آیلار نوشهری کارگردان نمایش «مونودرامهای زنانه» در گفتوگو با «ایران»:
حرف مشترک را همه درک میکنند
مصطفی رفعت
خبرنگار
«این نمایش، ظاهراً نمایشی زنانه است؛ اما در شکل گرفتن آن، مردها سهم زیادی داشتهاند. امیدوارم شما از آن مردهایی نباشید که در خلق چنین قصههایی سهم دارند؛ و شما نیز از زنانی نباشید که قهرمان این قصهها هستند...» یادداشت کارگردان نمایش «مونودرامهای زنانه» اینگونه ما را به فضای اثری میبرد که در آن، هفت زن، از تجربیات خود میگویند؛ روایت این هفت قصه یا بهعبارتی، بازی در قالب این هفت شخصیت بهترتیب ورود به صحنه، توسط معصومه میراشه، ندا قاسمی، دلارام اسدی، آیلار نوشهری، ستاره موسوی، آتنا دولتآبادی و رویا جزینی انجام میگیرد. آیلار نوشهری که او را بیشتر بهعنوان بازیگر حوزه نمایش و تصویر میشناسیم؛ ازجمله حضور در سریالهای «دختران حوا»، «پاتوق» و «خدایا بگردان» و نمایشهایی نظیر «آرسن»، «آتن مسکو»، «تبرئه»، «عروسی خون» و «سقوط در کوه مورگان». او این روزها در مقام کارگردان، در تماشاخانه «خاتون» با نمایش «مونودرامهای زنانه» برمبنای متنی از مهشید حسینیان؛ بهعنوان کارگردان و بازیگر حضور دارد. این نمایش، موضوعی اجتماعی دارد و حول محور زنان میچرخد. روایتها درباره موقعیت زنان مختلف است که در سنین مختلف بوده و در زمانهای متفاوتی از یکدیگر
زندگی میکنند.
جدا از نمایشنامهخوانیهایی که داشتید، آیا «مونودرامهای زنانه» را باید اولین تجربه کارگردانی شما بنامیم؟
تقریباً سه سال پیش، نمایشنامه «عشق لرزه» از اریک امانوئل اشمیت را در همین تماشاخانه «خاتون» روی صحنه برده بودم که البته آن زمان تماشاخانه «گندم» نام داشت.
این سه سال فاصله و دوری از کارگردانی، دلیل خاصی داشت؟
من اساساً بازیگرم و این سالها عمدتاً روی حرفه بازیگریام متمرکز بودهام؛ درواقع، دغدغه کارگردانی ندارم. دراین سه سال از یکسو، حرفه بازیگریام را مانند سابق دنبال کردهام و ازسویی، بهخاطر شیوع کرونا، تئاتر نیز مدت طولانی با تعطیلی مواجه بود؛ و اگرچه تئاتر تا پیشازاین نیز اوضاع خوبی بهلحاظ مادی نداشت؛ اما شرایط کنونی باعث شده که از مخاطبان این هنر بازهم کم شود.
انتخاب متنی با محوریت زنان، از دغدغههای ذهنیتان بوده که توانسته شما را دراین شرایط مجاب به کارگردانی یک اثر نمایشی کند؟
شخصاً خودم را هنرمند نمیدانم؛ اما هنرمند نمیتواند که بیدغدغه باشد؛ این البته جدای از بحث زیباییشناسی و متعلقات این کار است. هنرمند، نوعی کنشگر نسبت به رویدادهای پیرامون خودش است. با این همه، درمورد نمایش «مونودرامهای زنانه» مسأله یک پیشنهاد همکاری بود. خانم «ستاره موسوی» که مؤسس و مدیر تماشاخانه «خاتون» است، بعدازآنکه این مجموعه دچار آتشسوزی شد، آنجا را بازسازی کرد و برای آغاز به کار مجدد آنجا، در صحبتهایی که باهم داشتیم، تصمیم گرفته شد نمایشی با محوریت و موضوع زنان را بهعنوان قدم اول و به اصطلاح افتتاحیه تماشاخانه، به روی صحنه ببریم؛ درواقع، ایشان تهیهکننده این کار نیز بوده؛ ما پیشتر در همین قالب تهیهکننده و کارگردان، تئاتر «عشق لرزه» را بهصورت مشترک انجام داده بودیم. صحبتهای اولیه ما منجر به انتخاب این متن شد؛ اینکه هر دو زن هستیم و بیشک دغدغههایی مشترک داریم نیز دراین انتخاب نقش داشت.
