ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام جعفرصادق(علیهالسلام)
هر دردی دوا و درمانی دارد. داروی گناه، طلب آمرزش و استغفار کردن است.
ثوابالاعمال، ص ٣۶۵
هر دردی دوا و درمانی دارد. داروی گناه، طلب آمرزش و استغفار کردن است.
ثوابالاعمال، ص ٣۶۵
سید عباس صالحی: ایران بدون فرهنگ و هنر، ایران نیست
فرهنگ و هنر بخش مغفول مناظرات بود، حتی در دومین مناظره با عنوان فرهنگی و اجتماعی.
ایران بدون فرهنگ و هنر، ایران نیست!
از کدام برنامه سخن میگوییم؟!!
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در صفحه شخصی خود از مناظرات نامزدهای ریاست جمهوری نوشت.
ایران بدون فرهنگ و هنر، ایران نیست!
از کدام برنامه سخن میگوییم؟!!
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در صفحه شخصی خود از مناظرات نامزدهای ریاست جمهوری نوشت.
مرد ساز و نیاز، خنیاگری بیریا و پر از رمز و راز
حجتالله ایوبی
دبیرکل کمیسیون ملی یونسکو در ایران
علی آقا سلام
نخستین بار در سال 83 تلفنی با هم گفتوگو کردیم. هفته فرهنگی ایران در فرانسه، بدون موسیقی ممکن نبود. اولین تجربه کاریام با علی مرادخانی بود. آن جمله همیشگیاش که «کاریت نباشه»، کلی به من نیرو و انگیزه داد. خیالم آسوده شد و چند روز بعد، استاد هوشنگ ظریف و یارانش آمدند. با سازها و سوزهایشان غوغایی به پا شد در سرزمین گلها. بیآنکه نامی از او باشد، همه جا پر شد از نغمههای ایرانی. از آن روز دانستم که علی مرادخانی وجودش سرشار از عشق به ایران و عشق به فرهنگ است. با مردی آشنا شدم که آتشی در دل داشت و بیمار عشق بود. از تبار فرهنگ بود و از کوی عاشقان و اندر مرض عشق، بجز عشق دوا نیست و از آن روز، هرگاه از او یاری خواستم با آن لبخند همیشگی و چهره آرام و دوست داشتنیاش میگفت آن تکیه کلامش را که «کاریت نباشه» و من میدانستم که علی آقا مرد عمل است، مرد کارهای بزرگ. سهم او اما از این همه کارهای خوب، تنها شنیدن خبرهایی بود که میچرخید در رسانهها. پر میشد از شادی و شور، آنجا که میدید بالاست پرچم ایران، آنجا که میدید بالاست پرچم فرهنگ و هنر، بیآنکه در پی نامی باشد و در جستوجوی نشانی. علی مرادخانی، رساند به شایستگی صدای بیدارباش شرق به غرب و نوای چنگ و دف را به گوشه گوشه جهان.
دیروز یکی از فرهیختگان تاجیکی سراغش را میگرفت، پر بود از اندوه و غم، پیام تسلیت رئیس پیشین دانشگاه هنر دوشنبه را میرساند، میگفت که اهالی موسیقی تاجیک عزادارند. در جهان نوروز، نام او میچرخید بر سر زبانها. برگزارکنندگان جشنوارههای موسیقی در کشورهای گوناگون بویژه در جهان فارسی زبان، امیدشان به علی آقا بود. کاروان خنیاگران و نوازندگان سازهای ایرانی، به تدبیر و خون دلهای او پیوسته در راه بود؛ از دوشنبه تا کابل، از آستانه تا باکو و از پاریس تا آن سوی دیگر جهان، بیآنکه از او نامی باشد و بیآنکه در پی نشانی باشد. وه که چه بیرنگ و بینشان که منم.
اهالی موسیقی امروز در سوگ مردی نشستهاند از تبار فرهنگ. سنگ صبوری در روزهای سخت و مشاوری امین و دلسوز. دیروز فضای مجازی پر شد از مداحیها و قرائت قرآنش. شاید برای خیلیها باورنکردنی باشد. راستش خودم هم برای اولین بار در شورای معاونان وزارت ارشاد، هنگامی که با صدای خوشش قرآن خواند باور نمیکردم. مرد ساز و نیاز، خنیاگری بیریا و پر از رمز و راز.
علی مرادخانی، در سالهای معاونت هنریاش روزگار سختی را گذراند. در کنارش بودم و میدیدم هجمههای سنگین و همه جانبه را. تیرهایی که میآمد از زمین و زمان و او با همان لبخند همیشگیاش و با متانت و بردباری می رفت، «او هست و میبیند.» در آن سالهای سخت، او خسته کرد خستگی را، کم نیاورد. اهل گفت و شنود، با شجاعت و توکل میرفت به پیشواز سختیها. دوش به دوش اهالی هنر، پشتوانه و تکیهگاهی امن برایشان. مرد گفتوگو میدانست که راه با رفتن درست میشود. با پاهایی پر آبله اما لبهایی پر از لبخند، رفت این راه ناهموار و دشوار را و گشود راههای بسته را و قفلهایی که شکسته شد یکی پس از دیگری و راههایی که گشوده شد به سوی شادی و طرب.
