نگاهی گذرا به «خورشید» اثر مجید مجیدی
نمونه ای درخشان در رئالیسم اجتماعی
نازنین اردوبازارچی
نویسنده
فیلم «خورشید» به کارگردانی مجید مجیدی داستان نوجوانی به اسم علی (روحالله زمانی) است که از طرف یک خلافکار بهنام هاشم (علی نصیریان) مأمور یافتن یک زیرخاکی میشود. علی و اطرافیانش از طبقه پاییندست اجتماع هستند و ما در فیلم «خورشید» با یک رئالیسم اجتماعی روبهرو هستیم که به مضمون تنهایی و شکست ضدقهرمان میپردازد. رئالیسم اجتماعی به نمایش شرایط اجتماعی و اقتصادی حاکم بر لایههای اجتماعی خاص توجه می کند و فیلم «خورشید» میکوشد از ورای یک رئالیسم گاه شاعرانه به زندگی و دغدغههای کودکان کار بپردازد که علیرغم تهیدستی و شرایط نامطلوب زندگیشان نمیتوانند در یک طبقه اجتماعی خاص قرار بگیرند و نوعی افراد بیطبقه، فقیر، سرگردان و نومید هستند که اغلب خانوادهای هم ندارند؛ پدر و مادرشان یا در قید حیات نیستند یا خلافکار و معتادند. در میان این کودکان بیطبقه که ناامید از آینده به نوعی ولگردی روی آوردهاند ضدقهرمانی بهنام علی هست که برای فرار از شرایط نامطلوبی که در آن زندگی میکند تصمیم میگیرد که برای بار آخر دست به خلافی بزند که شاید پس از آن بتواند زندگی مناسبی برای خود و مادرش (طناز طباطبایی) فراهم کند. ضدقهرمان تنها برای تحقق بخشیدن به آرزوهای خود همواره از مسیری اشتباه استفاده میکند که اغلب نیز به شکست میانجامد. علی هم در انتهای فیلم به خواستهاش نمیرسد و تنها و بیپناه سرگردان میشود. آقای رفیعی (جواد عزتی)، ناظم مدرسه، که تنها نقطه اتکای علی و یاریگر او بود دیگر در کنارش نیست، دوستانش را یک به یک از دست داده و هاشم که گرداننده و به نوعی رئیس او بود از داستان حذف میشود و علی مجبور به ادامه دادن مسیرش به تنهایی است و در انتهای مسیر چیزی جز شکست و نومیدی در انتظار او نیست. دوستان دیگر او هر یک به طریقی از او جدا شدهاند و سرنوشت نامعلوم اما تلخی در انتظارشان است. در این فیلم میبینیم انسانی که گرفتار خلاف شده و از مسیر عادی زندگی خارج شده است به اراده خود قادر به خروج از این وضعیت نیست و اگر نجاتی در کار باشد تنها از طریقی محقق میشود که خارج از اراده شخص اوست. فقط یکی از پسربچهها که این گروه کوچک خلافکاری را تشکیل داده بودند از شرایط بد نجات پیدا میکند و استعداد او بهعنوان یک بازیکن فوتبال توسط آقای رفیعی شناسایی میشود و میتواند از شرایط سخت رهایی یابد و شاید در ادامه مسیر زندگیاش به شرایط بهتری دست پیدا کند. ابوالفضل و زهرا مجبور به خروج از ایران هستند و دوست دیگرشان توسط پدر معتادش مجبور به ترک مدرسه میشود. مجیدی در این فیلم کوشیده از سانتیمانتالیسم رایجی که فیلمهایی از این دست دچار آن میشوند فاصله بگیرد و بسوی واقعگرایی قدم بردارد. ما این کودکان را بیشتر در شرایط عادی و جریان زندگی روزمرهشان میبینیم و نه در حال گدایی و فروختن اجناس و التماس به خریداران. شخصیتهای داستان با واقعگرایی به تصویر کشیده شدهاند و گرچه فیلم هر از گاهی دچار شعارزدگی میشود اما دوباره میتواند مسیر رئالیسم را پی بگیرد. کلیشه معلم دلسوز که استعدادهای دانشآموزان را کشف میکند و تمام انرژی و وقت خود را صرف دانشآموزانش میکند در اینجا با مهارت توسط مجیدی به کار گرفته شده است و توانسته شخصیتی چند بعدی خلق کند و تا جایی با دانشآموزانش همراهی میکند که فنون درگیری را نیز از آنها میآموزد. مجیدی در این فیلم مصایب و معضلات این کودکان را به تصویر کشیده است و از خلال روایتی ماجراجویانه بخش گاه فراموش شدهای از اجتماع را به مخاطب نشان میدهد.