و نقش علاقه شما به اجرای چنین متنی در کجای این انتخاب قرار داشت؟
قطعاً این موضوعات جزو دغدغههای ذهنی من بودهاند؛ چرا که چندسال قبل نیز «لحظههای زنانه» را کار کرده بودم و حتی متونی که برای نمایشنامهخوانی انتخاب کرده بودم، جنسی از همین نگاه را در خود داشتند؛ حتی در بعضی از کارهایی که بازی کردهام نیز این نگاه بوده و بههرحال، ذهنیت من طی اینسالها اینگونه شکل گرفته است.
انتخاب «مونودرامهای زنانه» تنها برپایه این عوامل استوار بود؟ یا اینکه میخواستید جلوههای مستند در متن باشد که بتوان آنها را به جامعه تسری داد؟
یکی از ویژگیهای متن مورد نظرمان این بود که کارنشده باشد یا دستکم به لحاظ اجرایی نخنما نباشد. بسیار گشتم تا به این متن از خانم «مهشید حسینیان» رسیدم؛ وقتی آن را خواندم، دیدم متنی که میخواستم را پیدا کردهام. دراینباره که آیا قصه آدمهایی که در این متن روایت شده مستند بودهاند یا نه اطلاعی ندارم و دنبال چنین نمونهای هم نبودم؛ درهرحال وقتی قرار است درونمایهای اجتماعی را تصویر کنید، مابهازای واقعی آن نیز وجود خواهد داشت. حالا اینکه چقدر گستردگی دارد، یک بحث دیگر است؛ اما قصههای اینچنینی صددرصد بدون پشتوانه واقعی هم شکل نمیگیرند؛ حتی بر اینکه این موارد الزاماً در جغرافیای مشخصی رخ داده باشند هم متمرکز نبودم؛ زیرا نمیتوان مشکلات رایج زنان و در نگاه کلانتر انسانها را خیلی جدا ازهم دانست. یکسری اتفاقات، رنجها، محرومیتها، محدودیتها و... در همه دنیا یکی هستند. اگرچه دراین اثر، شاهد روایت زندگی هفت کاراکتر زن هستیم که در دورههای مختلف تاریخی زیستهاند؛ اما حتی پافشاری روی عنصر زمان نیز نداشتم. خود کاراکترها با قصهشان این تفکیک زمانی را انجام دادهاند؛ من دیگر روی این مسأله تأکید بیشتری نگذاشتم.
نخ تسبیحی که این زنان را بههم وصل میکند، چیست؟
بحثهای عاطفی. بهنظرم زنان، بیشتر با قلبشان فکر میکنند و تصمیم میگیرند؛ و این از دیدگاه من نه یک نقطه ضعف؛ بلکه ویژگی خاص و مثبت آنان است؛ زیرا معتقدم صداقت بیشتری دراین رویکرد وجود دارد. زنان تصویرشده دراین اثر، از همین جنبه عاطفی درگیر شدهاند و ضربه خوردهاند. شاید مخاطب اینطور برداشت کند که «مونودرامهای زنانه» بهخاطر عنوانش، بازیگرانش، قصههایش و... نمایشی زنانه است؛ اما بهنظر خودم اتفاقاً نمایشی مردانه نیز بهشمار میرود؛ حتی در معرفی آن، به این مورد اشاره کردهام که این نمایش ظاهراً یک نمایش زنانه است؛ اما در شکلگرفتن آن، مردها سهم زیادی داشتهاند.