دلبستگیاش به موسیقی اصیل و سنتی را همه میدانند. خانه موسیقی و موزه سینما، گواهی میدهد عشقش به سنتها را. آن روز که جوانهای موسیقی پاپ را دیدم که چون قدیسی او را دربرگرفتهاند، آفرین گفتم به نگاه نوگرایانهاش. پایی در سنتها و دستی در تجدد، پلی بود بین دیروز و امروز، بین سنت و مدرنیته.
علی مرادخانی، برای مدیران فرهنگی یک نماد است. نماد مدیری پر از آرزوهای بلند. مدیری که رؤیا دارد برای آینده مردمان سرزمینش. مدیری که پلی زده است بین دل و پیشانی، بین عقل و عشق و بین تدبیر و توکل. علی مرادخانی، یک راه است، یک نگاه.
رفتارش با هنرمندان ستودنی بود. راه رفتن با او در برنامهها دشوار بود، قدم به قدم میایستاد و سلام و احوالپرسی میکرد. خیلیها را به اسم کوچک صدا میکرد، دستش را روی شانههایشان میگذاشت و مینشست پای سفره درد دلهایشان.
راستش نمیشود باور کرد که او دیگر بین ما نخواهد بود. نمیتوانم با او وداع کنم. دوست دارم همچنان به او سلام کنم، به لبخندهای همیشگیاش، به رفاقت و مردانگیاش، سلام میکنم به روح بلندش. او هست، همین نزدیکیها، در کوچه پسکوچههای شادی و طرب. هر جا لبخندی هست به زندگی، میتوان از او سراغ گرفت. او هست هر کجا که کوک میشود سازی و آراسته میشود نیازی و ما هر جا که نام ایران برده میشود به شور و آنجا که بالا میرود پرچم ایران، با غرور میتوانیم از او یاد کنیم. در کوچه پسکوچههای شادی و طرب میتوانیم همچنان به او سلام کنیم، میتوانیم نجوا کنیم با سوز دل: علی آقا سلام.
دبیرکل کمیسیون ملی یونسکو در ایران
علی آقا سلام
نخستین بار در سال 83 تلفنی با هم گفتوگو کردیم. هفته فرهنگی ایران در فرانسه، بدون موسیقی ممکن نبود. اولین تجربه کاریام با علی مرادخانی بود. آن جمله همیشگیاش که «کاریت نباشه»، کلی به من نیرو و انگیزه داد. خیالم آسوده شد و چند روز بعد، استاد هوشنگ ظریف و یارانش آمدند. با سازها و سوزهایشان غوغایی به پا شد در سرزمین گلها. بیآنکه نامی از او باشد، همه جا پر شد از نغمههای ایرانی. از آن روز دانستم که علی مرادخانی وجودش سرشار از عشق به ایران و عشق به فرهنگ است. با مردی آشنا شدم که آتشی در دل داشت و بیمار عشق بود. از تبار فرهنگ بود و از کوی عاشقان و اندر مرض عشق، بجز عشق دوا نیست و از آن روز، هرگاه از او یاری خواستم با آن لبخند همیشگی و چهره آرام و دوست داشتنیاش میگفت آن تکیه کلامش را که «کاریت نباشه» و من میدانستم که علی آقا مرد عمل است، مرد کارهای بزرگ. سهم او اما از این همه کارهای خوب، تنها شنیدن خبرهایی بود که میچرخید در رسانهها. پر میشد از شادی و شور، آنجا که میدید بالاست پرچم ایران، آنجا که میدید بالاست پرچم فرهنگ و هنر، بیآنکه در پی نامی باشد و در جستوجوی نشانی. علی مرادخانی، رساند به شایستگی صدای بیدارباش شرق به غرب و نوای چنگ و دف را به گوشه گوشه جهان.
دیروز یکی از فرهیختگان تاجیکی سراغش را میگرفت، پر بود از اندوه و غم، پیام تسلیت رئیس پیشین دانشگاه هنر دوشنبه را میرساند، میگفت که اهالی موسیقی تاجیک عزادارند. در جهان نوروز، نام او میچرخید بر سر زبانها. برگزارکنندگان جشنوارههای موسیقی در کشورهای گوناگون بویژه در جهان فارسی زبان، امیدشان به علی آقا بود. کاروان خنیاگران و نوازندگان سازهای ایرانی، به تدبیر و خون دلهای او پیوسته در راه بود؛ از دوشنبه تا کابل، از آستانه تا باکو و از پاریس تا آن سوی دیگر جهان، بیآنکه از او نامی باشد و بیآنکه در پی نشانی باشد. وه که چه بیرنگ و بینشان که منم.
اهالی موسیقی امروز در سوگ مردی نشستهاند از تبار فرهنگ. سنگ صبوری در روزهای سخت و مشاوری امین و دلسوز. دیروز فضای مجازی پر شد از مداحیها و قرائت قرآنش. شاید برای خیلیها باورنکردنی باشد. راستش خودم هم برای اولین بار در شورای معاونان وزارت ارشاد، هنگامی که با صدای خوشش قرآن خواند باور نمیکردم. مرد ساز و نیاز، خنیاگری بیریا و پر از رمز و راز.
