نیلوفر ساسانی
خبرنگار
مستندسازان طلایهدار پرداختن به موضوعات مهم روز جامعه هستند. در مواجهه با خبر شهادت حاج قاسم سلیمانی این بار هم مستندسازان پیشتاز در ثبت و ضبط وقایعی بودند که بخشهایی از مجاهدتهای سردار سلیمانی را روایت میکند. بر همین اساس تعداد قابل توجهی از آثار پانزدهمین جشنواره سینما حقیقت بویژه در بخش شهید آوینی با محوریت تأثیرگذاری فعالیتهای سردار سلیمانی در حفظ امنیت و تمامیت ارضی ایران بود. «ژنرال»، «اماننامه» و «آورتین» از جمله آثار به نمایش درآمده در این بخش بود. «ژنرال» بهکارگردانی مهرداد یوسفی روایتی متفاوت از حمله داعش به مرزهای اقلیم کردستان و نجات این منطقه از چنگ داعش توسط حاج قاسم است. «امان نامه»، درباره اشرار جنوب کرمان است که با دریافت اماننامهای از شهید سلیمانی به زندگی عادی بازگشته و بهعنوان کشاورز و دامدار زندگی و فعالیت میکنند. همچنین مستند «آورتین» ساخته حسن وزیریان که جایزه ویژه سرباز وطن یادبود شهید سردارقاسم سلیمانی را به دست آورد با موضوع پاکسازی جنوب کرمان از اشرار توسط شهید قاسم سلیمانی از سال ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۵ در استان کرمان است. سازندگان این سه مستند برای «ایران» از شناخت و دریافت تازهشان از شخصیت سردار سلیمانی در روند ساخت این آثار گفتهاند.
قاب عکسی روی دیوار خانههای ساده کاهگلی
حسن وزیرزاده
کارگردان «آورتین»
در طول این سالها هیچ گاه تجربه ملاقات با سردار سلیمانی را نداشته و دیدار با ایشان و درک خصوصیات اخلاقیشان برای بنده مهیا نشده است ولی فعالیت چندین سالهام در زمینه مستندسازی باعثشده تا مطمئن شوم حاج قاسم سلیمانی بدون شک یکی از شخصیتهای کم نظیر عصر حاضر بودهاند؛ مردی به تمام معنا سرباز وطن و در خدمت وطن، مردی در ادب و اخلاق کمنظیر و در خدمت بینظیر. این همه ارادت بنده نسبت به شخصیت ایشان به چند دلیل است: اولین دلیل بر میگردد به تجربه ساخت مستند «آورتین»؛ ساخت مستندی در دل مناطق محروم جنوب شرق کشور از جمله روستاهای کرمان و ملاقات با مردم مستضعف با خانههای کاهگلی کوچکتر از یک فرش نه متری. دیدن قاب عکس سردار سلیمانی روی دیوار همین خانههای ساده کاهگلی و شنیدن صحبتهای پرشور این مردم رنجدیده در تمجید و تعریف از مردانگیها و پدریهای سردار سلیمانی و مشاهده اشتیاق عجیب ایشان نسبت به سردار و... همه اینها در کنار دیدن و شنیدن فیلمها و صداهای ضبط شده متعدد سردار سلیمانی در طول سالهای مختلف در روند تولید مستندهایی که با آنها مواجه شدهام از دلایل تأثیرپذیری بنده از شخصیت حاج قاسم بودهاند؛ فیلمهایی که با دیدن آنها کاملاً با شخصیت اخلاقی سردار سلیمانی آشنا میشوید؛ فیلمهایی از جلسات ایشان که مطمئنت میکنند برای حاج قاسم مردم اولویت داشتهاند حتی مردم مخالف با ایشان؛ صداهایی که با شنیدن آنها مطمئن میشوی حاج قاسم در ادب، اخلاق و مذهب شعار نمیدادند و مرد عمل بودهاند. این فیلمها و صداها در کنار تجربه حضور در جنوب شرق مسلماً در نوع نگرش بنده و ارادت به شخصیت حاج قاسم بسیار مؤثر بودهاند و مرا نه بهعنوان یک مستندساز بلکه بهعنوان یک انسان، وادار میکند که این شخص والامقام و دلسوز را یک قهرمان به تمام معنا بدانم؛ قهرمانی از جنس مردم همین روزگار نه یک شخصیت افسانهای اساطیری؛ مردی از دل همین روزگار معاصر، از مردم و در خدمت مردم...