قصههای روایت شده دراین متن بهنظرتان اثرگذاری لازم برای بازگویی معضلات حوزه زنان را دارند؟
بههرحال، روایتها مخاطب را درگیر میکند. نه تنها من؛ بلکه بازیگران و کسانی که به تماشای این اثر آمدند نیز به اینموضوع اذعان دارند. ما در «مونودرامهای زنانه» با هفت مونولوگ روبهروییم که هریک اثرگذاری خود را دارند و راستش اولین چیزی که دراین متن جذبم کرد، شیوه روایت مینیمال آن است. بهنظرم این شیوه را میتوان بخوبی در یک قالب پستمدرن ارائه داد. البته خود متن، پیشنهادهایی برای اجرا دارد؛ اما نگاه من به آن اینطور بود که در یک بلکباکس، با حداقل ملزومات و بهشکلی کاملاً ساده اتفاق بیفتد. میتوان گفت کاملاً منطبق بر استانداردهای تئاتر بیچیز است.
اما میتوانست یکنواخت نیز بشود؟
کلاً مونولوگ کار دشواری است؛ وقتی در قالب مونودرام باشد که این دشواری بیشتر نیز میشود؛ زیرا روی مرزی قرار میگیرد که خطر افتادن به دام خاطرهگویی را دارد. درواقع، اگر از بار دراماتیک آن کم شود، این اتفاق رخ میدهد و آن وجهه نمایشیاش را از دست میدهد. ازطرفی، اینکه مخاطب را بهمدت 64 دقیقه بااین شیوه اجرا نگه داشت تا بدون احساس خستگی، کار را دنبال کند، براحتی امکانپذیر نیست. اینموضوع؛ هم کار کارگردان و هم کار بازیگر را دشوار میکند. ازاینرو، میترسیدم که در اجرا اثرگذار شود؛ اما خدارا شکر از بازخورد مخاطبین متوجه شدم که از این خطر جستهایم؛ البته بخشی از ماجرا به سلیقه هم برمیگردد؛ یک مخاطب ممکن است اساساً از مونودرام لذت نبرد. ما سعی کردیم جدای از این ماجرا، آن بخش مربوط به کار خودمان را در درستترین شکلی که میتوانیم، انجام دهیم.
نمیشد به جای استفاده از هفت بازیگر، از یک بازیگر برای هر هفت شخصیت استفاده کنید؟
بهنظرم تنوع بصری در چنین کارهایی خیلی مهم است. اینکه هفت قصه از هفت شخصیت را در قالب مونودرامی ساده بدون دکور و آکسسوار و در مینیمالیستیترین حالت ممکن ببینیم، ممکن است مخاطب را دلزده کند. ضمن اینکه اجرای یکتنه چنین اجرایی دراین تایم و با این تعداد تنوع شخصیتی برای هرشب نیز، توان فوقالعادهای در بازیگری میخواهد.
در این حالت، سختی کار شما بهعنوان کارگردان بیشتر است یا بازیگر؟
نمیشود اینها را از هم جدا کرد. همه کنارهم میتوانند در موفقیت کار سهم و نقش داشته باشند. اگر بازیگر بدون هدایت کارگردان جلو برود یا کارگردان بدون اعتماد به بازیگر اقدام کند؛ یا حتی سایر زمینههای پشتصحنه مانند نور، گریم، موسیقی و... هماهنگ و همراه نشوند، نتیجه مطلوب حاصل نخواهد شد.
خودتان هم در این نمایش بازی کردهاید؟
به شخصه نمیخواستم دراینکار بازی کنم و بهصرف اصرار دوستان پذیرفتم؛ حتی تمرین صحنه خودم بهعنوان بازیگر، کمتر از بقیه دوستان بود؛ بههرحال تمرکزم به کارگردانی کل اثر بود. دوست داشتم در همه شبهای اجرا در کنار تماشاگرها اجرا را ببینم؛ اما در اجراها فقط توانستم از پشت صحنه نظارت داشته باشم و این، کمیسخت بود.
