقی و روانی میان آنهاست.
بهعنوان کارگردان اول، مسائل فنی و عوامل پشتصحنه، بخصوص شیوه فیلمبرداری فیلم را چگونه مدیریت کردید؟
فیلم اول کارگردانها بسیار خطرناک است، تمام میل آنها به دیده شدن در آثار فرمی عجیب و غریب بازمیگردد. بسیار تلاش کردم که در عین سادگی، زیباترین قابها را برای فیلم «بیمادر» انتخاب کنم، روی سادگی تأکید دارم و در این مسیر مسعود سلامی بسیار به من کمک کرد.
موسیقی متن و آواز تیتراژ پایانی فیلم براساس بخشی از لالایی مادری افغان نواخته شده است، علت این انتخاب چه بود؟
موسیقی از لحظه اول دیدار من با آهنگساز انتخاب شد؛ بامداد افشار که آهنگسازی این فیلم را برعهده دارد، پس از تماشای فیلم گفت مدتی است ایده لالاییای دارد و نمیداند کی و کجا از آن استفاده کند اما پس از تماشای «بیمادر» به این نتیجه رسیدیم که این فیلم با همان تم و نوای لالایی هراتی مناسبت دارد درنهایت شروع به نوشتن نتها و موسیقی فیلم کردیم.
تقریباً تمام عوامل فنی و بازیگران فیلم «بیمادر» چهره هستند و آنها را میشناسیم، علت انتخاب این گروه چه بود؟
مجموعهای از پارامترها علت انتخاب این تیم بود. گام نخست دعوت و پیشنهاد به بازیگر از سوی فیلمنامه صورت میگیرد؛ فیلمنامه باید آنقدر متقاعدکننده باشد که بازیگر بخواهد در آن نقش و جایگاه قرار گیرد. عوامل پشت دوربین نیز همکاری بخشی بهدلیل سابقه کاری خودم و بخشی بهدلیل حضور تهیهکنندگان فیلم محمدرضا مصباح و اضافه شدن علی اوجی به ما بود. در این اثر با بهترینهای سینما چه از نظر فنی و چه از نظر اخلاقی کار کردم.
علت انتخاب پردیس پورعابدینی بهعنوان یکی از نقشهای اصلی این فیلم چیست؟
«بیمادر» اولین نقشآفرینی پردیس پورعابدینی در یک فیلم سینمایی است. او برخلاف سن کمش بسیار مستعد، باانگیزه و با پشتکار است. این نقش متقاضی بسیاری داشت اما من از اولین جلسهای که با پردیس پورعابدینی داشتم، برایم روشن بود که میتواند آن را ایفا کند.
«بیمادر» اولین فیلم شماست، حضور اولین فیلمتان در جشنواره فیلم فجر چگونه است؟ چه حسی به این مسأله دارید؟
جشنواره فیلم فجر بعد از چهل سال مداومت به یک آیین ملی تبدیل شده است، همه مردم میدانند که 10 روز در سال، همراه با جشنواره فجر میهمان سینما هستند و فیلمها را همراه با اهالی رسانه میبینند و مورد توجه قرار میدهند. من هم طبیعتاً از این حضور، بخصوص با فیلم اول و در شرایطی که تعداد فیلم کمی نسبت به ادوار گذشته انتخاب شده است، خوشحالم.
بهعنوان سؤال آخر؛ فکر میکنید مخاطب بعد از دیدن فیلم شما چه حسی خواهد داشت؟
با توجه به اینکه فیلم را همراه با مخاطب دیدهام، تقریباً میتوانم حس آنها را تشخیص دهم که متشکل از بغض شکسته یا نشکسته است. آنها رنجی را همراه با خود از سالن بیرون میآورند که بخش واقعی زندگیست، لذت زندگی جاییست که برای این رنجها معنا پیدا کنید. دوست دارم مخاطب بعد از بیرون آمدن از سالن سینما مقداری بیشتر به خود، اطرافش و انسانها فکر کند، جای خود را با شخصیتهای فیلم عوض کند و امیدوارم درنهایت به حقایق جدیدی برسد.
خبرنگار
فیلم سینمایی «بیمادر» نخستین ساخته سید مرتضی فاطمی در مقام کارگردان است که با تهیهکنندگی محمدرضا مصباح و علی اوجی به چهلمین جشنواره فیلم فجر راه یافت. این فیلم داستان چند زندگی را روایت میکند؛ زندگی زن و شوهری که برای به دست آوردن فرزند در تلاشند، زندگی زنی که برای نجات جان فرزندش به هر کاری دست میزند و برادری که در پی بهبود زندگی خواهر است. کارگردان این اثر پیشتر بهعنوان چهره باسابقه عرصه مطبوعات بخصوص در حوزه تلویزیون شناخته میشود که در ادامه گفتوگویی با او درباره فیلم اولش داشتیم.
باتوجه به اینکه داستان فیلم سینمایی «بیمادر» به قلم خودتان نوشته شده است، درباره روند شکلگیری آن به ما توضیح میدهید؟
حین مطالعه کتابی، موضوعی درباره فلسفه اخلاق در ذهن من نقش بست که از ابعاد مختلف به بررسی آن پرداختم و متوجه شدم که این مسأله چه وجوه مختلفی دارد. همین مورد باعث شد که به تصویر موجود در ذهنم بست دهم و درنهایت به فیلمنامه «بیمادر» برسم.
نگارش این فیلمنامه چقدر به طول انجامید؟ درباره داستان آن میتوانید به ما بگویید؟
نگارش فیلمنامه «بیمادر» تقریباً 10 یا 11 ماه به طول انجامید که از این زمان تقریباً 2 ماه و نیم به نگارش اولیه آن پرداختم. «بیمادر» بستری برای رسیدن به ارتباط میان انسانها و پیچیدگیهای اخلاقی و روانی میان آنهاست.
بهعنوان کارگردان اول، مسائل فنی و عوامل پشتصحنه، بخصوص شیوه فیلمبرداری فیلم را چگونه مدیریت کردید؟
فیلم اول کارگردانها بسیار خطرناک است، تمام میل آنها به دیده شدن در آثار فرمی عجیب و غریب بازمیگردد. بسیار تلاش کردم که در عین سادگی، زیباترین قابها را برای فیلم «بیمادر» انتخاب کنم، روی سادگی تأکید دارم و در این مسیر مسعود سلامی بسیار به من کمک کرد.