علی مرادخانی، در سالهای معاونت هنریاش روزگار سختی را گذراند. در کنارش بودم و میدیدم هجمههای سنگین و همه جانبه را. تیرهایی که میآمد از زمین و زمان و او با همان لبخند همیشگیاش و با متانت و بردباری می رفت، «او هست و میبیند.» در آن سالهای سخت، او خسته کرد خستگی را، کم نیاورد. اهل گفت و شنود، با شجاعت و توکل میرفت به پیشواز سختیها. دوش به دوش اهالی هنر، پشتوانه و تکیهگاهی امن برایشان. مرد گفتوگو میدانست که راه با رفتن درست میشود. با پاهایی پر آبله اما لبهایی پر از لبخند، رفت این راه ناهموار و دشوار را و گشود راههای بسته را و قفلهایی که شکسته شد یکی پس از دیگری و راههایی که گشوده شد به سوی شادی و طرب.
دلبستگیاش به موسیقی اصیل و سنتی را همه میدانند. خانه موسیقی و موزه سینما، گواهی میدهد عشقش به سنتها را. آن روز که جوانهای موسیقی پاپ را دیدم که چون قدیسی او را دربرگرفتهاند، آفرین گفتم به نگاه نوگرایانهاش. پایی در سنتها و دستی در تجدد، پلی بود بین دیروز و امروز، بین سنت و مدرنیته.
علی مرادخانی، برای مدیران فرهنگی یک نماد است. نماد مدیری پر از آرزوهای بلند. مدیری که رؤیا دارد برای آینده مردمان سرزمینش. مدیری که پلی زده است بین دل و پیشانی، بین عقل و عشق و بین تدبیر و توکل. علی مرادخانی، یک راه است، یک نگاه.
رفتارش با هنرمندان ستودنی بود. راه رفتن با او در برنامهها دشوار بود، قدم به قدم میایستاد و سلام و احوالپرسی میکرد. خیلیها را به اسم کوچک صدا میکرد، دستش را روی شانههایشان میگذاشت و مینشست پای سفره درد دلهایشان.
راستش نمیشود باور کرد که او دیگر بین ما نخواهد بود. نمیتوانم با او وداع کنم. دوست دارم همچنان به او سلام کنم، به لبخندهای همیشگیاش، به رفاقت و مردانگیاش، سلام میکنم به روح بلندش. او هست، همین نزدیکیها، در کوچه پسکوچههای شادی و طرب. هر جا لبخندی هست به زندگی، میتوان از او سراغ گرفت. او هست هر کجا که کوک میشود سازی و آراسته میشود نیازی و ما هر جا که نام ایران برده میشود به شور و آنجا که بالا میرود پرچم ایران، با غرور میتوانیم از او یاد کنیم. در کوچه پسکوچههای شادی و طرب میتوانیم همچنان به او سلام کنیم، میتوانیم نجوا کنیم با سوز دل: علی آقا سلام.
تراز مدیریت فرهنگی
علیرضا تابش
مدیرعامل بنیاد فارابی
ماه رمضانی که گذشت، به همراه چند تن از مدیران فرهنگی در محوطه باز موزه موسیقی، افطار مهمان زندهیاد «علی مرادخانی» بودیم و در آن آخرین دیدار، در محضرش به ذکر خاطرات و فراز و نشیبهای حوزه فرهنگ و هنر در همه این سالها پرداختیم. توصیه مهندس کاظمی و علی مرادخانی بر این بود که این جمع گرد هم آمده، بیشتر به هم وصل شوند و برای ثبت تجارب خود، تشکل و انجمنی را تأسیس کنند تا در قالب آن، دستاوردهای حاصل شده در این عرصه سخت و پرچالش، تدوین شود و به یادگار بماند.
واقعیت این است که علی مرادخانی، از ابتدای فعالیتش تا روز آخر، یک مدیر در میدان، مورد اعتماد اهالی هنر و بشدت عملگرا، پر از ایدههای سازنده و هدایتکننده جریانهای مهم هنری در کشور بود؛ چنانچه او را با کارنامه پربارش، میتوان تراز مدیریت فرهنگی و هنری کشور و از نسلی دانست که جای خالیشان به این سادگیها پر نخواهد شد...
علی مرادخانی با همه وجود به فرهنگ و هنر و هنرمندان و مردم خدمت کرد چون از جنس فرهنگ و هنر بود. او موسیقی را میشناخت و به آن علاقه داشت. خودش گاه آواز میخواند، مناجاتهای دلنشین او در ماه رمضان و ایام سوگواری امام حسین (ع) از یادمان نمیرود.
برای او تکریم هنرمندان پیشکسوت در حوزه موسیقی و بزرگداشت آنها، معنای دیگری داشت که از قلب و وجودش میآمد. تواضع نسبت به هنرمندان و در دسترس بودن شاخصه او بود که همین پیوندش را با اهالی موسیقی صمیمانهتر میکرد. او به هنرمندان ایران زمین در همه خاک این سرزمین بها میداد و برای موفقیت همه آنها بخصوص جوانترها، در جایجای کشور دغدغه داشت و به همین دلیل همه میتوانستند او را محرم دل بدانند و با او صمیمانه ارتباط بگیرند. دوستی و شناخت من از این مدیر خدوم، به سالهای پیش از دهه 70 برمیگردد؛ مقطعی که در دوره وزارت «سیدمحمد خاتمی» در دهه 60، از مدیران وزارت ارشاد اسلامی وقت بود و ابتدا در سمت مدیر تولید فیلم و عکس و همکاریهای سمعی بصری و مدیر مرکز آموزش فیلمسازی در معاونت سینمایی وزارتخانه مشغول شد و بعد، همکاری نزدیکمان در دوران وزارت آقایان مهاجرانی و مسجدجامعی بود که سالها به فعالیت پیشرو و خلاق مدیریتی در مرکز موسیقی معاونت هنری پرداخت.