این هفت نفر جز آنکه زن بوده و از یک رویداد عاطفی آسیب دیدهاند، اشتراکی دیگری نیز دارند که بتوان قصهها را تکههای یک پازل دانست؟
این موضوع در خود متن وجود ندارد و روایتها مستقل از هم هستند؛ بهاین شکل که حتی میتوان دو یا سه قصه را انتخاب کرد و به آنها پرداخت؛ بیآنکه خللی به روایتها وارد شود. دراصل، متن، حاوی روایاتی از 9 شخصیت است که ما هفت مورد را انتخاب کردیم؛ و کوشیدیم با تمهیداتی در اجرا، نحوه ورود و خروج بازیگرها را متصل کرده و بهعبارتی، برای شخصیتها یک زمینه ارتباطی شکل بدهیم تا بگوییم این چرخه ادامه دارد و مشکلاتی است که در دورههای مختلف، تکرار شدهاند.
نمیشد عنصر مکان را از قصهها حذف کرد تا فقط شاهد «زنان» باشیم؛ نه الزاماً زنانی از جغرافیایی خاص؟
تأکیدم اصلاً روی مکان و زمان ماجراها نبود؛ اما بههرحال شخصیتها در متن دارای اسم و شناسنامه هستند که قصهشان وامدار این پیشینه است. دغدغه خودم اینبوده که کاری درباره زنان بسازم و به مواردی بپردازم که اساساً به شخصیت و زیست زنان مربوط است. وقتی به تماشای این کار بنشینید، متوجه خواهید شد که این اتفاقات میتواند در هر جغرافیایی رخ بدهد؛ و موضوعاتی انحصاراً اینجایی نیستند.
بهعنوان یک زن احساس میکنید، دراین قصهها، واقعاً به مسائل مبتلابه جامعه زنان پرداخته شده است؟
شاید قصه زندگی من و تجربه زیسته من دراین روایتها نباشد و جایش خالی باشد؛ اما بههرحال، به مواردی اشاره شده که برای زنان بسیاری آشناست و یکسری از مخاطبان میتوانند در مقایسه آنها با خودشان، تجربیات مشابهی را جستوجو و پیدا کنند؛ حتی موارد مطرح شده دراین اثر با مردانی نیز میتواند مشابهت داشته باشد. این موضوع را در مخاطبان این اثر دیدهایم. البته بهنظرم میتوانست که پرداختهای متنوعتری نیز صورت بگیرد و به مشکلات رایج دیگری نیز اشاره کرد. مواردی که بهلحاظ جامعهشناختی نیز قابلیت مطرحشدن دارند. اینطور نیست بگوییم آنچه درمورد زنان بهعنوان مسأله وجود دارد، در همین چند قصه بوده و کار تمام شده و دیگر چیزی نیست که به آن بپردازیم.
از نتیجه کار راضی هستید؟
متأسفانه نمیتوانم بگویم صددرصد راضیام؛ چون آنچه فکر میکردیم و میخواستیم نشد. اجرای کار بهخاطر شیوع کرونا بهتأخیر افتاد و این حتی در پروسه تمرینات مان نیز اثرگذار بود. حالا که به آن فکر میکنم، میبینم شاید حتی موقع مناسبی را هم برای اجرای کار درنظر نگرفتیم؛ هم بهخاطر شیوع کرونا و هم بهلحاظ ریزش مخاطبین تئاتر دراین دوره؛ اما خوشحالم که این اجرا با همه سختیها بهسرانجام رسید؛ اینجا جا دارد از خانم موسوی تشکر کنم که بستری را فراهم کرد برای به اجرا بردن این نمایش؛ چون خود تماشاخانه «خاتون» هم بهخاطرآنکه بعد از یک آتشسوزی، بازسازی شده بود و مدیریت آن (ستاره موسوی) یکتنه با زحمت بسیار همهچیز را احیا کرده بود و ازنظر اقتصادی در شرایط دشواری قرار داشت؛ اما بااین حال ایشان مثل قبل، مرا همراهی و به من اعتماد کرد. درشرایطی که حضور در تماشاخانههای خصوصی بهلحاظ مادی برای گروههای تئاتری گران تمام میشود؛ اما او طبق همان طرح حمایتی که برای هنرمندان تئاتر گذاشته تا بتوانند با کمترینهزینه و حتی تقریباً بدون هزینه از امکانات این مجموعه استفاده کنند، با من همراه شد تا بتوانم این نمایش را روی صحنه ببرم که واقعاً از او متشکرم.