موسیقی متن و آواز تیتراژ پایانی فیلم براساس بخشی از لالایی مادری افغان نواخته شده است، علت این انتخاب چه بود؟
موسیقی از لحظه اول دیدار من با آهنگساز انتخاب شد؛ بامداد افشار که آهنگسازی این فیلم را برعهده دارد، پس از تماشای فیلم گفت مدتی است ایده لالاییای دارد و نمیداند کی و کجا از آن استفاده کند اما پس از تماشای «بیمادر» به این نتیجه رسیدیم که این فیلم با همان تم و نوای لالایی هراتی مناسبت دارد درنهایت شروع به نوشتن نتها و موسیقی فیلم کردیم.
تقریباً تمام عوامل فنی و بازیگران فیلم «بیمادر» چهره هستند و آنها را میشناسیم، علت انتخاب این گروه چه بود؟
مجموعهای از پارامترها علت انتخاب این تیم بود. گام نخست دعوت و پیشنهاد به بازیگر از سوی فیلمنامه صورت میگیرد؛ فیلمنامه باید آنقدر متقاعدکننده باشد که بازیگر بخواهد در آن نقش و جایگاه قرار گیرد. عوامل پشت دوربین نیز همکاری بخشی بهدلیل سابقه کاری خودم و بخشی بهدلیل حضور تهیهکنندگان فیلم محمدرضا مصباح و اضافه شدن علی اوجی به ما بود. در این اثر با بهترینهای سینما چه از نظر فنی و چه از نظر اخلاقی کار کردم.
علت انتخاب پردیس پورعابدینی بهعنوان یکی از نقشهای اصلی این فیلم چیست؟
«بیمادر» اولین نقشآفرینی پردیس پورعابدینی در یک فیلم سینمایی است. او برخلاف سن کمش بسیار مستعد، باانگیزه و با پشتکار است. این نقش متقاضی بسیاری داشت اما من از اولین جلسهای که با پردیس پورعابدینی داشتم، برایم روشن بود که میتواند آن را ایفا کند.
«بیمادر» اولین فیلم شماست، حضور اولین فیلمتان در جشنواره فیلم فجر چگونه است؟ چه حسی به این مسأله دارید؟
جشنواره فیلم فجر بعد از چهل سال مداومت به یک آیین ملی تبدیل شده است، همه مردم میدانند که 10 روز در سال، همراه با جشنواره فجر میهمان سینما هستند و فیلمها را همراه با اهالی رسانه میبینند و مورد توجه قرار میدهند. من هم طبیعتاً از این حضور، بخصوص با فیلم اول و در شرایطی که تعداد فیلم کمی نسبت به ادوار گذشته انتخاب شده است، خوشحالم.
بهعنوان سؤال آخر؛ فکر میکنید مخاطب بعد از دیدن فیلم شما چه حسی خواهد داشت؟
با توجه به اینکه فیلم را همراه با مخاطب دیدهام، تقریباً میتوانم حس آنها را تشخیص دهم که متشکل از بغض شکسته یا نشکسته است. آنها رنجی را همراه با خود از سالن بیرون میآورند که بخش واقعی زندگیست، لذت زندگی جاییست که برای این رنجها معنا پیدا کنید. دوست دارم مخاطب بعد از بیرون آمدن از سالن سینما مقداری بیشتر به خود، اطرافش و انسانها فکر کند، جای خود را با شخصیتهای فیلم عوض کند و امیدوارم درنهایت به حقایق جدیدی برسد.
به بهانه حضور امین حیایی در «برف آخر»
محدثه واعظیپور
روزنامهنگار
گمان نمیکنم در سینمای ایران، بتوان بازیگری را شبیه به امین حیایی یافت. او بارها خود را خرج سینمای تجاری یا آثار نازل کرده، تا مرز خودویرانگری پیش رفته و امیدها را ناامید کرده، اما با شاه نقشی دوباره به سطح اول سینمای ایران بازگشته و به محبوبیت رسیده است. یک دهه پیش به نظر میرسید باید برای همیشه با او خداحافظی کنیم، با استعدادی که سینمای تجاری همه استفادهاش را از او کرده بود و نقشهای جدی و تلاشش برای جلب نظر منتقدان و مخاطبان جدی، شکست خورده بود. اما نیمه دوم دهه نود، حیایی خود را احیا کرد. این استعداد تمام نشدنی، از ورای نقشهایی که انتظار نداشتیم خود را نشان داد و ما را بر آن داشت، دوباره او را که در آستانه پنجاه سالگی بود بهعنوان یکی از بهترینهای سینمای ایران به یاد بیاوریم. درخشش در «شعلهور» (حمید نعمتالله) در نقشی بسیار پیچیده و خاص، ما را با سیمایی تازه از بازیگری روبهرو کرد که بواسطه ویژگیهای ظاهریاش معمولاً نقشهایی جوان تر از خود بازی میکرد، اما فرید در «شعلهور» مردی به آخر خط رسیده بود که در تلاشی مذبوحانه میکوشید توجه و مهر پسرش نوید (دارا حیایی) را به خود جلب کند. نعمتالله در این فیلم، زوایای تاریک روح انسان را به نمایش میگذاشت، بدون اینکه به استعاره و تمثیل بیاویزد، قصهای باورپذیر و کاملاً برگرفته از شرایط و مناسبات جامعه امروز روایت میکرد. تماشای چندباره فیلم، بیننده را به این یقین میرساند که امین حیایی بهترین گزینه برای بازی در این نقش است. با صورتی ویران شده، لحنی تلخ و بازی یکدست و به اندازهای که اگر نبود، کل فیلم از دست میرفت. همکاری با بهروز شعیبی در «دارکوب» اگرچه چیزی به کارنامه حیایی نیفزود، اما در راستای حفظ شأن بازیگری او انتخاب درستی بود. در یک ملودرام شهری، حیایی در سیمای مردی مرفه و امروزی قابل قبول بود. در کمدی شکست خورده «خانم یایا» (عبدالرضا کاهانی) حیایی در نقشی کوتاه، پذیرفتنی و متفاوت است و در «درخونگاه» (سیاوش اسعدی) بازگشتی باشکوه به سینمای جدی و متفاوت دارد. رضا میثاق، نقشی بود که حیایی نیاز داشت تا به تماشاگران «شعلهور» ثابت شود درخشش در آن فیلم، اتفاقی نبوده و او بازیگری شش دانگ برای هر نوع نقشی بویژه شخصیتهای خاص و فیلمهایی با فضاهایی متفاوت است. حیایی با «قاتل و وحشی» دوباره فرصت