واقعیت این است که او در حوزه موسیقی مسئولیتی سخت را در دورهای که نگرش مثبتی نسبت به موسیقی وجود نداشت، عهدهدار شد و تلاشهای فراوانی در این راه به خرج داد؛ یکی از رازهای موفقیت دوره مدیریتی او، این بود که با ثبات مدیریتی در مرکز موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، توانست با اعتمادآفرینی در تعامل با حوزههای نظارتی، به توسعه موسیقی ایران در سالهای پس از انقلاب کمک کند. در سیر تحول مرکز سرود و آهنگهای انقلابی وزارت ارشاد تا مرکز موسیقی وزارت ارشاد، اتفاقات خوبی که در دهه 70 و 80 در دوره مدیریتی او رخ داد، حضور در کنار ابوالقاسم خوشرو و مهندس مرتضی کاظمی و فعالیتهای ماندگار برای فرهنگ و هنر ایران، راهاندازی جشنوارههای منطقهای و موضوعی در حوزه موسیقی، تلاش برای ارتباط موسیقی ایران با موسیقی جهان و معرفی هنرمندان شاخص موسیقی کشور در رویدادهای مهم بینالمللی، احیای ارکستر ملی ایران و اجراهای مهم ارکستر ملی در کشورهای دیگر که توجه به ابعاد بینالمللی موسیقی کشور در رویدادهای مهم جهانی را به همراه داشت، ایجاد تشکلهای موسیقی در تهران و استانها، تلاش برای راهاندازی و تقویت انجمن موسیقی ایران، تقویت بخش خصوصی حوزه موسیقی در کشور با صدور مجوز برای شرکتهای تولیدکننده و عرضهکننده آثار موسیقی و نگاه جدی به توسعه بخش خصوصی، از جمله خدمات و دستاوردهای دوره مدیریتی این چهره ماندگار بود و همچنین توجه به اقتصاد هنر و بازارهای هنری در کنار توسعه فرهنگی از جمله دغدغههای مرادخانی بزرگ بود که به آن باور و اعتقاد داشت و برایش زحمت کشید.
در دولت یازدهم، زندهیاد مرادخانی در سمت معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تلاش کرد تا نقائص یا کمکاریها یا کمتوجهیهایی که بعضاً در دولتهای نهم و دهم نسبت به اهالی فرهنگ و هنر وجود داشت، به امید و اعتمادآفرینی مجدد بدل کند و بتواند جامعه هنری را مجدداً گرد هم آورد تا هر کس با هر گرایش و سلیقهای بتواند از این حمایتها بهرهمند شود.
یادگار مهم دوران مدیریتی زندهیاد مرادخانی، ایجاد «موزه موسیقی ایران» بود که با وسواس و پیگیری او و اعتماد اهل موسیقی کشور نسبت به شخص او، راهاندازی شد و او توانست با حمایت شهرداری تهران و نهادهای مدنی، این مجموعه ارزشمند را به عنوان یکی از کمنظیرترینهای دنیا، ثبت و در کنارش، استودیویی را بنا کند تا آثار فاخر ضبط و تولید شده را پاسداری کند و این کار کارستان زندهیاد مرادخانی سبب شد تا موزه موسیقی، به خانه دوم همه اهالی بیشمار و عاشق موسیقی در این سرزمین بدل شود...
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی همپای جامعه هنری کشور امروز، در سوگ فقدان یکی از مدیران برجسته و خوشنام خود عزادار است. علی مرادخانی در سینه و خاطرش تجارب ارزشمندی از مدیریت فرهنگی را در چهار دهه گذشته داشت و امروز در فقدانش بسیار غمگین هستم و تأسف میخورم که بر اثر کرونا، این فرد خدوم و مدیر ارزشمند را از دست دادیم. این مصیبت را بار دیگر به همسر گرامی و مادر عزیزش، محمد عزیز و زینب خانم فرزندان ایشان تسلیت میگویم.
مدیرعامل بنیاد فارابی
ماه رمضانی که گذشت، به همراه چند تن از مدیران فرهنگی در محوطه باز موزه موسیقی، افطار مهمان زندهیاد «علی مرادخانی» بودیم و در آن آخرین دیدار، در محضرش به ذکر خاطرات و فراز و نشیبهای حوزه فرهنگ و هنر در همه این سالها پرداختیم. توصیه مهندس کاظمی و علی مرادخانی بر این بود که این جمع گرد هم آمده، بیشتر به هم وصل شوند و برای ثبت تجارب خود، تشکل و انجمنی را تأسیس کنند تا در قالب آن، دستاوردهای حاصل شده در این عرصه سخت و پرچالش، تدوین شود و به یادگار بماند.