یعنی دیگر قصد بازاجرای آن را ندارید؟
ترجیحم این است که بگویم پرونده «مونودرامهای زنانه» برای من همینجا بسته میشود و اگر فرصتی بود و امکانی، به قصههایی بهجهت دغدغههایی دیگر دراینباره خواهم پرداخت.
فکر میکنید ساخت آثاری ازاین دست که صرفا سرگرمی نیستند و از ابتدا با وجود دغدغهای در ذهن گروه اجرایی شکل میگیرند، میتواند واقعاً اثرگذار باشد؟
قطعاً اثرگذار است؛ اما واقعیتی وجود دارد اینکه همهچیز نسبت به سالها قبل تفاوت کرده. یکی از اهداف نمایش و اصلاً هنر، سرگرمسازی است. هر هنری باید در مخاطب ایجاد لذت کند و این لذت هم الزاماً حس شادی نیست. کافی است به بخشی از مشغولیت فکری مخاطب بپردازد تا او از اینکه ببیند نوع تفکر و دغدغههایش در یک اثر هنری موردتوجه قرار گرفته، احساس آسودگی خیال کند. همینکه یک اثر هنری با مخاطب ارتباط لازم را ایجاد کند، کارکرد خودش را اثبات کرده. معتقدم هنرمند باید از موضوعات روز استفاده کند، هدفمند بوده و دغدغه داشته باشد؛ اما اگر نتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند، موفق نیست. تئاتر یک هنر زنده است و ازاینجهت، اثرگذاری بالایی دارد؛ بااینحال، بهنظرم الآن و در شرایط فعلی که مردم دغدغههای متعددی دارند، وجهه سرگرمی تئاتر باید غالب باشد تا هم به بهبود حالشان بینجامد و هم شاید اینگونه؛ بویژه حالا که مخاطبان تئاتر بهخاطر شیوع کرونا از حضور در سالنها دوری میکنند، دوباره با این هنر آشتی کنند.
در آخر اینکه دوست داشتید مخاطبین این تئاتر شما بیشتر آقایان بودند؟
مخاطب را نباید تفکیک کرد. وقتی از دردی مشترک حرف میزنید، همه آن را درک میکنند.
مروری بر کارنامه یکی از زنان تأثیرگذار در تئاتر ایران
از فردوسی تا روزگار نو
صدرا مؤذنی
خبرنگار
«مهین اسکویی» یکی از متفاوتترین بازیگران گروه تئاتر نوشین بود و علاوه بر بازیگری، بهعنوان نخستین بانوی کارگردان تئاتر ایران شناخته میشود. اگرچه به احتمال زیاد پیش از مهین اسکویی هم بانوان دیگری در تئاتر ایران تجربه کارگردانی داشتهاند، اما از آنجایی که براساس جمله مشهور «تاریخ را مردان مینویسند»، جملهای که بویژه پیش از دهه بیست بهشدت در تاریخ هنر دیده شده و رد پای بانوان، عمداً یا سهواً از بسیاری از این بخشها پاک شده اطلاعات دقیقی درباره بانوان کارگردانی که پیش از او فعالیت میکردند در دسترس نیست تنها میدانیم در نیمه دوم سال 1302 شمسی «مجمع فرهنگی و هنری پیک سعادت نسوان» به همت «ساری امانی» در رشت تأسیس شد و اولین نمایشنامه خود را در 25 اسفند 1302 با نام «عروسی دختر فروشی» در پنج پرده در تماشاخانه «اولوش بیک» به اجرا گذاشت. تمامی نقشهای این نمایشنامه را زنان اجرا کرده بودند.
متن نمایشنامه دقیقاً گزارشی از زندگی زنان آن دوران است و مانند اکثر نمایشنامههایی که توسط این مجمع به مورد تماشا گذاشته میشد، به محرومیت و نقض حقوق زنان تأکید زیادی شده بود.