همکاری با نعمتالله را به دست آورد، آنها که فیلم را دیدهاند معتقدند حیایی یکی از امتیازهای «قاتل و وحشی» است و حضورش در کنار لیلا حاتمی، به نفع فیلم تمام شده است. حیایی بداقبال بود که «قاتل و وحشی» گرفتار ممیزی شده و هنوز سرنوشت مشخصی ندارد. امین حیایی امسال با «برف آخر» (امیرحسین عسگری) به چهلمین جشنواره فیلم فجر آمده است، فیلمی که لوکیشن و شرایط تولید سختی داشته و در نخستین نمایشهایش در جشنواره، نظر مثبت منتقدان و تماشاگران را جلب کرده است. «برف آخر» در ادامه مسیری قرار میگیرد که حیایی میکوشد لابه لای تجربهگریهایش در سینمای تجاری (که گویا دست از سر او برنمیدارد) از آن عبور کند. به نظر میرسد ستاره پرکار سینمای ایران در دهه هفتاد و هشتاد، قصد دارد موقعیت خود را در سینما تغییر دهد، حیایی حتی در اوج فعالیت در سینمایی که برایش فروش و جذب مخاطب انبوه در اولویت است، معمولاً بازی قابل قبولی داشته، هر چند کارنامه حرفه ای اش از کمدیهای نازل و فیلمهای مبتذل خالی نیست. با این همه او امین حیایی است، بازیگری که میتواند بارها و بارها خود و اعتبارش را بهعنوان یک هنرپیشه حرفهای احیا کند. احتمالاً امسال او برای بازی در «برف آخر» نامزد دریافت سیمرغ بلورین خواهد شد و اگر خوش اقبال باشد با دست پر مراسم اختتامیه را ترک خواهد کرد.
روزنامهنگار
گمان نمیکنم در سینمای ایران، بتوان بازیگری را شبیه به امین حیایی یافت. او بارها خود را خرج سینمای تجاری یا آثار نازل کرده، تا مرز خودویرانگری پیش رفته و امیدها را ناامید کرده، اما با شاه نقشی دوباره به سطح اول سینمای ایران بازگشته و به محبوبیت رسیده است. یک دهه پیش به نظر میرسید باید برای همیشه با او خداحافظی کنیم، با استعدادی که سینمای تجاری همه استفادهاش را از او کرده بود و نقشهای جدی و تلاشش برای جلب نظر منتقدان و مخاطبان جدی، شکست خورده بود. اما نیمه دوم دهه نود، حیایی خود را احیا کرد. این استعداد تمام نشدنی، از ورای نقشهایی که انتظار نداشتیم خود را نشان داد و ما را بر آن داشت، دوباره او را که در آستانه پنجاه سالگی بود بهعنوان یکی از بهترینهای سینمای ایران به یاد بیاوریم. درخشش در «شعلهور» (حمید نعمتالله) در نقشی بسیار پیچیده و خاص، ما را با سیمایی تازه از بازیگری روبهرو کرد که بواسطه ویژگیهای ظاهریاش معمولاً نقشهایی جوان تر از خود بازی میکرد، اما فرید در «شعلهور» مردی به آخر خط رسیده بود که در تلاشی مذبوحانه میکوشید توجه و مهر پسرش نوید (دارا حیایی) را به خود جلب کند. نعمتالله در این فیلم، زوایای تاریک روح انسان را به نمایش میگذاشت، بدون اینکه به استعاره و تمثیل بیاویزد، قصهای باورپذیر و کاملاً برگرفته از شرایط و مناسبات جامعه امروز روایت میکرد. تماشای چندباره فیلم، بیننده را به این یقین میرساند که امین حیایی بهترین گزینه برای بازی در این نقش است. با صورتی ویران شده، لحنی تلخ و بازی یکدست و به اندازهای که اگر نبود، کل فیلم از دست میرفت. همکاری با بهروز شعیبی در «دارکوب» اگرچه چیزی به کارنامه حیایی نیفزود، اما در راستای حفظ شأن بازیگری او انتخاب درستی بود. در یک ملودرام شهری، حیایی در سیمای مردی مرفه و امروزی قابل قبول بود. در کمدی شکست خورده «خانم یایا» (عبدالرضا کاهانی) حیایی در نقشی کوتاه، پذیرفتنی و متفاوت است و در «درخونگاه» (سیاوش اسعدی) بازگشتی باشکوه به سینمای جدی و متفاوت دارد. رضا میثاق، نقشی بود که حیایی نیاز داشت تا به تماشاگران «شعلهور» ثابت شود درخشش در آن فیلم، اتفاقی نبوده و او بازیگری شش دانگ برای هر نوع نقشی بویژه شخصیتهای خاص و فیلمهایی با فضاهایی متفاوت است. حیایی با «قاتل و وحشی» دوباره فرصت همکاری با نعمتالله را به دست آورد، آنها که فیلم را دیدهاند معتقدند حیایی یکی از امتیازهای «قاتل و وحشی» است و حضورش در کنار لیلا حاتمی، به نفع فیلم تمام شده است. حیایی بداقبال بود که «قاتل و وحشی» گرفتار ممیزی شده و هنوز سرنوشت مشخصی ندارد. امین حیایی امسال با «برف آخر» (امیرحسین عسگری) به چهلمین جشنواره فیلم فجر آمده است، فیلمی که لوکیشن و شرایط تولید سختی داشته و در نخستین نمایشهایش در جشنواره، نظر مثبت منتقدان و تماشاگران را جلب کرده است. «برف آخر» در ادامه مسیری قرار میگیرد که حیایی میکوشد لابه لای تجربهگریهایش در سینمای تجاری (که گویا دست از سر او برنمیدارد) از آن عبور کند. به نظر میرسد ستاره پرکار سینمای ایران در دهه هفتاد و هشتاد، قصد دارد موقعیت خود را در سینما تغییر دهد، حیایی حتی در اوج فعالیت در سینمایی که برایش فروش و جذب مخاطب انبوه در اولویت است، معمولاً بازی قابل قبولی داشته، هر چند کارنامه حرفه ای اش از کمدیهای نازل و فیلمهای مبتذل خالی نیست. با این همه او امین حیایی است، بازیگری که میتواند بارها و بارها خود و اعتبارش را بهعنوان یک هنرپیشه حرفهای احیا کند. احتمالاً امسال او برای بازی در «برف آخر» نامزد دریافت سیمرغ بلورین خواهد شد و اگر خوش اقبال باشد با دست پر مراسم اختتامیه را ترک خواهد کرد.