در کردستان عراق شناختمش
مهرداد یوسفی
کارگردان «ژنرال»
در اولین سالگرد شهادت سردار سلیمانی فیلم کوتاهی با نام «توکل» درباره عملیات نجات شهر اربیل کردستان عراق از دست داعش ساخته شد. این فیلم در کنار بیان مجاهدتهای سردار سلیمانی، نگاه تحقیرآمیزی به مسعود بارزانی رئیس اقلیم کردستان عراق داشت و واکنشهای منفی زیادی برانگیخت و تا آنجا پیش رفت که روابط دو کشور مخدوش شد و وزارت خارجه کشورمان در نامه رسمی عذرخواهی کرد. من تصمیم گرفتم مستندی با همین موضوع بسازم و آنچه را که واقعیت دارد به تصویر بکشم. در طول مدتی که پژوهش میکردم به منابع و مصاحبههای زیادی برخوردم که در آن سالها مسعود بارزانی از سردار سلیمانی تشکر زیادی کرده بود. همه را جمعآوری کردم و نهایتاً سفر من به کردستان عراق فراهم شد و موفق شدم با تعدادی از مقامات اقلیم کردستان عراق مصاحبه کنم. از قبل تصور دیگری داشتم، فکر میکردم به خاطر آبروریزی فیلم «توکل» این شخصیتها خیلی مشتاق مصاحبه درباره سردار سلیمانی و واقعه اربیل نباشند اما وقتی پای صحبت آنها نشستم دیدم که تصوراتم اشتباه است و شخصیتهای نامدار این منطقه و حتی مردم عادی، سردار سلیمانی را بیشتر از ایرانیها دوست دارند و برایش احترام قائلند. هنگام تعریف از شخصیت سردار سلیمانی و بیان رشادتهای ایشان، احساس غرور میکردم. تا قبل از آن و حتی در مدت زمانی که پژوهش کرده بودم به این دادهها رسیده بودم که سردار سلیمانی در نجات شهر اربیل و جلولا و سعدیه و بخشی از کرکوک به کمک کردها رفته، اما از خود کردها شنیدم که سردار سالهاست از زمان تصدی فرماندهی نیروی قدس نگاه ویژهای به آنها داشته و هر آنچه در توانش بوده به آنها کمک کرده است. در حقیقت من سردار سلیمانی را در کردستان عراق شناختم.
وفای عهدی که از اشرار سابق، شهروند زحمتکش ساخت
حامد سعادت
کارگردان «اماننامه»
مدتها بود که در منطقه حضوری ناشناس داشت و با بومیهایی که همکاری میکردند برای شناسایی و رصد اطلاعاتی چه قبل و چه بعد از عملیات پاکسازی جنوب شرق و تأمین امنیت تلاش میکرد. احتمالاً همین آشنایی با وضعیت مردم منطقه و شناخت از زجر عشایر بودن مهمترین دلیل تصمیم مهم ایشان در عدم مقابله و دراز کردن دست دوستی به سمت عواملی بود که مدتها منطقه را ناامن کرده بودند. خصلتی که امروز در بین مسئولان کشوری و لشکری کیمیاست. آن هم در روزگاری که شاهد فاصله زیستی بین مسئولان و عدم حضورشان بین مردم و بهدنبال آن تصمیمات خلقالساعهای بودیم که بدون هیچ شناختی از واقعیتهای جاری در زندگی مردم اتخاذ میشد و البته که این شکاف هر روز بیشتر شده است. مؤلفه مهم و جذاب شخصیتی او وفای به عهد به این مردم تا پایان عمر بود. از مهمترین جلوههای شخصیتی و مدیریتی که در ساخت مستند «امان نامه» از سردار سلیمانی دریافت کردم رها نکردن کاری بود که به ایشان واگذار شده بود. انگار با خودش قرار گذاشته بود تا کاری به بهترین