تعبیر خواب مردان هدیهدهنده
این چیچی بود آوردی؟
محمدرضا رضایی
اگر مردی در خواب دید که به درختی بسته شده و بر وی عسل ریختهاند و مورچگان همراه با عسل وی را تا ته میخورند، تعبیرش این است که برای روز زن، قابلمه و ماهیتابه به همسر خود هدیه میدهد و همسر وی در همان قابلمه غذای مورد علاقه شوهر را برایش درست میکند، اما درون غذا مرگ موش خواهد ریخت و جان دادن شوهر را با لذّت تماشا خواهد کرد.
اگر در خواب دید که او را در وسط بیابانی خشک، به درختی خشکیده بستهاند و او از تشنگی جان میدهد، در حالی که در دوقدمی وی جامهایی پر از آب خنک و شربت گوارا و همچنین میوههایی تازه قرار دارد، تعبیرش این است که وی برای روز زن، فقط یک شال ساده برای همسرش میخرد و همسرش ضمن تشکر، تا یک ماه به بهانه بیماری دست از غذا پختن خواهد کشید و شوهر تا یک ماه فقط سوسیس تخم مرغ خواهد خورد، در حالی که یخچالشان پر از گوشت و مرغ است.
اگر در خواب دید که وسط حلقهای از آتش، او را به درختی بستهاند و در حلقش آب جوش میریزند، تعبیرش این است که وی برای همسرش طلای بدلی میخرد و همسرش تا یک سال او را مجبور به اضافهکاری در اداره میکند و شبها نیز او را به مسافرکشی میفرستد و روزی فقط یک پیاله سوپ به خوردش میدهد تا وی بتواند در روز زن سال آینده پول خرید طلای واقعی را بهدست آورد.
اگر در خواب دید که او را وسط بیابان خشک به درختی بستهاند و دورش حلقهای از آتش روشن است و در حلقش آب جوش میریزند، در حالی که بر بدنش عسل مالیدهاند و مورچگان او را همراه با عسل میخورند و در همین حین یک نفر با ارّه برقی در حال نصف کردن درخت است، تعبیرش این است که مرد هدیهای برای روز زن نخریده و خدایش بیامرزد، مرگ سختی در پیش دارد.
اگر در خواب دید که خودش درخت است و در زمین کاشته شده و از شدت سرما تمام برگهایش ریختهاند، تعبیرش این است که وی برای همسرش مانتویی زیبا خریده و همسرش هم واقعاً مانتو را پسندیده است ولی چون نمیداند این مانتو را با کدام لباسهایش سِت کند و با شوهرش به میهمانی برود، شوهرش را در سیاهی زمستان دم در منتظر نگه داشته است و شوهرش از شدت سرما خود را با اگزوز ماشین همسایه که روشن است گرم میکند.
اگر در خواب دید که از درخت آویزان شده و طوفانی شدید او را مثل توپ پلاستیکی یکلایه به اینطرف و آنطرف پرتاب میکند، تعبیرش این است که برای همسرش هدیهای خریده ولی همسرش آن را دوست ندارد، لذا هدیه همسر را وانکرده پس میدهد و شوهرش را بین تمام مغازههای یک پاساژ چهل طبقه، بهدنبال خودش میکشاند تا بالأخره چیزی را که میخواهد پیدا کند.
اگر در خواب دید که زیر سایه درختی بزرگ نشسته است و هر میوهای که دلش بخواهد از درخت برایش میافتد و در کنارش رودی از خاکشیر و تخم شربتی خنک و گوارا جریان دارد، تعبیرش این است که برای همسرش یک سرویس طلا یا خودروی مورد علاقهاش را خریده است و همسرش ضمن افتخار به چنین شوهر باشخصیتی، در روز مرد برای شوهرش یک پک کامل جوراب در رنگهای مختلف و همچنین یک پک کامل زیرپوش سفید خواهد خرید و مشتاقانه منتظر روز زن سال بعد خواهد ماند.
سر به سر سعدی
زور و زر بازو!
محمد اسدی
اصل حکایت
دو برادر یکی خدمت سلطان کردی و دیگر به زور بازو نان خوردی.
باری این توانگر گفت درویش را که: چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی؟
گفت: تو چرا کار نکنی تا از مذلّت خدمت رهایی یابی؟ که خردمندان گفتهاند نان خود خوردن و نشستن به که کمر شمشیر زرّین به خدمت بستن.