واقعیت این است که علی مرادخانی، از ابتدای فعالیتش تا روز آخر، یک مدیر در میدان، مورد اعتماد اهالی هنر و بشدت عملگرا، پر از ایدههای سازنده و هدایتکننده جریانهای مهم هنری در کشور بود؛ چنانچه او را با کارنامه پربارش، میتوان تراز مدیریت فرهنگی و هنری کشور و از نسلی دانست که جای خالیشان به این سادگیها پر نخواهد شد...
علی مرادخانی با همه وجود به فرهنگ و هنر و هنرمندان و مردم خدمت کرد چون از جنس فرهنگ و هنر بود. او موسیقی را میشناخت و به آن علاقه داشت. خودش گاه آواز میخواند، مناجاتهای دلنشین او در ماه رمضان و ایام سوگواری امام حسین (ع) از یادمان نمیرود.
برای او تکریم هنرمندان پیشکسوت در حوزه موسیقی و بزرگداشت آنها، معنای دیگری داشت که از قلب و وجودش میآمد. تواضع نسبت به هنرمندان و در دسترس بودن شاخصه او بود که همین پیوندش را با اهالی موسیقی صمیمانهتر میکرد. او به هنرمندان ایران زمین در همه خاک این سرزمین بها میداد و برای موفقیت همه آنها بخصوص جوانترها، در جایجای کشور دغدغه داشت و به همین دلیل همه میتوانستند او را محرم دل بدانند و با او صمیمانه ارتباط بگیرند. دوستی و شناخت من از این مدیر خدوم، به سالهای پیش از دهه 70 برمیگردد؛ مقطعی که در دوره وزارت «سیدمحمد خاتمی» در دهه 60، از مدیران وزارت ارشاد اسلامی وقت بود و ابتدا در سمت مدیر تولید فیلم و عکس و همکاریهای سمعی بصری و مدیر مرکز آموزش فیلمسازی در معاونت سینمایی وزارتخانه مشغول شد و بعد، همکاری نزدیکمان در دوران وزارت آقایان مهاجرانی و مسجدجامعی بود که سالها به فعالیت پیشرو و خلاق مدیریتی در مرکز موسیقی معاونت هنری پرداخت.
واقعیت این است که او در حوزه موسیقی مسئولیتی سخت را در دورهای که نگرش مثبتی نسبت به موسیقی وجود نداشت، عهدهدار شد و تلاشهای فراوانی در این راه به خرج داد؛ یکی از رازهای موفقیت دوره مدیریتی او، این بود که با ثبات مدیریتی در مرکز موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، توانست با اعتمادآفرینی در تعامل با حوزههای نظارتی، به توسعه موسیقی ایران در سالهای پس از انقلاب کمک کند. در سیر تحول مرکز سرود و آهنگهای انقلابی وزارت ارشاد تا مرکز موسیقی وزارت ارشاد، اتفاقات خوبی که در دهه 70 و 80 در دوره مدیریتی او رخ داد، حضور در کنار ابوالقاسم خوشرو و مهندس مرتضی کاظمی و فعالیتهای ماندگار برای فرهنگ و هنر ایران، راهاندازی جشنوارههای منطقهای و موضوعی در حوزه موسیقی، تلاش برای ارتباط موسیقی ایران با موسیقی جهان و معرفی هنرمندان شاخص موسیقی کشور در رویدادهای مهم بینالمللی، احیای ارکستر ملی ایران و اجراهای مهم ارکستر ملی در کشورهای دیگر که توجه به ابعاد بینالمللی موسیقی کشور در رویدادهای مهم جهانی را به همراه داشت، ایجاد تشکلهای موسیقی در تهران و استانها، تلاش برای راهاندازی و تقویت انجمن موسیقی ایران، تقویت بخش خصوصی حوزه موسیقی در کشور با صدور مجوز برای شرکتهای تولیدکننده و عرضهکننده آثار موسیقی و نگاه جدی به توسعه بخش خصوصی، از جمله خدمات و دستاوردهای دوره مدیریتی این چهره ماندگار بود و همچنین توجه به اقتصاد هنر و بازارهای هنری در کنار توسعه فرهنگی از جمله دغدغههای مرادخانی بزرگ بود که به آن باور و اعتقاد داشت و برایش زحمت کشید.
در دولت یازدهم، زندهیاد مرادخانی در سمت معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تلاش کرد تا نقائص یا کمکاریها یا کمتوجهیهایی که بعضاً در دولتهای نهم و دهم نسبت به اهالی فرهنگ و هنر وجود داشت، به امید و اعتمادآفرینی مجدد بدل کند و بتواند جامعه هنری را مجدداً گرد هم آورد تا هر کس با هر گرایش و سلیقهای بتواند از این حمایتها بهرهمند شود.
یادگار مهم دوران مدیریتی زندهیاد مرادخانی، ایجاد «موزه موسیقی ایران» بود که با وسواس و پیگیری او و اعتماد اهل موسیقی کشور نسبت به شخص او، راهاندازی شد و او توانست با حمایت شهرداری تهران و نهادهای مدنی، این مجموعه ارزشمند را به عنوان یکی از کمنظیرترینهای دنیا، ثبت و در کنارش، استودیویی را بنا کند تا آثار فاخر ضبط و تولید شده را پاسداری کند و این کار کارستان زندهیاد مرادخانی سبب شد تا موزه موسیقی، به خانه دوم همه اهالی بیشمار و عاشق موسیقی در این سرزمین بدل شود...