شکل بهثمر نشیند، آرام نگیرد. در سالهای میانی دهه هفتاد عملیات محوله به ایشان برای تأمین امنیت جنوب شرق بهعنوان یک نظامی و فرمانده لشکر ۴۱ ثارلله کرمان پایان یافته بود و اگر بنا به ادامه کاری هم بود صرفاً کارهای اطلاعاتی و رصد صحت و سقم تسلیم شدن و ادامهدار نبودن تخلفات بود اما او دقیقاً تا چند روز قبل از شهادت همچنان بر پیمان و عهدی که با قرآن در حضور اشرار سابق بسته بود باقی ماند. به آنها قول داده بود که پیگیر اصلاح امور زندگیشان بعد از دریافت اماننامه باشد و بر سر این عهد باقی ماند. ارتباط دوستانه و صمیمانهاش با این اشرار سابق و شهروندان و زحمتکشان امروز چنان ادامهدار و ریشهدار شد که 13 دیماه 98 گویی عزیز و بزرگ طایفهشان را از دست داده بودند.
کاریزمای سلیمانی و الگوی پردازش نرم در مستند «ژنرال سلیمانی» پخش شده از شبکه آرته فرانسه
نگاه نرم به سردار کاریزماتیک
گروه فرهنگی / مستند «ژنرال سلیمانی» توسط شبکه آرته فرانسه و بهکارگردانی آنتونی اُرلینگه با موضوع سردار شهید حاج قاسم سلیمانی به زبان آلمانی ساخته شده است. این مستند تلاش دارد تا با قالبی متفاوت و از زوایای گوناگون و از طریق مصاحبه با شخصیتهای خاص و مهم بینالمللی، شهید سلیمانی را مورد نقد قرار دهد و جایگاه ویژه وی را در حوزه نظامی و سیاست خارجی در جریان محور مقاومت در منطقه و جهان مورد کنکاش قرار دهد. در این جستار بیش از آنکه به محتوای مطرح شده در آن پرداخته شود، قالب و ساختار این مستند مد نظر است چرا که طی مدتی که از شهادت شهید قاسم سلیمانی میگذرد با توجه به حجم تولیدات با محتوای نرم شبکههای خبری و رسانهای خارجی خصوصاً بیبیسی فارسی پیرامون نقش شهید سلیمانی در جبهه مقاومت خصوصاً در عراق و سوریه و لبنان، فضای رسانههای داخلی هنوز محتوا و قالبی مناسب برای روایت از او در استاندارد رسانهای جهانی و برای مخاطب جهانی تدوین و ارائه نکرده است و عمده تولیدات صرفاً به افکار عمومی داخلی آن هم برای صرفاً عدهای خاص پرداخته است. در حالی که رسانههای خارجی به طور هدفمند و با تبلیغات منفی، شهادت شهید سلیمانی را مساوی با افول جریان مقاومت در منطقه معرفی میکنند. صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران با داشتن مجموعه شبکههای چند زبانه خارجی هنوز نمونه خاص و اثرگذاری از این دست را برای مخاطب خارجی با هدف مقابله نرم با هجمه رسانهای رسانههای بیگانه و معاند تولید نکرده است.
یافتههای اساسی
بدیهی است آنچه برای مخاطب داخلی و ایرانی که وجوه قهرمانانه شخصیت کاریزماتیک شهید سلیمانی را بیشتر میپسندد، برای مخاطب غیرایرانی مناسب نیست، همچنان که آنتونی اُرلینگه کارگردان مستند ژنرال سلیمانی در این اثر وجوه منطقی و ریشهای و ذاتی و هویتی این شخصیت را برای فراهم کردن بستر لازم برای بسط و گسترش محتوا پیرامون سوژه اصلی مستند ارجح دانسته و روی آن برنامهریزی بیشتری کرده است.