اما مهم اینجاست که متن این نمایشنامههای زنانه- که توسط زنان نوشته میشد – تنها حق حضور در جمعیتهای زنان را داشته و تنها برای زنان به شکلی خصوصی اجرا میشد. (رادمان، 1388) اطلاعات بعدیای که در دسترس است به سالهای بعد بازمیگردد: «در سال 1310 امیر سعادت، تئاتر سعادت را با اولین زنان ایرانی راهاندازی کرد. شارمانی گل، پری گلوبندکی و ملوک مولوی اولین بازیگران زن بودند که در این تئاتر پا به صحنه گذاشتند و با جاهلیت و تعصبهای کور و غیرمنطقی آن زمان مبارزه کردند. پس از آن، در سال 1314 «کانون بانوان» تشکیل شد. این کانون در فعالیتهای خود تعدادی نمایشنامه هم روی صحنه آورد که همه آنان در جهت پیشرفت و تمدنخواهی زنان بود» (رادمان، 1388) پس از آن، در سال 1320 از بانوی کارگردان ارمنیای بهعنوان نخستین بانوی کارگردان تئاتر ایران نام برده شده است که به شکل نسبتاً محدود و در سالن باشگاه ارامنه، نمایش خود را به صحنه برده است.
«روز شنبه بیستوهفتم دیماه سال 1320، نمایشنامه «زن مخوف» در باشگاه ارامنه تهران، در چهار پرده به زبان ارمنی، توسط خانم «مارگو قسطانیان» روی صحنه اجرا شد.
مارگو قسطانیان گویا نخستین بانوی کارگردان ایرانی بود که نمایشنامهای را به روی صحنه آورد و با استقبال مردم مواجه شد.
زنان بازیگر در این نمایش عبارت بودند از: دوشیزه خاچاطوریان، ژنیا مانار و ژنیا سارواریان.» (زنان و تئاتر ایران، 2011) نکته مهم این جاست که این بانوی کارگردان، همچنان ارمنی بوده و در سالن ویژه ارامنه این نمایش را اجرا کرده است و ظاهراً همچنان بانوان مسلمان ایرانی، اجازه حضور در سالنهای تئاتر کشور بهعنوان کارگردان را نداشته و حضورشان تنها باید به بازیگری و نمایشنامه نویسی محدود میشد. درهرحال، براساس این شواهد میتوان نتیجه گرفت که پیش از بانو «مارگو قسطانیان» و «مهین اسکویی» (مهین طالقانی) نیز بانوان کارگردان دیگری حضور داشتند که جبر مردانه زمانه، نام آنان را از صفحه تاریخ پاک کرده و دیگر نامی از آنان باقی نمانده است.
به همین دلیل بانو مهین اسکویی (طالقانی) را میتوان بهعنوان «اولین بانوی غیرارمنی کارگردان تئاتر ایران» که نامش در تاریخ ثبت شده، دانست. اسکویی که نام خانوادگیش «عباس طالقانی» بود و از نام خانوادگی همسر استفاده میکرد، 2 اسفند سال 1309 در منیریه تهران متولد شد. پدرش حسن عباسی طالقانی که فردی مذهبی بود، در محله سرچشمه مغازه برنجفروشی داشت و مادرش ملوک رضی از خانوادههای هنردوست بود و خواهرش با ابوالحسن صبا کار میکرد. خاله او با نام بانو «روح بخش»، دوخواهر و شوهر خواهر او در عرصه موسیقی فعالیت داشته و به همین دلیل او را نیز به سمت موسیقی تشویق میکردند اما او در دوره دبیرستان برای دیدن نمایشی به تالار فرهنگ رفت و در اجرای این نمایش با زندهیاد مصطفی اسکویی آشنا شد و بعدها با او ازدواج کرد. اسکویی در سالهای 24-25 و در دورانی که عبدالحسین نوشین کار میکرد، بهعنوان شاگرد و بازیگر در کنار او همکاری کرد و در تئاتر فرهنگ مستقر شد. او در نمایشهایی چون «سه دزد» ایفای نقش کرد. بعد از آن نیز به همراه نوشین و گروه او به تئاتر فردوسی رفت و در نمایش «ولپن» در نقش کلمبا ظاهر شد، نقطه اوج بازیگری مهین اسکویی در نمایش «پرنده آبی» موریس مترلینگ بود که به کارگردانی نوشین در تئاتر فردوسی به صحنه رفت.