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی همپای جامعه هنری کشور امروز، در سوگ فقدان یکی از مدیران برجسته و خوشنام خود عزادار است. علی مرادخانی در سینه و خاطرش تجارب ارزشمندی از مدیریت فرهنگی را در چهار دهه گذشته داشت و امروز در فقدانش بسیار غمگین هستم و تأسف میخورم که بر اثر کرونا، این فرد خدوم و مدیر ارزشمند را از دست دادیم. این مصیبت را بار دیگر به همسر گرامی و مادر عزیزش، محمد عزیز و زینب خانم فرزندان ایشان تسلیت میگویم.
یار سربلند هنر
امین عارفنیا
مدیر هنری
در میان مدیران وزارت فرهنگ چند نفری هستند که از روزهای نخستین تأسیس وزارتخانه پس از انقلاب اسلامی در آن نقشآفرین بودهاند، انسانهای شریفی که نامشان نشانه است و در هر دورهای و با هر گرایش، ارتباط و اتصالشان با فرهنگ و هنر و اهالی آن قطع نشده است.
یکی از این نشانهها علی مرادخانی بود؛ روحانیزادهای که روانشناسی خوانده بود و در علوم تربیتی سررشته داشت. کار خود را از اداره کل تولید فیلم و مرکز آموزش فیلمسازی آغاز کرده بود و در اواخر دهه شصت با دعوت ابوالقاسم خوشرو وارد مدیریت مرکز سرود و آهنگهای انقلابی شد.
علی مرادخانی صدای خوشی داشت، قاری قرآن بود و در جلسات شورای معاونان وزارتخانه، قرآن جلسه را با صوتی خوش میخواند و گاهی در مجالس اهلبیت علیهمالسلام با اخلاص و از بن جان مدیحهسرایی میکرد و مناجات و زیارتنامه میخواند. به معرفی خلاقیتهای نهفته هنر ایران در جهان توجه ویژهای داشت. در دهه هفتاد چهرههای گمنام موسیقی نواحی ایران را راهی جشنواره آوینیون فرانسه کرد. هنرمندان وارستهای همچون حاج قربان سلیمانی، شامیرزا مرادی، خلیفه میرزا، آغه غوثی و... که پس از آن رویداد جهانی شدند و نامشان در موسیقی دنیا ماندگار شد.
علی مرادخانی از خود یادگارهای ارجمند بسیاری بهجا گذاشته است که یکی از آنها موزه موسیقی است؛ موزهای که از سال 1373 برای ایجاد آن آستینها را بالا زد و در تمام این 27 سال، تصدی آن را عهدهدار بود.
به یاد دارم یکی از نهادهای نظارتی بر تصدی همزمان معاونت هنری وزارتخانه و موزه موسیقی ایراد گرفته بود. موضوع که به علی آقا منعکس شد، گفته بود من مسئولیت موزه را بر هر جایگاهی ترجیح میدهم.
هر وقت به دفترش در موزه میرفتی، هنرمند یا جمعی از اهالی فرهنگ آنجا در حال ملاقات یا در انتظار علی آقا بودند. علی آقا حلال مشکلات بود. برای رفع چالشهای حرفهای و حتی رفع گرفتاریهای شخصی هنرمندان مضایقه نمیکرد. تماس میگرفت و پیگیری میکرد. علی آقا بسیار بامعرفت بود، هر روز به صورت اتفاقی با چند نفر از دوستان تماس میگرفت و احوالپرسی میکرد. میگفت نباید آدمها را فراموش کرد.
مرتب و منظم و به قاعده، تکیه کلام و مرامش بود، خط خوشی داشت. به یاد دارم در دوره تصدیام در حوزه وزارتی کمتر نامهای از او به دستم میرسید که با خط خوش، خودش ننوشته و به تایپیست متوسل شده باشد.
در افطاری ماه رمضانش که تنها سال گذشته به واسطه کرونا تعطیل شد، سرشناسترین هنرمندان را میتوانستی ملاقات کنی.
هفته دوم ماه رمضان امسال، روزی به دیدارش رفته بودم، گفت: امین حیف است رمضان امسال هم تمام شود و افطاری دور هم جمع نشویم. دست به تلفن شد و چند نفری از دوستان را دعوت کرد. بعد از افطار، بهرام جمالی ساز زد و علی آقا آوازی خواند.
صدای دلنشین او هنوز در گوش و جان من است.
به کوی میکده گریان و سرفکنده روم / چرا که شرم همیآیدم ز حاصل خویش
اما سرنوشت او پس از سالها همت و تلاش و تأثیرگذاری نشان داد که به کوی میکده نه گریان، که خندان، نه سرافکنده که سربلند، نه شرمنده که مفتخر به حاصل خویش، راهی شد. نوشش باد جام گوارای وصال
مدیر هنری
در میان مدیران وزارت فرهنگ چند نفری هستند که از روزهای نخستین تأسیس وزارتخانه پس از انقلاب اسلامی در آن نقشآفرین بودهاند، انسانهای شریفی که نامشان نشانه است و در هر دورهای و با هر گرایش، ارتباط و اتصالشان با فرهنگ و هنر و اهالی آن قطع نشده است.