در پرداخت مستند و نگاه دراماتیک به شخصیتهای خاص در جهان آنچه بستر مؤثر برای روایتهای بعدی در طول اثر را فراهم میکند، اشاره مطلوب به گذشته و پیشینه شخصیتی و ذاتی و هویتی سوژه است و سپس بسط و گسترش محتوایی در قالب فرمی درباره وجوه مختلف و گوناگون آن. لذا این مستند از این قاعده بهخوبی بهره برده و از این طریق اثر نرم و غیرمستقیم خود را بر مخاطب فعال و هوشمند میگذارد تا همواره در لحظهبهلحظه روی سوژه کاریزماتیک مستند بهطور آگاهانه فکر و تحلیل کند. مخاطب غیرایرانی ضرورتاً مانند مخاطب ایرانی نمیاندیشد که بر همان اساس برای او محتوا تدوین شود و انتظار داشت که به این روش یک غیرایرانی تحت تأثیر بمباران رسانهای و پروپاگاندا مانند یک ایرانی (که قهرمانپروری در ژن و کهنالگوهای او نهفته است) جذب یک شخصیت کاریزماتیک ایرانی شود.
کنکاش
این مستند با قالبی روایی که بیشتر معطوف بر جهتدهیهای خاص در نریشن است، مقدمه خود را از فرایند ترور شهید سلیمانی و واکنش ترامپ بعد از آن و همچنین حضور مردم در روز حماسی تشییع پیکر وی آغاز میکند که با پرداختی ویژه و با ریتمی حساب شده از ابتدا روشن میکند که سطح شخصیت مورد روایت در مستند دارای چه اهمیتی است. پس از آن فضای دوران کودکی و تولد وی در روستایی در استان کرمان و سپس فعالیتهای ورزشی وی از نگاه دوستان قدیمی او روایت میشود و در ادامه به حضور وی در جریان پیروزی انقلاب اسلامی و ورود امام خمینی(ره) به کشور و نقش وی در کمیته استقبال از امام و همچنین توانایی نظامی وی در زمینه آموزش نظامی به افراد و حضور مؤثر و کاریزماتیک در جریان جنگ تحمیلی و پس از آن در سطوح عالی نظامی در جمهوری اسلامی میپردازد.
ساختار متقارن
این مستند تلاش میکند تا بدون محافظهکاری بیهوده به نقش شهید قاسم سلیمانی و شخصیت کاریزماتیکش در جبهه و پشت جبهه بپردازد و حتی با روایت و نمایش عکسهای آرشیوی القا کند که ارتباطات وی با حضرت آیتالله خامنهای در ایام حضورش در جریان جنگ هشت ساله تحمیلی گرم و صمیمانه و دارای زمینه تقویت در آینده بوده است. از ویژگیهای این مستند ایجاد تقارن نقش میان کسانی است که در قالب مصاحبه مقابل دوربین این مستند قرار گرفتهاند، بهطور مثال به نقش شهید سلیمانی در جبهه برونمرزی انقلاب اسلامی از افغانستان تا عراق و سوریه و لبنان اشاره میکند و در این بین از نگاه حسین امیرعبداللهیان پیرامون چگونگی حضور شهید سلیمانی در این آوردگاه منطقهای بهره میبرد و در عین حال با یک حرکت تقارنبخش به سراغ دریافت یک نکته از زبان نماینده سابق سیا در عراق یا یکی از فرماندهان ارشد سابق نظامیان امریکایی در منطقه خاورمیانه میرود و تلاش میکند با کم کردن فواصل در اثبات نکات و با کنار هم قرار دادن اظهارات تقریباً همراستا اما همپوشان یا گاهی متضاد، چالش مستند بر سر واکاوی پیرامون شخصیت قاسم سلیمانی در جریان رخدادها و فراز و فرودهای سیاسی و نظامی در منطقه خاورمیانه را غنای بیشتر بخشد؛ این روش جدای از هر هدف و قضاوت و ارزیابی و تحلیل ارزشی، یک قالب مناسب برای روایت درباره یک شخصیت خاص و کاریزماتیک در قامت سپهبد شهید قاسم سلیمانی است.