درباره فیلم «لایههای دروغ» ساخته امید سهراب
الفبا
علیرضا نراقی
منتقد سینما
سینــمای اکشــــــــن برای سالها ژانری ناممکن در سینمای ایران بوده است. ژانری که به سادگی در آن میتوان چرخه معیوب عرضه و تقاضا در این سینما را دید. در حالی که در میان مخاطبان ایرانی، ژانر اکشن محبوب و پرطرفدار است اما سینمای ایران توان پاسخ به این تقاضا را ندارد. سالهاست از آثار اکشنی که سینمای ایران تولید میکرد گذشته است و حدود سه دهه است که نه صاحب فیلمساز اکشن بودیم، نه طبیعتاً بازیگر و دیگر عوامل برسازنده این ژانر. اما سینمایی که میخواهد تولید بالای خود را حفظ کند، چرخه توجیه پذیر اقتصادی داشته باشد و ساختار عرضه و تقاضای سالمی را به وجود آورد، ناگزیر از وارد شدن به این عرصه به مانند دیگر ژانرهای پرطرفدار سینمایی است. حال با این وضعیت و برهوت مطلق، پس از سالها یک جوان از فرنگ برگشته به نام رامین سهراب با فیلم «لایههای دروغ» تلاش کرده که فیلمی اکشن در سینمای ایران تولید کند. خط اصلی فیلمنامه «لایههای دروغ» برگرفته از الگوی آشنایی در داستانگویی سینمای اکشن است؛ تلاش برای آزاد کردن معشوقه در گروگان توسط یک آتشنشان رزمیکار. تمهای انتقام و گروگانگیری در کنار هم روایت فیلم را ساختهاند. فیلم در اجرای صحنههای اکشن فراتر از استانداردهای سینمای ایران است و در به وجود آوردن چنین لحظاتی تاحدودی موفق است، اما خود صحنههای اکشن موقعیتهایی هستند که در بستر یک داستان و درام سرراست اما مستحکم شکل میگیرند و قابل باور میشوند. حتی در فیلم اکشن هم ساختار دراماتیک اصل است؛ چرا که تنش و زد و خورد بیرونی بر مبنای آن تنش و رویارویی درونی دراماتیک احساس و معنا پیدا میکند.
«لایههای دروغ» مشخصاً فاقد فیلمنامه و ساختار دراماتیک درست است. برای نمونه از همان ابتدا مهمترین نکته گذشته شخصیت است. او با یک عذاب وجدان و رسالتی مجهول بهعنوان آتشنشان کار میکند. این گذشته و رسالت برآمده از آن، به طرز تعجبآوری توضیح داده نمیشود. اساساً فیلمنامه نویسان پر تعداد فیلم گویی اعتنایی به ساخت پیشداستانی که درام را پشتیبانی کند نداشتند. در ادامه همین سنگ بنای غلط است که صحنههای الکن و تیپهای بیخاصیت فیلم در پی یکدیگر میآیند. علت و معلول الفبای کار درام در هر ژانری است و این اصل در «لایههای دروغ» هیچ نمودی ندارد. سینمای اکشن مبتنی بر یک قهرمان است. قهرمانی که باید خاصیتهایی داشته باشد تا مخاطب را با خود همراه سازد. اگر هم شخصیت فیلم اکشن فاقد جزئیات باشد، دستکم باید چند ویژگی اصلی داشته باشد تا مخاطب او را همراهی کند و نسبت به او همدلی داشته باشد. زمانی که شخصیت و انگیزه او درست معرفی نشود آنگاه این همراهی دچار نقصان میشود و «لایههای دروغ» از این فقدان بشدت رنج میبرد.
فیلم اکشن اساساً با نوعی فانتزی و لحظههای قهرمانی فراواقعی همراه است. این بدان معناست که باور در این گونه به مانند باور در یک درام واقعگرا ساخته نمیشود. اما با وجود این خصوصیت، انگیزهها و روابط باید شکلی واقعی داشته باشند. دیالوگهای ابتدایی و روابط سستی که در فیلم به وجود آمده نشان دهنده این است که فیلمساز جز ساختن صحنههای زد و خورد به مسأله اصلی که باورپذیر ساختن زمینه این رخدادهاست توجهی نکرده است. در نهایت مهمترین نکتهای که درباره «لایههای دروغ» وجود دارد ساخته شدنش نیست؛ چرا که در هر حال باید سینمای اکشن در ایران دوباره از جایی شروع شود و «لایههای دروغ» دستکم در طراحی لحظههای اکشن اصلاً شروع بدی نیست، حتی جسور و قابل احترام است. اما آنچه عجیب است حضور این فیلم گیشهمحور و مطلقاً تجاری آن هم با کیفیتی نازل و ساختاری معیوب در جشنوارهای هنری است.