«ایران» از آخرین وضعیت دو اثر سینمایی و یک سریال گزارش می دهد
حاتمیکیا بهدنبال بازیگر، شهرام مکری در انتظار اکران
فرهنگی/ ابراهیم حاتمیکیا فیلمساز مهمی است و تصمیم او برای ساخت هر اثر تازه کنجکاویبرانگیز است. شهرام مکری اگر چه از اولین کارگردانان تجربهگرا و جوان سینمای ایران به حساب میآید اما آثارش طرفداران زیادی دارد و اولین ساخته بلند سینماییاش «ماهی و گربه» جزو آثار مطرح و پرفروش سینمای ایران در سال 93 بود. در لیست کنجکاویبرانگیزترین آثار در صف اکران به احتمال زیاد آخرین ساخته اصغر فرهادی در صدر فهرست آثاری قرار میگیرد که انتظار مخاطب برای تماشای آن بالا است. فراخوان ابراهیم حاتمیکیا برای یافتن بازیگر سریال «موسی»، صدور پروانه نمایش برای چهارمین فیلم بلند شهرام مکری و ابهام در سرنوشت اکران «قهرمان» خبرهای مهم این روزهای سینماست.
فراخوان ابراهیم حاتمیکیا برای چهرههای بدون عمل زیبایی
آبان ماه سال 99 بود که سریال «موسی» پس از چند سال تأخیر و دست به دست شدن به ابراهیم حاتمیکیا رسید؛ سریالی که فیلمنامه آن را مرحوم فرجالله سلحشور، کارگردان سریال «یوسف پیامبر»، نوشت، بعد از درگذشت او، جمال شورجه، مسئولیت ادامه کار را بر عهده گرفت و با بیماری این فیلمساز قرار شد ابراهیم حاتمیکیا کارگردانی را بر عهده بگیرد. حاتمیکیا در اولین واکنش پذیرفتن کارگردانی این سریال را نوعی ادای دین به مرحوم سلحشور عنوان کرد و گفت: «در میان آثار متعددی که ساختهام، جای یک کار قرآنی را خالی میبینم و بههمین علت باانگیزه و علاقه این مسئولیت سنگین را میپذیرم»
در چند ماه گذشته حاتمیکیا مشغول بازنویسی فیلمنامه بود و به طور رسمی خبری از سریال «موسی» منتشر نشد تا این که در روزهای پایانی هفته گذشته با انتشار فراخوان بازیگری از چند استان، انتخاب بازیگران سریال «موسی» ابراهیم حاتمیکیا آغاز شد. در فراخوانهای منتشر شده سازندگان این سریال از افراد مستعد و باتجربه در استانهای آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، خراسان رضوی، فارس، گیلان و اردبیل برای حضور در تستهای انتخاب بازیگر این سریال دعوت کردهاند. در این فراخوان اعلام شده متقاضیان به هیچ عنوان نباید عمل زیبایی صورت، بینی، لب، گونه، تتو و.. داشته باشند.
هنوز زمان شروع فیلمبرداری سریال «موسی» اعلام نشده اما طبق پیشبینیها پیشتولید این سریال تا نیمه دوم امسال ادامه خواهد داشت. گفته شده این سریال الف ویژه تلویزیون که زیر نظر مرکز سیما فیلم تولید میشود، در ۵۰ قسمت در لوکیشنهای مختلف، با حضور بازیگران داخلی و خارجی جلوی دوربین خواهد رفت. «موسی» نخستین سریال تاریخی ابراهیم حاتمیکیا در میان کارهای تلویزیونی و سینماییاش محسوب میشود. او تاکنون کارگردانی دو سریال تلویزیونی «خاک سرخ» و «حلقه سبز» را در کارنامه کاری خود دارد.