این مستند تلاش میکند تا برای بررسی آنچه به طور مثال در آستانه حضور داعش در عراق و سوریه رخ داده است، به سراغ ناظران و گویندههای میدانی و مرتبط برود، از اینرو در بخشی از مستند به سراغ یکی از ژنرالهای ارشد نیروی نظامی عراق میرود تا وضعیت عراق در آستانه حمله گسترده داعش را تشریح کند و ضمناً براساس همان تقارن حضور شهید سلیمانی در عراق و سوریه را یک مکمل برای مقابله با این حمله گسترده معرفی کند. در واقع یکی از جذابیتهای ساختاری این مستند، گفتوگو با چهرههایی است که کمتر برای روایت آنچه رخ داده از آنها استفاده شده است.
غلبه منطق در روایت
در این مستند همواره یک وجوه بارز و منطقی در روایت و پرداخت در ساختار آن بهنظر میرسد و تلاش میکند تا به دور از احساس، خط تقارنی خود شامل در مقابل هم قرار دادن نظرات مخالف و موافق پیرامون قاسم سلیمانی را امتداد بخشد تا منطق بیشتری را در ارزیابیها با هر قضاوت ارزشی و دیدگاهی تقویت کند.
در واقع این مستند در ساختار خود تلاش میکند تا بدون گرایش فضا به سوی برداشتهای احساسی، با یک قالب جدی روایتگر باشد و در عین حال که برخی روایات همان روایات منتشرشده از سوی بسیاری از رسانهها است اما تلاش میکند تا در انتقالها کمتر اقدام به دخل و تصرف سلیقهای در پرداخت روایی داشته باشد و کماکان آن قالب منطقی در روایت را حفظ نماید. از اینرو بخشهای مربوط به شعله ور شدن اعتراضات مردم عراق در نجف و کربلا و القای رسانهها مبنی بر مقصر جلوه دادن ایران در این اعتراضات و تقابل مستقیم ترامپ و سردار سلیمانی با هم و... در این قالب بیشتر منطقی ارزیابی و پرداخته شده است. این پرداخت روایی منطقی تا بدان جا ادامه دارد که در بخشهای پایانی و جمع بندیهای نهایی مستند، مسأله خاورمیانه پس از قاسم سلیمانی مطرح میشود و فضا به آنسو میرود که این مقطع در آینده آیا با جنگ ادامه خواهد داشت یا آنکه سرنوشت دیگری برای آن رقم خواهد خورد که مجموعاً بدون قضاوت خاص، این فضا به سوی یک پایان باز و ایجاد مسأله مبنی بر آینده خاورمیانه پس از ترور سردار سلیمانی و وجود یک خسران میرود و همچنین این پایان باز با مایههایی از کشتار روزنامهنگاران در عراق و لبنان و... ادامه دارد، در حالی که قاسم سلیمانی نیز نیست اما به نظر آن تفکر هنوز ادامه دارد.
رهیافتی بر نتایج مؤثر در این مستند
بارزترین نقطه در این مستند، پرداخت فنی و تکنیکی با اثرگذاری نرم بر اذهان و افکار عمومی است و در این قالب بسیاری از محتوا بهطور مبسوط و عمیق به نقش و کیفیت حضور قاسم سلیمانی در منطقه خاورمیانه اشاره روایی دارد و در عین حال تلاش میکند تا از ساختار و دایره منطق (به دور از احساس) که در ساختار و بدنه خود ایجاد کرده خارج نشود. واضح است که رسانههای جهانی به طور سازمان یافته خط و مشی مشخصی را برای پرداخت و انعکاس رویدادهای خاورمیانه متناسب با اهداف خاص جهانی دولتهای امریکایی و اروپایی دارند اما این مستند از نمونههای مناسب و اثرگذار در روایت از نوع نرم درباره نقش قاسم سلیمانی در منطقه خاورمیانه است و طبیعی است که در قالب مشخص خود تلاش میکند تا محتوای همراستا با اهداف کلان قدرتهای جهانی را نیز در عین حال القا کند.