روابط عمومی هلدینگ خلیج فارس
دو برادر یکی خدمت سلطان کردی و دیگر به زور بازو نان خوردی.
توانگر، درویش را گفت: چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی؟
گفت: راست میگیا! تو میتونی یه کار برام پیدا کنی؟
توانگر گفت: آره داداش! یه مدیر روابط عمومی میخواهیم برای هلدینگ خلیج فارس!
و اینچنین شد که درویش نیز ظرف مدت کوتاهی، توانگر گردید!
درویش یا شرخر؟
دو برادر یکی خدمت سلطان کردی و دیگر به زور بازو نان خوردی.
توانگر گفت: چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی؟
گفت: چون درآمد زور بازو بیشتر است. زورگیری میکنم و چک بیمحل نقد میکنم؛ خلاصه اوضاع خوب است.
فیلم هندی!
دو برادر یکی خدمت سلطان کردی و دیگر به زور بازو نان خوردی.
درویش، توانگر را گفت: میدانی چطور به کاخ سلطان راه یافتی؟ پدر تو را از توی جوب پیدا کرد و در ازای دریافت مبلغی تو را به سلطان واگذار کرد تا به او خدمت کنی.
توانگر گفت: ناموساً؟
درویش گفت: نه فقط خواستم حالت را بگیرم که دیگر سؤال بیخود نپرسی!
سس ماست!
دو برادر یکی خدمت سلطان کردی و دیگر به زور بازو نان خوردی.
توانگر، درویش را گفت: چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی؟
گفت: دو روز دیگر انتخابات است و سلطانت عوض میگردد و تو را هم پرت میکنند بیرون!
برادر توانگر متنبه گشت و در کارگاه برادر درویش، از زور بازو نان خورد.
برای مادران مهربان سرزمینم
اسپری گلاب
زهرا آراستهنیا
از اول با خدای خویش طی کرد
سرم جیغی زد اما ناله کی کرد
نفهمد تا پدر دسته گلم را
فضا را زیر چشمی خوب سی کرد
اگر پس گردنی زد حق من بود
درآمد ناله ام طوری که نی کرد
خر شیطان سوارم داشت میشد
زد و شیطان خر را زود هی کرد
غذایش گاهگاهی گرچه میسوخت
محبت در غذایش خوب ری کرد
همین که بوی غم در خانه پیچید
گلاب خندهاش را اسپری کرد
اگر دیدی هوای خانه خوب است
مرتب آپدیتش day to day کرد
بهشتی زیر پای او نشسته
خودش آن را برای ما OK کرد
بنای زندگی را ساخت گر سوخت
چه کس کرده است کاری را که وی کرد
مرضیه ربیعی
ندیدهای که چه سختی همیرسد به کسی
که از دهانش به در میکنند دندانی
ای صاحب فال!
عاشقی بد دردی است و خواب و قرار از آدمی میگیرد. اما آنچه که این سری، خواب را بر تو حرام کرده، ربطی به این قرتیبازیها ندارد. بدان و آگاه باش که همچنان چوب تصمیمات و اقدامات نادرست گذشته را میخوری. اگر فکر امروز را میکردی، بیشک حرف پدر و مادرت را گوش کرده و هر شب مسواک میزدی تا امروز زیر بار هزینههای دندانپزشکی کمر خم نکنی. حرف گوشکن که نبودی، فکر اقتصادی هم نداشتی! وگرنه با یک دو دوتای ساده درمییافتی که کمهزینهترین خدمت دندانپزشکی، خرید مسواک و خمیردندان نسیم با تیوب سفید و قرمز بود. روزهای سختی در انتظارت خواهد بود. آگاه باش، حداقل هزینه کشیدن یک دندان، حدود یک میلیون تومان برایت آب خواهد خورد و این تازه اول ماجرای ایمپلنت است. فلذا به مسئولان پیشنهاد میکنیم، طرح اعطای وام دندانپزشکی با شرایط مشابه وام ازدواج را مورد بررسی قرار دهند. مرا در غم هزینههایت شریک بدان و روی کمکم حساب کن. البته فقط در حد دو ورق ایبوپروفن پانصد در توانم است.
افشار جابری و حافظ شیرازی
«خود را بکش ای بلبل از این رشک که گل را»
در قامت یک هدیه توان داد و تو را نه
نگاهی به مطبوعات طنز ایران
روبرو کنید...