«جنایت بیدقت» در انتظار اکران
در میان آثار سینمایی که در هفته گذشته پروانه نمایش دریافت کردند، نام یک فیلم توجه رسانهها را جلب کرد. طبق اعلام سازمان سینمایی فیلم سینمایی «جنایت بیدقت» ساخته شهرام مکری و به تهیهکنندگی نگار اسکندرفر مجوز نمایش گرفته است و این فیلم میتواند پس از حضور در جشنوارههای مختلف بینالمللی در سینماهای ایران روی پرده برود. «جنایت بیدقت» چهارمین فیلم بلند مکری پس از «اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر»، «ماهی و گربه» و «هجوم» است. از این فیلم برای اولین بار در هفتاد و هفتمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم ونیز رونمایی شد. در این جشنواره «جنایت بیدقت» موفق به کسب جایزه بهترین فیلمنامه از منتقدان سینمایی مستقل شد و جشنواره داکا هم جایزه بهترین فیلمنامه را به این اثر داد. در خلاصه داستان «جنایت بیدقت» آمده است: «این فیلم مضمونی مرتبط با سینما دارد و درباره تماشاگرانی است که قبل از شروع اکران فیلمی در سینما درباره آن حرف میزنند و با شروع ماجرا بر پرده سینما، داستان آنها و قصه فیلم با هم یکی میشود.» شهرام مکری در گفتوگویی با با یک رسانه ایتالیایی به ارتباط داستان این فیلم با آتش زدن سینما رکس اشاره کرده است. ابوالفضل کاهانی، راضیه منصوری، گلنوش قهرمانی، بابک کریمی، سیاوش چراغیپور، محمد ساربان، فریبا کامران، بهزاد دورانی و... بازیگران این فیلم هستند.
ابهام در اکران «قهرمان»
جدا از خبر صدور پروانه نمایش برای آخرین ساخت شهرام مکری، در هفته گذشته اکران «قهرمان» اصغر فرهادی در فصل پاییز، زیر سایه تغییرات جدید قوانین اسکار قرار گرفت. اواخر خردادماه اعلام شد که مؤسسه خانه فیلم بهعنوان پخش کننده داخلی «قهرمان» در تدارک برای اکران این فیلم در فصل پاییز است اما حالا که مطابق قوانین جدید آکادمی اسکار، فیلم فرهادی میتواند بدون اکران در ایران نیز پا به این مراسم بگذارد، اکران این فیلم در هالهای از ابهام قرار گرفته است. بر اساس تغییرات جدید قوانین اسکار، فیلمها در صورت اکران در کشوری غیر از کشور مبدأ نیز میتوانند واجد شرایط رقابت در شاخه بهترین فیلم بینالمللی جوایز سینمایی اسکار شوند. پس از اعلام این تغییرات سعید خانی مدیر عامل مؤسسه خانه فیلم توضیحی درباره برنامه اکران نهمین ساخته اصغر فرهادی ارائه نکرده است.
اعضای بدن ارشا اقدسی بدلکار ایرانی اهدا خواهد شد
در غربت مرگ ، بیم تنهایی نیست
گروه فرهنگی: پیکر ارشا اقدسی، بدلکار و هنرمند ایرانی طی چند روز آینده به ایران میآید تا در کنار دوست و استادش پیمان ابدی به خاک سپرده شود. این اما آخر کار اقدسی 39 ساله نیست و حالا بنا به وصیت خودش اعضای بدنش به نیازمندان اهدا میشود تا اگر چه جوانی او به پایان رسید و چهره در نقاب خاک میبرد اما روح زندگی و حیات را در بدنهای بسیاری به جریان بیندازد و شاید آنها داستان زندگی جوانی را که از ورزش به بدلکاری و سینما و تلویزیون رسید برای نسلهای دیگری که از پی خواهند آمد تعریف کنند تا او تنها نباشد. ارشا اقدسی با آنهمه میلی که به زندگی داشت، مردن را هم یکی از شیرینترین لحظههای زندگی هر انسانی میدانست که تنها یک بار رخ میدهد و حالا این صرفاً یکبار اتفاق برای خودش رخ داد. البته به نظر میرسد تصورش برای یک بدلکار، لحظه دور و دیری نیست و همین نزدیکی به مرگ و احتمال
قریب الوقوعش باعث شده بود به خانوادهاش تأکید کند برای اهدای اعضای بدنش.