منتقد سینما
سینــمای اکشــــــــن برای سالها ژانری ناممکن در سینمای ایران بوده است. ژانری که به سادگی در آن میتوان چرخه معیوب عرضه و تقاضا در این سینما را دید. در حالی که در میان مخاطبان ایرانی، ژانر اکشن محبوب و پرطرفدار است اما سینمای ایران توان پاسخ به این تقاضا را ندارد. سالهاست از آثار اکشنی که سینمای ایران تولید میکرد گذشته است و حدود سه دهه است که نه صاحب فیلمساز اکشن بودیم، نه طبیعتاً بازیگر و دیگر عوامل برسازنده این ژانر. اما سینمایی که میخواهد تولید بالای خود را حفظ کند، چرخه توجیه پذیر اقتصادی داشته باشد و ساختار عرضه و تقاضای سالمی را به وجود آورد، ناگزیر از وارد شدن به این عرصه به مانند دیگر ژانرهای پرطرفدار سینمایی است. حال با این وضعیت و برهوت مطلق، پس از سالها یک جوان از فرنگ برگشته به نام رامین سهراب با فیلم «لایههای دروغ» تلاش کرده که فیلمی اکشن در سینمای ایران تولید کند. خط اصلی فیلمنامه «لایههای دروغ» برگرفته از الگوی آشنایی در داستانگویی سینمای اکشن است؛ تلاش برای آزاد کردن معشوقه در گروگان توسط یک آتشنشان رزمیکار. تمهای انتقام و گروگانگیری در کنار هم روایت فیلم را ساختهاند. فیلم در اجرای صحنههای اکشن فراتر از استانداردهای سینمای ایران است و در به وجود آوردن چنین لحظاتی تاحدودی موفق است، اما خود صحنههای اکشن موقعیتهایی هستند که در بستر یک داستان و درام سرراست اما مستحکم شکل میگیرند و قابل باور میشوند. حتی در فیلم اکشن هم ساختار دراماتیک اصل است؛ چرا که تنش و زد و خورد بیرونی بر مبنای آن تنش و رویارویی درونی دراماتیک احساس و معنا پیدا میکند.
«لایههای دروغ» مشخصاً فاقد فیلمنامه و ساختار دراماتیک درست است. برای نمونه از همان ابتدا مهمترین نکته گذشته شخصیت است. او با یک عذاب وجدان و رسالتی مجهول بهعنوان آتشنشان کار میکند. این گذشته و رسالت برآمده از آن، به طرز تعجبآوری توضیح داده نمیشود. اساساً فیلمنامه نویسان پر تعداد فیلم گویی اعتنایی به ساخت پیشداستانی که درام را پشتیبانی کند نداشتند. در ادامه همین سنگ بنای غلط است که صحنههای الکن و تیپهای بیخاصیت فیلم در پی یکدیگر میآیند. علت و معلول الفبای کار درام در هر ژانری است و این اصل در «لایههای دروغ» هیچ نمودی ندارد. سینمای اکشن مبتنی بر یک قهرمان است. قهرمانی که باید خاصیتهایی داشته باشد تا مخاطب را با خود همراه سازد. اگر هم شخصیت فیلم اکشن فاقد جزئیات باشد، دستکم باید چند ویژگی اصلی داشته باشد تا مخاطب او را همراهی کند و نسبت به او همدلی داشته باشد. زمانی که شخصیت و انگیزه او درست معرفی نشود آنگاه این همراهی دچار نقصان میشود و «لایههای دروغ» از این فقدان بشدت رنج میبرد.
فیلم اکشن اساساً با نوعی فانتزی و لحظههای قهرمانی فراواقعی همراه است. این بدان معناست که باور در این گونه به مانند باور در یک درام واقعگرا ساخته نمیشود. اما با وجود این خصوصیت، انگیزهها و روابط باید شکلی واقعی داشته باشند. دیالوگهای ابتدایی و روابط سستی که در فیلم به وجود آمده نشان دهنده این است که فیلمساز جز ساختن صحنههای زد و خورد به مسأله اصلی که باورپذیر ساختن زمینه این رخدادهاست توجهی نکرده است. در نهایت مهمترین نکتهای که درباره «لایههای دروغ» وجود دارد ساخته شدنش نیست؛ چرا که در هر حال باید سینمای اکشن در ایران دوباره از جایی شروع شود و «لایههای دروغ» دستکم در طراحی لحظههای اکشن اصلاً شروع بدی نیست، حتی جسور و قابل احترام است. اما آنچه عجیب است حضور این فیلم گیشهمحور و مطلقاً تجاری آن هم با کیفیتی نازل و ساختاری معیوب در جشنوارهای هنری است.
درباره «ماهان» ساخته حمید شاهحاتمی
مصایب جدی نبودن
گاهی فیلمها سفارشی نیستند اما به شکلی ساخته میشوند که گویی سفارشیاند. این وضعیت به طور نظری به مسألهای غیر از بررسی کیفیت فیلم و حتی ارزشگذاری درباب نفس جریان سفارشیسازی برمیگردد. این شرایط مربوط به جریانی غلط و روندی معیوب در استراتژی تولید یک فیلم است. گویی به سبب تعدد فیلمهای سفارشی در طول تاریخ سینمای ایران، فراتر از جریان تولید سفارشی، سبکی غلط باب شده است به نام «سبک سفارشی» که فیلمهایی مثل «ماهان» را که رسماً سفارشی ساخته نشدهاند، در دام خود میاندازد. فیلم «ماهان» ساخته حمید شاهحاتمی درباره جوانی علاقهمند به بازیگری است که دچار سرطان شده و بواسطه سرطان با همه خودخواهی و خودمحوریاش به تشویق همسر و دوست نزدیک خود وارد سفری طولانی و اجرای نمایش عروسکی برای کودکان میشود و این سفر او را تغییر میدهد. فیلم با کلامی غیر دراماتیک در پرداخت این داستان تک خطی و نگاهی توریستی هم به ایران و هم به بیماری سرطان، شبیه به آثاری است که مقصود فرامتنی آنها درام را خفه کرده و اجازه حرکت هیچ قصه و بافت منطقی دراماتیکی را به کار نداده است. گویی سازندگان بدون حتی اندکی تعمق در موضوع و کاری اساسی روی ایده های اصلی خود، با عجله و جویده جویده، در پروژهای پرزحمت و چالش، یک تصویر متحرک 90 دقیقهای تولید کردند.