بهزاد توفیق فر
شما یادتان نمیآید. آن قدیمترها، آب، نقش بیشتری در غذای مردم داشت و غیر از تعداد اندکی از پولدارها و درباریها، بقیه مردم غذای غالبشان با آب بود. مثلاً آب و ماست (آبدوغ)، آب و کشک (کله جوش)، آب و نمک (شوربا)، آب و سبزی (آش)، آب و دنبه (آبگوشت)، آب و پیاز (اشکنه) و... البته بیانصافی نکنیم، از آنجایی که آب لولهکشی نبود و آبهای توی جوی و آب انبار هم سرشار از موجودات گوشتی غیرآبی! بودند، همه مردم با همان آب، گوشت را هم در غذایشان داشتند و «دعا»های خاص به جان شاه جدید میکردند. مردم طبقه متوسط و آنهایی که آب باریکهای داشتند هم با پسانداز و مدیریت هزینهها، میتوانستند سالی یک یا فوقش دوبار، برنج بخورند. اینطوری بود که «پلو» خصوصاً از نوع مُزعفر، از آرزوهای دست نیافتنی پایتختنشینان محسوب میشد. تازه این در پایتخت و یکی – دو تا شهر بزرگ بود. وضعیت در بقیه شهرها و روستاهای دور از پایتخت که گفتنی نیست. دو شعر زیر، از توفیق 8 اسفند 1305 و 21 فروردین 1306 انتخاب شدهاند:
یک شب مرا به قاب پلو روبهرو کنید
مارا رهین منت این آرزو کنید
چون زعفران رُخم شده زرد از غم پلو
از راه لطف کاش مرا سرخرو کنید
بر پای سفرهام بنشانید یک شبی
تا صبحگه بمن زشکم گفتوگو کنید
تهدیگ خشک را چو به من میکنید لطف
او را میان روغن قیمه فرو کنید
گر تخممرغ تازه فراهم شود زیاد
فوری برای بنده شما نیمرو کنید
یخ در بهشت نیست، جهنم! پلو که هست
هرچه زخوردنیست مرا در گـلو کنید
موی سرم زغصه چو پشمک سفید شد
ما را بشوکولات شما کامجو کنید
میهمان کنید حضرت توفیق را شبی
واضح حدیث سِر «کلوا واشربوا» کنید
***
عمری است بنده باشم، حیران آش رشته
ما را کنید یاران، میهمان آش رشته
بر آش رشته ما را دعوت کنید روزی
تا جان خود نمایم، قربان آش رشته
دیشب پسر کوچولوم میگفت ای پدرجان
باشیم تا کی و چند، گریان آش رشته
گفتم کهای پسرجان، کن صبر تا شب عید
شاید کنم فراهم، قزقان آش رشته
آرد آید از ورامین، بُـنشن زشهر قزوین
آنگه تو تیز بنما دندان آش رشته
چون مه رسد به نیمه، آرد آوریم و هیمه
خوانیم چند شعری، در شأن آش رشته
کلمات و ترکیبهای تازه:
مُـزَعفَر: زعفرانی
قاب: بشقاب
قیمه: گوشت تکه تکه شده خوابانده در روغن خودش
قزقان: دیگ و پاتیل بزرگ
محدثه مطهری
ما که خودمان دانشمندان هستیم، طی تحقیقات فراوان علمی و مشاهدات میدانی به نتایج جالبی درباره ارتباط شخصیت افراد با ماسکی که استفاده میکنند، رسیدهایم. نتایج این تحقیقات فوق علمی و آزمایشهای سخت و مشاهدات دقیق را سخاوتمندانه و به دور از مسخرهبازیهای مقالهنویسی و اینها با شما درمیان میگذاریم.
7 نزدن ماسک و کرونا نگرفتن: اقبالتان خوب است و شانس شتری است که پشت در خانهتان زاییده!
قبل از گران شدن طلا، مهریه همسرتان را داده بودید و بعد از گران شدنش فروختید و با آن خانه خریدید. تکههای رانی ته قوطیتان خودشان بیرون میآیند. وقتی ماشینتان را میشویید، خشکسالی میشود. حتی وقتی با خانوادهتان قهر میکنید، شبش شام غذای خوشمزه ندارید. شما هم وارد بورس نشدهاید و روزی سه بار به دوستان بورسبرگشتهتان سرکوفت میزنید که دیدید گفتم! در حالیکه تنها چیزی که آن موقع دیده بودید، صف طولانی ثبتنام سایت سجام بوده و به همین دلیل هم قید بورس را زدید.