ارشا اقدسی که علیرغم تصور بیرونی از او به عنوان مردی که انگار از هیچ چیز نمیترسد، از سرعت، تاریکی و ارتفاع میترسید اما با همه این ترسها ارتباط برقرار کرد ولی مرگ را ترسناک نمیدانست و باور داشت میتواند تجربهای پرلذت باشد. میدانست که مرگ دست خداست ولی خوش نداشت روی تخت بیمارستان بمیرد و این تنها اتفاقی بود که گریزی انگار از آن وجود نداشت. ارشا اقدسی ۱۴ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ در تهران به دنیا آمد و درست زمانی که قصد عزیمت به ایتالیا برای ادامه تحصیل داشت، یک آگهی در روزنامه کلاً او را از سفر منصرف کرد و سر کلاسهای آموزش بدلکاری پیمان ابدی در ایران نشاند. آنقدر توأمان دلبسته ورزش و هنر بود که در ورزش به درجه مربیگری رسید و در بدلکاری هم کم نگذاشت؛ تا جایی که سرمربی کلاسهای بدلکاری پیمان ابدی شد و سال ۸۵ هم خودش گروهی با نام بدلکاران ۱۳ پایهگذاری کرد. از طرف دیگر کمتر کسی مثل او و در اوج جوانی مجال همکاری با جمعی از بهترین هنرمندان این کشور را پیدا کرده است و همینها باعث شد که امروز و در فقدانش بگویند در سن ۳۹ سالگی کارنامهای پر و پیمان مهیا کرد و در سینما با کارگردانانی از نسلهای گوناگون همکاری کرد. دامنه تجربیاتش را در خارج از کشور هم گسترد و در رویدادهایی مانند فستیوال شوالیههای صربستان به عنوان نمایندهای از ایران حضوری قابل توجه پیدا کرد. در عرصه سینما «زندگی با چشمان بسته» به کارگردانی رسول صدرعاملی، «شبی که ماه کامل شد» کار نرگس آبیار، «کیفر» به کارگردانی حسن فتحی، «جرم» و «متروپل» آثار مسعود کیمیایی، «راه آبی ابریشم» کار محمد بزرگنیا، «پله آخر» به کارگردانی علی مصفا، «خوابزدهها» کار فریدون جیرانی، «حوض نقاشی» ساخته مازیار میری، «به خاطر پونه» به کارگردانی هاتف علمیردانی، «سیزده» ساخته هومن سیدی، «رخ دیوانه» کار ابوالحسن داودی، «عصر یخبندان» و «بارکد» ساختههای مصطفی کیایی و «رگ خواب» و «آرایش غلیظ» آثار حمید نعمتالله بخشی از کارنامه هنری ارشا اقدسی است. در مقام کارگردان هم اولین فیلمش «جمشید آریا»ست که در واقع ادای دینی به جمشید هاشمپور محسوب میشود و جز اینها در تئاتر و تلویزیون هم طی سالیان اخیر هنرنماییهای فراوان کرد که باعث شد چهره و شیرینی حضورش در خاطر همه مردم بماند و از رفتنش اندوهگین شوند و بر جوانی از دست رفتهاش آه بکشند. نکته تاسفبار اینکه طی روزهای اخیر، آنچنان که گویی به یک رسم در چنین شرایطی تبدیل شده بارها و بارها به دروغ، خبر درگذشت ارشا اقدسی منتشر شد و گویی بسیاری به بهانههای مختلف علاقه بسیار داشتند به پیشواز مرگ این جوان بروند. فرهنگی زشت و ناپسند که معلوم نیست از کجا وارد فرهنگ ما شده است و کی و چطور قرار است مثل مزبلهای دور انداخته شود.