یکی از این نشانهها علی مرادخانی بود؛ روحانیزادهای که روانشناسی خوانده بود و در علوم تربیتی سررشته داشت. کار خود را از اداره کل تولید فیلم و مرکز آموزش فیلمسازی آغاز کرده بود و در اواخر دهه شصت با دعوت ابوالقاسم خوشرو وارد مدیریت مرکز سرود و آهنگهای انقلابی شد.
علی مرادخانی صدای خوشی داشت، قاری قرآن بود و در جلسات شورای معاونان وزارتخانه، قرآن جلسه را با صوتی خوش میخواند و گاهی در مجالس اهلبیت علیهمالسلام با اخلاص و از بن جان مدیحهسرایی میکرد و مناجات و زیارتنامه میخواند. به معرفی خلاقیتهای نهفته هنر ایران در جهان توجه ویژهای داشت. در دهه هفتاد چهرههای گمنام موسیقی نواحی ایران را راهی جشنواره آوینیون فرانسه کرد. هنرمندان وارستهای همچون حاج قربان سلیمانی، شامیرزا مرادی، خلیفه میرزا، آغه غوثی و... که پس از آن رویداد جهانی شدند و نامشان در موسیقی دنیا ماندگار شد.
علی مرادخانی از خود یادگارهای ارجمند بسیاری بهجا گذاشته است که یکی از آنها موزه موسیقی است؛ موزهای که از سال 1373 برای ایجاد آن آستینها را بالا زد و در تمام این 27 سال، تصدی آن را عهدهدار بود.
به یاد دارم یکی از نهادهای نظارتی بر تصدی همزمان معاونت هنری وزارتخانه و موزه موسیقی ایراد گرفته بود. موضوع که به علی آقا منعکس شد، گفته بود من مسئولیت موزه را بر هر جایگاهی ترجیح میدهم.
هر وقت به دفترش در موزه میرفتی، هنرمند یا جمعی از اهالی فرهنگ آنجا در حال ملاقات یا در انتظار علی آقا بودند. علی آقا حلال مشکلات بود. برای رفع چالشهای حرفهای و حتی رفع گرفتاریهای شخصی هنرمندان مضایقه نمیکرد. تماس میگرفت و پیگیری میکرد. علی آقا بسیار بامعرفت بود، هر روز به صورت اتفاقی با چند نفر از دوستان تماس میگرفت و احوالپرسی میکرد. میگفت نباید آدمها را فراموش کرد.
مرتب و منظم و به قاعده، تکیه کلام و مرامش بود، خط خوشی داشت. به یاد دارم در دوره تصدیام در حوزه وزارتی کمتر نامهای از او به دستم میرسید که با خط خوش، خودش ننوشته و به تایپیست متوسل شده باشد.
در افطاری ماه رمضانش که تنها سال گذشته به واسطه کرونا تعطیل شد، سرشناسترین هنرمندان را میتوانستی ملاقات کنی.
هفته دوم ماه رمضان امسال، روزی به دیدارش رفته بودم، گفت: امین حیف است رمضان امسال هم تمام شود و افطاری دور هم جمع نشویم. دست به تلفن شد و چند نفری از دوستان را دعوت کرد. بعد از افطار، بهرام جمالی ساز زد و علی آقا آوازی خواند.
صدای دلنشین او هنوز در گوش و جان من است.
به کوی میکده گریان و سرفکنده روم / چرا که شرم همیآیدم ز حاصل خویش
اما سرنوشت او پس از سالها همت و تلاش و تأثیرگذاری نشان داد که به کوی میکده نه گریان، که خندان، نه سرافکنده که سربلند، نه شرمنده که مفتخر به حاصل خویش، راهی شد. نوشش باد جام گوارای وصال
عکس نوشت
ازماه فوریه بیش از۸۰ اثرهنری درنمایشگاه «انتزاع و خوشنویسی؛ به سوی یک زبان جهانی» درموزه لوورابوظبی به نمایش درآمده و تا ۱۲ژوئن در معرض دید دوستداران هنر است. از مهمترین آثار اسلامی یک برگه از قرآن موسوم به قرآن آبی است و با خط طلایی کوفی روی پارچه آبیرنگ نگارش شده است.