در فیلمنامه «ماهان» چیزی به نام دیالوگ وجود ندارد. با اینکه فیلم سرشار از حرف و اضافهگویی است اما هیچ دیالوگی به معنای روندی دیالکتیکی و مسألهساز نمیشنویم. به همین علت هم فیلم از هیچ نقطهای به نقطهای تازه - بر اثر ساختاری عِلی و منطقی- حرکت نمیکند. گویی دستی خارج از درام و حرکت خودانگیخته شخصیتها، آنها را از سویی به سوی دیگر میکشد.
«ماهان» علاوه بر دیالوگ، فاقد شخصیت هم است. به همین دلیل هم کنش و انتخاب آدمها غیرقابل باور که هیچ، اساساً تحقق نایافته و گاه مضحک است. در این میان تلاش کارگردان برای ایجاد میزانسن و تصاویر چشمنواز از شهرهای مختلف ایران، شبیه به کارت پستالی است که اگر چه منظره جالبی دارد اما فاقد زاویه دید جذاب و قابل توجه است. فیلم در ظاهر درباره سرطان و بیماران درگیر با آن است و میخواهد در این راستا امیدبخش و معناساز باشد اما از سرطان هم خبری نیست. مقداری عصبیت، از حال رفتن و خستگی، چند سکانس بیمارستانی و اندکی بازی با گریم برای تصویر کردن سرطان و رنجهای آن کافی نیست، به همین دلیل هم فیلم حتی به سوژه انساندوستانه و محترم خود نگاهی دقیق نکرده و فارغ از فقدان فرم سینمایی حتی به لحاظ مضمونی هم جدی نیست. در بیشتر موارد بیماران معدود سرطانی که در فیلم نشان داده میشوند شبیه به بیماران سرطانی نیستند و آن عواطف و احساساتی که فیلم در پی تحریک آن در مخاطب است هیچ گاه محقق نمیشود. درست در نقطه مقابل همدلی و هم حسی، فیلم نسبت تماشاگر با موضوع خود را به دافعه و دستکم بیتفاوتی میرساند.
دیالوگهای غیر پیش برنده، آدمهای شخصیت نشده و داستانی یله و بیانسجام در نهایت با استفاده حجیم و بیش از اندازه از موسیقی، اثر را شبیه به یک موزیک ویدیوی تبلیغاتی ضعیف و بیهیجان کرده است که حتی از پس تبلیغ موضوع خود بر نمیآید.
«ماهان» در موضوع فیلمی بلندپرواز و در ساخت اثر بسیار پر زحمت و دشواری بوده است. مشخص است که فیلمساز در راه ساخت این فیلم رنج زیادی را متحمل شده اما برای تحقق اهداف خود نه پتانسیل فنی لازم را داشته، نه فیلمنامهای دقیق شکل داده و نه در پرداخت مسأله خود جدی بوده است.
در فیلمنامه «ماهان» چیزی به نام دیالوگ وجود ندارد. با اینکه فیلم سرشار از حرف و اضافهگویی است اما هیچ دیالوگی به معنای روندی دیالکتیکی و مسألهساز نمیشنویم. به همین علت هم فیلم از هیچ نقطهای به نقطهای تازه - بر اثر ساختاری عِلی و منطقی- حرکت نمیکند. گویی دستی خارج از درام و حرکت خودانگیخته شخصیتها، آنها را از سویی به سوی دیگر میکشد.
«ماهان» علاوه بر دیالوگ، فاقد شخصیت هم است. به همین دلیل هم کنش و انتخاب آدمها غیرقابل باور که هیچ، اساساً تحقق نایافته و گاه مضحک است. در این میان تلاش کارگردان برای ایجاد میزانسن و تصاویر چشمنواز از شهرهای مختلف ایران، شبیه به کارت پستالی است که اگر چه منظره جالبی دارد اما فاقد زاویه دید جذاب و قابل توجه است. فیلم در ظاهر درباره سرطان و بیماران درگیر با آن است و میخواهد در این راستا امیدبخش و معناساز باشد اما از سرطان هم خبری نیست. مقداری عصبیت، از حال رفتن و خستگی، چند سکانس بیمارستانی و اندکی بازی با گریم برای تصویر کردن سرطان و رنجهای آن کافی نیست، به همین دلیل هم فیلم حتی به سوژه انساندوستانه و محترم خود نگاهی دقیق نکرده و فارغ از فقدان فرم سینمایی حتی به لحاظ مضمونی هم جدی نیست. در بیشتر موارد بیماران معدود سرطانی که در فیلم نشان داده میشوند شبیه به بیماران سرطانی نیستند و آن عواطف و احساساتی که فیلم در پی تحریک آن در مخاطب است هیچ گاه محقق نمیشود. درست در نقطه مقابل همدلی و هم حسی، فیلم نسبت تماشاگر با موضوع خود را به دافعه و دستکم بیتفاوتی میرساند.
دیالوگهای غیر پیش برنده، آدمهای شخصیت نشده و داستانی یله و بیانسجام در نهایت با استفاده حجیم و بیش از اندازه از موسیقی، اثر را شبیه به یک موزیک ویدیوی تبلیغاتی ضعیف و بیهیجان کرده است که حتی از پس تبلیغ موضوع خود بر نمیآید.
«ماهان» در موضوع فیلمی بلندپرواز و در ساخت اثر بسیار پر زحمت و دشواری بوده است. مشخص است که فیلمساز در راه ساخت این فیلم رنج زیادی را متحمل شده اما برای تحقق اهداف خود نه پتانسیل فنی لازم را داشته، نه فیلمنامهای دقیق شکل داده و نه در پرداخت مسأله خود جدی بوده است.
در باره فیلم «ملاقات خصوصی» ساخته امید شمس
یک فیلم بلندپروازانه قابل قبول
فیلم سینمایی «ملاقات خصوصی» بهعنوان اولین گام یک فیلمساز جوان و تازه کار در حیطه سینمای بلند حرفهای، اثری بلندپروازانه و ریسکپذیر مبتنی بر یک درام پرپیچ و خم و پر شخصیت است که خوشبختانه به نتیجهای قابل قبول رسیده است.