«ژنرال سلیمانی» تلاش میکند تا شخصیت قاسم سلیمانی را از منظرهای گوناگون توسط افراد نزدیک به او، همفکران یا حتی دشمناناش مورد تشریح قرار دهد؛ صرف نظر از هر نتیجه پایانی در این مستند، تشریح دقیق با صورتی چند وجهی از یک شخصیت در تراز و جایگاه شهید قاسم سلیمانی، نقطه مهم و اثربخش در تمام تحلیلهای بعدی در ادامه یک اثر تصویری مانند این مستند است. در مقابل، در برخی تولیدات مستند پیرامون شهید قاسم سلیمانی طی دو سال اخیر که از حادثه شهادت وی میگذرد، آنچه بهعنوان یک خلأ جدی در این تولیدات به نظر میرسد، همین عدم بسط و گسترش موضوعی و پرداختی در فردیت وی است و گویی بسرعت باید از تواناییهای پایه و ذاتی و اصیل وی گذشت و با عجله به دوران پایانی زندگی او آمد؛ توجه به این مسأله برای درک مخاطب غیرایرانی که هیچ یا کمترین نسبت و ارتباط با ایران و جریان مقاومت و جریانهای خاورمیانه دارد، در خصوص تولیدات برون مرزی با اهداف اثرگذاری و اقناعی نرم پیرامون این شهید امری مهم و خاص است؛ مانند نمونههایی چون مقایسه ارزشی و کیفی یک سردار (ژنرال) جریان مقاومت با افسران و ژنرالهای ارشد جنگهای جهانی از منظر مدیریت و فرماندهی و نفوذ میان عامه مردم و... و ویژگیهای خاص شخصیتی یک فرمانده در میدان جنگ و حتی در زمین دیپلماسی و سایر موارد.
مستند به شخصیت قاسم سلیمانی در میان جریان مقاومت از افغانستان تا لبنان ضریب فراوان میدهد و لاجرم ناچار است تا کاریزمای شخصیت شهید سلیمانی در حوزه بینالملل را نیز نادیده نگیرد اما آنچه از این حضور و گسترش عملکرد بیان میکند متناسب با قرائت و بیان خاص خود از حضور ایران و در چهارچوب ناجی معرفی کردن ایالات متحده امریکا در منطقه خاورمیانه است؛ در واقع این مستند شخصیت قاسم سلیمانی را بخوبی با تمام عقبه و ویژگیهای ذاتی وی معرفی میکند اما از این رهگذر میوه خود را میچیند و القای فکری خود را در جهت منافع غرب خصوصاً امریکا در منطقه بسط و گسترش میدهد، آن هم کاملاً نرم و حساب شده و بهتدریج در طول مستند و این دقیقاً همان نقطه مقابل و ضعف برخی مستندهای تولیدات برون مرزی در داخل است که وجه نرم و القای تدریجی با یک بیان قدرتمند با غلبه منطق را به نحو مطلوب در تولیدات خود لحاظ نمیکنند.
خط سیر بیان در این مستند مانند یک بندباز حرفهای رخنمایی میکند، به گونهای که تلاش میکند تا دو طرف قضیه یعنی حضور قدرتمند قاسم سلیمانی در عرصه بینالملل و قلب جریان مقاومت منطقه برای دفاع از منافع کشور و مقاومت و نوعی دخالت و حضور تدریجی و نرم در ساختار قدرت برخی کشورهای منطقه را عیان کند اما در عین حال هدفی شبیه به اهداف یکپارچه رسانههای غربی و امریکایی درباره تعبیر چگونگی و چیستی حضور فعال ایران در منطقه خاورمیانه را نیز فراموش نکند؛ در واقع بسیاری جوانب را به طور منطقی و هوشمند درباره شهید سلیمانی در نظر میگیرد اما در نهایت آن نگاه نرم و مشترک میان رسانههای غربی درباره ایران و مقاومت در منطقه خاورمیانه نیز در بطن و از فرم مستند استنباط میشود، علی رغم همه زمینههای فکری و منطقی که به این منظور در طول مستند برای مخاطب پدید آورده است.