شهروند مجـــازی
یگانه خدامی
#آلزایمر
گفته میشود که چهارمین قاتل بزرگ دنیا، آلزایمر است. حدود 36 میلیون نفر در سراسر جهان با آلزایمر درگیر هستند و با این حال هنوز هیچ داروی تأیید شدهای برای این بیماری وجود ندارد. حال خبرهایی از تأیید اولین درمان آلزایمر مطرح شده که باعث خوشحالی مردم سراسر جهان شده است. «دیروز اولین داروی رسمی ضد آلزایمر مجوز FDA گرفت و روزی تاریخی برای نوروسایکولوژی سالمندان رقم خورد.»، «بابابزرگ من یه دهه و نیم آخر زندگیش دیگه چیزی یادش نمیومد، فقط همین شعرها رو یادش بود و میخوند. داروی آلزایمر یعنی زندگی دوباره نه برای یه نفر بلکه برای همه خانواده که این تراژدی رو تماشا میکنن و زجر میکشن. به نظر من اتفاق خیلی بزرگی افتاده، خیلی بزرگ»، «پس از 20 سال؛ اولین داروی درمان آلزایمر در امریکا تأیید شد. FDA گفته است: شواهد قابل توجهی وجود دارد که نشان میدهد آدوکانوماب پلاکهای آمیلوئید بتا را در مغز کاهش میدهد» و این «به طور منطقی احتمالاً مزایای قابل توجهی برای بیماران خواهد داشت.»، «بالاخره بعد از 20 سال در امریکا تأیید شد، مهری بر ابطال فراموشی، داروی آلزایمر»، «مافیای داروسازی دنیا حالا شاد باشیم که تأییدیه FDA رو گرفته یا نگران باشیم؟»، «سازمان غذا و داروی امریکا امروز محصول شرکت بایوجن رو تأیید کرد که سرعت از دست دادن ادراک در بیماری آلزایمر رو کم میکنه. متأسفانه ظاهراً هنوز درمان نیست. ولی باز هم شاید شروع مجددی باشه. اولین دارو در مورد آلزایمر بعد از حدود 20 سال و خب سهامش که بله...»، «یاد چه چیزی اشک شما رو تو کمتر از 20 ثانیه در میاره..؟ خودم... وقتی یاد این میفتم که مادرم 35 سالش بود و منو یادش نمیومد»، «داروی آلزایمر... چی میشد اگه 10 سال پیش آماده بود...»
جام جهانی
دوشنبه شب تیم ملی ایران توانست با نتیجه 3 بر صفر تیم بحرین را ببرد. این موضوع باعث شد که کاربران فضای مجازی با شادی از رفتن به جام جهانی بنویسند: «کیا مث من نظرشونه گل دوم مون به بحرین عین گل خداداد به استرالیا بود؛ چرخش مهدی طارمی= چرخش علی آقا دایی پاس تو در نفوذ و لایی»، «ایران به صعود از مرحله #مقدماتی_جام_جهانی امیدوار شد. تیم ملی فوتبال #ایران با پیروزی سه بر صفر برابر #بحرین و کسب 12 امتیاز و قرار گرفتن در رده دوم گروه سوم به صعود از مرحله مقدماتی جام جهانی امیدوار شد.»، «و در این روزگار سخت بازهم فوتبال دلشادمون کرد. دم بچههای خوب و حرفهای تیم ملی گرم... »، «٣ تا گل زدیم، چنتا گل نزدیم؟ طارمی چرا به پنالتی گرفتن بیشتر علاقه داره تا گل زدن؟ با این که یک گل زد و ٢ تا پاس گل داد ولی موقعیتهای خوبی رو از دست داد و اینکه چرا کرنرها و ضربات ایستگاهی رو به همین راحتی از دست میدیم؟ فوتبالیاش»، «جیگرُم حال اومد! ایران ۳ - ۰ بحرین»، «سال ۲۰۰۲، روزی که به بحرین باختیم و نرفتیم جام جهانی، اندازه تلویزیونمون ۱۵ اینچ بود. وقتشه با یک پروژکتور و اندازه ۱۵۰ اینچی تلافی اون بازی رو سرشون دربیاریم.»، «اگر تیم ملی امسال صعود کنه جام جهانی، ماشینم رو بدون منت و رایگان در اختیار ۳ زوج کم برخوردار قرار میدم که به عنوان ماشین عروس ازش استفاده کنند. خودم هم رانندهشون میشم.»، «دمتون گرم بچههای تیم ملی، با برد 3-0 مقابل بحرین، تو این روزای غمبارِ کشور و مردم بزرگ ایران برای لحظه ای شادمون کردید و باعث شدید لحظهای غمهامون رو فراموش کنیم، زنده باد ایران.»، «چه حالی داد برد بحرین، تا جایی که یادم هست از سال ۱۹۸۸ که فوتبال ایران و جهان رو دنبال میکنم جز دورههایی استثنایی همیشه بازی آخر ایران سرنوشت ساز بوده، ولی من به این تیم خیلی امید دارم. مطمئن هستم اگر عراق رو ببریم مرحله بعد رو راحتتر بازی می کنیم و حتماً به جام جهانی میریم.»، «به نظر من بازی تیم ملی ایران در تاریخ ۲۵ خرداد با عراق و راهیابی ایران به #جام_جهانی تأثیرش در مشارکت مردم در انتخابات نه تنها از تبلیغات انتخاباتی بلکه از مناظرات صدا و سیما هم بیشتر خواهد بود.»، «گل نصرتی به بحرین در سال ۲۰۰۵ ما رو برد به جام جهانی ۲۰۰۶ و باور نکردنیه که ۱۶ سال گذشته! جالبه که اون سال هم انتخابات ریاست جمهوری بود و اون انتخابات ۲ مرحلهای شد. داریم پیر میشیم و خبر نداریم.»
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
سید عباس صالحی: ایران بدون فرهنگ و هنر، ایران نیست
-
مرد ساز و نیاز، خنیاگری بیریا و پر از رمز و راز
-
تراز مدیریت فرهنگی
-
یار سربلند هنر
-
عکس نوشت
-
شهروند مجـــازی
اخبارایران آنلاین