امید شمس پس از ساخت فیلمهای کوتاه متعدد همچون «جشن تولد»، «گذر» و «شب تولد» که در جشنوارههای جهانی هم درخشیدهاند، برای اولین فیلم بلند سینماییاش سراغ پروندهای واقعی از قاچاق مواد مخدر رفته که اعضای یک خانواده را درگیر بحرانی چندلایه و پیچیده کرده است.
همین وامداری به رئالیسم و البته اشراف و شناخت فیلمساز از قشر، طبقه، روابط و مناسباتی که قرار بوده به آنها بپردازد باعث شده همه تلاش خود را پیش بگیرد تا مخاطب را بدون پیشداوری و قضاوت به همراهی با اثر خود وادارد.
به همین واسطه است که اطلاعات و شناسنامه آدمها، خاستگاه و روابطشان بتدریج و به شیوهای هوشمندانه ارائه میشود تا مخاطب ابتدا تحت تأثیر بطن مفاهیمی همچون عشق قرار بگیرد و بعد با برچسبهایی همچون فقر، قاچاق، شرارت، زندان، دروغ، خیانت و... مواجه شود تا در نهایت به خوانشی تازه و غیر کلیشهای از آنها منجر شود و این اتفاق مهم میافتد.
از ابتدای فیلم شاهد شکلگیری عشق بین دو جوان در موقعیتی خاص هستیم که این روند مدت دار با تمهیداتی فشرده شده و با یک ضربالاجل دراماتیک مهر تأیید به این عشق زده میشود که مرحلهای جدید برای بروز شخصیتها و البته غافلگیر کردن مخاطب است.
همانطور که اشاره شد از آنجا که فیلمساز همه تلاش خود را بر خوانش غیر کلیشهای از کلیشههای رایج گذاشته، شخصیتپردازی کاراکترها را نیز به گونهای ظریف و تو در تو در مرحله فیلمنامه و بعد کارگردانی پیش برده است.
به گفته بهتر با شخصیتهایی به غایت پرداخته شده با منحنی و اوج و فرودهای دراماتیک حساب شده روبهرو هستیم که قرار است در طول این درام 2 ساعته، مرتب خود و مخاطب را غافلگیر کنند و چه چیز مهمتر از اینکه کاراکتر برای خودش هم غافلگیرکننده باشد! این اتفاقی است که در فیلم شکل میگیرد.
به همین واسطه فیلم در بخش ابتدایی و پایانی برای رسوب و تهنشین شدن دریافتهای کاراکترها و تصمیمهای انتحاری و تعیینکنندهای که میگیرند، نیازمند به تصویر کشیدن گذر زمان بخصوص برای باورپذیری کنش و واکنشها است که همین ناگزیری باعث طولانی شدن این دو بخش شده است. بخصوص در پایانبندی که به نظر میآید چند سکانس آخر با وجود اهمیت، انرژی و جان لازم برای قرار گرفتن در راستای کلیت فیلم را ندارند
و چه بسا نیاز به بازنگری داشته باشند.
دیگر ویژگی مهم فیلم؛ مانور دادن بر ترکیبی تازه از بازیگران چهره و شناخته شده در قالب کاراکترهایی است که تا یک جایی از فیلم باید رمز و رازهای حول و حوش آنها حفظ شود و این انتخابهای هوشمندانه این مهم را ممکن کرده است.
پریناز ایزدیار و هوتن شکیبا ترکیب طلایی فیلم «ملاقات خصوصی» هستند که در کنار نادر فلاح، ریما رامین فر، سیاوش چراغیپور، رؤیا تیموریان و پیام احمدینیا توانستهاند حضوری متمایز از خود ثبت کنند که در خدمت هدف اولیه فیلم قرار میگیرد؛ همراهی مخاطب بدون پیشداوری و قضاوت.
امید شمس پس از ساخت فیلمهای کوتاه متعدد همچون «جشن تولد»، «گذر» و «شب تولد» که در جشنوارههای جهانی هم درخشیدهاند، برای اولین فیلم بلند سینماییاش سراغ پروندهای واقعی از قاچاق مواد مخدر رفته که اعضای یک خانواده را درگیر بحرانی چندلایه و پیچیده کرده است.
همین وامداری به رئالیسم و البته اشراف و شناخت فیلمساز از قشر، طبقه، روابط و مناسباتی که قرار بوده به آنها بپردازد باعث شده همه تلاش خود را پیش بگیرد تا مخاطب را بدون پیشداوری و قضاوت به همراهی با اثر خود وادارد.
به همین واسطه است که اطلاعات و شناسنامه آدمها، خاستگاه و روابطشان بتدریج و به شیوهای هوشمندانه ارائه میشود تا مخاطب ابتدا تحت تأثیر بطن مفاهیمی همچون عشق قرار بگیرد و بعد با برچسبهایی همچون فقر، قاچاق، شرارت، زندان، دروغ، خیانت و... مواجه شود تا در نهایت به خوانشی تازه و غیر کلیشهای از آنها منجر شود و این اتفاق مهم میافتد.
از ابتدای فیلم شاهد شکلگیری عشق بین دو جوان در موقعیتی خاص هستیم که این روند مدت دار با تمهیداتی فشرده شده و با یک ضربالاجل دراماتیک مهر تأیید به این عشق زده میشود که مرحلهای جدید برای بروز شخصیتها و البته غافلگیر کردن مخاطب است.
همانطور که اشاره شد از آنجا که فیلمساز همه تلاش خود را بر خوانش غیر کلیشهای از کلیشههای رایج گذاشته، شخصیتپردازی کاراکترها را نیز به گونهای ظریف و تو در تو در مرحله فیلمنامه و بعد کارگردانی پیش برده است.
به گفته بهتر با شخصیتهایی به غایت پرداخته شده با منحنی و اوج و فرودهای دراماتیک حساب شده روبهرو هستیم که قرار است در طول این درام 2 ساعته، مرتب خود و مخاطب را غافلگیر کنند و چه چیز مهمتر از اینکه کاراکتر برای خودش هم غافلگیرکننده باشد! این اتفاقی است که در فیلم شکل میگیرد.