آنچه در رسانههای جهانی بدان اشاره میشود و به نحو پررنگ منعکس میشود، ضریبدهی به این مسأله است که جریان مقاومت در منطقه پس از ترور قاسم سلیمانی رو به افول است یا اینکه دستکم باید از این رهگذر منتظر پدیدآمدن و شعلهور شدن مناقشات بیشتر و درگیریهای عمومی بیشتر میان مردم و دولت با جریان مقاومت و کشته شدن بیشتر خبرنگاران و روزنامهنگاران بود اما نقش امریکا و قدرتهای فرامنطقهای در این بین همواره نادیده گرفته میشود که از اینرو طراحی قالبهای نرم و اقناع ساز و دقیقاً متناسب با فهم و برداشت مخاطب فرامرزی و بینالمللی در این بین توسط این رسانهها بسیار نقش خود را بهطور جدی اثبات کرده است؛ اما با یک نگاه درون سیستمی کشوری و ایجابی در مقابل این جنس اقدامات رسانههای جهانی ضروری است تا این نکته از نظر همواره دور نشود که در واقع آنچه در قالب یک منطق و برداشت موجب اقناع مخاطب داخل ایران در قالب یک مستند و سایر تولیدات رسانهای میشود، ضرورتاً منجر به اقناع مخاطبان بیرونی و بینالمللی که دارای افکار اندیشهای کاملاً متفاوت و بسیار تحت پروپاگاندا و جهتدهی خاص رسانهای بومی و محلی و جهانی است نمیشود.
بـــــــرش
سطوح محبوبیت قاسم سلیمانی
اُرلینگه موفق شده است تا به منظور بیان نمونهای از حجم و توجه جهانی روی شخصیت قاسم سلیمانی از زبان یکی از مقامات ارشد سیا در عراق بیان کند که وی محبوبیت و مشهوریت بسیار در حد شخصیتهایی مانند لیدی گاگا داشته است، آن هم در شرایطی که شخصیت قاسم سلیمانی هیچگاه به اندازه آنها در فضای جهانی دارای قدرت برتر رسانهای نبوده است و این مسأله یکی از همان بارقههای جاذب و خاص و کمتر شناخته شده شهید قاسم سلیمانی با ماهیت نرم در سطح جهانی است که متأسفانه پرداخت به این مسأله در برخی تولیدات برون مرزی کشورمان پیرامون شخصیت وی با یک خلأ جدی روبهرو است؛ البته که این جذابیت و محبوبیت شهید قاسم سلیمانی که از منظر نگاه یکی از تحلیلگران سیاسی مستقر در واشنگتن که با این مستند مصاحبه میکند نوعی مردمگرایی با مایههای پروپاگاندایی تعبیر میشود اما وقتی این مسأله در کنار موفقیت مردم سوریه و عراق در دفع خطر داعش و اظهار مستقیم مقامات این کشورها پیرامون این مسأله در این مستند قرار میگیرد، ممکن است در برابر افکار عمومی یک امتیاز مثبت برای قاسم سلیمانی لحاظ شود که این مسأله نیز گواهی بر وجود همان تقارن بخشی در گفتههای برخی مصاحبه کنندهها در مقابل دوربین مستند اُرلینگه است که صرف نظر از هر برداشت و ارزیابی، یک فضای منطقی و ارزیابی آگاهانه برای مخاطب بینالمللی درباره نقش قاسم سلیمانی پدید میآورد و میشود در این فضا به گزارههایی مانند سخنرانی ترامپ با عنوان از میان برداشتن یک تروریست نه به شکل یک القای هجمه رسانهای بلکه بیشتر بهطور آگاهانه درباره نقش شهید قاسم سلیمانی در منطقه خاورمیانه فکر کرد.