به همین واسطه فیلم در بخش ابتدایی و پایانی برای رسوب و تهنشین شدن دریافتهای کاراکترها و تصمیمهای انتحاری و تعیینکنندهای که میگیرند، نیازمند به تصویر کشیدن گذر زمان بخصوص برای باورپذیری کنش و واکنشها است که همین ناگزیری باعث طولانی شدن این دو بخش شده است. بخصوص در پایانبندی که به نظر میآید چند سکانس آخر با وجود اهمیت، انرژی و جان لازم برای قرار گرفتن در راستای کلیت فیلم را ندارند
و چه بسا نیاز به بازنگری داشته باشند.
دیگر ویژگی مهم فیلم؛ مانور دادن بر ترکیبی تازه از بازیگران چهره و شناخته شده در قالب کاراکترهایی است که تا یک جایی از فیلم باید رمز و رازهای حول و حوش آنها حفظ شود و این انتخابهای هوشمندانه این مهم را ممکن کرده است.
پریناز ایزدیار و هوتن شکیبا ترکیب طلایی فیلم «ملاقات خصوصی» هستند که در کنار نادر فلاح، ریما رامین فر، سیاوش چراغیپور، رؤیا تیموریان و پیام احمدینیا توانستهاند حضوری متمایز از خود ثبت کنند که در خدمت هدف اولیه فیلم قرار میگیرد؛ همراهی مخاطب بدون پیشداوری و قضاوت.
گاهشمار جشنواره
نوزدهمین دوره بهمن 1379
دوره نوزدهم جشنواره فیلم فجر در بهمن ماه 1379 با حضور فیلمهای جنجالی چون «سگکشی» از بهرام بیضایی و «زیرنور ماه» از رضا میرکریمی فضای جذابی را برای اهالی سینما پدید آورد. ضمن آنکه در این دوره مقرر بود تا مراسم بزرگداشت برای رخشان بنیاعتماد، داریوش ارجمند و حسن حسندوست برگزار شود.
فیلم سگکشی ساخته بهرام بیضایی که اساساً دارای موضوع پرالتهاب و حساسیت برانگیز نسبت به شرایط آن موقع جامعه بود از نگاه تماشاگران بهعنوان فیلم برگزیده شناخته شد. سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه به فیلم «باران» اثر مجید مجیدی رسید، همچنین مجیدی به خاطر همین فیلم موفق شد با حضور کاندیداهای دیگر در این بخش مانند بهرام بیضایی، رضا میرکریمی، علیرضا داوودنژاد و همایون اسعدیان، سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی را به دست آورد. این در حالی بود که در بخش فیلمنامه، بهرام بیضایی موفق شد سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه را برای فیلم سگکشی به دست آورد، آن هم با وجود تنها کاندیدای دیگر در این بخش یعنی مجید مجیدی برای
فیلم باران.
سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد در حالی که دیگر کاندیداهای این بخش بازیگرانی چون علی مصفا، مجید مظفری، فرامرز صدیقی، حامد بهداد و پرویز پورحسینی بودند به حسین عابدینی برای بازی در فیلم باران اهدا شد. ثریا قاسمی نیز موفق شد با کسب عنوان بهترین بازیگر نقش اول زن، سیمرغ بلورین این بخش را به خاطر بازی در فیلم «مارال» به دست آورد. داریوش ارجمند هم به خاطر بازی در فیلم سگکشی، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش دوم مرد را کسب کرد و در مقابل ماهایا پطروسیان موفق شد به خاطر بازی در فیلم هفت پرده، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش دوم زن را کسب کند. احمد پژمان موفق شد برای دومین سالی پیاپی سیمرغ بلورین بهترین موسیقی متن را این بار به خاطر فیلم باران به دست آورد. همچنین جایزه ویژه هیأت داوران به رضا میرکریمی به خاطر فیلم زیر نور ماه اهدا شد.
فیلم سگکشی ساخته بهرام بیضایی که اساساً دارای موضوع پرالتهاب و حساسیت برانگیز نسبت به شرایط آن موقع جامعه بود از نگاه تماشاگران بهعنوان فیلم برگزیده شناخته شد. سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه به فیلم «باران» اثر مجید مجیدی رسید، همچنین مجیدی به خاطر همین فیلم موفق شد با حضور کاندیداهای دیگر در این بخش مانند بهرام بیضایی، رضا میرکریمی، علیرضا داوودنژاد و همایون اسعدیان، سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی را به دست آورد. این در حالی بود که در بخش فیلمنامه، بهرام بیضایی موفق شد سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه را برای فیلم سگکشی به دست آورد، آن هم با وجود تنها کاندیدای دیگر در این بخش یعنی مجید مجیدی برای
فیلم باران.
سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد در حالی که دیگر کاندیداهای این بخش بازیگرانی چون علی مصفا، مجید مظفری، فرامرز صدیقی، حامد بهداد و پرویز پورحسینی بودند به حسین عابدینی برای بازی در فیلم باران اهدا شد. ثریا قاسمی نیز موفق شد با کسب عنوان بهترین بازیگر نقش اول زن، سیمرغ بلورین این بخش را به خاطر بازی در فیلم «مارال» به دست آورد. داریوش ارجمند هم به خاطر بازی در فیلم سگکشی، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش دوم مرد را کسب کرد و در مقابل ماهایا پطروسیان موفق شد به خاطر بازی در فیلم هفت پرده، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش دوم زن را کسب کند. احمد پژمان موفق شد برای دومین سالی پیاپی سیمرغ بلورین بهترین موسیقی متن را این بار به خاطر فیلم باران به دست آورد. همچنین جایزه ویژه هیأت داوران به رضا میرکریمی به خاطر فیلم زیر نور ماه اهدا شد.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
چهرهها
-
امیدوارم مخاطب با دیدن «بیمادر» به حقیقتهای جدیدی برسد
-
به بهانه حضور امین حیایی در «برف آخر»
-
الفبا
-
مصایب جدی نبودن
-
یک فیلم بلندپروازانه قابل قبول
-
گاهشمار جشنواره
اخبارایران آنلاین